تبرّك : بركت جستن از امور مقدس
تبرّك مصدر باب تفعّل از ريشه «ب ـ ر ـ ك» است.[1] واژه پژوهان براى اين ريشه سه معناى سينه شتر[2]، ثبات[3] و فزونى[4] را بازگو و غالباً بر اصلى بودن يكى از اين معانى تأكيد كردهاند. راغب معناى اوليه را سينه شتر و دو معناى ديگر را از استعمالهاى بعدى شمرده است.[5] آرتور جفرى اصل اين واژه را عربى نمىداند و معتقد است فعل «بَرَك»، كه براى زانو زدن شتر به كار مىرود، مشترك بين همه زبانهاى سامى است كه ابتدا در زبانهاى سامى شمالى، معناى بركت دادن پيدا كرده و از آنجا به ناحيه زبانهاى سامى جنوبى رسيده است و به اين ترتيب در زبانهاى عبرى، فنيقى، آرامى، پالميرى (تدمرى)، سبايى، حبشى و عربى معنايى نزديك به هم يافته است[6]، به هر روى معناى متداول اين ريشه را شامل فيض، فضل، خير و فزونى مادى يا معنوى دانسته[7] و در اصطلاح قرآنى و دينى، بركت را «پديد آمدن خير الهى در امور» تعريف كردهاند.[8] بعضى نيز بركت را زياد شدن از خاستگاهى نامحسوس دانسته و به اين صورت ميان «زياد شدن» و «بركت يافتن» تمايز نهادند.[9]تبرّك كه به معناى بركت جستن است، متناسب با معناى اصطلاحى بركت، در اصطلاح دينى به معناى بركت جستن از طريق حقيقتهايى است كه خداوند متعالى براى آنها امتيازها و مقامهاى خاصى قرار داده است[10]؛ مانند پيامبران، اوليا و آثار آنان.
مفهوم و شعاير مربوط به تبرك در اديان مختلف به چشم مىخورند؛ مانند بركت جستن از بزرگان دينى در يهود و عشاى ربانى در مسيحيت.[11]
در قرآن از ريشه «ب ـ ر ـ ك» واژههاى بَرَكات، مُبارَك، بارَكنا، تَبارَكَ، بارَكَ و بُورِكَ براى دلالتبربركت داشتنِ اشخاص، پديدهها، مكانها و زمان ويژهاى، به كار رفته است. (=> بركت)
واژه تبرك در قرآن به كار نرفته است؛ اما از بعضى آيات بازگو كننده رويدادهاى تاريخى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 129
(بقره/2،248؛ يوسف/12، 93، 96؛ كهف/18،21) و دستور به نماز گزاردن در مقامابراهيم (بقره / 2، 125) مفهوم تبرك،برداشت شده است.
حكم تبرك:
در قرآن، سخنى از جايز بودن يا نبودن تبرك به ميان نيامده است؛ اما، باور دستهاى از مسلمانان به شرك بودن بعضى از گونههاى تبرك، بحثهاى كلامى[12] و فقهى[13] گستردهاى را پديد آورده است. همه مسلمانان هرگونه تبرك شركآلود را نامشروع مىدانند؛ اما در تشخيص مصداق آن، ديدگاه يكسانى وجود ندارد، اگرچه در جايز بودن اصل تبرك و مواردى از آن همسخناند.در ديدگاه بيشتر مسلمانان، به ويژه شيعه، امور مقدسى كه مسلمانان از آن بركت مىطلبند، شأنى مستقل از خداوند ندارند، از اين رو تبرك جستن به آنها را با شرك ملازم نمىدانند.[14] در مقابل، ديدگاهى با تحليلى متفاوت، تبرك را تنها در مواردى خاص جايز مىشمرد. اين نظريه را كه در آثار ابن تيميه به وضوح يافت مىشود[15]، پايه انديشه وهابيت دانستهاند. به باور وهابيان جواز تبرك، نياز به دليل خاص دارد، از اينرو تبرك به نام خدا، قرآن، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)در زمان حيات آن حضرت و آثار مربوط به زمان حيات پيامبر را كه دليلى بر جواز آنها در قرآن يا سنت پيامبر و صحابه يافت مىشود، جايز مىدانند؛ اما تبرك به پيامبر(صلى الله عليه وآله)پس از وفات ايشان و آثارى مانند قبر و ضريح كه پس از وفات به ايشان منسوب شده است و هر شخصى جز پيامبر هم در زمان حيات و هم پس از آن را از اين رو شرك و نامشروع مىدانند كه دليلى بر جواز آن از قرآن و سيره پيامبر و صحابه در دست نيست[16]، افزون بر اين با نقل روايتى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مبنى بر نهى از اينكه مردمان قبر پيامبر را جايگاهى براى گردهم آمدن قرار دهند[17]، بسيارى از ديگر آيينهاى مسلمانان را، كه براى تبرك به امور مقدس صورت مىگيرد، جايز نمىدانند.[18]
معتقدان به تبرك، آيات و روايات بسيارى را ناظر به جواز و استحباب آن دانستهاند. اين دليلها دو دستهاند: بعضى بر جواز مواردى از تبرك دلالت دارند كه همه مسلمانان به آن اعتقاد دارند و بعضى دليلى بر جواز تبركهاى خاص و مورد اختلاف هستند.
