ناتوانى مالى در ازدواج

پدیدآورسیدضیاء مرتضوی

نشریهپیام زن

شماره نشریه130

تاریخ انتشار1388/10/13

منبع مقاله

share 1278 بازدید
ناتوانى مالى در ازدواج

سيدضيإ مرتضوى
در محضر خورشيد

درسهايى از تفسير سوره نور

((و إنكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقرإ يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم وليستعفف الذين لا يجدون نكاحا حتى يغنيهم الله من فضله و الذين يبتغون الكتاب مما ملكت إيمانكم فكاتبوهم ان علمتم فيهم خيرا و آتوهم من مال الله الذى آتاكم و لا تكرهوا فتياتكم على البغإ ان اردن تحصنا لتبتغوا عرض الحياه الدنيا و من يكرههن فان الله من بعد اكراههن غفور رحيم و لقد إنزلنا اليكم آيات مبينات و مثلا من الذين خلوا من قبلكم و موعظه للمتقين)). ((آيات 34 ـ 32))
چنانكه در شرح كلى آيات مورد بحث, در شماره گذشته آورديم, ازدواج, به عنوان نقطه عطف در زندگى هر فردى و يكى از مهم ترين مسائل اجتماعى, عنايت ويژه اسلام را به خود معطوف داشته است. علاوه بر آن همه روايات كه در شرح احكام و مسائل اجتماعى و اخلاقى اين مهم وارد شده, در آيات متعددى نيز به ابعاد مختلف آن پرداخته شده است. در اينجا در آيات مورد بحث, نخست به مسئوليت جامعه اسلامى و مسلمانان در برابر ازدواج زنان و مردان مجرد توجه داده مى شود و سپس به كسانى كه به هر دليل اينك امكان ازدواج ندارند, مسئوليت پاكدامنى را يادآورى مى كند. علاوه, آيه دوم, برخى مسائل مرتبط با همين موضوع در خصوص بردگان را بازگو مى كند. آيه سوم يادكردى است از عنايت خداوند در فرو فرستادن آيات كه مايه پند پرهيزكاران است.
در قسمت قبل, پس از شرح نكات ادبى, به تفصيل به تفسير فراز نخست آيه اول پرداختيم و طى آن روشن كرديم كه مخاطب آيه كيانند و منظور از صالحين چيست و در پايان نيز به تفصيل به ضرورت حفظ شئون انسانى و اجتماعى و حفظ آبرو و شخصيت جوانانى كه به كمك ديگران, از جمله برخى نهادهاى اجتماعى, ازدواج مى كنند, فرا خوانديم. شرح فراز دوم آيه را به اين قسمت واگذار كرديم. وعده كرديم گزيده روايات اين موضوع را نيز در همين قسمت بياوريم, اما با به درازا كشيدن بحث, مجالى براى بازگويى آنها وجود ندارد. يك سوال اساسى به تناسب فراز ياد شده از آيه نيز مانده است و بايد منتظر شماره آينده ماند.
ان يكونوا فقرإ يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم.
عمده ترين مشكل و مانعى كه نوعا براى ازدواج جوانان و بى همسران وجود دارد, فقر مالى و ناتوانى اقتصادى است. اين مانع عمده, آنگاه گسترش بيشترى يافته و قوت مى گيرد كه موانع فرهنگى و آداب و رسوم اجتماعى نادرست نيز آن را همراهى كند و به فقر كاذب دامن زند. يعنى نادارى كاذبى كه تنها برخاسته از خواسته ها و برداشت هاى نادرست از زندگى و ازدواج و رفاه و گذران معيشت است. تلقى ناصواب از شيوه زندگى و مديريت آن و مقايسه هاى ناقصى كه ميان زندگى ها به ويژه با گسترش امر ارتباطات, صورت مى گيرد و خواسته ها و توقعاتى كه به سرعت رشد مى كند, تا جايى كه به بخشى از فرهنگ عمومى جامعه و خانواده ها تبديل مى گردد, به احساس نادارى و فقرى در جامعه دامن مى زند كه در واقع وجود ندارد و لااقل براى برپايى يك زندگى ساده و بىآلايش كه حداقل هايى از امكانات براى شكل گيرى يك خانواده را داشته باشد, مانعى به شمار نمى رود.
بررسى پديده فقر و عوامل و زمينه هاى گسترش آن و نوع برخوردى كه اسلام با آن دارد و مسئوليتى كه جامعه اسلامى و حكومت مبتنى بر اسلام در مقابل آن دارد, بيرون از حوصله و خواست اين بحث است اما تا آنجا كه به شرح اين فراز از آيه شريفه برمى گردد, ترديدى نداريم كه فقر و تنگدستى مانعى اساسى بلكه عمده ترين مانع در راه شكل گيرى خانواده و پيوند ارزشمند ازدواج است ولى باز ترديدى نداريم بخش عمده اى از اين پديده منفى و تإثيرگذار, برخاسته از نوع تلقى و فرهنگى است كه در جامعه و بر خانواده ها حاكم است. زياده طلبى ها و خودنمايى ها و تصورات نادرست و راحت طلبى و رفاه زدگى در شكل گيرى اين تلقى و فرهنگ ناصواب نقش دارد و در واقع در بسيارى موارد, اين فقر واقعى نيست كه مانع ازدواج است, بلكه اين فقر كاذب و خودساخته و احساس فقر است كه جوانان و خانواده ها را در آرزوى زندگى مطلوب به انتظار شرايط مناسب نگه مى دارد و ازدواج را چون كوهى دست نيافتنى در برابر ديدگان منتظر جوانان نشان مى دهد. اين سخن, روشن است كه به معناى بازداشتن از تلاش بيشتر براى بهبودى بيشتر و ارتقاى سطح زندگى نيست. نيز به معناى محدود ساختن موانع ازدواج و عوامل افزايش سن ازدواج, به موضوع يادشده نيست. چه اينكه به معناى ناديده گرفتن كامل, توانايى مالى در فراهم ساختن حداقل هاى زندگى و تإمين معيشت نمى باشد. فقط تإكيد بر اين واقعيت انكارناپذير است كه بخش عمده اى از مانع اساسى ازدواج, احساس فقر و نادارى خودساخته اى است كه تنها در ذهن و خيال و در داورى و نگاه جامعه وجود دارد. نه در واقعيت امر لذا على رغم ارتقاى سطح زندگى, در مقايسه با گذشته اى نه چندان دور, شاهديم كه موانع پيوند ازدواج و شكل گيرى خانواده فزونى يافته و از يك سو نرخ ازدواج كاسته شده و سن آن بالا رفته و از سوى ديگر طلاق افزايش يافته است.
به هر روى, نتيجه تنگدستى و نادارى از يك سو, و خواست بالا و توقع زياد جامعه و خانواده ها از سوى ديگر, چيزى نيست جز احساس ناتوانى افراد بى همسر در تشكيل خانواده و نگرانى و اضطراب در تن دادن به ازدواج. بخش وسيعى از دختران و پسران جوانى كه نيازمند ازدواج و قرار گرفتن در مإمن خانواده جديد هستند, براى اقدام به ازدواج دچار نگرانى مى شوند و بر اين باورند كه توان گذران زندگى را ندارند; پسر, نگران مديريت و تإمين معاش خود و همسر و فرزندانش است و دختر, از ترس تنگدستى شوهر و سختى زندگى و نداشتن رفاه و آسايش مادى, به سختى تن به ازدواج و رفتن به خانه بخت مى دهد, چرا كه آن را خانه ((بدبختى)) مى داند و نه ((خوشبختى)).
