تابعين

پدیدآورمهران اسماعیلی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 7

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 2752 بازدید

تابعين

تابعين از ماده «ت ـ ب ـ ع» مشتق شده است كه در معانى پيروى كردن، دنبال كردن، تعقيب كردن و پاى در جاى پاى ديگرى گذاشتن به كار رفته است.[1] قرآن‌كريم در دعوت مردم به پيروى از پيامبران، از اين واژه در قالب باب افتعال استفاده كرده است. «تابعين» زمانى به يك اصطلاح تبديل شد كه خداوند در آيه 100 توبه/9 مسلمانان را به چند گروه تقسيم و از دسته‌اى از آنان با اين وصف ياد كرد. اين توصيف قرآنى در سال نهم هجرى روى داده است، زيرا سوره توبه بنا به نقل قتاده و مجاهد آخرين سوره‌اى است كه بر پيامبر‌اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شده است.[2] محتواى آن نيز به روشنى بيانگر اين نكته است، زيرا بخش نخست آن ناظر به برائت از مشركان و بخش دوم آن ناظر به غزوه‌تبوك است كه هر دو به حوادث سال نهم باز مى‌گردند.[3]
از مسائلى كه در اين سوره بدان پرداخته مى‌شود، اعزام و بسيج نيروهاى نظامى است. در آيات اين بخش، از قبايل و شخصيتهايى كه بر اثر هراس از روم در اين اعزام حاضر نشدند مذمت شده و از مسلمانانى كه به اطاعت از پيامبر در غزوه تبوك حضور يافتند تمجيد و به آنان وعده بهشت و سعادت عظيم داده شده است: «والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرينَ والاَنصارِ والَّذينَ اتَّبَعوهُم بِاِحسـن رَضِىَ اللّهُ عَنهُم ورَضوا عَنهُ واَعَدَّ لَهُم جَنّـت تَجرى تَحتَهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها اَبَدًا ذلِكَ الفَوزُ العَظيم».در اين آيه تحسين‌شدگان به دو دسته تقسيم شده‌اند. مسلمانان سابقه‌دار، اعم از مهاجر و انصار: «والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرينَ والاَنصارِ» و نومسلمانانى كه به خوبى از مسلمانان نخست پيروى كرده‌اند: «والَّذينَ اتَّبَعوهُم بِاِحسـن» و به آنها نيز وعده بهشت داده شده و جزو كسانى قرار گرفته‌اند كه سعادت بزرگى نصيبشان شده است. روشن است كه برخى از تازه مسلمانان رويه‌اى ديگر در پيش گرفته بودند و دنباله‌رو مسلمانان اوليه نبودند.
با توجه به گزارش آيه از دو گروه مسلمانان اوليه و پيروان آنها درون جامعه مسلمانان سال نهم هجرى، اين پرسش مطرح مى‌شود كه تفكيك مسلمانان به چه مقطع زمانى باز مى‌گردد تا مشخص شود تا چه هنگام گروندگان به اسلام
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 17
جزو سابقان قرار مى‌گرفتند و از چه زمانى از گروه تابعان شمرده مى‌شدند. برخى برآن‌اند كه ملاك سبقت و تبعيت در گرايش به اسلام، بيعت* رضوان در سال ششم هجرى است.[4] برخى ديگر معيار را فتح* مكه در سال هشتم هجرى مى‌دانند.