پيامبران الهي، هر كدام در زمان خويش، دين خدا را به مردمان رساندند . ميتوان گفت، هر يك از دينهاي آسماني از دين پيش كاملتر بود، تا ا ينكه آخرين دين آسماني، يعني اسلام، بهوسيله آخرين و بزرگترين پيامبر خدا، حضرت محمّد(ص)، به انسانها ابلاغ گشت...
چون دين اسلام، آخرين پيام «وحي»، يعني پيام الهي و آسماني است، كاملترين دين است و همهراهنماييهايي را كه براي خوشبختي انسانها ـ در اين جهان و آن جهان ـ لازم است،دربردارد.
پيامبر اكرم(ص) با كمك ياران وفادارش و در پيشاپيش همه، حضرت علي(ع)، دين اسلام را ـ با وجود موانع بسيار و سختيهاي فراوان ـ تبليغ كرد و اطّلاعاتي را كه ميبايست درباره آخرين دين الهي به مردمان برساند، به آنان رسانيد...
يكي از اين اطّلاعات بسيار مهم، كه پيامبر اكرم آن را بارها و با عبارتهاي گوناگون يادآوري كرد، اين بود كه مسلمانان بايد از كتاب خدا پيروي كنند و دستورهاي آن را بهكار بندند و اين كتاب را خوب بشناسند، درست و خالص درك كنند و گرامي بدارند و هر جا كه نيازي به توضيح دارد، اين توضيح را از هر كس و هر جا نگيرند، تا فهم قرآني، خالص بماند و همين «فهم خالص قرآني» ، در ميان مسلمانان رواج يابد و هر فرد مسلمان ، به صورتِ «فردي قرآني» و هر جامعه مسلمان ، به صورتِ «جامعهاي قرآني» ساخته شود؛ تا هميشه، هم انديشه و نگرش مسلمانان قرآني باشد و هم رفتار و كردار آنان.
بدينگونه مينگريم كه پيامبراكرم ـ مسئول بزرگ هدايت انسان ـ تأكيد كرده بود كه قرآن كريم بهدرستي شناخته شود و با آرا و افكار ديگري كه از متن قرآن گرفته نشده است، مخلوط نگردد؛ زيرا كه زلال «وحي»، از هر چيز ديگر شفّافتر و لطيفتر است؛ و اگر كمترين آميختگي در فهم آن پديد آيد، حركت سازنده و هدايت آموزنده دين خدا دچار ركود و چه بسا انحراف خواهد شد؛ و تربيت «فرد قرآني» ، و ساختن «جامعه قرآني» تحقّق نخواهد يافت. بدين منظور، آن حضرت تأكيد ميكرد كه مسلمانان بايد از چه كساني علم قرآن را فرا گيرند، و معارف و هدايتهاي قرآني را از كجا بياموزند. البته در اين باره آياتي در خود قرآن نيز آمده است؛ و پيامبر اكرم ـ با توجّه به همان آيات ـ تأكيدهاي خويش را به گوشها ميرسانيد و به اُمّت اسلام پيوسته هشدار ميداد و علّت اين اصرار و تأكيد بهخوبي روشن است؛ زيرا اگر قرآن با غير افكار قرآني فهميده شود، و به وسيله كساني كه واجد و وارث علم قرآني نيستند تفسير گردد، ديگر قرآن نخواهد بود و جامعه قرآني و انسان قرآني نتواند ساخت.
