شخصيت وجودي پيامبر اسلام(ص) در تمامي ابعاد الگوي يك انسان كامل است. لذا محقق بر آن شد با الهام گرفتن از قرآن كريم و فرمودههاي بزرگان دين، استقامت و بردباري آن حضرت در ابعاد مختلف مورد تحقيق و پژوهش قرار دهد.
استقامت در سيرة پيامبر اعظم(ص) در عرصهها و حوزههاي مختلف، ظهور و بروز و نمود مييابد. از يك سو در تبليغ دين اسلام به قدري نمود دارد كه خداوند در آيات شريفه قرآن كريم آن حضرت را مورد خطاب قرار داده است (سوره كهف، آيه 6). از سوي ديگر، آن حضرت در مقابل فشارهاي شديد اقتصادي در شعب ابي طالب، دشمنان را وادار به عقب نشيني كرده و صفحات زيبايي را در تاريخ استقامت رقم زده است. در حوزة نظامي علي رغم تمام كمبود امكانات، تاريخ شاهد غزوات بسياري از پيامبر اعظم(ص) بوده كه در سايه صبر و استقامت و توكل به خداوند انجام شده است و در حوزه سياسي، استقامت آن حضرت(ص) در قبال تهديدهاي منافقان و مخالفان، بسيار درخور توجه است.
پيامبر اعظم(ص) ، سيره، استقامت، اسلام
پيامبر گرامي اسلام(ص) كه در كودكي پدر را از دست داده و در زندگي با مشكلات فراوان روبه رو بودند، تلاش وافر داشتند كه همواره بر صراط مستقيم استوار باشند. رفتارشان چنان سرآمد همگان بود كه از شدت مهرباني و مهرورزي، زبانزد همه و به خاطر صداقت و امانتداري به محمد امين معروف شدند.
آن حضرت مشكلات زندگي خود را يكي پس از ديگري با صبر و بردباري، تحمل و استقامت و توكل بر خداوند بزرگ پشت سر گذاشتند، تا اينكه در سن چهل سالگي، در مكه و در شرايطي كه جهل و ناداني در سراسر عربستان بيداد ميكرد، به رسالت مبعوث شدند. در روزهاي آغازين رسالت، با علي(ع) و حضرت خديجه براي عبادت به خارج شهر مكه مي رفتند و بعد از مدتي در خود كعبه نماز ميگزارند. سه سال شرايط به همين منوال گذشت تا آن حضرت با دعوت از خويشاوندان در منزل خود، آنان را به اسلام فراخواندند و تبليغات دين اسلام را با كمك و همدلي علي(ع) و جمعي از خويشاوندان كه پيشتر مسلمان شده بودند، آشكار فرمودند.
كم كم با بالا گرفتن تعاليم پيامبر(ص)، بر شدت مخالفت مخالفان نيز افزوده شد. از اين رو درگامهاي نخست سعي كردند با ريش سفيدي و وساطت اين بحران را حل كنند. آنان به نزد ابوطالب رفتند كه بزرگ قوم بود، ولي ابوطالب از پيامبر(ص) دفاع كرد. وقتي از اين راه نوميد شدند، تصميم به استهزا و تمسخر پيامبر اسلام گرفتند. ولي اين ترفند آنان نيز با سعة صدر و بزرگواري حضرت (ص) كه نتيجه اي نداشت.
شخصيت وجودي پيامبر اسلام(ص) در تمامي ابعاد الگوي يك انسان كامل است. لذا محقق بر آن شد با الهام گرفتن از قرآن كريم و فرمودههاي بزرگان دين، استقامت و بردباري آن حضرت در ابعاد مختلف مورد تحقيق و پژوهش قرار دهد.
رسول گرامي اسلام(ص) در تبليغ دين مبين اسلام از هيچ تلاش و كوششي دريغ نفرمودند و همواره در برابر معضلات سر راه خود، مقاومت و صبر پيشه ميكردند. وجود مباركشان آنچنان پر از رحمت و مهرباني و عطوفت بود كه ايشان را مظهر رأفت خداوند و كانون محبت و مودّت براي همه مردم كرده بود. آن چه وجود پيامبر(ص) را از ديگران متمايز كرده بود اين بود كه مهرورزي و رحمتشان مختص به مسلمانان و خواص نبود، بلكه به مسلمانان و غيرمسلمانان محبت ميكرد؛ چرا كه خداوند بزرگ مي فرمايد: "و ما ارسلناك علي رحمه للعالمين" (انبيا، آيه 107) (و ما تورا جز رحمتي براي جهانيان نفرستاده ايم.)
شكيبائي واستقامت آن حضرت دربرابر زخمزبانها به همراه نگاه محبت آميزشان، چهرة زيبايي از دين را به نمايش گذاشته كه خود تبليغ زواياي مختلف دين است.
"فيما رحم من الله لنت لهم ولوكنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك" (آل عمران، آيه 159)(پس تو به لطف و رحمت الهي با آنان نرمخو شدي و اگر درشتخوي و سخت دل بودي بي شك از دور تو پراكنده مي شدند.)
اوج رأفت و مهرباني پيامبر اعظم(ص) در تبليغ دين اسلام و استفامت در برابر كج فهميها را ميتوان از آيه ذيل فهميد: " فلعك باخع نفسك علي آثارهم ان لم يؤمنوا لهذا الحديث اسف" (سورة كهف، آية 6) (چه بسا تو از پي اعراض آنها، اگر به اين گفتار ايمان نياوردند، خود را از اندوه هلاك كني.)
خداوند در اين آيه آن حضرت را خطاب قرار ميدهد كه اين قدر برخود سخت نگيرد و خود را به رنج و عذاب نيندازد كه اگر آنان ايمان نياوردند از غم و غصه و شدت اندوه از دار دنيا بروند.
