"وإن طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت إحداهما علي الأخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفئ إلي أمر اللّه فان فاءت فاصلحوا بينهما بالعدل واقسطوا ان اللّه يحب المقسطين" (حجرات، 49/9)
مع الاسف در عين حالي كه در قرآن كريم است كه اگر دو طايفهاي از مسلمين با هم اختلاف كردند، شما مصالحه بدهيد بين آنها را و اگر چنانچه يكي از آنها باغي باشند و طاغي باشند، با او قتال كنيد تا اينكه سر نهد به احكام خدا. كدام يك از كشورهاي اسلامي بررسي كردند در اينكه طاغي و باغي كيست و آن كسي كه هجوم كرده است كيست، تا اينكه همه به امر خدا با او مقاتله كنند؟
بركدام مملكت اسلامي پوشيده است اين معنا كه صدام به ما بغي كرده است و طغيان كرده است و ظلم كرده است و هجوم كرده است؟ چرا ممالك اسلامي به آيه شريفهاي كه ميفرمايد كه: «فقاتلوا التي تبغي حتي تفئ الي امر اللّه» چرا عمل نميكنند؟ مع الاسف بعضي از ممالك اسلامي يعني ممالكي كه دولتهايشان به اسم اسلام برآنها حكومت ميكنند در عين حالي كه ميبينند كه او طغيان كرده است و هجوم كرده است بريك مملكت اسلامي بدون جهت، بدون يك حجت، با او اعلام موافقت ميكنند يا بعضي پشتيباني ميكنند. ما بايد مشكلات اسلامي را در كدام نقطه? عالم طرح كنيم و حل كنيم؟ مسلمين عالم بايد مشكلاتشان را در چه محفلي حل بكنند؟ در محافل بينالمللي كه دستاورد دولتهاي بزرگ است؟ در آن محافلي كه به اسم اسلام است لكن اثري از اسلام در آن نيست؟ بايد مملكت ايران شكواي خودش را به چه مقامي عرضه كند؟ ملتي كه مورد هجوم واقع شده است بدون جهت، بدون عذر، بايد با كي طرح كند اين مطالب را؟ با كدام يك از دولتها اين مسأله را طرح كند؟ برهمه دولتهاي اسلامي، به نص قرآن واجب است كه مقابله كنند با دولت عراق تا بر گردد به ذكر خدا و امر خدا!1
?انّما المؤمنون إخوة فاصلحوا بين أخويكم واتّقوا اللّه لعلّكم ترحمون? (حجرات، 49/10)
پيغمبر اسلام عقد اخوّت بين مسلمين، در صدر اوّل، اجرا فرمود و به نصّ «إنّما المؤمنون إخوة» اخوّت بين تمام مؤمنين برقرار شد.
و در كافي شريف است: عن العقرقوفي، قال سمعت أباعبداللّه(ع)، يقول لأصحابه: إتّقوا اللّه وكونوا إخوةً بررة متحابّين في اللّه متواصلين متراحمين؛ تزاوروا وتلاقوا وتذاكروا أمرنا وأحيوه.2
وعن أبيعبداللّه(ع) قال يَحِقّ علي المسلمين الإجتهاد في التواصل والتعاون علي التعاطف والمواساة لأهل الحاجة و تعاطف بعضهم علي بعض حتي تكونوا كما أمركم اللّه عزّوجلّ: «رحماء بينهم…» (فتح، 48/29)3
وعنه(ع): تواصلوا وتبارّوا وتراحموا، وكونوا إخوة أبراراً كما أمركم اللّه عزّوجلّ.4
مسلمين مأمورند به دوستي و مواصلت و نيكويي به يكديگر و مودّت و اخوّت؛ و معلوم است آنچه موجب ازدياد اين معاني شود، محبوب و مرغوب است؛ و آنچه اين عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه در بين جمعيت اندازد، مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ اوست. و پرواضح است كه اين كبيره? موبقه اگر رايج شود در بين جمعيتي، موجب كينه و حسد و بغض و عداوت شده و ريشه? فساد در جمعيت بدواند؛ درخت نفاق و دورويي در آنها ايجاد كند و برومند نمايد، و وحدت و اتّحاد جامعه را گسسته كند، و پايه? ديانت را سست كند. و از اين جهت برفساد و قبح آن افزوده گردد.
