ديديم و دانستيم كه طراح حكيم جهان هستى امورى را نسبت به جهان و انسان برخود واجب و لازم شمرده و متقابلاً ما را هم به وظايف و تكاليفى ملزم كرده است. از جمله اينكه با وعدههايى كه داده، ما را به انتظار نشانده و آخرالزمان را به زيبايى ترسيم كرده است. او به وعدههايى كه داده، خود را متعهد و ملزم شمرده، تا ما چگونه باشيم؟!
بشريّت به كجا مىرود؟ آيا بشر سرانجامى مبهم و تاريك دارد و آيا كاروان پوياى بشريّت -همچون رود كورى كه مسيرى را طى مىكند و صحراها و بيابانها و درههايى را پشت سر مىگذارد و عاقبت به دشتى شورهزار مىرسد و در دل خاك، محو و گم مىشود- پايانى جز ناكامى و شكست ايدهها و آرزوها و يأس از همه مبارزهها و ايسمهاى فلسفى و سياسى و اجتماعى نخواهد داشت؟
اگر دنياى بشريت از ظلمها و تبعيضها و جنايات و حقكشىها در رنج و عذاب است و قدّارهبندهاى زورمند و قلدرمآب با عناوين فريبندهاى همچون تأمين دموكراسى و جهانىسازى به مال و جان و ناموس ملتهاى ضعيف رحم نمىكنند و سازمانهاى جهانى تماشاگر صحنهاند و احياناً قطعنامهاى هم به نفع زورگوها صادر مىكنند، انسانهاى مبارز و مجاهد نيز در برابر آنها به صف ايستادهاند و بدون اينكه دل به وعدهها و نويدهاى پوچ و دروغين ببندند، با فريادهاى كوبنده و مبارزات انتحارى، خواب راحت را از چشم آنها گرفته و آنها را در وحشت و اضطراب دائم فروبردهاند.
سرانجام، پيروزى از آنِ كدام است؟ نظام هستى و آنكه مدير و مدبّر اين نظام است، كداميك را ترجيح مىدهد؟ راستى آيا در برابر اين تضادّ خونين و اين تنازع مستمر و در جريان ستيز حق و باطل، بىتفاوت و فقط تماشاگر است و احياناً از اين جنگ نابرابر و به خاك و خون كشيدهشدن زنان بىگناه و كودكان معصوم و بيماران دردمند، لذت مىبرد؛ يا اينكه خطاى فاحش و ظلمى آشكار است؟ اگر فكر كنيم كه او و نظام متقن و مستحكمش، همين وضع را مىپسندد و ظالمپرورى و مظلومستيزى و ضعيفكشى، خاصيت ذاتى جهان او و غيرقابل تغيير است.
او انسان را بر فطرت حقطلبى و كمالجويى آفريده و كلّ نظام جهان هستى نيز در همين مسير قرار دارد و به همين جهت است كه راه را براى رسيدن به حق و كمال، هموار كرده و موانع را شكستپذير و عوامل فساد و انحطاط و بدبختى را نامقاوم قرار داده و اين موجود انسانى مىتواند با عبور از موانع و پشت سر گذاشتن اسباب ركود و مزاحمت به آرمانهاى بلند و ايدههاى والا و اهداف دور و دراز خود نايل آيد.
در اين نظام، موجودى سرسختتر از شيطان، وجود ندارد؛ ولى كيست كه نداند كه همان هم در برابر اراده پولادين انسان به زانو درمىآيد و در ميان همين انسانها كسانى پيدا شده و مىشوند كه شيطان را در برابر خود به زانو درمىآورند. همان كه مىگفت: «أسْلَمَ شيطانى بِيَدي(1)» به انسانها مژده داد كه اگر سرسختى كنند، در برابر شيطان به پيروزى مىرسند.
نفس امّاره، عامل طغيانها و حقستيزىها و غلبه خوى حيوانيّت و ددمنشى بر انسانهاست و آنهايى كه با دشمن نفس، همخانه و همسايهاند و در اين پيكار داخلى، ضعيف و زبون ماندهاند، هرگز نتوانستهاند در برابر جنايتكاران متعدى و متجاوز، سينه سپر كنند و آنها را به زانو درآورند؛ ولى همين دشمن درونى هم شكستپذير است و اگر ارادهاى قوى و عقلى بيدار و وجدانى مقاوم و انگيزهاى الهى در برابر خود ببيند، تسليم مىشود، بلكه همچون شياطين كه در ملك سليمان خدمت مىكردند و نيروى خود را در راه آبادانى قلمرو حكومت آن حضرت، به كار مىانداختند، خدمتكار بىمزد و منّت عقل و وجدان مىشود و در برابر اين سليمان باطن، سر تسليم فرو مىآورد و اگرنه، به فرمان سليمان باطن به غل و زنجير كشيده مىشود. همانگونه كه سليمان ظاهر، همهچيز در در فرمانش بود و خداوند دربارهاش فرمود:
«فَسَخَّرْنا لهُ الرّيحَ تجْرى بِأمْرِهِ رُخاءً حيثُ أصابَ
و الشَّياطينَ كلَّ بنّاءٍ و غوّاصٍ
و آخرين مقرّنين فى الأصْفاد(2)».
