ترور
ترور، واژهاى فرانسوى است و در لغت به معناى هراس و هراس افكنى و ايجاد ترس و وحشت در ميان مردم است[1]؛ همچنين دورهاى از انقلاب كبير فرانسه (1973 ـ 1974 م) را به دليلاعدامهاى سياسى فراوان، حكومت ترور مىخوانند.[2] در اصطلاح سياسى هرگونه فعاليت سازمان يافته در ايجاد ترس و استفاده از خشونت به صورت غافلگيرانه، و در راستاى سركوبى مردم يا گروهى خاص يا فعاليتهاى گروههاى راست و چپ در برافكندن و هراساندن دولت، ترور خوانده مىشود.[3] سابقه فعاليتهاى تروريستى محدود به دوران معاصر نيست، چنانكه حكومتهاى مستبد، گروههاى معترض و حتى دادگاههاى تفتيش عقايد، همواره از شكنجه، تبعيد، تخريب، قتل و آدمربايى جهت ايجاد ترس و رسيدن به اهداف سياسى استفاده مىكردند.[4] در دوران معاصر به دليل ظهور رژيمهاى سياسى متفاوت و توسعه سلاحهاى تخريبى، دامنه تروريسم گسترش بيشترى يافته و تعريفهاى متفاوتى از آن ارائه شده است و حتى مذاكرات سازمان ملل براى ارائه تعريف مشترك كشورها از تروريسم راه به جايى نبرده است[5]، از اين رو در عرصه داخلى گاه فعالان انقلابى به تروريسم متهم شده و در عرصه بين المللى، فعاليت گروهها و رژيمهاى سياسى گاه از سوى برخى تروريسم و از سوى برخى ديگر دفاع مشروع و يا جنگ پيشگيرانه خوانده مىشود. به طور كلى مىتوان به كارگيرى خشونت به قصد ارعاب و تهديد، پيگيرى هدفى سياسى يا ايدئولوژيك و غافلگيرى را جزو عناصر تروريسم دانست.[6]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 492
برخى ترور و تروريسم را به يك معنا گرفتهاند[7]، هرچند به نظر مىرسد تروريسم يا ترورگرى به يك دسته فعاليتهاى سازمانى و نظاممند اطلاق مىشود يا اينكه تروريسم در سطح نظرى و ترور در حيطه عملى مورد استفاده قرار مىگيرد.[8]
ترور در فارسى به معناى سوء قصد و كشتن ناگهانى با انگيزه سياسى است[9] كه مىتوان واژه انگليسى "Assassinate" به معناى قتل* ناگهانى و غافلگيرانه به ادله غير شخصى را معادل آن دانست.[10] در عربى واژه «فِتك»[11] و گاه «اغتيال»[12] كه معناى نزديكى با فتك دارد، براى اشاره به مفهوم قتل غافلگيرانه به كار مىرود، با اين حال استفاده از كلمه فتك در متون و روايات اسلامى رواج بيشترى دارد.[13] در عربى معاصر از واژه «ارهاب» براى اشاره به مفهوم اصطلاحى تروريسم استفاده مىشود.[14] استفاده از اين واژه در معناى تروريسم تنها به دوران معاصر اختصاص داشته و در گذشته به معناى لغوى «ايجاد ترس و وحشت» به كار مىرفته است.[15]
واژهاى كه بر ترور و ترورگرى دلالت مستقيم داشته باشد، در قرآن يافت نمىشود و واژه «ارهاب» در قرآن و دستور به ايجاد ترس در دل كافران (انفال/8،60) ارتباطى با فعاليتهاى تروريستى ندارد و منظور از آن، لزوم افزايش توان و نيروى مسلمانان در دفاع از خود و قدرتنمايى در برابر كافران است تا آنان را از تجاوز بازدارند.[16] در گزارشهاى قرآنى نيز نمونهاى تاريخى براى فعاليتهاى زنجيرهاى و سازمان يافته تروريستى نمىتوان يافت و تنها مواردى از سوء قصد به پيامبران توسط كافران گزارش شده است (براى نمونه نك: انفال/8، 30؛ توبه/9، 74؛ نمل/27،49)؛ اما از آنجا كه اعمال خشونت و كشتار غير مشروع، محاربه و ايجاد فساد و فتنهانگيزى و آدمربايى از جمله فعاليتهاى تروريستى هستند، بر اين اساس مىتوان كليدْواژههاى قتل، مكر، فتنه، فساد، محاربه، اختطاف را نيز با موضوع مرتبط دانست. نزديكترين واژهاى را كه مىتوان در قرآن به معناى ترور دانست،«لَنُبَيِّتَنَّ» در آيه 49 نمل/27
