تابوت عهد : صندوق مقدس بنى اسرائيل و دربردارنده ميراث موسى و هارون(عليهما السلام)
تابوت در زبان عربى به معناى صندوقى چوبى يا فلزى است كه براى نگهدارى اشيا[1] و حمل و دفن مردگان به كار مىرود. [2] درباره ريشه، معنا و دخيل يا عربى بودن اين واژه اختلاف است.گروهى از لغت شناسان با اعتقاد به عربى بودن اين واژه، ريشههاى «توب»[3] (بازگشتن) و «تبت»[4] را براى آن گفتهاند و مراجعه مكرر به صندوق سبب نامگذارى آن به تابوت از ريشه «توب» گفته شده است.[5] در مقابل، گروهى ديگر آن را از واژههاى دخيل مىدانند.[6] در اين ميان بعضى آن را برگرفته از ريشه مصرى تباه دانستهاند كه وارد زبان عبرى شده[7] و معرّب آن به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 22
شكل تابوت در قرآن آمده است.[8] آرتور جفرى، كايگر و پيروان او آن را برگرفته از زبان آرامى[9] و فرانكل، نلدكه و فيشر با محتمل دانستن اين ديدگاه، حبشى بودن ريشه آن را نزديكتر به واقع دانستهاند.[10] جفرى استعمال كنونى در اين زبان را مؤيد آن دانسته است.[11]
واژه تابوت دوبار در قرآن آمده است: در آيه39طه/20 به صندوقى اشاره دارد كه مادر موسى وى را براى نجات از كشته شدن به دست فرعونيان درون آن گذاشت و به رود نيل سپرد و در آيه 248 بقره/2 از صندوقى سخن گفته است كه هم نشانهاى الهى و مايه آرامش بنى اسرائيل بوده و هم ميراث برجاى مانده از موسى و هارون در آن جاى داشت. اين صندوق در ميان بنى اسرائيل به تابوت عهد موسوم بود دو تابوت ياد شده در ميان بنى اسرائيل از اهميت بالايى برخوردار بوده و نقش نجات بخش آن دو از نقاط عطف تاريخ آنان به شمار مىرود.[12]
كتاب مقدس درباره ويژگيها، تاريخ، مكان و محتواى تابوت عهد بسيار سخن گفته است. تورات آن را صندوقى به طول 125 و عرض و ارتفاع 75 سانتيمتر دانسته كه به دست موسى(عليه السلام)و به فرمان خداوند ساخته شد.[13] برخى متون عهد قديم سازنده آن را بصليئل زير نظر موسى(عليه السلام)دانستهاند.[14]
جنس اين صندوق به اختلاف از چوب درخت شطيم[15]، اقاقيا[16] و سنط[17] گزارش شده است. روكش طلايى از درون و بيرون، 4 حلقه زرين بر 4 گوشه آن، درپوشى از طلاى خالص[18] و حمل آن به وسيله دو چوب بلند و طلايى كه درون حلقهها قرار مىگرفت[19]، از ديگر اوصاف گزارش شده براى اين تابوت است. مطابق گزارش كتاب مقدس حضرتموسى*(عليه السلام)مجسمه طلايى دو فرشته را به گونهاى بر روى درپوش آن قرار داد كه روبهروى يكديگر و بالهاى خود را بر روى صندوق گسترده بودند و سرهاشان به طرف صندوق خم شده بود؛ گويا صندوق را نظاره مىكنند.[20]
كتاب مقدس محتواى صندوق را دو لوح
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 23
سنگىِ 10 فرمان، ظرفى از «مَنّ»* و عصاى هارون[21] گفته و محل استقرار آن را قدس الأقداس در خيمه مقدس دانسته است.[22] اين تابوت داراى آثار خاص بود؛ از جمله اينكه خداوند از ميان دو بال فرشتهها بر موسى تجلّى كرده، سخن مىگفت[23] و هنگام عبور بنىاسرائيل از رود اردن با رسيدن پاى حاملان تابوت به آب، راهى براى عبور بنىاسرائيل* باز شد.[24] بعدها اين آثار مستقلا از تابوت دانسته شد و كمكم آن را به صورت بتى در ميان بنى اسرائيل درآورد.