«ما باد را براى او مسخر كرديم كه به فرمانش به هرسو كه مىخواست با آهنگى ملايم حركت مىكرد و شيطانهاى بنّا و غوّاص را خدمتگزار او ساختيم و شيطانهاى سركش و نافرمان ديگرى كه اهل اطاعت و خدمت و آبادگرى نبودند و همچنان به دنبال فساد و شيطنت بودند، به غل و زنجير كشيديم».
خداوند، چه استعداد شگفتانگيزى به انسان داده و چگونه تمام زمينهها و امكانات را برايش فراهم كرده است كه مىتواند -اگر بخواهد بر ديوهاى ظاهر و باطن غلبه كند و آنها را به خدمت در مسير آرمانهاى بلند خود وا دارد و اگر از خدمت سر باز زنند و طغيان كنند، آنها را به غل و زنجير كشد و شعله شرور و طغيانشان را فرونشاند.
مگر در دولت حق و در سلطنت كريمه و حكومت عادله، نيروهاى شرّ و فساد و شياطين جنّ و انس و ديوهاى ظاهر و باطن، تار و مار و نابود و هلاك مىشوند؟ مگر نمىشود با برنامهريزى صحيح و دقيق، همينها را هم به خدمت گماشت و در صورت سركشى و طغيان آنها را به زنجير كشيد.
يوسف صدّيق كه با درايت و سياست الهى خود، مصر را از خطر خشكسالى و قحطى و فساد ناشى از فقر و گرسنگى نجات داد، از همان نيروهايى استفاده كرد كه قبلاً در خدمت فرعونها و عمّال استبداد و ظلم و خيانت و جنايت بودند.
انقلاب اسلامى و رهبرى توانايش در جنگها و آبادانىها و سازندگىها به همّت مردان و زنان مؤمن از همانهايى استفاده كرد كه در گذشته در خدمت استبداد نظام شوم شاهنشاهى و مجرى فرامين خدايگان و ارتشداران و به قول بعضىها «پدر تاجدار» بودند. نگارنده خود در يكى از بازداشتها -كه در ماه مبارك رمضان بود- از مأمورى كه كارش مراقبت از من بود، شنيدم كه مىگفت: «از سنّ چهارده سالگى تاكنون نماز و روزهام ترك نشده، ولى اكنون فهميدهام كه در خدمت ظلم قرار گرفتهام». او اين جمله را با سوز و گداز بر زبان آورد.
فرق دولت صالح و فاسد اين است كه اولى مردم را به سوى تقوا و راه و رسم صحيح سوق مىدهد و دومى زمينهساز ظهور و نمود شقاوت و انحطاط و شهوت و فساد است. اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود:
«أمّا الإمْرةُ البرّةُ فيعمل فيها التّقىّ و أمّا الإمْرةُ الفاجرةُ فيتمتّعُ فيها الشّقىّ...(3)».
«در حكومت پادشاه عادل، پرهيزكار به كار خود مشغول است و در حكومت پادشاه فاجر، افراد بدبخت و نگونبخت به بهرهورىها و زد و بندهاى خود مىپردازند».
مقصود، اين است كه در حكومت امراى عادل، تنها، زمينه پرهيزكارى فراهم است. پرهيزكاران، ظهور و نمود مىيابند و بىتقواها مجالى براى خودنمايى و زد و بندها و تمتّعات و شهوات خود ندارند و ناگزيرند كه نيروها و امكانات خود را در همان مسيرى قرار دهند كه اهل تقوا آن را مىخواهند و اگر بخواهند به كارى غير از آن روى آورند، بايد به غل و زنجير كشيده شوند، تا از توطئه و طغيان و فساد و كارهاى خلاف باز بمانند. اما در حكومت امراى جور، اهل تقوا، منزوى مىشوند و تنها به عبادات فردى و كارهايى كه برخوردى با جور جائران و ايدههاى شوم تبهكاران ندارد، اكتفا مىكنند و البته همواره آمادهاند كه به وظيفه الهى و انسانى و وجدانى خود عمل كنند و به حكم وظيفه، شكنجه و زندان و مرگ سرخ را به جان خريدار مىشوند.
