درباره? زبان، روش و سبك نگارش متون ديني، بحثهاي گوناگوني مطرح است كه رشتهها و گرايشهاي متعددي در دانشگاهها متكفل آن هستند. در اين نوشتار، از بين كتابهاي مقدس، قرآن را برگزيده و از بين بحثهاي متعدد آن تنها به اين بحث ميپردازيم كه «چرا قرآن به زبان عربي است؟» و در اين بحث نيز به تمام جوانب آن نميپردازيم. مثلاً آيا قرآن از ناحيه? خداوند به زبان عربي بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده است ـهمانگونه كه ما معتقديمـ و يا اين كه محتواي آن به پيامبر اكرم(ص) وحي شده و او آن را در قالب زبان عربي ريخته است ـكما اينكه برخي ادعا كردهاندـ و مباحث ديگري از اين دست را به فرصت ديگري موكول ميكنيم. از آنجا كه وارد شدن به اينگونه مباحث نيز داراي دو روشِ برون ديني و درون ديني است. در اين نوشتار تنها، روش درون ديني را برميگزينيم.
محدود كردن دايره? بحث به اين جهت است كه مبادي، اصول و پيشفرضهاي هر بحث با بحث ديگر متفاوت است و مشخص نشدن مبنا و دايره? بحث، در ابتدا، سرگرداني و در پايان بينتيجگي به همراه خواهد داشت، از طرف ديگر گستردگي مباحث اقتضا ميكند، كه يك سري مسايل به عنواي اصول و پايه مورد توافق واقع شود تا با توجه به آنها، بحثهاي ديگري صورت پذيرد. از جمله اصول و پايههاي مورد قبول، اين است كه ظاهر الفاظ قرآن حجّت است، تكرار شدن يك مطلب در قرآن اهميّت آن را ميرساند، قرآن كلمات را، بيفايده و بدون هدف كنار يكديگر قرار نميدهد و….
پس از اين مقدمه و روشن شدن محدوده و پيشفرضها به سراغ سؤال اصلي ميرويم و به تجزيه و تحليل آن ميپردازيم.
اين پرسش را چند گونه ميتوان مطرح كرد و جوابهاي متفاوت نيز خواهد داشت:
1. گاهي پرسش اينگونه مطرح ميشود كه چرا حضرت محمّد(ص) كه شخصي عرب بود و در مكه مبعوث شد قرآني به زبان عربي آورد؟
در اين صورت جواب روشن است، زيرا كه هر پيامبري بايد به زبان قومش سخن بگويد تا مردم آن سخنان را بشنوند و پيرامون آن بينديشند؛ و راه براي ايمان به آن يا تكذيب آن باز شود. بنابراين، در اينجا، به طور كلي جاي اين سئوال نيست كه چرا پيامبر عرب، به زبان غير عربي كتاب نميآورد. بلكه برعكس اگر كسي بخواهد آوردن كتاب به زبان ديگري را وظيفه? او بداند بايد دليل بياورد. به عبارت ديگر تناسب حكم و موضوع، تناسب ظرف و مظروف و تناسب حالّ و محلّ همه اقتضا ميكند كه پيامبر عرب، داراي كتاب عربي و پيامبر فارس مثلاً داراي كتاب فارسي و… باشد. قرآن نيز ميفرمايد: «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه ليبيّن لهم» (ابراهيم، 14/4) «ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براي آنان بيان كند.»
بنابراين توافق زبان هر پيامبر با زبان پيام و زبان پيامپذير، امري مورد قبول بلكه لازم است و گرنه تفهيم و تفهّم صورت نميپذيرد.
