تشنگى

پدیدآورمحمدمهدی ملک محمدی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 7

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 2657 بازدید

تشنگى : ميل و اشتياق به نوشيدن آب

به احساس ميل به نوشيدن آب و نياز طبيعت به آب، تشنگى گفته مى‌شود.[1] در كتابهاى لغت معادلهاى عربى فراوانى براى آن ذكر شده است.[2]
در قرآن واژه‌هاى زير يا يكى از هم‌خانواده‌هايشان به معناى تشنگى به كار رفته‌اند: «ظمأ»[3] (توبه/9،120)، «هُيام»[4] (واقعه/‌56، 55)، «لَهَث»[5](اعراف/ 7، 176)، «لوح»[6] (مدّثر/74، 29) و در مواردى هم بدون استعمال واژه‌اى خاص، تركيب كلمات و قراين موجود در كلام معناى تشنگى را مى‌رسانند؛ مانند: «كَبـسِطِ كَفَّيهِ اِلَى الماءِ لِيَبلُغَ فاهُ وما هُوَ بِبــلِغِهِ»(رعد/ 13، 14)، «و يُسقى مِن ماء صَديد * يَتَجَرَّعُهُ ولا يَكادُ يُسيغُهُ»(ابراهيم/14،15 ـ 16)، افزون بر آن واژه‌هايى نظير نوشاندن، سيرابى، باران و آب غالباً يادآور مفهوم تشنگى هستند: «فَاَسقَينـكُموهُ»(حجر/15، 22)، «والَّذى هُوَ ... يَسقين».(شعراء/26،79) برخى واژه شناسان معاصر «ظَمَأ» را به معناى احساس سوزش درون بر اثر تشنگى و نه خود تشنگى دانسته‌اند[7]؛ همچنين «هُيام» حركت در حال سرگردانى است كه گاه به سبب تشنگى پديد مى‌آيد، بنابراين هيم (جمع أهْيَم و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 559
هَيْماء) به هر‌آنچه كه بر اثر تشنگى يا سبب ديگرى متحيرانه رفت و آمد مى‌كند گفته مى‌شود.[8]
بين «لَهَثان» و «عَطَش» نيز فرق قائل شده، لهثان را حالت شخص هيجان‌زده‌اى معرفى كرده‌اند كه زبان و دهان خود را از شدت تشنگى به گردش درمى‌آورد و عطش را حالت اشتياق به آب مى‌دانند[9]، بر اين اساس برخى آيه «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلبِ اِن تَحمِل عَلَيهِ يَلهَث اَو تَترُكهُ يَلهَث»‌(اعراف/7، 167) را به تشنگى مربوط دانسته‌اند.[10] اين در حالى است كه صفت لَهَثان در خصوص سگ به حالت تشنگى او اختصاص ندارد و در هر حال زبان را از دهان بيرون افكنده كه به اين صفت او «لهثان» گفته مى‌شود.
آيات قرآن غالباً در سه محور به مسئله تشنگى اشاره دارند: 1. در رويدادهاى تاريخى. (مانند: توبه/9، 120) 2.‌به‌هنگام مرگ و در آخرت. (مانند: واقعه/ 56، 55)؛ 3. در تشبيه و تمثيلها. (مانند: نور/ 24، 39). وجود معادلهاى فراوان در مورد تشنگى و كاربرد فراوان مفهوم آن در قرآن به‌هنگام تبيين واقعيتهاى اخروى و تشبيهها نشان‌از‌اهميت اين مفهوم در ميان اعراب آن زمان‌دارد.‌كمى آب* و تشنگى در محيط خشك جزيرة‌العرب[11]، اهتمام اديان سامى به آب و نجات دادن تشنگان از هلاكت[12]، خواندن نماز استسقا براى باريدن باران و نجات از تشنگى[13] و نفرينهاى اعراب در مورد يكديگر: «اَحَرّ اللّه صدره»، «سلّط اللّه عليه الحرّة تحت‌القرّة» كه كنايه از آرزوى عطش براى فرد نفرين شده‌اند[14] گواه بر اين مدعايند.

