تعاون
تعاون به معناى هميارى و هم پشت شدن[1] از ريشه «ع ـ و ـ ن» به معناى نصرت دادن و كمك رساندن است.[2] تعاون مصدر باب تفاعل از اين ريشه و به معناى يكديگر را كمك كردن است.[3] صيغههاى بابهاى افعال (كهف /18،95)، تفاعل (مائده /5،2) و استفعال (بقره/2،45، 153) همچنين يك مورد صفت مشبهه (عوان: بقره /2،68) از اين ماده در قرآن به كار رفته است. واژههايى چون «ظهير» (بقره/2،85؛ فرقان /25، 55؛ تحريم /66،4)، «اجتماع» (اسراء /17، 88) و «انتصار» (شورى /42، 39) نيز با مفهوم تعاون، نزديكى معنايى دارند.انسانها از ديرباز در جهت تسهيل كارها يا عملى ساختن كارهايى كه انجام آنها به صورت فردى ناممكن بوده، يا براى صرفه جويى در وقت و هزينه، با هم تعاون و همكارى مىكردند.[4] از منظر جامعه*شناختى، تعاون هنگامى رخ مىدهد كه ميان اشخاص و گروههايى كه هدف آنان پيوند چند فعاليت، كمك رسانى متقابل و انجام كارى به طور مشترك است، تعامل اجتماعى پديد آيد.[5] از نيمه قرن 19 ميلادى نيز نوعى فعاليت تعاونى در زمينه اقتصاد شكل گرفت و به گسترش شركتهاى تعاونى انجاميد. شركت تعاونى، مفهومى نوين و سازمان، مؤسسه يا شركتى متشكّل از افراد
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 600
داوطلبى است كه نيازهاى مشترك و اهداف اقتصادى معيّن داشته، تأمين نيازهاى خود را از طريق تعاونى آسانتر مىدانند و سهم و حقوق هريك از اعضا در شركت و در اداره آن مساوى است.[6] يك مؤسسه تعاونى برخلاف يك شركت تجارتى، سازمانى است كه وضع افراد در آن، برابر و همه آنها در اتّخاذ تصميم نسبت به سياست عمومى تعاونى مزايايى يكسان دارند.[7] در قرآن به مفهوم نوين تعاون اشارهاى نشده و تنها برخى مبانى اخلاقى و فرهنگى آن تأييد شده است.[8]
تعاون و همكارى در جامعه عربى قبل از اسلام به سبب عمق فردگرايى مطلق در ميان آنان، كمرنگ بوده است. آنان تنها در برابر همخون خود نرمش نشان مىدادند[9] و تنها براى مصالح شخصى خود با ديگر قبايل همپيمان شده، آنان را يارى مىدادند. پيمانهاى آنان غالباً مرتبط با امور جنگى بود و تا زمانى امتداد مىيافت كه مصالحشان پابرجا بود. [10] پيامبر(صلى الله عليه وآله)در جهت امت*سازى، كوشيد تا مبانى فكرى و اخلاقى تعاون را بين مسلمانان پديد آورد و براى اين منظور از روشهاى گوناگونى استفاده كرد؛ مانند دعوت مردم به يكتاپرستى و ايجاد اُخوّت ايمانى و دينى بين آنها (حجرات/49، 10) كه همه مسلمانان را چونان پيكرى واحد مىكرد و خوشى و ناخوشى هر فردى را با خوشى و ناخوشى ديگران برابر قرار مىداد؛ همچنين دعوت به تعاون و همكارى در تقوا و نيكوكارى و نهى از تعاون بر تجاوز و گناه (مائده /5، 1 ـ 2) و نهى از تعاون با مجرمان (قصص /28،17) نيز امر به رعايت عدالت (مائده /5، 8) و اجراى برخى راهكارهاى عملى در اين زمينه، مانند انعقاد پيمان برادرى و مساعدت بين گروههاى مهاجر و انصار (انفال/8،74) و....[11] غير از موارد پيشگفته، گاه در قرآن از تعاون به عنوان راهكارى كمكى در انجام كارهاى دشوار ياد شده است. (كهف/18، 94 ـ 95؛ شورى /42، 39؛ فرقان/25، 35) در برخى موارد نيز از باب تعجيز به تعاون اشارت رفته است كه اگر همه انسانها جمع شده، جنيان نيز به يارى آنان بيايند، نمىتوانند مانندى براى قرآن بياورند. (اسراء /17،88؛ بقره /2، 23 ـ 24)[12]