ولى اينها بايد بدانند كه در اين نظام، يله و رها نيستند. خداوند راه راست را هموار مىكند و نصرت مؤمنان را برعهده دارد و بشريّت را به سمتى سوق مىدهد كه سرانجامى جز پيروزى حق و شكست باطل ندارد. او وعده داده است كه حق بر باطل پيروز مىشود و خود تأكيد كرده است كه: «إنّ وَعْدَ اللّهِ حقٌّ(4)»: «وعده خدا حق است». وعدهاى است كه وعدهدهنده بر وفاى به آن، قاطع است و بر تحقق بخشيدن به آنچه وعده داده است، قدرت تام دارد و هيچ چيزى نمىتواند مانع تحقق آن گردد.
البته بايد توجه داشت كه در اين نظام، نه تنها علّت مؤثّر -كه همان خداى حكيم على الإطلاق است نقش دارد، بلكه علتهاى مُعِدّ نيز كه خارج از حيطه قدرت و حكمت و عنايت او نيستند، نيز نقش دارند. خدا روياننده دانه است؛ ولى كشاورز بايد دانه را در زمين بكارد و به آن آب دهد، تا خداوند سبزش كند. خداوند، علّت مؤثر و كشاورز، علّت معدّ است(5). خداوند، خالق جنين در رحم مادران است، ولى پدر و مادر بايد همبستر شوند و نطفه مرد با نطفه زن در رحم؛ تلاقى كنند و به اذن خداوند با هم تركيب شوند، تا خداوند، جنين را خلق كند. علّت مؤثر، خداوند و علّت معدّ، پدر و مادر است(6).
از اين نمونه مثالها بسيار داريم. خداوند طبق وعده خود - كه خود را ملزم به وفا كرده است- عمل مىكند؛ ولى ما انسانها در نقش علتهاى معدّ بايد زمينهساز پيروزى حق بر باطل شويم. او به مؤمنينى كه عمل صالح مىكنند، چهار وعده داده است:
1. لَيستخلِفَنَّهم فى الأرض.
حتما و محقّقاً آنها را روى زمين خليفه و حاكم مىكند.
2. لَيُمَكِّنَنَّ لهم دينَهُمُ الّذى ارْتَضى لهم.
حتماً و محققاً دينى را كه براى آنان پسنديده، اقتدار و عظمت مىبخشد.
3. و لَيُبَدِّلَنَّهُم من بعدِ خوفهم أمناً.
حتماً و محققاً ترس و بيم آنها را به ايمنى و آرامش مبدّل مىسازد.
4. يَعْبُدونَنِى لا يُشْرِكُونَ بى شَيئاً(7).
با فراهم شدن زمينههاى حاكميّت صالحان و اقتدار و عظمت مكتب مورد قبول خداوند و از بين رفتن زمينههاى ترس و اضطراب و ناامنى، آنها بدون دغدغه خاطر، به پرستش خداى يگانه مىپردازند و زمينه هرگونه شرك و انحراف و توجه به غير خدا - كه منشأ تمام بدبختىهاى دنيوى و اخروى بشر است - از بين مىرود.
دين اسلام كه مكمّل و متمّم همه اديان الهى و آسمانى است، براى اين نيامده است كه در شبه جزيره عربستان، محدود و محصور و محبوس بماند و پيامبر خاتمصلى الله عليه وآله براى اين مبعوث نشده است كه تنها پيامبر عرب يا بخشى از عرب باشد؛ بلكه با پشتوانه قوى و محكم «لِيُظْهِرَهُ على الدّينِ كُلِّهِ(8)» آمده است كه دنيا را تحت نفوذ تعليمات و رهنمودها و اعتقادات و احكام خويش قرار دهد و اين، وعده حتمى الهى است كه حق است و محقّق خواهد شد.
كراهت و مانعتراشى پيروان مسلك شرك، هيچ تأثيرى نخواهد داشت و بشريّت، راه خود را به اذن و هدايت خداوندى به سوى آن مقصود والا طى مىكند(9).
امام صادقعليه السلام درباره آيه مزبور فرمود:
«و اللّه ما نزلَ تأويلها و لا ينزل تأويلها حتّى يخرجَ القائم(10)».