[5] در هر دو صورت با توجه به اينكه فتح مكه در سال‌هشتم (يك سال پيش از نزول اين آيه) نقطه‌عطفى در گسترش اسلام در شبه جزيره و افزايش شمار مسلمانان محسوب مى‌شود و همچنين با توجه به اينكه مسلمانان ديگر در فشار نبودند تا بر اثر آن به مدينه مهاجرت كنند و انصار* به يارى آنها برخيزند، مى‌توان سال هشتم را پايان عصر هجرت و نصرت دانست (=>‌انصار)، از اين رو به يقين گروندگان به اسلام پس از سال‌هشتم جزو تابعان خواهند بود و نه سابقان و از آنجا كه مسلمانان شبه جزيره تا سال هشتم اقليتى محدود بودند، بيشتر نومسلمانان جامعه شبه جزيره از جمله مكيّان و بيابان نشينانى كه در سال نهم با پيامبر همراه شدند، جزو تابعان قرار خواهند گرفت.
تفكيك مسلمانان به سابق و تابع يا متقدم و پيرو كه براساس همين آيه شكل گرفته بود، پس از پيامبر نيز ادامه يافت؛ در نامه‌اى از ابوبكر به برخى مرتدان در سال يازدهم هجرى آمده است كه لشكر اعزام شده به سوى شما مركب از مهاجران، انصار و تابعان به احسان است.[6] گزارشگران تاريخى نيز در بيان گزارشهاى نظامى از جمله شمار جنگجويان يا تلفات سپاهيان ابوبكر، تلفات هر دسته را جداگانه گفته‌اند.[7] تعيين مقررى در دوره خليفه دوم، تا حد بسيار زيادى به نصرت، هجرت يا تبعيت به احسان آنان بستگى داشته و در پرداخت نيز اين قاعده رعايت مى‌شده است.[8]
به نظر مى‌رسد كه به مرور زمان مفهوم تابعين رو به گسترش مى‌گذارد تا جز سابقان شامل همه مسلمانان بشود. طبيعت اين گسترش معنايى به مفهوم دو بعدى تابعان باز مى‌گردد. به لحاظ زمانى تابعين در برابر سابقين قرار مى‌گيرند ومعيار تفكيك اين دو معيارى زمانى است و معلوم نيست دوره تابعين تا چه زمانى ادامه خواهد يافت. از سوى ديگر مفهوم تابعين كه با قيد احسان همراه شده است، حول تبعيت و پيروى در رفتار و عمل فرد دور مى‌زند. به هرحال چه كسانى كه دنباله‌رو مشى مهاجران و انصار بودند و چه كسانى كه اسلامشان به دوره‌هاى بعد باز مى‌گردد خواهند توانست خود را تابعى بخوانند، چنان‌كه در روايتى منسوب به ابن‌عباس آمده كه همه كسانى كه تا
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 18
قيامت مسلمان شوند از تابعان خواهند بود.[9] بر اين اساس تابعين شامل جمع وسيعى از مسلمانانى خواهد شد كه نخستين گروه آنان مسلمانان اواخر عصر پيامبرند؛ امّا پايانى براى آنان نيست، بر اين اساس بسيارى از مفسران ذيل آيه «والَّذينَ جاءو مِن بَعدِهِم يَقولونَ رَبَّنَا اغفِر لَنا ولاِِخونِنَا الَّذينَ سَبَقونا بِالايمـنِ ولاتَجعَل فى قُلوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ ءامَنوا رَبَّنا اِنَّكَ رَءوفٌ رَحيم»(حشر/59،10) با استفاده از روايات گفته‌اند: منظور از «والَّذينَ جاءو مِن بَعدِهِم»شامل همه دنباله‌روان مهاجران و انصار تا قيامت خواهد بود.[10] شواهدى نيز در تأييد اين امر در سخنان اميرمؤمنان و امام على‌بن الحسين(عليهما السلام)هست؛ امام‌على(عليه السلام)در برخى خطبه‌هاى خود سپاه شام را از تابعين تهى مى‌داند[11] و اين بدان معناست كه آنان پيرو مهاجران و انصار نيستند. در ادعيه صحيفه سجاديه نيز امام سجاد(عليه السلام) بر تابعين (از حال تا قيامت) و همسران و فرزندانشان درود فرستاده‌اند؛ درودى كه مانع معصيت آنان شود و بهشت را بر آنان بگستراند و‌... ‌‌.[12]