تشنگى در داستانها و رويدادها:

الف. آدم(عليه السلام) در بهشت برزخى خويش از هرگونه تشنگى و گرما* در امان بود[15]: «و‌اَنَّكَ لا تَظمَؤُا فيها ولا تَضحى».(طه/20،119)
ب. قوم بنى‌اسرائيل در بيابان* گرفتار تشنگى شدند، از اين رو به موسى شكايت و از او طلب آب كردند. او از خدا براى قومش درخواست آب كرد.[16]خداوند به او فرمود: عصايت را به سنگ بزن، پس، از آن 12 چشمه به تعداد قبيله‌هاى بنى‌اسرائيل جوشيد: «و اِذِ استَسقى موسى لِقَومِهِ فَقُلنَا اضرِب بِعَصاكَ الحَجَرَ فَانفَجَرَت مِنهُ اثنَتا عَشرَةَ عَينًا». (بقره/2،60) آيه‌160 اعراف/7 هم با مضمونى شبيه آيه قبل به اين مطلب اشاره دارد: «و‌اَوحَينا اِلى موسى اِذِ استَسقـهُ قَومُهُ اَنِ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 560
اضرِب بِعَصاكَ الحَجَرَ...».برخى‌روايات ازسوگند موسى(عليه السلام) به حق اهل‌بيت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)براى درخواست آب سخن گفته‌اند.[17] اين معجزه را نهمين نعمت الهى بر بنى اسرائيل دانسته‌اند. فايده دنيوى معجزه‌موسى(عليه السلام) رفع نياز قومش هنگام تشنگى در بيابان و فايده اخروى آن دلالت بر وجود آفريدگار حكيم و پيامبرى موسى بود.[18]
ج. خداوند سپاهيان طالوت* را به نهر آب و تشنگى آزمود. طالوت به همراه لشكر خود در گرماى شديد تابستان براى نبرد با جالوت از بيت‌المقدس خارج شد[19] و در حالى كه تنها اجازه نوشيدن يك مشت از آب رود را داشتند خداوند آنها را دچار تشنگى كرد.[20] از آن ميان شمار اندكى به دستور وى عمل كرده، سيراب شدند و سالم از نهر گذشتند؛ امّا متخلفان تشنه ماندند و از دشمن هراسيده، از نهر عبور نكردند.[21] بعضى گفته‌اند: همگى از نهر گذشتند؛ ولى آنان كه بيش از حد آب نوشيدند اظهار ناتوانى كرده، در جنگ شركت نكردند[22]: «فَلَمّا فَصَلَ طالوتُ بِالجُنودِ قالَ اِنَّ اللّهَ مُبتَليكُم بِنَهَر فَمَن شَرِبَ مِنهُ فَلَيسَ مِنّى و مَن لَم يَطعَمهُ فَاِنَّهُ مِنِّى اِلاّ مَنِ اغتَرَفَ غُرفَةَ بِيَدِهِ فَشَرِبوا مِنهُ اِلاّ قَليلاً مِنهُم».‌(بقره/2، 249) مفسران براى اين آزمون (ابتلا به نهر و تشنگى) سببهايى بيان كرده‌اند.[23] بعضى از مفسران، با رويكردى عرفانى نهر را تمثيلى از دنيا دانسته‌اند كه نوشيدن بسيار از آن ذلت انسان[24] و بازماندگى از آخرت را در پى دارد[25]؛ اما برخى ديگر اين معنا را خلاف ظاهر آيه و تأويلى نادرست دانسته‌اند.[26]
د. در پى سرپيچى گروهى از مسلمانان از دستورهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در جنگ تبوك آيه 120 توبه/9 نازل شد. خداوند ضمن توبيخ اين افراد[27]، مردم مدينه و اعراب اطراف آن را از نافرمانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مقدم داشتن خود بر ايشان باز مى‌دارد و آنان را به تحمل سختيها ملزم مى‌كند. در ادامه يادآور مى‌شود كه فرمان فوق از اين روست كه در برابر تحمل هرگونه تشنگى، گرسنگى يا هر مصيبت ديگرى در راه خدا، اجر و پاداش خواهند گرفت[28]: «ما كانَ لاَِهلِ المَدينَةِ و مَن حَولَهُم مِنَ الاَعرابِ اَن يَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّهِ ولا يَرغَبوا بِاَنفُسِهِم عَن نَفسِهِ ذلِكَ بِاَنَّهُم لا يُصيبُهُم ظَمَأٌ ولا نَصَبٌ ولا مَخمَصَةٌ فى سَبيلِ اللّهِ... اِلاّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صــلِحٌ...».آيه 117 توبه/9 نيز
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 561
سخن از رحمت ويژه خدا نسبت به ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله)در جنگ تبوك به ميان آورده است: «لَقَد تابَ اللّهُ عَلَى النَّبِىِّ والمُهـجِرينَ والاَنصارِ الَّذينَ اتَّبَعوهُ فى ساعَةِ العُسرَةِ...»آنان در گرماى شديد تابستان به سوى تبوك حركت كردند؛ اما دچار سختيهاى فراوان شدند. در روايات «فى ساعَةِ العُسرَةِ» به سختى در آب (تشنگى)، زاد و مركب تفسير شده است. شدت تشنگى چنان بوده كه اصحاب مجبور به كشتن شتران و استفاده از آب داخل شكم آنها شدند. در پى درخواست بعضى از صحابه و دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله)باران فراوان باريد و همگى سيراب شدند.[29]
هـ. در برخى از تفاسير «رِجزَ الشَّيطـن» در آيه «و‌يُذهِبَ عَنكُم رِجزَ الشَّيطـن»(انفال/8،11) به وسوسه شيطان در جنگ بدر و ترساندن ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) از تشنگى تفسير شده است.[30]
و. حرف «عين» در «كهيعص» (مريم/ 19، 1) به عطش امام حسين(عليه السلام) تأويل شده است.[31]