پس برهر مسلم غيور دينداري لازم است براي [حفظ] شخص خود از فساد و نوع اهل دين از نفاق و نگهداري حوزه? مسلمين و نگهباني وحدت و جمعيت و احكام عقد اخوّت، خود را از اين رذيله [حفظ] كند و آنها را نهي از اين عمل قبيح نمايد؛ و اگر خداي نخواسته تاكنون داراي اين عمل زشت [بوده]، از آن توبه كند، و در صورت امكان وعدم فساد، از صاحبش استرضا و استحلال نمايد، والاّ براي او استغفار كرده، و ترك اين خطيئه را نموده، و ريشه? صداقت و وحدت و اتحاد را در قلب خود كشت كرده، تا از اعضاي صالحه? جامعه به شمار آيد و يكي از اجزاي دخيله در چرخ اسلام باشد. و اللّه الهادي إلي سبيل الرشاد.5
مملكت مال خودتان است، الان همانطوري كه با عائله? خودتان رفتار ميكنيد، محبت نسبت به عائله? خودتان داريد، نسبت به كشور خودتان داشته باشيد، نسبت به برادرهاي خودتان داشته باشيد. اينها برادر شما هستند و ملت برادر هم هست. خداي تبارك و تعالي ميفرمايد كه: «المؤمنون إخوة» برادر هستند اينها، بايد به برادري رفتار كرد.چطور شما برادر خودتان را، دلتان نميآيد كه اذيت كنيد، بايد همين طور با هم رفتار كنيد و با ديگران، با ديگران همين طور رفتار كنيد.6
مسلم برادر مسلم است: «انّما المؤمنون إخوة». قرآن كريم عقد اخوت بين مسلمانها انداخته است . برادر كه به برادر ضرر نميرساند. اينها خوفشان اين است كه مبادا اسلام تحقق پيدا بكند و مبادا منافعشان از دستشان برود و الاّ ملت ما اسلام را ميخواهند، از باب اينكه از اسلام ضرر نميبينند، اسلام برمنافع آنهاست. با تحقق اسلام همه قشرها در رفاه زندگي ميكنند و براي آخرتشان هم تهيه ميبينند.7
شما پزشكيد، خداوند حفظتان كند، شما مثل يك پدري نسبت به مريضها بايد باشيد كه علاقهمند به اين باشيد كه اين خوب بشود، همانطوري كه اگر خداي نخواسته فرزندتان مريض بشود، چطور علاقهمند و از روي محبت اين كار را ميكنيد، اينها برادر شما هستند، خواهر شما هستند، خداوند عقد اخوت بين همه مؤمنين انداخته «المؤمنون إخوة» برادر شماست مريض شده، اينجا خواهر شماست مريض شده، اين را بايد با كمال رأفت، محبت، انجام بدهيد.8
عزيزان من! در اسلام و پيش من رهبري مطرح نيست، برادري مطرح است. خداي تبارك و تعالي در قرآن كريم ما را برادر خوانده است: «انّما المؤمنون إخوة». بزرگان اسلام ما هم در همين حالي كه رهبراني معذور بودند، در عين حال اين موضوع نزد آنان به اين معنا مطرح نبوده است.9
مؤمنين سرتاسر دنيا برادرند به حسب حكم قرآن؛ و برادرها برابرند و در شادي و غم هم مشتركند. در اسلام همين برادري است كه مبدء همه خيرات است و اينها كه ميخواهند اين برادري را از ما بگيرند غائله بپا ميكنند. برادرها را ميخواهند از هم با لهجه، مختلف كنند، يكوقت هم غائله آذربايجان را به كار ميآورند كه آنجا هم فرياد ميزنند كه جمهوري آذربايجان، يعني جمهوري آذربايجان، جمهوري غير از جمهوري اسلام است، يعني به حسب فهم آنها آذربايجان جدا از اسلام. اين هم توطئه است براي اينكه برادرها را از هم جدا كنند. اسلام، قرآن، عقد اخوت بين ما انداخته است: «المؤمنون إخوة» مؤمنون، همه، نه ترك و نه فارس و نه عرب و نه عجم نه از چه، همه مؤمنين برادرند. اين قرآن است.10
قرآن ميفرمايد: «انّما المؤمنون إخوة» و غير از برادري ـ پيش مؤمنينـ چيزي نيست، منحصراً برادرند نه غير برادر، هيچي نيستند الاّ برادري. اين هيچ نيست الاّ برادري، براي اين است كه اگر ما هيچ جهتي را ملاحظه نكنيم الاّ برادري خودمان را، انسجام پيدا ميكنيم. همه مؤمنين را، همه مؤمنين را قرآن ميخواهد كه با هم برادر باشند و غير از اين هم نباشد در بين، اگر همه مؤمنين در قطرهاي اسلامي، در تمام كشورهاي اسلامي همين يك دستور خدا را كه خدا عقد اخوت بينشان انداخته است، همين يك دستور را عمل بكنند، قابل آسيب ديگر نيست. اگر يك ميليارد جمعيت مسلمان، يك ميليارد جمعيت مسلمان كه معالاسف يك ميليارد جمعيتي هستند كه تحت سلطه غير هستند، يك ميليارد جمعيت تحت سلطه دويست و پنجاه ميليون، اگر اين يك ميليارد جمعيت به اين يك حكم خدا سرنهاده باشند، اطاعت كرده بودند، همين يك حكم را كه «إنّما المؤمنون إخوة» برادرند اينها، اگر اين برادري در همه جا بود، اگر اين برادري در تمام قشرهاي ملتها بود، اين گرفتاريها براي ما پيدا نميشد. برادري اين نيست كه من يك كاري بكنم برخلاف دستور، برخلاف نظام، شما هم يك كاري، اين خلاف برادري است.