[25] آوردن تابوت به ميان لشكر پس از شكست اول از فلسطينيان و تجمع بر اطراف آن و ابراز شادى به جهت حضور خداوند در بينشان را كه از پيروزى آنان حكايت مىكرد[26] مىتوان از شواهد اين امر دانست. البته برخلاف انتظار آنان بار دوم نيز از فلسطينيان شكست خوردند و تابوت به تصرف فلسطينيان درآمد.[27] اين تابوت فلسطينيان را نيز سودى نبخشيد و بلاها و بيماريهايى چون طاعون را در ميان آنان در پى داشت، به گونهاى كه به ناچار تابوت را به بنىاسرائيل بازگرداندند.[28] گفته شده كه اين بازگشت مقارن نبوت سموئيل بود.[29] اين تابوت داراى حرمت بود و كسى حق دست زدن به آن را نداشت[30]، به همين سبب گفته شده: حتى عزه كه براى جلوگيرى از افتادن تابوت به آن دست زد مورد غضب خداوند واقع شد و نزد تابوت جان باخت.[31]
به جهت اهميت اين تابوت، داود نبى(عليه السلام)خيمهاى در اورشليم مانند خيمه مقدس براى آن ساخت. او تنها به يشبط لاوى مسئوليت حمل آن به اورشليم را داد و خود در لباس كاهنان با شادى تابوت را همراهى مىكرد.[32] سليمان نيز هيكل اول را به شكل خيمه مقدس ساخت و قدس الاقداس را براى استقرار تابوت مهيا ساخت.[33] برخى احتمال دادهاند كه تابوت براى مدتى از هيكل خارج شده بود تا صورت تراشيدهاى بر آن نصب گردد؛ ليكن پس از آن يوشيا آن را به محل خود بازگرداند.[34] از سرنوشت تابوت در هيكل دوم
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 24
خبرى نيست[35]، گرچه يهوديان هنوز منتظر بازگشت تابوت هستند.[36]
نامهاى تابوت :
براى اين تابوت نامهاى متفاوتى گفته شده است كه عمده آنها به اين قراراست:1. تابوت خدا:
اين نام 43 بار در كتاب مقدس به كار رفته است[37] و سبب ناميدن آن را به اين نام دستور خداوند براى ساخت آن[38]، تجلى خدا از بالاى آن بر موسى[39] و نماد حضور خدا در ميان بنىاسرائيل[40] دانستهاند.2. تابوت عهد:
اين نام نيز 27 بار در كتاب مقدس به كار رفته است.[41] قرار گرفتن الواح[42] يا كتاب عهد در آن[43] از جمله سببهاى اين نامگذارى گفته شده است.3. تابوت شهادت:
اين نام نيز 14 بار در عهد قديم آمده است[44] و چون دو لوح شهادت (كتيبههاى 10 فرمان) را دربرداشته به آن تابوت شهادت گفتهاند.[45]4. تابوت سكينه:
اين نام در عهدين به كار نرفته و بيشتر در متون اسلامى به كار مىرود[46] و از وصف سكينه كه براى تابوت در قرآن به كار رفته انتزاع شده است. (بقره/2،248)كتاب مقدس از سرنوشت تابوت اظهار بىاطلاعى كرده است[47]؛ اما روايات اسلامى در اين خصوص متفاوت سخن گفتهاند؛ بر اساس روايتى از ابن عباس، تابوت عهد و عصاى موسى در درياچه طبريه واقعاند و قبل از روز قيامت[48] يا هنگام نزول عيسى از آنجا خارج خواهند شد[49]؛ اما روايات شيعى اين تابوت و عصاى موسى به همراه ميراثهايى از ديگر انبيا را نزد دوازدهمين امام معصوم(عليه السلام) مىداند كه هنگام ظهور ايشان به عنوان يكى از ادلّه اثبات امامت و حقانيت ايشان پديدار خواهد شد.[50]
قرآن در آيه 248 بقره/2 از تابوت عهد ياد كرده است: «و قالَ لَهُم نَبِيُّهُم اِنَّ ءايَةَ مُلكِهِ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 25
