يهوديان، خدا را خوب نشناخته بودند و قدرت او را محدود مىپنداشتند و مىگفتند دست خدا بسته است. بسيارى از اشتباههاى آنها، ناشى از اين فكر غلط بود.
«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اِذْ قالُوا مآ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَىْءٍ قُلْ مَنْأَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذى جآءَ بِه مُوسى نُورًا وَ هُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثيرًا وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لاآبآؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ(1)».
«خدا را آنچنانكه شايسته اوست ارج نگذاشتند چون گفتند خدا هيچ چيزى براى هيچ بشرى نازل نكرده است. بگو: آن كتابى را كه موسى آورد و روشنايى و هدايت براى مردم بود، چه كسى نازل كرد؟ شما آن را در كاغذهايى نوشتيد و آشكار مىكرديد و بسيارى را پنهان مىساختيد و آنچه را كه شما و پدرانتان نمىدانستيد آموخته شديد. بگو: خدا، آنگاه آنها را رها كن كه در بيهودهگويى خود بازى كنند».
مطلب كلّى كه در اين آيه آمده اين است كه كافران، خدا را آنچنانكه شايسته اوست ارج نگذاشتند و نشناختند زيرا گفتند: خدا هيچ چيزى براى هيچ بشرى نفرستاده و منكر آن شدند كه خدا كتابى بر پيامبرى فرستاده باشد. در پاسخ آنها به پيامبر دستور داده مىشود كه بگويد: پس چه كسى كتابى را كه موسى آن را آورد، نازل كرد؟
اين آيه از آيات مشكل قرآن است و فهم درست آن تفكّر بيشترى را طلب مىكند زيرا مشخص نيست كه اين آيه درباره يهوديها صحبت مىكند يا مشركان مكه؛ اگر بگوييم آيه درباره يهوديهاست، اين فرض با جمله دوم آيه سازگار نيست زيرا در اين جمله گفته شده كه آنها مىگويند: خدا براى هيچ بشرى چيزى نازل نكرده در حالى كه يهوديها چنين نمىگويند و آنها نبوت پيامبران تا موسى باور دارند و معتقدند كه خدا تورات را براى موسى نازل كرد؛ و اگر بگوييم درباره مشركان مكه است، اين فرض هم با پاسخى كه در آيه داده شده وفق نمىدهد چون در پاسخ آنها كه منكر نزول كتاب آسمانى هستند گفته شده: پس چه كسى تورات را بر موسى نازل كرده؟ و پس از اين پرسش آنها را مورد خطاب قرار مىدهد و مىگويد: شما قسمتى از تورات را آشكار و بسيارى از آن را پنهان كرديد. مسلم است كه چنين مطلبى را نمىتوان در خطاب به مشركان مكه بيان كرد.
مفسران براى حلّ اين مشكل وجوه مختلفى را گفتهاند و براى هر كدام از اين دوفرض توجيهاتى كردهاند ولى حقيقت اين است كه هيچ يك از آن وجوه كه ما ديديم قانع كننده نيست و روح انسان را آرام نمىكند و چنين مىنمايد كه آنها را از روى ناچارى گفتهاند.
آنچه به نظر ما مىرسد - و خدا داناتر است - اين است كه آيه درباره يهود است و اينكه در آيه به آنها نسبت داده مىشود كه گفتهاند: خدا هيچ چيزى براى هيچ بشرى نفرستاده، منظور اين است كه آنها معتقدند پس از تورات هيچ كتابى نازل نشده و پس از موسى هيچ پيامبرى مبعوث نشده است و اين سخن در مقام ردّ پيامبرى پيامبر اسلام است و اينكه كتابى از سوى خدا براى او نازل نشده است و اين سخن آنها مبتنى بر عقيده فاسد آنها در نفى عموميت قدرت خداست آنها خدا را مانند يك حاكم معزول مىدانند و قدرت او را محدود مىكنند و نسخ در شريعت و آمدن شريعت جديدى پس از شريعت موسى را محال مىشمارند و اين عقيده آنها ناشى از آن است كه آنها خدا را آنچنانكه بايد نشناختهاند و پايههاى توحيد آنها خراب است همانگونه كه در آيه زير هم آمده است:
«وقالت اليهود يداللَّه مغلولة غلّت ايديهم ولعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان(2)».
«ويهوديان گفتند دست خدا بسته است. دستهايشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند لعنت بر آنها باد، بلكه دستان او باز است».
البته ما در آيه مورد بحث، در جمله (ما انزل اللَّه على بشر من شىء) چيزى را در تقدير نمىگيريم بلكه مىگوييم: اين عقيده شناخته شده آنهاست كه آمدن هر نوع شريعت جديدى را جايز نمىدانند و به خاطر داشتن همين عقيده بود كه عيسى و يحيى و زكريا را هم قبول نداشتند و همانگونه كه از اين آيه استفاده مىشود، اين سخن آنها ناشى از عقيده غلط آنها در توحيد و خداشناسى است و آنها خدا را درست نشناختهاند.