حضرت أميرالمؤمنين(ع) هم برادر بود با همه، مسلمان بود، مؤمن بود، برادر بود، رأس مؤمنين بود و برادر بود. عقيل هم برادر حضرت أميرالمؤمنين بود، عقيل حق داشت بگويد كه من و تو برادريم، من از تو اطاعت نميكنم، اين خلاف برادري بود براي اينكه برادرند در اينكه آن معنايي كه اسلام ميخواهد با هم پيش ببرند، اين برادري است، برادري را براي اين درست كردند كه منسجم بشوند به هم و با هم يك ندا پيش ببرند. اگر در يك نظامي فرض كنيد در ژاندارمري يك دسته بايستند بگويند كه ما به تو اطاعت نداريم، ما از تو اطاعت نميكنيم، اينطور نيست كه بتواند يك همچو نظامي براي آن مقصدي كه خداي تبارك و تعالي فرموده است، شماها برادر هستيد، بتوانيد برادري كنيد، برادري در اين مقصد اين است كه پشت به پشت هم بدهند و همه پشتيبان هم باشند براي پيشبرد مقصد.11
اين قافله راه افتاده است و دارد طرف خدا ميرود، همه با هم باشيد در اين راه، وقتي همه با هم شديد در اين راه، خداوند با شماست، تفرقه نكنيد، با هم برادرند همه، «انّما المؤمنون إخوة» برادريد. ـ بايدـ باز اين يك محكي است كه ما ببنيم كه به ديگران به چشم برادري نگاه ميكنيم و برادروار با هم هستيم يا نه خداي نخواسته يك خصومتي توي كار هست و يك گرفتاريهايي هست. مؤمن آن است كه با مؤمن ديگر برادر باشد، اين عقد برادري را خدا در اصل براي شما ايجاد كرده.
برادرها! ما بين راه هستيم و دشمن در كمين. يك راهي است كه شخصي ما داريم ميرويم كه اين صراط الهي است. دشمن ابليس است و ميخواهد نگذارد شما اين راه را طي كنيد، مراقبت از خودتان بكنيد كه اين راه را با سلامت طي كنيد و در آنجا كه ميرويد با سلامت وارد بشويد.12
ما بايد بيدار باشيم و بدانيم كه اين حكم الهي كه فرموده است: «انّما المؤمنون إخوة» برادر هستند اينها و هيچ حيثيتي جز برادري با هم ندارند و مكلفند كه مثل برادر با هم رفتار كنند، اين يك حكم سياسي است كه اگر ملتهاي مسلم كه تقريباً يك ميليارد جمعيت هستند. اينها برادر با هم باشند و به برادري با هم رفتار كنند، هيچ آسيبي براينها واقع نميشود و هيچ يك از ابر قدرتها قدرت اينكه تجاوز به آنها بكنند ندارند.13
آنهايي ايمان به اسلام آوردهاند كه قرآن را، و محتواي قرآن را قبول دارند، محتواي قرآني كه ميفرمايد كه: مؤمنون إخوه هستند، برادر هستند با هم. برادري هرچه اقتضا ميكند بايد اينها انجام بدهند.برادري اقتضا ميكند كه اگر به شما صدمهاي وارد شد همه? برادرهايي كه در هرجا هستند متأثر باشند. اگر شما خوشحال باشيد همه خوشحال باشند. برادرها! متوجه باشيد كه با اسمهاي مختلف، با چيزهايي كه پخش ميكنند و تبليغ ميكنند، ميخواهند بين برادرها را جدايي بيندازند كه اثر اين جدايي افكندن بين برادرها، سلطه? اجانب است برهمه و برگشتن همان اوضاع سابق است كه به همه? شما، به همه? ما از مركز گرفته تاهرجا برويد ظلم شده است و همه را آزار دادهاند.14
رنگهاي مختلف، اين رنگ، رنگ سفيد است، آن رنگ، رنگ سياه است، آن زرد است. تمام اين مسائل، مسائل تفرقهافكن از اين قدرتهاي بزرگ و شيطانهاي بزرگ است كه بين ملتها و بين افراد انسانها ميخواهند تفرقه بيندازند و ما از آن طرف ميبينيم كه اسلام تكيه كرده است براخوت با تعبيرهاي مختلف. «انّما المؤمنون إخوة»، از آن استفاده ميشود كه كأنه مؤمنين هيچ شأني ندارند الاّ برادري، همه چيزشان در برادري خلاصه ميشود. در مقابل اين كلمه و ساير كلماتي كه در قرآن كريم هست، آنها، ابر قدرتها ديدهاند كه اگر اين كلمه و امثال اين كلمه تحقق پيدا بكند آنها ديگر نميتوانند در اين كشورها دخالت كنند.15
آنهايي كه قوه قضايي به آنها محول است، آنهايي كه كارهاي ديگر به آنها محول است، آنهايي كه پاسداري از مرزها به آنها محول هست مثل ارتش و غيره، آنهايي كه همه چيز به آنها محول است و ساير قشرهاي ملت، مكلفند به اينكه اسلام را حفظ كنند، مكلفند به اينكه جمهوري اسلامي را حفظ كنند و اين تكليف، تكليفي است كه از بزرگترين تكاليفي است كه اسلام دارد و آن حاصل نميشود الاّ با تفاهم، الاّ با اينكه همه ملت با هم برادر باشند. مؤمنون إخوة هستند. اگر اين اخوت ايماني در سرتاسر كشور ما محفوظ بماند و هركسي براي خودش توجه به خود نداشته باشد. توجه به مقصد داشته باشد و خودش را براي مقصد بخواهد هيچ كس نميتواند به اين كشور تعدّي كند.16
?يا أيّها الذين أمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن انّ بعض الظن اثم ولاتجسسوا ولا يغتب بعضكم بعضاً أيحب أحدكم أن يأكل لحم أخيه ميتاً فكرهتموه واتّقوا اللّه انّ اللّه توّاب رحيم? (حجرات، 49/12)
صورت ملكوتي آن همان است كه خداوند تبارك و تعالي در كتاب كريمش اشاره به آن ميفرمايد و احاديث شريفه نيز صراحتاً و اشارتاً بيان آن را كردهاند. قال اللّه عزّوجلّ: «ولا يغتب بعضكم بعضاً أيحبّ أحدكم أن يأكل لحم أخيه ميتاً فكرهتموه». فرمود: «غيبت نكند بعض شما بعضي را. آيا دوست دارد يكي از شما كه گوشت برادر خود را بخورد در صورتي كه مردار است؟ پس كراهت داريد او را البته.»