كتابهاى مستقلى نيز در اين باره تدوين شده كه در بين آنها از كتاب تبرك الصحابه محمد طاهر مكى و كتاب التبرك على احمدى به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 130
جامعيت و نيكى ياد شده است.[19]
از تبركهاى مورد پذيرش همه مسلمانان، تبرك به نام خداست. يكى از معانى ذكر «بسم الله الرحمن الرحيم» در ابتداى سورههاى قرآن[20] و تعابيرى چون «بِسمِ اللّهِ مَجرها و مُرسـها»[21](هود/11،41) و «واذكُر اسمَ رَبَّكَ»[22](مزمّل/73،8) را براى بركت جستن از نام خداوند دانستهاند. يكى از معناهاى «شِفاء» در آيه «نُنَزِّلُ مِنَ القُرءانِ ما هُوَ شِفاءٌ».(اسراء/17،82) را دفع ناملايمات و مشكلات به سبب تبرك به قرآن، بيان كردهاند.[23] روايات بسيارى نيز از تبرك صحابه به پيامبر و آثار آن حضرت[24]مانند آب وضو[25] روايت شده است.
در بخش تبركهاى مورد اختلاف مهمترين آياتى كه معتقدان به تبرك، در برابر تبرك ستيزى وهابيان به آن استدلال كردهاند، آيات مربوط به شفا يافتن يعقوب است: «اِذهَبوا بِقَميصى هـذا فَاَلقوهُ عَلى وجهِ اَبى يَأتِ بَصيرًا ... فَلَمّا اَن جاءَ البَشيرُ اَلقـهُ عَلى وجهِهِ فَارتَدَّ بَصيرًا».(يوسف/12، 93، 96) از اينكه يوسف براى شفاى چشم يعقوب پيراهن خود را فرستاد و يعقوب بينايى خود را با آن پيراهن بازيافت، مفهوم تبرك و جواز تبرك به آثار انبيا و اوليا حتى براى پيامبرى ديگر، برداشت شده است.[26]
آيه 248 بقره/2 را نيز كه از ويژگيهاى تابوت بنى اسرائيل سخن مىگويد دليلى بر جواز تبرك به آثار انبيا دانستهاند.[27] در اين آيه تابوت سبب آرامش بنىاسرائيل معرفى شده است: «و قالَ لَهُم نَبِيُّهُم ... يَأتِيَكُمُ التّابوتُ فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُم».مفسران، تابوت را صندوقى دانستهاند كه موسى را به هنگام كودكى در آن نهاده، به دريا انداختند و از همينرو در ميان بنىاسرائيل جايگاه ويژهاى داشت و در آن، يادگارهاى خاندان موسى و هارون (عصا، لباسها و كفشهاى موسى و هارون و دو لوح از الواح تورات) قرار داشت[28] و به آن تبرك مىجستند.[29]
از آيه «واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهيمَ مُصَلًّى».(بقره2/،125) كه دستور به نماز گزاردن در جايگاه ابراهيم است، جواز تبرك به جايگاه نشستن و نماز پيامبر برداشت شده است.[30]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 131
آيه 21 كهف/18 سخن كسانى را نقل مىكند كه مىخواستند بر در غار اصحاب كهف مسجدى بسازند: «قالَ الَّذينَ غَلَبوا عَلى اَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيهِم مَسجِدا». ساختن مسجد را براى تبرك به آنان[31] و دليلى بر جواز ساختن بنا بر قبر صالحان و زيارت آن دانستهاند.[32]
افزون بر اين آيات، به روايات[33] بسيارى نيز براى جواز تبرك استدلال شده است؛ بنابر رواياتى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، تبرك به محصولات كشاورزى مدينه را سفارش مىكرد.[34] صحابه، پس از رحلت آن حضرت، مرقد و منبر ايشان را مايه بركت مىدانستند[35] و از عبدالله فرزند احمد بن حنبل، سخن پدرش درباره جواز تبرك به قبر و منبر پيامبر روايت شدهاست.[36]
