قرآن كريم بر اساس شناخت ماهيت انسان، اهداف و ارزشهايي كه براي او ترسيم ميكند، در تبيين كجروي عوامل متعدد روانشناختي، اجتماعي، حتي فيزيكي و متافيزيكي را دخيل ميداند. با وجود تأكيد محوري قرآن بر شخصيت و ويژگيهاي رواني آدمي از قبيل عقل، غضب، شهوت و همچنين نقش شيطان در اين زمينه، سبب نشده است كه توجه قرآن به نقش عوامل اجتماعي كم شود. در اين نوشتار به بعضي از متغيرهاي اجتماعي كه در كجروي انسان نقش دارند، با توجه به الهام از آيات قرآن كريم اشاره شده است. از قبيل: همنشيني با افراد و گروه منحرف؛ نقش گروه مرجع و نخبگان جامعه؛ نقش نابساماني اجتماعي و وضعيت آنومي؛ تأثير كاهش نظارت و كنترل اجتماعي؛ نقش تعارض فرهنگي و ساختار اجتماعي آسيب ساز جامعه.
آيات قرآن، انحراف اجتماعي، عوامل اجتماعي، همنشيني با منحرفين، گروه مرجع، آنومي، كنترل اجتماعي، تعارض فرهنگي، ساختار اجتماعي.
بررسي زمينهها و عوامل وقوع انحرافات اجتماعي از مسائل مهمي است كه جامعهشناسان و ديگر انديشمندان مسائل انساني، اهتمام خاصي به آن نشان دادهاند. تلاش آنـها در حوزههاي مختلف نـظري و ميـداني جهت تبيين كجروي مجموعهاي از نظريههاي مختلف را شكل داده است كه هر يك به نوبه خود متأثر از زمينههاي محيطي، فرهنگي و حتي ايدئولوژيكي بودهاند. اين قبيل كندوكاوها، بيانگر علاقه فطري جامعه انساني براي رسيدن به يك زندگي بهنجار، سالم و به دور از كجرويها است.
قرآن كريم كه عهدهدار هدايت انسان و راهنمايي او براي رسيدن به ارزشها و فضيلتها است، از يك سو ضد ارزشها و ناهنجاريها را بيان فرموده و از سوي ديگر زمينهها و عوامل آن را تشريح نموده است. تحليل و بررسي رويكرد قرآن در تبيين كجروي توانايي محقق را در شناسايي واقعبينانه عوامل آن قرين موفقيت و كاميابي قرار داده و همچون چراغي راهگشاي تحقيقات ميداني است.
اين قبيل از تلاشها هرچند سابقهاي ديرين در بستر تاريخ و دفتر معرفت دارد، اما به جهت گستردگي موضوعات اجتماعي و بيگانگي بخش وسيعي از ادبيات علوم اجتماعي نسبت به مبادي، مفروضات و مفاهيم اسلامي، هنوز در ابتداي راه است. در اين نوشتار سعي شده است، تا اصول كلي اين تبيين از ديدگاه قرآن كريم ترسيم شود.
در تبيين كجروي نظريههاي متفاوتي وجود دارد كه هر يك از منظر خاصي به بررسي آن پرداختهاند، به تعبير «گيدنز» هر يك از اين رويكردها به درك برخي از جنبههاي جرم يا بعضي از انواع آن كمك ميكند.[1] رويكردهاي مختلف زيسـتشـناختي، روانشـناختي و جامعهشـناختي، انبـوهي از نظريـهها را مطرح ميكنند كه در عين بهرهمندي از نقاط قابل توجه و مفيد، از محدوديت در حوزه دانش و دادهها رنج ميبرند. هر چند توجه به اين نظريهها و نقد و بررسي آنها كار شايسته و لازمي است، اما مناسب اين مجال نيست، لذا با اكتفا به برخي از نقاط قابل توجه، علاقمندان را به منابع مربوطه ارجاع ميدهيم.[2]
در رويكردهاي مختلف تبيين كجروي از ديدگاه جامعه شناسي، نكاتي وجود دارد كه با تأمل و ايجاد تغيير و اصلاح در آنها، ميتوان به منزله برخي از اصول و مباني نظري بحث مورد استفاده قرار داد كه به بعضي از موارد آن اشاره ميگردد.
شرايط خاص فيزيولوژيكي، ژنتيكي، سنّي، جنسيتي و ...، در فراهم ساختن زمينة برخي از كجرويها براي بعض افراد، نبايد مورد غفلت قرارگيرد. فشارهاي ناشي از اين عناصر جسمي، هرچند نيازمند پايههاي اجتماعي و زمينههاي رواني است، اما در فرايند شكلگيري شخصيت ورفتار حائز اهميت است.
آن دسته از عوامل روانشناختي كه به بيماري شبيهتر است، مانند: روانپريشي، روانرنجوري و رواننژندي، هر چند ميتوانند، منشأ برخي از ناهنجاريهاي رفتاري باشند، ولي گستره آن محدود بوده و برخي در حوزه پزشكي و روان پزشكي ميگنجند.
در قبال همه نظريههايي كه رويكردي روان شناختي دارند، فرض بنيادين ما در تبيين انحراف، توجه به محوريت شخصيت انسان با نگاه به ويژگيهاي زيستي، وراثتي و بخصوص تربيتي، اجتماعي و ساختاري خواهد بود. با توجه به اين مبنا، هر چه نظارت «من انساني»، «قدرت گزينش» و «انتخاب» در رفتار بيشتر باشد، به همان ميزان مسئوليت او در مقابل عملكرد خويش بيشتر و هر قدر دامنه اين انتخاب از جهات مختلف شخصيتي و اجتماعي تنگتر باشد، مسئوليت انساني او كمتر خواهد بود.
بر اساس نظريههايي كه رهيافت «جامعهپذيري»[3] دارند، هرگاه افراد ارزشهاي منتهي به انحراف را بياموزند و آنها را دروني كرده، در مقام كنش و رفتار همان را انجام خواهند داد.
جامعهپذيري ارزشهاي انحرافي از طرق مختلفي، همچون زندگي كردن در محلّههاي بزهكاري و ارتباط برقرار كردن با آنها صورت ميگيرد، يادگيري اين ارزشها از طريق فرآيند كنش متقابل با ديگران انجام ميشود، همان طوري كه «شاووساترلند» بيان نموده است،[4] البته مشروط بر اينكه ارزشهاي آن نواحي يا افراد به فرد منتقل شده و شخص آن را پذيرفته و مبناي عمل قرار دهد.
