يكي از بهترين تفسيرهايي كه در عصر ما در دست تدوين است و تا به حال بر اين سبك، تفسيري نگارش نيافته است، «تفسير راهنما»است. در معرفي اين تفسير و مزاياي آن، جسته و گريخته مطالبي نوشته و يا گفته شده است ولي آن مطالب نميتواند كامل و گويا باشد، زيرا اكثر معرفي كنندگان از دور دستي بر آتش داشتهاند و نتوانستهاند محاسن و معايب آن را به خوبي برشمارند. به همين جهت بنده كه خود از اوّلين مراحل شروع تفسير راهنما با مجموعهاي كه به اين كار عظيم دست زدند همراه بودم، تصميم گرفتم آن را همان گونه كه بوده و هست معرفي كنم و جنبههاي ابتكاري و راه بهرهبرداري از آن و از طرفي نواقص و كاستيهاي آن را نيز مطرح نمايم تا زمينهاي براي دقّت ديگران نيز فراهم شود و با گوشزد كردن نواقصي كه از ديد نگارندگان مخفي مانده است و يا با ارايه طرحهايي كه استخراج بيشتر موضوعات از قرآن را فراهم ميسازد، زمينههاي بازبيني كامل اين تفسير فراهم آيد.
«تفسير راهنما» زير بناي مجموعهاي است كه پايان ناپذير است و هر چند سال يك بار قابل تجديد نظر ميباشد كه در هر تجديد نظر ممكن است هزاران موضوع بر موضوعات قبلي افزوده شود، زيرا قرآن بنا به فرمايش علي(ع):«بحر لا تفني عجائبه ولاتنقضي غرائبه ولاتكشف الظلمات الاّ به»1 است. بنابراين استخراج موضوعات آن نبايد پايانپذير باشد زيرا پايان يافتن موضوعات آن يا به معناي دسترسي به تمام مطالب آن است و يا به معناي قايل شدن به محدوديت فكر و مسدود بودن آن است كه هيچ كدام صحيح نيست. زيرا قرآن ميگويد: «وان كنتم في ريب ممّا نزلنا علي عبدنا فاتوا بسورة من مثله» (بقره، 2/23)
در حالي كه تاريخ گواه عجز همگان از آوردن همانندي براي آن است، زيرا همانند آوردن براي هر چيز، فرع شناختن كامل آن چيز است و هيچ مفسّري تا كنون فهميدن يك سوره را اذعان نكرده است و نتوانسته است معناي قطعي از يك سوره ارايه دهد، تا چه رسد به كل قرآن، بلكه سرانجامِ كوشش هر كس ـدر هر درجهاي از علمـ اين بوده است كه بگويد اين آيه يا اين سوره را اين چنين فهميدهام . وقتي فهم يك سوره به طور كامل ممكن نيست مسلّماً ارايه? سورهاي مانند آن ناممكن خواهد بود، به همين جهت قرآن ميگويد:«فإن لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التي وَقودها الناس والحجارة» (بقره، 2/24) «اگر سورهاي همانند قرآن نياورديد و هرگز نميآوريد پس از آتشي كه آتش زنه? آن انسان و سنگ است بپرهيزيد.»
بنابراين وقتي مطالب و شگفتيهاي قرآن پايانناپذير است، در نتيجه كليد فهم آن و كشف موضوعات آن نيز پايان ناپذير خواهد بود.
خمير مايه? تفسير راهنما از متفكر توانا، جناب آقاي هاشمي رفسنجاني است. ايشان زماني كه در زندانهاي ستمشاهي به سر ميبردند، طرح استخراج موضوعات قرآن به ذهنشان خطور كرده و با اشتياق فراوان دست به كار ميشوند و موضوعات را استخراج ميكنند كه مجموعاًبه بيست و دو دفتر ميرسد.
با نگاهي به مجموعه?دست نوشتههاي ايشان، اوّلاً به ذهنِ باز و فعّال و كشش عجيب و متنوع آن در سالهاي خفقان پيميبريم.
ثانياً، استخراج موضوعات از قرآن كار آساني نيست و بايد براي آن سرمايهگذاري فراواني كرد، به همين دليل روند كار در دفترهاي مختلف از نظر شكل و محتوا متفاوت است، از باب نمونه در دفترهاي اوّل بعد از نوشتن آيه، موضوعاتي كه به نظر ايشان از آن آيه برداشت ميشده كنار صفحه مينوشتند ولي در دفترهاي بعدي از آيه، جمله يا جملاتي را كه ميفمهميدند، در يك سطر مينوشتند، سپس موضوع يا موضوعاتي كه از آن، جمله، قابل استفاده بوده است، يادداشت ميكردند. از نظر محتوا نيز همين گونه است مثلاًدر زماني كه سخن كمونيستها و الغاي مالكيّت خصوصي مطرح بوده، ايشان از تمامي «آتوا الزكاة» ها و «انفقوا» ها و نظاير آن، صحت، قبول و امضاي مالكيّت شخصي را فهميدهاند. امّا در جاي ديگر، از آيات مشابه آن، چنين اموري را برداشت نكردهاند.
به هر حال، فراواني موضوعات استخراج شده، جمعبندي آنها را بسيار مشكل مينمود تا با كمك برنامه? رايانهايي به نام «تبيان3» موضوعات تنظيم شده، در دسترس محققان قرار گرفت.
در سال 1365، جمعي از فضلاي حوزه كار بررسي و تنظيم دفاتر را در دست گرفتند، روال كار بدين گونه بود كه ده تفسير از تفاسير معتبر با دقت مطالعه ميشد كه عبارت بودند از: الميزان، روح المعاني، في ظلال القرآن، نور الثقلين، الدّرالمنثور، روح البيان، الكشّاف، مفاتيح الغيب، كشف الأسرار و البرهان، سپس پيرامون آيه? مورد نظر فكر و تدبّر صورت ميگرفت؛ آنگاه در جلسه? مباحثه، برداشتهاي آقاي هاشمي مطرح و اگر اكثريت به آن رأي ميدادند تصويب ميشد و در دفتري ثبت و سپس موضوعات مربوط به آن استخراج و در كنار صفحه يادداشت ميشد. پس از آن، برداشتهايي كه خود افراد گروه از آن آيه داشتند نيز مطرح ميگرديد و با اكثريت آراء نوشته ميشد.
اختلاف نظرها از آنجا آغاز شد كه گروهي كه مثلاًاكثريت آنها اديب بودند و به نكتههاي ادبي توجه داشتند. برداشتهايشان به اين سمت و سو حركت ميكرد. جمعي كه به امور اجتماعي توجه بيشتري داشتند اين ديدگاه در برداشتهايشان آشكار ميشد، برخي به اشارات و لطايف آيات ميپرداختند و عدّهاي با نگاههاي ديگري، برداشتهاي مختلفي از آيات داشتند. در نتيجه كار به مباحثات علمي كشيده ميشد و در نهايت به داوري اساتيد، در آنها نيز اختلاف نظرهايي وجود داشت.
از سوي ديگر بحث درباره?روايتهاي وارد شده در ذيل آيات از نظر سند و دلالت و تأويلهايي كه در آنها وجود دارد موجب اختلاف نظرهاي فراوان ميشد، كه در نتيجه عدّهاي جهت بررسي روايات مشخص شدند.
در كار نمايهسازي و منظم كردن موضوعات نيز مشكلاتي وجود داشت از قبيل توجه به اصطلاحات علوم كه اين خود، يك كار تخصصي است و بايد در زمينههاي مختلف افرادي كه با آن اصطلاحات آشنايي دارند، شركت كنند. در نتيجه كار به سوي تخصصي شدن پيش رفت.
در ضمن براي اتقان كار، گروههايي مسئول شدند تا كتابهاي مختلفي را كه در رابطه با قرآن نوشته شده و از يك آيه يا مجموعهاي از آيات برداشت خاصي داشتهاند، پيدا كنند و با فهرست كردن آنها، بانك اطلاعات وسيعي را جهت دسترسي محققان آماده سازند.
