درسنامه علوم قرآنى، حسين جوان آراسته، ج1، 496 ص، چ نخست، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم،1377خ
علوم قرآن مطابق اصطلاح مرسوم روزگار ما آن دسته از دانشهايى است كه مبانى، ابزارها و راهبردهاى فهم قرآن كريم را تسهيل مىكند. (1)
علوم قرآن، مباحثى مقدماتى براى تفسير و برداشت از قرآن است. (2)
درسنامه علوم قرآنى، به منظور آموزش سطح متوسط از علوم قرآنى صورت مىپذيرد. در طرح مطالب، سعى بر اين بوده است كه حد وسطى، مبناى هر بحث قرار گيرد، به گونهاى كه طالبان آشنايى با علوم قرآنى به سادگى و سهولتبا مجموعهاى از اين علوم آشنا گردند. (3)
نويسنده محترم آورده است:
دشوارى چنين كارى بر اساتيد گرامى پوشيده نيست و اينك كه راهى آغاز گشته، انتقادها و يادآورىها و راهنمايىهاى شما بزرگواران، بىگمان اين مجموعه را گام به گام به نقطه مطلوب خويش نزديكتر خواهد كرد. (4)
راقم اين سطور، گرچه از توفيق تدريس و يا مطالعه همه كتاب محروم ماندهام و كوچكتر از آنم كه مخاطب پيام مؤلف محترم باشم، ولى فروتنى مؤلف محترم اين جرئت را داده كه در اجابت دعوتشان آنچه را به نظر ناقص مىرسد، يادآور شوم تا راهى آغاز شود و چنين مجموعههاى درسى را گامى به نقطه مطلوب، نزديكتر كند.
الف) اين اثر ارزشمند، يكى از جامعترين تاليفات فارسى علوم قرآن و سرشار از مطالب سودمند است كه از منابع و مآخذ گسترده و قابل اعتماد، سود جسته و به طالبان علوم قرآنى خدمتى در خور قدردانى تقديم داشته است.
ب) گرچه از افتخار شناخت مؤلف بىنصيبم، ولى حسن انتخاب وى را در خدمتبه كتاب خدا و ترويج فرهنگ آسمانى بين خاكيان و نيز ارائه متنى درسى براى پژوهشگران و خادمان قرآن كريم، به وى تبريك و تهنيت عرض مىكنم و توفيقات روزافزونشان را از ولى توفيق و معلم بيان و نازلكننده قرآن مسئلت دارم.
ج) اين اثر ارزنده، براى سه واحد درسى يعنى پنجاه ساعت، سامان يافته و داراى فوايد فراوان و نظم منطقى و چينش متناسب فصلها در ده بخش ذيل است:
نخست: كليات (علوم قرآنى و سير تاريخى نگارشها، عناوين قرآن، معانى قرآن، وجه تسميه، علت علميت قرآن و عربى بودن قرآن).
بخش دوم: تعريف وحى، وحى در قرآن، وحى پيامبران و اقسام آن و چگونگى وحى بىواسطه و با واسطه.
بخش سوم: نزول قرآن و بعثت، نزول دفعى و تدريجى، اسباب نزول، آيه و سوره در قرآن و مكى و مدنى.
بخش چهارم: تدوين قرآن در عصر رسول خدا (ص)، جمعآورى حضرت على (ع) جمعآورى خليفه اول، جمعآورى خليفه سوم، اعراب و اعجام قرآن.
بخش پنجم: پيدايش قرائات، عدم تواتر قرائات، احرف سبعه، قرائات سبعه، ضابطه صحت قرائات.
بخش ششم: تحريفناپذيرى قرآن; آراى دانشمندان، دلايل عدم تحريف.
بخش هفتم: اعجاز، تحدى و ابعاد اعجاز.
بخش هشتم: سير نگارشهاى ناسخ و منسوخ، امكان و وقوع نسخ
بخش نهم: محكم و متشابه، حكمت وجود متشابه، نمونههايى از متشابهات، تاويل
بخش دهم: هشتاد نكته در باره قرآن كريم.
برخى از امتيازات اين اثر درسى عبارت است از:
1- در ابتداى هر بخش به اهداف مورد نظر اشاره شده است كه ضمن ايجاد انگيزه، نمايى از مباحث را به خوانندگان ارائه مىدهد.
2- چكيده مطالب هر فصل، در پايان همان فصل آمده است.