ما غافليم از آنكه اعمال ما عيناً با صورتهاي مناسبه? با آنها در عالم ديگر به ما رجوع ميكند. نميدانيم كه اين عمل، صورت مردار خوردن است. صاحب اين عمل همان طور كه چون سگهاي درنده اعراض مردم را دريده و گوشت آنها را خورده، در جهنم نيز صورت ملكوتي اين عمل به او رجوع ميكند.17
اسلام را همه بايد حفظ كنيم. واجب است برهمه? ما، همه شما كه اگر توطئهاي ديديد و اگر رفت و آمد مشكوكي را ديديد، خودتان توجه كنيد و اطلاع بدهيد. يك بيچارهاي به من نوشته بود كه شما كه گفتيد كه همه اينها بايد تجسس بكنند يا نظارت بكنند، خوب، در قرآن ميفرمايد كه: «ولا تجسسوا» راست است، قرآن فرموده است، مطاع هم هست امر خدا، اما قرآن حفظ نفس آدم را هم فرموده است كه هركسي بايد «لا تقتلوا أنفسكم» (نساء، 4/29). اين اشكال را به سيدالشهدا بكنيد، وقتي كه اسلام در خطر است، همه? شما موظفيد كه با جاسوسي حفظ بكنيد اسلام را. احكام اسلام براي مصلحت مسلمين است، براي مصلحت اسلام است، اگر ما اسلام را در خطر ديديم، همهمان بايد از بين برويم تا حفظش كنيم. اگر دماء مسلمين را در خطر ديديم، ديديم يك دسته دارند توطئه ميكنند كه بريزند و يك جمعيت بيگناهي را بكشند، برهمه ما واجب است كه جاسوسي كنيم، برهمه ما واجب است كه نظر كنيم و توجه كنيم و نگذاريم يك همچو غائلهاي پيدا بشود. حفظ جان مسلمان بالاتر از ساير چيزهاست، حفظ خود اسلام از جان مسلمان هم بالاتر است. اين حرفهاي احمقانهاي است كه از همين گروهها القا ميشود كه خوب، جاسوسي كه خوب نيست. جاسوسي، جاسوسي فاسد خوب نيست اما براي حفظ اسلام و براي حفظ نفوس مسلمين واجب است. ما الان يك امانتي در دستمان هست و آن اسلام است. عذر نداريم به اينكه ما بنشينيم كنار بگوييم ديگران بروند حفظش بكنند، امانت مال ديگران نيست، اين امانت، امانت است كه [از] خدا پيش [ماست]، براي همه? ما هست، نگهدارش همه ما هستيم.18
ميفرمايد: «ولا يغتب بعضكم بعضاً أيحب أحدكم أن يأكل لحم أخيه ميتاً». شايد اِخبار از صورت برزخيه? عمل ميدهد و شايد حديثي كه از حضرت سيد الموحدين منقول است، در موعظههاي بسياري كه به «نوف البكالي» فرموده است، اشاره به همين امر باشد. به حسب يك احتمال در آن حديث است كه نوف طلب موعظه كرد از مولا و ايشان فرمودند: «اجتنب الغيبة فانها ادام كلاب النار ـ ثم قال ـ يا نوف كذب من زعم انه ولد من حلال وهو يأكل لحوم الناس بالغيبة.»19 و از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود: «وهل يكب الناس في النار يوم القيامة الاّ حصائد السنتهم»20 از اين حديث و حديثهايي كه كم نيست استفاده ميشود كه جهنم صورت باطني اعمال ماست.21
?يا أيّها الناس إنّا خلقناكم من ذكر وانثي وجعلناكم شعوباً وقبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عند اللّه اتقاكم ان اللّه عليم خبير? (حجرات، 49/13)
آن چيز مهمي كه دول اسلامي را بيچاره كرده است و از ظل قرآن كريم دارد دور ميكند، آن قضيه نژاد بازي است. اين نژاد ترك است بايد نمازش را هم تركي بخواند! اين نژاد ايران است بايد الفبايش چه جور باشد! آن نژاد عرب است، عروبت بايد حكومت كند نه اسلام! نژاد آريايي بايد حكومت كند نه اسلام! نژاد ترك بايد حكومت كند نه اسلام! اين نژادپرستي كه در بين آقايان حالا دارد رشد پيدا ميكند و زياد ميشود و دامن ميزنند به آن، تا ببينيم به كجا برسد. اين نژاد پرستي كه يك مسأله بچگانه است در نظر و مثل اينكه بچهها را دارند بازي ميدهند، سران دول را دارند بازي ميدهند، آقا تو ايراني هستي! آقا تو ترك هستي!! آقا تو نميدانم اندونزي هستي! آقا تو چه هستي! آقا تو كجايي هستي! بايد مملكت خودمان را چه بكنيم! غافل از آن نكته اتكايي كه همه? مسلمين داشتند. افسوس، افسوس كه اين نكته?، نقطه اتكا را از مسلمين گرفتند و دارند ميگيرند و نميدانم به كجا خواهد منتهي شد، همين نژادبازي كه اسلام آمد و قلم سرخ روي آن كشيد و ما بين سياه و ما بين سفيد، ما بين ترك و ما بين عجم، ما بين عرب و ما بين غير عرب هيچ فرقي نگذاشت و فقط ميزان را تقوا، ميزان را از خدا ترسيدن، تقواي واقعي، تقواي سياسي، تقواهاي مادي، تقواهاي معنوي، ميزان را اينطور قرار داد: «ان اكرمكم عند اللّه اتقاكم». ترك و فارس ندارد، عرب و عجم ندارد، اسلام نقطه اتكا است.22
