يكى از روشهاى تفسير قرآن، روش عرفانى آيات است. امام خمينى در آثار خود نشان دادهاند كه به اين روش در تفسير قرآن اهتمام دارند. ايشان در تفسير قرآن سعى دارند، از آيات قرآن، نكات و لطايفى عرفانى بركشند. در اين مقاله تلاش مىشود با به دست دادن تعريف روشنى از اين روش با تكيه بر بيانات ايشان و تبيين تمايز آن از تفسير به رأى و نيز ذكر مواردى از تفسير عرفانى وى درباره سوره حمد زواياى پنهان روش تفسير عرفانى آشكار ساخته شود.
تفسير، روش تفسيرى، تفسير عرفانى، تفسير رمزى، تفسير به رأى، تفسير باطنى.
امام خمينى، از جمله مفسران ارجمندى بود كه به تفسيرى عرفانى قرآن اهتمام داشت. در اين مقاله، نخست روش تفسيرى عرفانى با تكيه بر آثار امام خمينى تبيين مىشود و آنگاه تفاوت تفسير عرفانى با تفاسير به رأى از نگاه ايشان بررسى مىگردد و در پايان مواردى از تفاسير عرفانى ايشان در سوره حمد ياد مىشود.
مطالعه در آثار تفسيرى حضرت امام، نشان مىدهد كه ايشان در تفسير آيات، ضمن اهميت به تدبّر در الفاظ و ظاهر آيات، عنايت ويژهاى به فهم قلبى و عرفانى آيات قرآن داشتهاند.
تفسير عرفانى كه از آن به تفسير «رمزى » يا «اشارى » نيز ياد مىشود، عهدهدار بيان باطن آيات قرآن و بيان معانى رمزى و اشارى آنهاست. اين نحوه از تفسير مبتنى بر آموختههاى ذوقى و عرفانى و مبانى سير و سلوك است و از طريق كشف و شهود به دست مىآيد؛ لذا تفاسير عرفانى، بسيار دور از ذهن به نظر مىرسد.
آيةالله معرفت، تفسير عرفانى را چنين تعريف مىنمايد :
تفسير عرفانى آن است كه آيات براساس تاويل ظاهر آنها و مراجعه به باطن تعابير قرآن و اعتماد بر دلالت رمزى و اشارى آيات صورت مىگيرد و نه دلالت ظاهرى آن، بلكه برخاسته از جوانب كلام و ذوق عرفانى است.(معرفت، ج2، ص526)
در تفاسير عرفانى، مفسران با بواطن و اسرار آيات سركار داشته، معتقدند كه قرآن گرچه داراى ظاهر است، ولى داراى مفاهيم رمزى بلند و گستردهاى است كه فهم آنها مخصوص خواص آشنا با اسرار شريعت است و چون قرآن، اين معانى باطنى را براى فهماندن به خواص با رمز و اشاره بيان كرده، آنان نيز، آن اسرار نهايى را با همان شيوه رمز و اشاره بيان مىكنند و ظاهر قرآن را براى طبقه عوام مىگذراند.(همان، ج2، ص367)
مهمترين تفاسير عرفانى از آغاز تاكنون عبارتاند از: تفسير منسوب به امام صادق(ع)، تفسير تسترى سهل بن عبدالله تسترى(م283ق)، تفسير ابو عبدالرحمن سلمى(م412ق) معروف به حقائق التفسير، لطائف الاشارات قشيرى(م465ق)، كشفالاسرار و عدةالابرار ميبدى(م480ق) كه اصل آن مربوط به خواجه عبدالله انصارى است و ميبدى به شرح و بسط آن پرداخته است، رحمة من الرحمن فى تفسير و اشارات القرآن ابن عربى محى الدين اندلسى مالكى صوفى(م638)، تبصير الرحمن و تيسير المنان على بن احمد بن ابراهيم مهايمى(م835ق)، الفواتح الالهية و المفاتح الغيبية الموضحة للكلم القرآنية و الحكم الفرقانية نعمة الله نخجوانى(م920ق)، تفسير القرآن الكريم صدرالدين شيرازى معروف به صدرالمتألهين(م1050ق)، مناظرالانوار و مظاهرالاسرار فى تفسير كتاب اللّه الملك الجبار تاليف محمد تقى قزوينى(م1270ق)، بيان السعادة فى مقامات العبادة منسوب به محمد بن حيدر گنابادى مشهور به ملاسلطان على(م1327ق).