در جنگ احد وقتي كه دندان آن حضرت را شكستند و صورتشان را مجروح كردند، اصحاب از ايشان خواستند تا نفرين كنند. ولي آن حضرت در برابر اين خواسته، مقاومت كردند و فرمودند: "اني لم ابعث لعانا ولكني بعثت داعيا و رحمه" (من نه براي نفرين، بلكه در مقام صاحب دعوت و كانون محبت مبعوث شدم.)
آنگاه دست به دعا برداشت و از كوته نظري مردم عذرخواهي كرد و فرمود: (خدايا قوم مراهدايت كن؛زيرا اينان نادانند و ازسرجهل برمن ستم رواداشتند.)(بلاغي، 1359، ص10)
همو ميگويد: اگر يكي از دوستان پيامبر اكرم(ص) دو روز غيبت ميكرد، احوال او را ميپرسيد. اگر غايب بود، برايش دعا ميكرد و اگر حاضر بود به ديدنش ميرفت و اگر مريض بود، از او عيادت ميكرد. (طبرسي، 1420، ص 19)
معمار كبير انقلاب، حضرت امام (ره) در مورد عطوفت و استقامت پيامبر ميفرمايد: "پيغمبر اسلام(ص) همانطور كه براي مؤمنين رحمت و دلسوز بود، براي كفار هم بود، دلسوز بود براي كفار؛ يعني متأثر ميشود كه اين كفار به كفر خودشان باقي باشند و منتهي به آتش جهنم بشوند. (دعوتش براي اين بود كه نجات بدهد اين اشخاص كافر را)، آن اشخاص عاصي را. خداي تبارك و تعالي خطاب ميفرمايد كه: "مثل اينكه ميخواهي خودت را بكشي براي اينها كه اينها ايمان نياوردند." متأثر بود كه اينها چرا ايمان نياوردند، اينها چرا نجات پيدا نميكنند." (امام خميني، 1361، ج 7، ص 259)
استاد مرتضي مطهري (ره) در اين خصوص مي فرمايد: "در خانواده مهربان بود، نسبت به همسران خود هيچگونه خشونتي نميكرد و اين برخلاف اخلاق و خوي مكّيان بود. بد زباني برخي از همسران خويش را تحمل ميكرد، تا آنجا كه ديگران از اين همه تحمل رنج مي بردند... ". "او با فرزندان و با فرزند زادگان خود فوقالعاده عطوفت داشت و مهربان بود. به آنها محبت ميكرد. روي دامن خويش مينشاند، بر دوش خودش سوار مي كرد، آنها را ميبوسيد و اينها همه برخلاف خلق و خوي رايج آن زمان بود."
"روزي در حضور يكي از اشراف، يكي از فرزند زادگان خويش (امام حسن مجتبي(ع)) را بوسيد. آن مرد گفت: دو پسر دارم و هنوز حتي يك بار هيچ كدام از آنها را نبوسيدهام. فرمود: "من لايرحم لايرحم"؛ (كسي كه مهرباني نكند، رحمت خدا شامل حالش نمي شود.)
"نسبت به فرزندان مسلمين خود مهرباني ميكرد... نسبت به بردگان، فوقالعاده مهربان بود. به مردم ميگفت: اينها برادران شمايند. از هر غذا كه ميخوريد به آنها بخورانيد و هر نوع جامه كه ميپوشيد آنها را بپوشانيد. كار طاقت فرسا به آنها تحميل مكنيد. خودتان در كارها به آنها كمك كنيد. ميگفت: آنها را به عنوان بنده يا كنيز خطاب نكنيد؛ زيرا همه مملوك خدائيم و مالك حقيقي خداست. ميگفت: آنها را به عنوان "فتي" (جوانمرد) يا "فتاه" (جوانزاده) خطاب كنيد." (مطهري، 1368، ص 173-171)
بعد از فراخوانهاي متعدد پيامبر(ص) از اطرافيان براي دعوت آنان به دين اسلام و بالا رفتن روحيه و زمينة پذيرش اطرافيان و مردم براي پذيرش دين حق، مخالفان به فكر افتادند تا با وساطت بزرگان، رسول گرامي اسلام(ص) را از اين دعوت منصرف كنند، ولي موفقيتي حاصل نشد. در گامهاي بعدي، قريش تلاش كرد تا طرفداران حضرت را كه اغلب از قبايل قدرتمند نبودند، تحت فشار قرار دهد كه اين حركت قريش باعث به شهادت رسيدن عدهاي از ياران رسول گرامي اسلام(ص) شد. عليرغم تمام اين فشارها، همچنان پيامبر اعظم(ص) و ياران وفادارش از خود استقامت نشان داده و تن به ذلت نميدادند. آن حضرت دستور داد عدهاي از مسلمانان به سرپرستي جعفربن ابي طالب به حبشه مهاجرت كنند. جعفربن ابي طالب در جمعي علمي به مناظره با هيئت مسيحي حبشه پرداخت كه بسيار موافقيتآميز بود. قريش بعد از اطلاع از اين وضعيت، سعي در بازگرداندن آنان كرد كه تلاش آنها با حمايت نجاشي بينتيجه ماند. رفتن عدهاي از مسلمانان به حبشه باعث كم شدن مسلمانان در مكه و فشار زياد قريش به آن عده شد. در اينجا بود كه قريش طرح محاصره اقتصادي را با هدف ضربه زدن نهايي به بنيهاشم به مرحله اجرا گذاشت. كه اين محاصره سه سال به طول انجاميد بني هاشم را به بدترين وضعيت ممكن اقتصادي سوق داد. حضرت خديجه تمامي سرمايه و ثروت خود را براي تسهيل اين محاصره هزينه كرد و مسلمانان نهايت استقامت را از خود نشان دادند. ابوطالب به خاطر حفظ جان پيامبر(ص) و قدرت كم مسلمانان، همه بنيهاشم و بنيمطلب را در شعب جمع كرد تا هم از خطرات احتمالي جلوگيري شود و هم شرايط محاصره اقتصادي آسانتر گردد. در نهايت، اين محاصره با استقامت مسلمانان و در زمان مرگ ابوطالب، بزرگ بنيهاشم شكسته شد.