نكتهاي كه هيچ جاي ترديد در آن نيست اينكه وظيفه هرفرد مسلماني كه در دورترين نقاط جهان اسلامي بسرميبرد، همان وظيفهايست كه خلق مسلمان فلسطين بدان موظفند. «المسلمون يد واحدة علي من سواهم يسعي بذمتهم أدناهم.» (مسلمانان به مثابه يك دست واحدند كه در مقابل هركه جز آنان است برافراشته است و همه در مسؤوليت عمومي يكسانند.) تفرقه جويي و نژادپرستي در كار نيست و بين ملتهاي اسلامي هيچگونه امتيازي وجود ندارد جز تقوي وپرهيزكاري. «ان اكرمكم عنداللّه اتقاكم» واللّه حسبنا ونعم الوكيل. (مسلماً گراميترين شما نزد خداوند پرهيزكارترين شماست و خداوند براي ما كافي است و او چه خوب سرپرستي است).23
«انّ اكرمكم عنداللّه اتقاكم». خداي تبارك و تعالي به طبقات نگاه نميكند كه اين طبقه بالاست، اين نخستوزير است، اين اعليحضرت همايوني است، اين نميدانم چه است، اين سردار است، اين چطور است. نزد خداي تبارك و تعالي، اينها هيچ مطرح نيست. در اسلام، تقوا مطرح است. آنكه تقوا دارد، هركه تقوايش زيادتر است، پيش خدا كرامتش زيادتر است. آن كارمندي كه در كارمنديش تقوا دارد، آن نخستوزيري كه در نخستوزيريش تقوا دارد، تقواي سياسي دارد، آن وزرايي كه تقوا دارند، در كارهايي كه ميكنند متقي هستند، با خدا هستند، آن رئيس جمهور كه تقوا دارد الهياست. اينها كريمند و اگر خداي نخواسته تقوا در كار نباشد، همه از نظر خدا منفياند. آن روزي كه برملت تقوا پيدا بشود ملت برومند است، كريم است، پيش خدا اكرم است: «انّ اكرمكم عنداللّه اتقاكم»، استثنا ندارد. پيغمبراكرم(ص) براي اينكه اتقاي ناس بود، اكرم ناس بود.
أميرالمؤمنين(ع) براي اينكه بعد از رسول خدا(ص) اتقي النّاس بود، اكرم ناس بود. نسب و سبب، اين حرفها توي كار نيست، تقوا در كار است، تقوا داشته باشيد تا برهمه مشكلات غلبه بكنيد، با خدا باشيد و از هيچ چيز باك نداشته باشيد، اتكال به خدا بكنيد و با هيچ چيز و از هيچ چيز نترسيد.24
اين كلام خبيث، همان كلامي است كه آنها ميخواهند كه عرب را يك طرف قرار بدهند و همه مسلمين را در طرف ديگر. فقط عرب مسلم است، پاكستاني مسلم نيست، ايراني مسلم نيست، عرب مسلم واقعي است!! اينها همه بايد (به حسب قولي كه او باز در يك كلامش گفته است) اينها بايد آقايي عرب را بپذيرند!! اين برخلاف اسلام است، برخلاف دستورات قرآن است. قرآن كريم ميزان را تقوا قرار داده است و فرموده است: «ان اكرمكم عنداللّه اتقاكم» و صدام ميزان را عربيت قرار داده است، عربيت، چه عربيتي باشد كه مثل عفلق و امثال صدام باشد و چه سايرين. اين برخلاف موازين اسلام و برخلاف ضرورت مسلمين است.25
همانطوري كه اسلام مقرر فرموده است كه طبقات در كار نباشد. «وان اكرمكم عنداللّه اتقاكم»؛ آني كه تقوايش بيشتر است، آني كه ترسش از خدا بيشتر است، آني كه خدمت براي خدا ميكند، او مقدم است. من اميدوارم كه شما كوشش كنيد كه وارد بشويد در اين جمعيت متّقين كه خداي تبارك و تعالي بفرمايد: «اكرمكم عنداللّه اتقاكم» و شما هم از آنها باشيد.26
?يمنّون عليك ان اسلموا قل لا تمنّوا عليّ إسلامكم بل اللّه يمنّ عليكم ان هداكم للإيمان ان كنتم صادقين. ان اللّه يعلم غيب السموات والأرض واللّه بصير بما تعملون? (حجرات، 49/17، 18)
ما بيچارهها چه منتي برآنها داريم؛ اخلاص و ارادت ما براي آنها چه نفعي دارد؛ شماو ما برعلماي امت چه منّتي داريم؟ از آن شخص مسألهگو گرفته تا آن نبي مكرّم، تا ذات مقدس حقّ، جلّ جلاله، هركس به مرتبه و مقام خود كه راه هدايت را به ما نشان ميدهند، برما منتها دارند كه جزاي آنها را در اين عالم نميتوانيم بدهيم؛ اين عالَم لايق جزاي آنها نيست: فللّه ولرسوله ولأوليائه المنّة. چنانچه خداي تعالي ميفرمايد: «قل لا تمنّوا عليّ إسلامكم بل اللّه يمنّ عليكم ان هداكم للإيمان ان كنتم صادقين. ان اللّه يعلم غيب السموات والأرض واللّه بصير بما تعملون». يعني «بگو به آنها كه به تو منت گذاشتند به اسلام خود، و گفتند ما اسلام آورديم بيجنگ: «منت نگذاريد بر من به اسلام خود، بلكه خدا منّت ميگذارد برشما به هدايت كردن شما را به ايمان كه مدعي آن هستيد، اگر شما راستگو هستيد در اين ادعا؛ همانا خدا ميداند پنهانيهاي آسمانها و زمين را، و خدا بيناست به آنچه ميكنيد.»