اين واقعيت, جوانانى را كه از اراده قوى و شجاعت لازم برخوردار نيستند بيشتر رنج مى دهد و طبعا ديرتر مسئوليت زندگى مشترك را مى پذيرند. بسيارى از پسران به اين عذر پيش قدم ازدواج نمى شوند و بسيارى از دختران به همين عذر, به خواستگاران خود, پاسخ منفى مى دهند.
البته چنانكه اشاره شد, اين نگرانى, در همه موارد ناشى از فقر كاذب و تنگدستى خودساخته و احساس صرف نيست. در بسيارى از جاها جوانان, از تإمين حداقل شرايط تشكيل خانواده و گذران زندگى عاجزند و به درستى در توان خويش نمى بينند كه ازدواج كنند به ويژه پسران و مردان كه با اين پيوند مسئوليت اداره زندگى و تإمين مخارج آن را از آغاز بر عهده مى گيرند. خانواده ها نيز در رنج فقر و مشكل مالى به سر مى برند و از عهده فراهم ساختن حداقل امكانات براى ازدواج فرزندان خود برنمىآيند.
اين فراز از آيه شريفه, به زيبايى تمام, به اين نگرانى و ترس پاسخ گفته و به آن براى كسانى كه به آيات الهى و قرارهاى خداوندى ايمان دارند, اجمالا پايان داده است. منطق كلى قرآن كريم در اينجا اين است كه اينان كه شرح حالشان در فراز اول آيه گذشت, ازدواج كنند ((اگر هم فقير و تنگدست باشند, خداوند از فضل خويش آنان را بى نياز مى سازد, چرا كه خداوند, هم گشايش دهنده است (رزق او بى كران است و پايان ناپذير) و هم دانا.))
در فراز نخست, ديديم كه خداوند فرمان مى دهد بى همسران را همسر دهيد, حتى غلامان و كنيزان صالح را نيز همسر دهيد, حال تإكيد مى ورزد كسى تنگدستى آنان را عذر نداند و بهانه نسازد و خود آنان نيز به اين عذر از ازدواج دورى نكنند چرا كه خداوند, اگر تنگدست هم باشند, آنان را بى نياز مى كند تا بتوانند گذران معيشت كنند. اگر در نگاه معمول جامعه و در نگاه فرد, با وجود فقر و بى چيزى, تن دادن به ازدواج, مايه فقر بيشتر و بدبختى فزون تر است, اما در نگاه توحيدى و بر اساس بينش قرآنى, ازدواج نه تنها لزوما افزايش فقر را در پى ندارد, بلكه زمينه كاستن از آن و بى نيازى را فراهم مى سازد. منطق كلى قرآن اين نيست كه وقتى ندارى يا ندارد ازدواج نكن, بلكه تإكيد مى كند اگر ندارى يا ندارد, ازدواج كن تا دارا شوى و از تنگناى معيشت كنونى ات بيرون آيى. و لااقل اينكه ((چه بسا)) از وضعيت كنونى نجات يابى و بى نياز شوى. درست همانند آن دسته از رواياتى كه در تإكيد بر صدقه دادن, فرمان مى دهد اگر تنگدست هم هستى صدقه بده تا از آن رهايى يابى. يعنى صدقه دادن توسط شخص فقير را نه تنها مايه فقر بيشتر او نمى داند بلكه راهى براى نجات از فقر مى شمارد.(1)
در اينجا نيز آيه شريفه در صدد رفع نگرانى از جامعه و مديران آن, و خانواده ها و جوانان بى همسر است كه مبادا نگرانى فقر و دل مشغولى نادارى آنان را از تن دادن به زندگى مشترك باز دارد و يا خانواده ها و اولياى آنان و مسلمانانى كه مخاطب دستور قرآنى ((انكحوا)) هستند, به عذر فقر پيش قدم ازدواج آنان نباشند. خداوندى كه هم گشايش دهنده و روزىدهنده است و خزانه كرم و نعمت او كاستى نمى گيرد, و هم داناى به وضع و نيت و نگاه افراد است و آگاه به راه بى نيازسازى, آنان را از خزانه فضل و نگاه لطف و تدبير حكيمانه خويش كه همه جهان را بر آن استوار ساخته و چرخ عالم خويش را بر آن روان داشته, بى نياز مى گرداند, و زمينه هاى گشايش روزى را فراهم مىآورد و درهاى توشه گذران زندگى را به روى آنان مى گشايد.
البته فقر خودساخته و خودخواسته كه ناشى از تقصير و كوتاهى فرد و خواست و اراده سوء او مى باشد, حسابى ديگر دارد و طبعا نبايد توقع چندانى در رفع آن داشت. اگر كسى يا جامعه اى به خواست خود, خود تن به كار و تلاش و توليد و تجارت صحيح نمى دهد و يا به خواست خود, خود را دچار فقر كاذب كرده و احساس فقر او بيش از فقر واقعى او است, چندان نمى تواند توقع فضل الهى و نگاه مرحمت خداوندى داشته باشد. در اين صورت بايد او را مشمول اين اصل قرآنى دانست كه ((ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بإنفسهم))(2) و نيز ((ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمه إنعمها على قوم حتى يغيروا ما بإنفسهم)).(3) خداوند متعال تا جامعه اى و تا مردمى در صدد تغيير وضع خود نباشند و به آن تن ندهند, آنان را تغيير نخواهد داد. كما اينكه خداوند تغييردهنده نعمتى كه به جامعه اى داده نيست, تا اينكه خودشان آن را تغيير دهند و مايه زوال آن شوند. ولى همه مى دانيم كه بخش عمده اى از فقر و تنگدستى, پديده اى تحميلى بر جوانان و خانواده ها است كه آنان را نگران وضع آينده خويش ساخته است. اينان بايد به اين وعده الهى دل بسپارند و مطمئن باشند و يا لااقل اين اميد را داشته باشند كه اگر زندگى را به قناعت و صرفه جويى بگذرانند, كه اين نيز خواسته خداوند و اولياى دين است, خداى متعال آنان و زندگى شان را به فضل و مرحمت خويش بى نياز مى سازد. حتى آنانى كه به تقصير خود, در تنگناى مالى و معيشت قرار گرفته اند نيز آنگاه كه خود را در فضاى مسئوليتآور زندگى مشترك ببينند احساس مسئوليت بيشترى براى رفع فقر و تإمين هزينه زندگى خواهند داشت.
در اين وعده ها و قرارهاى الهى نبايد ترديد كرد; اگر مايه اى براى ترديد باشد, بيشتر ناشى از آگاهى ناقص ما از اصول صحيح زندگى و قواعد درست رفتار اجتماعى و سلوك ناصواب ما در زندگى و هزينه كردن و روابط اجتماعى و خانوادگى است.
آرامش روحى و امنيت خاطرى كه اين آيه شريفه به دست مى دهد, آن مقدار هست كه خانواده ها را به خاطر تنگناى مالى, از ازدواج جوانانشان باز ندارد و لااقل آنان را و نيز جوانان را به علت نگرانى از آينده, از تشكيل خانواده دور نسازد, و اين بستگى مستقيم به مراتب ايمان و اعتقادى دارد كه افراد به اين وعده الهى دارند; وعده اى كه تنها احتمال تحقق آن در باره آدمى, آرامش خاطر لازم را براى تشكيل خانواده به دست مى دهد. ترديدى نيست كه خداوند وسعت دهنده است و فضلش همه هستى را در بر گرفته است و داناى به همه امور آشكار و پنهان است و اساسا هر چه هست در پيش او پيداست, از فقر و غناى آدميان آگاه است و انگيزه آنان را در ازدواج مى داند و روزى همه موجودات و از جمله, انسان ها به دست او است. البته وعده و قرار الهى و تحقق آن, بر خواست او كه تنها بر اساس حكمت و مصلحت دانى خود او مى باشد استوار است.