گاهي كجروي حاصل فشار ساختاري حاكم بر محيط اجتماعي ميباشد. بسياري از افراد ممكن است، قدرت مقاومت،هدايت و كنترل اين فشار ساختاري را نداشته باشند، در نتيجه به اقتضاي زمينههاي اجتماعي، دست به كجروي ميزنند. منشأ اين الزامات ساختاري ممكن است، وجود فاصله و عدم هماهنگي بين وسايل اجتماعي و اهداف باشد، آن طوري كه «مرتن» ميگويد[5]، حتي در چنين شرايطي ممكن است، خرده فرهنگ بزهكاري پديد آيد.
اگر در جامعه برچسب انحراف و كجروي بر فردي زده شود، به ميزان شدت وقاحت و زشتي آن، از حيثيت و آبروي اجتماعي فرد كاسته ميشود. مرحله بعدي، واكنش فرد در مقابل اين برچسب است. برخي از نظريه پردازان[6] معتقدند، انحرافي برچسب است كه از ناحيه گروههاي صاحب نفوذ و قدرت انجام گيرد، اين نظر براي برخي اعتبار ندارد، آنان معتقدند واكنش فرد در برابر برچسب انحراف، تابع عوامل مختلفي نظير شخصيت، ايمان، تعهد، احساس مسئوليت در اصلاح، بازسازي خويشتن و نيز عوامل و موانع اجتماعي جهت بازسازي يا ادامه ناهنجاري مهم ميباشد.
اگر كنترل اجتماعي به معناي كلي و فراگير در نظر گرفته شود، شامل هر گونه نظارت اجتماعي در سامان دادن شخصيت و رفتار فرد ميشود، اعم از نظارت والدين بر فرزند، نظارت محيطهاي آموزشي و پرورشي، نظارت اجتماعي به صورت فراگير در ساختارهاي مختلف جامعه و نظارت عموم مردم بر يكديگر؛ در اين صورت كنترل اجتماعي بهترين رهيافتي خواهد بود كه مهمترين و عامترين عناصر و عوامل انحراف را تببين ميكند. به هر ميزاني كه اين كنترل تضعيف و كاركرد خود را از دست دهد، زمينة بيشتري براي ناسازگاري و انحراف اجتماعي فراهم ميگردد. با اين وجود، كنترل اجتماعي به معناي «دوركيمي»[7]، تنها يك پايه و بخشي از تبيين پديده كجروي يا ميزان كجروي ميشود و شامل همه موارد نميشود.
البته هرقدر كنترل درونيتر باشد، تأثير آن در هنجارمند شدن فرد بيشتر است. توجه به فرد يا افراد مهم، اهميت به ايمان و تعهد به ارزشها و آرمانهاي يك گروه، از عوامل مهم دروني كردن كنترل است. حال اگر افراد مهم يا ارزشهاي يك گروه از ناهنجاري محسوب شوند، باعث تسريع وقوع كجروي خواهند شد، ولي در صورتي كه افراد مهم يا ارزشهاي يك گروه بهنجار بوده و مطابق ارزشهاي انساني باشند، لكن فرد آنها را در خود دروني نكند، در اين صورت كنترل دروني انجام نگرفته و زمينه انحراف فراهم خواهد شد.
بنابر آنچه گذشت توجه و حساسيت در دستيابي به رويكرد قرآني برانگيخته ميشود و با ملاحظه آيات قرآن ميتوان نسبتي كه بين انسان و انحراف ايجاد ميشود را به سه دسته ذيل تقسيم نمود:
1- آياتي كه بر تأثير شخصيت، ويژگيهاي رواني و نقش زمينههاي ژنتيكي و غريزي در وقوع انحرافات اجتماعي دلالت دارند.
2- آياتي كه تأثير عوامل فيزيكي و متافيزيكي را در كجروي تأكيد ميكنند.
3- آياتي كه بيانگر تأثير عوامل و زمينههاي اجتماعي در كجروي ميباشند.
هر چند عمده نظر در اين تحقيق به زمينهها و عوامل اجتماعي انحراف است، اما به صورت اختصار به دو دسته نخست هم اشاره ميشود.
انسان از حقيقتي به نام «روح» يا «من» برخوردار بوده كه شخصيت وي را تشكيل ميدهد. اين حقيقت داراي قوا و نيروهاي متعددي است كه مهمترين آنها چهار قوه «عقل»، «وهم»، «غضب» و «شهوت» ميباشد.[8] رفتار انسان به چگونگي شخصيت او بر ميگردد. «قُل كل يعمل عَلي شاكلته»،[9]«بگو هر كس طبق سرشت و شخصيت خود عمل ميكند». اثبات محوريت شخصيت انسان و استقلال او در گزينش و انتخاب رفتار، از اصول مسلّمي است كه بسياري از آيات به وضوح بر آن دلالت دارد. مثلاً آياتي كه مسئوليت عواقب رفتار آدمي را متوجه خود او ميداند و به طور طبيعي نقش استقلالي او را در شكل دهي رفتار خويش، امري مسلّم لحاظ ميكند:
«من عمل صالحاً فلنفسه و من اَساء فعليها»،[10]«هر كس رفتار شايسته انجام دهد به نفع خود و هر كه عمل زشت انجام دهد، به ضرر خويش انجام داده است».
«من يعمل سوأً يجز به»،[11]«هر كس كار ناشايست انجام دهد، به همان جزا داده شود».
از سوي ديگر نفس آدمي داراي قوا و نيروهاي دروني است كه هر يك در سامان دادن شخصيت و رفتار او نقش چشمگيري دارند. يكي از اين نيروها، عقل است. بكارگيري اين قوه باعث بيداري و بهنجاري آدمي است. قرآن كريم با توبيخ افراد نابهنجار، سعي ميكند، توان عقلاني و خردمندي آنها را در نظارت بر رفتار خود تحريك كند:
«اُف لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون»،[12]«اف بر شما و بر معبودهايي كه به غير از خدا داريد، آيا عقل خود را بكار نمياندازيد». مقصود از عقل، همان عقل حسابگري نيست كه صرفاً در پي سود و زيان مادي باشد، بلكه مراد، عقل جستجوگر و خردورزي است كه دنبال كشف حقيقت و تمييز آن از مجاز و سراب است.
از ديگر قواي دروني انسان، قوّه خشم و غضب است. اين نيرو هرگاه با كنترل و نظارت عقلاني انسان تعديل نشود، چه بسا منشأ بسياري از ناهنجاريها و كنشهاي پرخاشگرانه ميشود:
«اذ جعل الذين كفرا في قلوبهم الحميّة حميّة الجاهلية»،[13]«آنگاه كه كافرين آتش غضبي از نوع جاهليت را در دلهاي خود افكندند...».
از ديگر قواي دروني انسان شهوات است، رهايي و عدم تربيت آن ميتواند، بسياري از اصول ارزشي را قرباني اشباع نيازهاي خود نمايد:
«و يريد الّذين يتّبعون الشهوات ان تميلوا ميلاً عظيماً»،[14]«و كساني كه از شهوات پيروي ميكنند، خواهان انحرافي بزرگ (هتك نواميس و حدود الهي) هستند».