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 493
است كه به معناى قتل شبانه[17] بوده و در ارتباط با ماجراى توطئه ترور حضرت صالح است.[18]
هرچند در قرآن با صراحت از تروريسم سخنى به ميان نيامده است؛ ولى با كنار هم گذاشتن برخى آيات مىتوان نشانههايى را مبنى بر محكوميت اعمال تروريستى در قرآن يافت. قرآنكريم، حضرت محمد را پيامبر رحمت مىخواند (انبياء/21،107؛ همچنين نك: توبه/9، 128) و او را به نرمخويى و دورى از سختدلى و درشتخويى سفارش مىدهد تا مردم از پيرامون او پراكنده نشوند. (آل عمران/3،159) بر حفظ جان آدميان دستور مىدهد (انعام/6،151) و كشتن غيرمشروع هر نفر را برابر با كشتن همه مردم مىخواند (مائده/5،32) و در هنگام جنگ، تجاوز از حدود شرعى را برنمىتابد و كشتن زنان و كودكان و سالخوردگان و آغاز به جنگ پيش از دعوت به مصالحه و ... را نمىپذيرد[19] (بقره/2،190) و در صورتى تجاوز به ديگران را مىپذيرد كه آن را در برابر تجاوز پيشين قرار داده باشد و دستور مىدهد كه تنها به همان ميزانى كه مورد تجاوز قرار گرفتهايد، تجاوز كنيد و پاى خود را از آن ميزان فراتر نگذاريد[20] (بقره/2،194)؛ همچنين هنگامى كه به نبرد فرا مىخواند، از واژه «مقاتله» استفاده مىكند كه به معناى جنگ طرفينى است (بقره/2،190، 193؛ نساء/4،76؛ توبه/9، 12 و...) و بر اين اساس ترور و غافلگيرى را برنمىتابد. برخى قتال و مقاتله را به اين معنا دانستهاند كه شخصى قصد كشتن كسى را كند كه او قصد كشتن وى را دارد و به اين ترتيب بر جنبه دفاعى قتال در اسلام تأكيد كردهاند.[21]
محاربه و فسادانگيزى از اعمال نامشروعى هستند كه قرآن مجازات سنگينى را براى آنها در نظر گرفته است و نزديكى فراوانى به فعاليتهاى تروريستى دارند؛ هرچند اهداف سياسى در آنها لحاظ نشده است: «اِنَّماجَزؤُا الَّذينَ يُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ ويَسعَونَ فِى الاَرضِ فَسادًا اَن يُقَتَّلوا اَو يُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَيديهِم...».(مائده/5،33). منظور از محاربه با خدا و فسادانگيزى، سلب امنيت و آرامش مسلمانان است و به كفر و شرك اشارهاى ندارد[22] و محارب كسى است كه سلاح خود را براى ترساندن مردم و ايجاد فساد در زمين، چه خشكى و چه دريا، چه در شهر و چه در بيرون از شهر، چه شب و چه روز، برهنه يا آماده كند.[23]ازبرخى روايات استفاده مىشود كه مجرد ترساندن و سلب امنيت حتى اگر
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 494
جنايتى صورت نگيرد واسلحه كشيده نشود، محاربه به حساب مىآيد.[24]