از اين روي گروه روايت، گروه نمايهساز و گروه بانك اطلاعات به صورت خاص تشكيل شد و يك دوره? كامل، تمامي قرآن فيش برداري شد و مجموعه?روايات تفسيري نيز توسط گروه روايت جمعآوري گرديد و گروه نمايه نيز كار خود را به صورت مستقل انجام داد.
در زمينه? نگارش تفسير نيز براي يك قلم شدن و اتقان بيشتر، تمهيداتي فراهم گرديد تا مجلداتي از اين تفسير به زيور طبع آراسته گردد.
پس از چاپ شش جلد، معلوم شد كه جلد اوّل با مجلدات ديگر هماهنگ نيست لذا اقدام به بازبيني كامل جلد اوّل شد و تجديد چاپ گرديد.
هدف از نوشتن تفسير راهنما، اين است كه تمامي موضوعات قرآني ـدر حدّتوانـ استخراج و به نظم خاصي درآيد. سپس تمامي آنها نمايه گذاري، كد گذاري و فهرستبندي شود، تا معجمي موضوعي از مطالب قرآني تهيه و در نتيجه كمبودها و نواقص معجمهاي لفظي جبران گردد. زيرا معجم لفظي نميتواند الفاظي نظير: انسان، بشر، ناس و بنيآدم را در يك جا جمع كند با اين كه اين الفاظ اگر مترادف هم نباشند، داراي اشتراكهاي زيادي هستند. امّا اگر معجم معنايي و محتوايي خوبي فراهم شود توان چنين كاري را دارد و يكي از اهداف عمده? تفسير راهنما نيز همين است.
اكنون كه برداشتها، نمايهها، مراحل شكل گيري، طرز نوشتار و اهداف تفسير راهنما تا حدودي روشن شد، زمينه براي توضيح برخي از نواقص و اشكالات آن مناسب مينمايد.
از آنجا كه اشكالهاي تفسير راهنما با توجه به گستره? كار، تعداد مجلدات، نمايهها و گروهي بودن كار، متعدد و فراوان است لذا در اين نوشتار نه تنها نميتوان تمام آن اشكالات را بيان كرد بلكه ارايه? نمونهاي از هر يك از انواع اشكالها نيز كار طاقتفرسايي است، به همين جهت از ارايه? نمونه براي تمامي آنها صرفنظر ميشود و فعلاًاز بحث روايتهاي تفسيري، نحوه? ارايه? آنها، تفاوت ارايه? آن روايات در مجلّدات مختلف، تغيير سبك در آوردن يا نياوردن ترجمه، تغيير نحوه? ارايه? نمايهها در جلدهاي مختلف، صرفنظر ميكنيم و تنها نظر خود را به برداشتهاي تفسيري و نمايههاي آنها كه تشكيل دهنده? فهرست موضوعي قرآن است ميپردازيم.
براي اين كه اشكالات، خود به خود، نمايان شود و جديد بودن سبك تفسير راهنما مانعِ بروز نقايص آن نشود، نمونه?اوّل و دوم، به آيه يا فرازهايي از قرآن كه كاملاً داراي الفاظ مشترك و معناي يگانه باشد و از حدود يك سطر كمتر نباشد اختصاص يافت و برداشتها، نمايهها، توضيح ها و مستندات مورد دقت قرار گرفت. نمونه سوم به موردي كه دو آيه از نظر الفاظ، اختلافهاي جزئي داشته، ولي از نظر محتوا بسيار به هم نزديك هستند، اختصاص يافت كه در ضمن اين نمونه سعي شده از راه نمايهها نيز به سراغ آيات برويم تا نقايص برداشتها بيشتر روشن شود.
«والذين كفروا وكذّبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم» (مائده، 5/10) جالب است كه بدانيم اين عبارت در آيه? 86 همين سوره تكرار شده است و گروه فيشبردار و نمايهساز در هر دو آيه ثابت بوده است ولي هيچيك از نمايهها و برداشتها با يكديگر مطابقت ندارد.
1. كافران و تكذيب كنندگان آيات الهي اصحاب دوزخ هستند
والذين كفروا وكذبوا… اولئك اصحاب الجحيم
2. كفر و تكذيب آيات الهي، موجب گرفتاري به آتش برافروخته? دوزخ.
والذين كفروا وكذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم
3. انكار لزوم برپايي عدالت و عدم اجراي آن، حتي نسبت به دشمنان از مصاديق كفر و تكذيب آيات الهي است.
ولايجرمنكم شنئآن… والذين كفروا وكذبوا
4. انذار و تهديد از روشهاي قرآن براي بازداشتن انسانها از كفر و انكار حقايق و تكذيب آيات الهي.
والذين كفروا وكذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم
5. جحيم از نامهاي دوزخ
اصحاب الجحيم
مناسب است، برداشتها و نمايههاي ذيل آيه?86 از سوره? مائده نيز ملاحظه گردد و با هم مقايسه شود.
1. دوزخ جايگاه كفر پيشگان و تكذيب كنندگان آيات خدا
والذين كفروا وكذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم
2. مشركان و يهوديان مردماني كفر پيشه و تكذيب كننده?آيات الهي.
والذين كفروا وكذبوا باياتنا
با توجه به آيات گذشته معلوم ميشود مصداق بارز «الّذين كفروا وكذبوا…» مشركان و يهوديان منكر قرآن و رسالت پيامبر(ص) ميباشد.
3. دوزخ جايگاه مشركان و يهوديان مستكبر و حقناپذير
والذين كفروا وكذبوا بآياتنا اولئك اصحاب الجحيم
4. قرآن و پيامبر دو مصداق بزرگ از آيات الهي
كفروا وكذبوا بآياتنا
به قرينه?آيات قبل مصداق مورد نظر براي «آياتنا»، قرآن و پيامبر ميباشد.
5. استكبار از ريشههاي كفر و عامل تكذيب آيات الهي
وانهم لايستكبرون… والذين كفروا وكذبوا بآياتنا
آياتِخدا:4 2
عوامل تكذيبـ 5
كفر:
آثارـ 5
مكذبان
ـآيات خدا1،2؛ ـدر جهنم1
استكبار:
منشأـ5
محمّد(ص):
نقشـ4
يهود:
كفرـ2؛ ـحقناپذير3؛ ـدر جهنم3
قرآن:
نقشـ 4
مشركان
كفرـ2؛ ـدر جهنم3
ـمستكبر3
كافران:2
ـدر جهنم1
با اينكه آيه?10 عيناًدر آيه?86 تكرار شده است اما در آيه?10 نمايههاي حجيم 5 ـموجبات جهنم2، نامهاي جهنم5، جهنميان1 ـموانع تكذيب حق4، روش تربيت4، نقش انذار4، هشدار به انسان4، كفر به آيات خدا2ـكيفر كفر2، موانع كفر4، تكذيب آيات خدا1و 2و 3، حقوق دشمنان3، برپائي عدالت3 و موارد كفر3، وجود دارد.
در حالي كه چنين نمايههايي در آيه86 وجود ندارد. به عبارت ديگر، اگر در فهرست نهايي تفسير راهنما كسي به دنبال نامهاي جهنم بگردد، آيه10 سوره? مائده خواهد بود در حالي كه آيه86 كه تكرار همان آيه است نخواهد آمد.
همچنين اگر به دنبال موضوعاتي چون جهنميان، موجبات جهنم، جحيم، و ساير نمايهها نيز بگردد همين اشكال وجود دارد.
هم چنانكه موضوعات مطرح شده ذيل آيه?86، در آيه?10 پيدا نخواهد شد.