بنابراين با توجه به استعداد، نيرو و شخصيت آدمي نميتوان به بهانه تأثير پذيري فرد از جامعه و اجتماعي بودن رفتار او، چنين هويتي را در كنشهاي اجتماعي مورد ترديد قرار داد. فراتر از فشارهاي هنجاري و ساختاري جامعه، عاملي تعيين كننده در رفتار فرد وجود دارد كه كاملاً فردي است، هر چند تربيت و شكلگيري آن تحت تأثير عوامل مختلف وراثتي، طبيعي و اجتماعي است؛ اين چيزي جز شخصيت انتخابگر و گزينش كننده انسان نيست.
درباره تأثير ويژگيهاي ژنتيكي در كجروي شايد آيات صريح و روشن نباشد، اما از برخي از آنها مانند: «... و لا يلدوا الاّ فاجراً كفّاراً»،[15]«... و جز فرزندان پليدكار ناسـپاس نزاينـد» چنيـن برداشـت ميشـود. از روايـات معصـومين عليهمالسـلام سفارشهايي در زمينههاي مختلف از قبيل غذا، مال حلال، انتخاب همسر و توجه به نسل و نظاير آن آمده است، ميتوان تأثير آنها در وراثت و تأثير وراثت در شخصيت و رفتار فرد را بهخوبي استدلال نمود.
مقصود از عوامل فيزيكي، اموري مادي است كه بيرون از روح و روان فرد بوده، ولي از طريق تأثير در شخصيت انسان، مؤثر در رفتار انحرافي ميشود. عوامل مادي و فيزيكي مزبور را از دو جهت كميت و كيفيت ميتوان مورد بررسي قرار داد:
الف)- افزايش يا كمبود كمي عوامل مادي مثل، خوراك، پوشاك، مسكنو ...، در سوق دادن روان و شخصيت فرد، به ناهنجاري مؤثر ميباشد:
«كلاّ انّ الانسان ليطغي ان راه استغني»،[16]«همانا انسان (شكر نعمتهاي الهي را بجا نميآورد، بلكه) بناي سركشي پيش ميگيرد، چون خود را بينياز از خدا ميببيند».
افراط در تنوع طلبي و غرق شدن درمال اندوزي و به تبع آن فراموش كردن وظايف مربوط به مال و ثروت، كمترين آسيبهايي است كه از زراندوزان و دل سپردگان به تكاثر اموال پيشبيني ميشود:
«منّاع للخير معتد اثيم عتّل بعد ذلك زنيم ان كان ذامال و بنين اذا تتلي عليه اياتنا قال اساطير الأوّلين»،[17]«مانع خير، متجاوز، گناهپيشـه-گستاخ گذشته از آن، زنازاده- به صرف اين كه مال و پسر دارد، چون آيات ما بر او خوانده شود، گويد: افسانههاي پيشينيان است».
فقر و كمبود امكانات مادي هم از زمينههاي كجروي است، لذا قرآن كريم كساني را كه در شرايط سخت مالي و اقتصادي، هنگام بيماري و جنگ، خود را كنترل ميكنند و صبر و مقاومت پيشه ميگيرند، ميستايد. از اين بيان قرآن چنين بر ميآيد كه در چنين شرايطي، زمينه بروز كجروي در انسان موجود ميباشد:
«والصّابرين في الباساء والضرّاء و حين الباس اولئك الّذين صدقوا...»،[18]«و كساني كه در فقر و بيماري و هنگام جنگ، صبـر و مقاومت پيشـه ميكننـد، آنها راستگويانند». روايات معصومين عليهم السلام، مملو از چنين مضاميني است. در روايتي از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده كه «العسر يفسد الأَخلاق»،[19]«تنگدستي مايههاي اخلاق را فاسد ميكند»
ب)- بعضي از عوامل مادي، داراي كيفيت و ويژگي خاصي است كه در شرع از حرمت و ممنوعيت برخوردار است. «الذين يأكلون الرّبا لا يقومون الاّ كما يقوم الذي يتخبّطه الشيطان من المسّ»،[20] «كساني كه ربا خوارند، (در زندگي خود) برنميخيزند، مگر به مثل فردي كه از مسّ شيطان ديوانه شده (و اموراتش مختل گشته) است».
قرآن كريم در توصيف يهودياني كه به انواع انحرافات مبتلا بودند، ميفرمايد: «اكّالون للسحت»،[21]«بسيار حرام خوار بودند».اين هشدار عميقي است براي كساني كه غذاي حرام ميخورند.[22]
علاوه بر پديدههاي فيزيكي، برخي عوامل متافيزيكي و غير محسوس هم در تسهيل و تسريع كجروي تأثير به سزايي دارند. قرآن از موجودي حقيقي (نه توهمي يا اسطورهاي) به نام «شيطان» ياد ميكند كه به خاطر دشمني با فرزندان آدم (ع)، از طرق مختلف مثل: زينت دادن بديها، وعده و وعيدهاي كاذب، وسـوسـه، تحريك و سـرانجام با تسـلط و ولايـت بر انسـان او را به انحراف و كجروي ميكشاند:
«الذي يوسوس في صدور الناس»،[23]«شيطاني كه در دلهاي مردم وسوسه ميكند».
«الشيطان يعدهم الفقر و يأمركم بالفحشاء»،[24]«شيطان به شما وعده فقر ميدهد (تا از انفاق بازتان دارد) و به زشتيها وادارتان ميكند».
«انّما سلطانه علي الذين يتولّونه والذين هم به مشركون»،[25]«همانا سلطه شيطان بر كسـاني اسـت كه سـرپرستي او را ميپذيرند و كسـاني كه به وسـيله او مشـرك ميشوند».
موقعيتها، شرايط و عوامل اجتماعي مؤثر در كجروي از اهميت ويژه برخـوردار ميباشـند، زيـرا متغيـرهاي فـوق از مهمتريـن عوامـل يـادگيـري و جامعهپذيري انحراف ميباشد. از متغيرهاي اجتماعي مختلفي ميتوان ياد نمود كه در فرآيند ظهور و كجروي نقش دارند، كه در اين مجال به برخي از عوامل مهم آن اشاره ميگردد:
هر فردي با فرآيند جامعهپذيري مواجه ميشود و از آن طريق، شيوههاي رفتاري را ميآموزد. هر گاه جامعهپذيري ارزشها و هنجارهاي جامعه اسلامي به خوبي انجام نگيرد، يا به جاي آن، ارزشها و هنجارهاي ديگري كه ناهماهنگ با آنها باشد، صورت پذيرد، در نتيجه زمينة كجروي فراهم ميشود.