امام خمينى، با ديدى عرفانى به تأمّل و تدبّر در آيات و تفسير آنها پرداختهاست؛ لذا ايشان تفسير خود را از آيات، رمز، اشاره، كلمه عرفانى، وجه عرفانى، ذوق عرفانى، لطايف عرفانى و مانند آنها خوانده است.
وى معتقد بود كه در قرآن نكات عرفانى و رمزى، فراوان است و فهم آن براى همگان ميسر نيست و در اين خصوص مىگويد:
قرآن و حديث نيز قانونهاى علمى را كه توده آوردهاند، طورى بيان كردند كه مردم مىفهمند؛ لكن علوم قرآن و حديث را همهكس نمىتواند بفهد و براى همهكس نيامدهاست؛ بلكه بعضى از آنها رمز است، بين گوينده و يك دسته خاصى... . قرآن از اين گونه رمزهاست كه حتى به حسب روايات، جبرئيل هم كه قرآن را آورد، خود نمىدانست معنى آن را، فقط پيغمبر اسلام(ص) و هركس را او تعليم كرده، كشف اين رمزها را مىتوانست بنمايد.(كشف الاسرار، ص322)
او حروف مقطعه را نيز از همين قبيل مىدانست و مىفرمود:« در حروف مقطعه اوايل سور اختلاف شديد است و آنچه بيشتر موافق اعتبار آيد، آن است كه از قبيل رمز بين محّب و محبوب است.»(چهل حديث، ص351)
ايشان معتقدند كه قرآن در برگيرنده مهمترين نكات عرفانى است و نمىتوان كتابى را بهتر از قرآن در عرفان يافت. فلاسفه و عرفاى بزرگ هرچه دارند، از قرآن اخذ كردهاند و برترين نكات عرفانى كه امروزه بين عرفا رايج است، از قرآن متخذ است؛ حتى نكاتى كه نزد فلاسفه بزرگ يونان سابقه نداشته و ارسطو و ديگر فلاسفه و عرفا از آن بىخبر و از درك و فهم آنها عاجز بودهاند، همه از قرآن است. فلاسفه و عرفاى اسلامى نيز كه در مهد قرآن بزرگ شدهاند، هرچه دارند، از قرآن دريافتهاند و نكات عرفانى آنگونه كه در قرآن است، در هيچ مكتوبى نيست.(همو، جلوههاى رحمانى، ص24)
حضرت امام در شرح حديث عقل و جهل به همين نكته اشاره مىنمايد و معتقد است كه قرآن مملو از نكات عرفانى است؛ منتها براى اهلش قابل درك است و هركسى به اندازه فهمش از آن بهره مىبرد و مىفرمايد:
گاهى با نصف سطر، برهانى را كه حكما با چندين مقدمات بايد بيان كنند، به صورت غير شبيه به برهان مىفرمايد، مثل قوله تعالىلَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهَُ لَفَسَدَتَا(انبياء، آيه 22)(1) و قوله تعالى إِذا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ(مؤمنون، آيه 91)(2) كه برهان دقيق بر توحيد است و هر يك از اين دو محتاج به چندين صفحه بيان است كه پيش اهلش واضح است و غير اهلش را نيز حق تصّرف در آن نيست، گرچه چون كلام جامع است، به اندازه فهمش هركس از آن ادراكى مىكند و مانند أَلاَ يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ(ملك، آيه 14)(3) و وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ(حديد، آيه 4)(4) و... كه هريك اشاره به علوم عاليه حكمت ما قبل الطبيعة است، به وجه عرفانى.(شرح حديث عقل و جهل، ص40)
ايشان معتقد است كه نقش عرفان در شناخت دين و تفسير قرآن، بس مهم است و با ديد عرفانى مىتوان پايه و اساس دين را كاملتر و بهتر شناخت و بدون آن، تصديق به اين كه قرآن، كتابى وحى الهى است، مشكل خواهد بود.
