تضرع : اظهار زبونى نفس و ذلت در برابر خداوند متعالى هنگام درخواست حاجت و براى رفع گرفتاريها
تضرع مصدر باب تفعل از ريشه «ضـرـع» مشتق و در لغت، به معناى ميل كردن به سوى چيزى از روى ذلت و نزديك شدن به آن[1]، و اظهار خوارى و زبونى انسان[2] آمده است. تضرع در اصطلاح به معناى اظهار زبونى نفس در برابر خداى متعالى هنگام درخواست حاجت[3] و ابراز ذلت در پيشگاه وى براى رفع گرفتاريها[4] دانسته شده است. برخى نيز آن را به معناى زارى كردن دانستهاند.[5]تضرع در علوم مختلف و به مناسبتهاى گوناگون، مورد توجه قرار گرفته است؛ در فقه به مناسبت نماز استسقاء[6]، نماز كسوف[7] و اعمال عرفات[8]، در اخلاق ذيل مباحث دعا[9] و توبه[10] و در عرفان به مناسبت تبيين ويژگيهاى مردانالهى.[11]
در احاديث و ادعيه[12] نيز، تضرع كانون توجه فراوان است. برخى از روايات به تعريف[13] و بيان مصداق آن اشاره كرده[14] و برخى ديگر به اهميت آن پرداختهاند.[15] دستهاى از روايات نيز ريشه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 590
رغبت و محبت فرشتگان به خداوند را تضرع آنان دانستهاند.[16]
در كتاب مقدس نيز، تضرع حضرت داود(عليه السلام)براى رهايى از گرفتارى[17] و تضرّع حضرت دانيال پيامبر(عليه السلام)نقل شدهاست.[18]
گرچه در قرآنكريم واژه تضرع و بعضى از مشتقات آن به صورت صريح در 7 آيه به كار رفته است؛ ولى از آيات ديگر مانند آيات مربوط به برخى از عذابها و نيز آيات مربوط به بعضى از پيامبران بحثهايى در زمينه تضرع استفاده شدهاست.
حقيقت تضرع:
اصل معناى ضرع، ميل كردن به سوى چيزى و قرب و نزديكى به آن و مضارعه به معناى مشابهت و نزديكى دو چيز در اوصاف است[19] و فعل مضارع را از آن رو مضارع گفتهاند كه بر وقوع فعل در آينده نزديك دلالت مىكند.[20] نامگذارى پستان به ضرع نيز به جهت مايل شدن شير از ميان سرگين و خون به سوى آن است[21] (نحل/16،66)، بنابراين تضرع كردن به معناى مايل شدن به سوى خدا و برطرف كردن حجابها و نزديك شدن به اوست و چون اين امر با زبونى و ذلت در برابر خدا حاصل مىگردد، برخى آن را به حالت ضعف و خوارى انسان هنگام دعا*[22] يا اظهار ذلت و خوارى در برابر خداوند متعالى براى رفع گرفتاريها و تنگناها[23] و ابراز ذلت نفس در مقابل خدا هنگام طلب حاجت از وى[24] تفسير كردهاند:«ولَقَد اَرسَلنا اِلى اُمَم مِن قَبلِكَ فَاَخَذنـهُم بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم يَتَضَرَّعون»(انعام/6،42 و نيز اعراف/7،94) و از آنرو كه تضرع براى رفع گرفتاريها تحقق مىيابد، برخى ديگر معناى آن را، دعا با زبان[25] يا با تذلل جسم و ظاهر در برابر خداوند دانستهاند[26]: «قُل مَن يُنَجّيكُم مِن ظُـلُمـتِ البَرِّ والبَحرِ تَدعونَهُ تَضَرُّعـًا».(انعام/6،63)گفته شده كه از آياتى چون «اُدعوا رَبَّكُم تَضَرُّعـًا وخُفيَةً...»(اعراف/7،55) و 63 انعام/6 استفاده مىشود كه تضرع انسان در هنگام دعا، اجابت را نزديكتر مىكند[27] و نيز به شمار آوردن تضرع از قيود ذكر در آيه «واذكُر رَبَّكَ فى نَفسِكَ تَضَرُّعـًا»(اعراف/7،205) دليل اهميت آن است.[28] به كار رفتن تضرع به همراه خُفْيه در آيه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 591