پيامبر اكرم، خود، سخناني درباره آيات قرآني گفته بود و هر گاه كساني از اصحاب و ياران او، چيزي درباره قرآن و معني و مقصود برخي از آيات پرسيده بودند، بدان پاسخ داده بود؛ همچنين شرح بسياري از احكام الهي را كه در قرآن به صورت مختصر ذكر شده است، بيان كرده بود؛ ليكن مسئله بسيار با اهميت، براي همهمسلمانان، اين بود كه پس از پيامبر خدا چه كسي بايد آيات قرآن را براي مسلمانان تفسير كند واحكام بيان نشده را شرح داده، به پرسشها پاسخ گويد و قرآن كريم را معيار ساختن فرد و جامعه قرار دهد؟
بيشتر و پيشتر از همه مسلمانان، خود پيامبر(ص) نگرانِ آينده مسلمانان بود، كه آيا پس از او، كتابِ خدا به وسيله چه كساني تفسيرخواهد شد و آيا شايستهترين مفسّران براي قرآن، و سزاوارترين كسان براي هدايتِ مسلمانان و اجراي احكام قرآن در ميان آنان، كداميك از ياران و پروردگان او خواهد بود؟ و به سخني ديگر، چه كساني سزاوارند كه هادي و امام و معلّم راستين مسلمانان باشند؟ و اُمّت را در «خطِ خالصِ قرآني» و هم در «علم» و هم در «عمل» هدايت كنند؟
چنان كه در تاريخها و مدركهاي بسيار معتبر ذكر شده است، پيامبر اكرم(ص) ، همه علوم قرآن و احكام قرآن و تفسير آيات قرآن را به علي(ع) آموخته و سپرده بود. از اينرو، در حديثي معروف ـ كه عالمان و برادران اهل سنّت و عالمان شيعه همه نقل كردهاند ـ فرمود:
« أنَا مَدينةُ العِلم و علي بابُها؛ من شهر علم هستم و دروازه اين شهر علي است»1. معناي اين حديث مبارك و مهم را ، حماسه سراي بزرگ، حكيم ابوالقاسم فردوسي، در آغاز «شاهنامه»، چنين به نظم در آورده است:
چو خواهي كه يابي ز هر بد رها
به گفتار پيغمبرت راه جوي
چه گفت آن خداوند تنزيل و وحي
كه من شهر علمم، عليم دَرَست
گواهي دهم كاين سخن راز اوست
منم بنده اهل بيت نبي
سراندر نياري به دام بلا
دل از تيرگيها بدين آب شوي
خداوند امر و خداوند نهي
دُرُست اين سخن، گفتِ پيغمبرست
تو گويي دو گوشم بر آواز اوست
ستاينده خاك پاي وصي
آري، پيامبر اكرم «ص» فرمود: من شهر علم هستم (يعني منبع و مركز جامع همه علوم قرآن و رموز هدايت انسان) و علي(ع) دروازه ورود به اين شهر است. پس هر كس بخواهد قرآن را درست بفهمد و به آن درست عمل كند، پس از پيامبر(ص) بايد آن را از علي(ع) بياموزد، چرا كه او علوم قرآن را از رسول خدا(ص) آموخته است و پس از علي (ع)، از امامان ديگر، كه هر يك، علوم قرآن را از امام پيش از خويش فرا گرفتهاند، تا برسد به خود پيامبر اكرم(ص) كه آورنده قرآن است و خداي متعال ، هر چه در قرآن هست به وي آموخته است.
با توجّه به آنچه به طور خيلي مختصر گفته شد، روشن ميشود كه براي فهميدن درست و كامل دين آسماني اسلام، تنها دو منبع موجود است، دو منبعي كه از هم جدا نمي شوند و جدايي ندارند و اين دو منبع، قرآن و احاديث است كه به جز آياتي از قرآن كريم، خود پيامبراكرم، اين دو منبع را معرّفي كرده و جايي براي آن باقي نگذاشته است كه اشخاصي گوناگون، با ذهنيتها و هدفهاي گوناگون و در زمانها و زمينهاي گوناگون، هر يك بيايند و قرآن كريم را كه براي ايجاد اتّحاد و برادري و برابري در ميان همه افراد بشر نازل گشته است، به گونههاي مختلف تفسير كنند و در ميان امّت اسلامي، فرقههاي گونهگون با عقايد گونهگون پديد آورند.