به عبارت ديگر در اين دو آيه، حتي يك نمايه? مشترك كه هر دو آيه در يك رديف به محقق عرضه شود وجود ندارد يعني از17 راه ميتوان آيه10 را پيدا كرد كه در هيچ يك از آن راهها آيه86 به دست نميآيد و از16 راه آيه86 به دست ميآيد و هيچ كدام از اين راهها ما را به آيه?10 نميرساند؛ تنها سه نمايه? اصلي مشترك است ولي در همين سه مورد نيز نمايههاي فرعي كه آيهها ذيل آنها جمع ميشود با هم متفاوتاند و بالاخره فهرستنهايي نه تنها فهرست موضوعي نخواهد بود بلكه در حدّيك فهرست لفظي هم نخواهد بود.
آيا اشكال مربوط به برداشتها است يا مربوط به نمايهها؟براي بررسي اين كار به برداشتهايي كه اين نمايهها بر اساس آنها نوشته شده است رجوع ميكنيم. جالب است كه توجّه شود تعداد برداشتها در هر آيه5 عدد، تعداد نمايهها16 و17، و تعداد نمايههاي مشترك صفر است. تعداد برداشتهايي كه كاملاًمشترك باشند نيز صفر است، ولي بعضي برداشتها مشابهتهايي با هم دارند. مثلاً اوّلين برداشت دو آيه، مشابه است:«دوزخ جايگاه كفر پيشگان و تكذيبكنندگان آيات خداوند» [مائده: 86] مشابه است با «كافران و تكذيب كنندگان آيات الهي اصحاب دوزخ هستند» [مائده:10]
تكذيب آيات خدا
جهنميان
كيفر كافران
نمايههاي [مائده:86]
مكذبان آيات خدا
مكذبان در جهنم
كافران در جهنم
و به همين جهت نمايهها نيز داراي مشابهت هستند ولي اين مشابهت اصلاًكارساز نيست زيرا طبق اين برنامه، دو آيهاي كه كاملا متساوياند در فهرست نگاري موضوعي نه تنها كنار هم قرار نميگيرند بلكه حتي در يك فايل نيز قرار نميگيرند. توجه داشته باشيد كه در نمايهها فقط آيات الهي كه نمايه? اصلي است تكرار شده ولي نمايه? فرعي آن در برداشت اوّلِ آيه?86 «مكذبان» و در برداشت اوّلِ آيه?10 «تكذيب»آمده است و به عبارت ديگر، هدفي كه تفسير راهنما براي آن پيريزي شده است نه تنها محقق نشده و نتوانسته موضوعاتِبا الفاظ پراكنده را در يك جا جمع كند بلكه موجب شده الفاظي كه در معجم لفظي در كنار يكديگر قرار گرفتهاند و داراي يك معني و مفهوم هستند نيز كنار يكديگر قرار نگيرند.
برداشت اوّل آيه10 تقريباً ترجمه است، بنابراين نه توضيحي ميخواهد و نه اشكال دارد. «الذين كفروا»به كافران معني شده و «كذبوا بآياتنا»عطف بر «كفروا» دانسته شده و در نتيجه «الذين كذبوا بآياتنا»به تكذيب كنندگان آيات الهي معني شده و «اصحاب الجحيم» خبر «الذين»است و به اصحاب دوزخ معني شده است. پس هيچگونه اشكالي ندارد. بله «كذّبوا» بدون هيچ دليل و توضيحي به معناي «المكذّبون» دانسته شده است.
در حالي كه در اوّلين برداشت آيه? مشابه آن (آيه? 86) «الذين كفروا»به كفر پيشگان و «كذّبوا بآياتنا» به تكذيب كنندگان ترجمه شده است كه همان اشكال گذشته را دارد، علاوه بر آن دوزخ را جايگاه آنان دانستن اشكال ديگري دارد. زيرا:فرق است بين «اولئك في الجحيم» با «اولئك اصحاب الجحيم» و جايگاه با «في الجحيم»سازگار است.
اشكال ديگر اينكه در مستند برداشتِ اوّل آيه? 10 نوشته شده «والذين كفروا وكذبوا…اولئك اصحاب الجحيم»كه در وسط مستند نقطهچين شده است. در حالي كه آيه? مورد استناد برداشت اوّل آيه86، مستند، بدون نقطهچين است و آيه به طور كامل نوشته شده است. ملاك و معيار نوشتن كلمات يا نقطهچين چيست؟
امّا برداشت دوّم آيه? 10 «كفر و تكذيب آيات الهي، موجب گرفتاري به آتش برافروخته?دوزخ».
ظاهراً اين برداشت بر اساس كلامي است كه در جاي خود گفته شده: تعليق حكم بر وصف مشعر به عليّت است. وقتي خداوند به جاي نام بردن از طوايف خاصي نظير قوم عاد يا ثمود «الذين كفروا و كذبوا» به كار ميبرد، معلوم ميشود كفر و تكذيب علّت گرفتاري به عذاب است، امّا چرا از «جحيم» تعبير به «آتش برافروخته? دوزخ»شده است معلوم نيست؟ اگر از واژه? «جحيم»استفاده شده است خوب بود واژه? جحيم توضيح داده ميشد. و اگر از جاي ديگري استفاده شده بايد بيان ميشد.
ثانياًچرا در آيه? 86، چنين برداشتي نشده و تعليق حكم بر وصف لحاظ نشده است. بلكه بيشتر سعي شده مصاديقي براي «الذين كفروا» پيدا شود.
دومين برداشت آيه 86 چنين است:مشركان و يهوديان مردماني كفر پيشه و تكذيب كنندگان آيات الهي. در توضيح آن آمده است:«با توجه به آيات گذشته معلوم ميشود مصداق بارز از «الذين كفروا و كذبوا…» مشركان و يهوديان منكر قرآن و رسالت پيامبر(ص) ميباشد».
در اينجا چند سؤال و اشكال مطرح است:
در مرحله اوّل ممكن است اين سؤال مطرح شود كه: چرا مشركان و يهوديان؟
آيات سوره? مائده از اوّل تا اينجا مربوط به اهل كتاب است، اگر «اهل كتاب لجوج» نوشته ميشد بهتر نبود؟ در آيات اين سوره تنها در آيه? 82 «لتجدّن اشد الناس عداوةللذين آمنوا اليهود والذين اشركوا ولتجدّن أقربهم مودّة للذين آمنوا الذين قالوا انا نصاري» واژه? مشركان به كار رفته است و با توجه به اينكه اين سوره مدني و آخرين سوره? نازل شده بر پيامبر(ص) است و سر و صدايي از مشركان نبوده است آنان را از مصاديق «الذين كفروا» دانستن، شايد مناسب نباشد. در مرحله?دوم مي توان پرسيد چرا آيهاي كه از آن مصاديق فهميده شده ذكر نگرديده است؟مگر انگيزه تدوين تفسير راهنما، تسهيل كار براي ديگران نيست؟
برداشت سوم در آيه? 86 چنين است: «دوزخ جايگاه مشركان و يهوديان مستكبر و حق ناپذير»و مستند آن فقط آيه?مذكور است. در حالي كه در الفاظ آيه تنها دوزخ ميتواند از «جحيم»برداشت شده باشد، ولي جايگاه مشركان و يهوديان مستكبر و حق ناپذير» از كجا استفاده شده، معلوم نيست. خصوصاًتوصيف آنان به مستكبر، نيازمند توضيح است. اگر از آيات قبل استفاده گرديده اوّلين اشكال اين است كه چرا توضيح داده نشده است؟
ثانياً:در آيات قبل تنها آيهاي كه مربوط به استكبار ميشود آيه?82 است كه خلاصهاش اين است:«دشمن ترين مردم با مؤمنان يهوديان و مشركان هستند و بيشترين مودّت را نصاري با اهل ايمان دارند به جهت اينكه گروهي از آنان كشيشان خدا ترس هستند و آنان تكبر نميورزند».
ربط اين جمله چندان روشن نيست، زيرا بر فرض مراد از «الذين كفروا و كذبوا» مشركان و يهود باشد، امّا استكبار يا عدم آن، حق ناپذيري يا عدم آن چه دخلي در حكم دارد، بلكه تنها ميتوان گفت مشركان و يهود در دوزخند.
