در نظر امام خمينى، اخلاص، طهارت، ترتيل و تدبر از مهمترين شرايط فهم قرآن است و غرور علمى، گناه، جمود بر اقوال مفسران و تعصب بر راى شخصى از بزرگترين موانع فهم قرآن به شمار مىرود . به نظر او فهم
كامل قرآن به معصومان عليهم السلام اختصاص دارد و البته ساير مردم به اندازه ظرفيت عقلى خود مىتوانند قرآن را بفهمند . در ديدگاه او قرآن به ظاهرش محدود نيست و از طريق آن بايد به باطن قرآن رسيد . او شيوه مطلوب تفسير را عنايتبه هدف هدايتى قرآن مىداند .
شرايط فهم قرآن، موانع فهم قرآن، مبانى فهم قرآن، روش تفسير .
آيا قرآن براى همگان قابل فهم استيا فهم آن به امامان عليهم السلام اختصاص دارد؟ در صورت نخست آيا براى آن حد و مرزى وجود دارد؟ يا حد و مرزى وجود ندارد و همگان مىتوانند به فهم نهايى و جامع و كامل آن دستيابند؟ زمينهها و بسترهاى مناسب فهم و استفاده از قرآن كريم و موانع آن و شيوه مطلوب در تفسير كدام است؟
اينها پرسشهايى است كه پاسخ آن در اين مقاله از ديدگاه امام خمينى بررسى مىشود; ولى پيش از ورود به بحثيادآور مىشويم كه مقصود از فهم قرآن كريم، تنها درك معناى ظاهرى آن نيست; بلكه مراد معناى عام و فراگير آن است كه علاوه بر درك معناى ظاهرى، هر گونه برداشت و استفاده صحيح از قرآن را شامل مىشود .
مطلوب در خواندن قرآن، فهميدن، عمل نمودن، رشد و تكامل يافتن است و به تعبير امام راحل (ره) مطلوب در تلاوت قرآن شريف آن است كه در قلب انسان تاثير كند و باطن انسان صورت كلام الهى گردد و از مرتبه ملكه به مرتبه تحقق رسد . اين مطلوب بدون رعايت آداب و شرايط ظاهرى و باطنى تلاوت قرآن حاصل نميگردد; از اين رو بزرگان علم و معرفت از جمله امام خمينى (ره) با الهام از آيات قرآن كريم و بيانات پيشوايان دين، براى بهرهمندى هرچه بهتر و بيشتر از اين مائده آسمانى نكاتى را به طالبان فهم قرآن و جويندگان معارف قرآنى يادآور شدهاند كه عمدهترين آنها به اختصار چنين است:
الف . پناهندهشدن به خداى سبحان از شر شيطان: وسوسههاى شيطان خار طريق معرفت است و بدون پناه بردن حقيقى به حصن الوهيت از شر او ايمنى حاصل نشود [1]. خداوند مىفرمايد: «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله منالشيطان الرجيم» [نحل 98] ; (هرگاه خواستى قرآن بخوانى از شيطان رانده شده، به خدا پناه بر).
ب . اخلاص و پاكسازى نيت: اين امر تاثير در قلوب، نقش بنيادى داشته و بدون آن هيچ عملى را قيمتى نيست، بلكه ضايع، باطل و موجب سخط الهى است [2].
ج . طهارت ظاهر و باطن: در نگاه امام «ره» تا قذارات و كثافات عالم طبيعت در قلب هست; استفاده از قرآن شريف ميسور نشود كه: «انه لقرآن كريم لايمسه الا المطهرون» [واقعه 79- 77] ; (آن قرآنى گرانمايه است كه جز پاكان بر آن دست نسايند) [3].
د . ترتيل: اين قرائت كه در نفس آدمى تاثير مىگذارد، عبارت است از: حد وسط بين سرعت و تعجيل و تانى و فتور مفرط [4]. جنين قرائتى را ترتيل مىخوانند ; چنانكه قرآن مىفرمايد: «و رتل القرآن ترتيلا» [مزمل 4] ; (و قرآن را به آرامى بخوان).