تشنگى در آخرت:

الف. برخى آيات قرآن سخن از شرابهاى بهشتى به ميان آورده است (انسان/ 76، 5، 21)؛ اما از سوى ديگر تشنگى و هرگونه سختى كه از آثار جهان ماده است در بهشت وجود ندارد[32]، بنابراين وجود نوعى ميل به نوشيدن در ميان بهشتيان، متفاوت با آنچه به عنوان تشنگى مى‌شناسيم، ممكن است.
ب. آيه «اِنّا اَعطَينـكَ الكَوثَر»(كوثر/108،1) نيز به ورود پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امت ايشان بر حوض كوثر براى فرو نشاندن عطش، قبل از رسيدن به مقام‌كريم[33] تفسير شده است.
ج. بخشى از آيات، تشنگى شديد دوزخيان در برزخ (انعام/6، 93)، قيامت (طه/20،102) هنگام ورود به جهنم* (مريم/19، 86) و عذاب (واقعه/‌56، 55) را تصوير كرده و صحنه‌هاى قبل و بعد از آن را بيان مى‌كند.
د. در برخى آيات از شيوه نزول عذاب بر ستمگران هنگام مرگ ياد شده است: «و‌لَو‌تَرَى اِذِ الظّــلِمونَ فى غَمَرتِ المَوتِ والمَلـئِكَةُ باسِطوا اَيديهِم اَخرِجوا اَنفُسَكُمُ اليَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ».(انعام/6، 93)[34] بعضى روايات تفسيرى «عذاب‌الهون»را به تشنگى به هنگام مرگ و برخى ديگر تشنگى در قيامت[35] معنا كرده‌اند. روايات ديگرى نزول آيه را در مورد معاويه و بنى‌اميه و ياران آنها[36]، مسيلمه[37]، عبداللّه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 562
بن سعد بن ابى سرح، مدعيان دروغين امامت[38]، منكران آنچه خدا درباره آل محمد(صلى الله عليه وآله)نازل كرده و ظالمان به حقوق اهل‌بيت پيامبر(عليهم السلام)[39] دانسته‌اند.
هـ. آيه «و‌اِنَّ لَهُ عِندَنا لَزُلفى و حُسنَ مَـاب»(ص/38،25، 40) نيز به سقايت داود(عليه السلام)در روز قيامت* به هنگام عطش و گرماى شديد آن روز تفسير شده است.[40]
و. در قيامت سياهى چشم مجرمان از شدت تشنگى كبودرنگ گشته، با اين حال محشور مى‌شوند[41]: «و نَحشُرُ المُجرِمينَ يَومَئِذ زُرقـا».(طه/20،102) آنها بر اثر تشنگى شديد[42] وارد جهنم مى‌شوند تا آبى بنوشند؛ ولى از آب گوارا منع مى‌شوند[43]: «و نَسوقُ المُجرِمينَ اِلى جَهَنَّمَ وِردا».(مريم/19،86) مفسران واژه «وِرداً» را به «عطاشاً» معنا كرده‌اند. حركت آنها همراه با اهانت و كوچك شمردن و همچون حيوانات و شترانى است كه به سوى آب رانده مى‌شوند.[44]
ز. «وِرْد» در «بِئسَ الوِردُ المَورود»(هود/11،98) به آبى كه حيوان و انسان تشنه بر آن وارد مى‌شوند تفسير شده‌است.[45]