2. ولي گاهي پرسش به گونه? ديگري مطرح ميشود و آن اينكه چرا آخرين پيامبر خدا، عرب زبان بود تا به دنبال آن كتابش نيز به زبان عربي باشد؟ چرا اين توفيق شامل فارسها، تركها و… نشد؟
جواب اين پرسش با پاسخ پرسش نخستين كاملاً متفاوت است. در اينجا بايد جهات و امور گوناگوني را در نظر گرفت تا پاسخ، كامل و جامع باشد. از جمله:
الف) وقتي سخن از آخرين پيامبر و آخرين پيام است، طبعاً بايد بشر را اجمالاً در سطحي از آگاهي و شعور دانست كه قدرت دريافت آخرين پيام را داشته باشد، و حدّاقل طايفه يا گروهي از آنان بتوانند آن پيام را دريافت كنند و از آن نگهباني كنند تا به نسلهاي بعدي برسد.
ب) اگرچه برخي از مردم قابليت دريافت، فهم، نگهداري و عمل به آخرين وحي را پيدا ميكنند ولي به طور مسلّم، گروه بيشتر و بزرگتري با امكانات فراوان و قدرت و مكنت بيشتري، دين جديد و آخرين پيام را برنميتابند و درصدد از بين بردن آن و از ميان برداشتن معتقدان ، حافظان و نگهبانان آن هستند ـهمانگونه كه در طول تاريخ، انبيا، به چنين گروههايي گرفتار بودهاندـ بنابراين بايد راهكاري براي مقابله با اين مشكل انديشيده شود.
ج) با اذعان به اين مطلب كه بنا نيست، پيوسته با معجزه و كارهاي خارقالعاده از دين و قرآن حمايت شود، بهويژه وقتي كه آخرين پيامبر و آخرين پيام ميخواهد به بشريت عرضه شود بايد بهگونهاي عمل شود كه دين خاتم خودبهخود، و بدون توسل به معجزات و امور غيبي حفظ گردد و نگهبان و حافظ بيروني نياز نداشته باشد. با در نظر گرفتن نكات ياد شده، به سراغ انسانها و محيط زندگي آنان ميرويم تا ببينيم در كدام محيط و كدام شرايط آن نكات، خصوصاً بند ج بيشتر قابل تحقق است.
اولاً: عربها مردماني هستند كه بر زبان، راه و روش، آيين و نسب خود تعصب خاصي دارند، بهگونهاي كه نميتوان آنان را بهراحتي از زبان و فرهنگ خود جدا كرد. حتي در اين دوره كه تبليغات رسانهها همه را از حالت اوليه? خود خارج كرده است ولي اكثر عربها حتي حاضر نيستند لباس سنتي خود را كنار بگذارند تا چه رسد به زمانهاي سابق كه تبليغات انترناسيوناليستي وجود نداشته، بلكه همه? تبليغات بر حفظ مليّت بوده است.
ثانياً: عربهاي حجاز بهطور ويژه در شرايطي بودند كه نه تنها از زبان خود دست بردار نبودند بلكه حكومتها و سلطههاي خارجي نيز نميتوانستند، آنان را مجبور كنند كه از زبان و فرهنگ خود دستبردارند زيرا آنان از قيد و بند مسايل حكومتي آزاد بودند و در باديه بهسر ميبردند و منطقه? وسيع حجاز آنقدر گرم، سوزان، بيآب و علف و امكانات بوده كه حتي حكومتهاي مقتدرِ آن زمان، نظير ايران و روم به آنجا رغبتي نشان نميدادند و آنجا را جزو گستره? حكومت خود به حساب نميآوردهاند و بر فرض اگر تصميم ميگرفتند كه مردم آن سرزمين را نابود يا از زبان اصلي و فرهنگ خودشان برگردانند نميتوانستند، زيرا آنان در يك نقطه و يك منطقه? خاص ساكن نبودند. بنابراين خداوند قرآن را به زبان عربي نازل كرد و عربهاي حجاز را با آن آشنا كرد تا از خطر دروني و بروني محفوظ بماند، زيرا نه عربها دست از زبان خود برميداشتند و نه امكان نابودي زبان آنان براي سلطههاي خارجي فراهم بود.