55 اعراف/7 نيز درخور توجه است. بر اساس احتمالى تضرع به معناى تذلل، و خفيه به معناى استتار است و چون تذلل معمولا در خفا صورت مىگيرد خُفْيه كنايه از تذلل بوده، نقش آن در آيه تأكيد همان تضرع است. بنابر احتمالى ديگر مراد از تضرع و خفيه جهر و سرّ بوده، راز آنكه به جاى جهر تضرع به كار رفته اين است كه جهر در دعا با ادب عبوديت ناسازگار است، مگر در صورتى كه با تضرع همراه باشد.[29]
بر اساس آيات 42 و 63 انعام/6 اعتقاد انسان به ضعف و ذلت نفس در برابر خداوند و عظمت وى[30] و احساس درماندگى به هنگام شدايد و گرفتاريها از عواملى است كه وى را به تضرع وا مىدارد[31] و در مقابل، اصرار بر كفر، لجاجت، پيروى از وسوسه شيطان و انجام گناهان[32] و غرور نسبت به اعمال[33] او را از تضرّع در برابر خداوند متعالى بازمىدارد.
بنابر مضمون برخى آيات عذابهايى چون عذاب استدراج* (انعام/6،44)[34] و عذاب شديد (مؤمنون/23،77)[35] بر تاركان تضرع نازل مىگردد. بر پايه روايات تفسيرى، از آياتى چون 76 ـ 77 مؤمنون/23 استفاده مىشود كه فرجام ترك تضرع، مؤاخذه به صورت قحطى، گرسنگى، گرانى و كشتار با شمشير يا نزول عذاب اخروى است.[36]
برخى رهايى حضرت يونس(عليه السلام) از شكم ماهى و ديگر مشكلات[37] (انبياء/21،87 ـ 88)، آمرزش حضرت داود(عليه السلام)، اعطاى مقام مقربان و بهشت به وى[38]و قبولى دعا و توبه او از سوى خداوند[39] (ص/38،24 ـ 25) و برطرف شدن ابتلاى حضرت ايوب(عليه السلام)[40] (ص/38،41) را نتيجه تضرع آنان دانستهاند.
منابع
احياء علوم الدين، الغزالى (م.505ق.)، بيروت، دار الكتب العربى؛ اقبال الاعمال، ابن طاووس (م.664ق.)، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1390ق؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م.754ق.)، بيروت، دارالفكر، 1412ق؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تفسير غرائب القرآن، نظامالدين النيشابورى (م.728ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ جامع احاديث الشيعه، اسماعيل معزى ملايرى، قم، الصحف، 1413ق؛ جامع البيان، الطبرى (م.310ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415ق؛ جامع السعادات، محمد مهدى النراقى (م.1209ق.)، به كوشش كلانتر، بيروت، اعلمى، 1408ق؛ جواهر الكلام، النجفى (م.1266ق.)، به كوشش قوچانى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ حاشية القونوى، اسماعيل بن محمد الحنفىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 592
(م.1195ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1422ق؛ الحدائق الناضره، يوسف البحرانى (م.1186ق.)، به كوشش آخوندى، قم، نشر اسلامى، 1363ش؛ حواشى الشروانى على تحفة المحتاج، الشروانى و العبادى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م.554ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375ش؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ميثم البحرانى (م.679ق.)، به كوشش يوسف على، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1412ق؛ صحيفه سجاديه، على بن الحسين(عليه السلام)(م.95ق.)، ترجمه: شيروانى، دارالفكر، 1379ش؛ الفتوحات المكيه، محيى الدين بن عربى (م.638ق.)