از ديدگاه قرآن مسلمانان با هم برابر: «اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّهِ اَتقـكُم» (حجرات/49، 13) و برادر: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ»(حجرات /49، 10) و چونان پيكرى واحدند: «كَاَنَّهُم بُنيـنٌ مَرصوص»(صفّ/61،4) و بايد بر اساس «برّ و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 601
تقوا» همديگر را يارى دهند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا ... تَعاونوا عَلَى البِرِّ والتَّقوى».(مائده/5،2) ظاهر اين آيه، وجوب تعاون براساس برّ و تقواست.[13] مفسران تقوا را به اطاعت از اوامر و نواهى خداوند تفسير كرده[14] و در تبيين معناى برّ به آيه 177 بقره /2 استناد كردهاند[15] كه مصاديق برّ را چنين برمىشمرد: ايمان به خدا، قيامت، فرشتگان، قرآن و پيامبران، انفاق مال خود به رغم علاقه به آن به خويشاوندان، يتيمان، مسكينان، واماندگان در راه، سائلان و بردگان، برپايى نماز، پرداخت زكات، وفا به عهد، و استقامت و پايدارى در برابر بيماريها و محروميتها و در ميدان جنگ.
برخى برّ و تقوا را مطابق سياق آيه به معناى بخشش و چشم پوشى گرفتهاند، زيرا پيش از دعوت به هميارى براساس برّ و تقوا، از خصومت مسلمانان با كسانى سخن مىرود كه آنان را در سال حديبيه از عمره بازداشتند.[16] بعضى برّ را به معناى اطاعت از اوامر خدا و تقوا را پرهيز از منهيات[17] و برخى ديگر برّ را به معناى راستگويى يا دورى از منهيات يا اسلام، و تقوا را به معناى سنت[18] دانستهاند. برخى نيز هر دو واژه را به يك معنا گرفته و تكرار را براى تأكيد دانستهاند.[19] به نظر گروهى ديگر از همراه آمدن برّ و تقوا اين است كه برّ به رضايت مردم اشاره دارد و تقوا به رضايت الهى و در تعاون و هميارى با مردم هر دو بايد لحاظ شوند.[20]
نيكوكارى و تقوا سبب ايجاد همكارى و ترجيح نفع عمومى بر سود شخصى است[21]، از اين رو قرآنكريم با هدف از بين بردن فردگرايى و منفعتطلبى در ميان اعراب جاهلى، به انتقاد از اين بينش غير ايمانى پرداخته كه كمك به ديگران را خسارت و زيان مىشمرد:[22] «و مِنَ الاَعرابِ مَن يَتَّخِذُ ما يُنفِقُ مَغرَمـًا...» (توبه/9،98)، بر همين اساس اهتمام و مطلوب مؤمنان هماره نفع شخصى نيست، بلكه گاه خود به چيزى نيازمندند؛ ولى ديگران را بر خويش مقدم مىدارند: «والَّذينَ تَبَوَّءُو الدّارَ والايمـنَ مِن قَبلِهِم... يُؤثِرونَ عَلى اَنفُسِهِم ولَو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ و مَن يوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاُولـئِكَ هُمُ المُفلِحون». (حشر/59،9؛ نيز آل عمران/3،92)
در قرآن به مصاديقى ديگر از تعاون نيز اشاره شده است؛ مانند «ماعون»: «فَوَيلٌ لِلمُصَلّين *
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 602
اَلَّذينَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهون * اَلَّذينَ هُم يُراءون * ويَمنَعونَ الماعون».(ماعون/107، 4ـ7) قرض دادن، عمل خير، عاريه دادن وسايل خانه و زكات جزو مصاديق «ماعون» ياد شدهاند[23] كه بازگشت معنايى همه آنها به هميارى و تعاوناست.[24] آيهاى ديگر از گروهى از انصار كه مهاجران را پناه داده و بدانان در برابر مشركان يارى رساندند با عنوان «مؤمنان راستين» ياد مىكند[25]: «والَّذينَ ءاووا وَنَصَروا اُولـئِكَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقـًّا».(انفال /8،74) آيهاى ديگر مؤمنان را چنين مىستايد كه در كارها با هم مشورت و همفكرى كرده، از روزى خود انفاق مىكنند و در برابر ظلمْ يكديگر را يارى مىرسانند[26]: «والَّذينَ...واَمرُهُم شورى بَينَهُم ومِمّا رَزَقنـهُم يُنفِقون * والَّذينَ اِذا اَصابَهُمُ البَغىُ هُم يَنتَصِرون».(شورى/42، 38 ـ 39)