اَن يَأتِيَكُمُ التّابوتُ فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُم وبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسى و ءالُ هـرونَ تَحمِلُهُ المَلـئِكَة».اين تابوت نشانه پادشاهى در بنىاسرائيل دانسته شده است.[51] در پى درخواست بنى اسرائيل از پيامبرشان براى تعيين پادشاه (بقره/2،246) پيامبر عصر كه به اختلاف نام او را ارميا[52] و شموئيل[53] گفتهاند طالوت (شائول) را حكمران قرارداد كه اعتراض بنىاسرائيل را در پى داشت، به همين جهت او آمدن تابوت را نشانه خدايى بودن پادشاهى* طالوت دانست.[54] (بقره/2،247)
مفسران درباره اين تابوت و چگونگى آمدن آن ديدگاههاى گوناگونى دارند؛ برخى با استناد به روايات آن را صندوقى نازل شده بر آدم(عليه السلام)مىدانند كه تصوير انبيا از آدم تا خاتم در آنقرار داشت.[55] بر اساس اين ديدگاه پيامبران پس از آدم اين تابوت را به ارث بردند تا اينكه به دست موسى(عليه السلام)رسيد.[56]برخى تفاسير روايى اين تابوت را همان صندوقى مىدانند كه مادر موسى وى را در آن نهاد و به رود نيل سپرد كه موسى هنگام وفاتْ الواح*، زره و نيز آثار به يادگار مانده ازانبياى پيشين را در آن گذاشته، نزد وصى خود يوشعبننون به وديعت نهاد.[57] پيامبران بنىاسرائيل يكى پس از ديگرى آن را به ارث مىبردند و مايه بركت و پيروزى بنىاسرائيل بود[58] تا اينكه پس از عصيان و نافرمانى آنان، به دست عمالقه افتاد و بازگشت آن به بنىاسرائيل نشانه پادشاهى طالوت قرار دادهشد.[59]
اين تابوت را فرشتگان به بنىاسرائيل بازگرداندند: «... تَحمِلُه المَلـئِكَة ...».(بقره/2،248) در اينكه چگونه فرشتگان اين تابوت را بازگرداندند ميان مفسران اختلاف است؛ برخى هماهنگ با گزارش تورات[60] معتقدند هنگامى كه بتپرستان پس از جاى دادن تابوت در بتكده به بلا دچار شدند آن را بر روى ارابهاى قرار داده، به دو گاوبستند.[61] اين امر با پادشاهى طالوت مقارن شد.[62]فرشتگان به فرمان خدا گاوها را به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 26
سوى بنى اسرائيل هدايت كردند[63]، بر ايناساس فرشتگان راهنما؛ و حاملان واقعى تابوت گاوها بودند.[64] گروهى ديگر از مفسران بر اين اساس كه تابوت بر اثر گناه بنىاسرائيل به آسمان برده شده بود، حاملان واقعى آن را ملائكه مىدانند كه آن را از آسمان به سوى بنىاسرائيلآوردند.[65]
ويژگيها و محتويات تابوت:
مفسران مسلمان برخلاف تورات آن را صندوقى به ابعاد سه ذراع در دو ذراع، ساخته شده از چوب شمشاد دانستهاند.[66]تابوت ياد شده در بنىاسرائيل مرز ميان كفر و ايمان به شمار مىرفت، به گونهاى كه آن را ميان صفوف لشكر حق و باطل قرار مىدادند[67] و هركس از لشكريان حق از تابوت مىگذشت بايد به پيش مىرفت و حق بازگشت نداشت تا اينكه مىكشت و پيروز مىشد يا خود كشته مىشد و چنانچه بازمىگشت خود او را مىكشتند.[68] در جنگها به گونهاى ديگر نيز از اين تابوت يارى مىگرفتند[69]؛ بدين گونه كه تابوت را پيشاپيش لشكر حركت مىدادند تا زمانى كه صدايى كه لشكريان را به جنگ تحريك مىكرد از درون آن شنيده مىشد به همراه آن حركت مىكردند و با بند آمدن صدا جمعيت نيز متوقف مىشد.[70]