مفسران به كارگيرى نام خدا و برخى تعابير ديگر در بعضى آيات را از باب تبرك دانستهاند؛ مانند يادكرد «الله» در آيههاى«فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ و لِلرَّسولِ»[37](انفال/8، 41)،«سَتَجِدُنى اِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّــلِحين»[38](قصص/28، 27) و «لَتَدخُلُنَّ المَسجِدَ الحَرامَ اِن شاءَ اللّهُ».[39](فتح/48، 27) در تفسير آيه41انفال/8 براى توضيح تبرك بودن ذكر الله، آمده است كه چون همه اموال براى خداست، نمىتوان گفت كه خداوند سهمى دارد[40] و در تفسير آيه 7 حشر/59، اختصاص فىء به پيامبر و فقراى مهاجرين را دليلى بر تبرك بودن ذكر الله در آيه دانستهاند.[41]
در آيه 113 مائده/5، حواريان درخواست مائده آسمانى از حضرت عيسى را، براى خوردن از آن بيان مىكنند: «قالوا نُريدُ اَن نَأكُلَ مِنها».بعضى مفسران، يكى از دليلهاى درخواست خوردن از مائده آسمانى را تبرك به آن دانستهاند.[42]
قرآن از بهشتيان با تعبير «اصحاب اليمين»(واقعه/56، 38، 91) ياد مىكند. در تفسير آيه براى وجه اين نامگذارى، از تبرك و تيمن عرب به دست راست ياد كردهاند.[43]
در آيه 35 نور/24، از درخت زيتون سخن به ميان آمده است: «يوقَدُ مِن شَجَرَة مُبـرَكَة زَيتونَة».ذكر درخت زيتون را به سبب تبرك 70
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 132
پيامبر به آن دانستهاند.[44]
مفسران در ذيل آيه «و لَقَد كَذَّبَ اَصحـبُ الحِجرِ المُرسَلين» (حجر/15،80) پس از اين توضيح كه مقصود از اصحاب حجر، قوم صالح است، آوردهاند كه پيامبر هنگامى كه همراه اصحاب از سرزمين قوم صالح مىگذشت، دستور داد كه اصحاب براى آشاميدن آب، از جايگاه آبخورى ناقه صالح بنوشند. اين سخن پيامبر را دليلى بر جواز تبرك به آثار انبيا و صالحان دانستهاند.[45]
تبركهاى ناشايست:
برخى آيات نيز از تبرك جستنهاى ناشايست ياد و از آن نهى كردهاند؛ مفسران در ذيل آيات 87 و 91 صافّات/37، داستان تبرك قوم ابراهيم به بتان را بازگو كردهاند، بر اين اساس سخن حضرت ابراهيم به قوم خود كه از گمان آنان درباره خداوند مىپرسد: «فَما ظَنُّكُم بِرَبِّ العــلَمين»(صافّات/37،87) ناظر به آيين قوم خود است كه در روز عيدى، نزد بتهايشان براى تبرك غذا مىنهادند و از شهر بيرون مىرفتند.[46] سخن ديگر حضرت ابراهيم كه پس از بيرون رفتن قوم، از بتها مىپرسد كه چرا از آن نمىخوريد: «فَقالَ اَلا تَأكُلون»(صافّات/37، 91) منظور غذاهايى است كه براى تبرك نزد آنان نهاده و رفتهاند.[47]يكى از خوردنيهاى حرام، گوشت حيواناتى است كه مشركان براى بتها ذبح مىكردند: «حُرِّمَت عَلَيكُمُ ... و ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ».(مائده/ 5، 3) در تفسير اين آيه گفتهاند كه مشركان، حيوانات را پس از كشتن، براى تبرك بر روى بتها مىانداختند.[48]
منابع
احكام القرآن، الجصاص (م. 370ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق؛ بحوث قرآنية فى التوحيد والشرك، السبحانى، قم، مؤسسه امام صادق(عليه السلام)، 1419ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107ق.)، قم، البعثة، 1415ق؛ پاسخ به شبهات وهابيت، سيد حسن طاهرى خرم آبادى، قم، انتشارات اسلامى، 1384ش؛ التبرك انواعه و احكامه، ناصربن عبدالرحمن الجديع، رياض، مكتبة الرشد، 1421ق؛ التبرك، على الاحمدى، قسم الدراسات الاسلاميه ـ البعثة، 1404ق؛ التبيان، الطوسى (م. 460ق.)