اهميت تعامل و هميارى انسانها در حلّ و رفع مشكلات يكديگر از آيات ناظر به فلسفه تحريم ربا نيزبه خوبى برمىآيد.[27] (در نكوهش ربا و ذكر عذاب برآن نك: بقره /2، 275 ـ 279) رباخوارى كه با توجهبه چشم پوشى از سود حاصل از جريان يافتن پول در فعاليتهاى اقتصادى، عملى در ظاهر منطقى بهنظر مىرسد، در اين آيات ستم به ديگران تلقى شدهاست. در مقابل، بخشش و كمك به ديگران تحتعنوان انفاق (بقره /2،265 ؛ سبأ/34، 39؛ حديد/57، 10 و...) صدقه (نساء /4،114؛ يوسف/12، 88؛ احزاب /33،35؛ حديد /57،18 و...) و وام بدون ربا (قرضالحسنه) مورد سفارش و ترغيب است: «مَن ذَا الَّذى يُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا فَيُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا كَثيرَةً...».(بقره/2،245؛ همچنين نك: مائده /5،12؛ حديد/57، 18؛ تغابن /64،17؛ مزمّل /73، 20) قرض دادن نيكو در راه خدا، به قرض دادن از مال حلال، وام دادن بدون منت و آزار و به قرض دادن با رضايت خاطر تفسير شده است.[28] (=>قرضالحسنه*)
قرآن همانگونه كه خواهان پيشى گرفتن مؤمنان در كارهاى نيك (بقره /2، 148؛ آل عمران /3، 114؛ مائده/5، 48 و...) و تعاون و هميارى براساس برّ و تقواست، آنان را از همكارى در راه گناه و تعدى بازمىدارد: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا... لا تَعاونوا عَلَى الاِثمِ والعُدونِ واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَديدُ العِقاب».(مائده/5،2) برخى مفسران با توجه به سياق آيه، «اِثمِ وعُدوان» را به انتقام و تلافى تفسير كردهاند.[29] بعضى ديگران با تعميم آن، «اثم» را به معناى گناهكارى و «عدوان» را به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 603
معناى تجاوز از حدود الهى دانستهاند.[30] گروهى نيز اثم را به معناى كفر و عدوان را به معناى بدعت يا ظلم دانستهاند.[31] برخى نيز اثم را در ارتباط با خدا، يا خدا و مردم و عدوان را تنها به ستم به مردم تفسير كردهاند.[32] دستور رعايت تقواى الهى در انتهاى آيه، تأكيدى بر دورى جستن از هميارى با ظالم در راه گناه و تعدى است، زيرا تقوا، مسلمانان را از تعدى از حدود الهى و ظلم به ديگران بازمىدارد.[33] در آيهاى ديگر نيز پس از سفارش مؤمنان به گروهسازى و تعاون و هميارى در سختى و راحتى، امر به تقوا و پرهيزگارى آمدهاست: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اصبِروا وصابِروا ورابِطوا واتَّقوا اللّهَ لَعَلَّكُم تُفلِحون».(آلعمران/3،200) صبر به معناى تحمل و شكيبايى فردى در گرفتاريها و اطاعت خداوند است و مصابره به معناى شكيبايى گروهىاست. به طور قطع صبر و پايدارى گروهى همراه با تعاون و هميارى آسانتر خواهد بود. مرابطه نيز طبق تفسيرى به معناى تشكيل گروههاى همكارى و تعاونى است. از آنجا كه هدف از تعاون بايد سعادت دنيا و آخرت باشد در پايان آيه به پرهيزگارى و تقواى الهى سفارش شده است.[34]