قرآن اين تابوت را داراى سكينه و ماندهاى از خاندان موسى و هارون دانسته است: «... فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُم و بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسى وءالُ هـرون».(بقره/2،248) در اينكه مقصود از سكينه چيست و آيا با «بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَك»تفاوت دارد ميان مفسران اختلاف است. بيشتر مفسران ضمن متفاوت دانستن آن دو، سكينه را نسيمى بهشتى دانستهاند.[71] در اين ميان برخى آن را داراى چهرهاى انسانى[72] و برخى ديگر آن را داراى دو بال و سرى به شكل گربه كه جنس آن از ياقوت و زمرد بود دانستهاند.[73]
گروهى ديگر نيز آن را روحى خدايى دانستهاند كه در هنگام اختلاف، آنها را راهنمايى مىكرد.[74] برخى روايات اسرائيلى نيز آن را گربهاى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 27
مرده درون تابوت دانسته كه هر وقت از آن صداى گربه شنيده مىشد به پيروزى يقين پيدا مىكردند و مىجنگيدند.[75] در مقابل، گروهى با عطف تفسيرى دانستن جمله «بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَك...» سكينه را اطمينان خاطر بنىاسرائيل دانستهاند[76] كه به وسيله نشانهها يا اشيايى كه درون آن قرار داشت براى آنان حاصل مىشد.[77] برخى از ديدگاههاى ضعيف و بدون دليل[78] نيز در اين باره ارائه شده كه سكينه را به وقار[79]، رحمت[80]، تشتى كه قلوب انبيا در آن شست و شو داده شده بود[81] تفسير كردهاند. اين تفاسير با معناى ظاهرى و لغوى سكينه سازگار نيستند.
همچنين مفسران در «و بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسى و ءالُ هـرون» ديدگاههاى متفاوتى دارند كه در عين تفاوت قابل جمع نيز هستند، بر اين اساس عصاى موسى و هارون[82]، عمامه هارون، لباس موسى و هارون[83]، نعلين موسى[84]، پيمانهاى از منّ[85] و پارههاى الواح[86] را مىتوان از جمله محتويات تابوت دانست. در برخى روايات تفسيرى مقصود از «بَقِيَّة» ذريه انبيا دانسته شده است.[87] گروهى از مفسران مقصود از آن را جهاد در راه خدا[88]، علم به آثار باقى مانده از پيامبران[89] يا علم تورات[90] دانستهاند. اين تفاسير با ظاهر لفظ «بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَك»كه اشياء محسوس و ملموس را مىرساند، سازگار نيست. برخى نيز با قابل جمع دانستن همه آرا تمامى آنچه را شمرده شد از محتويات صندوق دانستهاند.[91]
منابع
آنندراج، محمد پادشاه، تهران، خيام؛ اساس البلاغه، الزمخشرى (م 538ق.)، به كوشش عبدالرحيمدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 28
محمود؛ الاصفى، الفيض الكاشانى (م. 910ق.)، به كوشش مركز الابحاث والدراسات، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1418ق؛ الايضاح، الفضل بن شاذان (م. 260ق.)، به كوشش جلال الدين الحسينى الارموى، دانشگاه تهران، 1363ش؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م. 754ق.)، بيروت، دارالفكر، 1412ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. 794ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1415ق؛ بصائر ذوى التمييز، الفيروز آبادى (م. 817ق.)