ه . بزرگداشت قرآن كريم: امام راحل تعظيم قرآن كريم را موجب نورانيت قلب و حيات باطن و از آداب مهم قرائت قرآن كريم مىشمارد [5].
تعظيم يك امر صورى نيست; بلكه عملى است مبتنى بر شناخت و درك واقعى عظمت قرآن و فرستنده آن و پيامبرى كه قرآن بر او نازل گشته است .
در عظمت اين كتاب آسمانى همين بس كه خداى بزرگ درباره آن فرمود:
«لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشيةالله» [حشر 21] ; (اگر اين قرآن را بر كوهى فرود مىآورديم، آن را از ترس خدا هموار و متلاشى مىيافتى).
و . تفكر و تدبر: انديشيدن در معانى آيات شريفه و تفكر در چگونگى بيرون آمدن از مراتب ظلمات به عالم نور در پرتو نور آيات يكى ديگر از آداب و شرايط و بلكه از اعظم آدابى است كه در شريعت مطهر به آن توصيه شده است [6].
تفكر و انديشيدن از اهداف فرو فرستادن قرآن بشمار رفته است [نحل 44 و ص29] و امام على عليه السلام نيز قرائتبدون تدبر را بى فايده و فاقد خير و خوبى مىداند [7].
از نظر امام «ره» با طرق استفاده از قرآن هموار مىشود و ابوابى جديد براى انسان مفتوح مىگردد و او معارفى نو از قرآن استفاده ميكند [8].
ز . عرضه يا تطبيق: مقصود از اين آن است كه شخص مفاد هر يك از آيات را با حال خود تطبيق كند و بدينوسيله كاستيهاى خود را برطرف و امراض و بيماريهاى خود را درمان نمايد [9].
نكته جالب توجه در اين زمينه اين است كه از ديدگاه امام همان گونه كه ميزان در تشخيص صحت و عدم صحت روايات و اعتبار يا عدم اعتبار اخبار، عرضه آنها بر كتاب خداست و آنچه مخالف كتاب خدا باشد، باطل و زخرف است [10]، ميزان در تشخيص سعادت و شقاوت آدمى نيز عرضه اعتقادات، خلقيات و اعمال بر كلام خدا، قرآن است . هر آنچه موافق كتاب خدا باشد، مطلوب و موجب سعادت و آنچه مخالف آن باشد، باطل و مايه شقاوت است و بايد كنار گذاشته شود [11].
از ديدگاه امامخمينى و ديگر بزرگان صاحب بصيرت براى فهم و استفاده از قرآن كريم موانعى وجود دارد كه طالب فهم قرآن و جويندگان معارف قرآنى بايد اين موانع را از ميان بردارند . امام از اين موانع به حجابهاى بين مستفيد و قرآن تعبير مىكند [12].
اينك به برخى از آن موانع و حجابها اشاره مىشود .
از موانع و حجابهاى بزرگ فهم قرآن، خودبينى است كه موجب مىگردد آدمى خود را از راهنماييهاى قرآن بىنياز بداند .
از نظر امام احساس بىنيازى از بهرهگيرى از اين خوان نعمت الهى از اين طريق به وجود مىآيد كه شيطان كمالات موهوم را براى انسان جلوه دهد و او را به آنها راضى و قانع سازد و كمالات و مقامات واقعى را از چشم او ساقط كند . مثلا اهل تجويد را به دانش تجويد دلخوش كند و علوم ديگر را در ديد آنان ناچيز جلوه دهد [13] ; اصحاب ادب را به همان پوسته بى مغز راضى كند و تمام شؤون قرآن را در همان چيزى كه آنان مىدانند نمايش دهد; مفسران را به وجوه قرائات و آراء مختلف ارباب لغت و وقت نزول و شان نزول و مدنى و مكى بودن و تعداد آيات و حروف و امثال آن سرگرم كند و اصولا بحث و جدال در اطراف مفاهيم كلى و غور در جزئيات از موانع بزرگ سير به سوى خداست كه پياده را از راه باز دارد و بايد از ميان برداشته شود [14].