طبق آيات ديگر، خداوند كسانى را كه براساس گناه و تجاوز همكارى كنند، بازخواست مىكند: «ثُمَّ اَنتُم هــؤُلاءِ تَقتُلونَ اَنفُسَكُم وتُخرِجونَ فَريقـًا مِنكُم مِن دِيـرِهِم تَظـهَرونَ عَلَيهِم بِالاِثمِ والعُدونِ».(بقره/2،85) تظاهر به معناى تعاون و همپشت شدن و «ظهير» به معناى معاون و پشتيبان و يارىرسان است.[35] احزاب /33،26؛ ممتحنه /60،9؛ تحريم /66،4. ظهير: فرقان/25،55؛ تحريم/66،4)
اهميت تعامل اجتماعى با ديگران از ديدگاه اسلامى چنان است كه مسلمان نه تنها بايد از معاونت با ظالم بپرهيزد، بلكه بايد ديگران را نيز از ظلم كردن باز دارد، بر همين اساس پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: برادر مؤمنت را، خواه ظالم يا مظلوم، يارىرسان؛ مظلوم را با حمايت از او و ظالم را با بازداشتن او از ستمكارى.[36]
منابع
احكام القرآن، الجصاص (م.370ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق؛ اصول و انديشههاى تعاونى، مهدى طالب، تهران، دانشگاه تهران، 1376ش؛ اقتصاد اسلامى (فصلنامه)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى؛ التبيان، الطوسى (م.460ق.)، به كوشش احمد حبيبالعاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ التسهيل لعلوم التنزيل، محمدبن احمددائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 604
جزى الغرناطى (م.741ق.)، لبنان، دارالكتاب العربى، 1403ق؛ تعاون در اسلام و جامعه صنعتى، منوچهر خدايار محبى، انجمن علمى مذهبى دانشگاه تبريز، 1349ش؛ تعاون (ماهنامه)، تهران، وزارت تعاون؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م.548ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1418ق؛ تفسير القرآن، السمعانى (م.489ق.)، به كوشش غنيم بن عباس و ياسر بن ابراهيم، رياض، دارالوطن، 1418ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ جامعالبيان، الطبرى (م.310ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405ق؛ صحيح البخارى، البخارى (م.256ق.)، به كوشش بنباز، بيروت، دارالفكر، 1418ق؛ فرهنگ علوم اجتماعى، آلن پيرو، ترجمه: ساروخانى، تهران، كيهان، 1366ش؛ القواعد الفقهيه، سيد محمد حسن بجنوردى، به كوشش مهريزى و درايتى، قم، هادى، 1419ق؛ الكافى، الكلينى (م.329ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م.711ق.)، قم، الادب الحوزه، 1405ق؛ لغت نامه، دهخدا (م.1334ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مبانى تعاونى، حميد انصارى، دانشگاه پيام نور؛ مجمع البيان، الطبرسى (م.548ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، 1415ق؛ المحرر الوجيز، ابن عطيه الاندلسى (م.546ق.)، به كوشش المجلس العلمى بفاس، 1411ق؛ مدارك التنزيل، النسفى (م.701ق.)، دارالفكر؛ المصباح المنير، الفيومى (م.770ق.)، قم، دارالهجرة، 1405ق؛ معالم التنزيل، البغوى (م.510ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1414ق؛ مفردات، الراغب (م.425ق.)، نشر الكتاب، 1404ق؛ المفصل، جواد على، بيروت، دارالعلم للملايين، 1976م؛ الميزان، الطباطبايى (م.1402ق.)، بيروت، اعلمى، 1393ق؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م.1104ق.)، قم، آلالبيت(عليهم السلام) لاحياءالتراث، 1412ق.