از آيات فراوانى استفاده مىشود كه پيامبران و مؤمنان همواره در معرض اقدامات تروريستى بودهاند و برخى افراد از ترس ربوده شدن، ايمان نمىآوردند.[25] (قصص/28،57) خداوند در جايى ديگر نعمت امنيت را به مهاجران يادآور مىشود كه چگونه اندك و ناتوان و همواره از ربوده شدن درهراس بودند تا اينكه خداوند آنان را يارى داد.[26] (انفال/8،26) موارد فراوانى نيز به سوء قصد پيامبران و مؤمنان توسط كافران اشاره دارند (بقره/2،61؛ آل عمران/3، 21 و 112؛ مائده/5، 70) و اين امر حاكى از به كارگيرى ترور به عنوان راه حل مورد استفاده ازسوى معاندان براى جلوگيرى از دعوت پيامبران مطرح بوده است. جداى از اين گزارش كلى، جريان ترور دو تن از پيامبران، حضرت صالح و حضرتمحمد نيز در قرآن آمده است.
ترور حضرت صالح(عليه السلام):
9دستهيا 9 نفر[27] از مخالفان صالح(عليه السلام) پس از ذبح ناقه صالح كه آن را به عنوان معجزه از خداوند درخواست كرده بودند و در پى مهلت سه روزه حضرت صالح به آنان براى رسيدن عذاب، به فكر ترور و قتل اين پيامبر الهى افتادند و هم قسم شدند كه حضرت صالح و خانوادهاش را شبانه ترور و نزد ديگران از اين عمل اظهار بىاطلاعى و برائت كنند[28]: «قالوا تَقاسَموا بِاللّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ و اَهلَهُ ثُمَّ لَنَقولَنَّ لِوَليِّهِ ما شَهِدنا مَهلِكَ اَهلِه».(نمل/27، 48) اين توطئه با عنايت الهى ناكام ماند و حضرت صالح و خانوادهاش از آن نجات يافتند و افراد توطئهگر به سزاى اعمالشان رسيدند.[29]ترورحضرتمحمد(صلى الله عليه وآله):
4مورد سوءقصد به پيامبراكرم در قرآن گزارش شده است كه اولين آنها به توطئه دارالندوة* شهرت يافته و در ارتباط با برنامهريزى كافران مكه پيش از هجرت، براى ترور پيامبر است: «و اِذ يَمكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَروا لِيُثبِتوكَ اَو يَقتُلوكَ اَو يُخرِجوك».(انفال/8،30) در اين ماجرا وقتى كفار مكه از بيعت دو قبيله اوس و خزرج با پيامبر باخبر شدند به فكر راهى براى جلوگيرى از گسترش فعاليت ايشان افتادند و با تجمع در دارالندوه يا خانه يكى از بزرگان مكه[30] به رايزنى در اين مورد پرداختند و در نهايت تصميم به ترور شبانه پيامبر گرفتند. براى اجراى اين نقشه نيز از هر قبيله يك نفر را برگزيدند تا گناه و جريمه قتل پيامبر بين قبايلدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 495
پخش شده، خونخواهى و مجازات قاتلان ايشان براى نزديكان پيامبر ممكن نباشد؛ اما اين توطئه با آگاه شدن پيامبراز سوى خداوند به اين نقشه و خوابيدن حضرتعلى(عليه السلام) در بستر پيامبر ناكام ماند و پيامبر همان شب به سمت يثرب حركت كردند.[31]
بنا به گزارش شمارى از مفسران به نقل از واقدى و كلبى، هنگام بازگشت پيامبر از غزوه تبوك عدهاى از منافقان نقشه ترور پيامبر را كشيدند، بدين صورت كه وقتى پيامبر به گردنه عقبه رسيد بند زين اسب حضرت را بريده، مركب ايشان را رم دهند تا پيامبر به درّه افتاده، كشته شوند؛ ولى خداوند پيامبر را از نقشه منافقان آگاه كرد. قرآنكريم در آيه 74 توبه/9 به اين ماجرا اشاره دارد: «يَحلِفونَ بِاللّهِ ما قالوا ولَقَد قالوا كَلِمَةَ الكُفرِ و كَفَروا بَعدَ اِسلـمِهِم وهَمّوا بِما لَم يَنالوا».