زبان قرآن يا زبان ويژه هدايت

پدیدآورمحمدباقر سعیدی روشن

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 751 بازدید
زبان قرآن يا زبان ويژه هدايت

محمدباقر سعيدي روشن

زبان قرآن يا زبان ويژه هدايتص به خود را دارد؟ اگر داراي چند زبان است، معيار آن چيست؟ تنوّع و تكثّر موضوعات، اعم از طبيعي و فراطبيعي مي‏باشد يا به اعتبار زواياي گوناگون و اضلاع مختلف قرآن است يا زمان، مكان، مخاطبها، قراين و فضاهاي نزول، منشأ تفاوت در موضوع واحد يا موضوعات گوناگون مي‏شود؟ و سرانجام، قرآن خواه داراي يك شيوه يا شيوه‏هاي گوناگون و سطوح مختلف عرضي و طولي باشد، آيا پذيراي هنجارها و قواعد خاصي است يا خير؟
نويسنده محترم در نهايت، چنين نتيجه‏گيري مي‏كند كه معقولترين رهيافت در زبان قرآن، «زبانِ هدايت» است؛ يعني راهنمايي به سوي هدف برين حيات انسان و جهت‏بخشي و دعوت وي به تعالي وجودي، تا توانمنديها و استعدادهاي انساني او به ثمر نشيند و به هدف آفرينش خويش كه كمال انساني است، نايل آمده، جاودانگي پيام قرآن براي هدايت بشريت تحقّق يابد.

كليد واژگان:

قرآن، زبان قرآن، زبان‏شناختي قرآن، سبك قرآن، عرف ويژه قرآن، زبان هدايت.

مقدمه

در پرتو مباني مدلّل اعتقادي مربوط به قرآن، طبيعي است كه رهيافت ما در زبان قرآن، با هيچ يك از ديدگاههاي جديد زبان ديني در غرب، همسويي ندارد؛ چه آن كه هر يك از آن رهيافتها علل و عوامل خاص خود را دارد و در اين ميان، تأثير چشمگير دو عامل اساسي؛ يعني روش معرفت‏شناختي تجربي و دشواري متون متهافت ديني بشر ساخته در پيدايش تمامي آن رهيافتها (بي‏معنايي، كاركردگرايي، نمادانديشي و واقع‏گروي انتقادي) قابل ملاحظه است. از سوي ديگر، با توجه به ويژگيهايي كه قرآن دارد، روشن خواهد شد كه ديدگاه ما در زبان قرآن، نظريه زبان عرفي محض نيز نمي‏باشد. نظريه‏اي كه اين نوشته بر آن اذعان دارد، زبان خاص؛ يعني «زبان ويژه هدايت» است. ويژگيهاي زبان‏شناختي قرآن
چنان كه مي‏دانيم، قرآن به لفظ و معني، سخن خداوند متعال است كه از طريق وحي بر پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم القا شده و ايشان نيز بي‏كم و كاست، آن را به مخاطبان نهايي وحي؛ يعني مردم رسانده است. همچنين افزون بر مباني مربوط به زبان‏شناسي قرآن، كيفيت ارتباط الفاظ با معاني، حيثيت واقعيت‏نمايي در عين انگيزانندگي، مورد توجه ماست.