امام «ره» در اين زمينه يادآور مىشود كه ممكن است «حجاب غليظ اصطلاحات» حتى دامن فيلسوفان و حكيمان و عارفان را گرفته و آنان را در حصار خود محبوس نمايد .
از ديدگاه امام «ره» يكى ديگر از حجابها كه مانع فهم قرآن شريف و استفاده از معارف و مواعظ اين كتاب آسمانى مىگردد، معاصى و كدورات و تاريكيهايى است كه از طغيان و سركشى نسبتبه ساحت قدس پروردگار عالميان پديد مىآيد [15].
ناگفته نماند كه اين ديدگاه امام «ره» برخاسته از آيات و احاديث و موافق برهان عقلى و فلسفى است و در كلام عرفا و فلاسفه نيز آمده است .
قرآن كريم شرط فهم و بهرهمندى از خود را به صراحت انابه و بازگشتبه سوى خدا اعلام كرده است [ق 8، مؤمن 13] و روشن است كه گناه و عصيان دقيقا نقطه مقابل انابه و بازگشت و قلب منيب نيز قطب مخالف قلب مذنب و مسىء است .
در احاديث و كلمات پيشوايان دين عليهم السلام نيز از گناه و معصيتبه عنوان «نكته سودا» يا نقطه تاريك در جان و روح او ياد و ترك برخى از واجبات موجب محروم شدن از بركت وحى اعلام شده است [16]. از نظر روايات قلبها آنگاه جايگاه حكمتخواهد بود كه خواهشهاى نفسانى آن را تيره نساخته باشد [17].
فلاسفه و عرفا نيز در فلسفه و عرفان مطرح كردهاند كه: هر عمل صالح يا سيئى همان گونه كه در عالم ملكوت صورتى مناسب با خود دارد [18]، در ملكوت نفس نيز اينگونه است; يعنى يا صورتى دارد كه موجب نورانيتباطن مىشود و قلب بواسطه آن مطهر و منور و شايسته تجليات غيبى و ظهور حقايق و معارف الهى مىگردد و يا صورتى ظلمانى و پليد و چون آينه زنگار زده دارد; بطورى كه معارف الهى و حقايق غيبى در آن منعكس نمىشود [. 19].
فيض كاشانى مىگويد: «خواهشهاى نفسانى بزرگترين حجاب دل است و بسيارى در اين حجاب بسر مىبرند . هر قدر خواهشهاى نفسانى انباشتهتر باشد، «معانى كلام خدا نيز بيشتر در حجاب است» [20].
همين جا بايد متذكر شويم: از بزرگترين گناهان قلبى كه پردهاى ضخيم بين انسان و فهم درست معارف و حقايق مىافكند، حب دنياست كه به تعبير روايت ريشه هر خطاست [21].
امام مىفرمايد: «كسى كه بخواهد از معارف قرآن استفاده كند و از مواعظ الهيه بهرهبردارد، بايد قلب را از اين ارجاس (حب دنيا و حب جاه) تطهير كند و لوث معاصى قلبيه را كه اشتغال به غير است از دل بزدايد; زيرا كه غير مطهر محرم اين اسرار نيست، قال تعالى «انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لايمسه الا المطهرون» (1) [واقعه77- 79]. چنانكه از ظاهر اين كتاب و مس آن در عالم ظاهر، غير مطهر ظاهرى، ممنوع است تشريعا و تكليفا، از معارف و مواعظ آن و سر آن ممنوع است كسى كه قلبش ملوث به ارجاس تعلقات دنيويه است» [22].
چنانچه طالب فهم قرآن تصور كند، جز آنچه را كه مفسران نوشته يا فهميدهاند، ديگرى را حق استفاده از قرآن و درك بيشتر و برتر آن نيست، دچار خطايى بزرگ شده است و بىگمان اين پندار غلط سدى را ميان او و فهم قرآن ايجاد خواهد نمود .