«به خدا سوگند، تأويل آن نازل نشده و نمىشود، تا اينكه حضرت قائم، از پشت پرده غيبت خارج شود».
و در ادامه توضيح داد كه با خروج و قيام آن حضرت، كافرى و مشركى كه توحيد و امامت را منكرند، باقى نمىماند، مگر اينكه از قيام او ناراحت و پريشانند و گرفتار انزوا و بدبختى مىشوند و به هرجا پناه برند، گرفتار مىشوند.
«حتّى لو كان الكافر فى بطن صخرةٍ قالت: يا مؤمنُ فى بطنى كافرٌ فاكْسِرْنى و أقتله(11)».
«حتى اگر كافرى در دل صخرهاى پنهان باشد، به مؤمن مىگويد: در دل من كافرى است. مرا بشكن و او را بكش».
اين حديث شريف، نشانگر اين است كه مدير و مدبّر نظام خلقت، مسير آفرينش خود را به گونهاى ترسيم كرده است كه نه تنها انسانهاى صالح، در راه تحقق آرمانهاى فطرى و الهى بشر مجاهدت مىكنند، بلكه طبيعت اين جهان نيز بسترى هموار براى تلاش مردان و زنان مجاهد است و آنچه خدا وعده داده، بايد تحقق يابد. آنچه بايد بشود از پشتوانه اراده نيرومند الهى -كه تخلفناپذير است- برخوردار است. طبق اراده خللناپذير او بايد مستضعفان عالم -كه خواهان عدل و انصافند- حاكم شوند و بايد مستكبران عالم -كه ايدهاى جز ظلم و كفر و شرك و جنايت ندارند- از پاى درآيند. آرى:
«و نريد أنْ نَمُنَّ علَى الّذينَ اسْتُضْعِفوا فِى الارضِ و نجعَلَهُم ائمَّةً و نجعلهم الوارثين(12)».
«ما اراده داريم كه بر آنهايى كه در روى كره زمين دچار استضعاف شدهاند، منّت گذاريم و آنها را بر مسند امامت و وراثت زمين و حاكميّت قرار دهيم».
حقيقت اين است كه مستضعف واقعى، همانهايند كه هاديان بشر و حاكمان واقعى مىباشند؛ چراكه در نظام اسلامى بايد حاكم، معصوم و معصوم، حاكم باشد(13). بنابراين، مسند وراثت و امامت و حاكميّت براى آنها آماده مىشود؛ چراكه از اوّل هم مال آنها بوده و غاصبان و جائران از دست آنها خارج كردهاند. با خانهنشينى و گوشهگيرى آنها ياران واقعى و پيروان حقيقى نيز همچون خود آنها در زندانها جان داده و در قتلگاهها به خون خويش آغشته شدهاند. به همين جهت پيامبر خداصلى الله عليه وآله نگاهى به حسنينعليهما السلام افكند و فرمود:
«أنتم المستضعفون بعدى(14)».
«شما بعد از من گرفتار استضعاف مستكبران مىشويد».
و امام صادقعليه السلام پس از نقل سخن فوق، از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و قرائت آيه مزبور، فرمود:
«هذهِ الآيةُ جاريةٌ فينا الى يوم القيامة(15)».
«اين آيه تا قيامت درباره ما جارى است».
1) در بحارالانوار، ج 16، ص 12، آمده است كه آدم فرمود: حضرت محمد دو فضيلت بر من دارد: يكى اينكه همسر او خديجه به كمك اوست و همسر من به كمك من نيست و ديگرى اينكه خدا او را بر شيطانش نصرت كرد و مسلمان شد، ولى شيطان من كافر شد.
2) سوره ص، 36 تا 38.
3) نهجالبلاغه، فيض الاسلام، خطبه 40.
4) فاطر، 5.
5) أفرأيتم ما تحرثون أأنتم تزرعونه أم نحن الزارعون. (واقعه، 64 تا 62).
6) أفرأيتم ما تمنّون أأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون. (واقعه، 59 تا 58).
7) نور، 55.
8) توبه، 33.
9) ليظهره على الدين كلّه و لو كره المشركون. (توبه، 33).
10) نورالثقلين، ج 2، ص 211.
11) همان.
12) قصص، 5.
13) نگارنده در اين باره مقالهاى نوشته كه در شماره پاييز سال 83 در فصلنامه علمى پژوهشى علوم سياسى مؤسسه باقرالعلوم قم به چاپ رسيده است.
14) نورالثقلين، ج 4، ص 110.
15) همان.