گستره وعده الهى

يك بحث كه مورد توجه برخى مفسران نيز قرار گرفته و در اين وعده الهى به عنوان يك پرسش مطرح است, اين است كه آيا اين وعده عموميت و كليت دارد; اگر چنين است پس چرا شاهد هستيم كه كسانى با ازدواج كردن, نه تنها از فقر نجات نمى يابند بلكه تنگدستى آنان شدت مى گيرد و زندگى بر آنان دشوارتر مى شود و حتى گاه على رغم غنا و بى نيازى, پس از ازدواج دچار فقر مى شوند؟ همين پرسش در باره آيه ديگر قرآن كه تقوا و پرهيزكارى را مايه جلب رزق و روزى الهى شمرده نيز مطرح است; آنجا كه فرموده است: ((هر كس تقواى الهى پيشه كند, خداوند گشايشى براى او فراهم ساخته و از جايى كه گمان نمى كند او را روزى دهد))(4).
پرداختن تفصيلى به اين پرسش به ويژه پيش كشيدن مسئله وسعت رزق, از حوصله بحث بيرون است; به مقدارى كه به اجمال گستره وعده الهى در اين آيه را بيان كند و پرسش يادشده را با توجه به چند نگاهى كه وجود دارد, پاسخ گويد, بسنده مى كنيم.
1ـ ظاهر برخى روايات شريف, چنانكه در قسمت بعد خواهيد خواند, اين است كه آيه عموميت دارد و وعده الهى شامل همه افراد مى شود. وقتى حضرت فردى را كه به خاطر ترس از تنگدستى تن به ازدواج نمى دهد, نكوهش مى كند با اين بيان كه او به خداى عز و جل بدگمان است, چرا كه خداوند مى فرمايد: ((ان يكونوا فقرإ يغنهم الله من فضله)), برمىآيد كه آيه عموميت دارد. بنابراين فقر نبايد مانع ازدواج شود چرا كه مايه بى نيازى است نه دشوارى و تنگدستى.(5)
2ـ برخى اين جمله شرطيه ((اگر تنگدست باشند خداوند از فضل خودش بى نيازشان مى كند)) را به اصطلاح اهل منطق ((قضيه مهمله)) شمرده اند كه در حكم يك ((قضيه جزئيه)) است و از اين رو كليت و عموميت ندارد. بر اساس اين گفته, معناى آيه اين خواهد شد كه ((گاه چنين است كه اگر فقير باشند, خداوند از فضل خويش آنان را بى نياز مى سازد)) نه اينكه هر گاه فقير باشند بى نيازشان كند. مويد اين سخن, آيه بعدى است كه به كسانى كه امكان ازدواج ندارند, فرمان پاكدامنى مى دهد و مى پذيرد كه برخى به خاطر فقرشان نمى توانند ازدواج كنند.(6)
با اين معنا, آيه نمى تواند اطمينان به رفع فقر به خاطر ازدواج را بدهد ولى بايد گفت همين مقدار اميدى كه مىآفريند, مى تواند تا اندازه زيادى مايه آرامش خاطر و تن دادن به ازدواج شود.
3ـ برخى چون زمخشرى در پاسخ به پرسش يادشده و رفع اشكال, اين وعده الهى را مشروط به ((مشيت)) و خواست الهى شمرده اند; و مشيت خداوند نيز تابع ((مصلحت)) و برخاسته از حكمت است, بنابراين در صورتى اين وعده تحقق خواهد يافت كه مصلحتى در آن باشد و خداوند طبق آن مصلحت, بخواهد وسعت روزى دهد; از اين رو عموميت ندارد و طبعا اشكال يادشده خود به خود منتفى مى گردد. اين مشيت نيز همان است كه در آيه اى مشابه اين آيه, به صراحت به عنوان شرط تحقق وعده الهى شمرده شده است; آنجا كه در سال نهم هجرى و به دنبال اعلان سوره برائت توسط اميرالمومنين على(ع) به دستور پيامبر اكرم(ص), مسلمانان موظف مى شوند پس از آن سال, از ورود و نزديك شدن مشركان به مسجدالحرام جلوگيرى كنند, چرا كه آنها نجسند و نبايد به حرم پاك پاى بگذارند. اين تحريم طبعا مشكلات اقتصادى چندى را متوجه مسلمانان مى كرد و از رونق تجارت و درآمد آنان در ايام حج مى كاست. آيه شريفه بلافاصله پس از دستور تحريم, رفع نگرانى مى كند كه اگر از اين بابت ترس فقر و كسادى اقتصاد نيز داريد, خداوند ((اگر بخواهد)) از فضل خودش شما را بى نياز خواهد ساخت; خداوند داناى حكيم است:
((يا ايها الذين آمنوا انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم عيله فسوف يغنيكم الله من فضله ان شإ ان الله عليم حكيم)).(7)
در اين آيه با جمله ((ان شإ; اگر خدا بخواهد)) وعده الهى مشروط به خواست خداوند شده است. در آيه مورد بحث نيز هر چند تصريح به اين شرط نشده ولى چاره اى جز منظور ساختن آن نيست و الا واقعيت غير از آن خواهد بود. در واقع اين آيه مطلق است ولى مقيد به شرط يادشده مى شود كه در آن آيه آمده است.(8)
زمخشرى كه جزء معتزليان به شمار مى رود, چنانكه ملاحظه كرديد, آيه شريفه را مقيد و مشروط به قيد ((مصلحت)) كرده است. كسان ديگرى از اشاعره كه تحليل افعال الهى را بر مبناى فهم عقل و ديدگاه معتزله نپذيرفته اند, وعده الهى در آيه را فقط منوط به ((مشيت)) الهى كرده و بر مثل زمخشرى خرده گرفته اند كه چرا پاى مصلحت سنجى را به ميان كشيده است.(9)
صرف نظر از اختلاف و دعواى ميان معتزليان و اشاعره در موضوع تحليل فعل خداوند و احكام الهى, بر مبناى مذهب شيعه و آنچه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) به ما آموخته اند, ترديد نيست كه افعال خداوندى و احكام شريعت بر اساس مصالح و مفاسدى است كه در متن واقع وجود دارد, هر چند فهم ما از درك آن عاجز باشد و تعلق اراده حكيمانه خداوند به فعلى از افعال و جعل حكم بر همان اساس است. بنابراين, اين شرط هر چند حذف شده ولى بايد آن را در نظر گرفت; همانند وعده اجابت دعا در آيه ((ادعونى استجب لكم))(10) كه مشروط به مصلحت و مشيت الهى است هر چند ذكر نشده است.(11)