در چهارمين برداشت، قرآن و پيامبر را دو مصداق بزرگ از آيات الهي معرفي ميكند كه باز تعيين مصداق است. و در پنجمين برداشت، استكبار را از ريشههاي كفر و عامل تكذيب آيات الهي ميداند و هيچ توضيحي نيز ذكر نميكند و برداشتهاي اين آيه تمام ميشود.
در حالي كه در آيه? 10، بحث انذار و تهديد و بحث نامهاي دوزخ را به ميان ميكشد كه هر يك به نوبه خود جالب است اگر چه داراي اشكالاتي است كه بيان ميشود.
در برداشت 3 آيه? 10 آمده است:«انكار لزوم برپايي عدالت و عدم اجراي آن حتي نسبت به دشمنان، از مصاديق كفر و تكذيب آيات الهي است»
سپس ستارهاي گذاشتهاند كه علامت احتمالي بودن برداشت است. سؤال اين است كه چرا در آيه? 86 كه مصداقها مربوط به 4 يا 5 آيه? قبل بود و بعضي از آنها، از مفهوم بعيدي استفاده ميشد، علامت ستاره گذاشته نشده. از طرفي «انكار لزوم برپايي عدالت» در آيه وجود ندارد، بحث اجرا و عدم اجرا است.
برداشتهاي چهارم و پنجم، برداشتهاي خوبي است. ولي سؤال اين است كه چرا ذيل آيه? 86 اين برداشتها نشده است؟سؤال ديگر اينكه چرا متعلق «كفروا»در هيچ يك از دو آيه روشن نشده است. آيا متعلق كفروا كلمه? «بآياتنا»است؟ يعني:«كفروا بآياتنا» و «كذبوا بآياتنا»، يا متعلق كفروا «الله» است يعني «كفروا بالله» يا «كفروا بالرسول» يا تمامي اينها مراد است؟ چرا به جاي «كذبوا بآيات اللّه»، «كذبوا بآياتنا» آمده؟ مراد از «نا»كيست؟ خدا به تنهايي يا كسان ديگري نيز مراد بودهاند؟
خلاصه اينكه برداشتهاي آيه10 از برداشتهاي آيه86 بهتر و مستندتر است ولي با اين حال لااقل چهار برداشت ديگر نيز ميتوان مطرح كرد، كه مطرح نشده است.
اين اشكالها همه مربوط به چگونگي نمايهها، محتواي فيشها و نقصان برداشتها بود. اكنون مناسب است كه اشكالهاي شكلي و صوري را نيز به آنها اضافه كنيم.
اوّل: در برداشت 1 از آيه? 10، تنها به جاي كلمه? «آياتنا» نقطهچين شده ولي در مستند برداشت دوم نقطه چيني وجود ندارد، ملاك و معيار در نقطهچين كردن چيست؟در صورتي كه در هر دو برداشت، تكذيب آيات الهي وجود دارد. جالبتر اين كه در برداشت سوم، تكذيب آيات الهي وجود دارد ولي در مستند آن نه لفظ آياتنا آمده است و نه به جاي آن نقطهچين وجود دارد.
دوم: آيا مستند سه برداشت در ذيل يك آيه بر اساس سه ملاك و معيار متفاوت است يا اين قدر تسامح و سهل انگاري وجود دارد؟
در همين رابطه آيه? 39 از سوره? بقره كه مشابهت زيادي با آيه? 10 و86 مائده دارد را نيز بررسي ميكنيم. لازم به ذكر است كه جلد اوّل تفسير راهنما كاملاً بازبيني و بازنگري و بازنگاري شده و جديدترين كار تفسير راهنماست و خوانندگاني كه اشكالهاي قبلي را ملاحظه كردند انتظار دارند اشكالات روشن از اين قبيل در اين چاپ جديد ديده نشود.
«والذين كفروا وكذبوا بآياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون» (بقره، 2/39) اوّلين برداشت از آيه شريفه با توضيح مستند و نمايههاي آن چنين است.
1. آتش دوزخ كيفر و سزاي انكار كنندگان و تكذيب كنندگان آيات الهي است.
«تكذيب» مصدر «كذبوا»به معناي نسبت دروغ دادن است. «باياتنا»علاوه بر تعلقش به «كذّبوا» متعلق به «كفروا»نيز ميباشد. جمله?«الذين كفروا»عطف بر جمله?«من اتبع…»است و بيانگر گروهي است كه هدايتها و رهنمودهاي الهي را پذيرا نيستند.
كيفر مكذبان آيات خدا
آتش جهنم
اهل عذاب
موجبات كيفر
اين برداشت را با برداشت مشابه از آيات10 و86 مائده مقايسه ميكنيم.
مائده:10 برداشت1ـ؛ كافران و تكذيب كنندگان آيات الهي اصحاب دوزخ هستند.
مائده:86 برداشت1ـ؛ دوزخ جايگاه كفر پيشگان و تكذيب كنندگان آيات خداوند.
روشن است كه برداشت1 در آيه?39 سوره?بقره، مشابه با آنها نيست. در اينجا مسأله? كيفر و سزا مطرح است، در حالي كه در براشتهاي سوره? مائده اصلاًچنين چيزي مطرح نبود. در اين رابطه مطلب خاصّي به عنوان توضيح نيامده است.
بنابراين تا كنون سه اصطلاح براي «الذين كفروا»در سه آيه بكار رفته است.
نمايهها نيز هيچ ربطي به هم ندارند و فقط در نمايه? اصلي يعني «آيات خدا» با هم شريكاند و زير نمايهها با هم مختلفاند. در اينجا «كيفر مكذبان»، در آيه10 مائده «تكذيب» و در آيه86 «عوامل تكذيب»ذكر شده است. از نظر ظاهري نيز اين سه برداشت با هم متفاوتاند.
بنابر اين با هيچ معياري نميتوان سه آيه? مشابه با كلمات مشابه را در اين فرهنگ موضوعي پيدا كرد.
ساير برداشتهاي آيه?39 سوره? بقره:
2. كفر پيشگان و تكذيب كنندگان آيات الهي براي هميشه در دوزخ خواهند بود.
اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون
3. دوزخ و آتش آن دائمي و هميشگي است.
هم فيها خالدون
4. خداوند رهنمودها و هدايتهاي خويش را همراه با آيت و نشاني بر الهي بودن آنها به سوي مردم ميفرستد.
فامّا يأتينّكم مني هدي… الذين كفروا وكذبوا باياتنا
از اين سه برداشت تكيه اصلي در دو مورد روي «هم فيها خالدون»كه وجه افتراق اين آيه با آيات10 و86 مائده است ميباشد. بنابراين نبايد انتظار داشت كه در آنجا تشابهي داشته باشد و برداشت چهارم ارتباطي بين اين آيه و آيه قبل است. بنابراين برداشتهاي مشترك اين سه آيه، تنها در يكي خلاصه ميشود.
سؤال اين است كه آيا ممكن نبود كفر و تكذيب را موجب گرفتاري به عذاب دانست كه در برداشت2 آيه?10 مائده آمده بود؟آيا نميتوان برداشتي نظير برداشت4 آن آيه در اينجا نيز داشت و انذار و تهديد را از روشهاي قرآني دانست؟
آيا با مقايسه با آيه قبل نميتوان نقش تبشير و انذار و تقدم تبشير را برداشت كرد؟
آيا ممكن نبود از ضمير فصل برداشت كرد كه خلود در آتش مربوط به تكذيب كنندگان آيات و انكار كنندگان آنها است؟
امّا برداشتهاي ثبت شده نيز خالي از اشكال نيست. در برداشت3 بايد توضيح داده شود كه لازمه? باقيماندن هميشگي انسان در جهنم، بقاي هميشگي جهنم است.