3- در آغاز بخشها، بعضى از منابع مهم و سودمند به سه منظور كتاب شناسى و مطالعه آزاد و پاسخيابى قسمت «پژوهش» معرفى شده است اين اثر، تعليقات و بخشى به نام «مطالعه آزاد»دارد.
4- در پايان هر بخش، سؤالهايى در دو قسمت پرسش از متن و پژوهش در باره متن طرح شده است.
نويسنده، در كمال حقشناسى و فروتنى، نام مصادر و مآخذ مورد استفاده خويش را مكرر ياد كرده و نخواسته است صرفا از تلاش و كوشش آماده ديگران، بدون ذكر نام آنها، كتابسازى كند.
نيز در صدد ارائه متنى مناسب براى تدريس و بىغلط به حوزهها است. از اين رو، در نهايت تواضع، ترجمه آيات را از ترجمه استاد فولادوند آورده و براى اصلاح اين اثر از اساتيد استمداد كرده است. و چه به جا است كه هر استادى، منتقدانه تدريس كند و سرانجام، حاصل نقادىها، در اختيار مؤلفان قرار گيرد تا كتابها تهذيب و تنقيح گردد.
بحمد الله از اين اثر، استقبال گسترده و شايانى شده و با آن كه به تعداد زيادى منتشر شد، باز در آستانه چاپ مجدد قرار گرفته و همين، نمايانگر مزايا و فوايد فراوان اين اثر است.
با نظرى گذرا، از ديدگاه يك متن آموزشى، انتقادهايى به نظر رسيد كه طرح آنها بىاثر نيست.
1- حجم وسيع و گسترده اين اثر، به هيچ وجه، شايسته يك متن آموزشى نيست و متون آموزشى بايد پرمحتوا و كمحجم باشد.وضعيت كنونى، با كتابهاى كمك آموزشى متناسبتر است.
2- لفاظى و عبارتپردازى اين اثر، خيلى بيش از مطالب آن است و مىتوان همين مطالب را در نيمى از اين الفاظ تلخيص كرد.
3- اين اثر، با عنايتبه آثار گذشتگان، تاليف و مباحث كمارزش -كه در ردههاى چندم اولويت قرار دارند- آورده شده است.مثلا اكثر آن، مطالب تاريخى است، ولى مباحث مورد ابتلا و شبهات روز علوم قرآنى واماندهاند. همانگونه كه بسيارى از مباحث كلامى كتب عقايد مثل برخى نزاعهاى بىفايده اشاعره و معتزله و شبهه ابن قبه را بايد به موزه تاريخ سپرد، مىتوان به بسيارى از مباحث تاريخى علوم قرآن، كمترين بها را داد و به جاى آن، به مباحث مهم و مفيد امروزى پرداخت. از اين منظر، مباحث دو سه فصل اواخر كتاب، مفيدتر از مباحث پيشين هستند.
امروزه، شبهههاى فراوانى در ماهيت و ارزش وحى، اهداف قرآن كريم و...مطرح است; مبحث زبان دين، زبان قرآن، تفسير متون دينى، هرمنوتيك كتاب و سنت، روشهاى تاويل قرآن،... به شدت مورد ابتلا و از مسائل جنجالى روز است و يك مفسر نمىتواند از اينها بىخبر باشد.
پيشنهاد مىشود كه لجنههايى از اساتيد علوم قرآن و اساتيد كلام حوزه، تشكيل گردد و با مباحثه و همفكرى، مباحث جديد و مورد نياز را منقح و وارد متون درسى كنند. و از طرفى با رعايت اصل اهم و مهم، برخى فصلهاى كمفايده و يا غير كاربردى را كه فقط ثمره علمى دارند، در موزه تاريخ علم، بايگانى كنند.
در يك سخن، چنان نباشد كه دشمن، بر سر بزند و ما سپر را بر كمر بگيريم! گفتنى است كه مرحوم شهيد صدر،(ره)، در پرداختن به مسائل مورد ابتلا، بسيار موفق بوده است. برخى از نوشتههاى ايشان كه در بعضى دانشكدههاى بغداد تدريس مىشد، به قلم حضرت استاد، سيد محمد باقر حكيم، دام ظله، تكميل و به نام علوم القرآن بارها منتشر شده است. مبحث «شبهههايى در مسئله وحى» بسيار غنىتر از كتابهايى است كه سالها پس از آن منتشر شد. نيز آقاى محمد باقر سعيدى روشن در كتاب علوم قرآن، در گزينش بهترين سرفصلها، حسن انتخاب داشته است گرچه در كتابشان تنها چهار فصل آمده است.