جامعهپذيري طي مراحل مختلف سني خصوصاً كودكي و نوجواني و نيز در موقعيتهاي گوناگون اجتماعي نظير خانواده، گروههاي همسال، دوستان، مدرسه و نظاير آن انجام ميپذيرد. بديهي است كه نقصان جامعهپذيري ارزشهاي اسلامي در هر يك از مقاطع و موقعيتها به معني يادگيري و جامعهپذيري نوعي از انحراف اجتماعي يا دست كم، عدم همنوايي با آداب و رسوم و هنجارهاي جامعه اسلامي ميباشد.
قرآن كريم به آموزش و جامعهپذيري كودكان در كانون خانواده، توسط والدين توجه شاياني دارد. نمونههايي از اين رويكرد را در سوره اسراء[26] و سوره لقمان[27]ميتوان مشاهده نمود. مطابق اين آيات، خانواده جايگاه ظهور خداپرستي، فروتني، خيـرخواهي، پـرهيز از تنـدخويي و خشـونت ميباشـد. هر گـاه چنيـن آموزشهايي در فرد دروني نشـود و ارزشهايي برخلاف آن شـكل گيرد، در اين حال رفتار انحرافي در يك بستر پرجاذبهاي به نام خانواده به وجود آمده و به متن جامعه كشيده خواهد شد.
«و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها ابائنا»،[28]«و هر گاه كار زشتي انجام دهند، گويند: پدرانمان را چنين يافتيم».
مطابق آيه شريفه فوق، هر چند منحرفين اين بهانه را براي مشروعيت دادن به رفتار خود ذكر كردند، ولي قرآن اصل تأثيرپذيري را نفي نكرده، بلكه تنها در آيات مشابه ديگري به آنها اين هشدار را ميدهد، آيا اگر پدرانتان جاهلانه اين كارها را مرتكب ميشدند، باز هم از آنها پيروي ميكرديد؟!
انحراف در خانواده علاوه بر تأثيرگذاري روي فرزندان، هر يك از همسران را هم بسوي كجروي و ناهنجاري ميكشاند. به عنوان نمونه، در قرآن كريم ضمن منع ازدواج با مشركين، حكمت آن را اين گونه بيان ميدارد: «اولئك يدعون الي النّار»،[29]«آنها شما را به آتش (جهنم) فرا ميخوانند». يعني آنها با عقايد، اخلاق و رفتار انحرافي خود، شما را به شركت و شقاوت دعوت ميكنند، پس براي نجات خود، از معاشرت و ازدواج با آنها پرهيز كنيد.[30]
علاوه بـر خانواده، همنشـيني با افـراد و گـروههاي منحرف هم از زمينـههاي مؤثـر كجروي اسـت. مكانيـزم تأثيرپذيري اين عوامل بيشـتر از رهگذر عواطف، انس و الفت با همنشين انجام ميگيرد. قرآن كريم حساسيت لازم را در اين رابطه بكار برده و روابط و عواطف فرد را به گونهاي تنظيم مينمايد تا زمينه يادگيري انحراف فراهم نيايد. مثلاً قرآن كريم بالاترين و عميقترين سطح روابط را كه از آن به رابـطه «ولايي» يـاد ميكند، منحصر به رابطه با خـدا، رسـول و مؤمنين مينمايـد و چنيـن مصاحبتـي را با بيـگانـگان از شـريعت اسـلام نميپسـندد. تأثيرپذيري از اين رابطه آن قدر شديد و عميق است كه قرآن آن را مايه همانندي و يكنواختي ميداند:
«و من يتولّهم منكم فانّه منهم»،[31]«و هر كس از شـما با ايشـان (يهود و نصـاري) پيوند ولايي و دوستي برقرار كند، پس هر آينه از آنها خواهد بود». هرگاه ارتباط با افراد منحرف كمتر از رابطه ولايي باشد و فقط در حد مصاحبت و همنشيني بوده باشد، باز هم خطرناك و زمينهساز انحراف ميگردد، خصوصاً اگر اين همنشيني در زمان ارتكاب ناهنجاري باشد. لذا از همنشيني با منافقيني كه در حال استهزاء آيات الهياند، مسلمانان و مؤمنين را برحذر داشته و ميفرمايد:
«انّكم اذاً مثلهم»،[32]«و شما در اين شرايط (اگر همنشين آنها شويد) مثل ايشان خواهيد بود». همنشيني و مصاحبت با هر منحرفي ممكن است، زمينهساز كجروي باشد. «يا ويلتي لم اتّخذ فلاناً خليلاً لقد اضلّني عن الذكر»،[33]«واي بر من، كاش فلاني را به دوستي بر نميگزيدم، همانا او مرا از رهآورد انبيا منحرف كرده است».
آيه فوق يكي از صريحترين آياتي است كه مصاحبت در حدّ رفاقت و صميميت با كجروان را سبب انحراف انسان ميداند.
مراد از نخبگان، «تمامي كساني هستند كه داراي خصوصياتي استثنايي و منحصر به فرد بوده و يا داراي استعداد و قابليتهاي عالي در زمينه كار خود و يا در بعضي فعاليتها باشند».[34] منظور از گروههاي مرجع، كساني هستند كه فرد در شكلدهي و ارزيابي رفتار خود، معيارهاي ارائه شده توسط آنها را، ملاك قرار ميدهد.[35]
گروه مرجع ميتواند، هماهنگ با ارزشها و هنجارهاي جامعه اسلامي يا داراي نظرات و ارزشهاي ديگري بوده باشد. نخبگان اجتماعي هم به دستههاي مختلفي تقسيم ميشوند. دست كم ميتوان از دو دسته كلي بنام «نخبگان حاكم» و «نخبگان غير حاكم» ياد نمود. نخبگان حاكم، از قدرت يا اقتدار اجتماعي برخوردار هستند، اين گروه معمولاً نقش تعيين كنندهاي در ساختار سياسي و اجتماعي جامعه دارند، لذا بحث از نقش آنها در انحرافات اجتماعي ذيل عنوان «ساختار اجتماعي آسيبي» قرار خواهد گرفت.
هر جامعهاي علاوه بر الگوهاي ذهني و نظري رفتار كه همان هنجارها و دستورالعملها هستند، نيازمند الگوي عيني است. اين الگوها باعث تثبيت ارزشها ميشوند. نخبگان و گروههاي مرجع، نقش الگوهاي عيني را ايفا ميكنند. قرآن كريم به اين نياز اجتماعي انسان توجه نموده، به همين جهت رسول خدا (ص) را به عنوان الگوي نيكو معرفي مينمايد:
«لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة...»،[36]«همانا در رسول خدا الگوي نيكويي براي شما است». هرگاه نخبگان جامعه يا گروههاي مرجع، مرتكب رفتار ناهنجاري شوند، يا ايده و گرايش نامطلوبي را ارائه دهند، در اين صورت از دو حال بيرون نخواهند بود:
الف)- از منزلت رفيع و مرجعيت اجتماعي ساقط ميشوند، در نتيجه از جهت اجتماعي چندان آسيبزا نخواهند بود.