برداشت چهارم نيز با توضيح ناهمگون است زيرا صريح برداشت اين است كه هدايتها همراه با آيه و نشانه است ولي در توضيح آمده است: كه مراد از «آيه» هدايتها و رهنمودهاي الهي است كه هر دو ادعاست و هر دو نياز به اثبات دارد.
به هر حال يك برداشت را با دو ادعاي بسيار مبهم توضيح دادن، كار معقولي نيست در حالي كه امكان داشت آنرا اين گونه توضيح داد: كه از قرينه?مقابله ميتوان فهميد كه هدايت الهي همراه با آيه بوده است و مردم براي اينكه از زير بار هدايت الهي شانه خالي كنند، آيهها و نشانهها را تكذيب كردند و خداوند تكذيب كنندگان را تهديد كرد.
? ? ?
آنچه تا كنون مطرح شد اشكالات مقايسهاي، در رابطه با آيات مشابه بود كه اين گونه آيات در قرآن فراوان است، البته اين اشكالها با برنامه? رايانهاي ارايه شده توسط اين جانب، به دستاندكاران تفسير راهنما قابل حل بود. ولي اشكال اصلي اين است كه وقتي حدود چهار برداشت از يك آيه، آن هم در آخرين نگارش و تجديدنظر مورد غفلت واقع شده باشد، يقيناً اشاره به نكتههاي دقيق علمي، عقلي و عرفاني كه از همين اختلاف سياقها، و اختلاف ضماير سرچشمه ميگيرد نيز مورد غفلت واقع شده است، لذا براي اين مشكل بايد فكري اساسي كرد.
يكي ديگر از فرازهاي قرآني را كه در چهار جا تكرار شده و سه مورد آن تا كنون فيش برداري و چاپ شده، بررسي ميكنيم.
«يا ايها الناس كلوا مما في الارض حلالاً طيباً ولاتتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدوّ?مبين» (بقره، 2/168)
در تفسير راهنما (ج1، ص534) از اين آيه?18 برداشت شده است كه در بين آنها برداشتهايي كه مختص به جمله? «ولاتتبعوا خطوات الشيطان انّه لكم عدوّ?مبين» است عبارتاند از برداشتهاي8، 9، 10، 11، 12 و17
درآيه?208 سوره? بقره نيز همين فراز تكرار شده است:
«يا ايها الذين آمنوا ادخلوا في السلم كافةولاتتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدوّ? مبين»
از اين آيه14 برداشت شده است كه برداشتهاي اختصاصي فراز «ولاتتبعوا…مبين»در جلد دوم تفسير راهنما، صفحه46 عبارتاند از شمارهاي9، 11 و12
در آيه?142 سوره? انعام نيز اين فراز تكرار شده است.
«ومن الانعام حمولةوفرشا كلوا مما رزقكم اللّه ولاتتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين»
از اين آيه13 برداشت شده است كه برداشتهاي مختص به فراز اشتراكي مورد بحث شمارههاي5، 7، 10 و11 است.
چنانكه يادآور شديم، فراز «ولاتتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدومبين» در چهار جاي قرآن آمده است كه برداشتها به گونه آماري به شرح زير است:
در آيه?168 سوره? بقره6 برداشت؛
در آيه?208 سوره? بقره3 برداشت؛
در آيه?142 سوره? انعام4 برداشت شده است.
اين بررسي آماري نشانگر يك نوع ناهماهنگي در كار است كه بر فرض، محتواي مجموعه برداشتها در همه جا يكسان باشد ولي گاهي اين محتوا در سه قالب و گاه در شش قالب ريخته شده است.
الف:آيا شيطان دشمن آشكار انسانها و آدميان است يا دشمن آشكار مؤمنان؟
در آيه?168، بقره و142، انعام، دشمني با «انسانها و آدميان» و در208، بقره دشمني با «مؤمنان» مطرح شده است، در حالي كه در همه جا، مستند «انه لكم عدو?مبين» است و هيچ توضيحي داده نشده كه به چه دليل مراد از «لكم» انسان است يا مؤمنان.
ب ـ برداشت5 در آيه?142 سوره? انعام اين چنين است:«حرام شمردن نعمتهاي خداوند بدون دليل يا به دليل واهي پيروي از راه و گام شيطان است»و مستند آن «لاتتبعوا خطوات الشيطان» است.
سؤال اين است كه از اين فراز چگونه «حرام شمردن نعمتهاي خدا بدون دليل يا به دلايل واهي» استفاده شده است؟اگر از صدر آيه استفاده شده بايد آن قسمت هم در مستند ميآمد كه اگر آن قسمت در مستند بيايد اين برداشت نيز از برداشتهاي اختصاصي مورد نظر خارج ميشود و فيشهاي مشترك اين فراز به سه مورد ميرسد. به هر حال يا اين برداشت مختص به فراز تكراري «ولاتتبعوا…» نيست و يا برداشت، توضيحي ميخواهد كه نيامده است.
به نظر ميرسد برداشتهاي ذيل، از نظر محتوايي مشابه يكديگر باشند.
?شيطان به تدريج و گام به گام انسانها را به انحراف و سقوط ميكشاند ـ؛ برداشت11آيه?168 بقره
?? فريبكاري و وسوسه? شيطان از راههاي گوناگون و تدريجي است ـ؛ برداشت9 آيه?208 بقره
??? راههاي شيطان متنوع و گوناگون است ـ؛ برداشت7 آيه?142 انعام
ولي با مراجعه به نمايههاي برداشتها روشن ميشود كه نمايهسازان از آنها محتواي مشابه نفهميدهاند و به همين جهت نمايه? مشابه به آنها ندادهاند.
دـدوازدهمين برداشت آيه?168 بقره چنين است:«شيطان براي انحراف انسانها از راههاي گوناگون بهره ميجويد»و نمايههاي آن عبارتاند از: عوامل انحراف، تنوع راههاي شيطان، روش اغواگري شيطان.
به نظر ميرسد اين برداشت، تكرار برداشت11 است. نمايههاي آن نيز گوياي اين مطلب است، چون دوتاي آن كاملاً تكراري است.
برداشتهاي11 و17 آيه?168 بقره به ترتيب7 سطر است و4 سطر توضيح دارد. در حالي كه در آيه208 فقط برداشت9 توضيح دارد كه5 سطر است و در آيه?142 انعام تنها يك برداشت توضيح دارد كه از دو سطر تجاوز نميكند.
از آنجا كه بررسي تمامي جلدهاي منتشر شده? تفسير راهنما، احتياج به نوشتن چند جلد كتاب دارد، لذا براي پي بردن به اشكالهاي متعدد اين تفسير از جلدهاي مختلف، نمونههايي ارايه ميدهيم. در دو نمونه قبلي بررسي مقايسهاي انجام گرفت و اكنون به صحت و سقم برداشتها در ذيل يك آيه ميپردازيم:
آيه?110 سوره? آل عمران: «كنتم خير اُمَّةٍ أُخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهونَعن المنكر وتُؤمنون بالله وَلَو ءامَنَ أَهلُالكتاب لكان خيراً لهم منهم المومنون وأكثرُهم الفاسقون»
1. مسلمانانِ امر كننده?به معروف، نهي كننده?از منكر و مؤمن به خدا، بهترين امّتها هستند.
كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر
2. مسلمانان، بهترين امت براي خدمت به جوامع انساني هستند؛ مشروط به اينكه امر به معروف و نهي از منكر كنند و مؤمن به خدا باشند.
كنتم خير أمة اخرجت للناس
جمله? «تأمرون بالمعروف…» حال است براي «خير امة»يعني شما زماني بهترين امت خواهيد بود كه داراي چنين حالت و ويژگي باشيد؛و قيد «براي خدمت»از «لام» در «للناس» استفاده شده است.