مفسر نيز در صورتى مىتواند در اقيانوس ژرف و بيكران كلام الهى غواصى كند و از آن گوهرهاى ناب به چنگ آورد كه از جمود بر گفتههاى مفسران و منحصر ساختن فهم قرآن به بزرگان و پيشينيان بپرهيزد و درك و برداشتبيشتر، برتر و نو را البته با رعايت موازين براى خود و هر مفسر و جوينده ديگر ممكن بداند .
جمود و بسنده نمودن به افكار و آراء پيشينيان در زمينه فهم و تفسير قرآن كريم به هر دليلى كه صورت گيرد، خواه به دليل برداشت نادرست از مفهوم تفسير به راى يا بخاطر ضعف نفس و نداشتن شهامت و حريت علمى و يا به هر دليلى ديگر، علاوه بر آن كه انحطاط آور و عقلا مردود است، بر خلاف آموزههاى دينى نيز تلقى مىشود .
قرآن همگان رابه تدبر و تفكر در آياتش فرا خوانده است [محمد، 24ونساء84] و پيشوايان دين، قرآن را گنجينهها و سرچشمههاى دانش دانستهاند [23] و صاحبان نظر و بصيرت را به گشودن ديدگان و به جولان درآوردن انديشه در معانى آيات قرآن سفارش كردهاند [24].
آراء و مذاهب باطل كه افراد به هر دليلى، از روى سوء انديشه يا تقليد كوركورانه و يا علل ديگر برمىگزينند و بدان گرايش مىيابند، از امورى است كه آنان را از معارف قرآن محجوب مىسازد .
امام مىفرمايد: «اگر اعتقاد فاسدى به مجرد استماع از پدر و مادر يا بعضى از جهله از اهل منبر در دل ما راسخ شده باشد، اين عقيده حاجب شود مابين ما و آيات شريفه الهيه، و اگر هزاران آيه و روايت وارد شود كه مخالف آن باشد، يا از ظاهرش مصروف كنيم و يا به آن به نظر فهم نظر نكنيم» [25].
بنابراين بر جويندگان حقايق قرآن لازم است كه از اعتقادات و گرايشهاى موروثى تعصب آلود كه مبتنى بر منطق و عقل نيست، بپرهيزند و با فكرى پيراسته از اين گونه تعلقات به فهم قرآن رو آوردند .
تفسير قرآن كريم براساس مبانى و اصولى صورت مىپذيرد كه در اينجا به برخى از مهمترين آنها از ديدگاه امام خمينى پرداخته مىشود .
از نظر امام (ره) علم به همه حقايق و معارف قرآن كريم جز براى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و پس از او وارثان علم وى يعنى ائمه اهل البيت عليهم السلام امكان ندارد .
اين بينش امام گذشته از آن كه مبناى روايى دارد [26]، با تاملات عقلى و تجارب عرفانى نيز قابل تاييد است; با اين توضيح كه حقايق و علوم نهفته در كلام الهى نامحدود است:
«قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربى و لو جئنا بمثله مددا» (2) [كهف 109] و بشر محدود را توان آن نيست كه بر خداى نامحدود احاطه يابد; مگر آن كه از محدوديتخارج شود و خود نيز نامحدود گردد .
در نگاه امام «ره» مصداق اين انسان نامحدود پيامبر و امام معصوم است كه در اثر اتصال به كمال مطلق و فناء در مبدا نامحدود، در همه صفات نامحدود گرديدهاند و لذا مىتوانند به علوم و حقايق قرآن بطور كامل احاطه يابند و از كتاب الهى آن گونه كه بايد و شايد بهره گيرند . ولى بهره ديگران از قرآن برحسب مراتب وجود و كمال محدود آنان، محدود است .