تابعين، اصطلاحى در علم الحديث:

تابعين از اصطلاحات بسيار رايج در ميان اهل حديث است كه زمينه شكل‌گيرى آن به سده دوم هجرى و رواج آن به نيمه دوم سده سوم باز مى‌گردد. در مقاطعى از سده اول و دوم پديده جعل حديث بسيار رواج يافت و عالمان را بر آن داشت تا شيوه‌اى براى شناسايى احاديث ضعيف و در نتيجه كنار نهادن آنها تعريف كنند. يكى از عمده‌ترين راهكارها تأكيد بر سند حديث بود تا مشخص شود هر روايتى از طريق چه كسانى نقل شده است؛ و اين اطمينان به دست آيد كه همه راويان حديث تا پيامبر، روايت را شنيده و نقل كرده‌اند، از اين‌رو لازم بود معلوم شود كه هر راوى در چه دوره‌اى زندگى مى‌كرده و آيا امكان داشته راوى قبل از خود را ديده و از او روايت را نقل كرده باشد يا نه. در صورتى كه خللى در اسناد پيش مى‌آمد روايتْ مرسل، و فاقد اعتبار شناخته مى‌شد، بنابراين محدثان همه كسانى را كه معاصر پيامبر بودند و ايشان را ملاقات كرده و احتمالا سخنانى از ايشان شنيده بودند «صحابى» ناميدند تا بيانگر گروهى باشد كه بايد روايات نبوى را از طريق آنها دريافت كرد. اين گروه شامل ياران كهنسال، ميانسال و جوان پيامبر مى‌شد و از اين رو به يك نسل محدود نمى‌گشت. آنان همچنين براى نامگذارى گروه بعد كه روايات را از صحابه دريافت مى‌كرده‌اند، از واژه «تابعين» استفاده كردند، بر اين اساس تابعى كسى است كه با يكى از صحابه ملاقات كرده و احتمالا از او روايتى را
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 19
شنيده است.
بر اساس اين اصطلاح جديد سلسله سند هر روايت معتبر، بايد دست‌كم نامى از يك صحابى و يك تابعى را با خود داشته باشد. افرادى كه در عصر پيامبر مى‌زيستند ولى پيامبر را ملاقات نكرده بودند تا حديثى از او نقل كنند به «مُخَضْرَمين» شهرت يافتند و در شمار تابعان قرار گرفتند، زيرا رواياتى را كه نقل مى‌كنند مستقيماً از پيامبر نشنيده‌اند، بلكه آنها را از صحابه دريافت كرده‌اند.[13] صحابه‌اى كه در خردسالى پيامبر را ديده‌اند نيز جزو تابعان قرار مى‌گيرند. حاكم و ديگران صحابه خردسال را در گروه تابعان و پس از مُخَضْرَمين قرار داده‌اند[14]؛ اما ابن صلاح آنها را از طبقه‌نخست تابعان قرار داده و بر مُخَضْرَمين مقدم كرده است.[15] همان‌گونه كه اصطلاح حديثى «صحابه» شامل يك نسل نمى‌شد «تابعين» نيز بيش از يك نسل بودند، بر اين اساس نخستين فرد تابعى كه از دنيا‌رفته ابوزيد معمربن زيد بوده كه در سال 30 قمرى در خراسان يا آذربايجان كشته شده و آخرين آنان خلف‌بن‌خليفه بوده كه در سال 180 قمرى از دنيا رفته‌است.[16]
علماى حديث تابعان را در طبقه‌هاى گوناگونى دسته‌بندى كرده‌اند؛ ابن‌سعد تابعان مدينه را در‌7‌طبقه؛ تابعان مكه را در 5 طبقه؛ كوفيان را در‌9‌طبقه و شاميان را در 8 طبقه تقسيم كرده است.[17] حاكم نيشابورى تابعان را به 15 طبقه تقسيم كرده است.[18] تقسيم‌بندى ديگر تابعان، تفكيك آنان به لحاظ نوع دانايى آنهاست، بر اين اساس تابعيان را براساس دانش فقه، تفسير، قرائت، كلام، حديث و ... تفكيك كرده و از تابعيان برجسته در هريك از شاخه‌هاى دانش دينى نام برده‌اند.
به نظر مى‌رسد اصطلاح حديثى تابعين از نيمه دوم سده سوم هجرى آغاز شده باشد. ابن‌سعد (م. ‌230‌ق.) در الطبقات الكبرى؛ مسلم‌ (م. ‌261‌ق.) در المفردات و الوحدان؛ ابن‌قتيبه (م. ‌276‌ق.) در تأويل‌مختلف الحديث اين اصطلاح را فراوان به كار برده‌اند. نخستين آثار مستقلى كه درباره تابعين نوشته شده نيز به محدثان نيمه دوم سده سوم هجرى تعلق دارد؛ از جمله طبقات التابعين مسلم (م. ‌261‌ق.)[19] و طبقات‌التابعين ابوحاتم رازى (م. ‌277‌ق.).[20]
بدين وسيله محدثان كوشيدند تا با وضع چنين اصطلاحى كه با الهام از آيه‌100 توبه/9 صورت گرفته بود از بشارتهاى الهى به بهشت، به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 20
نفع صنف محدثان متكى به نقل و برضدّ ديگر جريانهاى فكرى و عقل گراى آن عصر از جمله متكلمان بهره برند تا بتوانند مدعى تبعيت از سلف باشند و به جايگاه خود صبغه الهى دهند.
براساس منطق اسنادى اهل حديث، امام‌سجاد(عليه السلام)(م. ‌93‌ق.) جزو تابعين قرار مى‌گيرد[21]، با اين حال محدثان اهل‌سنت سعيد بن مسيب قريشى (م. ‌94ق.) را سيد التابعين مى‌شمارند.[22] اين در حالى است كه سعيدبن مسيب خود مى‌گويد كه با ورع‌تر از على بن الحسين نديده است[23] و زُهْرى امام سجاد را برجسته‌ترين عالم قريش مى‌داند.[24]