در دنباله آيه، خدا به آنها پاسخ مىدهد كه پس چه كسى تورات را بر موسى نازل كرد؟ منظور اين است كه خدايى كه قدرت آن را داشت كه تورات را بر موسى نازل كند، همان خدا قدرت آن را دارد كه قرآن را بر پيامبر اسلام نازل كند. در واقع اين پاسخ براى تعميم قدرت خدا و اثبات اين مطلب است كه انزال تورات دليل بر قدرت خدا بر اين كار است و قدرت او با انزال تورات محدود نشده و او مىتواند كتاب ديگرى هم بفرستد. جالب اينكه پس از اين آيه بلافاصله در آيه بعدى از فرستادن قرآن به عنوان كتابى مبارك و تصديق كننده تورات و انجيل سخن مىگويد.
اساساً آيه، بهطور صريح و آشكار يهوديان را مورد خطاب قرار مىدهد و آمدن فعلهايى مانند «تجعلونه» و «تبدونها» و «تخفون» و «علّمتم» و ضميرهاى مخاطبى مانند «انتم» و «آبائكم» جاى هيچ شك و شبههاى را باقى نمىگذارد و اگر هم در بعضى از قرائتها فعلهاى «تجعلونه» و «تبدونها» و «تخفون» به صورت غايب خوانده شده، در برابر قرائت مشهور اعتبارى بر آن نيست و تازه ضميرها كه به همان حالت مخاطب بودن خودباقى هستند.
باقى مىماند اينكه اين سوره در مكه نازل شده و مخاطب آن مشركان هستند چگونه در اينجا با يهود صحبت كرده است؟ در پاسخ مىگوييم علاوه بر اينكه بعضىها اين آيه را از مكى بودن سوره انعام استثنا كردهاند و آن را مدنى مىدانند، يهود مدينه با مشركان مكه رفت و آمد و داد و ستد داشتند و همواره از اخبار مكه آگاه بودند و آنها از اينكه شخصى به نام محمد (ص) در مكه ادعاى پيامبرى مىكند، به خوبى اطلاع داشتند و هيچ بعيد نيست كه بعضى از يهوديان براى آشنايى با اين مدّعى نبوت و شنيدن حرفهاى او در مكه با او ملاقات كنند و سخنانى ميان آنها و پيامبر اسلام رد و بدل شود. اتفاقاً در چندين روايت كه در شأن نزول اين آيه وارد شده، صحبت از ملاقات بعضى از يهوديان با پيامبر در مكه مىكند.
قرآن در اين آيه، پس از صحبتى از كتاب موسى، اين كتاب را به عنوان نور هدايت براى مردم معرفى مىكند و از كار زشت يهود درباره تورات انتقاد به عمل مىآورد و خطاب به آنها مىفرمايد: شما آن كتاب را در صحيفههايى قرار داديد و بعضى از آن را آشكار كرديد و بسيارى از آن را پنهان ساختيد. يعنى آن قسمت از آيات تورات را كه به نفع شما نبود، مخفى كرديد و آن را براى مردم نخوانديد مانند آياتى از تورات كه از آمدن پيامبر اسلام خبر داده است.
در آيات بسيارى از قرآن با حساسيت خاصى روى اين مسأله تاكيد شده است كه دانشمندان يهود تورات را تحريف كردند و بعضى از آيات آن و بخصوص آيات مربوط به پيامبر اسلام را از مردم كتمان نمودند.
در جمله بعدى خطاب به يهود اظهار مىدارد: آنچه را كه شما و پدرانتان نمىدانستيد، آموخته شديد. يعنى خدا علاوه بر اينكه تورات را نازل كرد، به شما چيزهاى ديگرى را هم ياد داد و راه و رسم زندگى را به شما آموخت و اين نيز يكى ديگر از دلايل قدرت خداست و نشانه اين است كه درهاى فيض الهى بسته نشده و او همواره مىتواند فيض بدهد و بياموزد.
پس از مطرح كردن اين دو سؤال كه چه كسى كتاب را براى موسى نازل كرد و اينكه چه كسى به شما آنچه را كه نمىدانستيد ياد داد، خود قرآن پاسخ مىدهد كه خدا، و اين يكى از شيوههاى معمول در مناظره و گفتگوست كه انسان پرسشى را مطرح كند و آنگاه خودش جواب آن را بدهد. در اين آيه نيز از همين شيوه استفاده شده است. قرآن پس از پاسخ دادن به آن پرسشها، پيامبر اسلام را مورد خطاب قرار مىدهد و مىفرمايد: آنها را رها كن كه در بيهودهگويى خود بازى كنند.
1) سوره انعام آيه 91.
2) مائده، 64.