او مىفرمايد:
هركس نظرى به عرفان قرآن و عرفاى اسلام كه كسب معارف از قرآن نمودند، نظر كند و مقايسه ما بين آنها با علماى سايراديان و تصنيفات و معارف آنها كند، پايه معارف اسلام و قرآن را كه اسّ اساس دين و ديانت و غايةالقصوى بعث رسل و انزال كتب است، مىفهمد و تصديق به اينكه كتاب وحى الهى و اين معارف، معارف الهيهاست، براى او مؤونه ندارد.(همان، تفسير سوره حمد، ص45)
امام خمينى معتقدند كه برداشتهاى عرفانى و اخلاقى با تفسير به رأى بسيار متفاوت است. او در بيان تفاوتهاى ميان تفسير عرفانى و تفسير به رأى اين نكات را مورد توجه قرار دادهاند:
الف. تفسير به رأى، به آيات الاحكام مربوط است و در اين آيات برداشتهاى عقلى و عرفانى وجود ندارد و روايات نهى از تفسير به رأى هم در مورد آنهاست. عقل در فهم آيات الاحكام توانايى ندارد؛ از اين رو بايد آنها را به صرف تعبد از خُزّان وحى دريافت.
حتى برخى از روايات به اين منظور وارد شده است كه فقهايى را كه مىخواستند، دين خدا را با عقول خود بفهمند، از اين كار منع كنند؛ مانند:« ليس شيىء أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن؛ عقل در تفسير قرآن، دورترين چيز است.»(مجلسى، ج89، ص95) و «دين الله لا يصاب بالعقول؛ دين خدا را با عقلها نتوان دريافت»(همان، ج2، ص303).
ايشان بيان مىدارد كه مقصود از «دين الله» در روايت مذكور، احكام تعبديه دين است، و الا باب اثبات صانع و توحيد، معاد، بلكه مطلق معارف دينى، ميدان فهم و گستره معرفت عقلاست».(امام خمينى، آداب الصلاة، ص200)
ب. تفسير به رأى، آن است كه مفسر، پيشداورى نموده، عقائد و سلائق خويش را بر قرآن تطبيق دهد؛ برخلاف برداشتهاى عرفانى اخلاقى، كه پس از مطالعه در آيات، از بطون آيات، برمىآيند و براى اثبات عقيده يا مبانى فكرى خاصى نيست.
ايشان معتقد است آنهايى كه به دنبال تفسير به رأى هستند، به اصل قرآن كارى ندارند. آنها به دنبال مقصد خود و اثبات آن هستند و مىخواهند آراى خود را برقرآن تطبيق كنند و قرآن را با رأى خود تفسير و تأويل نمايند. در اسلام، چنين كارى حرام شمرده شده است.(فيض كاشانى، مقدمه پنجم، و مجلسى، ج36، ص227 و ج90، ص136)
ج. تدبر در آيات كه به كشف بهرههاى عرفانى و اخلاقى مىانجامد، فراتر از تفسير است؛ از اين رو از مصاديق تفسير به رأى شمرده نمىشود.
ايشان بر اين باور است كه برداشتهاى عرفانى كه به بطون آيات مربوط است(امام خمينى، آداب الصلاة، ص199)، تفسير نيست؛ بلكه تأويل بطون قرآن به شمار مىرود؛ به علاوه تفسير به رأى تلقى كردن برداشتهاى عرفانى، به مهجوريت قرآن مىانجامد.
او در اين زمينه مىفرمايد:
اگر كسى از قول خداوند الْحَمْدُ للّهَِِ رَبِّ الْعَالَمِينَ كه حصر جميع محامد و اختصاص تمام اثنيه است به حق تعالى، استفاده توحيد افعالى كند و بگويد: از آيه شريفه استفاده مىشود كه هر كمال و جمال و هر عزت و جلالى كه در عالم است...، از حق تعالى است و هيچ موجودى را از خود چيزى نيست و لهذا محمدت و ثنا، خاص به حق تعالى است و كسى را در آن شركت نيست، اين چه مربوط به تفسير است تا اسمش تفسير به رأى باشد يا نباشد.(همان)
ايشان در تفسير سوره حمد كه از جمله زيباترين اثر تفسير عرفانى ايشان است، به بيان نكات عرفانى فراوانى از آن سوره مىپردازد كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
در ذيل كلمه «الحمد» بيان مىدارد كه چون وجود انسان كامل، هدف نهايى تربيت الهى است، از اين جهت خداوند، لايق حمد و ستايش است و مىفرمايد:
چون تربيت نظام عالم ملك از فلكيات و عنصريات و جوهريات و عرضيات آن، مقدمه وجود انسان كامل است و در حقيقت اين وليده، عصاره عالم تحقق وغايةالقصوى عالميان است و از اين جهت آخرين وليده است، و چون عالم ملك به حركت جوهريه ذاتيّه متحرك است و اين حركت ذاتى استكمالى است، به هر جا منتهى شد آن غايت خلقت و نهايت سير است...