4- جدول نقل 23 قول در اختلاف آيات قرآن كريم كه اختلاف مسلمانان در 666 آيه را مىنمايد، مايه وهن قرآن كريم است. آيا اگر برخى نويسندگان يا مستشرقان سخنى گفتند، ما بايد با اهتمام تمام، كار اشتباه آنان را زنده نگه داريم؟! آيا يك جوان ناآگاه، اگر اين همه تفاوت در شماره آيات را بنگرد كه طبعا همين شبهه در ذهنش مستقر مىگردد چه تضمينى هست كه ساير كتابها را هم بخواند و شبههاش برطرف گردد؟ آيا با ترديد، به سخنان نويسندگان علوم قرآن و مفسران نمىنگرد؟ آيا در عصر رايانه، باز هم بايد چشم از قرآن موجود در همه جا ببنديم و منتشر كنيم كه فلانى گفته قرآن 6666 و بهمانى گفته 6000 آيه دارد؟
مسئله قرآن كريم -كه اساس اعتقادات و مايه عقايد اصيل ما است- با متد صرف مير تفاوت دارد و روا نيستبگويم: «صرفىها چنين كردند، ما همچنين مىكنيم.»!
در اين جا بايد اولا، اصح الاعداد يعنى 6236 كه مشهور هم هست ذكر شود، آنگاه به تفاوتهاى معقول و اندكى كه در اطراف اين رقم وجود دارد و ملاك تعدد شمارش و رمز اختلافها، اشاره كرد تا بيش از اين، ذهن خوانندگان مشوش نشود.
5- در يك متن درسى، بايد در نقل مبانى بزرگان، خيلى دقتشود.در اين اثر مواردى ملاحظه شد كه سخنان اساتيد به شكلى ناقص، نقل و نقض شده است. مرحوم علامه (قدس سره) نمىپذيرد كه ترتيب چينش كنونى تمامى آيهها توقيفى باشد و مىفرمايد:
جمهور، بر توقيفى بودن همه آيات اصرار دارند، ولى برخى از آيهها به اجتهاد صحابه تنظيم شده است.
نويسنده با اين كه در ص 154، بند اول ضمن پنجخط، بخشى از سخنان مرحوم علامه را خيلى خوب نقل كرده است، ولى در ادامه، «بعض الايات» در كلام آن مرحوم را به «آيات فراوانى» (5) و تعبيرهاى ذيل، ترجمه كرده است. ترجمه ايشان، چنين است:
«... ملتزم شدن به آنچه علامه (ره) در الميزان فرموده است، پيامدهاى نامقبولى دارد... اگر چنين ترتيبى به صورت گسترده پس از رحلت درهم ريزد و بسيارى از آيات به ترتيبى غير از ترتيب مورد نظر پيامبر (ص) تنظيم گردند، بدون شك، خدشهاى بر قداست و مصونيت قرآن وارد گشته است... تغيير و جا به جايى، آن هم در بعد وسيع آن به نوعى تحريف مىانجامد... اصل اين عقيده نيز با مبناى علامه (قدس سره) سازگارى ندارد; زيرا، علامه (قدس سره) كه از گستردگى آيات مستثنيات، سخن به ميان آورده است... ترتيب پيامبر (ص) آن هم با اين گستردگى» (6) و اصل سخن مرحوم علامه (قدس سره) چنين است:
و ثالثا: ان وقوع بعض الآيات القرآنيه... و يدل على ذالك ...الآيات ...
ببين تفاوت ره از كجا است تا به كجا!; وانگهى مرحوم علامه (قدس سره)، اصلا در مقام بيان اين مطلب نيست كه اجتهاد صحابه، در ترتيب چه تعداد آيه مؤثر بوده، بلكه تنها در مقام رد احراز جمهور بر توقيفى بودن ترتيب تمامى آيات است.
6- در مسئله پيش گفته، نويسنده، صلاح را در اين ديده كه دليل اصلى مرحوم علامه، (قدس سره) را نبيند و به توضيح وى بتازد و چنين بنويسد:
از پيامدهاى چنين التزامى كه بگذريم، اصل اين عقيده نيز با مبناى علامه سازگارى ندارد; زيرا، علامه (قدس سره) كه از گستردگى آيات مستثنيات سخن به ميان آورده است، به استناد و اتكاى روايات غير قابل شمارش اسباب نزول در اين زمينه است. (7)
دليل مرحوم علامه (قدس سره) به اين ترتيب است:
و ثالثا ان وقوع بعض الآيات القرآنية التى نزلت متفرقة موقعها الذى هى فيه الآن لم يخل عن مداخلة من الصحابة بالاجتهاد كما هو ظاهر روايات الجمع الاول و قد تقدمت (8) .