استقامت رسول گرامي اسلام(ص) در حوزة نظامي، عليرغم كمبود امكانات و انجام غزوات بسياري كه در سايه توكل به خدا و صبر و بردباري شكل گرفت، نشانگر اهميت و نگاه ويژة آن حضرت به مسائل نظامي است.
قريش كه بعد از جنگهاي فراوان به قدرت نظامي پيامبر(ص) پي ميبرد، بزرگترين تصميم نظامي خودرا به اميد يكسره كردن كارايشان ميگيرد وتمامي هم پيمانان خود را براي نبرد با پيامبر(ص)آماده ميكند.تجمع اين گروهها براي جنگ با پيامبر(ص) آن قدرزياد بودكه اين نبردبه جنگ احزاب ناميده شد.رسولخدا(ص)براي مقابله با دشمن، دستور كندن خندق را دادند كه به تعويق افتادن جنگ منجر شد. (طبرسي، 1375، ص 1173)
استقامت و صبر و بردباري پيامبر(ص) و القاي آن به مسلمانان باعث شد تا زمان محاصره به طول بينجامد و فرقهاي فراوان در بين دشمنان به وجود آيد و عليرغم قدرت چشمگير قريش، مسلمانان در اين جنگ به پيروزي برسند. اين خود بيانگر آن است كه پيامبر اسلام(ص) با حداقل امكانات ولي با استقامت و بردباري توانستهاند بر دشمناني كه تا بن دندان مسلح بودند، پيروز شوند.
آن حضرت همواره تلاش ميكردند تا مسلمانان بر اثر پيروزيهاي به دست آمده دچار غرور نشوند؛ چرا كه غرور بيجا موجبات تباهي را فراهم خواهد كرد. در جنگ حنين كه پس از فتح مكه رخ داد، بر اثر غرور برخي از سپاهيان اسلام و كم تجربگي تعداد تازه مسلمان و نيز كمين دشمن، لشكر اسلام وحشتزده در آستانه شكست قرار گرفت و به اطراف پراكنده شد و در نتيجه، رسول خدا(ص) و چند تن از ياران وفادارش در معرض حملة دشمن قرار گرفتند كه البته با توكل به خدا و شجاعت و دلاوري و جنگ دليرانة سپاهيان اسلام، جنگ به نفع مسلمانان تغيير كرد. در اين جنگ نيز استقامت و تيز بيني پيامبر اعظم(ص) مسلمانان را از يك شكست حتمي نجات داد.
نكتة قابل توجه در حوزة استقامت نظامي آن حضرت، استقامت در جهت رعايت اجراي قانون است. رسول گرامي اسلام(ص) به عنوان قانونگذار، حافظ و نگهدار قانون، هرگز اجازه نميداد نيروهاي تحت امرش نقض قانون كنند؛ چرا كه خود در حفظ و اجراي آن هميشه پيشگام بود.
در جنگ بنيقريظه پس از چيره شدن سپاه اسلام بر يهوديان و كشتن خيانتكاران و به اسارت گرفتن بقيه، اموال زيادي از آنان به غنيمت مسلمانان درآمد. برخي همسران پيامبر(ص) از آن حضرت خواستند بخشي از آن همه ثروت و طلاهاي غنيمت گرفته را به آنها اختصاص دهد؛ اما رسول خدا(ص) تن به خواستة آنان نداد. آيات 28 تا 35 سورة احزاب به همسران پيامبر(ص) هشدار فرمود كه اگر خواهان خدا و پيامبر(ص) و سراي آخرتند، بايد به زندگي زاهدانه قناعت كنند و تخطي را از پيامبر(ص) مطالبه نكنند. (طوسي، 1409، ج 8، ص 334-332)
رسول اكرم(ص) به لشكري از مسلمانان مأموريت جنگي داد و فردي از انصار را به فرماندهي آن برگزيد. فرمانده در بين راه بر سر موضوعي بر نيروهاي تحت امر خود خشم گرفت و دستور داد هيزم فراواني جمع كنند و آتش بيفروزند. همين كه آتش برافروخته شد، گفت: آيا رسول خدا(ص) از شما نخواسته است كه به اوامر من گردن نهيد؟ گفتند: بلي. گفت: فرمان مي دهم همه خود را در اين آتش بيفكنيد. آنان امتناع كردند. وقتي رسول خدا(ص) از اين ماجرا اطلاع يافت، بر فرمانده برآشفت و فرمود: اطاعت در موردي است كه فرمانده در چارچوب قانون دستور بدخد. (جمعي از نويسندگان، بيتا، ص8-4؛ به نقل از: صحيح مسلم، ج6، ص16)
آنچه در سيرة نظامي آن حضرت بايد به آن توجه ويژه داشت اين است كه پيامبر اعظم(ص) در دادن مسئوليتهاي نظامي به جوانان هرگز ترديد نميكرد. رسول گرامي اسلام(ص) در يكي از حساسترين لحظات عمر با بركت خويش، آنگاه كه لشگركشي به سرزمين روم را به خاطر وضعيت جسمي و روحي خود امكانپذير نميدانست، تلاش كرد فردي را با انرژي و مديريت بالا به فرماندهي برگزيند. از اين رو، اين مسئوليت مهم را به جواني 18 ساله (اسامه بن زيد) واگذار كرد. در صورتي كه در جمع آن لشگر، افرادي با تجربه و مسن تر نيز بودند. ولي رسول خدا(ص) با تكيه بر نيروي عظيم جواني، مسئوليتي به اين مهمي را به اسامه بن زيد واگذار فرمود.