پس دست تربيت حق تعالى در تمام دار تحقق به تربيت انسان پرداخته است و الانسان هو الاول و الاخر.(همان، ص42)
سپس در ادامه تفسير كلمه «الحمد» ضمن بيان اين كه غايت فعل خدا، تربيت انسان است، اظهار مىكند كه غايت نهايى خلقت و تربيت انسان، ذات حق و معاد او از خدا و در راه خدا و به واسطه خدا و به سوى خداست.
او در اين زمينه مىفرمايد:
اين كه ذكر شد، در افعال جزئيه و نظر به مراتب وجود است و الا به حسب فعل مطلق از براى فعل حق تعالى، غايتى جز ذات مقدسش نيست... . پس انسان مخلوق لاجل الله و ساخته شده براى ذات مقدس اوست... .
غايت سيرش وصول به باب الله و فناى فى الله و عكوف به فناء الله است و معاد او الى الله و من الله و فى الله و بالله است؛ چنان كه قرآن مىفرمايد: إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ(غاشيه، آيه 25)(5) و ديگر موجودات به توسط انسان رجوع به حق كنند، بلكه مرجع و معاد آنها به انساناست؛ چنان كه در زيارت جامعه كه اظهار شمّهاى از مقامات ولايت را فرموده، مىفرمايد: و اياب الخلق اليكم و حسابهم عليكم(6).(امام خمينى، تفسير سوره حمد، ص43)
ايشان در ادامه در بيان اين كه غايت حمدها خداست، پس از ذكر آيه شريفه إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ* ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ(غاشيه، آيات 25 و 26)(7) بيان مىدارد كه رجوع انسان كامل به خداست و انسان كامل، فانى فى الله است و مىافزايد:
و أياب الخلق اليكم و حسابهم، سرّى از اسرار توحيد، و اشاره به آن است كه رجوع انسان كامل، رجوع الى الله است؛ زيرا كه انسان كامل، فانى مطلق و باقى به بقاءالله است و از خود تعيّن و أنيّت و أنانيّتى ندارد؛ بلكه خود از اسماى حسنى و اسم اعظم است.(امام خمينى، تفسير سوره حمد، ص44)
سپس در ادامه بيان مىدارد كه قرآن سرشار از نكات عرفانى است كه اهلش مىتواند آن را درك كند و همان اسرار نهايى، سبب عظمت و بزرگى قرآن شده و مىافزايد:
قرآن شريف به قدرى جامع لطايف و حقايق و سراير و دقايق توحيد است كه عقول اهل معرفت در آن حيران مىماند و اين اعجاز بزرگ اين صحيفه نورانيه آسمانى است.(همان)
ايشان در مورد ديگرى در باره «الحمد»، بيان مىدارد كه الْحَمْدُ للّهَِِ رَبِّ الْعَالَمِينَ به اين معنا نيست كه ستايش براى خداست؛ بلكه به اين معناست كه هرگز حمدى جز براى خدا واقع نمىشود و مىافزايد:
سوره حمد كه در قرآن هست و اولين سوره است و آن را براى نماز قرار دادند و نماز بدون حمد، گفتند، نماز نيست(حرّ عاملى، ج4، ص732)، همين سوره حمد، تمام معارف، درش هست؛ منتها آن كه نكتهسنج باشد، بايد در آن تامل كند؛ خوب، ما اهلش نيستيم، ما مىگوئيم...الْحَمْدُ للّهَِِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، يعنى شايسته است خدا كه همه حمدها براى او باشد؛ امّا قرآن اين را نمىگويد. قرآن مىگويد كه اصلا حمدى واقع نمىشود در جايى الاّ براى خدا. آن هم كه بتپرست است، حمد دارد. آن هم براى خداست، خودش نمىداند، اشكال از ندانستن و جهالت ماهاست.(امام خمينى، تفسير سوره حمد، ص200)
حضرت امام در مورد اين آيه شريفه، بيان مىدارد كه گرچه مالكيت خدا به همه اشيا و همه عوالم، يكسان است و لكن اختصاص مالكيت در آيه شريفه به «يومالدين» به جهت آن است كه روز قيامت، روز جمع همه اشيا و همه ايام ديگر نيز به تبع آن خواهد بود و يا روز قيامت، روز ظهور مالكيت خداست. او مىفرمايد:
مالك يوم الدين، اين اختصاص، ممكن است براى اين باشد كه «يوم الدين»، يومالجمع است. از اين جهت، مالك «يومالدين» كه مالك يومالجمع است، مالك ايّام ديگر كه متفرقات است، مىباشد... و يا براى آن است كه ظهور مالكيت و قاهريت حق تعالى، در «يومالجمع» است كه «يوم رجوع ممكنات» است به بابالله و صعود موجودات به فناست، مىباشد.(همان، ص53)
امام در مورد علت ذكر نعبد و نستعين، به صورت صيغه متكلم معالغير، با آن كه گوينده آن، واحد و يكنفر است، به سه نكته عرفانى ذيل اشاره مىكند:(همان، ص62)
الف: عابد براى پذيرش عبادتش به حيلهاى شرعيه متوسل شده است تا عبادتش مقبول شود و آن اين است كه عبادت خود را ضمن عبادات ساير مخلوقات، كه از جمله آنها عبادات اولياء الله است و عبادت آنها مورد قبول است، تقديم مىنمايد تا بدين وسيله عبادت او نيز قبول شود؛ زيرا از عادت كريم نيست تا تبعيض قايل شود و برخى را بپذيرد و برخى را ردّ نمايد.
