يكي از دغدغه هاي اهل هنر، تعريف هنر و چگونگي بهرهگيري از آن تعريف براي به وجودآوردن آثار هنري و به خصوص هنرهاي ملهم از قرآن است و به نظر ميرسد نياز به آگاهي (ولو اندك) از تاريخچه اين پديده جزو ضرورتهاي عصر حاضر باشد. به همين اعتبار، سلسله نشستهايي را با اهالي هنر، خصوصاً دستاندركاران هنرهاي قرآني آغاز كردهايم تا طي آن جنبهها و جهات مختلف تعريف هنر مورد ارزيابي و مداقه صاحبنظران قرار گيرد.
اميرحسن ملكي: خداوند متعال را شاكر و سپاسگزاريم كه توفيقي حاصل شد تا در مجله گلستان قرآن كه به بررسي مباحث و مسائل در حوزه علوم قرآني ميپردازد، با نشست بررسي تاريخچه هنر تذهيب و كتابت قرآن در خدمت ميهمانان محترم و ارجمند جناب آقاي دكتر محمد مهديهراتي و جناب آقاي امين نعيمايي باشيم.
با كسب اجازه از اساتيد محترم ميخواهم بحث نشست را اين چنين آغاز نمايم.
همان طور كه ميدانيد يكي از دغدغههاي اهالي هنر در كنار حفظ اصالت هنر، ثبت و ضبط، تاريخ و پيدايش و رشد و نمو و شكل گيري آن است كه شايد بتوان چنين گفت كه در طي سالهاي اخير به مسائل عملي هنر بيشتر از سوي هنرمندان اقبال نشان داده شده تا به مسائل علمي آن.
به نظر چنين ميرسد كه نياز امروز ما آگاهي هر چند اندك از تاريخچه اين پديده باشد. دانستن اينكه اين پديده چگونه به منصه ظهور درآمده و در طي ساليان دراز چگونه و چه كساني با تحمل مرارتها و مشقتها اين پديده را به اين حد از اعتلا و شكوفايي رساندهاند.
تعريفي را كه من از هنر دارم بدين شكل ميباشد، هنر پديدهاي است كه انسان در به وجود آوردن آن دخالتي نداشته صرفاً توانسته با استفاده از شعور خود آن را كشف نمايد. در مطلبي تحت عنوان تاريخچه كتابت كه من در آن اشاره كردم كه براي اولين بار بشر براي حفظ محفوظات ذهني خود و انتقال اين محفوظات به ديگران از تصوير استفاده نمود كه اين تصاوير معنا و مفهوم خاصي را دربرداشت و با گذشت زمان تصاوير جاي خود را به يك سري حركات قرار دادي داد تا اينكه پس از پيدايش حروف الفبا اين نوع انتقال دچار يك تحول عميق گرديد كه در حال حاضر انشعابات آن را شاهد هستيم. من از آقاي دكتر ميخواهم ضمن ارائه تعريفي از هنر تاريخچهاي از پيدايش و تكوين اين پديده را ارائه نمايند.
دكتر هراتي: در خصوص تعريف هنر بايد عرض كنم كه هنر يك كلمه اوستايي هست. و از دو جزء ‹‹هو›› و ‹‹نر›› تشكيل شده و به معناي نيك مرد هست و همينطور به معناي اجراي بسيار بسيار خوب. بنابراين در محاوره مردم هنوز هم به عنوان يك لفظ تحسين به كار گرفته ميشود وقتي يك اجراي بسيار خوب هم ديده ميشود ناخودآگاه به اصطلاح ميگويند كه فلاني هنر كرده. يا در خصوص يك بنا، معمار بنا معمار هنرمندي هست. در خصوص يك قطعه خوشنويسي خوشنويس هنرمندي است و به اين ترتيب ميبينيم كه از گذشتههاي دور يك نگاه عملكردي به اين قضيه داشتهاند و در هر كاري كه ميخواستند بسيار بسيار خوب به كار گرفته شود لذا به كار ميگرفتند. اگر هم ميبينيم كه فردوسي هنر را نزد ايرانيان ميداند و بس، به خاطر وجه اجرايي بسيار خوب و مهارتي است كه دارد. حتي رزم هنرمندانه هم وجود داشته و به اين ترتيب بعد از ظهور اسلام وقتي كه نگاه ميكنيم نظام اسلامي و دين اسلام يك نظام حي علي خيرالعمل هست. بنابراين طبيعي است كه رشد بكند، شكل بگيرد و ميبينيم كه هنر است كه اصولاً تمدنساز است و تمدن اسلامي به وجود ميآيد. مجموعهاي كه اصطلاحاً تمدن گفته ميشود، مجموعهِ عملكردهاي شگفتانگيز و فوقالعاده است. به عبارت ديگر، پس كار خلاق و فوقالعادهاي كه در يك زمينه خاص انجام ميشود هنر است.