حضرت رسول(ص) در هر شرايطي سعي ميكردند عزت و عزتمداري خويش و مسلمانان را حفظ كنند. همان عزتي كه خداوند بزرگ در قرآن كريم ميفرمايد: "ولله العزه و لرسوله و للمومنين" (منافقون، آيه 8) (عزت از آن خدا و از آن رسول خدا و از آن مؤمنان است.)
رسول خدا(ص) عزت خود را در ساية عبوديت و در پرتو لطف الهي ميدانست و مؤمنان را براي رسيدن به آن ترغيب و تشويق ميفرمود. عزتمداري و عزتمندي در تمامي ابعاد زندگي پيامبر اعظم(ص) جريان داشت و از اصول جدا نشدني و خدشه ناپذيرشان به حساب ميآمد. در دوران مكي و آن زمان كه مشركان براي خاموش كردن مشعل اسلام به هر دري ميزدند و به هر پيشنهادي از جمله واگذاري رياست، اموال، دختران زيبارو و ... متوسل ميشدند تا پيامبر(ص) عزت و عزتمداري را به خود وابسته كنند تا از اعتقادات خويش دست بردارد، آن حضرت در برابر همة اين پيشنهادها، با بزرگ منشي و عزتمندي استقادمت كرد و حتي حاضر نشد يك قدم از اعتقادات خويش عقب نشيني كند.
بعد از تشكيل حكومت اسلامي در مدينه كه با شروع تهاجمات سنگين دشمن روبه رو بود، عليرغم در مضيقه بودن از لحاظ اقتصادي و نظامي، ذرهاي ضعف و سستي از خود نشان نداد و دست نياز به سوي دشمن دراز نكرد. حتي در يكي ازجنگها پيشنهاد كمك گرفتن از گروهي ديگر از مشركان را با توجه به نياز مبرم به آنها، به شدت رد كرد.
رسول گرامي اسلام(ص) در هنگام شكست ظاهري از دشمن نيز حاضر نبود مسلمانان در برابر دشمنانشان، احساس ذلت و وابستگي كنند. از اين رو، در جنگ احد پس از پيروزي دشمن، دربرابر شعار ابوسفيان كه با ايجاد جنگ رواني دستور داده بود نيروها فريا برآورند: "سربلند باد هبل" و با اين كار وانمود كنند شكست مسلمانان به خاطر خداپرستي و پيروزي آنها به خاصر بتپرستي بوده است، پيامبر(ص) دستور فرمود فرياد برآورند: "خداوند برتر و بزرگ تر است" و با اين تدبير، اجازه نداد دشمن از موقعيت به وجود آمده سوء استفاده و عزت مسلمانان را خدشهدار كند.
عزتمداري در سيرة پيامبر اعظم(ص) ميتواند الگوي مناسبي بر حاكمان حكومت اسلامي در مقابله با دشمنان براي حفظ و اقتدار ملت مسلمان باشد؛ چرا كه استكبار جهاني در عصر ما نيز ميكوشد سياست وابستگي جهان اسلام را به خود پياده كند.
ملت ايران پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و در دوران 8 سال دفاع مقدس، همواره تلاش كردند تا در برابر زورگوييها و قلدر مأبيهاي سردمداران زور و ناداني، از خود استقامت نشان دهند و عزت خويش را با توكل به خداوند قادر حفظ كنند. نتيجة اين استقامت، خوار و ذليل شدن دشمنان در عرصههاي بين المللي و عزت و بزرگ منشي ملت بزرگ ايران در عرصههاي گوناگون است.
دورانديشي و تحليل و ارزيابي مسائل نظامي با ديدگاه سياسي جهت حفظ عزت و سربلندي مسلمانان، بسيار مورد توجه رسول حق بود. ابتدا همة احتمالات را مورد بررسي قرار ميداد و بعد تصميمگيري ميكرد. در جريان صلح حديبيه با آنكه بيشتر سپاهيان با قرارداد صلح مخالف بودند، حضرت رسول(ص) كه آيندة كار را روشن و موفقيتآميز ارزيابي ميكرد و ميدانست با پذيرش صلح، عزت مسلمانان حفظ خواهد شد، آن را پذيرفت. البته بعدها در مسير حوادث معلوم شد كه تصميم حضرت پس از سنجيدن و ارزيابي همه جانبه صورت گرفته است. پيامبر محبت و مهرباني در مسائل نظامي با فرماندهان سپاه خود مشورت ميكرد و به نظرشان احترام ميگذاشت و به آنان محبت مينمود و هيچگاه اشتباه فردي را در جمع و با صداي بلند به نحوي كه عزتش مورد خدشه قرار بگيرد به او متذكر نميشد و همواره براي شخصيت فردي آنان ارزش فوق العادهاي قائل بود.
در سيرة نظامي آن حضرت به وضوح پيداست كه ايشان ميكوشيد تا جنگها با كمترين تلفات جاني و مالي همراه باشد. از اين رو، تعرض به غير نظاميان و ويران ساختن مزارع، نخلستانها و آباديها را روا نميشمرد و دست رزمندگان پيروز را براي چپاول نميگشود. آنگاه كه لشگر اسلام به فرماندهي پيامبر اعظم(ص) بر سر سختترين دشمنان اسلام كه يهوديان خيبر بودند پيروز شدند، اجازه نداد تا مزارع و كشتزارهاي آنها را نابود و ويران كنند؛ بلكه دستور داد مزارع و ... در اختيار همانها بماند تا به كشت و درآمد بپردازند و مقداري از آن درآمد را به عنوان "جزيه" به حكومت اسلامي بدهند. با اين كار، هم محبت و رأفت اسلامي را به آن نشان داد و هم عزت آنان را به عنوان يك انسان حفظ كرد.