ب: چون تشريع نماز در ابتداى امر به جماعت بوده، اين لفظ به شكل جمع آورده شدهاست.
ج: چون همه موجودات و همه ذرات عالم به حمد او مشغول هستند، لذا با صيغه جمع خدا را عبادات مىكنند و از او كمك مىطلبند. او در اين زمينه مىفرمايد:
چون سالك در الحمد لله، جميع محامد و اثنيه را از هر حامد و ثناجويى در ملك و ملكوت، مقصور و مخصوص به ذات مقدس حق نمود... و در فطرت تمام موجودات، خصوصا نوع انسانى، خضوع در پيشگاه مقدس كامل و جميل علىالاطلاق ثبت و ناصيه آنها در آستانه قدسش بر خاكاست؛ چنان كه در قرآن شريف مىفرمايد: وَإِنْ مِنْ شَىْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ(اسراء، آيه 44)(8)، و ديگر آيات شريفه و اخبار معصومين كه مشحون از اين لطيفه الهيه است، مؤيد برهان حكمى متين است. پس چون سالك الى الله به قدم استدلال برهانى يا ذوق ايمانى يا مشاهده عرفانى اين حقيقت را دريافت، در هر مقامى كه هست دريابد كه جميع ذرات وجود و سكنه غيب و شهود، عابد على الاطلاق و پديد آرنده خود را طلبكارند؛ پس با صيغه جمع اظهار كند كه جميع موجودات در همه حركات و سكنات خود عبادت ذات مقدس حق تعالى كنند و از او استعانت جويند.(امام خمينى، تفسير سوره حمد، ص64)
ايشان در مورد استعانت از خداوند، معتقد است كه استعانت از غير خدا ممكن نيست؛ زيرا قدرتى غير از خدا وجود ندارد تا از او استعانت بجوييم و معناى ايّاك نستعين، اين نيست كه ما از ديگران استعانت مىجوييم؛ بلكه اشاره به اين نكته است كه استعانتى واقع نمىشود، مگر از خدا و در اين خصوص مىفرمايد:
اياك نستعين، نه معنايش اين است كه همه ما استعانت از تو، ان شاءالله، مىخواهيم و اينها، نخير! بالفعل اين طورى است كه به غير خدا، استعانت اصلاً نيست. اصلاً قدرت ديگرى نيست. چه قدرت ديگرى ما داريم، غير قدرت خدا؟ آن كه تو دارى غير از قدرت خدا است؟(همان، ص201)
حضرت امام در مورد اين آيه شريفه به نكات عرفانى لطيف ديگرى اشاره مىنمايد و ظاهراً با عنايت به حديث شريف نبوى الطرق الى الله بعدد انفاس الخلائق(جامى، ص185) معتقد است كه هر موجودى صراطى مخصوص به خود دارد و هدايت به صراط مستقيم، داراى مراتبى به اين شرح است: هدايت به نور فطرى؛ هدايت به نور قرآن؛ هدايت به نور شريعت؛ هدايت به نور اسلام؛ هدايت به نور ايمان؛ هدايت به نور يقين؛ هدايت به نور عرفان؛ هدايت به نور محبت؛ هدايت به نور ولايت؛ هدايت به نور تجريد و توحيد.