ح. اهل آتش پس از ديدن سختيها و عذابها از بهشتيان تقاضاى آب و نعمت مى‌كنند تا عطش و شدت گرماى خود را فرو نشانند[46]: «و نادى اَصحـبُ النّارِ اَصحـبَ الجَنَّةِ اَن اَفيضوا عَلَينا مِنَ الماءِ اَو مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ».(اعراف/7،50) بر‌اساس برخى روايات، اهل آتش تا 40 سال پاسخى نمى‌شنوند و پس از آن با حالتى تحقيرآميز به آنها گفته مى‌شود[47]: خداوند آن دو را بر كافران حرام كرده است: «اِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الكـفِرين».(اعراف/7،50)
ط. دوزخيان (اصحاب شمال) بر اثر گرسنگى شديد از ميوه زقوم* و ضريع* مى‌خورند و دچار تشنگى شديد و حرارت مى‌شوند.[48] آنها به گمان برطرف كردن عطش خود از حميم* و صديد مى‌نوشند: «لاَكِلونَ مِن شَجَر مِن زَقّوم * فَمالِـونَ مِنهَا البُطون * فَشـرِبونَ عَلَيهِ مِنَ الحَميم».(واقعه/56،52 ـ 54)؛ «و‌يُسقى مِن ماء صَديد» (ابراهيم/14،16)؛ اما نه تنها تشنگيشان را رفع نمى‌كند، بلكه آن را شدت مى‌بخشد[49]:
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 563
« لا‌يَذوقونَ فيها بَردًا ولا شَرابـا»(نبأ/78،24)؛ «يَتَجَرَّعُهُ و لا يَكادُ يُسيغُهُ».(ابراهيم/14،17) برخى آيات هم از وارد شدن آنها به جهنم و نوشيدن از چشمه جوشان آن حكايت مى‌كند[50]: «تُسقى مِن عَين ءانِيَه». (غاشيه/88،5)
ى. آيه 55 واقعه/56 براى تبيين عطش و شدت عذاب، آب آشاميدن اهل جهنم را به نوشيدن شترى تشبيه مى‌كند كه به مرض هُيام (احساس تشنگى پايان‌ناپذير) مبتلاست[51]: «فَشـرِبونَ شُربَ الهيم».در اين بيمارى شتر آن قدر آب مى‌نوشد تا مى‌ميرد.[52] بعضى «هيم» را جمع «هَيام» به معناى شنها و ريگها دانسته‌اند كه آب را در خود نگه نداشته و مى‌خورند (شنهاى تشنه‌اى كه سيراب نمى‌شوند).[53] از نظر عرفا اهل دوزخ به سبب حبّ دنيا و رذايل اخلاقى دچار عطش نفس شده و بر اثر آرزوهاى پست و مذموم تشنگيشان شديدتر مى‌شود و همانند شتر تشنه به سخت‌ترين درد تشنگى گرفتار مى‌شوند.[54]
ك. آيه 29 كهف/ 18 در بيانى تهديدآميز مردم را در انتخاب ايمان يا كفر مخيّر مى‌كند و نتيجه انتخاب كفر را آتش و تشنگى شديد مى‌داند. كافران در احاطه آتش به استغاثه و طلب آب مى‌پردازند؛ اما جز تمسخر و آبى در نهايت حرارت (كالمهل) نصيبى ندارند[55]: «فَمَن شاءَ فَليُؤمِن ومَن شاءَ فَليَكفُر... و اِن يَستَغيثوا يُغاثوا بِماء كالمُهلِ». واژه «يَستَغيثوا»ممكن است از «غَوْث» به معناى طلب يارى يا از «غَيْث» به معناى درخواست باران باشد.[56] روايات، ياوران ستمگران و كافران به ولايت اهل بيت(عليهم السلام)را از مصاديق آيه شمرده و تشنگى آخرت را نتيجه ستم به خاندان پيامبر دانسته‌اند.[57]
ل. در آيه‌اى ديگر به تغيير رنگ پوست اهل دوزخ از شدت تشنگى اشاره شده است[58]: «لَوّاحَةٌ لِلبَشَر».(مدثّر/74،29)