پيامبر اعظم(ص) بعد از مبعوث شدن به رسالت، در انديشة تشكيل حكومت و ساماندهي جامعه بر اساس آموزههاي الهي براي از بين بردن جهل و ناداني و مقابله با پليدي و ناهنجاريهاي اجتماعي و تجاوزات دشمنان و ايجاد يك سيستم سياسي كارآمد براي استقلال و آزادي بود؛ چرا كه بر عهده گرفتن زمام امور جامعه ميتواند علاوه بر هدايت و نجات انسانها، نقش قابل تأملي را در جهت حفظ آيات الهي و آرمانهاي جامعه ايفا كند. از اين رو، بعد از هجرت، براي تشكيل دولت اسلامي اهتمام ورزيد. اگر چه اين كار با مخالفتها و تهديدهاي دشمن داخلي و خارجي بسيار همراه بود، ولي استقامت و بردباري و دقت نظر آن حضرت در قبال دشمنان و موقعيتشناسي ايشان، باعث شد كه نمونة كاملي از حكومت ديني با ويژگيهاي خاص خود را به وجود بياورند كه در ذيل به مواردي از ويژگيها به عنوان شاخصههاي آموزنده و سازنده خواهيم پرداخت.
پيامبر اعظم(ص) براي آنكه بتوانند زواياي بسيار زيباي دين را كه استقامت، محبت، گذشت و عنايت است، به مردم عصر خود بفهمانند، تلاش ميكردند بيشترين رفتارهاي خود را با مدارا همراه كنند تا مردم اصل دين را در جامعه بپذيرند. از اين رو، مخالفت، استهزا و تمسخرهاي جاهلان آن عصر با استقامت و گذشت نبي مكرم اسلام(ص) همراه ميشد. در اين بين، بيشترين استقامت و مداراي پيامبر(ص) در برابر منافقان مدينه بود؛ چرا كه برخورد شديد با آنان خطري جدي عليه حكومت اسلامي بهشمار ميآمد. عبد بن ابي رئيس منافقان مدينه بود كه به رغم اقدامات و خيانتهايش در مرحله گوناگون، پيامبر(ص) عليه او اقدامي نكرد. او در مدينه از جايگاهي برخوردار بود و پيامبر(ص) با او مدارا ميكرد. پس از غزوه(بني مصطلق) او گفت: اگر به مدينه برگرديم، پيامبر را از آنجا بيرون ميكنيم. اين خبر به آن حضرت رسيد و اصحاب خواستار برخورد شديد با او شدند تا جايي كه مسئله قتل او شايع شد. بنابراين، پسرش از پيامبر(ص) خواست كه اگر چنين است، خودعامل اين حكم باشد تا مبادا او بخواهد قاتل پدرش را بكشد و دستش به خون مسلماني آغشته شود. امّا رسول خدا(ص) در برابر اين درخواست اصحاب استقامت كرد و در پاسخ پسرش فرمود: چنين حكمي مطرح نيست. (ابن هشام، 1360، ج2، ص372)
امروزه بسياري از طالبان يا صاحبان قدرت در جوامع مختلف براي به دست آوردن يا حفظ قدرت از هر وسيلهاي مثل وعده و وعيدهاي دروغين، استخدام وسيلههاي نامشروع و ... تا حد امكان استفاده ميكنند تا پايههاي حكومت خويش را مستحكم كنند. ولي پيامبر(ص) و رهبران پيرو آن حضرت، در سختترين و بحرانيترين شرايط، صداقت و راستگويي را از ياد نميبرند و همواره تلاش ميكنند از راه درست و صحيح، آموزههاي ديني را به مردم برسانند. پيامبر اعظم(ص) در اوايل بعثت نزد قبيلة "بني عامر صعصعه" كه از قبايل بزرگ و متنفذ عرب بود رفتند و آنان را به اسلام فرا خواندند. رئيس قبيله به افراد خود گفت: اگر من اين جوان را از قريش بگيرم، به دست او بر عرب چيره خواهم شد. در پي اين طرح در پاسخ به دعوت پيامبر(ص) گفت: اگر دست بيعت به تو دهيم و در پرتو حمايت ما خدا تو را بر مخالفان چيره سازد، آيا امر حكومت و زمامداري بعد از تو از آن ما خواهد بود؟ پيامبر(ص) فرمود: "ان الامر الي الله نصيعه حيث يشاء"؛ (امر (امامت و جانشيني من) به دست خداست، هر جا كه بخواهد قرار ميدهد.)
رئيس قبيله با دريافت اين پاسخ صريح و قاطع رسول خدا(ص) از رسيدن به هدف خود مأيوس شد و گفت: ما گردنهايمان را براي تو هدف تيرهاي عرب قرار دهيم، ولي بعد از پيروزي تو، حكومت از آن ديگري باشد؟ ما هرگز چنين كاري نميكنيم. (ابن هشام، 1360، ج 2، ص 66).
رسول گرامي اسلامي(ص) هرگز حاضر نشدند در برابر خواستة نامشروع اين قبيله سرتعظيم فرود آوردند، بلكه استقامت كردند تا براي بهدست آوردن رضايت قبيلهاي، بر اعتقادات راستين خود پا نگذارند. پيامبر اعظم(ص) با اين حركت، نظرية ماكياوليسم را كه مدعي است هدف، وسيله را توجيه ميكند، رد كرد.