با توجه به اين نكات، اكنون پرسش اين است كه به راستي، خداوند متعال در دعوت انسان به اهداف مورد نظر خود و در تفهيم پيام خويش، چگونه سخن گفته و از چه سبك و شيوه‏اي استفاده كرده است؟ آيا قرآن با نگرشي تخصّصي، علمي، فلسفي يا عرفاني به مسائل نگريسته يا با روش معمولي و متعارف، سخن گفته است يا با يك شيوه و روش ويژه و داراي يك نوع زبان خاص؟
اساسا آيا قرآن داراي يك زبان است يا آن كه به تناسب تنوّع موضوعات مطرح در آن از يك سو، و سطوح و لايه‏هاي تودرتوي معاني قرآني از ديگر سو، اين متن داراي شيوه‏هاي گوناگون كلامي و سطوح مختلف و چند زبان است؟
اگر داراي يك زبان است، آن زبان، همان زبان عموم عقلا و عرف مردم است يا زبان مخصوص و ويژه خود را دارد؟ از آن سو، اگر داراي چند زبان است، معيار اين چندگانگي چيست؟ آيا تنوّع و تكثّر موضوعات؛ اعم از طبيعي و فراطبيعي، منشأ تعدد زبان قرآن مي‏شود؟ بدين معني كه آيا زبان قرآن در ساحت طبيعت، داراي يك وجه و در ساحت فراطبيعي، داراي وجهي ديگر است؟ آيا تقسيم آيات به دو نوع «محكم» و «متشابه»، ناظر به همين دوگانگي است يا به اعتبار آن كه جملات قرآن داراي زواياي گوناگون و اضلاع مختلف است، داراي زبانهاي متعدد مي‏شود؟ يا تفاوت زمان، مكان، مخاطبها، قراين و فضاهاي نزول، منشأ تفاوت زبان قرآن در موضوع و جمله واحد، يا در موضوعات گوناگون مي‏شود؟
بالاخره آن كه خواه آن را داراي يك شيوه و يك سطح بدانيم، يا داراي شيوه‏هاي گوناگون و سطوح مختلف طولي و عرضي، آيا اين متن و زبان، پذيراي هنجارها و قواعد خاصي است يا نه؟ به عبارت ديگر، آيا منطق تفاهم عقلايي بر آن حكم‏فرماست يا آن كه به دليل انتساب اين كلام به خدا، هنجارشكن است و از هيچ قاعده و قانوني پيروي نمي‏كند؟
ترديدي نيست كه قرآن در ابلاغ پيام خود، منطق تفهيم و تفاهم عموم عقلا را كنار نمي‏نهد و از سوي ديگر، شيوه سخن گفتن قرآن به گونه‏اي است كه همگان مي‏توانند از آن بهره‏مند شوند. با توجه به اين خصوصيتها شايد گمان رود كه زبان قرآن، همان زبان متداول ميان عرف و عموم مردم است، نه زبان خاص و همراه با اصطلاحات ويژه دانشمندان؛ اما با توجه به ويژگيهاي ديگري كه قرآن واجد آنهاست، دشوار مي‏نمايد كه زبان قرآن به تمامي، همان زبان عرفي دانسته شود.