، به كوشش محمد على، بيروت، المكتبة العلميه؛ تاج العروس، الزبيدى (م. 205ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1414ق؛ تاريخ ابن خلدون، ابنخلدون (م. 808ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تاريخ تمدن، ويلدورانت (م. 1981 م.)، ترجمه: آرام، پاشائى و آريانپور، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1378ش؛ التبيان، الطوسى (م. 460ق.)، به كوشش احمد حبيبالعاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ التفسير التطبيقى للكتاب المقدس، شركة ماستر ميديا، قاهره؛ تفسير الجلالين، جلالالدين المحلى (م. 864ق.)، جلال الدين السيوطى (م. 911ق.)، بيروت، النور، 1416ق؛ تفسير الصافى، الفيض كاشانى (م. 1091ق.)، به كوشش حسين اعلمى، بيروت، اعلمى، 1402ق؛ تفسير عبد الرزاق، عبدالرزاق الصنعانى (م. 211ق.)، به كوشش محمود محمد عبده، بيروت، دارالكتب العلمية، 1419ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير غريب القرآن الكريم، الطريحى (م. 850ق.)، به كوشش محمد كاظم طريحى، قم، زاهدى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. 774ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409ق؛ تفسير القمى، القمى (م. 307ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير كنزالدقايق، المشهدى، به كوشش درگاهى، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375ش؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 112ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ جامعالبيان، الطبرى (م. 310ق.)، به كوشش صدقى جميل العطار، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417ق؛ الجواهر الحسان، الثعالبى (م. 875ق.)، به كوشش ابومحمد الغمارى، بيروت، دار الكتب العلمية، 1416ق؛ دائرةالمعارف الكتابيه، وليم وهبه بباوى و ديگران، قاهرة، دارالثقافة، 1992 م؛ الرائد، جبران مسعود، بيروت، دارالعلم للملايين، 1986ق؛ روحالمعانى، الآلوسى (م. 270ق.)، به كوشش محمد حسين عرب، بيروت، دارالفكر، 1417ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. 554ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375ش؛ زادالمسير، جمالالدين الجوزى (م. 597ق.)، به كوشش محمد بن عبدالرحمن عبدالله، بيروت، دارالفكر، 1407ق؛ سعدالسعود، ابن طاووس (م. 664ق.)، به كوشش فارس تبريزيان، قم، دليل، 1421ق؛ الصحاح، الجوهرى (م. 393ق.)،به كوشش عبدالغفور العطارى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407ق؛ الفرج بعد الشده، ابو على حسن التنوخى (م. 384ق.)، قم، الشريف الرضى، 1364ش؛ فرهنگ فارسى، معين (م. 1350ش.)، تهران، اميركبير، 1375ش؛ فقه القرآن، الراوندى (م. 573ق.)، به كوشش سيد احمد حسينى، قم، كتابخانه نجفى، 1405ق؛ فهرس الكتاب المقدس، جورج بوست، بيروت، مكتبة المشعل، 1981 م؛ فى القرآن من كل لسان، سميح ابومغلى، عمان، دارمجد لاوى، 1408ق؛ قاموس كتاب مقدس، مستر هاكس، تهران، اساطير، 1377ش؛ القاموس المحيط، الفيروزآبادى (م. 817ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1417ق؛ كتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانى، ويليام گلبن، هنرى مرتن، تهران، اساطير، 1380ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ لسانالعرب، ابن منظور (م. 711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ لغت نامه، دهخدا (م. 1334ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 29