4ـ برخى از اشاعره كه غالب قريب به اتفاق اهل سنت اند و اين گفته زمخشرى را پذيرفته ولى آن را بر مبناى اشعرىگرى خود محصور در ((مشيت)) الهى كرده اند, در پاسخ به اين سوال كه مشيت الهى اختصاص به بعد از ازدواج ندارد, پيش از آن نيز اگر خدا بخواهد شخص از فقر رهايى مى يابد, چه اينكه بعد از ازدواج نيز ممكن است به مشيت الهى, در فقر بماند يا حتى از غنا به حالت فقر افتد, به شرح رابطه غنا و ازدواج پرداخته و به گونه اى روان شناسانه تحليل كرده و گفته اند كه بشر در قالب طبيعى خود نوعا به اسباب و علل مادى رزق و معيشت توجه دارد و از سبب ساز حقيقى كه خداوند است غافل است تا جايى كه حتى عقل نيز گرفتار اين توهم مى شود كه كثرت نان خور, قطعا موجب فقر مى شود و كمى عيال, حتما موجب ثروت و وفور مال و بى نيازى. خداوند با اين آيه مى خواهد توجه به اين حقيقت بدهد كه همه امور به دست او است و لذا ممكن است عكس اين امر اتفاق افتد. از اين رو انسان عاقل و آگاه, به خاطر نگرانى از فقر, دست از ازدواج نمى شويد, چون آن را سبب واقعى فقر نمى داند, بلكه كار به دست خداوند است و فقر و غناى او, چه ازدواج بكند و چه ازدواج نكند, به ((مشيت الهى)) برمى گردد. بنابراين, نگاه آدمى, در دستيابى به غنا و ثروت, بايد در واقع به خواست خداوند باشد و نه امورى چون ازدواج.
بر اساس اين گفته, جمله ((ان يكونوا فقرإ يغنهم الله من فضله)) هر چند به صورت ((موجبه)) آمده ولى مراد از آن, جمله ((سالبه)) است. در واقع آيه مى خواهد بگويد ازدواج ((مانع)) بى نيازى به واسطه فضل الهى نيست ولى با اين تعبير بيان كرده كه ازدواج ((موجب)) بى نيازى مى شود. يعنى نفى ((مانع)) (= نكاح) را با ((وجود)) ممنوع (= غنا) رسانده است. و اين خود يك نوع مبالغه و تإكيد بر عدم مانعيت ازدواج در بى نيازى و غنا مى باشد.(12)
اصل اين گفته هر چند در نگاه نخست, ممكن است به صواب آيد ولى بايد توجه كرد كه برخاسته از ديدگاه اشاعره در تبيين فعل خداوند تعالى بر مبناى جبر است كه با منطق شيعه كه با مبناى ((لا جبر و لا تفويض, بل امر بين الامرين)) دست رد به سينه ((جبر)) اشاعره, و ((تفويض)) معتزله مى زند, سازگارى ندارد. البته اين سخن كه همه زندگى و معيشت و فقر و غنا را نبايد بر مبناى كمى و زيادى عيال و نان خور تحليل كرد و بايد عوامل ديگر را نيز در نظر آورد به ويژه لطف و عنايت خداوندى كه چه بسيار تنگدستانى را پس از ازدواج بى نياز ساخته و چه بى نيازانى را كه به نان شب نيز نيازمند كرده, در جاى خود بايد پذيرفت.
5ـ در اين ميان و با بهره جستن از برخى نكات پيش گفته, به اجمال مى توان گفت وعده خداوند, چه در اين آيه و چه در آيات ديگر, تخلف ناپذير است و خداوند همان گونه كه خود فرموده(13) در وعده خويش صادق است و تخلف از آن براى او معنا ندارد ولى ترديدى نيز نيست كه بسيارى از مصالح بندگان و جامعه از ديد محدود آدمى پنهان است و در سعه آگاهى وى قرار نمى گيرد. ((عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيئا و هو شر لكم))(14) و نيز ((فعسى إن تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا));(15) از سوى ديگر بسيارى از وعده هاى الهى شروط و مقدماتى دارد كه چه بسا شخص از آنها غافل است و يا به آنها جامه عمل نپوشانده است و طبعا نتيجه مورد نظر را نخواهد گرفت. چه اينكه وعده الهى را نبايد جايگزين تلاش و كوشش شمرد و از راههاى معمول در تإمين هزينه و توشه زندگى دست شست و منتظر بود كه خداوند مستقيما از خزانه غيب خود, غنا و ثروت را نصيب آدمى كند. آنچه بر عهده بنده است اين است كه به وعده الهى ايمان آورد و به آن دل ببندد و از ترس فقر بيشتر, از امر پسنديده اى چون ازدواج دست نكشد و به اميد فضل الهى و با توكل بر لطف او, مسئوليت زندگى و مديريت آن را بپذيرد و تلاش درخور خويش را در كسب روزى حلال از يك سو, و صرفه جويى و قناعت از سوى ديگر, به كار بندد. اين كارى است كه بر عهده او است و از آن به بعد از عهده او بيرون است. اگر هم آنچه مورد انتظار او بود و به آن اميد بسته بود حاصل نشد و گشايشى در زندگى و درآمد وى پديد نيامد, آن را مايه بدگمانى به وعده الهى قرار ندهد; شايد مصلحت مهم ترى در ميان است و شايد مانعى در كار است; آدمى كه به همه اسرار خلقت و رموز آفرينش آگاهى ندارد.
همان گونه كه عدم استجابت اكثر دعاهاى ما, مايه قطع اميد به خداوند متعال نمى شود و همچنان اميد به اجابت دعاها داريم. همين اميد ما را به درگاه حق نزديك مى كند و تلاش مى كنيم شرايط اجابت دعاها را بيشتر فراهم سازيم; گشايش در زندگى پس از ازدواج نيز به همين سان است و تجربه نشان داده است كه بسيارى از جوانان, تنها پس از ازدواج توانسته اند به وضع معيشت و درآمد و زندگى خود سر و سامان بدهند و از فقر رهايى يابند. همه امور زندگى را چنانكه تإكيد كرديم, نبايد محصور در علل و اسباب مادى كه در چشم اين و آن مىآيد جستجو كرد.