تشنگى در تمثيلهاى قرآن:

الف. آيه 39 نور/24 اعمال كافران را به سرابى* در بيابان تشبيه مى‌كند كه انسان تشنه به گمان آب در پى آن مى‌رود؛ ولى چون بدان نزديك مى‌شود درمى‌يابد كه آنچه ديده هيچ واقعيتى نداشته و عطش او را برطرف نمى‌كند: «والَّذينَ كَفَروا اَعمــلُهُم كَسَراب بِقِيعَة يَحسَبُهُ الظَّمـانُ ماءً حَتّى اِذا جاءَهُ لَم يَجِدهُ شيــًا و وَجَدَ اللّهَ عِندَهُ فَوَفـّهُ حِسابَهُ»، زيرا كافر سعادت را نزد خدايان
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 564
ديگر و انجام عمل براى آنان مى‌پندارد، در حالى كه هيچ فايده‌اى ندارند و سعادت و پاداش اعمال نزد خداوند است.[59]
ب. در آيه 14 رعد/ 13 واقعيت دعا و درخواست مشركان و بت‌پرستان كه از غير خدا درخواست مى‌كنند، ضمن تمثيلى بيان شده است. آنها مانند تشنه‌اى دو دست خود را به سوى آب دراز مى‌كنند تا آب را به دهان برسانند و موفق نمى‌شوند. آنچه را مشركان مى‌پرستند در دنيا و آخرت صدايشان را نمى‌شنود و خير و شرى به آنها نمى‌رساند[60]: «والَّذينَ يَدعونَ مِن دونِهِ لا يَستَجيبونَ لَهُم بِشَىء اِلاّ كَبـسِطِ كَفَّيهِ اِلَى الماءِ لِيَبلُغَ فاهُ وما هُوَ بِبــلِغِهِ وما دُعاءُ الكـفِرينَ اِلاّ فى ضَلـل». عرب هم كسى را كه بيهوده تلاش مى‌كند به كسى كه مشتى آب در دست دارد مثال مى‌زند.[61]
بعضى از مفسران تعبير «كَبـسِطِ كَفَّيهِ اِلَى الماءِ لِيَبلُغَ فاهُ وما هُوَ بِبــلِغِهِ» را تهكّم به مشركان و از باب تعليق بر محال دانسته‌اند. اين عبارت را چندگونه توضيح داده‌اند:
يك. مرد تشنه‌اى كه بر كنار چاه نشسته و دست در چاه فرو مى‌كند؛ ولى به آب نمى‌رسد و هيچ سودى نمى‌برد.[62]
دو. كسى كه آب را با اشاره و زبان به سوى خود مى‌خواند تا به دهانش برسد؛ ولى آب قدرت پاسخ گفتن و رسيدن به دهان او را ندارد.[63]
سه. تشنه‌اى كه دو دست خود را از راه دور به‌سوى آب دراز مى‌كند تا به آن برسد و بتواند خود را سيراب كند؛ ولى بر اثر دورى مسافت آبى به دست نمى‌آورد.[64]
چهار. انسان تشنه‌اى كه دست در ميان آب مى‌گذارد و آب به دهانش نمى‌رسد، مگر اينكه دستان را طورى مشت كند تا آب در آن جاى گيرد.[65]
پنج. كسى كه دو دست خود را به سوى آب دراز مى‌كند؛ ولى قبل از رسيدن آب به دهانش مى‌ميرد.[66]
بعضى روايات در ذيل آيه داستان تشنگى قابيل را در سرزمين احق*اف پس از كشتن برادر با اختلاف در مضمون بيان كرده‌اند.[67]
ج. آيه 55 واقعه/56 با تمثيلى چگونگى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 565
تشنگى و نوشيدن اهل جهنم را تصوير مى‌كند. بر‌اساس اين آيه جهنميان مانند شتران مبتلا به بيمارى عطش ازآب سوزان مى‌آشامند: «فَشـرِبونَ شُربَ‌الهيم».[68](همين‌مقاله => تشنگى در آخرت)
افزون بر سه گروه آيات فوق برخى تفاسير «هـذا عَذبٌ فُراتٌ» (فرقان/25، 53؛ فاطر/35، 12) را به آب گواراى برطرف كننده تشنگى[69] معنا كرده‌اند؛ همچنين روايات، كسانى را كه توانايى تحمل تشنگى را ندارند از مصاديق «عَلَى الَّذينَ يُطيقونَهُ فِد يَةٌ طَعامُ مِسكين»(بقره/2،184) برشمرده و روزه ماه رمضان را بر آنان واجب ندانسته‌اند.[70]