، به كوشش احمد حبيبالعاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تفسير اطيب البيان، عبدالحسين طيب، تهران، انتشارات اسلامى، 1364ش؛ تفسير الجلالين، جلالالدين المحلى (م. 864ق.)، جلال الدين السيوطى (م. 911ق.)، بيروت، النور، 1416ق؛ تفسير روح البيان، بروسوى (م. 1137ق.)، بيروت، دارالفكر؛ تفسير شريف لاهيجى، بهاء الدين شريف لاهيجى (م. 1088ق.)، به كوشش جلال الدين حسينى و آيتى، انتشارات علمى، 1363ش؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. 774ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409ق؛ تفسير منهج الصادقين، فتح الله كاشانى (م. 988ق.)، به كوشش مرتضوى، غفارى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه،دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 133
1385ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417ق؛ رسالة فى التبرك والتوسل والقبور، عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، رياض، جهاز الارشاد والتوحيد، 1421ق؛ روضالجنان، ابوالفتوح رازى (م. 554ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375ش؛ زادالمسير، جمال الدين الجوزى (م. 597ق.)، بيروت، المكتب الاسلامى، 1407ق؛ سلفىگرى و پاسخ به شبهات، على اصغر رضوانى، قم، مسجد جمكران، 1384ش؛ سنن ابى داود، السجستانى (م. 275ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دارالفكر، 1410ق؛ الصحاح، الجوهرى (م. 393ق.)، به كوشش عبدالغفور العطارى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخارى، البخارى (م. 256ق.)، به كوشش بنباز، بيروت، دارالفكر، 1418ق؛ صحيح مسلم با شرح سنوسى، مسلم (م. 261ق.)، به كوشش محمد سالم، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق؛ الطبقات الكبرى، ابنسعد (م. 230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418ق؛ عقيدة المؤمن، ابوبكر جابر الجزائرى، مدينه، مكتبه العلوم والحكم، 1419ق؛ كتب و رسائل و فتاوى ابن تيميه فى الفقه، ابن تيميه (م. 728ق.)، به كوشش عبدالرحمن بن محمد العاصمى، مكتبة ابن تيميه؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. 975ق.)، به كوشش صفوه السقاء، بيروت، الرسالة، 1413ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ مسند احمد، احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415ق؛ معالم المدرستين، العسكرى، تهران، الدراسات الاسلامية ـ البعثة، 1406ق؛ معجم الفروق اللغويه، ابوهلال العسكرى (م. 395ق.)، قم، انتشارات اسلامى، 1412ق؛ معجم اللاهوت الكتابى، به كوشش سيد اروس و سليم دكاش اليسوعى، بيروت، دارالمشرق، 1986 م؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ مفردات، الراغب (م. 425ق.)، به كوشش صفوان داوودى، دمشق، دارالقلم، 1412ق؛ الموسوعة الفقهيه، كويت، وزارة الاوقاف والشئون الاسلامية، 1410ق؛ الميزان، سيد محمد حسين الطباطبايى (م. 1402ق.)، بيروت، اعلمى، 1393ق؛ واژههاى دخيل در قرآن مجيد، آرتور جفرى، ترجمه: فريدون بدره، توس، 1372ش؛ وفاءالوفاء، السمهودى (م. 911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دارالكتب العلمية؛ الوهابيه دعاوى و ردود، نجم الدين طبسى، تهران، 1420ق؛ الوهابية فى الميزان، السبحانى، بيروت، دارالمنتظر، 1408ق.