ب)- منزلت و پايگاه اجتماعي خود را همچنان دارا هستند، در اين صورت، ايده، احساس و رفتار آنها به جامعه سرايت ميكند و خيلي زود به عنوان الگو و مد، در رفتار و انديشه برخي افراد جامعه راه مييابند.
علما و انديشمندان ديني در جامعه اسلامي از جايگاه و نقش ويژهاي برخوردار ميباشند. آنها معمولاً براي بسياري از افراد و گروهها به عنوان گروه مرجع محسوب ميشوند. نقش آنها ابلاغ، انذار، توضيح و تبيين پيام وحي است. هر گاه برخي از اين گروه به وظايف و نقشهاي خويش عمل نكنند يا خود گرفتار انحراف و كجروي شوند، تأثير چشمگيري در كجروي افراد، خواهند داشت. وقتي نخبگان جامعه به مسئوليت خويش عمل نكنند يا خلاف آن را مرتكب شوند، عينيت اجتماعي ارزشها و هنجارهاي جامعه اسلامي در معرض آسيب قرار ميگيرد. چه بسا افرادي كه با توجه به رفتار برخي از نخبگان ايدئولوژيك، به سوي انحراف تشويق ميشوند يا دست كم رغبتي به ارزشها و هنجارهاي جامعه اسلامي از خود نشان نميدهند. قرآن بر اساس چنين تأثيري از ناحيه نخبگان كجرو، آنها را به شدت مورد مذمت و ملامت قرار ميدهد:«انالذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات و الهدي من بعد ما بيناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون»،[37]«همانا كساني كه آيات و نشـانههاي روشن و مايه هدايـت
را كه فرستاديم و بعد از آنكه در كتاب براي مردم بيان كرديم، مخفي ميكنند، خدا و لعنتكنندگان بر آنها لعنت ميكنند».
آيه فوق نشان دهندة انجام ندادن مسئوليت ديني از سوي علما و نخبگان ديني در اظهار حقايق مكتب است كه قهراً آسيب آن، گمراهي و انحراف جامعه خواهد بود. همچنين قرآن كريم علما و نخبگان اهل كتاب را به جهت سوء استفاده از منزلت اجتماعي خود و فرو رفتـن در انحرافات اقتصـادي، به عذاب دردنـاك تهديد نموده و آسـيب چنين منحرفيني را باز داشـتن مردم از راه خدا معرفي ميكند.[38]
ديگر نخبگان علمي كه داراي منزلت اجتماعي ويژهاي بوده، هر چند در حوزه دين تخصصي ندارند، كم و بيش براي برخي افراد و گروهها به عنوان گروه مرجع قرار ميگيرند. نحوه زندگي، عقايد، رفتار، آداب و رسوم آنها مورد توجه ديگران است. اگر برخي از آنها نتوانند به نقش و مسئوليت خود عمل كنند يا خود گرفتار انحراف شوند، تأثير مهمي در كجروي ديگران خواهند داشت. به طور كلي در تمام عرصههاي فرهنگي و اجتماعي، هر گاه عدهاي ناهماهنگ با ارزشها و هنجارهاي جامعه اسلامي به عنوان گروه مرجع براي بخشي از افراد قرار گيرند، بايد انتظار وقوع رفتارهاي ناهنجار را داشت؛ زيرا چنين افرادي در فرآيند دروني كردن ناهنجاريها در فرد منحرف تأثير به سزايي دارند. مثلاً در قلمرو مسائل مالي و اقتصادي، قرآن كريم از «قارون» نام ميبرد كه حمل كليدهاي صندوقها و خزانههايش افراد تنومند را خسته ميكرد: «و اتيناه من الكنوز ما انّ مفاتحه لتنوء بالعصبة اُولي القوة»،[39]«و ما گنجينههايي به وي داديم كه تنها كليد آنها، مردان نيرومند را خسته ميكرد».
چنين فردي كه از نخبگان اقتصادي است، وقتي با ابهت مادي و ظاهري در ميان مردم ميآيد، اين نتيجه را ميدهد كه احساسات و گرايشهاي افراد دنياطلب را به سوي خود برميانگيزاند، زيرا آنها آرزو و آرماني جز آنچه قارون داشت، نداشتند و با خود ميگفتند: «فخرج علي قومه في زينته قال الذين يريدون الحيوة الدنيا يا ليت لنا مثل ما اوتي قارون انّه لذوحظٍّ عظيمٍ»،[40]«قارون در حالي كه غرق در زينتش بود به سوي قومش بيرون آمد، آنهايي كه هدفشان زندگي دنيا بود، گفتند: اي كاش ما هم ميداشتيم، مثل آنچه را كه قارون دارد كه او را بهره عظيمي است».
ساختار اجتماعي كه مجموعهاي از روابط ثابت و الگوهاي رفتاري نسبتاً پايدار بين افراد، گروهها و سازمانها است، نقش عمدهاي در جامعهپذيري افراد دارد. هرگاه اين مجموعه انسجام خود را از دست بدهد يا فاقد توانايي جهت كنترل اعضاي خود باشد يا به هر دليلي زمينهساز بروز كجروي شود، انحراف با توجه به ساختار اجتماعي قابل تبيين ميگردد. ساخت ناسالم اجتماعي صور مختلفي دارد كه يكي از آنها «وضعيت آنومي» است. در وضعيت آنومي اجزاي مربوط به ساختار اجتماعي آن قدر مبهم و نامعلوم هستند كه رفتار افراد قابل پيشبيني نيست. در چنين شرايطي هيچ كس نميداند، ديگري با او چه رفتاري خواهد داشت، زيرا هنجارها يا اصلاً معلوم نيستند يا مورد توجه و اقبال اجتماعي قرار نميگيرند؛ در نتيجه، فشار ساختاري حاصل از شرايط آنومي زمينة مساعدي را جهت كجروي فراهم ميكند.
وضعيت آنومي را ميتوان در شورشها، جنگها و انقلابهاي اجتماعي بهخوبي مشـاهده نمود. جنگ و انقلاب ممكن است، سـاختارها و نظام اجتماعي
يك جامعه را برهم زند. جامعهاي كه سيستم و ساختار خود را از دست بدهد، زمينه مساعدي براي كجرويها در آن فراهم ميشود؛ همانطوري كه ناكارآمدي ساختار فرهنگي و اجتماعي زمينهساز كجرويها است.