... و يدل على ذالك الروايات المستفيضة ... كان النبى (ص) لا يعرف فصل السورة حتى تنزل عليه بسم الله الرحمن الرحيم... (9) .
... توضيح ذلك ان هناك ما لا يحصى من روايات اسباب النزول (10) .
7- كملطفى ديگر نويسنده در نقل و نقد مبناى مرحوم علامه (قدس سره)در روايات اسباب نزول است كه بين كل روايات يا روايات فراوان خلط نموده و چنين نوشته است:
علامه كه از گستردگى آيات مستثنيات سخن به ميان آورده است، به استناد و اتكاى روايات غير قابل شمارش اسباب نزول در اين زمينه است و اين، در حالى است كه خود ايشان در موارد ديگر، به شدت، اعتبار روايات، اسباب نزول را مورد ترديد قرار مىدهد. (11)
اولا: اتكاى آن استاد (قدس سره)، روايات جمع و ... بود نه خصوص اسباب نزول.
ثانيا:مبناى ايشان در باره اسباب نزول را نمىتوان از رفتار ايشان در سراسر تفسير شريف الميزان و ساير كتابهايش در استفاده از روايات شان نزول، جدا كرد.
ثالثا: بىاعتبار دانستن روايات فراوانى از يك باب حتى اكثريت آنها مساوى با نبود روايت قابل اعتماد در آن باب نيست.
رابعا: ممكن است در تك تك روايات مستفيضه يك باب، به علت تنافى و تعارض و... ترديد شود، ولى از مجموعه همان روايات مستفيضه بتوان نكتهاى استنباط كرد، چنان كه علامه (قدس سره)، استفاده كرده است.
8- برخى ارجاعها، دقيق نيست. به اين موارد برخورد شد: ص 50 پانوشت چهارم در دو مورد الميزان و مجمع البيان; ص 146 پانوشت 2; ص 155 پانوشت، ارجاع به الميزان ج11.
9- آدرس و ماخذ برخى مطالب، بيان نشده، مثل پانوشت 3 در ص 50.
10- برخى آدرسها در متن آمده و يك دست نيست، مثل ص 50، ص 176، ص 177.
11- نقل برخى آرا، از منابع واسطه و دست چندم است. اين، موجب مىشود، كه مراد گوينده، اندكى ناقص و عارى از قرائن منعكس مىگردد. در مثل ص58-59، بهتر بود از معجم مقاييس اللغه، ج6، ص 93 يا مجمل اللغه، ج2، ص 919 نقل مىشد.
12- برخى ارجاعها، رجما بالغيب است مثلا در ص 105 آمده است:
حتى بعضى مفسران، عقيده دارند كه هر سوره، يك هدف خاصى را تعقيب مىكند و آدرس آن را چنين داده است: «رك: كتب تفسير از جمله الميزان در اوائل تفسير سورهها.» بگذريم كه اصل اين مطلب محل تامل است، ولى اين گونه آدرس، مثل آن است كه حديثى كه در باره نماز است را ارجاع دهيم به كتاب الصلاه جوامع روايى!
13- شايسته استيك متن درسى، از اين گونه استدلالها و مطالب بىاساس غير برهانى خنك و خطابى، خالى باشد. در ص 102 در بيان معناى «آيه» در بند 2 و 4 و 5 مصداق با مفهوم آيه اشتباه شده است و چنين آمده است:
(فارسلنا عليهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم آيات مفصلات) [اعراف (7): آيه 133]
بديهى است كه قرآن نمىفرمايد طوفان، ملخ، كنه ريز، غوكها و خون را به عنوان آفريده و مخلوقات مفصلات فرستاديم!
(لقد كان فى يوسف و اخوته آيات للسائلين)[يوسف(12):آيه 7]
سرگذشت انبيا و اوليا، مصداق آيه هستند، نه معنا و مفهوم آن، و اگر در حد و رسم، مصاديق، به جاى معانى ذكر گردد، مثنوى هفتاد من كاغذ شود!