مجمع البحرين، الطريحى (م. 850ق.)، به كوشش محمود عادل و احمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ المحرر الوجيز، ابن عطيه الاندلسى (م546ق.)، به كوشش المجلس العلمى بفاس، 1411ق؛ المحيط الجامع فى الكتاب المقدس، الخورى بولس فغالى، لبنان، المكتب البولسية، 2003 م؛ مستدرك سفينة البحار، على نمازى شاهرودى (م. 1405ق.)، به كوشش حسن نمازى، قم، نشر اسلامى، 1419ق؛ معانى القرآن، النحاس (م. 338ق.)، به كوشش الصابونى، عربستان، جامعة ام القرى، 1409ق؛ معجم اللاهوت الكتابى، به كوشش سيد اروس و سليم دكاش اليسوعى، بيروت، دارالمشرق، 1986م؛ المعجم الوجيز، نبيل عبدالسلام هارون، دارالنشر للجامعات، 1417ق؛ المعجم الوسيط، ابراهيم انيس و ديگران، تهران، فرهنگ اسلامى، 1375ش؛ مقارنة الاديان اليهوديه، احمد شلبى، قاهرة، مكتبة النهضة المصرية، 1973 م؛ المنجد فى اللغه، لويس معلوف (م. 1946 م.)، بيروت، دارالمشرق، 1996 م؛ الميزان، سيد محمد حسين الطباطبايى (م. 402ق.)، بيروت، اعلمى، 1393ق؛ النهاية، ابناثير مبارك بن محمد الجزرى (م. 606ق.)، به كوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعيليان، 1367ش؛ واژههاى دخيل در قرآن مجيد، آرتور جفرى، ترجمه: فريدون بدرهاى، توس، 1372ش.
حسينعلى يوسف زاده، عليرضا كرمانى
[1]. المعجمالوسيط، ج1، ص81؛ الرائد، ج1، ص348؛ المعجم الوجيز، ص71، «تابوت».
[2]. المعجمالوسيط، ج1، ص81؛ الرائد، ج1، ص348؛ المعجم الوجيز، ص71، «تابوت».
[3]. الصحاح، ج1، ص92؛ تاجالعروس، ج1، ص329، «توب».
[4]. اساس البلاغه، ص59؛ لسانالعرب، ج2، ص12؛ القاموس المحيط، ج1، ص243، «تبت».
[5]. القاموس المحيط، ج1، ص133؛ تاج العروس، ج1، ص329، «توب».
[6]. فى القرآن من كل لسان، ص32 - 33؛ واژههاى دخيل، ص152 ـ 153.
[7]. التحقيق، ج1، ص373؛ المحيط الجامع، ص308؛ لسانالعرب، ج2، ص18، «تباه».
[8]. بصائر ذوىالتمييز، ج2، ص290؛ التحقيق، ج1، ص373، «تباه»؛ فىالقرآن من كل لسان، ص65.
[9]. واژههاى دخيل، ص153؛ ر. ك: فىالقرآن من كل لسان، ص32.
[10]. واژههاى دخيل، ص153؛ فى القرآن من كل لسان، ص20.
[11]. واژههاى دخيل، ص153.
[12]. كتاب مقدس، خروج 2: 3 - 6، 25: 10 ـ 22؛ تفسير قمى، ج1، ص81 ـ 82؛ مقارنة الاديان، ج1، ص199.
[13]. كتاب مقدس، خروج25: 10 - 11، 37: 1 - 2.
[14]. همان، خروج37: 1.
[15]. قاموس كتاب مقدس، ص237.
[16]. كتاب مقدس، خروج25: 10.
[17]. التفسير التطبيقى، ص182؛ دائرةالمعارف الكتابيه، ج2، ص326.
[18]. التفسير التطبيقى، ص182؛ دائرةالمعارف الكتابيه، ج2، ص326.
[19]. كتاب مقدس، خروج25: 14 - 15، 37: 5 ـ 4.
[20]. همان، خروج 37 : 7 ـ 10؛ دائرة المعارف الكتابيه، ج2، ص326.
[21]. دائرةالمعارف الكتابيه، ج2، ص327؛ قاموس كتاب مقدس، ص237.
[22]. كتاب مقدس، خروج 26 : 33 - 35؛ التفسير التطبيقى، ص184 - 185.
[23]. كتاب مقدس، خروج25 : 22؛ دائرةالمعارف الكتابيه، ج2، ص327؛ قاموس كتاب مقدس، ص237.