ثالثاً: زبان عربي با توجه به كثرت ضماير، تفاوت ضميرهاي تثنيه، مفرد و جمع، تفاوت صيغههاي مذكر و مؤنث، داشتن انواع گوناگون جمع (نظير جمع قِلّه، كثرت، صحيح)، داشتن كنايات، استعارههاي فراوان و بالاخره تفاوت معناي يك لفظ در قبايل مختلف، از امكانات فراواني براي بيان بيشترين حجم از مطالب در كمترين حجم از الفاظ، بدون ابهامگويي و نارسايي برخوردار بوده است.
با توجه به اين نكات، براي بقاي دين خاتم و ويژگيهاي مطرح شده در قوم عرب، سرزمين حجاز و زبان عربي، بهترين راه دفاع طبيعي و غير خارق العاده از دين و بيمه كردن بقاي آن براي نسلهاي آينده و بيان بيشترين حجم از مطالب در كمترين لفظ، بدون ابهام و پيچيدگي، اقتضا ميكرد كه پيامبر اكرم(ص) از بين عربها مبعوث شود و قرآن به زبان عربي آورده شود، تا آن حضرت به مرور زمان، روش و آيين مردم را به سوي اسلام سوق دهد و قرآن با جاذبههاي دروني خود، آوا و آهنگ دلپذير آن، در ذهنهاي اعراب باديه كه دوستدار كلام موزون و فصيح بودند جاي باز كند و در نتيجه از خطر انواع تحريفهاي لفظي نيز در امان بماند.
بنابراين ميتوان گفت كه مكان نزول و زبان قرآن اينگونه قرار داده شده تا قرآن داراي نگهباني طبيعي براي حفظ خود باشد و به نگهبان خارجي نياز نداشته باشد.
به بيان ديگر اگر اين دين، خاتم اديان و برنامه? كامل زندگي بشر است، بايد باقي بماند و بقاي دين به باقي ماندن كتاب آن، وابستگي كامل دارد. نميتوان گفت ديني كاملاً باقي مانده است در حالي كه هيچ اثري از كتاب آن باقي نمانده يا كتابش تحريف شده و تغيير يافته موجود باشد، به همين جهت خداوند اصرار دارد كه «انا نحن نزّلنا الذكر و انا له لحافظون» (حجر،15/9) «بيترديد ما اين قرآن را نازل كردهايم و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود.»
روشن است كه حفظ قرآن هميشه در گرو حفظ با معجزه يا عذابِ معارضان و مخالفان آن نيست بلكه راه طبيعي اين است كه خداوند ويژگيهاي داخلي و خارجي، محيطي و اجتماعي و… را بهگونهاي قرار دهد كه با آن ويژگيها قرآن خودبهخود و به طور طبيعي حفظ شود.
همانگونه كه در بحث امامت و ولايت گفته شده: اسم حضرت علي(ع) به عنوان وليّ مؤمنان و وصيّ پيامبر اكرم(ص) و همچنين اسامي ساير ائمه«عليهم السلام»به اين جهت در قرآن تصريح نشده كه داعي و انگيزهاي براي تحريف در قرآن موجود نباشد، تا قرآن حفظ شود. حتّي گفته شده كه فراز «اليوم اكملت لكم دينكم» در وسط آيه? 3 از سوره? مائده كه صدر و ذيل آن آيه درباره? حرمت خوردن گوشت مردار است، قرار داده شده تا تابلو نباشد و مخالفان به فكر حذف آن نيفتند.