امام در فرازى از بيانات خود مىفرمايد: «اين حقيقت [قرآن كريم] براى احدى حاصل نشود به علوم رسميه و نه به معارف قلبيه و نه به مكاشفه غيبيه مگر به مكاشفه تامه الهيه براى ذات مبارك نبى ختمى صلى الله عليه و آله وسلم در محفل انس «قاب قوسين» بلكه در خلوتگاه سر مقام «او ادنى» و دست آمال عائله بشريت از آن كوتاه است، مگر خلص از اولياء الله كه به حسب انوار معنويه و حقايق الهيه با روحانيت آن ذات مقدس مشترك و به واسطه تبعيت تامه فانى در آن حضرت شدند كه علوم مكاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقى كنند . . .» [27].
در جاى ديگر مىگويد: «آن استفادهاى كه بايد (از قرآن نمىشود). آن استفاده را به حسب «انما يعرف القرآن من خوطب به» (3) خود رسول الله مىبرد» [28].
دومين اصلى كه از بيانات امام «ره» برداشت مىشود، اين است كه استفاده از قرآن كريم براى همگان به فراخور حال خويش ميسور است .
امام همچون برخى از اخباريان نمىانديشد كه باب فهم قرآن را به روى غير معصوم ببندد و فكر و عقل و انديشه بشرى را در اين زمينه بىاعتبار بشمارد .
در انديشه امام «ره» اساسا انگيزه نزول اين كتاب مقدس و بعثت نبى اكرم صلى الله عليه و آله وسلم آن است كه اين كتاب در دسترس همگان قرار گيرد و همه به اندازه گنجايش فكر خود از آن استفاده كنند [29].
شايان ذكر است كه عالمان از فقيهان و محدثان گرفته تا فيلسوفان و عارفان، گاه از آيات قرآن به فراخور فكر و دانش خود، برداشتهاى مختلف و حتى گاه متباين دارند .
نكته جالب توجه اينكه امام «ره» هريك از آن برداشتها را در جاى خود درست و قابل قبول مىداند [30] و از صحه گذارى مفسران بر مشرب تفسيرى خود و تخطئه مشربهاى ديگران انتقاد مىكند .
به نظر مىرسد، راز آن اين باشد كه فهم قرآن داراى مراتب طولى است و هر عالمى ممكن است، تنها به مرتبهاى از آن دستيافته باشد .
يكى از ديگر اصول تفسير در انديشه امام آن است كه درك و فهم قرآن كريم مراتب و مراحلى دارد كه از ظاهر شروع مىشود و تا آخرين مرتبه باطن آن پيش مىرود .
از نظر ايشان تصور اين كه اين كتاب آسمانى، همين قشر و صورت است ظاهر گرايانه و ابليسانه است و ماندن در حد صورت و توقف در مرحله ظاهر و حركت نكردن به سوى لب و باطن ريشه تمام جهالتها و پايه انكار نبوتها و ولايتهاست [31].
شايان ذكر است كه ابليس نخستين كسى بود كه تنها ظاهر و صورت [طين] را ديد و در وراى آن، مقام روحانى و نورانى و خليفة اللهى آدم عليه السلام را نديد . از اين روى در مقام اعتراض به پروردگار برآمد و گفت: «من از او بهترم . من را از آتش و او را از گل آفريدى» [ص 67] و نيز مردمانى كه نبوت را انكار كردند و از پذيرش انبياء الهى سر بر تافتند، تنها به ظاهر نگريستند و نتوانستند يا نخواستند ژرف نگر باشند و ارتباط ويژه باطنى و معنوى پيامبران با مبدا هستى را بپذيرند و لذا اظهار مىداشتند: «اين چه پيامبرى است كه همچون ديگران غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود» [فرقان 7] و يا خطاب به پيامبر مىگفتند: «شما جز بشرى مانند ما نيستيد، و خداى رحمان هيچ چيزى نازل نكرده است» [يس 15].
به هر حال از قشرىگرى و ماندن در ظاهر و عدم گذر به باطن و عمق، مذاهب و مكاتب چندى چون اخبارىگرى، ظاهريه، اشاعره، مجسمه و سلفيه سر بر آوردند .
