«و كَمْ ارْسَلْنا مِنْ نَبِىٍّ فى الاوَّلين».
«چه بسيار پيامبرانى كه براى هدايت گذشتگان فرستاديم».
«و ما يَأْتيهِم مِنْ نَبِىٍّ الّا كانوا بِهِ يَسْتَهْزِءونَ».
«هيچ پيامبرى به سوى آنان نمىآمد مگر اينكه او را مسخره مىكردند».
«فَأَهْلَكْنا أَشَدّ مِنْهُم بَطْشاً و مَضى مَثَل الاوّلينَ(1)».
«نيرومندتر از آنان را به هلاكت رسانيديم و سنت پيشينيان تكرار شد».
«بطش» در لغت عرب، گرفتن چيزى با قوه و قدرت است و احياناً در خود قوه و قدرت بكار مىرود. بنابراين مقصود از جمله «اشدّ منهم بطشاً» كسانى است كه از كافران مكه قويتر و نيرومندتر بودند.
در اين آيه نيز «مشبه به» و «مشبه» و «وجه شبه» داريم. مقصود از اوّلى، كافران در طول تاريخ است كه قبل از پيامبر گرامى اسلام آمدند و با قهر الهى نابود شدند و قوه و قدرت آنان فزونتر از قدرت قريش بود.
مقصود از دومى، قريش است كه مانند گروه پيشين به تكذيب پيامبر برخاسته و سدّ راه تبليغ ايشان بودند.
وجه شبه، اين است كه جهالت، در هر دو گروه، مانع از پذيرش حق بوده و هر دو گروه به تمسخر پيامبر، برخاسته، چهبسا ممكن است همان سنتهاى خدا درباره امتهاى پيشين دامنگير مشركان عصر رسالت باشد. اينك به تفسير آيات مىپردازيم:
1.«و كم ارسلنا من نبىّ فى الاوّلين». چقدر پيامبران را در امتهاى پيشين برانگيختيم تا چراغ هدايت بوده و آنان از هدايت انبيا بهره گيرند.
2. «وما يَأتيهِم مَنْ نَبِىٍّ الاّ كانوا بِهِ يَسْتَهْزِءون». شيوه امتهاى پيشين اين بود كه هر موقع پيامبرى به سوى آنان مىآمد، او را ريشخند كرده و به استهزاى او برمىخاستند.
3. «فَأهْلَكْنا اشَدّ منهم بَطْشاً و مضى مثل الاوّلين(2)». قريش كافر بداند كه سختتر و قوىتر از آنان را نابود كرديم و در قرآن سرگذشت آنان به عنوان مثل بيان شده است. بنابراين قريش كافر از نزول عذاب در امان نباشد؛ زيرا حكم الهى درباره همگان يكسان است.
در برخى از كتابهايى كه پيرامون امثال قرآن نوشته شده، آيه ياد شده در زير را جزء امثال قرآن معرفى كردهاند.
«و اذا بُشِّرَ اَحَدهُم بِما ضَرَبَ لِلرحْمنِ مَثَلاً ضلّ وجههُ مُسْوَدَّاً و هو كَظيم(3)».
«هرگاه به يكى از آنان به آنچه خدا را توصيف كرده بود خبر داده مىشد چهره او سياه مىگشت در حالىكه خشم و تأسف خود را فرو مىبرد».
برخى تصور كردهاند كه اين آيه جزء امثال قرآن است در حالىكه واقع مثل همان تشبيه و تمثيل است و اركان آن را سه چيز تشكيل مىدهد: 1. مشبه به 2.مشبه 3. وجه شبه. در حالىكه در اين آيه اين اركان موجود نيست و مفاد آيه اين است كه هر موقع به يكى از عربها گزارش مىدادند كه همسرت دختر زاييده او از شرمسارى صورتش سياه مىگشت و خشم خود را فرو مىبرد و اظهار نمىكرد. مقصود از «ضرب للرحمن مثلاً» چيست؟ در گذشته يادآور شديم كه قرآن گاهى كلمه «ضربالمثل» را در مورد توصيف يك شىء به كار مىبرد، مثلاً درباره پيامبر مىفرمايد: «انظر كَيْفَ ضَرَبوا لَكَ الامثال(4)»: «بنگر چگونه تو را توصيف و تعريف مىكنند». قرآن اين جمله را موقعى بكار مىبرد كه پيش از آن مشركان پيامبر را فرد مسحور، توصيف مىكردند و مىگفتند: «اِنْ تَتَّبِعونَالّا رَجُلاً مَسْحوراً»: «از مرد سحر شده پيروى مىكنيد». قرآن نام اين توصيف را ضربالمثل مىخواند و مىفرمايد: «انظُرْ كيفَ ضَربوا لكَ الامثال».
در آيه مورد بحث، جريان از اين قبيل است: مشركان مىگفتند فرشتگان، دختران خدا هستند چنانكه مىفرمايد:
«و المَلائِكَة الَّذينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمن اناثاً...(5)».
«آنان فرشتگان را كه بندگان خدا هستند دختر مىانديشيدند».
در آيه ديگرى مىفرمايد:
«و يَجْعَلونَ للّه البَنات سُبْحانَهُ و لَهُم ما يَشْتَهون(6)».
«براى خدا دخترانى قرار دادهاند و براى خود، آنچه را ميل دارند قائل مىشوند».
بنابراين چون فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند؛ خدا در اين مورد يادآور مىشود كه هر موقع فردى را به چيزى كه خدا را با آن توصيف مىكردند بشارت مىدادند چهره او سياه مىگشت. مشركان، خدا را با چه چيزى توصيف كردند، توصيف آنان اين بود كه فرشتگان، دختران خدا هستند.
در حقيقت جمله «ضرب للرحمن مثلاً» كنايه از تولد دختر است چون خدا را با آن توصيف مىنمودند.
1) زخرف، 7 - 6.
2) زخرف، 7.
3) زخرف، 17
4) اسراء، 48
5) زخرف، 19
6) نحل، 57