[24]. كتاب مقدس، يوشع 3: 14 - 17.
[25]. التفسير التطبيقى، ص564، 570.
[26]. كتاب مقدس،اولسموئيل4:5-7؛ التفسيرالتطبيقى، ص565.
[27]. كتاب مقدس، اول سموئيل 5: 1 ـ 3.
[28]. همان 5 : 6 ـ 12، 7: 1 ـ 2.
[29]. همان 7 : 3 ـ 17.
[30]. كتاب مقدس،لاويان، 16: 1ـ3؛ تاريختمدن، ج1، ص84.
[31]. كتاب مقدس، دوم سموئيل، 6: 6 ـ 9؛ تاريخ تمدن، ج1، ص366.
[32]. كتاب مقدس، دوم سموئيل 6: 1 - 17.
[33]. المحيط الجامع، ص1352؛ قاموس كتاب مقدس، ص933.
[34]. كتاب مقدس، دومتواريخ 35:3 - 4؛ دائرة المعارف الكتابيه، ج2، ص330، 933.
[35]. دائرةالمعارف الكتابيه، ج2، ص330؛ قاموس كتاب مقدس، ص238.
[36]. معجم اللاهوتى، ص180.
[37]. دائرةالمعارف الكتابيه، ج2، ص325.
[38]. همان؛ كتاب مقدس، خروج25: 10.
[39]. كتاب مقدس، خروج: 25: 22؛ معجم اللاهوتى، ص179.
[40]. دائرةالمعارف الكتابيه، ج2، ص325؛ معجم اللاهوتى، ص179.
[41]. همان؛ ر. ك: كتاب مقدس، اعداد 10: 33؛ عبرانين 9: 4.
[42]. همان؛ ر. ك: كتاب مقدس، اعداد 10: 33؛ عبرانين 9: 4.
[43]. المحيط الجامع، ص308.
[44]. دائرةالمعارف الكتابيه، ج2، ص326؛ فهرس الكتاب المقدس، ص332.
[45]. قاموس كتاب مقدس، ص209.
[46]. ر. ك: مستدرك سفينةالبحار، ج1، ص467؛ ج5، ص91؛ آنندراج، ج2، ص994؛ لغتنامه، ج2، ص5335 ـ 5336.
[47]. معجم اللاهوتى، ص179؛ قاموس كتاب مقدس، ص238؛ دائرةالمعارف الكتابيه، ج2، ص330.
[48]. جامعالبيان، ج2، ص825؛ روضالجنان، ج3، ص368؛ تفسيرماوردى، ج1، ص316.
[49]. البحرالمحيط، ج2، ص585.
[50]. بحارالانوار، ج53، ص36.
[51]. تفسير عياشى، ج1، ص249؛ الصافى، ج1، ص276؛ نورالثقلين، ج1، ص246.
[52]. تفسير قمى، ج1، ص81؛ الصافى، ج1، ص274؛ نورالثقلين، ج1، ص245.
[53]. جامعالبيان، ج2، ص821؛ زادالمسير، ج1، ص257؛ تفسيرقرطبى، ج3، ص243.
[54]. كتاب مقدس، اول سموئيل 7: 3 ـ 17.
[55]. مجمعالبيان، ج2، ص614؛ تفسير جلالين، ص54؛ غريبالقرآن، ص544.
[56]. التفسير الكبير، ج6، ص188؛ تفسير قرطبى، ج3، ص248؛ البحرالمحيط، ج2، ص581.
[57]. مجمعالبيان، ج2، ص614؛ البرهان، ج1، ص506؛ روحالمعانى، ج2، ص254.
[58]. مجمعالبيان، ج2، ص614؛ روح المعانى، ج2، ص254.
[59]. تفسير قمى، ج1، ص81 ـ 82؛ مجمع البيان، ج2، ص614؛ التفسير الكبير، ج6، ص188.