(هذه ناقه الله لكم آيه) [اعراف (7): آيه 73]
بديهى است كه اين جا، مثل معناى شماره يك، آيه، به معناى نشانه و علامت و مصداقش ناقه صالح (ع) است. (12)
14- در بيان فلسفه تقسيم قرآن كريم به سورهها آمده است:
يكى از هنرمندىهاى قرآن و جنبههاى اعجاز آن، همين تقسيمبندى كتاب به قطعات مستقلى به نام سوره است. (13)
اگر تبويب و تفصيل و تقسيم از جنبههاى اعجاز به شمار رود، بايد بيشتر مؤلفان امروزى، معجزهگر باشند! از قديم تاكنون، نويسندگان، معمولا آثار خويش را با عناوينى چون فصلها، بابها، وصلها، غرر و درر و اسفار، تنظيم مىكردهاند. اگر به فرض، آيهها، با شماره پياپى مشخص مىشد، اعجاز نداشت؟
15- مؤلف آورده است: قرآن را قرآن، يعنى خواندنى نام نهادهاند تا اين نام، يادآور حقيقتى عالى باشد و جايگاه ديگر و مصدر اوليه آن را كه لوح محفوظ است و در مقام سخنى از الفاظ و واژهها نيست، به ما گوشزد كند... (14)
16- استدلال عقلى مؤلف بر صيانت قرآن از تحريف قابل خدشه است.او مىگويد:
سوم دليل عقلى; قرآن، كتابى است كه براى هدايت و راهنمايى بشر نازل شده است و به تصريح آيات آن، خداوند انسان را از مراجعه به قرآن ناگزير مىداند و به ضرورت عقل نيز، بايد معارف دينى و اصول كلى و قانون اساسى اسلام در قالب يك كتاب مدون، همواره در اختيار بشر باشد; همان گونه كه در اديان گذشته نيز وجود داشته است [و بارها تحريف شده است]. حال اين معقول نيست كه خداوند، كتابى را در اختيار بشر قرار دهد، سپس آن را رها كند [لابد نظير تورات و انجيل]، تا هر كس به ميل خود از آن كم نمايد و يا بر آن بيفزايد. به عبارت ديگر اين خود، نقض غرض الهى مىشود. [مثل اين همه ظلم و گناه كه در عالم واقع، و نقض غرض تشريعى الهى به دست ديگران مىشود] چرا كه در صورت وقوع تحريف! در كتابى كه هدى للناس و نذيرا للعالمين و براى همه عصرها و نسلها است، هدف از انزالش، تامين نگشته و اعتبار آن از بين رفته است. فرضا با سقوط پنجسطر از آيات الاحكام، يا آيههايى كه مشابه آن، در جاى ديگر قرآن وجود دارد، هم هادى و نذير بودن بر باقيمانده آيات صدق مىكند و هم نعوذ بالله تحريف وانگهى اگر ميليونها نفر عاصى و كافر پيدا شوند و جميع بنى آدم در هر عصر و مصرى، موحد و منقاد نباشند، آيا هدف از ارسال رسل يا خلقت انسان تامين نگشته است؟ وى، در ادامه گفته است:ممكن است گفته شود مسئله هدايت و راهنمايى انسانها از رهگذر كتاب دين، در تورات و انجيل نيز وجود داشته ... اما ويژگى خاص قرآن در خاتميت و مهيمن بودن آن است.اگر خصم شما، مسلم يا معتقد به اين دو صفت قرآن كريم نباشد، اين، چگونه برهان عقلىاى خواهد شد؟.
او ادامه مىدهد:
از سوى ديگر، با از بين رفتن حجيت و اعتبار قرآن، اعتبار سنت و روايات نيز از بين خواهد رفت، محل نزاع، تحريف موهوم تا قبل از عهد وحدت مصاحف است و از آن به بعد، كافر و مسلم بر مصونيت قرآن اجماع دارند. از طرفى، روايات مربوط به عرضه سنتبر قرآن، پس از توحيد المصاحف صادر شده و ناظر به كتاب موجود است.
مؤلف، ادامه داده است:
حجيت گفتار معصومان (عليهم السلام) از حجيت گفتار پيامبر (ص) ناشى شده و حجيت گفتار پيامبر نيز از قرآن كه حجتبالذات است (15) .
چرا همانند سالهاى آغازين بعثت و يا انبياى پيشين (عليهم السلام)حجيت گفتار معصومان (عليهم السلام) ناشى از ساير معجزههاى آنان نباشد.؟
مؤلف، نوشته است:
1- قرآن، به تدريج، در مدت 20 يا 23 يا 25 سال -به حسب اختلافى كه در مدت اقامت پيامبر (ص) در مكه بعد از بعثت وجود دارد- نازل گشته است (16)
به فرض صحت پنجسال اختلاف در مدت نزول قرآن و پنجسال اختلاف در مدت اقامتحضرت، اختلاف نخست، ناشى از اختلاف دوم نيست، بلكه مسئله انقطاع وحى طبق برخى برداشتها و وجود رواياتى در مدت نزول قرآن و ... نيز در اين مسئله مؤثرند.