منابع

انوارالتنزيل، البيضاوى (م.‌791‌ق.)، بيروت، دارالفكر، 1416‌ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م.‌1107‌ق.)، قم، مؤسسه البعثة، 1415‌ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م.‌794‌ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1415‌ق؛ التبيان، الطوسى (م.‌460‌ق.)، به كوشش احمد حبيب‌العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تفسير الجلالين، جلال‌الدين المحلى (م.‌864‌ق.)، جلال الدين السيوطى (م.‌911‌ق.)، بيروت، النور، 1416‌ق؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م.‌548‌ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1405‌ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م.‌1091‌ق.)، بيروت، اعلمى، 1402‌ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م.‌320‌ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير غريب القرآن الكريم، الطريحى (م.‌1085‌ق.)، به كوشش محمد كاظم، قم، زاهدى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م.‌774‌ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409‌ق؛ تفسير القرآن الكريم، محى‌الدين بن عربى (م.‌638ق.)، به كوشش مصطفى غالب، بيروت، دارالاندلس؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين (م.‌1050‌ق.)، به كوشش خواجوى، قم، بيدار، 1366‌ش؛ تفسير القمى، القمى (م.‌307‌ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411‌ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م.‌606‌ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413‌ق؛ تفسير مجاهد، مجاهد (م.‌102‌ق.)، به كوشش محمد عبدالسلام، دارالفكر الاسلامى الحديثة، 1410‌ق؛ تهذيب اللغه، الازهرى (م.‌370‌ق.)، به كوشش احمد بردوئى، الدار المصرية للتأليف؛ جامع البيان، الطبرى (م.‌310‌ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415‌ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م.‌671‌ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417‌ق؛ الجواهر الحسان، الثعالبى (م.‌875‌ق.)، به كوشش ابومحمد الغمارى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416‌ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م.‌911‌ق.)، بيروت، دارالفكر، 1414‌ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م.‌1270‌ق.)، ب كوش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، 1417‌ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م.‌554‌ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375‌ش؛ زادالمسير، جمال‌الدين الجوزى (م.‌597‌ق.)، بيروت، المكتب الاسلامى، 1407‌ق؛ فرهنگ فارسى، معين (م.‌1350‌ش.)، تهران، اميركبير، 1375‌ش؛ فقه القرآن، الراوندى (م.‌573‌ق.)، به كوشش حسينى، قم، كتابخانه نجفى، 1405‌ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م.‌711‌ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408‌ق؛ لغت نامه، دهخدا (م.‌1334‌ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت‌نامه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 566
و دانشگاه تهران، 1373‌ش؛ مجمع البحرين، الطريحى (م.‌1085‌ق.)، به كوشش محمود عادل و احمد حسينى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1408‌ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م.‌548‌ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406‌ق؛ معالم التنزيل، البغوى (م.‌510‌ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1414‌ق؛ معانى القرآن، النحاس (م.‌338‌ق.)، به كوشش الصابونى، عربستان، جامعة ام القرى، 1409‌ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م.‌395‌ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، 1404‌ق؛ مفردات، الراغب (م.‌425‌ق.)، به كوشش صفوان داوودى، دمشق، دارالقلم، 1412‌ق؛ المفصل، جواد على، بيروت، دارالعلم للملايين، 1976 م؛ الميزان، الطباطبايى (م.‌1402‌ق.)، بيروت، اعلمى، 1393‌ق.
محمد مهدى ملك محمدى