«قالت انّ الملوك اذا دخلوا قرية افسدوها و جعلوا اعزّة اهلها اذلة و كذلك يفعلون»،[41]«(بلقيس) گفت: همانا پادشاهان وقتي كه (با فتح و غلبه) وارد سرزميني شوند، آن را به فساد كشانده، عزيزانشان را به ذليلترين افراد تبديل ميكنند واين است راه و رسم آنها». جامعه جنگ زده و به اسارت درآمدهاي كه آيه فوق به آن اشاره دارد، بدترين نوع آنومي را داراست و زمينه هر نوع جرم وجنايتي را پديد ميآورد.
هرگاه جامعهپذيري ارزشها و هنجارهاي جامعه اسلامي و دروني كردن آنها به طور كامل انجام نگيرد، نواقص آن بايد از طريق مكانيزم نظارت و كنترل اجتماعي جبران شود. جامعه بايد مكانيزمهايي داشته باشد، تا فرد را از ارتكاب ناهنجاري باز دارد. اسلام از طريق عناصري چون «امر به معروف»، «نهي از منكر»، «تولّي» و «تبري»، همگان را به حفظ شرايط و هنجارهايي خاص، مسئول يكديگر قرار داده تا مبادا ارتكاب ناهنجاري درجامعه به سهولت انجام پذيرد.
اگر روابط اجتماعي به گونهاي باشد كه اجازه كجروي را به افراد بدهد و آنها با كمال بيتفاوتي شاهد ناهنجاري يكديگر باشند، چنين ساختار ناسالمي آمادگي براي هر نوع كجروي را دارد؛ لذا قرآن كريم امتهاي پيشين را مورد مذمت قرار ميدهد كه چرا از فسـاد و منكرات جلوگيري نكردنـد، تـا مانع از عذاب الهي شوند:
«فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقيّة ينهون عن الفساد في الأرض الاّ قليلا ممن انجينا منهم»،[42]«پس چرا از ميان امتهاي قبل از شما (كه به عذاب الهي هلاك شدند) گروهي باقي نماندند تا از فساد در زمين جلوگيري كنند، مگر قليلي از آنها كه ما نجاتشان داديم».
دعوت به خير، امر به معروف و نهي از منكر، مطابق برخي از آيات قرآن كريم رسالت سنگيني است كه بر دوش افراد و گروههاي جامعه اسلامي است. ضعف و سستي در انجام آن، كل سيستم و ساخت اجتماعي را بيمار نموده در نتيجه آن، ارتكاب علني ناهنجاري است.
يكي از عوامل مؤثر در انحرافات اجتماعي تعارض فرهنگي است كه نتيجه فشار ساختاري در جامعه ميباشد. انسان با ارزشهاي خاصي كه از خانواده و امثال آن كسب نموده، زندگي ميكند؛ وقتي با فرهنگهاي ديگر آشنا شود، چه بسا ارزشهايي ناهمگون با ارزشهاي وي در مقابلش قرار گيرد- ارزشها و هنجارهايي كه با مجموعه فرهنگي كه وي در آنجا زندگي ميكند، ناسازگار است- در چنين شرايطي اگر فرد بخواهد، فرهنگ جديد و ارزشهايش را بپذيرد واز آن جامعه يا گروه منزوي نگردد، چارهاي جز قبول هنجارهاي آن نميبيند، هر چند مخالف ارزشهاي سنتي خودش باشد و در اين مرحله كجروي شكل ميگيرد.
جوان مسلماني كه با هنجارهاي نويني در ميان گروه دوستان خود مواجه ميشود، (در آداب معاشرت و كيفيت زندگي، نوع سرگرمي و تفريح، نحوه لباس و آرايش و ...) هرگاه آنها را با سيستم فرهنگي و سنتي خود مقايسه ميكند، چه بسا آنها را در تعارض و ستيز ببيند، در نتيجه اگر بخواهد، ارزشهاي سنتي و فرهنگي خود را حفظ كند، چارهاي جز فاصله گرفتن از هنجارهاي نوين ندارد و اين به معناي منزوي شدن از گروه دوستان است. در هر صورت نسبت به هر طرف كه گرايش پيدا كند، از نظر طرف مقابل، منحرف تلقي خواهد شد.
بنابراين تعارض فرهنگي نوعي فشار ساختاري به همراه داشته كه در تصميمگيري و گزينش فرد مؤثر ميباشد. ايجاد تعارض فرهنگي در جامعه از مهمترين زمينههاي انحطاط فرهنگي است، لذا دشمنان جامعه اسلامي با تهاجم وسيع و همه جانبه فرهنگي تلاش ميكنند تا با ايجاد ذائقههاي جديد، گروههايي را بپرورانند و از طريق آنها فرهنگ و ارزشهاي مورد نظر خود را دامن زده و فرهنگهاي متعارض را در جامعه اسلامي ايجاد كنند. وقتي كه فرهنگ وحياني به طبقه اشراف و نخبگان قدرت و ثروت عرضه ميشد، آنها به جاي تجديد نظر در فرهنـگ و رفتـار خـود، بـه بهانـه اينـكه بردگان و تهيدسـتان اطراف پيـامبر اكرم (ص) جمع شدهاند، لذا از اطاعت ايشان سرباز زده و ميگويند:
«قالوا انؤمن و اتّبعك الأرذلون»،[43]«گفتند آيا به تو ايمان آوريم، درحالي كه افرادي فرومايه پيرو تو هستند». گاهي معاندين با ارزشهاي اسلامي، مؤمنين را صريحاً به پيروي از خويش و دست كشيدن از آيين و آرمان اسلامي دعوت ميكنند و طبيعي است، در اثـر فشـار اجتماعي افراد سست ايمان كه هنـوز ارزشهاي اسلامي در درون آنها رسوخ نكرده است، آنها را به انحراف بكشاند: «وقال الذين كفروا للّذين امنوا اتّبعوا سبيلنا ولنحمل خطاياكم»،[44]«و كافرين خطاب به مؤمنين گفتند: از روش ما پيروي كنيد و ما عهدهدار گناهانتان خواهيم بود».
گاهي همه نهادهاي اجتماعي يا برخي از آنها به گونهاي آسيبساز است كه اكثريت افراد را نسبت به ارزشها و هنجارهاي جامعه اسـلامي منحرف ميسازد. البته روشـن است كه آسيبسـاز بودن يك نهاد يا نهادهاي اجتماعي به معناي نابسامان بودن سـاخت آن نيسـت، چه بسـا روابط و قواعد موجود در نهادهاي جامعه معلوم، منظم و پايدار بوده ولي با اين وصف، چگونگي و ماهيت اين روابط برخلاف ارزشهاي جامعة مطلوب اسلام باشد، از چنين ساختاري جز كجروي و آسيب، پديد نميآيد.