شايان گفتن است كه گذر از ظاهر به باطن و عبور از پوستبه مغز همان علم به تاويل است كه به نظر امام علم به تمام مراتب آن مخصوص پيامبراسلام صلى الله عليه و آله وسلم و ائمه: است; لكن علم به مراتب و مراحلى از آن براى غير معصوم نيز ممكن است . البته امام راحل، شرط حصول اين علم و نائل شدن به مراتبى از آن را مجاهدت علمى، تمرينهاى عقلى همراه با رياضتهاى عملى و تطهير نفس و تنزيه قلب و تقديس روح مىداند [32] و معتقد است هر قدر انسان از پاكى و وارستگى بيشترى برخوردار باشد، بهرهاش از حقايق قرآن بيشتر و تجلى قرآن بر او فزونتر است [33].
آنچه امام «ره» فرموده و جويندگان حقايق قرآنى را به آن فرا خواندهاند [34]، با تاويلها و برداشتهاى بىضابطهاى كه توسط متصوفه و باطنيه از آيات قرآن كريم صورت مىگيرد، تفاوت اساسى دارد . آنان اصولا ظواهر آيات را ناديده مىگيرند و كنار مىنهند و ذوقيات، انديشهها و ديدگاههاى ويژه خود را به نام «علم به باطن قرآن» عرضه مىكنند . همان چيزى كه تفسير به راى خوانده مىشود و در روايات فريقين شديدا از آن نكوهش و منع شده است [35].
امام در فهم قرآن، باطن منهاى ظاهر را قبول ندارند; همانگونه كه ظاهر بدون باطن را نمىپسندند . ايشان به صراحت اعلام مىدارد: همان گونه كه ظاهر بدون باطن همانند جسد بدون روح و دنياى بدون آخرت است، رسيدن به فهم باطنى آيات نيز جز از طريق ظاهر و با حفظ آن ميسور نمىگردد و هر كس بدون توجه به ظاهر آيات، راه باطن را در پيش گيرد، هم خود گمراه شده است و هم ديگران را به گمراهى و بيراهه كشانده است [36].
از ديدگاه امام «ره» تفسير قرآن كريم كار آسانى نيست كه از عهده هركس برآيد [37] و اين صحيفه الهى برتر از آن است كه مفسران بتوانند آن را چنانكه بايد تفسير كنند [38] و مفسران طراز اول جهان اسلام اعم از خاصه و عامه كه در طول تاريخ اسلام تفاسير فراوانى نوشتهاند، تنها پردهاى از معانى قرآن كريم را به نمايش گذاشتهاند و شبهى از اين كتاب آسمانى را نشان دادهاند [39].
وى ضمن ارج گزارى بر تلاشهاى مفسران و خوب توصيف نمودن برخى از آنها به صراحت اعلام مىدارد كه: «قرآن عبارت از آن نيست كه آنها نوشتهاند» [40] و معتقد است، «اين تفسيرهايى كه بر قرآن نوشته شده است از اول تا حالا، اينها تفسير قرآن نيستند . اينها البته يك ترجمههايى; يك بويى از قرآن بعضىشان دارند و الا تفسير اين نيست كه اينها نوشتهاند» [41].
اين نظريه امام از يك سو مبتنى استبر عظمت قرآن كه كلام خالق و اقيانوسى ژرف و ناپيدا كرانه و فراتر از افق فكر و درك بشرى است [42] و از سوى ديگر مبتنى استبر اين مطلب كه مفسران - با آن كه زحمتهاى فراوانى را متحمل شدهاند و مساعى آنان قابل تقدير و تجليل است - اغلب در تفسير قرآن به مقصد اصلى نزول توجه شايسته و بايسته نكردهاند .