اوّلاً، چه تفاوتي بين اين دو برداشت وجود دارد؟به نظر ميرسد هر دو بر يك مطلب دلالت دارند و به همين جهت نمايههاي هر دو يكسان است كه عبارتاند از ـ؛ بهترين امتها، امربهمعروف، ايمان بهخدا، مقام مسلمانان، نهي از منكر
ثانياً، چرا در برداشت اوّل، مستند به طور كامل آمده و در برداشت دوّم به نصف مستند قناعت شده؟ ثالثاً:از نظر ويراستاري نيز علامت («) بايد بعد از لفظ «جمله?» و در ابتداي فراز «تأمرون» واقع شود.
3. اسلام، دين جهاني
كنتم خير أمةاخرجت للناس
كلمه?«للناس» شامل همه افراد (گذشته و آينده، عرب و عجم) مي شود:و اين، همان جهاني بودن اسلام است.
اين استدلال درست نيست، زيرا منافاتي ندارد كه دين اسلام، جهاني نباشد ولي مسلمانان خيرخواه همه? مردم باشند. مگر ما خيرخواه همه? اجزاي طبيعت، جنگلها، گلها، پاركها و حيوانات نيستيم.
آيا دين براي آنها هم هست؟!
بر فرض آيه بگويد ملسمانان خيرخواه همه?مردم هستند يا بودهاند، لكن اين دليل نميشود كه دين اسلام نيز جهاني باشد.
4. امر به معروف، نهي از منكر (نظارت همگاني)و ايمان بهخدا، معيار و ملاك بهتر بودن يك جامعه در ميان جوامع انساني.
كنتم خير أمةاخرجت للناس تامرون… وتؤمنون باللّه
اولاً، آيا امر به معروف و نهي از منكر نظارت همگاني است يا ولايت همگاني؟از مذاق دين بهدست ميآيد كه اين دو فريضه ولايت همگاني است، به همين جهت در آيات ديگر ميفرمايد: «المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولياءبعض يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر» (توبه، 9/71) اوّل ولايت را بيان ميدارد و بعد بدون واوِ عطف مسأله امر به معروف و نهي از منكر را مطرح ميكند.
بنابراين نظارت همگاني كه در برداشت آمده و به تبع آن در نمايه هم آمده است غلط انداز است و اساساًنظارت با امر و نهي سازگاري ندارد، چون ناظر حداكثر حقي كه دارد حق توصيه است، و نيز مناسب بود كه مستند مانند برداشت اوّل به طور كامل نوشته شود.
5. ايمان به خدا و اصلاح جامعه (امر به معروف و نهي از منكر)، دو عامل رُشد جوامع انساني.
كنتم خير امةاخرجت للناس تأمرون… وتؤمنون بالله
رشد و تكامل جوامع از مصاديق خير است و آيه?فوق، خير بودن امت را منوط به ايمان و اصلاح اجتماع (امر به معروف و نهي از منكر) كرده است.
اولاً: آيا مصداقها نيز بايد فيش شود و نوشته شود؟پس هر جا «الكافرون» يا «المؤمنون» آمد بايد همه مصاديقي كه از نظر فيشبردار مهم است نوشته شود. يا اگر معيار خاصي دارد، بايد بيان شود تا در موارد ديگر پيگري شود. ثانياً: مراد از «رشد» چيست؟ رشد مادي مراد است يا معنوي يا هر دو؟ و چرا در توضيح، «رشد و تكامل»آمده، آيا رشد با تكامل مرادف است؟! ثالثاً: معيار نقطهچين در مستند چيست؟
6. امر به معروف و نهي از منكر، وظيفه?عمومي جامعه?اسلامي براي رُشد خويش
كنتم خير امةاخرجت للناس تأمرون…وتومنون بالله
از مصاديق بارز «خير» براي جامعه، رشد آن جامعه است.
مفعول «تأمرون» و «تنهون»چيست؟اگر مفعول «تأمرون» انفسكم يا بعضَكم بعضاً باشد، مطلب برداشت شده درست است ولي اگر مفعول آن «الناس» يا «غير المسلمين»باشد برداشت درست نيست. پس اولاً توضيح ميخواهد و ثانياًتوضيح مندرج در ذيل برداشت درست نيست.
7. اصلاح جوامع بشري، مسؤوليت جامعه? اسلامي
كنتم خير اُمةاخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر
اولاً: برداشت ابتر است. ثانياً: نياز به توضيح دارد. مبناي اين برداشت اينست كه مفعول «تأمرون» و «تنهون» كل جوامع بشري است، كه خود نياز به اثبات دارد.
8. ايمان مصلحان (امر كنندگان به معروف و نهي كنندگان از منكر)به خداوند، شرط اعتلاي جامعه
كنتم خير امة… وتومنون باللّه.
اولاً: آيا تنها ايمان مصلحان شرط است يا صلاح مؤمنان هم شرط است. معيار اينكه يك چيز اصل باشد و ديگري شرط آن چيست؟ آيا اين دو در عرض هم هستند يا يكي شرط و ديگري مشروط است؟ثانياً: مستند ناقص است و جاي نقطه چين در اين برداشت با جاهاي ديگر متفاوت است. دليلش چيست؟ زيرا در جاهاي ديگر معمولاًبيشتر قسمتهاي آيه كه در برداشت مورد بهرهبرداري قرار گرفته نوشته شده ولي در اينجا كلمات ابتدا و انتهاي آيه نوشته شده است.
9. نظارت همگاني و اصلاح جوامع (امر به معروف و نهي از منكر)، نگهدار ايمان به خداوند?
كنتم خير أمةاخرجت للناس تأمرون… وتومنون بالله
تقدّم «امر به معروف و نهي از منكر»در آيه شريفه بر «ايمان»عليرغم تقدم ذاتي ايمان بر آنها، ميتواند گوياي برداشت فوق باشد.
اولاً: برداشت و توضيح هر دو نامفهوم است. شايد مراد اين باشد كه «امر به معروف و نهياز منكر موجب بقاي ايمان است» آن گاه سؤال اين است كه به چه دليل دو چيزي كه با «واو» بر هم عطف شدهاند، يكي دليل و موجب براي ديگري ميشود؟ و معيار اين گونه برداشتها چيست؟
ثانياً:اشكالهاي نظارت همگاني نيز كه در نقد برداشت چهارم گذشت در اينجا ميآيد.
12. اصلاح جوامع بشري، هدف مشترك جامعه? آرماني اسلام.
كنتم خير أمةاخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر
با توجه به واژه? «أمة» كه در لغت به معناي گروه داراي هدف و مقصد مشترك است مطلب فوق استفاده ميشود.
صحيح است كه امّت به معناي گروه داراي هدف و مقصد مشترك آمده است ولي از كجا روشن شده كه آن مقصد، اصلاح جوامع بشري است بايد توضيحي براي اين ادعا ذكر شود.
14.ايمان اهل كتاب به اسلام، به خير و صلاح آنان
ولو آمن اهل الكتاب لكان خيراً لهم
بنابر اينكه منظور از ايمان، ايمان به اسلام باشد.
متعلق ايمان محذوف است و امور مختلفي نظير «اللّه»، «رسول اللّه»، «اسلام» و آوردن يكي و نفي ديگري دليل و توضيح ميخواهد و توضيح ذكر شده، عين مدّعا است.
15. دعوت خداوند از اهل كتاب به پذيرش آيين اسلام
ولو آمن اهل الكتاب لكان خيراً لهم
بيان خير بودن آيين اسلام، خود به منزله? دعوت به اسلام است.
معلوم نيست از كجاي اين آيه، خير بودن اسلام استفاده شده است تا دليل واقع شود و از آن دعوت اهل كتاب به اسلام استفاده شود؟آنچه آيه ميرساند خير بودن اين امّت است. برداشت خير بودن اسلام از آن، توضيح و دليل ميخواهد.
17. عدم پايبندي اهل كتاب به آيين خويش
ولو آمن اهل الكتاب لكان خيراً لهم
متعلق ايمان در «لو آمن» به قرينه? صدر آيه، ايمان به خداو ايمان به لزوم امر به معروف و نهياز منكر است. بنابراين مقصود از ايمان نداشتن اهل كتاب، ايمان در مرحله? عمل است.