قرآن كريم ، كتاب خدا و وحي آسماني است و آمده است تا يك جامعه يگانه انساني ـ قرآني بسازد: جامعهاي پاك و مؤمن، متّحد و همسو ، معتقد به خدا و يگانگي خدا (توحيد) و سرشار از انصاف و دادگري (عدل). جامعه قرآني بايد هم در عقيده و هم در عمل يگانگي داشته باشد، و تنها و تنها با انديشه خالص قرآني زندگي كند، تا به زيان شناختهاي نادرست در عقيده، و عملكردهاي ناروا در عمل، دچار نگردد و حركت سازنده قرآني، در هيچ يك از ابعاد، به ركود نگرايد و سست نگردد.
در اين باره كه راه درست شناخت دين و فهميدن عقايد و احكام دين، منحصر است به رجوع به آورنده دين، يعني پيامبر اكرم(ص) واحاديث پيامبر «ص» و احاديث امامان(ع) ـ كه وارثان علم قرآن هستند ـ جاي هيچ ترديدي نيست و ياد كرديم كه درباره اين موضوعِ بسيار مهم (از نظر دين و هدايت ديني و سعادت راستين انساني) از پيامبر اكرم تأكيدهايي فراوان رسيده است و احاديثي بسيار با اهميت نقل شده است. يكي از اين احاديث، حديث معروفِ «ثَقَلين» است؛در اين حديث، پيامبر(ص) چنين فرموده است:
إنّي تارك فيكُمُ الثَّقَلَين، ما إن تَمَسّكْتُم بهما لَن تَضِلّوا بَعْدي، أحَدُهُما أعظَمُ مِنَ الآخر، كتابَ اللّهِ و عترتي؛
من دو چيز گرانبها براي شما ميگذارم، كه پس از من، تا هنگامي كه به آن دو چنگ در زنيد (و از آن دو پيروي كنيد) هرگز گمراه نخواهيد شد؛ يكي از اين دو از ديگري بزرگتر است ؛اين دو، كتاب خداست و عترت من.
پس اگر ما بخواهيم راه اسلام را درست بفهميم و راه قرآن را درست بپيماييم و گمراه نشويم، بايد براي فراگيري اسلام و راه اسلام (هم در عقيده و هم در عمل)، به قرآن رجوع كنيم و به كمك احاديث و سخناني كه از دانايان راستين قرآن ـ پيامبر اكرم و امامان ـ رسيده ا ست، مقصود قرآن را خوب بفهميم و با روش عملي كه آنان فرمودهاند عمل كنيم و اين روش را در همهزندگي به كار ببنديم: در اعتقاد ، اخلاق، تربيت، علم آموزي، هنرپردازي، فرهنگ، اقتصاد، عدالت، قضاوت، دفاع، نوعدوستي، ظلم ستيزي و ...
البته لازم است كه انسانها به هر اندازه كه خود استعداد دارند و درك ميكنند، مطالب قرآن و حديث را با فهم اجتهادي و عقلي (فهم از روي عقل و انديشه) درك كنند. در خود قرآن كريم و احاديث، بر «تأمّل» و «تعقّل» و «تفكّر» و «تدّبر» (كه عملِ خودِ شخص است) تأكيد بسيار شده است. پس ما نبايد به اين اكتفا كنيم كه مطالب ديني را طوطيوار حفظ كنيم، بلكه بايد آنها را با عقل خدا داد خود، فراگيريم و از روي عقل درك كنيم و پس از تعقّل درباره آنها و خوب فهميدن آنها، هر يك را كه «اصل» است، عقيده خود قرار دهيم و هر كدام كه «دستور عملي» است، به آن عمل كنيم.