در زبانهاي غيرفارسي، مخصوصاً در زبان فرانسه اگر (art هنر) مطرح ميشود اين باز ريشهِ ايراني دارد. عدهاي از مانويهايي كه بعد از شكست كشته شدن ماني از ايران فرار كردند و قسمتي از دانوب را گرفتند و به اروپا و جنوب فرانسه رفتند. آنها كتاب ارتنگ با خود برده بودند. كتاب ارتنگ يا ارژنگ، كتاب مربوط به ماني است. آن كتاب اين قدر به عنوان يك كار مثالي و با ارزش جايگاه پيدا ميكند - در زبان فارسي هم همينطور است. ما يك نقاشي را وقتي بخواهيم درجه هنرمندي او را بسنجيم ميگوئيم: نقاشي ماني نگار.
خداوند، هنرمندي كه حاذق است، خلاق هست، فوقالعاده ماهر است را دوست دارد. حضرت امام صادق (ع) ميفرمايند: ‹‹ان الله يحب الصانع الحاذق››. بنابراين ميبينيم تأكيد بر عملكرد نيكو كه هست. در حيطه اجرايي هم همينطور است و باز مورد ديگر در زمينهاي كه بسيار مهم است هنر و قرآن است. اولين وجه هنر قرآني، كتابت است. كتابت آيات كريم، ما ميبينيم كه آيات خداوندي به بهترين شكل به وسيلهِ كاتبان از همان بدو نزول وحي آغاز ميشود، اهتمام در بهتر نويسي هست. در زيبا نويسي هست. حضرت علي (ع) خودشان كاتب بزرگ قرآني و استاد الاساتيد هستند. و در مورد كتابت همين بس كه اگر كسي بسمالله الرحمن الرحيم را به گونهاي زيبا بنويسد، خداوند جزاي بسيار والايي به كاتب ميدهد و او را به بهشت ميبرد من شنيدهام اولين آيهاي كه نازل شد از طرف حضرت حق، بسمالله الرحمن الرحيم است. بنابراين اگر احاديثي وجود دارد در جهت اينكه اين را به بهترين و نيكوترين شكل بنويسند، دقيقاً اين حركتي است در جهت اجرايي بسيار خوب و زيبا نويسي آيات، در كلام حضرت علي (ع) كه خطاب به ابن رافع هست كه ميفرمايند شما بايد، آيات را با فاصله بنويسيد: ‹‹يا رافع، فصل ما بين سطور››. باز در جاي ديگر كه عبور ميكردند و ديده بودند كسي ريز مينويسد. ميگويد قلمتان را جلي كنيد. يعني درشتتر بگيريد، تا كلمات وضوح داشته باشند. خود حضرت پيامبر (ص) ميفرمايند كه:‹‹ بايد خط وضوح داشته باشد››.
به عقيده بنده تجلي هنر در كتابت بسمالله است، حداقل چهل حديث را كه در باب خوشنويسي - بيشتر هم هست - من مصرّ بودم در سال 64 يا 65 كه به صورت كتاب در آمد. بعد بيشتر مربوط به نگارش بسمالله و كتابت آن بود و همين طور در مورد حسن خط ولي از جهت حسن اجرا احاديث بسيار زيادي هست اما تمام هنرمندان مسلمان در طول 14، 15 قرني كه از هجرت نبي (ص) گذشته، سعي كردهاند با تمام وجود اين مسأله را به منصه عمل در بياورند و ميبينيم كه واقعاً چگونه آيات وحي به توسط انگشت هنرمندان به زيباترين شكل درميآيد.
حالا هنرمند مسلمان برايش هيچ فرقي نكرده كه روي كاغذ بنويسد يا روي پوست آهو قبل از اختراع كاغذ مينوشتند يا روي كاشي بنويسد. خوب نوشتن روي كاشي غير از نوشتن روي كاغذ است. بايستي با رنگهاي خاصي نوشته شود، رنگهايي كه تحت حرارت و گرما ميتوانند شكل گيرند و ثابت شوند و درخشندگي خاص خودشان را پيدا كنند. يا روي فلز نوشته شده. روي فلز كنده شده، روي فلز بريده شده و به اين ترتيب ما ميبينيم كه اصولاً يك زمينهاي ميشود براي پيدايش و تنوع انواع هنرهايي كه ما آنها را در كنار قرآن و آيات قرآني ميبينيم، در مسجد ميبينيم، به اصطلاح عرش و فرش هستند. هم در سقف مسجد ميبينيم و هم در فرش مسجد ميبينيم، هم در ديوار مسجد ميبينيم، در پيشاني محراب ميبينيم و در حاشيه منبر ميبينيم، بنابراين، همهِ اين هنرهاي ارجمند اسلامي عبادت و ارادت است. يا عبادت ارادتمندانه هنرمند است كه سعي كرده با تمام وجود آن خلوص خودش را ثابت بكند و نگه دارد و بعد ميبينيم كه آثار هنري است كه هنرمند را جاودانه كرده. بنابراين تعريفي كه ما از هنر اسلامي ميتوانيم بكنيم، با آن مقدمهاي كه من عرض كردم كه ريشه در عادات ايرانيان قديم داشته و حتي ايرانياني كه بعد از اينكه اسلام را پذيرفتند و با تمام وجود كار كردند، آنقدر زيبا و عالي و ريشهاي كار كردند، كه هنر اسلامي را در همه كشورها و سرزمينهاي دور و نزديك پيريختند.