آن حضرت(ص) در برابر انديشههاي نادرست برخي از مردمان آن عصر استقامت ميكردند تا خرافات و غلو در دين جاي نگيرد. آنگاه كه تنها پسر رسول خدا(ص) به نام ابراهيم از"ماريه قبطيه" فوت كرد و اتفاقاً آفتاب در آن روز نيز گرفت، گروهي ساده انديش و بيخبر از قوانين الهي حاكم بر طبيعت، فكر ميكردند خورشيد گرفتگي بهخاطر حزني است كه بر پيامبر عارض شده است. ولي ايشان در برابر اين انديشه ناصحيح، از خويش استقامت نشان داد و بيدرنگ بر منبر مسجد تكيه زد و به روشن گرايي پرداخت: "خورشيد و ماه از نشانههاي قدرت الهياند و در چارچوب قوانين استوار نظام هستي بر مدار خود ميچرخند و هرگز براي مرگ و حيات كسي نميگيرند." (برقي، بيتا، ص 313) ايشان ميتوانستند به عنوان يك رهبر سياسي نهايت استفاده را از سادهانديشي مردم به نفع خود بنمايند و خود را نزد عموم جامعه محبوب نشان دهند، ولي صداقت و راستگويي آن حضرت، اذهان را روشن و از وارد شدن خرافات در دين جلوگيري كرد.
جوان به عنوان يك عنصر پرتوان و پرانرژي، در اسلام از جايگاه ويژهاي برخوردار است؛ زيرا به دليل داشتن فكر پويا و نو ميتواند با بهرهگيري از تجربيات پيشكسوتان، در تنگناها از خود خلاقيت نشان دهد. مديريت اين قشر مهم در 8 سال دفاع مقدس كه در برخي از موارد شبيه به معجزه بود و تلاش در جهت رسيدن به دانش و انرژي صلح آميز هستهاي و سلولهاي بنيادين و علوم پزشكي و... نمونههاي بارز پتانسيل بالاي جوانان برومند ايران اسلامي است. بايد باور كرد كه جوان ميتواند با توكل به خداوند و همت والاي خود معجزه بيافريند. از اين رو، اعتماد به اينان و دادن پستها و مسئوليتهاي مهم، احترام به باورهاي وجودي آزادانديشان و خيرخواهان جامعه است. اين توجه در سيرة پيامبر اعظم(ص) به وضوح آشكار است؛ چرا كه در نظر ايشان، جوانان از توانمندترين اقشار جامعه محسوب ميشوند كه بايد در نظام حكومتي نيز بيشترين نقش را در ابعاد گوناگون ايفا كنند. لذا پيامبر اسلام(ص) با دادن مسئوليتهاي مهم به جوانان، زمينة حضور و مشاركت آنان را در حوزههاي مختلف فراهم ميكردند و چه بسا اين نوع حركتهاي پيامبر اعظم(ص) در برخي موارد، بسيار مورد اعتراض صحابه قرار ميگرفت، ولي ايشان در برابر آنان استقامت ميكردند.
گماردن جواني 21 ساله(عتاب بن اسيد) پس از فتح مكه به عنوان والي آن شهر، عليرغم حضور افراد مسن در بين صحابه كه مدعي نيز بودند و عمرو بن جزم 17 ساله به امارات نجران و در نهايت مهمتر از همه، واگذاري مسئوليتهاي مهم تبليغي، سياسي، مديريتي و نظامي به علي(ع) در سنين جواني، خود نشانههاي بارزي از سيرة جوانگرايي واقعي آن فرستاده حق است.
مهرورزي و عشق و علاقه به مردم را ميتوان يكي از عمدهترين دلايل پيروزي پيامبر اعظم(ص) در مديريت حكومت اسلامي دانست. اگر اين شيوة كارآمد در مديريت آن حضرت به كار نميرفت، هرگز صبر و استقامت در برابر مشكلات و موانع طاقت فرسا امكان پذير نبود. حضرت رسول(ص) در برابر پرخاشگري و بياحترامي دشمنان و جاهلان استقامت پيشه ميكرد لذا و با مهرباني و عطوفت به آنان سخن ميگفتند، هرگز افروخته نميشدند و اعتقاد داشتند اگر قرار باشد دين مبين الهي بر گسترة جهان استيلا يابد، بايد صبر و تحمل و استقامت را سرلوحة امور قرار داد. بيشك اين رحمت از سوي پروردگار بزرگ در به بار نشستن زحمات رسول گرامي اسلام(ص) نقش تعيين كنندهاي داشت. در قرآن كريم آمده است: "فما رحمه منالله لنت لهم و لو كنت فظاً غليظالقلب لانفضّوا من حولك" (آل عمران، آية 159) (به موجب رحمتي كه خداوند به تو عنايت كرده بود براي آنان نرم شدي كه اگر تندخو و سختدل بودي همه از اطراف تو پراكنده ميشدند.)
چشمپوشي و لطف و محبت رسول گرامي اسلام(ص) مختص به زماني كه آن حضرت داراي يار و ياور معدودي بوده، نميشود؛ بلكه حتي در سال هشتم هجري كه پيامبر(ص) با اقتدار و پيروزي كامل به مكه برگشت و افسار حكومتي مكه را نيز به دست گرفت در مورد مشركان و آناني كه در 20 سال گذشته، بدترين ستمها و جسارتها و دشمنيها را در حق آن حضرت و يارانش كرده و در هالهاي از ترس و وحشت به سر ميبرند، شامل ميشود. هنگامي كه رسول خدا(ص) فرياد سعد بن عباده پرچمدار خود را شنيد كه فرياد ميزد: امروز روز جنگ و خونريزي و اسارت است؛ ناراحت شد و دستور داد پرچم اسلام را از او گيرند و بهدست حضرت علي(ع) بسپارند، سپس با سخنان آرامبخش و ملاطفت آميز خود، دشمنان ديرينة خويش را آرامش داد. آن حضرت فرمود: شما در مورد من چگونه ميانديشيد؟ مشركان گفتند: ما جز نيكي و محبت از تو انتظاري نداريم! ما تو را برادري بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود ميدانيم. رسول خدا(ص) فرمود: من آنچه را برادرم يوسف(ع) در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان ميكنم و همانند او ميگويم: "لاتثريب عليكم اليوم..."؛ (يوسف، آيه 92) (امروز ملامت و سرزنشي بر شما نيست.)