بسيارى از مفسران در تفسير خود به جنبههاى ادبى يا بلاغى يا تاريخى و . . . پرداختهاند . گويا كه تفسير آنان، يك كتاب ادبى يا بلاغى يا تاريخى است و در واقع بجاى پرداختن و توجه تام به هدف اصلى، بيشتر به اهداف فرعى توجه نمودهاند; در حالى كه ازنظر امام «ره» مقصد اين كتاب آسمانى نه بلاغت و فصاحت است و نه صرف و نحو و نه تاريخ و نه امثال اين امور . شيوه مطلوب تفسير، اين نيست كه همچون سكاكى و شيخ طوسى در لابلاى آيههاى قرآن به دنبال كشف و تبيين جنبههاى فصاحت و بلاغت و محسنات لفظى و معنوى بود و يا همانند سيبويه و خليل به تبيين تصاريف كلمات و دستور زبان آن همت گمارد و يا مانند مسعودى و ابن خلكان به شرح و بسط وقايع و بيان جزئيات حوادث تاريخى پرداخت .
امام از مفسرانى كه استفاده از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قرائات و معانى لغات و تصاريف كلمات و محسنات لفظى و معنوى و وجوه اعجاز قرآن و معانى عرفى مىدانند و از دعوات قرآن و جهات روحى و معارف الهى آن غافلند، به شدت انتقاد كرده است [43].
بعلاوه از يكسو نگرى در تفسير قرآن گله و شكوه دارد و از تفسير نگاران يك سو نگر كه قرآن كريم را تنها بر پايه تخصص ويژه و مشرب خاص خويش تفسير نموده و به تخطئه مشربهاى ديگران پرداختهاند، خرده مىگيرد [44].
در منظر امام خمينى، مفسر واقعى كسى است كه «مقصد نزول» را بفهماند; نه سبب نزول را [45].
از آنجا كه هر صاحب اثرى مقصد خود را در اثر خود بهتر از ديگران مىداند، خداى تعالى كه صاحب اين اثر يعنى قرآن كريم است، هدف خود را از فرو فرستادن آن بهتر از ديگران آگاه است .
امام معتقد است كه بايد هدف از تنزيل كتاب الهى را - قطع نظر از راه عقل و برهان - از خود قرآن دريافت [46]. با توجه به آيات شريفه هدف از نزول قرآن كريم هدايت و تربيت، شفاى امراض قلبى انسان و سير او به سوى خداست [47].
امام «ره» قرآن را درسنامه سلوك الى الله و يكتا كتاب تهذيب نفوس و بزرگترين وسيله ارتباط خالق و خلق و عروةالوثقى و حبل المتين تمسك به عز ربوبيت مىشمارد [48] و آن را كتابى مىخواند كه به شئون الهيه دعوت مىكند; لذا شيوه مفسر بايد به گونهاى باشد كه شئون الهيه را به مردم تعليم دهد [49].
قرآن كريم در نگاه امام «ره» كتاب معرفت، اخلاق، و دعوت به سعادت و كمال است; از اينرو كتاب تفسير نيز بايد عرفانى، اخلاقى و بيان كننده ديگر جهات دعوت به سعادت باشد [50].
از نظر امام خمينى (ره) مفسرى كه به اين شيوه قرآن را تفسير نكند، مقصود قرآن و منظور اصلى انزال كتب و ارسال رسل را ناديده گرفته و مردم را از استفاده از قرآن محروم و راه هدايت را بروى آنان مسدود كرده است [51].
او به مفسران قرآن چنين سفارش مىكند: «علما و مفسرين، تفاسير فارسى و عربى بنويسند و مقصود آنها بيان تعاليم و دستورات عرفانى و اخلاقى و بيان كيفيت ربط مخلوق به خالق و بيان هجرت از دارالغرور به دارالسرور و الخلود باشد; بطورى كه در اين كتاب شريف به وديعت گذاشته شده . . . . چه خسارتى بالاتر از اين كه سى چهل سال كتاب الهى را قرائت كنيم و به تفاسير رجوع كنيم و از مقاصد آن باز مانيم» [52].
1) آن قرآنى گرانمايه است; در نوشتهاى پنهان شده . بر آن جز پاكان دست نسايند .