امروز اگر ما به شمال آفريقا سفر بكنيم، آن اهتمام هنرمندان ايراني را ميبينيم. من در آن كتاب ‹‹بسمالله›› نمونه كارهايي را از شمال آفريقا، از چين، از هند و از همه سرزمينها از ماوراءالنهر گذاشته بودم و در تمام اينها فقط ارادت و ايمان بود.
كتابت يا نوشتن با نزول وحي به قلب نبيمكرم اسلام وارد مرحله نوين و جديدي از حيات خود شد بدين ترتيب براي نگارش كلام وحي سعي شد به بهترين شيوه عمل شود و انواع خطوط شكل گيرد و اساتيد زيادي براي نگارش آن همت بگمارند. كتابت قرآن بوسيله حضرت علي (ع) شروع و بوسيله خط كوفي به نگارش درآمد كه شايد يكي از اسرار ماندگاري خط كوفي در حافظه تاريخ كتابت قرآن بوسيله آن بوده است و خط كوفي يكي از دوران طلايي تاريخ هنر را به خود اختصاص داد. من از آقاي نعيمايي خواهش ميكنم قدري در مورد كتابت قرآن صحبت بفرمايند.
در دورانهاي اوليه گذشته از نوشتن محض به آن معنا كه بگوئيم فقط كتابت بوده كه رساندن پيام و ابلاغ پيام شد به مرور ايام از اين حالت محض و صرف خارج ميشود و شكل هنري به خود ميگيرد. دورانهاي اوليه كه ميدانيم اولين خطي كه كار ميكردند خط كوفي بود به مرور خط نسخ پيدا ميشود و بعد از خط نسخ هم خط ثلث و از قرن ششم و هفتم در زمينه خطوطي كه بيشتر اختصاصاً ايراني است، مثل نستعليق و شكسته و الي آخر پيريزي ميشود و يكي از پيامهاي اسلام در آغاز مسأله يكتاپرستي بود قبل از حضرت رسول (ص) در عربستان به طور اخص بتپرستي رواج داشت. هر قبيلهاي و هر گروهي يك خدايي داشت. ترس و وحشتي از اين وجود داشت كه ممكن است مردم به آن اعتقادات قبلي خود برگردند، توصيه شده بود كه قبلاً هنرهايي مثل مجسمهسازي، نقاشي و... اين هنرها براي مدت محدودي از قرون اول تا سوم و چهارم محدود شود و اين زمينهاي بود كه به طور اخص هنر كتابت رشد كند. بعد هم با پيدايش هنرهاي ديگر، ما ميبينيم در زمينه نقاشي و نگارگري و ساير هنرهايي كه پيدا ميشود بيشتر اشكال هندسي دارد. مثلاً فرض كنيد پنج ضلعي، هشت ضلعي كه آنهم اشاراتي به 5 تن، و ائمه و... دارد كه كم كم به زمينهاي كه استاد اشاره كردند ميرسد.
هميشه علوم مختلف از دو بستر است كه ميآيند و اين دو بستر هم به خلاف وضعيتي كه ما آنها را جدا كرديم، اينها جدا ناشدني هستند
يعني علم با تصوير ميسر ميشود. علم بدون تصوير نميشود و هر جا كه كلام قاصر ميشود تصوير به فرياد ميرسد و حتي بعضي ميگويند تصوير فراتر از كلام است شايد در گذشته اين موضوع را مثل حالا نميتوانستيم متوجه شويم. امروزه در جهاني كه ما هستيم جهان، جهان تصوير است امواج مرئي و نامرئي افلاك را طي ميكند. كره زمين را دور ميزند، به صورت امواج راديويي و تلويزيوني مطرح ميشود حتي با بيان هم ميخواهند تصويرسازي كنند توصيفي كه شاعر يا مؤلف ميكند كه يك كلامي را مطرح كند، در اصل نوعي تصويرسازي است. تصويرسازي كه كلام با خود تصوير است. اين اجرا اجراي هنرمندانه است. اجراي خارقالعاده است. و ما ميبينيم در اسماء خداوندي، اسم اعظم، واژههايي است كه با تصوير مثل مصور، مصور، جمال، جميل و...كه اينها همه جنبه زيبايي و بهترين دارد. شايد زيبايي يكي از معانيش بهترين باشد كه خود يك بحث ديگري است.