ايشان براى هر يك از آن مراتب، دوطرف، افراط و تفريط، غلّو و تقصير، قائل است و راه اعتدال را، راه نجات و صراط مستقيم مىداند(امام خمينى، تفسير سوره حمد، ص77).
حضرت امام در نامه عارفانهاى نيز كه به يكى از نزديكان مىنويسد، در مورد اين آيه به اين نكته تفسيرى عرفانى اشاره مىكند كه همه انسانها يا در مسير بهشتاند، يا در مسير جهنم و دنيا مرتبهاى از جهنم است و مىفرمايد:
دنيا و هرچه در آن است، جهنم است كه باطنش در آخر سير ظاهر شود و ماوراى دنيا تا آخر مراتب بهشت است كه در آخر سير پس از خروج از حذر طبيعت، ظاهر شود و ما و شما و همه يا حركت به سوى قعر جهنم مىكنيم يا به سوى بهشت و ملأ اعلى... . جهنم و بهشتِ هركس نتيجه اعمال اوست. هرچه كشتيم، درو مىكينم. فطرت و خلقت انسان بر استقامت و نيكى است. سرشت انسانى در جهت به خير است. ما خود اين سرشت را به انحراف مىكشانيم و ما خود حجب را مىگسترانيم و تارها را بر خود مىتنيم.(صحيفه نور، ج22، ص345)
آثار حضرت امام، همه، همانند نمونههاى كه گذشت، حكايت از روش عرفانى، رمزى و اشارى ايشان در تفسير دارد.
امام خمينى، در تفسير آيات روش عرفانى را پيش گرفته و معتقد بود كه آيات قرآن، داراى رموز و اشاراتى است كه فهم و دريافت آنها به خواص اختصاص دارد. تفسير سوره حمد نمونه برجستهاى از تفسير عرفانى او به شمار مىرود. از منظر ايشان، تفسير عرفانى با تفسير به رأى متفاوت است و هريك حوزهاى متمايز از ديگرى دارد. ايشان رسالت بزرگ مفسران را نيز، كشف و دريافت مقاصد عرفانى قرآن مىداند.
حرّ عاملى، محمد حسن؛ وسائل الشيعه، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1391ق
خمينى، روح الله موسوى؛ آداب الصلاة، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1372ش
خمينى، روح اللّه موسوى؛ تفسير سوره حمد، مؤسسه تنظيم و نشر آثار، 1378ش
خمينى، روح اللّه موسوى؛ جلوههاى رحمانى، معاونت فرهنگى بنياد شهيد، 1371ش
خمينى، روح اللّه موسوى؛ چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1374ش
خمينى، روح اللّه موسوى، شرح حديث عقل و جهل، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1377ش
خمينى، روح اللّه موسوى؛ صحيفه نور، مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1364ش
خمينى، روح اللّه موسوى؛ كشف الاسرار، انتشارات مصطفوى، قم، بىتا
جامى، عبدالرحمن؛ نقد النصوص، چ2، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1370ش
سيوطى، جلال الدين؛ الإتقان فى علوم القرآن، بىچا، المكتبة الثقافية، بيروت، 1973م
طباطبائى، محمد حسين؛ الميزان فى تفسيرالقرآن، مؤسسة الأعلمى، بيروت، 1393ق
طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن، دار المعرفة، بيروت، 1406ق
فيض كاشانى، ملامحسن؛ الصافى فى تفسير القرآن، بىچا، دار المرتضى، مشهد، بىتا
كلينى، محمد بن يعقوب، اصول كافى، با تصحيح على اكبر غفارى، دار التعارف، بيروت، 1401ق
مجلسى، محمد باقر؛ بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403ق
معرفت، محمدهادى؛ التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، جامعه الرضويه، مشهد
1 . اگر در آسمان وزمين جز خدا، خدايان ديگرى بود، فاسد مىشدند.
2. اگر چنين مىشد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير و اداره مىكرد و بعضى بر بعض ديگر برترى مىجستند.
3 . آيا آن كه خلق كرده، نمىداند، با آن كه او به باطن عالم دانا است.
4 . او با شما است، هر جا با شيد.
5 . همانا بازگشت آنان به سوى ماست.
6 . بازگشت آفريدگان به سوى شما و حسابررسى آنان باشماست .
7. همانا بازگشت آنان به سوى ماست؛ آن گاه حسابشان برعهده ماست.
8 . هيچ چيزى نيست مگر آن به حمد او تسبيح گويد، لكن شما تسبيح آنها را نمىفهميد.