2) بگو اگر دريا براى [نوشتن] كلمات پروردگارم مركب شود، دريا پايان بگيرد، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان يابد; اگرچه همانند آن را به كمك بياوريم .
3) قرآن را تنها مخاطبانش مىفهمند .
1 . خمينى (امام» ; آداب الصلوة، چ 1، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1370 ش، ص 221 .
2 . همو; چهل حديث، ص 500 .
3 . همو; شرح حديث جنود عقل و جهل، چ 2، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1377ش، ص 105 .
4 . همان 504 .
5 . همو; آدابالصلوة، ص 181 .
6 . همو; چهل حديث، ص 50 .
7 . همو; آدابالصلوة، ص 212 و فيض كاشانى، ملامحسن; المحجة البيضاء، چ 2، قم دفتر انتشارات اسلامى، بىتا . ج ، ص .
8 . همو; آدابالصلوة، ص 205 .
9 . همان 206 .
10 . حر عاملى; وسائل الشيعه، بىچا، بيروت، داراحياء التراث العربى، بىتا، ج11، ص79- 78 .
11 . خمينى (امام) ; آدابالصلوة، ص 208 .
12 . همان 197- 195 و فيض كاشانى، پيشين 2/241 و نراقى، محمد مهدى; جامعالسعادات، چ3، تهران، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1383 ق، ج 3، ص374 .
13 . ر . ك: فيض كاشانى، پيشين 2/241 .
14 . ر . ك . خمينى (امام) ; شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 8 و 62 .
15 . همو; آدابالصلوة، ص 201 .
16 . فيض كاشانى; پيشين 2/242 .
17 . محمدى رىشهرى، ميزانالحكمه، مكتب الاعلام الاسلامى، ط اول، 1363 ه . ش
18 . ر . ك: شيرازى، صدرالدين، الشواهد الربوبيه، بىچا، دانشگاه مشهد، 1346ش، ص329 .
19 . خمينى (امام) ; پيشين 20 و فيض كاشانى; پيشين 2/242 .
20 . فيض كاشانى; پيشين .
21 . كلينى; اصول كافى، چ 3، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1380 ق، ج 2، ص609 .
22 . خمينى (امام) ; پيشين 202 .
23 . كلينى، پيشين، ص 609 .
24 . همان 600
25 . خمينى (امام) ; پيشين 197- 196 .
26 . كلينى; پيشين 1/228 .
27 . خمينى (امام) ; تفسير سوره حمد، ص 148 .
28 . همو; آدابالصلوه، ص 181 .
29 . همو; صحيفه نور، ج 14، ص 252 .
30 . همو; آدابالصلوة، ص 185 .
31 . همو; شرح دعاى سحر، چ 1، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1374 ش، ص59 .
32 . همو; شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 61 .
33 . همو; شرح دعاى سحر، ص 59 .
34 . به عنوان نمونه ر ك: شرح دعاء السحر ص 61
35 . مجلسى، بحار ج 92 ص 112- 111، حكيمى، الحياة 2 ص 13، بحرانى، تفسير البرهان، ج 1، ص 18- 19، عياشى التفسير، ج 1 ص 17، قرطبى الجامع لاحكام القرآن، ج 1 ص 27
36 . رك: خمينى (امام)، شرح دعاء السحر، ص 62- 61، نيز همو، آداب الصلوة، ص 291 .
37 . همو; تفسير سوره حمد، ص 93 .
38 . همان، ص 95 .
39 . همان و صحيفه نور، ج 17، ص 251 .
40 . همو; صحيفه نور، ج 19، ص 27 .
41 . همو; صحيفه نور، ج 19، ص 27 .
42 . همو; آداب الصلوة، ص 182 .
43 . همان و 171 و 194 و شرح حديث جنود عقل و جهل ص 11 .
44 . همو; صحيفه نور، ج 1، ص 235 .
45 . همو; آداب الصلوة 193- 192 .
46 . همان 193 .
47 . همان 184 .
48 . همان 194 .
49 . همان .
50 . همان 192 .
51 . همان 194 .
52 . همان .