وعده خداوند به گشايش و آسايش پس از طلاق

چنانكه ديديد آيه مورد بحث, بى همسران را به ازدواج فرا مى خواند و در اين زمينه مسئوليتى را هر چند به گونه استحبابى متوجه اوليايشان مى كند كه در صدد ازدواج آنان باشند. و از بابت فقر و تنگدستى نگرانى به خود راه ندهند چرا كه خداوند وعده كرده از فضل خويش آنان را بى نياز سازد, البته منافات ندارد كه اين وعده الهى بر اساس حكمت خداوند, مشروط به مصلحت و شرط يا شروطى باشد. كه شرح آن گذشت. در اين ميان آنچه جلب توجه مى كند وحتى در نگاه نخست مى تواند مايه شگفتى شود مفاد آيه مشابهى در سوره نسإ است كه در نقطه مقابل اين آيه, وعده گشايش و بى نيازى را براى پس از طلاق مى دهد و نگرانى زن و مرد را از دشوارى پس از جدايى مى كاهد. و اين على رغم نكوهشى است كه در اسلام از طلاق شده است, هر چند ترديدى در جواز آن نيز نيست. شرح مبسوط آيه ياد شده را بايد در تفسير سوره نسإ پى گرفت اما توضيح اجمالى آن مى تواند ما را در يك نتيجه گيرى كلى كمك كند.
آيه ياد شده كه متن آن را در ادامه خواهيم آورد, پس از دو آيه اى است كه در باره مصالحه ميان زن و شوهر نازل شده است. مفاد دو آيه اين است كه اگر زنى بيم سركشى يا رويگردانى شوهر خود را داشته باشد, مانعى ندارد كه ميان خودشان سازش كنند و از برخى حقوق خود صرف نظر نمايند و صلح و سازش بهتر است هر چند طبع انسانها اين است كه در اين موارد بخل مى ورزند. و شما مردان اگر نيكى كنيد و تقوا پيشه سازيد خداوند به آنچه مى كنيد آگاه است. شما هرگز نمى توانيد ميان زنانتان, هر چند كوشش كنيد, عدالت كامل برقرار سازيد ولى كاملا نيز به يك سو تمايل پيدا نكنيد و همسر ديگرتان را همانند زنى بى شوهر رها نسازيد. و اگر صلح كنيد و پرهيزكارى پيشه نماييد خداوند آمرزنده مهربان است:
((و ان امرإه خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح عليهما إن يصلحا بينهما صلحا و الصلح خير و احضرت الانفس الشح و ان تحسنوا و تتقوا فان الله كان بما تعملون خبيرا و لن تستطيعوا إن تعدلوا بين النسإ و لو حرصتم فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقه و ان تصلحوا و تتقوا فان الله كان غفورا رحيما)). (16)
اگر زن مشاهده مى كند كه نشانه هاى نشوز و بى توجهى به او در رفتار شوهرش بروز كرده و بيم جدايى مى رود, اين آيات براى پرهيز از ضايع شدن حقوق كامل و كشيده شدن به جدايى و طلاق, اين راه را پيش پاى آنان مى گذارد كه به يك نوع صلح ميان خود تن دهند و زن و مرد با ناديده گرفتن برخى از حقوق خود, بپذيرند كه همچنان به زندگى با هم ادامه دهند و كارشان به جدايى كامل نينجامد. اين پيشنهاد كه با تعبير ((و الصلح خير)) در واقع, يك توصيه قرآنى به آن دو است, و با مخاطب ساختن شوهران با جمله ((و ان تصلحوا)) آنان را بخصوص, دعوت به اين صلح كرده است, در حقيقت راهى است براى كاهش طلاق و باقى گذاشتن فرصت و زمينه بازگشت به شرايط عادى و اوليه زندگى; فرصتى كه با يكسره كردن كار با طلاق, نوعا از ميان مى رود. ولى اين سازش علاوه بر اينكه حداقلى از زندگى مشترك را حفظ مى كند, اين فرصت را نيز همچنان باقى مى گذارد كه دوباره به شرايط اوليه زندگى خود برگردند. و به تعبير قرآن, كه پس از اعلام ضرورت سكونت زنان مطلقه در خانه شوهران خود در دوران عده طلاق, مى فرمايد: ((لعل الله يحدث بعد ذلك امرا; شايد خداوند پس از آن, وضع تازه اى فراهم كند.))(17)