[1]. فرهنگ‌فارسى، ج1، ص1088؛ لغت‌نامه، ج4، ص5916، «تشنگى».
[2]. ر. ك: لسان‌العرب، ج1، ص745، «لهث»؛ ج‌2، ص‌291، «زنج»؛ ج‌4، ص‌451، «صرر».
[3]. مفردات، ص‌539، «ظمأ»؛ مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌123 ـ 124؛ معانى القرآن، ج‌3،ص‌268.
[4]. مفردات، ص‌848، «هيم».
[5]. همان، ص‌748، «لهث».
[6]. همان، ص‌750، «لوح».
[7]. التحقيق، ج‌7، ص‌178، «ظمأ».
[8]. التحقيق، ج‌11، ص‌310، «هيم».
[9]. همان، ج‌10، ص‌242 ـ 243، «لهث».
[10]. غريب القرآن، ص‌147 ـ 148.
[11]. المفصل، ج‌5، ص‌76.
[12]. همان، ج‌7، ص‌157.
[13]. همان، ص‌163.
[14]. همان، ص‌158.
[15]. جامع البيان، ج‌16، ص‌276؛ الميزان، ج‌14، ص‌221؛ التحقيق، ج‌7، ص‌179، «ظمأ».
[16]. التبيان، ج‌1، ص‌269؛ مجمع البيان، ج‌1، ص‌250؛ روح‌المعانى، ج‌1، ص‌427.
[17]. البرهان، ج‌1، ص‌226؛ الصافى، ج‌1، ص‌136.
[18]. تفسير صدرالمتالهين، ج‌3، ص‌434.
[19]. تفسير جلالين، ص‌44.
[20]. تفسير بغوى، ج‌1، ص‌173.
[21]. التبيان، ج‌2، ص‌295؛ مجمع البيان، ج‌2، ص‌148؛ التفسير الكبير، ج‌6، ص‌195.
[22]. تفسير بغوى، ج‌1، ص‌173.
[23]. التبيان، ج‌2، ص‌294؛ مجمع البيان، ج‌1، ص‌617؛ تفسير قرطبى، ج‌3، ص‌251.
[24]. تفسير ابن عربى، ج‌1، ص‌141.
[25]. تفسير ثعالبى، ج‌1، ص‌492.
[26]. تفسير قرطبى، ج‌3، ص‌251.
[27]. الميزان، ج‌9، ص‌403.
[28]. مجمع‌البيان، ج5، ص123؛ جوامع الجامع، ج‌2، ص‌103؛ روح المعانى، ج‌11، ص‌67.
[29]. جامع البيان، ج‌11، ص‌75 ـ 76؛ الدرالمنثور، ج‌3، ص‌286؛ تفسير ابن كثير، ج‌2، ص‌411.
[30]. تفسير بيضاوى، ج3، ص93؛ روح المعانى، ج‌9، ص‌255.
[31]. البرهان، ج‌4، ص‌3؛ الصافى، ج‌3، ص‌272.
[32]. التحقيق، ج‌7، ص‌179، «ظمأ».
[33]. البرهان فى علوم القرآن، ج‌4، ص‌86.
[34]. التبيان، ج‌4، ص‌203؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌334؛ البرهان، ج‌2، ص‌453 ـ 454.
[35]. مجمع‌البيان، ج4، ص‌519؛ تفسير عياشى، ج‌1، ص‌370؛ تفسير قمى، ج‌1، ص‌211.
[36]. البرهان، ج‌2، ص‌454.
[37]. مجمع البيان، ج‌4، ص‌518.
[38]. البرهان، ج‌2، ص‌453؛ تفسير عياشى، ج‌1، ص‌369؛ مجمع البيان، ج‌4، ص‌518.
[39]. البرهان، ج‌2، ص‌454؛ تفسير قمى، ج‌1، ص‌211.
[40]. الدرالمنثور، ج‌7، ص‌168.
[41]. روح‌المعانى، ج16، ص381؛ جوامع‌الجامع، ج‌2، ص‌42؛ تهذيب اللغه، ج‌8، ص‌428.
[42]. تفسير بغوى، ج3، ص194؛ مجمع‌البحرين، ج‌2، ص‌275؛ تفسير بيضاوى، ج‌4، ص‌34.
[43]. مجمع البيان، ج‌6، ص‌820؛ التبيان، ج‌7، ص‌150.