به همين دلايل ميتوان گفت كه نازل شدن قرآن به زبان عربي براي حفظ و صيانت ابدي آن بوده است، زيرا تعصّب خاص عربي و قبيلهاي اعراب باعث ميشود كه هيچوقت و هيچگاه و به هيچكس اجازه ندهند كه زبان عربي را از آنان بگيرد، و اساساً كاري كه آتاتورك در تركيه انجام داد و خطّ آنان را عوض كرد و يا در ايران بنا بود كه انجام بشود ولي شكست خورد، در كشورهايي مثل حجاز بهطور كلي، حتي طرح آن نيز مطرح نشد. زيرا كه روشن بود علاوه بر تعصّب خاصي كه قوم عرب بر زبان خويش دارند و خود از عوامل بقاي قرآن و از وسايل «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» است؛ و وجود مردمي با نام «بَدوُ» كه زبان و فرهنگ خود را حفظ ميكنند نيز باعث ميشود كه هيچ حاكم و فرمانروايي نتواند زبان بومي و اصلي آن مردم را از بين ببرد.
بنابراين در يك جمله ميتوان گفت يكي از علل و انگيزههاي آمدن آخرين رسول و آخرين كتاب، از بين عرب زبانها و خصوصاً مردم حجاز، براي اين بوده كه اين كتاب براي هميشه جاويدان بماند و خواسته? خداوند بر حفاظت از قرآن از طريق عادي و غير معجزهاي محقق شود.
براي روشن شدن بحث ميتوان سرگذشت تورات و انجيل را به ميان كشيد كه در طول زمان، به جهت اينكه گروهي از يهوديان اسير شدند و مدتها دور از خانه و كاشانه? خود بودند و در آن مدت خودشان و بهدنبال آن فرزندانشان زبان ديگري، متفاوت با زبان كتاب مقدس، پيدا كردند. مبلّغان مذهبي جهت تبليغ و آساني كار، كتاب مقدس را به زبان جديد ترجمه كردند و كمكم كتاب اوّلي از دست رفت و مردم ماندند با كتاب مُتَرجَم، كه انطباق آن با كتاب مقدس در گرو فهم صحيح ترجمه كننده از كتاب الهي و قدرت او بر ترجمه است.
به هر حال كتاب ترجمه شده هيچگاه نميتواند تمامي فضا، فرهنگ و محتواي كتاب اصلي را داشته باشد. بنابراين كتابهاي مقدس با تغيير از زبان اصلي به زبان ديگر، اصالت خود را از دست داده و بر فرض كه ترجمه كنندگان از روي عمد بر آن دستبرد نزده باشند و كم و زياد عمدي صورت نگرفته باشد، نفس ترجمه، كتاب را از اصالت مياندازد. ولي انگيزه? اصلي ترجمه كنندگان اين بود كه ديدند يهوديان اسير شده زبانشان تغيير يافته و متن اصلي تورات را نميفهمند و يهوديان اسير نشده، پيران و فرتوتها بودند كه در شُرف نابودي قرار داشتند. خلاصه اينكه قوم يهود چون اصالت زبان خود را از دست دادند، اصالت كتابشان نيز از بين رفت.
ولي در بحث عربي بودن قرآن، ميتوان گفت كه خداوند خواسته است قرآن را به زبان افرادي بفرستد كه تعصب آنان، بر زبان و فرهنگ، و پراكندگيشان در محيطي بسيار وسيع موجب شود كه اين زبان و بهدنبال آن قرآن براي هميشه باقي بماند و ترجمههاي گوناگون، نسخه? اصلي آن را بيرنگ يا كمرنگ نكند.
نكته ديگري كه اشاره? به آن خالي از لطف نيست اينكه تعصب عربها بر زبان و فرهنگ خودشان اگرچه يك ويژگي مثبت براي حفظ قرآن بود ولي از طرف ديگر يك ويژگي منفي نيز به حساب ميآمد زيرا كه:
اولاً: تغيير فرهنگ آنان به فرهنگ اسلامي بسيار بهكندي صورت گرفت و نيروها و وقت زيادي براي اينكار مصرف شد، مثلاً سيزده سال زحمت پيامبر اكرم(ص) در مكه ثمره? بسيار كمي داشت.