طلاق هر چند, كارى مجاز است اما به تعبير روايات شريف, مبغوض ترين حلال پيش خداوند است(18) و از اين رو در مواردى كه در زندگى زناشويى, زمينه وقوع آن پديد مىآيد, قرآن كريم, هم موضوع حكميت ميان زن و شوهر توسط خيرخواهان دو طرف را پيش رو گذاشته و به آن فرا خوانده(19) و هم در اين آيات, تن دادن به مصالحه و سازش با گذشت از برخى حقوق اوليه زناشويى را توصيه كرده است. چه اينكه هر چند در جايى تإكيد جسته كه اگر نمى توانيد ميان همسرانتان به عدالت رفتار كنيد, يك همسر بيشتر نگيريد, اما در اينجا بر اين واقعيت انگشت مى گذارد كه شما هرچند هم تلاش كنيد و بخواهيد كه ميان زنان از جمله در محبت قلبى, به عدالت رفتار كنيد نخواهيد توانست و اين شدنى نيست, لذا از اين رو جاى خرده گيرى بر كار و رفتار شما نيست; آنچه هست اين است كه نبايد به گونه اى رفتار كنيد كه همسرتان در عين حال كه شوهر دارد, اما همانند زنان بى همسر و شوهر از دست داده باشد. و اين نيز خود بيان واقعيتى است كه مى تواند از برخى جدايى ها جلوگيرى كند, چرا كه عدالت ورزى لازم در ميان همسران را امرى ممكن و دست يافتنى مى شمارد و متذكر مى شود كه عدالت زناشويى به معناى رفتار كاملا يكسان حتى از نظر محبت قلبى ميان همسران, نه واجب است و نه شدنى; از اين رو نه مردان چنين وظيفه اى دارند و نه زنان مى توانند چنين توقعى داشته باشند, پس بهتر كه با همين شرايط بسازند و از جدايى بپرهيزند; شرايطى كه چه بسا مرد علاقه بيشترى به يك همسر خود داشته باشد و يا يكى از همسران محبت و علاقه بيشترى به شوهر خود داشته باشد. حتى با فرض بيم از نشوز و رويگردانى و جدايى توسط شوهر, چه در شرايط تك همسرى و چه در صورت چندهمسرى, چنانكه ديديد, توصيه شده است با پذيرش صلح و گذشت از برخى حقوق, اين زندگى مشترك يكباره از هم نپاشد.
حال در اين شرايط كه از يك سو, زن, نگران رفتار شوهر و ضايع شدن حقوق زناشويى خود و در نتيجه جدايى كامل است, و از سوى ديگر, حاضر به گذشت از برخى حقوق خود براى پذيرش صلح توسط شوهر نيست و يا شوهر نيز به هر دليل علاقه اى به ادامه زندگى با وى ندارد و حاضر به گذشت از برخى حقوق و خواسته هاى خود و تن دادن به سازش نمى باشد, و راهى جز ادامه زندگى بى ثمر يا جدايى نمانده است, در چنين شرايطى, آيه سوم مى فرمايد: ((اگر اين دو از هم جدا شوند, خداوند هر كدام را با كرم و روزى خود بى نياز مى كند و خداوند گشايشگر (داراى رزق بى كران) و حكيم است)):
((و ان يتفرقا يغن الله كلا من سعته و كان الله واسعا حكيما)).(20)
و در ادامه نيز تإكيد كرده است كه ((براى خداوند است آنچه در آسمان ها و زمين است)) لذا مى تواند هر كس را بخواهد بى نياز كند:
((و لله ما فى السموات و ما فى الارض ...)).(21)
يعنى اين دو, چندان نگران پس از جدايى نباشند. وقتى در چنين شرايطى قرار گرفته اند و راهى براى اصلاح نيافته اند, و چاره اى جز ماندن در آن وضع ناگوار يا جدايى بر ايشان نمانده است و از اين رو به جاى تن دادن به سازش, به جدايى دل سپرده اند, نبايد نااميد شوند; خداوند كريم در آن شرايط نيز به فضل و كرم خويش, هر يك از آنان را بى نياز خواهد ساخت.
برخى ((بى نيازى)) در اينجا را مربوط به ازدواج مجدد و يافتن همسر مناسب شمرده اند. يعنى اگر هم از يكديگر جدا شوند تا از وضع ناگوار كنونى رها گردند, از فضل و لطف خداوند است كه همسرى مناسب را نصيب آنان كند و از فقر بى همسرى به بى نيازى تإهل در آورد و زندگى گوارايى را روزىشان سازد.(22)
برخى نيز آن را بى نيازى در مال گرفته اند. يعنى خداوند, پس از طلاق, با فضل و رزق گسترده خويش هر يك از آن دو را بى نياز از ديگرى مى سازد; زن گذران زندگى خود را خواهد داشت و مرد نيز به همين سان.(23)
ولى همان گونه كه مفسر بزرگوار, علامه طباطبايى نيز بر آن تإكيد جسته, بى نياز كردن در آيه, به قرينه مقام, امرى عام و مطلق است و شامل هر آنچه مربوط به ازدواج و زندگى مشترك زناشويى آن دو است مى شود, چه انس و الفت و نيازهاى عاطفى و جنسى و چه هزينه و خرجى زندگى. خداوند, يكى را براى ديگرى و به طفيلى وجود او نيافريده تا اگر كار به طلاق انجاميد, ديگر در طول زندگى اش همسرى نيابد يا از گرسنگى و ندارى بميرد. آنچه هست اين است كه خداوند افراد انسان را به گونه اى آفريده و سنت آفرينش او به گونه اى مقرر شده كه هر كس به حسب فطرت و غريزه اوليه خودش به ازدواج با جنس مقابل كشش و علاقه دارد.(24)