[32]برخى مفسران به تبع ابن عباس در يكى از شأن نزولهاى آيه «و يُرسِلُ الصَّوعِقَ فَيُصيبُ بِها مَن يَشاءُ و هُم يُجـدِلونَ فِى اللّه»(رعد/13،13) از دو تن به نامهاى ربيعة بن قيس و عامر بن طفيل ياد كردهاند كه نقشه ترور پيامبر را كشيده، قرار گذاشتند كه عامر از روبه رو با پيامبر سخن بگويد و اربد از پشت سر پيامبر را هدف شمشير قرار داده، به قتل برساند؛ ولى هنگامى كه اربد خواست نقشه خود را عملى كند قطعهاى از شمشير او جدا شد و در همين هنگام پيامبر متوجه وى شد و از خداوند خواست كه شر او را دور نگه دارد. در اين هنگام صاعقهاى از آسمان فرود آمد و وى را از بين برد.[33] البته اين شأن نزول به عقيده صاحب تفسير الميزان با سياق آيات همخوانى ندارد.[34]
درباره آيه 11 مائده/5 نيز اقوال مختلفى در ميان مفسران وجود دارد؛ ولى همه آنها به نوعى به ماجراى ترور پيامبر اشاره دارند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اذكُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَيكُم اِذ هَمَّ قَومٌ اَن يَبسُطوا اِلَيكُم اَيدِيَهُم فَكَفَّ اَيدِيَهُم عَنكُم». نظر بيشتر مفسران به تبع مجاهد در اين آيه اين است كه مقصود يهوديان بنىالنضير است كه مىخواستند پيامبر را غافلگير كرده، ترور كنند؛ هنگامى كه پيامبر با جمعى از اصحاب خود بر آنها وارد شد تا درباره يكى از اصحاب كه دو تن از همپيمانهاى پيامبر را كشته و ديه آنها بر آن حضرت لازم بود، با آنها سخن گويد. آنها نيز با پيامبر پيمان ترك جنگ و شركت در پرداخت خونبها بسته بودند. پس از استماع سخن رسول خدا، از ايشان خواستند تا بنشيند و پس از پذيرايى لازم، مبلغى از خونبهاى آن دو مقتول را پرداخت كند؛ ليكن تصميم گرفتند كه پيامبر و اصحاب را به قتل رسانند. در اين هنگام خداوند، پيامبر را از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 496
سوء قصد آنها آگاه كرد و به اتفاق اصحاب از آنجا خارج شدند و اين توطئه ناكام ماند.[35] برخى مفسران شيعه در شأن نزولهاى خاص براى اين آيه ترديد كردهاند.[36] در شأن نزول آيه 2 حشر / 59 نيز از توطئه ديگر قبيله بنىنضير براى ترور پيامبر ياد شده است كه آن نيز ناكام ماند.[37]
منابع
ارشاد العقل السليم، ابوالسعود (م.982ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1411ق؛ اسباب النزول، الواحدى (م.468ق.)، به كوشش ايمن صالح، قاهرة، دارالحديث؛ بحارالانوار، المجلسى (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403ق؛ التبيان، الطوسى (م.460ق.)، به كوشش احمد حبيبالعاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تذكرة الفقهاء، العلامة الحلى (م.726ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام)لاحياء التراث، 1414ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409ق؛ تفسير القمى، القمى (م.307ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411ق؛ جامع البيان، الطبرى (م.310ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م.671ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417ق؛ حكم النبى و اهل بيته على الارهاب والارهابيون، احمد حسين يعقوب، لبنان، الدارالاسلاميه، 1423ق؛ الخلاف، الطوسى (م.460ق.)، به كوشش سيد على خراسانى و ديگران، قم، نشر اسلامى، 1418ق؛ دانشنامه سياسى، داريوش آشورى، مرواريد، 1373ش؛ راهبرد (فصلنامه)، تهران، مؤسسه فرهنگى هنرى ياس؛ زادالمسير، جمالالدين الجوزى (م.597ق.)