حالا طبيعتاً رنگها هم جايگاهي پيدا ميكنند رنگها معانياي دارند حتي از نظر كاربردي هم همينطور است - در مذهب ما استفاده از بعضي رنگها تشويق شده، بعضي رنگها منع شده - چرا؟ حال اينها را با علم روز مقايسه كنيم. در قديم شايد رنگ آبي را نميشناختند. امروز متوجه هستند كه رنگ آبي رنگ آرامش است - رنگي است كه التهابات دروني و غمهاي دروني را كم ميكند، شادابي و نشاط را مطرح ميكند. حال يك نفر كه دلش پردرد است وقتيكه داخل مسجد ميشود و آنهمه آبيهاي مختلف و متنوع را ميبيند كه اينها يقيناً از نظر تأثيرگذاري روي روان او تأثيرات خاص خواهند داشت. آبياي كه كم رنگ است، آبياي كه فيروزهاي هم دارد، آبياي كه لاجوردي است، و آبيهاي مختلف، حتي ما آبي خاصي داريم كه به آن اصطلاحاً ميگوئيم كبود، سياه نيست. آبي خاصي است كه در مساجد به كار گرفته شده و ما اينها را از نظر شدت آبي بودن اگر تقسيم بكنيم يقيناً بدانيد نسبتي دارد با آن وضعيت آرامشبخش.
چرا مردمي كه در كنار دريا زندگي ميكنند از نظر خلق و خوي، هم آرام و هم دريادلند - همينطور كه دريا عمق دارد. يا آسمان بلند و سپهر به اصطلاح، دقيقاً عمق و معنا و ژرفا را ميرساند وسعت آسمان و دريا دلي را ميگويد. دقيقاً رنگ اين پيام را داشته و حال در نگارگري يا در تذهيب يا در مسجد آمده است
ارتباطات گذشته ايرانيان هم در حوزههايي كه الان به عنوان منطقه عربي ميشناسيم، در آن مناطق ما ايرانيان زيادي داشتيم. يعني علاوه بر آشنايي با فرهنگ ايراني با فرهنگ عربي هم آشنايي داشتيم. و آنجا سرزمين ايران بوده. بخصوص در زمان ساسانيان. بنابراين بسياري از آن خط و مرزهايي كه الان ميكشيم، نبوده، و آنها جزء سرزمين ايران بوده. مثل تيسفون كه الان داخل خاك عراق است ولي آن موقع پايتخت ايران بوده و با توجه به اين دو مقوله وقتي مسلمان شدند، طبعاً دوست داشتند كه اين آئين را گسترش بدهند.
هنرمندان ايراني در زمينههاي مختلف سعي كردند قرآن را در منطقه خود گسترش دهند و خوشنويسان هم سعي كردند نقش خود را با توجه به سفارشهايي كه شده بود ايفا كنند، آنهم براي تودهِ عوام براي اينكه مبادا به بتپرستي گرايش يابند.
مثلاً نقاشي آن موقع كمي مذموم بود، و شايد تأثيرپذيري كه از مسيحيت داشته، كه صورتهاي انساني را ميشكنند به اين دليل كه آنها را بت ميانگاشتند - شمايل شكني - كه اين مسائل در زمان امويان به صورت تبليغ درآمده بود كه يعني ما بتشكن هستيم، اين مسأله باعث شد كه نقاشي رواج چنداني نداشته باشد ولي باعث شد خط به رشد و پيشرفت دست يابد و شكل هنرمندانهاي به خود گرفت.
در نقاشي و نگارگري آن زمان صورتهاي انساني را نميبينيم و حتي تا مدتي استفاده از صورتهاي حيواني هم مذموم بود و بيشتر نقش گياهان است كه ديده ميشود و بعدها كم كم صورتهاي حيواني وارد ميشود و هنگامي كه نقش انسان وارد هنر نقاشي و نگارگري ميشود كه اين خطرها كم كم رفع شده است، و ما ميبينيم كاتبان و بسياري از خوشنويساني كه در رواج هنر خوشنويسي سهمي داشتند، ايرانيها بودند از جمله ابنمقله و برادرش و پدرش و... و اغلب خوشنويساني كه، سراغ داريم درس گرفته مكتب ايشان هستند. اساتيدي هم كه ايشان داشتهاند ايراني بودند.