ثانياً: تعصب آنان باعث ميشدكه اگر قرآن به غير عربي نازل ميشد يا پيامبر آن غير عرب بود آنان به او ايمان نياورند. قرآن از روي اين حقيقت پرده برداشته است و فرموده:
«و انه لتنزيل رب العالمين… بلسان عربي مبين… و لو نزلناه علي بعض الاعجمين. فقراه عليهم ما كانوا به مؤمنين» (شعراء، 26/192، 195، 198، 199)
و راستي اين قرآن وحي پروردگار جهانيان است… به زبان عربي روشن… و اگر قرآن را به برخي از غير عرب زبانان نازل ميكرديم و [پيامبر] آن را برايشان ميخواند به آن ايمان نميآوردند.
از اينجا ميتوان نتيجه گرفت كه عربي بودن قرآن، لطف و مرحمتي به عرب زبانان بوده است و شايد بتوان گفت كه اگر قرآن به غير عربي نازل ميشد عرب زبانان كه قشر وسيعي نيز هستند به هيچ نحوي به آن ايمان نميآوردند و زمينه براي جهاني شدن آن هيچگاه فراهم نميشد. پس عربي بودن قرآن وسيلهاي در راه جهاني شدن عملي قرآن نيز هست.
پرسش ديگري كه ممكن است درباره? عربي بودن قرآن مطرح شود اين است كه چرا خود قرآن بر عربي بودن خودش اصرار دارد و در ده جاي قرآن عربي بودن آن را مطرح كرده است، در حالي كه روشن است قرآن عربي است و هر كسي كه قرآن را باز كند ميفهمد كه به زبان عربي است، بنابراين اصرار بر معرفي قرآن به عنوان كتاب عربي يا لغت عربي، براي چيست؟
اينكه قرآن خودش را به عنوان «عربي» مطرح ميكند به جهت اموري است كه با مراجعه به تك تك آن موارد روشن ميشود. مثلاً برخي اوقات، مشركان و دشمنان پيامبر(ص) ميگفتند اين داستانهايي كه او ميگويد. داستانهايي است كه از ملّتهاي غير عرب فرا گرفته است و آنها را به عنوان وحي به خدا اسناد ميدهد قرآن چنين تهمت نابخردانه و جواب آن را اينگونه بيان ميكند.
«و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلّمه بشر، لسان الذي يلحدون اليه اعجمي و هذا لسان عربي مبين» (نحل، 16/103) و نيك ميدانيم كه آنان ميگويند: جز اين نيست كه بشري به او ميآموزد. [نه چنين نيست، زيرا] زبان كسي كه [اين] نسبت را به او ميدهند غير عربي است و اين [قرآن] بهزبان عربي آشكار است.»
اصرار بر عربي بودن به اين جهت است كه وقتي داستاني غير عربي باشد، هر چند شخصي آن را بشنود و به عربي ترجمه كند ولي اسامي، صحنه? داستان، زمينههاي آن را نميتوان از رنگ و محيط خاص خويش جدا كرد. بهگونهاي كه امروزه همگان خوب ميدانند كه حتي مترجمان چيره دست و قوي نميتوانند داستانها و سرگذشتها را بهخوبي از زباني به زبان ديگر ترجمه كنند به صورتي كه ترجمه بودن آن، مخفي بماند.
بنابراين وقتي قرآن اصرار دارد كه اين «عربي روشن» است براي اين است كه بفهماند اگر از غير عرب گرفته بود حتماً در فلتات زبانش، غير عربي بودن روشن ميشد.
برخي ديگر از آيات كه عربي بودن قرآن را بيان ميكنند. بيانگر نكته? مهم و اساسي ديگري است كه زبان شناسان بايد به آن توجه داشته باشند و در انتخاب زبان برتر آن ويژگيها را در نظر بگيرند كه عبارت است از وضوح، خالي از ابهام بودن، كمي حجم و كثرت معني، فصاحت و پيوستگي الفاظ، رعايت ادب و… كه اين لطافتها همه در زبان عربي جمع شده است.