اصطلاح حديثى «تابعى» در ميان محدثان شيعه:

تقسيم راويان حديث به صحابى و تابعى در ميان شيعه آن‌گونه كه در ميان اهل سنت پديد آمد شكل نگرفت و دليل عمده‌اش اين بود كه شيعيان خود را از منبع احاديث جدا شده نمى‌ديدند و دسترسى به امام حاضر براى دريافت احاديث تا نيمه دوم سده سوم برايشان ممكن بود. و سخنان ايشان را به مثابه سخنان پيامبر دريافت مى‌كردند؛ اما در ميان رجاليان شيعه از سده پنجم به بعد، برخى در آثار خود از اين اصطلاح استفاده كردند. بيشترين كاربردها را در ميان آثار رجالى شيعه، در رجال طوسى (م. ‌460‌ق.) و رجال ابى‌داود (م. ‌740‌ق.) مى‌توان يافت. طوسى در ميان اصحاب امام باقر و امام‌صادق(عليهما السلام) بيش از 60 تن از آنها را به تابعى بودن وصف كرده است.[25] به همين ميزان خطيب (م. ‌741‌ق.)[26] از اين اصطلاح استفاده كرده‌است.

منابع

الاعلام، الزركلى (م. ‌1389‌ق.)، بيروت، دارالعلم للملايين، 1997 م؛ الاكمال فى‌اسماء الرجال، الخطيب التبريزى (م. ‌741‌ق.)، به كوشش الانصارى، قم، مؤسسه اهل البيت(عليهم السلام)؛ انساب الاشراف، البلاذرى (م. ‌279‌ق.)، به كوشش سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دارالفكر، 1417‌ق؛ تاريخ ابن خلدون، ابن‌خلدون (م. ‌808‌ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تاريخ الامم والملوك، الطبرى (م. ‌310‌ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تحفة الاحوذى، المبارك فورى (م. ‌1353‌ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410‌ق؛ تدريب‌الراوى، السيوطى (م. ‌911‌ق.)، به كوشش عبداللطيف، الرياض، مكتبة الرياض؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. ‌606‌ق.)، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1413‌ق؛ تقريب التهذيب، ابن حجر العسقلانى (م. ‌852‌ق.)، به كوشش مصطفى عبدالقادر، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415‌ق؛ تهذيب الكمال، المزى (م. ‌742‌ق.)، به كوشش بشار عواد، بيروت، الرسالة، 1415‌ق؛ جامع‌البيان، الطبرى (م. ‌310‌ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415‌ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. ‌671‌ق.)، بيروت، دار احياء
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 21
التراث العربى، 1405‌ق؛ رجال الطوسى، الطوسى (م. ‌460‌ق.)، به كوشش القيومى، قم، نشر اسلامى، 1415‌ق؛ زادالمسير، جمال‌الدين الجوزى (م. ‌597‌ق.)، به كوشش محمد بن عبدالرحمن، بيروت، دارالفكر، 1407‌ق؛ سير اعلام النبلاء، الذهبى (م. ‌748‌ق.)، به كوشش گروهى از محققان، بيروت، الرسالة، 1413‌ق؛ السيرة النبويه، ابن هشام (م. ‌8 ـ 213‌ق.)، به كوشش مصطفى السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد (م. ‌656‌ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، داراحياء الكتب العربية، 1378‌ق؛ صحيفه سجاديه، على بن الحسين(عليه السلام)(م. ‌95‌ق.)، به كوشش ابطحى، قم، امام المهدى(عج) ـ الانصاريان؛ الطبقات الكبرى، ابن‌سعد (م. ‌230‌ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418‌ق؛ الغارات، ابراهيم الثقفى الكوفى (م. ‌283‌ق.)، به كوشش سيد جلال الدين المحدث، بهمن، 1355‌ش؛ لسان العرب، ابن منظور (م. ‌711‌ق.)، قم، الادب الحوزه، 1405‌ق؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. ‌1085‌ق.)، به كوشش محمود عادل و احمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408‌ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. ‌548‌ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406‌ق؛ معجم المؤلفين، عمر كحالة، بيروت، احياءالتراث العربى ـ مكتبة المثنى؛ المعجم الوسيط، ابراهيم انيس و ديگران، به كوشش مجمع اللغة العربية، دارالدعوه؛ معرفة علوم‌الحديث، الحاكم النيشابورى، به كوشش سيد معظم حسين و ديگران، بيروت، دارالآفاق الحديث، 1400‌ق؛ المغازى، الواقدى (م. ‌207‌ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمى، 1409‌ق؛ مقدمة ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن (م. ‌643‌ق.)، به كوشش صلاح بن عويضة، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416‌ق؛ نهج‌النقد فى علوم الحديث، نورالدين عتر، دمشق، دارالفكر، 1406‌ق؛ وفيات الاعيان، ابن خلكان (م.681‌ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر؛ وقعة الصفين، نصر بن مزاحم المنقرى (م. ‌212‌ق.)، به كوشش محمد هارون، مصر، العربية الحديثة، 1382‌ق.
مهران اسماعيلى