شايد بهترين تعبير قرآني براي چنين جامعهاي، واژه «جاهليت» باشد. اين واژه در آيات متعددي از قرآن همراه با ويژگيهايش مطرح شده است. «جاهليت» پديدهاي اجتماعي است كه اختصاص به زمان و مكان معيني ندارد، بلكه در هر موقعيت يا جامعهاي كه ويژگيهايش يافت شود، اين پديده حضور و ظهور دارد. به عبارت ديگر واژه «جاهليت» اشاره به نوعي ساختار اجتماعي و فرهنگي دارد كه به سهم خود روابط اجتماعي افراد را تحت تأثير قرار ميدهد. برخي از ويژگيهاي جامعه جاهلي به قرار ذيل ميباشد:
الف)- عدم رعايت عدالت؛ در ساختار جاهليت، حق و عدالت در داوريها و قضاوت رعايت نميشود:
«أفحكم الجاهليّة يبغون»،[45]«آيا حكم (و قضاوت) عصر جاهليت را دنبال ميكنند». با توجه به اين كه قوانين اسلام، مبتني بر قسط و عدل است و جز به عدالت نظر ندارد، لذا حكم جاهليت كه در مقابل حكم اسلام است، حكمي ظالمانه خواهد بود. جامعهاي كه قضايا و بنيانهاي حقوقي و سياسياش مبتني بر حكم الهي نباشد، ساختار آن بر پايههاي سست و هواپرستي شكل ميگيرد، لذا قرآن كريم در مقابل، حكم نمودن مبتني بر وحي را مطرح مينمايد: «فاحكم بينهم بما انزل الله و لا تتّبع اهوائهم عمّا جائك من العلم»،[46]«براساس وحي الهي حكم كن و مبادا با پيروي خواستههاي ايشان از علمي كه برتو نازل شده است، دوري كني».
ب)- عدم محوريت انسانيت؛ در ساختار جاهليت، تعصبات ناحق، خشم و غضب غير انساني مشهود است. قرآن كريم درباره كافراني كه مؤمنين را از مسجد الحرام منع ميكردند، ميفرمايد: «اذا جعل الذين كفروا في قلوبهم الحميّة حميّة الجاهليّة»،[47]«زيرا كافران خشم و حميّت جاهليت را در دلهاي خود قرار دادهاند».
ج)- عدم دفاع از حق؛ در ساختار جاهليت دفاع از حق به خاطر ترس از جان رخت برميبندد. زيرا فداكاري و جانبازي در راه تحقق فضيلتها و دفع رذيلتها، نيازمند نترسيدن از مرگ ميباشد، اما كساني كه متأسفانه از فرهنگ جاهليت پيروي ميكنند، براي حفظ خود، خدا را رها مينمايند، زيرا منافع خويش را بر مصالح مكتب، ترجيح ميدهند.
در جنگ احد، مسلمين ابتدا بر مشركين مكه پيروز شدند، ولي عدهاي براي كسب غنائم، مقرّ خود را از بالاي كوه «رُماة» رها كردند و دشمن از همان موضع ضربت كاري را وارد ساخت. در چنين شرايطي برخي از مسلمانان كه گمان ميكردند، مسلمين هرگز در مقابل دشمنان شكست نميخورند و حتماً خدا آنها را در هر شرايطي پيروز ميكند، وقتي كه اين شكست را ديدند، به حفظ جان خود همّت گماشتند و نصرت مكتب و رسول اعظم را رها كردند و به تعبير قرآن، پندار جاهليت را نسبت به خدا روا داشتند:
«... و طائفة قد اهمّتهم انفسهم يظنّون بالله غير الحقّ ظنّ الجاهلية»،[48]«و گروهي مشغول حفظ جان خود شـده، گماني نـاصواب از نـوع ظن جاهليـت به خـدا داشتند».
د)- عدم رعايت موازين اخلاقي در جامعه؛ در ساختار جاهليت، برهنگي و خودنمايي زنان تنفروش، اخلاق جنسي را تباه ميكند. قرآن كريم در سفارش به همسران پيامبر اكرم ميفرمايد: «وقرن في بيوتكنّ ولا تبرّجن تبرّج الجاهليّة الأولي»،[49]«ودر خانههايتان قرار بگيريد و مثل جاهليت نخستين خودآرايي نكنيد».
مواردي كه بيان آن گذشت، برخي از نمونههاي سياسي، قضايي، اخلاقي و اعتقادي جامعه جاهلي است. نهادهاي مختلفي كه در جامعه وجود دارد، ميتواند علت بسياري از انحرافات اجتماعي باشد.
همان طوري كه تكبّر و خودبزرگبيني به عنوان متغير مستقل رواني نقش مهمي در انحراف دارد، جلوههاي اجتماعي آن معمولا در ابعاد سياسي جامعه بروز ميكند، لذا نقش چشمگيري در انحرافات اجتماعي ايفا ميكند، بدين جهت قرآن كريم در مقابل مستكبرين كه در رأس هرم سياسي و اجتماعي جامعه بوده و نهادهاي مختلف را تحت تأثير خود قرار ميدهند، مستضعفين را ياد ميكند كه تحت تأثير فشار ساختاري ناشي از وجود مستكبرين، تابع آنها شده و هنجارهاي آنان را ميپذيرند: «... فقال الضّعفاء للّذين استكبروا انّا كنّا لكم تَبَعاً...»،[50] «پس ضعيفان خطاب به مستكبرين گفتند: همانا ما (در دنيا) پيرو شما بوديم».
نمونه بارز جامعه آسيبپذير جاهليت، جامعه بنياسرائيلي فرعون است. او خويش را معبود قومش معرفي كرده و جز خود، احدي را شايسته اين مقام نميدانست[51]و خويش را هدايتكننده آنها معرفي ميكرد،[52]در نتيجه قومش مطيع و منقاد او شدند: «فاتّبعوا امر فرعون»،[53]«پس پيرو دستور فرعون شدند».
فرعون به حدي در روح و فرهنگ زمان خويش تأثير گذاشت كه سبب شد، بنياسرائيل وارث فرهنگي بسيار منحط در اخلاق و عقائد شود. لذا قرآن كريم فرعون و اطرافيانش را امام و مقتداي همه منحرفين بعدي معرفي ميكند:
«و جعلناهم ائمة يدعون اليالنّار»،[54]«و ما آنها را پيشواياني قرار داديم كه به آتش جهنم دعوت ميكنند».