الف: «انا انزلناه قرآنا عربياً لعلكم تعقلون» (يوسف، 12/2) «ما آن را قرآني عربي نازل كرديم باشد كه بينديشيد.» مرحوم علامه? طباطبايي در تفسير گرانسنگ الميزان در ذيل اين آيه فرموده است:
و في ذلك دلالة ما، علي ان لالفاظ الكتاب العزيز من جهة تعيّنها بالاستناد الي الوحي و كونها عربية دخلاً في ضبط اسرار الآيات و حقايق المعارف، و لو انه اوحي الي النبي(ص) بمعناه و كان اللفظ الحاكي له لفظه(ص) كما في الاحاديث القدسية مثلا او ترجم الي لغة اخري خفي بعض اسرار آياته البينات عن عقول الناس و لم تنله ايدي تعقّلهم و فهمهم.
اين آيه تا حدودي دلالت ميكند كه مستند به وحي الهي بودن قرآن و عربي بودنش در ضبط اسرار و حقايق معارف دخالت دارد بهگونهاي كه اگر آن حقايق به پيامبر اكرم(ص) وحي ميشد و او خودش آنها را با الفاظ بيان ميكرد، نظير آنچه در احاديث قدسي اتفاق ميافتد. يا حقايق قرآن به لغت و زبان ديگري نازل ميشد و سپس آن مطالب به عربي ترجمه ميشد، برخي از اسرار آيات روشن الهي براي عقلهاي مردم مخفي ميماند و دست تعقل و فهمشان به آن نميرسيد.»
از اين عبارت استفاده نميشود كه خداوند قدرت ندارد كه پيامبرش را از غير عرب انتخاب كند و نيز استفاده نميشود كه خداوند نميتواند حقايق را در غير قالب عربي نازل كند. بلكه از اين عبارت به وضوح روشن ميشود كه انسانها قدرت ندارند از غير زبان عربي تمامي نكتهها را كشف كنند. زيرا همانگونه كه قبلاً بيان شد متفاوت بودن ضميرهاي مفرد، تثنيه و جمع و تفاوت ضميرهاي مذكر و مؤنث، تفاوت ضماير اشياي عاقل و غير عاقل، وجود اسماء اشاره? متفاوت براي نزديك، متوسط و دور و همچنين تعدّد معناي يك لفظ در لغت عرب كه شايد ناشي از تفاوت معناي آن در قبايل مختلف باشد همراه با كنايهها، استعارهها و… به آن غناي خاصي بخشيده است و داراي ويژگيهايي شده است كه با توجّه به آنها ميتوان ريزهكاريهاي مطالب را از عبارتهاي كوتاه استخراج كرد.
بنابراين ميتوان گفت انتخاب زبان عربي براي قرآن از سوي خداوند به جهت غني بودن اين زبان و توانايي قدرت آن در تفهيم مطالب متعدد بوده است.
براي روشنتر شدن بحث، كلمه? «عربي» را مورد دقت قرار ميدهيم:
قاموس قرآن ميگويد:
مراد از «عربي مبين» و «عَرَبيّ» در وصف قرآن، فصيح و روشن بودن آن است. «و هذا لسان عربي مبين» (نحل، 16/103). «انا انزلناه قرآناً عربياً لعلكم تعقلون» (يوسف12/2) «و كذلك انزلناه حكما عربياً» (رعد، 13/37). «و هذا كتاب مصدق لسانا عربيا» (احقاف، 46/12)
راغب گفته است: العَرَبيّ الفصيح، البيّن من الكلام.