2- در باره كاتبان وحى آمده است: «نويسندگان دوران مكه: خلفاى چهارگانه...» (17)
با توجه به اين كه مورخان گويند: هنگام بعثت، باسوادان سراسر جزيرة العرب اندك و كمتر از 20 نفر بودند و همگى هم در مكه مكرمه نبودند و از سويى تعصبات و انگيزههاى معلوم، سعى دارد همواره در ميدان فضائل، آن دو نفر نخست را در صدر قرار دهد، كاتب وحى بودن آن دو نفر، آنهم در مكه جاى ترديد و تامل دارد.
3- محمد بن سيرين از عكرمه نقل كرده است كه پس از بيعت مردم با ابوبكر، على بن ابيطالب (ع) در خانه نشست. به ابوبكر گزارش دادند كه او، از بيعتبا تو كراهت دارد. ابوبكر آن حضرت را خواست و به او گفت: « از بيعتبا من سر باز زدى؟ » على (ع) فرمود: « نه; به خدا سوگند! ديدم در كتاب خدا چيزهايى افزوده مىشود. پس با خود گفتم كه جز براى نماز، ردا بر دوش نگيرم، تا آن كه قرآن را جمع كنم. » ابوبكر گفت چه كار شايستهاى! (18)
4- مناسب بود بر نكات پايانى اين اثر، تعليقه بيشترى بنويسند. مثلا: «70- قديمترين تفسيرهاى شيعه يكى تفسير على بن ابراهيم قمى و ديگر تفسير فرات كوفى است» اين دو تفسير، روايى هستند و تفسير زيد بن على بن الحسين (ع)كه چندبار تصحيح و چاپ شده، قديمتر است. (19)
در اين فصل، از تفسير التبيان مرحوم شيخ الطائفه (م460) نامى نيامده است و از تفاسير مجمع البيان و الميزان و روض الجنان به عنوان تفسير شيعى و از تفسير طبرى و المنير، به ترتيب، با تعبير مهمترين تفسير قديم جهان اسلام و جديدترين و مهمترين تفسير جهان اسلام (اهل سنت) ياد شده است. (20)
اولا: با وجود تفاسيرى چون التحرير و التنوير ابن عاشور، ديگر تفسير المنير مهمترين تفسير نخواهد بود.
ثانيا: برنده جايزه كتاب سال جهانى جمهورى اسلامى نشد، فقط در سال 1372 در خور تقدير شناخته شد و بينهما بون بعيد.
در پايان مواردى از اغلاط چاپى -كه خوشبختانه اندك است- تقديم مىشود:
ص 45: لعلى حيكم لعلى حكيم.
ص 252: و در سال 322 و در سال 323.
ص 272: رد نمودهاند رد نمودهاند.
ص 250: صحيح السند صحيح السند.
ص 59: حروف عله حرف عله
ص: دفتر فرهنگ و معارف مركز فرهنگ و معارف.
1- علوم قرآن، محمد باقر سعيدى روشن، ص 16.
2- درسنامه علوم قرآنى، ص 22.
3- درسنامه علوم قرآنى، ص 23.
4- درسنامه علوم قرآنى، ص 23، (با اختصار).
5- درسنامه علوم قرآنى، ص 154.
6- درسنامه علوم قرآنى، ص 154 155، پانوشت.
7- درسنامه علوم قرآنى، ص 155.
8- الميزان، ج 12، ص 127، ذيل سوره حجر، آيه 9 .
9- همان .
10- الميزان، ج 12، ص 128، ذيل سوره حجر، آيه 9 .
11- درسنامه علوم قرآنى، ص 155 پانوشت.
12- درسنامه علوم قرآنى، ص 102.
13- درسنامه علوم قرآنى، ص 106.
14- درسنامه علوم قرآنى، ص 46.
15- درسنامه علوم قرآنى، ص 320 322.
16- درسنامه علوم قرآنى، ص 85.
17- درسنامه علوم قرآنى، ص 143.
18- درسنامه علوم قرآنى، ص 162.
19- درسنامه علوم قرآنى، ص 488.
20- درسنامه علوم قرآنى، ص 487 489.