اگر گفته شده بود متعلق «آمن»به قرينه? صدر آيه «ايمان به خدا است» درست بود ولي از كجا روشن شد كه «لزوم امر به معروف و نهي از منكر» هم متعلق «آمن» است؟آيا در قرآن به عنوان نمونه يك جا داريم كه «آمنوا بلزوم امر بالمعروف» يا همه جا «امنوا بالله» و «آمنوا بالله و الرسول» است؟و از طرف ديگر خود امر به معروف در آيه است نه لزوم آن.
18. اسلام، ناسخ اديان گذشته
ولو آمن اهل الكتاب لكان خيراً لهم
بنابر اينكه «خير»، اسم تفضيل نباشد و منظور از ايمان، ايمان به اسلام و پيامبر(ص) باشد.
شايد نياز به بيان نباشد كه اين گونه برداشتها با اين توضيحهاي نارسا از اين گونه آيات بسيار مشكل است، و توضيحها تقريباً مصادره? به مطلوب است.
چون برداشتهاي همين يك آيه اشكالهاي زيادي داشت ديگر لزومي ندارد كه آيه? ديگري از اين جلد يا حتي نمايههاي اين آيه مورد بررسي قرار گيرد.
لازم به يادآوري است كه در اكثر برداشتها «كنتم» از زمان ماضي منسلخ شده ولي در هيچ جا علت آن توضيح داده نشده است. و «اخرجت» به صورت ماضي آمده و از آن برداشتي نشده و مقايسهاي بين اين آيه كه ميگويد:«شما اهل امر به معروف بوديد» با آيه? 103 كه ميگويد:«بايد گروهي از شما اهل امر به معروف باشند» انجام نشده است.
آيه? 46 سوره? انفال، از جلد6 تفسير راهنما را، به عنوان نمونه?ديگري بررسي مي كنيم.
«واطيعوا الله ورسوله ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم واصبروا انّاللّه مع الصابرين»
1. اطاعت از فرمانهاي خدا و رسول به هنگام رويارويي با دشمنان وظيفهاي ضروري بر عهده? مسلمانان
واطيعوا اللّه و رسوله
2. لزوم پرهيز اهل ايمان از نزاع و كشمكش با يكديگر
ولاتنازعوا
3. پرهيز از نزاع و اختلاف به هنگام رويارويي با دشمنان دين، وظيفهاي ضروري بر عهده?مجاهدان
ولاتنازعوا
اولاً: مستند اين فيشها ناقص است زيرا اين آيه را در رابطه با آيه? 45 معني كردهاند ولي هيچ گونه اشارهايي به آن آيه ـولو با نقطه چينـ نشده است.
ثانياً: فراز «اطيعوا اللّه و رسوله ولاتنازعوا» را نيز ميتوان مستقل در نظر گرفت كه چنين نشده است. ثالثاً:آيا اطاعت از رسول همان اطاعت از «اللّه» است يا در راستاي اطاعت «اللّه» است؟چرا يكي كفايت از ديگري نميكند و به هر حال فرقش با «اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول» چيست؟
4. نزاع و اختلاف اهل ايمان موجب سُست شدن آنان در پيكار با دشمنان دين
ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم
چرا فقط در رابطه با جنگ برداشت شده؟آيا اختلاف در غير جنگ موجب سستي جامعه نميشود؟به عبارت ديگر متعلق «فتفشلوا» ميتواند «في الحرب» و ميتواند «في ادارة المجتمع» و يا «في كل الامور»باشد. در علم معاني و بيان ميگويند: حذف متعلق براي دلالت بر تعميم است.
5. سستي اهل ايمان در پيكار با دشمنان دين، موجب از ميان رفتن ابهت و قوّت جامعه?اسلامي
ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم
آيا «ولا تنازعوا» در مستند لازم است؟ آيا «فتفشلوا» علت «وتذهب ريحكم» است كه سستي اهل ايمان موجب از ميان رفتن ابهّت و قوّت جامعه اسلامي دانسته شده است؟به چه دليل دو چيزي كه با «واو» بر هم عطف هستند يكي دليل و علّت ديگري ميشود؟
6. اطاعت از خدا و رسول در پي دارنده?وحدت و عظمت جامعه اسلامي
واطيعوا اللّه… ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم
بر حذر داشتن اهل ايمان از نزاع و اختلاف، پس از فراخواني آنان به اطاعت از خدا و رسول ميتواند اشاره به اين معنا داشته باشد كه تنها راه براي دور ماندن از نزاعها و اختلافات، پيروي كردن از خدا و رسول اوست.
«در پي دارنده? وحدت و عظمت» از كجا استفاده شده است؟اطاعت از خدا و رسول عين وحدت و مايه?بقاي وحدت است نه در پي دارنده? آن. لفظ «وحدت» هم در آيه نيست. علاوه وجه ارتباط توضيح با برداشت هم روشن نيست. توضيحها براي برداشت ذيل مناسب است. «با اطاعت از خدا و رسول ريشه نزاع را بر كنيد»كه اين هم از آيه استفاده نميشود.
7. جامعه ايماني در صدر اسلام پس از پيكار بدر برخوردار از ابهت و قوتي چشمگير، حتي در نظر دشمنان
و تذهب ريحكم
فرض كنيد كه كسي از راه نمايههاي اين برداشت، همچون «آثار غزوه? بدر» به اين برداشت دست يابد. مستند «وتذهب ريحكم» به تنهايي چه ربطي به جنگ بدر دارد. آيا نبايد با آوردن الفاظي از آيات گذشته يا نقطهچين كردن و يا با توضيح و اشارهاي از آيه?قبل، مستند را تكميل كرد؟
8. خداوند، فرا خوان مؤمنان به صبر و تحمل مشكلات پيش آمده از نبرد با دشمنان
واصبروا إن اللّه مع الصابرين
9. باور به همراهي خدا با مجاهدان صابر، زمينه ساز تحمل سختيهاي نبرد و صبر در برابر ناملايمات آن
واصبروا ان اللّه مع الصابرين
10. نصرت و امداد الهي، همراه مؤمنان صبر پيشه
انّ اللّه مع الصابرين
مراد از «الصابرين» ميتواند مطلق صبر پيشگان باشد چه شكيبايان در جنگ و چه غير آنان
برداشتهاي 8 و 9 فقط در رابطه با جنگ است. سئوال اين است كه آيا «فاصبروا»امر به صبر در اطاعت خدا و رسول نيست؟آيا صبر بر اطاعت از مراتب صبر نيست يا از آيه استفاده نميشود؟ آيا صبر در مقابل هواي نفس و نزاع كردن از مراتب صبر نيست؟چرا صبر فقط در رابطه با جنگ معني شده است؟ آيا اين، آيه را از كار انداختن و خنثي كردن نيست؟
به نظر ميرسد در اين آيه برداشتهاي كلّي فراواني امكان داشته كه از آنها غفلت شده است.
با دقت و تأمل بيشتر در تفسير راهنما، در كنار محاسن و نوآوريهاي آن، كاستيهاي زيادي نيز مشاهده ميشود. از باب نمونه آيات مربوط به خلقت آدم و سجده?ملايكه به آدم را بررسي ميكنيم.
1. در جلد اوّل صفحه?101 به بعد و در جلد پنجم صفحه472 به بعد عبارت:«سجده?ملائكه بر آدم» به چشم ميخورد، در حالي كه سجده به آدم يا براي آدم صحيح است و با كلمه?«لِآدم» نيز سازگار است.
2. در نمايههاي جلد ششم در ذيل «سجده» نمايهاي آورده نشده و به ملائكه و آدم ارجاع داده است امّا در ضمن موضوع ملائكه هيچ اشارهاي به سجده، مسجودبودن و غير آن نشده است؛و اصلاًاثري از آيه? مورد بحث در آنجا ديده نميشود، لكن در جلد اوّل كه به تازگي به زيور طبع آراسته شده، سجده خود، موضوع قرار گرفته و در ذيل آن چندين موضوع فرعي آمده و سپس به «آدم، ابليس و ملائكه» ارجاع داده شده است.