در صحاح گفته: «و اعرب بحجّة» اي اَفصَحَ. بعضي از مفسّران از «عربيّ» فقط زبان را در نظر گرفتهاند ولي ظاهراً فصاحت مراد است. اعراب، روشن كردن به وسيله? حركت است.1
كلام ايشان ما را از نقل ساير كتابهاي لغت بينياز ميكند و از آن روشن ميشود كه مراد از «عربيّ» فصاحت و رسا بودن است، پس آيات قرآن اين نكته را تأكيد نميكند كه قرآن عربي است يعني تركي و فارسي يا… نيست بلكه بيانگر اين نكته است كه آيات قرآن، صريح، واضح و رسا است.
بنابراين آيه? 44 سوره? فصلت، به واضح و صريح بودن قرآن دلالت ميكند:
«و لو جعلناه قرآناً اعجمياً لقالوا لولا فصلت آياته ااعجميّ و عربيّ، قل هو للذين آمنوا هديً و شفاء» و اگر [اين كتاب را] قرآني غير عربي گردانيده بوديم قطعاً ميگفتند: چرا آيههاي آن روشن بيان نشده است؟ كتابي غير عربي و [مخاطب آن] عرب زبان؟. بگو اين كتاب براي كساني كه ايمان آوردهاند رهنمود و درماني است.»
در اين آيه دو جواب براي دو سئوال مشركان بيان شده است. زيرا اگر آيه، تنها در صدد بيان يك جواب بود نيازي به ذكر «لولا فصلت آياته» نبود و در اين صورت ذكر آن علاوه بر لغو بودن موجب اغلاق و پيچيدگي بيجهت آيه ميشد، زيرا بدون «لولا فصلت آياته» آيه اين چنين ميشد «اگر اين كتاب را قرآني غير عربي گردانيده بوديم قطعاً ميگفتند: كتابي غير عربي و مخاطب آن عرب؟!»، كه در اين صورت هيچ اغلاق و پيچيدگي نداشت و بسيار واضح و روشن بود و جواب مشركان را نيز داده بود بنابراين آوردن «لولا فصلت آياته» حتماً داراي نكتهاي است و «روشن بودن و خالي از اجمال بودن» حداقل مطلبي است كه از آن ميتوان برداشت كرد.
بنابراين معلوم ميشود كه خداوند حكيم از هر فراز معنايي را قصد كرده است. ولي اگر يك جواب را قصد كرده باشد اشكالِ آوردن لفظ بدون هدف و پيچيده ساختن عبارت، بدون منظور، لازم ميآيد.
به هر حال صدر آيه ويژگي زبان عربي را بيان ميكند كه توان تفصيل و بيان روشن مسايل و حقايق را دارد و فراز بعدي به اين نكته اشاره ميكند كه اگر قرآن به غير عربي نازل ميشد بهانه جويي آنان دو چندان ميشد.
علاوه بر اينها اصرار قرآن بر عربي بودن آن فوايد ديگري نيز دارد، از جمله:
الف: وقتي در ده جا با صراحت به عربي بودن قرآن تأكيد ميشود، بر فرض كه مخالفان، بر شرايط محيطي و مردمي مسلط شوند و با دسايس و انواع حيلهها، ريشه? عرب و عربيّت را بركنند، نميتوانند به مسلمانان جهان بقبولانند كه قرآنِ مترجم ميتواند جاي قرآن عربي را بگيرد زيرا اين همه تأكيد، راه را بر تحريفگران ميبندد و بر فرض محال، اگر بلايي كه بر سر تورات آمد و به زبان ديگري ترجمه شد و تورات اصلي از بين رفت، در اينجا پيش بيايد آن تحريف و تبديل در سرتاسر كتاب مبدّل، ظاهر و آشكار خواهد بود و نميتوان گفت اين همان كتاب اصلي است.