غلامرضا قدمى
[1]. لسان العرب، ج1، ص387؛ الصحاح، ج4، ص1575، «برك».
[2]. مفردات، ص119، «برك».
[3]. مقاييساللغه، ج1، ص227، الصحاح، ص1574، «برك».
[4]. التحقيق، ج1، ص257 ـ 259، «برك».
[5]. مفردات، ص119، «برك».
[6]. واژههاى دخيل، ص126.
[7]. التحقيق، ج1، ص259، «برك».
[8]. مفردات، ص119، «برك»؛ الميزان، ج7، ص281.
[9]. مفردات، ص119 ـ 120، «برك»؛ الفروق اللغويه، ص96.
[10]. سلفىگرى و پاسخ به شبهات، ص434.
[11]. معجم اللاهوت، ص159 ـ 162.
[12]. براى نمونه نك: بحوث قرآنيه، ص129؛ عقيدة المؤمن، ص167؛ الوهابية فى الميزان، ص210.
[13]. الموسوعةالفقهيه، ج10، ص70 ـ74؛ رسالة فىالتبرك، ص5 ـ 6.
[14]. الميزان، ج10، ص295.
[15]. براى نمونه نك: كتب و رسائل ابن تيميه، ج27، ص60 ـ 61، 310.
[16]. التبرك انواعه و احكامه، ص329، 343، 401.
[17]. سنن ابى داود، ج2، ص453.
[18]. التبرك انواعه و احكامه، ص329.
[19]. الوهابية فى الميزان، ص217.
[20]. كشفالاسرار، ج1، ص13؛ منهج الصادقين، ج1، ص93.
[21]. مجمعالبيان، ج5، ص248؛ اطيب البيان، ج7، ص53.
[22]. احكامالقرآن، ج1، ص13؛ تفسير قرطبى، ج10، ص251.
[23]. روض الجنان، ج12، ص277.
[24]. صحيح مسلم، ج8، ص58، 62 ـ 64؛ الطبقات، ج1، ص390؛ معالم المدرستين، ج1، ص33 ـ 37.
[25]. مسنداحمد، ج5، ص99، معالم المدرستين، ج1، ص34.
[26]. الوهابية فى الميزان، ص212؛ پاسخ به شبهات وهابيت، ج1، ص241 ـ 242.
[27]. التبرك انواعه و احكامه، ص385 ـ 386.
[28]. تفسير ابن كثير، ج1، ص313.
[29]. الميزان، ج2، ص297.
[30]. التبرك انواعه و احكامه، ص352.
[31]. روح البيان، ج5، ص276.
[32]. التبرك انواعه و احكامه، ص411.
[33]. مسنداحمد، ج5، ص432؛ ج7، ص303؛ صحيح البخارى، ج1، ص55، 126؛ صحيح مسلم، ج8، ص58.
[34]. مسند احمد، ج7، ص134 ـ 135؛ وفاء الوفاء، ج1، ص67 ـ 73؛ كنزالعمال، ج12، ص236، 239؛ التبرك، ص310 ـ 329.
[35]. الطبقات، ج1، ص195 ـ 196؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1320؛ التبرك، ص135 ـ 140، 150 ـ 155.
[36]. الوهابية دعاوى وردود، ص44.
[37]. احكام القرآن، ج3، ص80.
[38]. تفسير جلالين، ص391.
[39]. همان، ص517؛ البرهان، ج3، ص136.
[40]. تفسير ابن كثير، ج1، ص323؛ كشف الاسرار، ج2، ص51؛ مجمع البيان، ج4، ص836.
[41]. الميزان، ج19، ص204.
[42]. زاد المسير، ج2، ص457.
[43]. التبيان، ج9، ص514؛ روض الجنان، ج16، ص185.
[44]. روض الجنان، ج14، ص147.
[45]. تفسير قرطبى، ج10، ص32.
[46]. تفسير جلالين، ص452.
[47]. تفسير ابن كثير، ج4، ص15.
[48]. تفسير لاهيجى، ج1، ص608؛ الميزان، ج6، ص118.