، به كوشش عثمان يحيى، قاهرة، الهيئة المصرية، 1405ق؛ الفرقان، محمد صادقى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1365ش؛ الفقه على المذاهب الاربعه، عبدالرحمن الجزيرى (م.1360ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1406ق؛ الكافى، الكلينى (م.329ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375ش؛ كتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانى، ويليام گلبن، هنرى مرتن، تهران، اساطير، 1380ش؛ كشف الاسرار، ميبدى (م.520ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361ش؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م.975ق.)، به كوشش صفوه السقاء، بيروت، الرسالة، 1413ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ المبسوط فى فقه الاماميه، الطوسى (م.460ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، مكتبة المرتضويه؛ مجمعالبيان، الطبرسى (م.548ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ المحجة البيضاء، الفيض الكاشانى (م.1091ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى؛ مفردات، الراغب (م.425ق.)، به كوشش صفوان داوودى، دمشق، دارالقلم، 1412ق؛ مكارم الاخلاق، الطبرسى (م.قرن 548)، بيروت، نشر اعلمى، 1392ق؛ المنجد فى اللغه، لويس معلوف (م.1946 م.)، بيروت، دارالمشرق، 1996 م؛ الميزان، الطباطبايى (م.1402ق.)، بيروت، اعلمى، 1393ق؛ نظم الدرر، البقاعى (م.885ق.)، به كوشش غالب المهدى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق؛ نمايه نامه موضوعى صحيفه سجاديه، مصطفى درايتى و همكاران، مشهد، اطلاعات و مدارك علمى ايران، 1377ش.
محمد اعرافى و بخش فلسفه و كلام
[1]. لسان العرب، ج8، ص53؛ المنجد، ص450، «ضرع»؛ مجمعالبيان، ج4، ص660.
[2]. مفردات، ص506؛ لسان العرب، ج8، ص53، «ضرع».
[3]. التحقيق، ج7، ص28 ـ 29، «ضرع».
[4]. الميزان، ج7، ص89.
[5]. كشفالاسرار، ج8، ص341.
[6]. الحدائق، ج10، ص491؛ جواهرالكلام، ج12، ص148.
[7]. حواشى الشروانى، ج3، ص65.
[8]. المبسوط، ج1، ص166؛ الفقه على المذاهب الاربعه، ج1، ص663.
[9]. احياء علوم الدين، ج1، ص165؛ المحجة البيضاء، ج2، ص293.
[10]. جامع السعادات، ج1، ص70 ـ 72.
[11]. الفتوحات المكيه، ج4، ص213.
[12]. نمايه نامه موضوعى، ج1، ص77.
[13]. كنزالعمال، ج3، ص707.
[14]. الكافى، ج2، ص479 ـ 481.
[15]. جامع احاديث الشيعه، ج6، ص478؛ ج7، ص137، 155، 181، 253؛ ج14، ص115.
[16]. شرح نهج البلاغه، ج1، ص449.
[17]. كتاب مقدس، مزامير، 55: 1.
[18]. همان، دانيال، 9 : 4 ـ 19.
[19]. لسان العرب، ج8، ص54؛ التحقيق، ج7، ص28 ـ 29.
[20]. لسان العرب، ج8، ص54.
[21]. مجمعالبيان، ج4، ص660.
[22]. الفرقان، ج8 ـ 9، ص178 ـ 179.
[23]. الميزان، ج7، ص89.
[24]. التفسيرالكبير، ج14، ص130؛ البحرالمحيط، ج5، ص70.
[25]. مجمع البيان، ج4، ص485.
[26]. غرائبالقرآن، ج3، ص101؛ تفسير بقاعى، ج3، ص43.
[27]. مجمع البيان، ج4، ص792.
[28]. التفسير الكبير، ج15، ص107.
[29]. الميزان، ج8، ص159.
[30]. التفسير الكبير، ج14، ص129.
[31]. مجمع البيان، ج4، ص485.
[32]. همان، ص466.
[33]. التفسير الكبير، ج12، ص225.
[34]. مجمع البيان، ج4، ص466.
[35]. همان، ج7، ص181.
[36]. همان؛ جامعالبيان، ج18، ص58ـ59.
[37]. حاشية القونوى، ج12، ص574 ـ 575.
[38]. مجمع البيان، ج8، ص735.
[39]. كشفالاسرار، ج8، ص341 ـ 342.
[40]. الميزان، ج17، ص208، 210 ـ 211.