Encyclopedia Britannica 2002 Edition.
محمد جواد معمورى[1]. لغتنامه، ج4، ص5950، «تعاون».
[2] . التحقيق، ج8، ص268، «عون».
[3]. المصباح، ص439، «عون».
[4]. مبانى تعاون، ص4 ـ 5.
[5] . فرهنگ علوم اجتماعى، ص69.
[6] . اصول و انديشههاى تعاونى، ص7 ـ 9 ؛ Britannica : cooperative
[7] . همان، ص160.
[8] . ر.ك: اقتصاد اسلامى، ش 14، «اقتصاد تعاونى در اسلام».
[9]. المفصل، ج4، ص408 ـ 410.
[10]. المفصل، ج4، ص408 ـ 410.
[11]. تعاون، ش 137، ص13 ـ 17، «تعاون از ديدگاه اسلام و مبانى نظرى آن».
[12] . التفسير الكبير، ج21، ص54.
[13] . احكامالقرآن،ج2، ص381؛ القواعدالفقهيه، ج1، ص359.
[14] . مجمع البيان، ج3، ص267؛ الميزانج5، ص163.
[15]. تفسير ابن كثير، ج1، ص365؛ الميزان، ج5، ص163.
[16]. الكشاف، ج1، ص592؛ جوامع الجامع، ج1، ص472؛ تفسيرالنسفى، ج1، ص268.
[17]. جامعالبيان، ج6، ص89؛ التبيان، ج3، ص427؛ مجمعالبيان، ج3، ص267.
[18] . تفسير القرآن، ج2، ص8؛ تفسير البغوى، ج2، ص8.
[19]. المحررالوجيز، ج2، ص150؛ تفسير قرطبى، ج6، ص47.
[20] . تفسير قرطبى، ج6، ص46.
[21]. تعاون در اسلام، ص75.
[22] . تفسير قرطبى، ج8، ص234.
[23]. الكافى، ج3، ص499؛ وسائل الشيعه، ج9، ص47؛ مجمع البيان، ج10، ص457.
[24] . تفسير ابن كثير، ج4، ص594.
[25] . جامع البيان، ج10، ص67؛ مجمع البيان، ج4، ص497.
[26] . مجمع البيان، ج9، ص57؛ الميزان، ج18، ص64.
[27] . من وحى القرآن، ج5، ص150 ـ 161.
[28] . مجمع البيان،ج2، ص136.
[29]. الكشاف، ج1، ص602؛ جوامع الجامع، ج1، ص472؛ تفسير النسفى، ج1، ص269.
[30]. مجمع البيان، ج3، ص267؛ جامع البيان، ج6، ص89.
[31]. تفسير القرآن، ج2، ص8؛ تفسير البغوى، ج2، ص5.
[32]. التسهيل، ج1، ص167.
[33] . الميزان، ج5، ص163.
[34]. همان، ج4، ص91 ـ 92.
[35]. مفردات، ص317؛ لسان العرب، ج4، ص525، «ظهر».
[36]. صحيح البخارى، ج8، ص59.