[60]. كتاب مقدس، خروج25 : 10 ؛ ر. ك: تاريخ ابن خلدون، ج2، ص84.
[61]. مجمعالبيان، ج2، ص615؛ تفسير قرطبى، ج3، ص248.
[62]. تفسير قمى، ج2، ص230؛ جامعالبيان، ج2، ص825؛ نمونه، ج2، ص241.
[63]. جامعالبيان، ج2، ص822؛ مجمعالبيان، ج2، ص614؛ فقهالقرآن، ج1، ص349.
[64]. مجمعالبيان، ج2، ص614؛ زادالمسير، ج1، ص260؛ نمونه، ج2، ص241.
[65]. جامعالبيان، ج2، ص832؛ مجمعالبيان، ج2، ص614؛ زادالمسير، ج1، ص259.
[66]. مجمعالبيان، ج1، ص615؛ غريبالقرآن، ص88؛ زادالمسير، ج1، ص259.
[67]. تفسير قمى، ج1، ص82؛ نورالثقلين، ج1، ص246؛ كنزالدقايق، ج1، ص587.
[68]. جامعالبيان، ج23، ص179؛ تفسير قمى، ج1، ص82؛ ج2، ص230؛ الايضاح، ص35.
[69]. جامعالبيان، ج2، ص822؛ زادالمسير، ج1، ص294؛ التفسيرالكبير، ج6، ص188.
[70]. جامع البيان، ج2، ص820؛ مجمعالبيان، ج2، ص614؛ البحرالمحيط، ج2، ص582.
[71]. تفسير عياشى، ج1، ص133؛ تفسير قمى، ج1، ص82؛ مجمعالبيان، ج2، ص614.
[72]. مجمع البيان، ج2، ص614؛ التبيان، ج2، ص292؛ نورالثقلين، ج1، ص246.
[73]. جامعالبيان، ج2، ص827؛ تفسير ثعالبى، ج1، ص190. روحالمعانى، ج2، ص254.
[74]. جامعالبيان، ج2، ص828؛ تفسيرعبدالرزاق، ج1، ص100؛ التبيان، ج2، ص292.
[75]. جامعالبيان، ج2، ص828؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص309.
[76]. جامعالبيان، ج2، ص829؛ تفسير ثعالبى، ج1، ص190 ـ 191.
[77]. تفسير ثعالبى، ج1، ص190؛ الميزان، ج2، ص291.
[78]. الميزان، ج18، ص258.
[79]. جامعالبيان، ج2، ص829؛ التبيان، ج2، ص292 ـ 293.
[80]. جامعالبيان، ج2، ص829؛ تفسير ابن كثير، ج4، ص198.
[81]. معانى القرآن، ج1، ص250؛ زادالمسير، ج1، ص258؛ الصافى، ج1، ص276.
[82]. جامعالبيان، ج2، ص831؛ زادالمسير، ج1، ص259؛ تفسيرقرطبى، ج3، ص249.
[83]. مجمعالبيان، ج2، ص614؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص309.
[84]. جامع البيان، ج2، ص831؛ زادالمسير، ج1، ص296.
[85]. تفسير قرطبى، ج3، ص250؛ تفسير الجلالين، ص54.
[86]. تفسير عياشى، ج1، ص133؛ جامعالبيان، ج2، ص830؛ زادالمسير، ج1، ص258.
[87]. تفسير عياشى، ج1، ص133؛ نورالثقلين، ج1، ص247؛ كنزالدقائق، ج1، ص590.
[88]. جامعالبيان، ج2، ص832؛ تفسير قرطبى، ج3، ص250؛ زادالمسير، ج1، ص259.
[89]. زادالمسير، ج1، ص259؛ مجمعالبيان، ج2، ص614.
[90]. تفسير عياشى، ج1، ص133؛ نورالثقلين، ج1، ص247.
[91]. جامعالبيان، ج2، ص832؛ مجمع البيان، ج2، ص614.