بايد يادآوري كنيم كه در همين مرحلهاي كه ياد شد، يعني مرحله تعقّل و تأمّل، بايد بكوشيم تا تعقّل را به صورت قرآني انجام دهيم؛ چون رسيدن به هر چيز، راهي و گاه راههايي دارد و معلوم نيست كه همه اين راهها درست باشد و انسان را تا نهايت و تا رسيدن به مقصد، به صورتي درست راهنمايي كندو چون قرآن و احاديث به ما دستور دادهاند كه تعقّل كنيم، يعني عقل خود را بهكار اندازيم ، به يقين، خود راهي براي تعقل دارند و آن را يادآوري كردهاند. پس بايد راه و روش تعقّل وبهره وري از عقل را از خود قرآن و احاديث بياموزيم و اين راه را همانگونه كه قرآن و احاديث گفتها ند (و چون از جانب خداي متعال و پيامبر خدا و امامان معصوم رسيده است، درستترين راه است) بپيماييم، تا مبادا از «تعقّل قرآني» و «درك قرآني» منحرف شويم، كه ذرّهاي انحراف و دوري از روش خالص قرآني، انحراف و دوري از متن قرآن است و اين مطلب بسيار روشن است. پس نظرهايي كه از اصل و بنياد ، از متن قرآن و احاديث گرفته نشده است، و آرا و افكاري كه از اين سو و آن سو آمده است، نميتواند آموزنده خوبي براي حقايق خالص قرآني باشد. تعقّل به هر روشي و بر پايه هر مكتبي كه انجام شود، نتيجهاش مطابق همان روش و مكتب فكري خواهد بود. از اين جهت قرآن كريم هماره تأكيد ميكند كه در متن آيات قرآن تأمّل كنيد، آنهم تأمل و تدّبر با قلب و دل ، يعني باطن صاف و خالص انساني...و پيوسته ميخواهد كه انسان، قفل قلب خويش را بشكند، و درِ دل و درون خود را به روي حقيقتها بگشايد، تا از «القاي وحياني» قرآن بهرهمند گردد و به «روحانيت علم» برسد، نه تنها به حفظ تعدادي اصطلاح و تعبير...
فيلسوفان و عالمان بزرگ اسلام، كه در رشتههاي علوم فلسفي و عقلي تبحّر داشتهاند نيز ياد كردهاند كه آنچه از قرآن كريم فهميده شود و ازاحاديث معتبر بهدست آيد، به حكم خود عقل، بايد پذيرفته شود. علاّمه طباطبايي، درباره اهميت و حجّيت (دليل بودنِ) آنچه از ظاهر آيات و احاديث فهميده ميشود، بياني استدلالي و زيبا دارند، كه در كتاب «شيعه در اسلام»2 آمده است و در آنجا تصريح ميكنند كه «ظواهر»، يعني ظواهر آيات و احاديث، حجّت و دليل است و حجّيت اين ظواهر را، هم در معارف وعقايد ميپذيرند و بر آن تأكيد ميكنند و هم در احكام فقهي. اين قسمت از كتاب علاّمه طباطبايي را با دقت بخوانيد، تا به اهميت و معناي «ظواهر ديني»3 و «ظواهر آيات و احاديث» پي ببريد و از علّت و حكمت حجّت بودن آنها سر در بياوريد و از تأويل قرآن و حديث ـ كه پيامبر اكرم و امامان از آن نهي كردهاند و عقل نيز آن را درست نميشمارد ـ پرهيز كنيد و دليل بودن ظواهر، هيچ منافاتي با پذيرش عقل و تعقّل ندارد؛ زيرا آنچه از ظاهر معناي آيه يا حديث فهميده ميشود، خود درياي ژرفي است براي تعقّل و تأمّل؛ و كلامي عامي و عادي نيست.
بنابراين، از درك ظواهر قطعي قرآني و حديثي دست برنداريد تا سر از جاهاي ديگر در نياوريد و در همان ظواهر، تعقّل و تأمّل كنيد، تا به حقايقي هر چه بيشتر نايل آييد و بتوانيد «فرد قرآني» و «جامعه قرآني» بسازيد، وعظمت سازندگي قرآن و حديث را در ساختن فرد ترازِ قرآن و تشكيل جامعه ترازِ قرآن، به همه مردم عالم نشان دهيد.
1. مدركهاي فراوان اين حديث، از طريق عالمان اهل سنّت، در كتاب «الغدير» (جلد 6، ص 61 تا 77) ذكر شدهاست. 2. ص 45 ـ46 چاپ قم.
3. تفسير«الميزان» ، جلد 5، صفحه 282 ـ 283.