پس، اگر ما صادق باشيم در دعوي ايمان، خداوند در همين ايمان هم برما منت دارد. خداوند بصير به عالم غيب است و ميداند صور اعمال ما و صورت ايمان و اسلام ما در عالَم غيب چيست. ما بيچارهها چون اطلاع از حقيقت نداريم، از مسألهگو كسب علم ميكنيم و به او منت ميگذاريم، تقليد عالِم ميكنيم، منّت مي گذاريم؛ نماز جماعت به عالِم ميخواهيم، به او منت ميگذاريم؛ با اينكه آنها برما منّت دارند و خود ما خبر نداريم. بلكه اين منّتها، اعمال ما را واژگون مينمايد و در سجين كشيده آنها را به باد فنا ميدهد.27
?ولقد خلقنا الإنسان ونعلم ما توسوس به نفسه ونحن أقرب اليه من حبل الوريد? (ق،50/16)
البته آن ذات مقدس متصف به قرب و بعد نشود و احاطه قيّومي و شمول وجودي دارد به جميع دايره? وجود و سلسله? تحقق. و اما آنچه در آيات شريفه? كتاب كريم الهي وارد است از توصيف حق تعالي به قرب، مثل قوله تعالي: «وإذا سألك عبادي عنّي فانّي قريب». (بقره، 2/186) وقوله عزّ من قائل: «نحن أقرب إليه من حبل الوريد». و غير اينها، مبني بريك نحو مجاز و استعاره است؛ و الاّ ساحت مقدسش منزه از قرب و بعد حسي و معنوي است؛ چه كه اينها مستلزم يك نحو تحديد و تشبيه است كه حق تعالي منزه از آن است. بلكه حضور قاطبه? موجودات در بارگاه قدس او حضور تعلقي است؛ و احاطه? آن ذات مقدس به ذرات كائنات و سلاسل موجودات احاطه? قيّومي است؛ و آن از غير سنخ حضور حسي و معنوي و احاطه? ظاهري و باطني است.28
?ما يلفظ من قول الاّ لديه رقيب عتيد? (ق،50/18)
آيا ممكن است كسي وجود جهنم و خلود در نار را احتمال دهد، مع الوصف مرتكب خلاف شود؟ آيا ميتوان گفت كسي خداوند متعال را حاضر و ناظر دانسته خود را در محضر ربوبي مشاهده كند، و احتمال دهد كه براي گفتار و كردار او جزايي باشد، حساب و عقابي باشد و در اين دنيا هركلمهاي كه ميگويد، هرقدمي كه برميدارد، هر عملي كه مرتكب ميشود، ثبت و ضبط گرديده ملائكه اللّه كه «رقيب» و «عتيد»ند مراقب او هستند و تمام اقوال و اعمال او را ثبت ميكنند، و در عين حال از ارتكاب اعمال خلاف باكي نداشته باشد.29
?انّ في ذلك لذكري لمن كان له قلب أو القي السمع وهو شهيد? (ق،50/37)
و «قلب» را اطلاقات بسيار و اصطلاحات بيشماري است. پيش اطبا و عامه مردم، اطلاق شود برپارچه? گوشت صنوبري كه با قبض و بسط آن خون در شريانها جريان پيدا كند، و در آن توليد روح حيواني، كه بخار لطيفي است، گردد. و پيش حكما به بعضي مقامات نفس اطلاق شود. واصحاب عرفان براي آن مقامات و مراتبي قائلاند كه غور در بيان اصطلاحات آنها خارج از وظيفه است. و در قرآن كريم و احاديث شريفه، در مقامات مختلفه، به هريك از معاني متداوله بين عامه و خاصه اطلاق شده است؛ چنانچه «إذ القلوب لدي الحناجر»(غافر،40/18)، به معناي متعارف پيش اطبا، «لهم قلوب لا يفقهون بها». (اعراف، 7/179)، به معني متداول در السنه? حكما، «وإنّ في ذلك لذكري لمن كان له قلب أو ألقي السمع وهو شهيد.» برطبق اصطلاح عرفا جريان يافته. و در حديث شريف به مناسبت «تفكر»، مقصود، معني متداول پيش حكماست. وامّا «قلب» به اصطلاح عرفا با «تفكر» مناسبتي ندارد، خصوصاً بعضي از مراتب آن؛ چنانچه اهل اصطلاح ميدانند.30