روشن است كه ناهماهنگي بسياري مشهود است. در جلد پنجم فقط به «آدم و ملائكه» ارجاع ميشود و در جلد اوّل چندين زير عنوان براي آن ذكر ميشود و سپس به هر سه جا «آدم و ابليس و ملائكه» ارجاع ميشود. باز در جلد اوّل نيز وقتي به «ملائكه» رجوع ميشود ذكري از سجود و از آيه?33 بقره مطرح نيست.
به هر حال در تفسير راهنما از اين نمونه اشكالات فراوان به چشم ميخورد كه به جهت طولاني شدن مقاله از ذكر آنها خودداري ميكنيم.
اميد آنكه اين كار عظيم و پرارزش با نقد ناقدان زبده با بنيان محكمتري به انتها برسد. انشاءاللّه.
از آنجا كه اشكالهاي تفسير راهنما متفاوت است، بعضي مربوط به برداشتها و برخي مربوط به نمايهها است. بخش ديگري از اشكالات نيز در فهرست نهايي پيدا ميشود كه ذيل يك عنوان آيههايي جمع ميشود كه برخي به طور مطابقي بر آن عنوان دلالت دارد، برخي به طور ضمني و التزامي و برخي از نوع اشاره و امثال آن است.
به هر حال سادهترين و قابل رفعترين اشكالات، آنهايي است كه از مراجعه به آيه يا فرازي از آيه كه در جاهاي مختلف تكرار شده باشد به دست ميآيد كه نمونههايي از آنها گذشت و ملاحظه شد كه برداشتهاي يكي با ديگري بسيار متفاوت و متمايز است كه اين اشكال با پيدا كردن آيات مشترك و آيات مشابه و مراجعه به آنها و انتقال برداشتهاي قابل قبول به ذيل تمامي آنها قابل رفع است.
برخي از اشكلات نمايهها را نيز با كمك رايانه ميتوان يافت و با سرعت آن را رفع كرد تا از هم اكنون در مجلدات بعدي يافت نشود و مجلدات قبلي نيز در تجديد چاپ اصلاح گردد.
امّا قسمت مهم اشكال اين است كه گاهي نكتههايي از آيات قابل استفاده است ولي به جهت ضعف محقق يا عدم آشنايي او به برخي از علوم يا محدود بودن فكر او در مسايلي خاص يا واقع شدن در برخي جوّها و انفعالها، توان استفاده آن مطلب را از آيه ندارد، يا چون از مفسران كسي چنين مطلبي را نگفته است او نيز جرئت گفتن آن را ندارد كه نتيجه? هر دو يكي است. مثلاً در سوره? حمد چون مفسران گفتهاند تا «مالك يوم الدين»، بنده از مولا غايب است و با او به طور مغايب سخن ميگويد ولي با حمد و ستايش خدا، لايق وصول به مقام شهود ميشود و او را با چشم دل مشاهده ميكند و به جاي «نعبده و نستعينه»، «اياك نعبد واياك نستعين» ميگويد، كه در واقع التفاتي از غايب به مخاطب انجام گرفته است.
محققان تفسير راهنما نيز در جلد اوّل، صفحه11 در برداشتهاي7 و8 همين مطلب را گفتهاند. امّا در نظير چنين مواردي با سكوت از كنار همين التفات عبور ميكنند و نكتهاي برداشت نميكنند.
مثلاًدر آيه? 72 سوره? بقره «فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحيي الله الموتي ويريكم آياته لعلكم تعقلون» از التفات چيزي استفاده نشده است، در حالي كه «فقلنا» داراي ضمير متكلم مع الغير است كه مراد از آن خداوند است و به جاي «كذلك يحيي الموتي»، «كذلك يحيي الله الموتي» امده است كه آوردن اسم صريح «الله» حتماً داراي نكته است، يا در آيه150 سوره? بقره آمده است: «فلا تخشوهم واخشوني ولاتم نعمتي» كه براي خدا ضمير متكلم وحده بكار رفته، سپس در آيه?151 «كما ارسلنا فيكم رسولاًمنكم يتلوا عليكم آياتنا» ضميرهاي متكلم مع الغير به خدا رجوع كرده و در آيه? 152 «فاذكروني اذكركم واشكروا لي ولاتكفرون» ضمير رجوع كننده? به «خداوند» به صورت متكلم وحده آمده است. در تفسير راهنما ذكري از اين التفات به ميان نيامده است كه چرا در بين تمامي ضميرهاي متكلم وحده، چند ضمير متكلم مع الغير آمده است.
يا در بيان داستان آدم آمده است:«و إذ قال ربّك» (بقره، 2/30) و در آيه ديگر آمده «قال يا آدم انبئهم» (بقره/33) از خداوند با اسم و ضمير مفرد و غايب مطلب نقل كرده است، امّا در آيه بعد آن «واذ قلنا للملائكة» و در آيه بعد «وقلنا يا آدم اسكن» و در آيات بعد «وقلنا اهبطوا» و «قلنا اهبطوا» به صورت ضمير متكلم مع الغير آمده است. دليل اين تغيير عبارتها ذكر نشده است.
يا در آيه? «الذي جعل لكم الارض فراشاً» (بقره/22) براي خداوند ضمير غايب بكار رفته و در آيه «وان كنتم في ريب ممّا نزّلنا علي عبدنا» (بقره/23) ضمير متكلم معالغير بكار رفته است و نكتهاي از آن برداشت نشده يا در همين آيه? 23 بقره به رسول اكرم(ص) با اسم غايب «عبدنا» اشاره شده و مخاطب اصلي مردماند در حالي كه در آيه? «وبشر الذين آمنوا» (بقره/25) مخاطب اصلي پيامبر است و از غايب به خطاب التفات شده است. در حالي كه نكتهاي برداشت نشده است.
خلاصه اينكه اگر طبق حديث مرويّ، قرآن حاوي عبارات، اشارات و لطايف باشد كه اين چنين است، تفسير راهنما اگر اشكالات ياد شدهاش حلّ شود تنها ميتواند بيانگر عبارات باشد كه براي عوام است ولي در بُعد لطايف و اشارات كه مربوط به عالمان و خواص است، ضعيف و ناقص است، و اگر در برخي موارد نكته لطيفي آمده است در مقايسه با نكتههاي ذكر نشده، بسيار ناچيز است، به نظر ميرسد كه بدين منظور بايد فيش برداري ديگري انجام گيرد و در كنار تفسير موجود، تفسير راهنماي ديگري براي ارايه? اشارات و لطايف آن تهيه شود و يا در چاپهاي بعدي در كنار نكات تفسيري موجود، با شمارههاي جديد، لطايف و اشارات آورده شود.
لازم به يادآوري است كه در تهيه? اين فيشها بايد از افراد خُبره و صاحب تخصص در اين زمينه بهره برد و يا افرادي را در اين موضوع تربيت كرد.
درباره? تفسير راهنما نكات و اشكالات ديگري نيز در نظر است كه در اين مقال نميگنجد و فرصت مناسبتري را ميطلبد.
تذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه نقد كتاب، نقد شخص يا اشخاص نيست و ديگر اينكه دليل بر غير مقبول بودن كار نيست بلكه نقد سازنده باعث تكميل كار و دقت و تلاش بيشتر ميشود كه پديدآورندگان آثار با نقايص كار خود آشنا شوند و در ادامه? كار و يا تجديد چاپ، آن دسته از نظرات را كه درست ميدانند پيگيري و اعمال نمايند.
1. نهج البلاغه، خطبه18، صبحي صالح.
2. شمارههاي نوشته شده در كنار هر نمايه، شماره? برداشت است.