همه راهها به نگاه مادى ختم نمى شود

يك نتيجه گيرى كلى كه مى توان از آيه مورد بحث در سوره ((نور)) و آيات ياد شده در سوره ((نسإ)) گرفت اين است كه مدار زندگى و ملاك تصميم گيرى و معيار ارزش گذارى و بايد و نبايدهاى زندگى را نبايد فقط امور مادى و مالى دانست. خداى حكيم, براى كار و مال و ثروت نيز نقش قائل شده و در نظام احسن خويش براى آن جايگاهى قرار داده است اما همه امور زندگى و نيازهاى آن را بر كاكل ماديات و محور مال و ثروت به گردش نياورده است. كما اينكه تإمين معاش و گذران زندگى را به يك راه و روزنه محدود نساخته است. راه فقر و غنا در بينش توحيدى و مكتب قرآنى به آنچه نگاه محدود و مادىگراى آدمى پيش روى خود مى بيند محدود نمى شود و عامل بى نيازى و تنگدستى زندگى ها, فقط در آنچه در نگاه مردمان منطقى مى نمايد و در بينش قاصر ماده گرايى شكل گرفته و مقبول افتاده منحصر نمى شود. در وراى اين راهها و عوامل و بر فراز ملاك ها و ابزار مادى, خداوندى است كه نظام آفرينش خود را بر آنچه در نگاه محدود بشر جلوه مى كند, محصور نساخته است, هر چند همه از او است ولى ((همه)) فقط آن نيست كه آدمى مى انگارد و عقل حسابگر او با منطق مادى و محدود خويش پيش پاى آدمى مى گذارد.
در اين بينش, نه چنين است كه همواره ((ازدواج)) مايه فقر و نادارى بيشتر باشد و نه چنين است كه ((جدايى)) در شرايط خاص و ناگزيرى خودش, مايه بدبختى و تنگدستى. چه اينكه در اين بينش, نه بى همسرى و تنها زيستن همواره مايه فزونى ثروت و گردآورى اموال مى شود و نه با هم زيستن و زندگى مشترك همواره بهترين شرايط را فراهم مى سازد. بسيارى موارد, ازدواج, فقر موجود را از ميان مى برد و ثروت كنونى را فزونى مى بخشد, و گاه, طلاق, راه را براى برخوردارى از زندگى بهتر هموار مى سازد.
اين قلم هيچ گاه تا كنون به جدايى و رفتن به سوى طلاق توصيه نكرده است و همواره نيز از آن پرهيز خواهد كرد اما از اين واقعيت بيرونى و حقيقت قرآنى نيز نمى توان طفره رفت, كه گاه زندگى به جهنم يا شبه جهنمى تبديل مى شود كه چاره اى جز به هم زدن آن و خاموش كردن آتش آن از راه جدايى, باقى نمى ماند تا مايه گناه و عذاب بيشتر نباشد. زندگى در چنين شرايطى كه به هيچ وجه امكان سازش وجود ندارد, ارزش چندانى نخواهد داشت كه براى ادامه آن دل سوزاند و درست از همين نقطه است كه اسلام با تدبيرى حكيمانه طلاق را مجاز شمرده و بر آن صحه گذاشته است; اگر اشكالى هست, در فرهنگ جامعه و شرايط و معضلات اجتماعى از يك سو و به شرايط پس از جدايى از سوى ديگر مى باشد. اشكال اصلى آنجا است كه از يك سو زمينه هاى اجتماعى و خانوادگى طلاق گسترش يابد و از سوى ديگر شرايط براى ازدواج دوباره اين دسته از زنان و مردان بسيار دشوار گردد. در حالى كه تلاش جامعه, و متوليان فرهنگ و اقتصاد جامعه بايد در جهت كاهش زمينه طلاق و از هم پاشيدن خانواده و گسترش ازدواج دوباره ولى سالم اين دسته از مردان به ويژه زنان باشد.
آيا براى قرآن حكيم, در شرايطى كه برخى از خانواده ها به هر دليل چاره اى جز جدايى نمى بينند و راه سازش و اصلاح را به روى خود بسته مى بينند, راهى جز اين مى ماند كه جلو نااميدى كامل اين دسته از مردان و زنان را بگيرد و آنان را به فضل و وسع خداوند اميدوار سازد, تا اگر در اين تجربه مشترك خود را شكست خورده مى بينند, باز اميدوار باشند كه در تجربه مجدد خود موفق خواهند شد و مى توانند شرايط مناسب ترى را به لطف الهى براى خود فراهم سازند.
بنابراين قرآن كريم ـ آن گونه كه به ذهن قاصر نگارنده مى رسد ـ نمى خواهد تشويق به جدايى كند, بلكه مى خواهد براى آن مرحله اى كه به هر حال ممكن است براى آن زن و مرد پيش آيد, چاره انديشى كند و آن دو را اميدوار به آينده اى بهتر سازد و در صورت تصميم قطعى بر جدايى, اين امر, راحت تر و با آفت و درگيرى كمتر صورت گيرد و هيچ يك, ديگرى را عامل بدبختى و تيره روزى خود نداند. و دل را از تاريكى و كدورت گذشته به روشنايى و آسايش آينده اميدوار سازد و زمينه آن همه قتل و خودشكى كاهش يابد.
اگر طلاق در جامعه اى, آن همه آفات را بر جاى مى گذارد كه تنها يك قلم آن, انحرافات اخلاقى بسيارى است كه دامن بخشى از زنان مطلقه و بى سرپرست را مى گيرد, به گونه اى كه چه بسا در نگاه نخست, ((مايه شگفتى)) مى شود كه چگونه قرآن كريم, زنان و مردان را به بى نيازى پس از جدايى نيز اميدوار كرده است, از يك سو ناشى از مناسبات غلط فرهنگى و معضلات اجتماعى و اقتصادى است كه به گسترش مشكلات خانواده ها و درگيرىها و ناسازگارىها مى انجامد و از سوى ديگر ـ چنانكه اشاره شد ـ باز به فرهنگ ناصواب جامعه و روابط نادرست اجتماعى برمى گردد كه تعريف درستى از ازدواج و زندگى زناشويى در آن حاكم نيست, و بسيارى منافع و مصالح اجتماعى فداى برخى خواسته هاى زودگذر و برداشت هاى نادرست از زندگى شده است. اين است كه در چنين فضايى و در چنين جامعه اى اين دسته افراد نمى توانند چندان خود را مشمول وعده فضل و بى نيازى الهى شمرند. خداوند همان گونه كه در ازدواج, وعده اى براى رفع فقر خودساخته و احساس كاذب تنگدستى نداده است, ضامن آينده بهتر براى زنان و مردانى كه برخاسته از چنين فضا و شرايطى رو به سوى طلاق مىآورند نيست. و اين چنين است كه بسيارى از زنان و مردانى كه از هم جدا مى شوند, نه تنها در وضعيت مناسب ترى قرار نمى گيرند بلكه در بسيارى موارد به زندگى و سرنوشت به مراتب ناگوارترى دچار مى شوند. جامعه اى كه مقصر است چگونه مى تواند انتظار شمول فضل و عنايت خداوندى را داشته باشد.
آنچه گذشت را مى توان در سه جمله جمع بندى كرد كه اولا نبايد دختران و پسران و اولياى آنان, تنها ملاكشان براى ازدواج, وضع كنونى مالى باشد, بايد به فضل خداوند اميدوار باشند و خداوند از خزانه كرم و فضلش آنان را بى نياز مى كند و اين امر حتى در امر طلاق نيز جارى است, و ثانيا علاوه بر اقتضاى حكمت و مصلحت خداوندى, در صورت تقصير شخص يا جامعه, جايى براى توقع تحقق وعده الهى وجود ندارد. و ثالثا در جامعه اى كه عوامل جدايى و زمينه هاى طلاق گسترش يافته, بايد حتى الامكان همه تلاش خود را بر از ميان بردن زمينه هاى طلاق معطوف داشت و نه تبليغ جدايى و توصيه به طلاق با اميدوار ساختن به آينده بهتر پس از طلاق به خاطر برداشت ناصواب از آيه شريفه.
آيا ازدواج تنگدستان صحيح است؟
برخى مفسران و فقيهانى كه در باره اين آيه شريفه به تفصيل سخن گفته اند, پاره اى مباحث فقهى را نيز در باره آيه مطرح كرده اند كه چاره اى جز فرو گذاشتن آنها نيست به ويژه كه اينك براى برخى از آن نكات, ثمره بيرونى وجود ندارد. مثل آنچه در باره بردگان كه در آيه ذكرشان رفته, گفته اند. ولى از آن ميان شايسته است به يك پرسش, كه ثمره عملى و بيرونى دارد پرداخته شود. پرسش اين است آيا مردى كه مى داند توان هزينه زندگى و تإمين مخارج همسر خود را ندارد, آيا جايز است اقدام به ازدواج كند و آيا داشتن امكانات گذران زندگى در صحت ازدواج شرط است و آيا اگر زن پس از عقد از عدم توان شوهر در پرداخت نفقه وى آگاه شود حق به هم زدن عقد ازدواج را بدون طلاق دارد؟ اينها پرسش هايى است كه به همراه روايات متناسب با اين فراز آيه, در قسمت بعد خواهد آمد. ان شإالله.