، بيروت، المكتب الاسلامى، 1407ق؛ زبدة البيان، المقدس الاردبيلى (م.993ق.)، به كوشش استادى و زمانى نژاد، قم، مؤمنين، 1378ش؛ شرايع الاسلام، المحقق الحلى (م.676ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازى، تهران، استقلال، 1409ق؛ الصحاح، الجوهرى (م.393ق.)، به كوشش عبدالغفور العطارى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407ق؛ طلوع (فصلنامه)، مدرسه عالى امام خمينى(قدس سره)(مركز جهانى علوم اسلامى)؛ غريب الحديث، ابن سلاّم الهروى (م.224ق.)، به كوشش محمد عبدالمعيدخان، بيروت، دارالكتاب العربى، 1396ق؛ فرهنگ علوم سياسى، محمد جاسمى، بهرام جاسمى، گوتنبرگ، 1357ش؛ فرهنگ كامل انگليسى ـ فارسى، عباس آريانپور، تهران، اميركبير، 1370ش؛ لسان العرب، ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ لغت نامه، دهخدا (م.1334ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ المبسوط فى فقه الاماميه، الطوسى (م.460ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، مكتبة المرتضويه؛ مجمع البحرين، الطريحى (م.1085ق.)، به كوشش محمود عادل و احمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م.548ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ مصباح (فصلنامه)، تهران، دانشكده و پژوهشكده علوم انسانى دانشگاه امام حسين(عليه السلام)؛ المصنّف، عبدالرزاق الصنعانى (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمى؛ معرفت (مجله)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(قدس سره)؛ مقدمة ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، به كوشش على عبدالواحد، قاهرة، دار نهضة مصر؛ المقنعه، المفيد (م 413ق.)، قم، نشر اسلامى، 1410ق؛ موسوعة السياسه، عبدالوهاب الكيالى، بيروت، مؤسسة العربية الدراسات والنشر، 1990 م؛ الميزان، الطباطبايى (م.1402ق.)، بيروت، اعلمى، 1393ق؛ النكت والعيون، الماوردى (م.450ق.)، بيروت، دارالكتبالعلمية، 1412ق؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م.1104ق.)، قم، آلالبيت(عليهم السلام)ياءالتراث، 1412ق.Shorter Oxford English Dictionary, Oxford
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 497
Dictionaries, Oxford University, 2007 ؛
Merriam Webster's Collegiate Dictionary, Merriam Webster, Merriam Webster, 2002 ؛
Dictionary of Terrorism, Second Edition, John R. Thachrah, Rovtiedge, 2003 ؛
The Oxford Companion to Polities of the World, Joei Krieger, Oxford University Press, 2001.
Encyclopedia Britanica 2002, Deluxe Edition CD-ROM.
حميد بيگزاده جلالىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 497
Dictionaries, Oxford University, 2007 ؛
Merriam Webster's Collegiate Dictionary, Merriam Webster, Merriam Webster, 2002 ؛
Dictionary of Terrorism, Second Edition, John R. Thachrah, Rovtiedge, 2003 ؛
The Oxford Companion to Polities of the World, Joei Krieger, Oxford University Press, 2001.
Encyclopedia Britanica 2002, Deluxe Edition CD-ROM.