و ديگر از مطالب اين صحيفه? الهيّه، قصص انبيا و اوليا و حكما است، و كيفيّت تربيت حق آنها را، و تربيت آنها خلق را؛ كه در اين قصص فوايد بيشمار و تعليمات بسيار است. و در آن قصص به قدري معارف الهيّه و تعليمات و تربيتهاي ربوبيّه مذكور و مرموز است كه عقل را متحيّر كند. سبحان اللّه وله الحمد والمنّة. در همين قصّه? خلق آدم(ع) و امر به سجود ملائكه و تعليمات اسما و قضاياي ابليس و آدم(ع) كه در كتاب خدا مكرّر ذكر شده، به قدري تعليم و تربيت و معارف و معالم است براي كسي كه «له قلب أو ألقي السمع وهو شهيد.» كه انسان را حيران كند. و اينكه قصص قرآنيّه، مثل قصّه? آدم و موسي و ابراهيم و ديگر انبيا عليهمالسلام، مكرّر ذكر شده، براي همين نكته است كه اين كتاب، كتاب قصه و تاريخ نيست، بلكه كتاب سير و سلوك الي اللّه وكتاب توحيد و معارف و مواعظ و حِكَم است. و در اين امور، مطلوب تكراراست تا در نفوس قاسيه تأثيري كند و قلوب از آن موعظت گيرد. و به عبارت ديگر، كسي كه بخواهد تربيت و تعليم و انذار و تبشير كند، بايد مقصد خود را با عبارات مختلفه و بيانات متشتّته ـ گاهي در ضمن قصه و حكايت و گاهي در ضمن تاريخ و نقل و گاهي به صراحت لهجه و گاهي به كنايت و امثال و رموز ـ تزريق كند تا نفوس مختلفه و قلوب متشتّته هريك بتوانند از آن استفادت كنند.31
فإذا بلغ السالك الي اللّه والمجاهد في سبيله الي ذاك المقام، و تجلي له الحق في مظاهر الخلق مع عدم الاحتجاب عن الحق و الخلق؛ بل بنحو الوحدة في ملابس الكثرات والكثرة في عين الوحدة، ينفتح له ابواب من المعرفة والعلوم والأسرار الإلهية من وراء الرسوم؛ منها حقيقة الأمر بين الأمرين التي وردت من لدن حكيم عليم علي لسان الرسول الكريم واهل بيته عليهمالسلام، من الرب الرحيم، فإنّ فهم هذه الحقيقة ودرك سرها وحقيقتها لا يتيسر الاّ «لمن كان له قلب أو ألقي السمع وهو شهيد». فإنه يري بعين البصيرة والتحقيق، بلا غشاوة التقليد و حجاب العصبية، انّ كل موجود من الموجودات بذواتها وقواها الظاهرية والباطنيّة من شؤون الحق و اطواره وظهوراته و تجلياته.32
اكنون اين سردي و سستي كه در ما است، از سردي فروغ ايمان و سستي بنياد آن است، و الاّ اگر اين همه اخبار انبيا و اولياعليهمالسلام و برهان حكما و بزرگان عليهم الرضوان، در ما ايجاد احتمال كرده بود، بايد بهتر از اين قيام به امر و كوشش در تحصيل كنيم. ولي جاي هزار گونه افسوس است كه شيطان، سلطنت برباطن ما پيدا كرده و مجامع قلب و مسامع باطن ما را تصرّف نموده نميگذرد فرموده? حق و فرستادههاي او و گفتههاي علما و مواعظ كتابهاي الهي به گوش ما برسد. اكنون گوش ما گوش حيواني دنيوي است و موعظههاي حقّ از حدّ ظاهر و از گوش حيواني ما به باطن نميرسد ـ «ذلك لذكري لمن كان له قلب أو ألقي السمع وهو شهيد».
از وظايف بزرگ سالك الي اللّه و مجاهد في سبيل اللّه آن است كه در خلال مجاهده و سلوك از اعتماد به نفس بكلّي دست كشد و جبلّتاً متوجّه به مسبّب الاسباب و فطرتاً متعلّق به مبدأ المبادي گردد، و از آن وجود مقدس، عصمت و حفظ طلب كند و به دستگيري آن ذات اقدس اعتماد كند و در خلوات، تضرّع به حضرتش ببرد و اصلاح حالش را با كمال جديّت در طلب بخواهد كه جز ذات مقدّس او پناهي نيست.33
?وما خلقت الجن والانس الاّ ليعبدون? (ذاريات، 51/56)
بدان كه سالك الي اللّه را به حسب نشأت وجوديّه مكانهايي است كه از براي هريك از آنها آداب مخصوصهايست كه تا سالك بدانها محقق نشود، به صلوة اهل معرفت نائل نگردد.