ب: سورههايي كه در آنها بر عربي بودن قرآن تأكيد شده همگي مكّي هستند (به جز سوره? رعد كه در آن اختلاف است) و در آن محيط، قرآن بر عربي بودن خود تأكيد ميكند تا لااقل آنان قرآن را از خود بدانند و خود را موظّف به حمايت از آن، و به مثابه? يك شاهكار ادبي، فرهنگي از آن دفاع كنند و بهعبارت ديگر، مطلوب اوّلي اين است كه همه به اسلام ايمان بياورند و قرآن را به عنوان قانون اساسي خود محترم بشمارند ولي چون چنين نشد (و معلوم بود كه چنين نميشود.) بر عربي بودن قرآن تأكيد كرد تا آناني كه اين بيان را سِحر ميخواندند و در مقابل فصاحت و بلاغتش شيفته شده بودند، عملا در صدد دفاع از قرآن و حفظ آن به عنوان كلامي فصيح و بليغ كه در مرتبهاي بسيار بالاتر از معلّقات سبعه قرار دارد، بر آيند و آن را بخوانند، حفظ كنند و بهطور كلي آن را از خود وخودشان را از آن بيگانه ندانند.
همانگونه كه در دفاع از پيامبر اكرم(ص) نيز همين سياست بهكار رفت و خداوند به حضرت محمد(ص) دستور داد كه «انذر عشيرتك الاقربين» (شعراء، 26/214) «و خويشان نزديكت را هشدار ده» و در نتيجه با انذار آنان، زمينه? ايمان آوردنشان فراهم شد و گروهي ايمان آوردند و سدّ دفاعي قويّ و محكمي را در مقابل هجوم مشركان ساير قبايل فراهم آوردند و آنان كه ايمان نياوردند نيز خود را موظف به دفاع از پيامبر اكرم(ص) ميدانستند؛ و بهطور كلي خداوند پيامبر اكرم(ص) را با وسيلهاي عادي و از راههاي عادي در برابر هجوم دشمنان بيمه كرد، تا كمكم مسلمانان زياد شدند و زمينه? هجرت فراهم شد.
اين نوشتار در صدد پاسخ درون ديني به يك سئوال بود كه به نوبه? خود به سه سئوال فرعي تقسيم ميشد كه عبارت بود از:
1. چرا پيامبر عرب زبان، براي قوم عرب زبان، كتابي عربي آورد؟
2. چرا آخرين پيامبر از بين عربها مبعوث شد تا بالطبع كتاب او نيز به زبان عربي باشد؟
3. چرا قرآن خودش بر عربي بودن خودش اصرار و تأكيد دارد؟
در جواب پرسش اول معلوم شد كه بهطور طبيعي بايد پيامبر هم زبان با قوم مورد دعوت باشد و پيام نيز بايد قابل فهم براي مردم باشد و اگر بر عكس ميشد و مسير خلاف طبيعت پيموده ميشد نيازمند به دليل بود.
در پاسخ سئوال دوم بر اين نكته تأكيد شد كه آخرين پيام بايد به زباني نازل ميشد كه:
اولاً: امكان نابودي آن زبان براي مستكبران و مخالفان فراهم نباشد.
ثانياً: دارندگان آن زبان داراي تعصّب و اصالت خاص باشند و از زبان خود دست برندارند.
ثالثاً: از نظر سبك و سياق و قواعد بهگونهاي باشد كه بتوان مطالب و حقايق زيادي را در الفاظ محدود، بدون پيچيدگي و ابهام بيان كرد و اين ويژگيها در زبان عربي و در سرزمين حجاز وجود داشت.
و در جواب پرسش سوم گفته شد كه:
اوّلاً: عربي يعني فصيح، روشن، بدون اغلاق؛ و قرآن در جاي جاي خود بر عربي بودن يعني روشن بودن پيام خود تأكيد ميكند.
ثانياً: با تكرار اين لفظ، جلوي تحريف احتمالي آن را ميگيرد.
ثالثاً: تأكيد بر عربي بودن، براي جذب عربها بهسوي اين اثر ادبيِ بسيار قوي بوده تا آنان خود را از آن و آن را از خود جدا ندانند، تا زمينه? بقاي قرآن بهطور طبيعي فراهم شود.
1. قاموس قرآن، 4/312،313.