وقتي رسول مهرباني و عطوفت، مردم هراسناك را آرام نمود فرمود: امروز روز نبرد و انتقام نيست، بلكه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنايات و گناهان شما گذشتم. آنگاه جمله معروفش را به زبان آورد: "اذهبوا فاتم الطّلقاء"؛ (به دنبال زندگيتان برويد كه همه شما آزاد هستيد.) (مجلسي، 1303، ج 21، ص 132)
حاصل اين حركت پيامبر رحمت و محبت(ص) اين بود كه به غير از تعداد معدودي، همگي عشق رسول حق در وجودشان جاي گرفت و به اسلام روي آوردند.
آنگاه كه رسول گرامي اسلام(ص) در مدينه به قدرت لازم دست پيدا كرد، تمامي سعي و تلاش خود را براي برقراري عدالت و احياي ارزشهاي الهي و انساني متمركز نمود و به همگان، عدالتخواهي و تساوي حقوق انسانها و احترام به حقوق بشر را گوشزد فرمود. آن منادي راستين عدالت و آزادي هنگامي كه مشاهده كردند يكي از اصحاب عرب ايشان، سلمان فارسي را به خاطر غير عرب بودن تحقير ميكند، در برابر اين حركت تبعيض آميز مقاومت كردند و در سخني حكيمانه فرمودند: "ان الناس من عهد آدم الي يومنا هذا مثل اسنان المشط لافضل للعربي علي العجمي و لا للاحمر علي الاسود الابالتقوي" (همه مردم از زمان حضرت آدم(ع) تا به امروز همانند دانههاي شانه مساوي و برابر هستند. عرب و سرخ برتري ندارند. مگر با تقوي.)(نوري، 1411، ج 12، ص 89)
در فتح مكه، زني از قبيله "بني مخزوم" مرتكب سرقت شد و از نظر قضايي جرمش محرز گرديد. خويشاوندان آن زن كه اجراي مجازات را براي قبيله اشرافي خود ننگ ميشمردند، تلاش فراواني كردند و فردي را به نام اسامه بن زيد كه نزد پيامبر(ص) محبوبيت داشت، براي شفاعت نزد آن حضرت فرستادند. ولي رسول اعظم(ص) در برابر اين فشارها استقامت و مقاومت كرد و دستور اجراي حكم را صادر فرمود و بعد به ايراد خطبه پرداخت:
"اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند؛ زيرا در اجراي قانون تبعيض روا ميداشتند. هر گاه يكي از طبقات بالا مرتكب جرم ميشد او را از مجازات معاف ميكردند و اگر كسي از زيردستان به جرم مشابه آن مبادرت ميورزيد، او را مجازات ميكردند. قسم به خدايي كه جانم در دست اوست در اجراي قانون درباره هيچ كس كوتاهي و سستي نميكنم، اگر چه مجرم از نزديكان من باشد"(نجاري، بيتا، ج 5، ص 269) همانگونه كه ملاحظه شد پيامبر گرامي اسلامي(ص) در اجراي قوانين هيچگونه تبعيضي روا نميداشته و شفاعت احدي را نميپذيرفته و در برابر فشارها و تهديدات استقامت ميورزيدهاند.
معيار انتخاب مديران و مسئولان از نظر آن حضرت(ص): تقوا، سابقه خوب، تخصص و پايبندي به اصول و ارزشهاي ديني بوده و هيچ گاه ارتباطات، قومگرايي و خويشاوندي در نزد رسول گرامي اسلام(ص) براي تعيين مسئول جايي نداشته است، حضرت رسول(ص) همواره در برابر پيشنهادها و اصرار صاحبان نفوذ استقامت ميكرد. دليل بر مدعاي پيشين آن است كه هنگام نزول آيه زكات(توبه، آيه 60)، پيامبر اعظم(ص) سلمان فارسي، بلال حبشي، ابوذر غفاوري، عمار عربي را كه هر يك از يك منطقه و نژاد بودند انتخاب كردند. چون سهمي براي كساني كه زكات جمعآوري ميكردند داده ميشد، عدهاي از بنيهاشم نزد رسول خدا(ص) آمدند و از ايشان تقاضا كردند به سبب خويشاوندي، جمعآوري زكات را به آنان واگذار كنند؛ ولي حضرت رسول(ص) در برابر در خواست آنان استقامت نمود و فرمود: "صدقه و زكات بر من و بني هاشم حرام است. آيا گمان ميكنيد من ديگران را بر شما ترجيح ميدهم؟ خير؛ بلكه من خوبي و صلاح شما را ميخواهم". (كليني، 1370، ج 4، ص 58)
بعد از تشكيل دولت از سوي پيامبر اعظم(ص)، آن حضرت وفاق اجتماعي را به عنوان يك ساز و كار اساسي در بين اصحاب خود معرفي كردند. با اندكي تأمّل در حيات سياسي پيامبر(ص) نمونههاي فراواني از اين وفاق را ميتوان بيان كرد كه در جهت يك دلي و سازگاري مسلمانان بوده است. نگاه عميق و تأكيد فراوان رسول خدا(ص) در ساختن مساجد، پيمان عمومي بين مسلمانان، يهوديان و مشركان يثرب، قرارداد برادري و... نشانههاي بارز اين وفاق است كه بر چند اصل راهبردي استوار بود: ايمان به خداي يكتا و اعتقاد به آموزههاي ديني و قوّت بخشيدن به گرايش توحيدي كه پيامبر(ص) آن را مهمترين ركن وفاق واتحاد ميدانست(جعفريان، 1377، ص 436).
پيامبر(ص) بهترين و استوارترين راستي را تنها در گرو مؤمنان ميدانست و با چنين ديدگاهي، وفاق را در محدودة آنان تلقي ميكرد. اين اصل در سال نهم هجري و در اوج اقتدار دولت اسلامي و با الهام از آيه "انما المومنون اخوه" (حجرات، آيه 10) نهادينه شد؛ آيهاي كه تمامي مؤمنان را بايكديگر برادر ميداند.