[1]. دانشنامه سياسى، ص98 ـ 99؛ فرهنگ علوم سياسى، ص229؛ فرهنگ كاملانگليسى ـ فارسى، ج5، ص5704.
[2]. دانشنامهسياسى،ص98ـ99؛ Britannica: Terrorism .
[3]. دانشنامه سياسى، 98ـ99، موسوعةالسياسه، ج1، ص153؛ Britannica : Ibid.
[4]. Britannica: Ibid.
[5]. براى اطلاع از برخى تعريفها نك: معرفت، ش 105، «تروريسم از ديدگاه اسلام و غرب»؛ طلوع، ش 3 ـ 4، «تروريسم از نگاه فقه»؛ راهبرد، ش 21، «حقوق اسلامى در تقابل با تروريسم بين المللى».
[6]. راهبرد، ش 21، «تفاوت تروريسم و تلاش براى دستيابى به حق تعيين سرنوشت؛ «تروريسم در روابط بين الملل چالشها و اميدها»؛ مصباح، ش 45، «مفهوم تروريسم و موضع حقوق اسلامى نسبت به آن.
[7]. دانشنامه سياسى، ص98 ـ 99.
[8]. Dictionary of Terrorism, P: 264 ؛ The Oxford Companion to Politics of the World , P : 902.
[9]. لغت نامه، ج4، ص5849، «ترور».
[10]. Oxford Dictionary ؛ Merriam Webster Dictionary: Assassinate.
[11]. الصحاح، ج4، ص1602 «فتك».
[12]. غريب الحديث، ج3، ص301؛ لسان العرب، ج10، ص161 «غيل».
[13]. بحارالانوار، ج52، ص277؛ مقدمه ابن خلدون، ج1، ص522.
[14]. موسوعةالسياسه، ج1، ص153.
[15]. حكم النبى و اهل بيته، ص15.
[16]. الميزان، ج9، ص117؛ من هدى القرآن، ج4، ص87.
[17]. مجمعالبيان، ج7، ص354؛ مجمع البحرين، ج3، ص504 «بيت».
[18]. جامع البيان، ج19، ص210.
[19]. الميزان، ج2، ص61.
[20]. همان، ص63 ـ 64.
[21]. همان، ص60 ـ 61.
[22]. مجمع البيان، ج3، ص291؛ الميزان، ج5، ص327.
[23]. تحرير الوسيله، ج2، ص492؛ براى اطلاع از تعاريف ديگر نك: شرايع الاسلام، ج4، ص958 ـ 959؛ المقنعه، ص804؛ المبسوط، ج8، ص47.
[24]. وسائل الشيعه، ج18، ص534؛ 537.
[25]. روض الجنان، ج15، ص154؛ مجمعالبيان، ج7، ص407.
[26]. زادالمسير، ج3، ص233.
[27]. جامعالبيان، ج19، ص209 ـ 210؛ مجمعالبيان، ج7، ص354؛ تفسير ماوردى، ج4، ص219.
[28]. جامع البيان، ج19، ص210.
[29]. التبيان، ج8، ص103؛ تفسير ابن كثير، ج3، ص380.
[30]. تفسير قمى، ج1، ص272؛ مجمع البيان، ج2، ص487؛ زادالمسير، ج3، ص236.
[31]. المصنف، ج5، ص389؛ تفسير قمى، ج1، ص274؛ جامعالبيان، ج9، ص301.
[32]. ر. ك: مجمعالبيان، ج5، ص78 ـ 79.
[33]. جامع البيان، ج13، ص166؛ مجمعالبيان، ج6، ص23.
[34]. الميزان، ج11، ص330.
[35]. جامع البيان، ج6، ص198؛ التبيان، ج3، ص463؛ تفسيرقرطبى، ج6، ص111.
[36]. تفسير قمى، ج1، ص191؛ الميزان، ج5، ص238.
[37]. اسباب النزول، ص278 ـ 279.