[1]. لسان العرب، ج‌2، ص‌13؛ المعجم الوسيط، ص‌81، «تبع».
[2]. مجمع البيان، ج‌5، ص‌3.
[3]. السيرة النبويه، ج‌2، ص‌516، 543؛ الطبقات، ج‌2، ص‌128.
[4]. ر.ك: جامع البيان، ج‌11، ص‌10 ـ 14.
[5]. المغازى، ج‌3، ص‌1072؛ تفسير قرطبى، ج‌8، ص‌238.
[6]. تاريخ‌ابن‌خلدون، ج2، ص49؛ تاريخ طبرى، ج3، ص251.
[7]. به عنوان نمونه، تاريخ ابن خلدون، ج‌2، ص‌503؛ تاريخ طبرى، ج‌3، ص‌277، 296.
[8]. انساب الاشراف، ج‌8، ص‌135.
[9]. زادالمسير، ج3، ص‌333؛ التفسيرالكبير، ج‌16، ص‌172.
[10]. مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌393؛ تفسير قرطبى، ج‌18، ص‌31.
[11]. الغارات، ج‌1، ص‌312؛ وقعة الصفين، ص‌99؛ شرح نهج البلاغه، ج‌3، ص‌178.
[12]. صحيفه سجاديه، دعاى 14.
[13]. منهج النقد، ص‌148 ـ 149.
[14]. تدريب الراوى، ج‌2، ص‌237.
[15]. مقدمه ابن صلاح، ص‌180.
[16]. تدريب الراوى، ج‌2، ص‌243.
[17]. ر. ك: الطبقات، ج‌3.
[18]. معرفة علوم الحديث، ص‌42؛ براى نمونه از طبقه دوم، اسود‌بن يزيد، علقمه بن قيس، مسروق بن اجدع و از طبقه سوم، شعبى عامر بن شراحيل را نام برده است.
[19]. معجم المؤلفين، ج‌12، ص‌232.
[20]. الاعلام، ج‌6، ص‌27.
[21]. الطبقات، ج‌5، ص‌215.
[22]. الثقات، ج‌4، ص‌274؛ تهذيب الكمال، ج‌11، ص‌66.
[23]. تاريخ دمشق، ج‌41، ص‌376؛ تهذيب الكمال، ج‌20، ص‌389؛ سير اعلام النبلاء، ج‌4، ص‌391.
[24]. تحفة الاحوذى، ج‌6، ص‌239؛ تقريب التهذيب، ج‌1، ص‌692؛ وفيات الاعيان، ج‌3، ص‌266 ـ 267.
[25]. ر. ك: رجال الطوسى.
[26]. ر. ك: الاكمال فى اسماء الرجال.

مقالات مشابه

شناخت صحابه با توجه به آیات جهاد

نام نشریهتفسیر پژوهی

نام نویسندهکریم علی‌محمدی

غورى در آيه غار

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهجعفر انواری

بررسي مقاله «اصحاب پيامبر(ص)»

نام نشریهدو فصلنامه قرآن پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهحسین علوی‌مهر, حسین تقی‌پور

ارزیابی جایگاه صحابه در تببین آیات

نام نشریهسفینه

نام نویسندهمحمد سند

ارزیابی جایگاه صحابه در تبیین قرآن

نام نشریهسفینه

نام نویسندهشیخ محمد سند

مرحلة عهد الصحابة (1)

نام نشریهمجله رسالة القرآن

نام نویسندهمحمدهادی معرفت