پى نوشتها:

1ـ از جمله نگاه كن: بحارالانوار, ج78, ص68 و ;207 و ج96, ص118, 120, 122, 131, 133, 134 و 136.
2ـ سوره رعد, آيه 11.
3ـ سوره انفال, آيه 53.
4ـ و من يتق الله يجعل له مخرخا و يرزقه من حيث لا يحتسب. سوره طلاق, آيه 52.
5ـ نك: زبده البيان, ص505.
6ـ نك: كنزالعرفان, ج2, ص135.
7ـ سوره توبه, آيه 28.
8ـ نك: تفسير كشاف, ج3, ص;64 و تفسير كبير, فخر رازى, ج23, ص214.
9ـ نك: الانتصاف فى ما تضمنه الكشاف من الاعتزال, احمد بن محمد بن منير اسكندرى مالكى, ذيل تفسير كشاف, ج3, ص64.
10ـ سوره غافر, آيه 60.
11ـ نك: زبده البيان, ص506.
12ـ نك: احمد بن محمد بن منير اسكندرى مالكى, همان, ص65.
13ـ نك: آيات 31 رعد, 194 آل عمران و 20 زمر.
14ـ سوره بقره, آيه 216.
15ـ سوره نسإ, آيه 19.
16ـ سوره نسإ, آيات 128 و 129.
17ـ سوره طلاق, آيه 1.
18ـ نك: وسائل الشيعه, ج15, ابواب مقدمات الطلاق, ص266 و 267.
19ـ سوره نسإ, آيه 35.
20ـ همان, آيه 130.
21ـ همان, آيه 131.
22ـ نك: كشاف, ج1, ص569.
23ـ نك: مجمع البيان, ج3, ص121.
24ـ نك: الميزان, ج5, ص102.

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

گستره‌شناسی قید«دخلتم بهنّ» در حکم حرمت ربیبه

نام نشریهقرآن، فقه و حقوق اسلامی

نام نویسندهمحمد عشایری منفرد, سیدحمید جزایری