[44]. تفسير قرطبى، ج11، ص153؛ مجمع‌البيان، ج6، ص‌820؛ التبيان، ج‌7، ص‌150.
[45]. الميزان، ج‌10، ص‌381.
[46]. مجمع البيان، ج‌4، ص‌656.
[47]. البرهان، ج‌2، ص‌556 ـ 557.
[48]. تفسير عياشى، ج2، ص223؛ جوامع الجامع، ج4، ص‌565؛ روح المعانى، ج‌27، ص‌222.
[49]. جامع البيان، ج‌7، ص‌305؛ تفسير بغوى، ج‌4، ص‌407؛ زادالمسير، ج‌8، ص‌164 ـ 165.
[50]. مجمع البيان، ج‌10، ص‌726.
[51]. التفسير الكبير، ج‌29، ص‌175؛ تفسير بيضاوى، ج‌5، ص‌289.
[52]. مجمع البيان، ج‌10، ص‌334.
[53]. همان؛ تفسير صدر المتالهين، ج‌7، ص‌69 ـ 70؛ مقاييس اللغه، ج‌6، ص‌26، «هيم».
[54]. تفسير صدرالمتالهين، ج‌7، ص‌70.
[55]. التفسير الكبير، ج21، ص120؛ تفسيربغوى، ج3، ص‌133؛ روح المعانى، ج‌15، ص‌387.
[56]. مفردات، ص‌617، «غوث».
[57]. تفسير عياشى، ج‌2، ص‌326؛ البرهان، ج‌3، ص‌631.
[58]. تفسير قرطبى، ج‌19، ص‌78.
[59]. التبيان، ج7، ص443؛ التفسير الكبير، ج24، ص7؛ الميزان، ج‌15، ص‌131.
[60]. جامع‌البيان، ج‌13، ص‌169 ـ 170؛ تفسير ابن كثير، ج‌2، ص‌525؛ الدرالمنثور، ج‌4، ص‌628 ـ 629.
[61]. تفسير قرطبى، ج‌9، ص‌300.
[62]. الدرالمنثور، ج4، ص628؛ تفسير ابن كثير، ج‌2، ص‌525؛ تفسير بغوى، ج‌3، ص‌9.
[63]. تفسير مجاهد، ج‌1، ص‌326؛ التبيان، ج‌6، ص‌233؛ الدرالمنثور، ج‌4، ص‌628.
[64]. جامع‌البيان، ج‌13، ص‌170؛ روض‌الجنان، ج‌11، ص‌202‌ـ‌203؛ مجمع البيان، ج‌5، ص‌436.
[65]. تفسير قرطبى، ج‌9، ص‌301؛ تفسير بغوى، ج‌3، ص‌9؛ جوامع الجامع، ج‌1، ص‌669.
[66]. جامع‌البيان، ج‌13، ص171؛ مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌436.
[67]. تفسير قمى، ج‌1، ص‌361؛ البرهان، ج‌3، ص‌241؛ الدرالمنثور، ج‌4، ص‌629.
[68]. التفسير الكبير، ج‌29، ص‌175؛ تفسير بيضاوى، ج‌5، ص‌289.
[69]. تفسير بيضاوى، ج‌4، ص‌224، 414؛ روح المعانى، ج‌19، ص50؛ ج‌22، ص‌265.
[70]. تفسير عياشى، ج‌1، ص‌98؛ فقه القرآن، ج‌1، ص‌185.

مقالات مشابه

سبک زندگی در تعامل با آب با تکیه بر آموزه‌های قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, ام‌البنین سلیمانی باغشاه

اوصاف آب در قرآن

نام نشریهدوماهنامه آفاق

نام نویسندهسیدعبدالجبار رجب اف

بررسي اهمت آب از ديدگاه قرآن كريم

نام نشریهفصلنامه انسان و محیط زیست

نام نویسندهمحمدجواد محمدی, محمدمهدی امین, علی معطریان, فلاح حیدر ماه

تصویر آب در قرآن (1)

نام نشریهمجله رشد ( آموزش قرآن )

نام نویسندهصهبا کرمانی

آب در اسلام

نام نشریهمجله مشکوة

نام نویسندهمحمد واعظ‌زاده خراسانی