اوّل، نشئه? طبيعيّه و مرتبه? ظاهره? دنياويّه است كه مكان آن ارض طبيعت است. قال رسولاللّه(ص): جعلت لي الأرض مسجداً وطهوراً.34 سالك را در اين مرتبه ادب آنست كه به قلب خود بفهماند كه نزول او از نشئه? غيبيه? و هبوط نفس از محلّ اعلاي ارفع به ارض سفلاي طبيعت وردّ او به أسفل سافلين از احسن تقويم براي سلوك اختياري الي اللّه و عروج به معراج قرب و وصول به فناء اللّه و جناب ربوبيّت است، كه غايت خلقت و نهايت مقصد اهل اللّه است، ميباشد ـ رحم اللّه امرء علم من أين وفي أين وإلي أين ـ.35
سالك بايد بداند از دار كرامت اللّه آمده و در دار عبادت اللّه واقع است و به دار جزاء اللّه خواهد رفت. عارف گويد: من اللّه وفي اللّه وإلي اللّه. پس سالك بايد به خود بفهماند و به ذائقه? روح بچشاند كه دار طبيعت مسجد عبادت حق است و او براي همين مقصد در اين نشئه آمده، چنانچه حق تعالي جلّت عظمته فرمايد: «وما خلقت الجنّ والإنس إلاّ ليعبدون.» و چون دار طبيعت را مسجد عبادت يافت و خود را معتكف در آن دانست، بايد به آداب آن قيام و از غير تذكّر حق صائم شود.36
?ان اللّه هو الرزّاق ذو القوة المتين? (ذاريات، 51/58)
بايد دانست آنچه از فطريات سليمه و لازمه? فطرت مخموره? غير محتجبه است، شكرگزاري و ثناجويي از ذات مقدّس منعم علي الاطلاق است كه بسط بساط رحمتش در سرتاسر دار تحقق پهن گرديده، و تمام ذرّات كائنات از خوان نعمت و ظلّ رزّاقيت ذات مقدّسش برخوردارند. و چون ذات مقدّسش كامل مطلق و كمال مطلق است و لازمه كمال مطلق، رحمت مطلقه و رزّاقيت علي الاطلاق است، ديگرموجودات و نعمتهاي آنها ظلّ رحمت او و جلوه? رزّاقيت اويند، و هيچ موجودي را از خود، كمال و جمال و نعمت و رزّاقيتي ـ ازلاً و ابداً ـ نيست.
و هركس نيز به صورت، داراي نعمت و كمالي است، در حقيقت، مرآت رزّاقيت و آينه? كمال آن ذات مقدس است؛ چنانچه از كريمه ?شريفه?: «إنّ اللّه هو الرزّاق ذو القوّة المتين» كه حصر رزّاقيت به حق تعالي فرموده، اين معني به طور اكمل مستفاد شود. و دقيقتر از اين، استفاده شدن اين گونه مطالب است، از مفتاح كتاب شريف الهي كه فرمايد: «الحمدللّه ربِّ العالمين» (فاتحه، 1/2) كه تمام محامد و جميع اثنيه را منحصر به ذات مقدّس فرمايد، خصوصاً با متعلق بودن «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» چنانچه در مسلك اولياي عرفان و اصحاب ايقان است،37 و در اين دقيقه اسراري است كه كشف آن خالي از خطر نيست.
بالجمله، فطرت سليمه كه محتجب به تحت استار تعيّنات خلقيّه نشده، و امانت را چنانچه هست به صاحبش مردود نموده، در هرنعمتي شكر حق كند؛ بلكه نزد فطرت غير محجوبه، هرشكري از هرشاكري و هرحمد و ثنايي از هرحامد و ثناجويي ـ به هر عنوان و براي هركس و هرنعمت باشد ـ به غير ذات مقدّس حق ـ جلّ و علا ـ راجع نشود، گرچه خود محجوبين گمان كنند مدح غير او كنند و ثناي غير او نمايند. و از اين جهت توان گفت: بعثت انبيا براي رفع اين حجاب و برچيده شدن استار از جلوه? جمال ازلي ـ جلّت عظمته ـ است. و شايد كريمه شريفه?: «إنْ من شيء إلاّ يسبّح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم» (اسراء، 17/44) و امثال آن 38 اشاره? به همين دقيقه باشد.39
1. امام خميني(ره)، صحيفه? نور، 13/124.
2. اصول كافي، 2/175، كتاب الإيمان والكفر، باب التزاحم والتعاطف، ح1.
3. همان، ح14.
4. همان، ح2.
5. امام خميني(ره)، شرح چهل حديث يا أربعين حديث/310، 311.
6. صحيفه? نور، 6/274.
7. همان، 9/268.
8. همان، 11/24.
9. همان/65.
10. همان/72، 73.
11. همان/148.
12. همان، 12/128.
13. همان، 13/25.
14. همان/ 45، 46.
15. همان، 15/278.
16. همان، 17/253.
17. شرح چهل حديث يا أربعين حديث/303.
18. صحيفه? نور، 15/100، 101.
19. بحار الأنوار، 75/248، ح13.
20. كافي، 2/115، ح14.
21. صحيفه? نور، 22/349.
22. همان، 1/89.
23. همان/138.
24. همان، 5/144.
25. همان، 13/164.
26. همان، 19/76.
27. شرح چهل حديث يا أربعين حديث/44.
28. همان/ 288، 289.
29. امام خميني، جهاد اكبر يا مبارزه? با نفس/50.
30. شرح چهل حديث يا اربعين حديث/190.
31. امام خميني(ره)، آداب الصلوة/186، 187.
32. امام خميني(ره)، شرح دعاي سحر/103، 104.
33. آداب الصلوة/46، 47.
34. وسائل الشيعه، 3/593، باب 1، ح8.
35. خدا رحمت كند كسي را كه دانست از كجا آمده، در كجاست و به كجا ميرود، ملا صدرا، مفاتيح الغيب/50.
36. آداب الصلوة/101، 102.
37. ابن عربي، تفسير القرآن الكريم، 1/9، 10.
38. رعد، 13/13؛ جمعه، 62/1 و حديد، 57/2.
39. امام خميني(ره)، شرح حديث جنود عقل و جهل/186، 187.