سازگاري با غير مسلمان به عنوان يك تاكتيك و در جهت پيشبرد منافع اسلام وجود داشته است و چنين وفاقي عاري از امتيازدهي يك سويه بوده و برتري اسلام و مسلمانان در آن لحاظ شده است. (فصلنامه فرهنگ كوثر، 1381، 50، ص 127).
صبر و استقامت و تحمل دشواريها در راه خداوند يكي از صفات برجسته پيامبران اولوالعزم بودهاست و پيامبرگرامياسلام(ص)هم مأموريت داشتهاست تاآن را پيشه خود كند. در قرآن كريم آمده است: "فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل"؛ (احقاف، آيه 35). (پس همان گونه كه پيامبران اولوالعزم صبر كردند صبر كن.)
پيامبر اعظم(ص) مأموريت داشته كه بشريت را از ظلمات شهوت و جهالت و استبداد و پرستش بتها و تعصبات نژادي و طبقاتي رهايي بخشد و مقياسهاي دروغيني را كه قرنها وسيلة سنجش عادات و اخلاق شناخته شده و زشتيها را در نظر مردم زيبا مينمود، بر هم زند و مقياس راستين نيكي را جايگزين آن كند كه اين جز در ساية صبر و استقامت امكانپذير نيست. از آنجايي كه رسول خدا(ص) هم در برابر بدانديشي و نابكاري دشمنان داخلي و خارجي پايداري كردند و هم در مقابل كج فهمي نزديكان، دوران 23 سال رسالت آن حضرت يكسره درس استقامت و پايداري است. تكذيب، تهديد، تمسخر و اذيت و آزار، محاصره اقتصادي، تحميل جنگهاي فراوان بر دولت نوپاي اسلامي، اخلال در امور، ايجاد اختلاف بين مسلمين و كارشكني منافقان و... مشكلاتي بود كه بر سينه آن حضرت سنگيني ميكرد، اما او با سلاح ايمان و توكل به خدا استقامت كردند و هرگز اجازه ندادند اين مشكلات، استقامت و بردباري ايشان را از بين ببرد. رهبر فرزانه انقلاب ميفرمايد: "ميدانيد نبي اعظم اسلام(ص) مسلمانها را ... از چه گذرگاههاي لغزنده و دشواري عبور داد و به آن قلهها رساند؟ يك چنين حركت عظيمي كار هيچ انساني نبود. آن مردمي كه هيچ نميفهميدند و از اخلاق انساني هيچ بويي نبرده بودند، پيغمبر(ص) اينها را به انسانهايي تبديل كرد كه فرشتگان الهي در مقابل عظمت و نورانيت آنها احساس حقارت ميكردند. استقامت اين است. امروز ما احتياج به استقامت داريم... استقامت كردن درمقابل فريبها و تهديدهاي دشمن،هنر بزرگي استكه اگريك ملت اين هنر را داشته باشد، آن وقت به قله ميرسد. به جايي كه ديگر دشمن فايدهاي در تهديد نميبيند و مجبور است با او بسازد و يا درمقابل او تسليم شود". (در ديدار عمومي بسيجيان، 6/1/85).
با نگاهي گذرا به حيات پيامبر اعظم(ص) در حوزههاي مختلف، به وضوح ميتوان دريافت كه استقامت و بردباري در برابر موانع موجود آن زمان و نوع برخورد كريمانة آن حضرت(ص) به همراه عزّت نفس و ساده زيستي و پاك و عاري بودن از هر نوع تجملات، مهرو محبت ورزيدن به مردمان عصر خود، نشانههاي بارزي از مديريت صحيح در حوزههاي گوناگون دين مبين اسلام است. بايد در نگاه اول شاخصههاي زندگاني پيامبر اعظم(ص) را در خود نهادينه كرده، بعد براي اجرايي شدن آن در جامعه تلاش كنند تا در برابر مشكلات ايستادگي و ملت را براي رسيدن به حقوق حقّ خود ياري نمايند. اين امر ميسّر نخواهد شد مگر با تأسي و پيروي از سيرة پيامبر گرامي اسلام(ص) كه منشور زندگي واقعي است.
1.قرآن كريم.
2.ابن هشام، عبدالملك بن هشام(1360)، سيره النبويه، تهران، خوارزمي.
3.امام خميني (1361)؛ صحيفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
4.برقي، احمد بن محمد(بيتا)؛ المحاسن، بيجا، دارالكتب الاسلاميه.
5.بلاغي، صدرالدين (1359)؛ پيامبر رحمت، تهران، حسينه ارشاد.
6.جعفريان، رسول (1377)؛ سيره رسول خدا، قم، دفتر نشر الهادي.
7.جمعي از نويسندگان(بيتا)؛ محمد خاتم پيامبر، تهران، حسينه ارشاد
8.دهخدا، علي اكبر (1372)؛ لغت نامه دهخدا، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران.
9.طبرسي، حسن بن فضل(ق1420)؛ مكارم الاخلاق، قم، دارالكتب الاسلامي.
10.طبري، محمد بن جرير (1375)؛ تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پايبند، تهران، انتشارات اساطير.
11.طوسي، محمد بن حسن (1409ق)؛ في تفسير القرآن، [بيجا]، مكتب الاعلام الاسلامي
12.فصلنامه كوثر(1381)؛ شماره 50.
13.كليني، محمد بن يعقوب(1370ق)؛ اصول كافي، تهران، اسوه
14.مجلسي، محمد باقر (1303ق)؛ بحار الانوار، لبنان، دارالحياء التراث العربي.
15.مطهري، مرتضي(1368)؛ وحي و نبوت، قم، انتشارات صدرا.
16.نوري، ميرزا حسين (1411ق)؛ مستدرك الوسايل، قم، مؤسسه آل البيت (عليهم السلام).