در چنين جامعهاي، رسالت حضرت موسي در درجه اول، متوجه فرعون، نخبگان فرهنگي و اقتصادي حكومت (يعني هامان و قارون) ميشود.[55]«و لقد ارسلنا موسي بآياتنا و سلطان مبين الي فرعون و هامان و قارون»،[56]«و همانا ما موسي را با آيات خويش و سلطه الهيّه آشكاري، به سوي فرعون و هامان و قارون فرستاديم».
جامعه جاهلي فرعوني دربر دارندة استبداد سياسي (حاكميت مطلقه فرعوني)، استبداد فرهنگي هاماني (كاهن بزرگ حكومت فرعون) و استبداد اقتصادي (قاروني) بود، البته در رأس تمام نهادها استبداد فرعوني قرار داشت. از چنين ساختاري جز انحراف و كجروي برنميخيزد و فشار اجتماعي زندگي را سخت ميكند كه فرد چارهاي جز آنچه جامعه اقتضا دارد، نميبيند. افرادي كه در اين شرايط به انحراف كشيده ميشوند، در برابر سؤال فرشتگان الهي گويند: «قالوا كنّا مستضعفين في الأرض»،[57]«گويند ما در زمين ناتوان بوديم». قرآن كريم اين منطق آنها را رد كرده و ميفرمايـد: مگر زميـن خـدا گسـترده نبـوده، چرا مهاجرت نكرديد؟![58]
از آيه فوق چنين برميآيد كه ساختار يك جامعه و نهادهاي آن چه بسا ميتوانـد زمينة بسـياري از انحرافات و كجرويها را فراهم نمايـد. لذا نقش حكومت،قوانين، نخبگان سياسي و قدرتمندان در ايجاد انحراف افراد و گروههاي كجرو بسيار اساسي ميباشد، براي اين مورد مستندات قرآني، روايي، شواهد عيني و تجربي فراواني است. يكي از آن موارد، عمل بنياميه ميباشد، در برخي از روايات چنين آمدهاست كه بنياميه مردم را در فراگيري ايمان آزاد ميگذاشتند، اما در آموختن ويژگيها و خطوط شرك آزاد نميگذاشتند تا اگر آنها را به شرك وادار كردند، نشناسند.[59] در روايت ديگري اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايند: «فليست تصلح الرعيّة الا بصلاح الولاة»،[60]«مردم جز از طريق زمامداران، اصلاح نميشوند».
بنابراين نقش حكومت و انديشمندان در هدايت يا ضلالت جامعه بسيار با اهميت ميباشد و اگر جامعهاي از نظر مسائل اعتقادي و عملي پيشرفت كرد يا در اين مسائل عقب ماند، بايد رمز آن را در حكومت و نخبگان فكري آن جامعه جستجو نمود. با تأمل در آيات قرآن كريم نكات جامع، لطيف و حتي بديعي در تبيين كجرويها به دست ميآيد و آنچه عرضه شد، تنها مقدمه و پيش درآمدي در وصول به اين مقصد بود؛ اميد آنكه مقبول درگاه احديت قرار گيرد.
× القرآن الكريم.
× الطباطبائي، السيد محمد حسين: «الميزان في تفسير القرآن»، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، الطبعة الثالثة، 1993.
× الكليني، محمد بن يعقوب: «الاصول الكافي»، بيروت، دارالأضواء، 1405.
× النراقي، محمد مهدي: «جامع السعادات»، الطبعة الثالثة، مطبعة النجف الأشرف، 1383.
× آقاجاني، نصرالله: «انحرافات و آسيبهاي اجتماعي از ديدگاه قرآن»، پاياننامه كارشناسي ارشد جامعه شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1381.
× روشه، گي: «تغييرات اجتماعي»، منصور وثوقي، چاپ هفتم، 1376.
× سعيد، ايوب: «الأنحرافات الكبري»، بيروت، دارالهادي، 1412.
× عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي: «تصنيف غرر الحكم و درّر الحكم»، المحقق المصطفي الدرايتي، قم، مكتبة الأعلام الاسلامي.
× قرائتي، محسن: «گناه شناسي»، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، 1377.
× كوزر، لوئيس؛ روزنبرگ، برنارك: «نظريههاي بنيادي جامعه شناسي»، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر ني، 1378.
× كوئن، بروس: «درآمدي بر جامعه شناسي»، محسن ثلاثي، 1374.
× گيدنز، آنتوني: «جامعه شناسي»، ترجمه منوچهر صبوري، نشر ني، 1377.
× فيض الاسلام: «نهج البلاغه».
v
[1] - ر.ك؛ گيدنز، ص 146.
[2] - ر.ك؛ آقاجاني.
[3]- socialization
[4] - ر.ك؛ كوزر ورروزنبرگ، صص 483-480.
[5] - ر.ك؛ گيدنز، ص 140.
[6] - ر.ك؛ كوزر و روزنبرگ، صص 491-485.
[7] - همان، صص 426-421.
[8] - ر.ك؛ النراقي، ج1، ص 28.
[9] - اسراء، 84.
[10] - فصلت، 46.
[11] - نساء، 123.
[12] - انبياء، 67.
[13] - فتح، 26.
[14] - نساء، 27.
[15] - نوح، 27.
[16] - علق، 7.
[17] - قلم، 15-12.
[18] - بقره، 177.
[19] - عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، ص 365.
[20] - بقره، 275.
[21] - مائده، 42.
[22] - ر.ك؛ قرائتي، ص 80..
[23] - ناس، 5.
[24] - بقره، 268.
[25] - نحل، 100.
[26] - ر.ك؛ آيات، 24-23.
[27] - ر.ك؛ آيات، 19-13.
[28] - اعراف، 28.
[29] - بقره، 221.
[30] - ر.ك؛ الطباطبائي، ج2، ص 205.
[31] - مائده، 51.
[32] - نساء، 140.
[33] - فرقان، 29-28.
[34] - ر.ك؛ روشه، گي، ص 116.
[35] - ر.ك؛ كوئن، بروس، ص 199.
[36] - احزاب، 21.
[37] - بقره، 159.
[38] - ر.ك؛ توبه، 34.
[39] - قصص، 76.
[40] - همان، 79.
[41] - نمل، 34.
[42] - هود، 116.
[43] - شعراء، 111.
[44] - عنكبوت، 12.
[45] - مانده، 50.
[46] - مائده، 48.
[47] - فتح، 26.
[48] - آل عمران، 154.
[49] - احزاب، 33.
[50] - ابراهيم، 21.
[51] - ر.ك؛ قصص، 38.
[52] - ر.ك؛ غافر، 29.
[53] - هود، 97.
[54] - قصص، 41.
[55] - سعيد، ص 206.
[56] - غافر، 24-23.
[57] - نساء، 97.
[58] - ر.ك؛ نساء، 97.
[59] - الكليني، ج 2 ص 415.
[60] - نهج البلاغه، خطبه 216.