انتفاع همگاني

نوشته‏ها و گفته‏هاي انساني، معمولاً مخاطب خاصي دارد. گفته‏ها و نوشته‏هايي كه مخاطب آنها عموم مردم باشد، براي متخصّصان رشته‏هاي گوناگون، مفيد نخواهد بود و اگر در سطح فهم متخصّصان باشد، براي عموم مردم، قابل استفاده نخواهد بود. افزون بر آن كه موضوعات تخصّصي نيز به نوبه خود، محدوديتهاي ويژه‏اي دارد. براي مثال، زبان و اصطلاحات رياضي، براي متخصّصان رشته‏هاي ديگر كه ارتباط چنداني با اين رشته ندارند، قابل استفاده نيست و به عكس.
«راغب اصفهاني» مي‏نويسد:
قرآن، راهنماي همه مردم است، البته مردم در شناخت قرآن، يكسان نيستند، بلكه به ميزان مراتب علمي و روحي خويش، بر آن آگاهي مي‏يابند. صاحبان بلاغت، از فصاحت قرآن آگاهي مي‏يابند، فقيهان از احكام آن بهره مي‏برند، متكلمان از براهين آن و مورّخان از داستانهاي آن منتفع مي‏گردند.1
همين طور وي در موردي ديگر مي‏نويسد:
خداوند در خطابهاي خويش به مردم، به روشنترين زبان و دقيقترين بيان، سخن گفته است كه هم عموم مردم از خطابهاي روشن آن اقناع مي‏شوند و اتمام حجّت صورت مي‏پذيرد، و هم خواص از اثناي آن، دقايقي حكيمانه درمي‏يابند. از اين روست كه فرمودند: «لكلّ آية ظهرا و بطنا، و لكلّ حرف حدّا و مطلعا». بر همين اساس، مي‏نگريم كه خداوند وقتي ربوبيّت و وحدانيت خود را بيان مي‏كند، گاه [فهم] آن را به صاحبان عقل اضافه مي‏كند، گاه به صاحبان علم و گاه به سامعان، گاه به متذكر شوندگان و...؛ چون هر يك از اين نيروها وجهي از حقايق قرآن را باز مي‏نمايد.2
اما زبان قرآن در قلمرو هدايت و دعوت انسان به سوي كمال و سعادت، به گونه‏اي است كه هم براي عموم مردم و غير متخصّصان، راهنمايي و هدايت‏گري دارد و هم نسبت به متخصّصان و انديشمندان رشته‏هاي گوناگون علمي.
علاّمه طباطبايي نيز در همين زمينه در بحث اعجاز قرآن با استناد به مفاد آيه «قل لئن اجتمعت الإنس و الجنّ علي أن يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا»3 تحدّي قرآن را در ابعاد گوناگون دانسته، مي‏نويسد:
پس قرآن براي اديب و سخن‏دان، آيت و نشان الهي در فصاحت و بلاغت، و براي فيلسوف، آيت الهي در حكمت، و براي دانشمند، آيت الهي در دانش، و براي جامعه‏شناس، نشان الهي در علم اجتماعي، و براي حقوق‏دان و قانون‏گذار، آيت الهي در تشريع، و براي سياستمداران، آيت الهي در سياست، و براي فرمانروايان، آيت الهي در حكومت، و براي همه جهانيان، آيت الهي در آن چيزي است كه همه آنان بدان دست نمي‏يازند؛ چون غيب‏گويي و عدم تهافت در حكم و علم و بيان. از همين روي است كه قرآن مدعيِ عموميت اعجاز و عدم انحصار آن در بُعد خاص است؛ زيرا قرآن براي هر فردي از انسانها و پريان، از عموم يا خواص، از عالم يا جاهل، از مرد يا زن، از انسانهاي برتر تا انسانهاي متوسط، و براي هر خردمندي، معجزه است.4 سبك قرآن، آميختگي موضوعات
كتابهاي بشري، هم از لحاظ گستره موضوع، محدود به موضوع يا موضوعات خاص است و هم از نظر پردازش، دسته‏بندي و فصل‏بندي، سبك شناخته‏شده‏اي دارد. براي نمونه، كتابي كه موضوع آن، تاريخ يا جغرافيا، زيست‏شناسي يا فيزيك، اخترشناسي يا انسان‏شناسي است، به اقتضاي محدوديت حاكم بر انديشه نويسنده از يك سو، و تمايز مفاد هر يك از اين علوم، از ديگرسو، نمي‏تواند موضوعات ديگر را مورد پردازش قرار دهد.
قرآن در اساس، حامل پيام هدايت براي انسان است، اما در انجام اين رسالت، به اقتضاي حكمت خدا در تربيت انسان، از يك سو، موضوعات گوناگوني را كه هر يك به نوعي در ارتباط با هدايت انسان بوده است، مورد توجه قرار داده و از ديگر سو، در چگونگي انجام رسالت و پيام خود، موضوعات مورد گفت‏وگوي خود را در قالب فصل‏بندي خاصي جاي نداده است. وقتي به هر سوره از سوره‏هاي قرآن بنگريم، مي‏بينيم كه مطالب و موضوعات آن، نظم موضوعي ندارد، بلكه سبك مخصوص به خود را دارد.
حضرت امام خميني رحمه‏الله در اين باره مي‏گويند:
قرآن يك سفره‏اي است كه انداخته شده است براي همه طبقات؛ يعني يك زباني دارد كه اين زبان، هم زبان عامه مردم است و هم زبان فلاسفه است و هم زبان عرفاي اصطلاحي است و هم زبان اهل معرفت به حسب واقع.5
ايشان همچنين مي‏نويسند:
قرآن شريف، با آن كه جامع همه معارف و حقايق اسما و صفات است و هيچ كتابي آسماني و غير آن، مثل آن معرفي ذات و صفات حق تعالي را ننموده، و همين طور جامع اخلاق و دعوت به مبدأ و معاد و زهد و ترك دنيا و رفض طبيعت و سبكبار شدن از عالم ماده و رهسپار شدن به سرمنزل حقيقت است، به طوري كه مثل آن متصور نيست، مع‏ذلك چون ساير كتب مصنّفه، مشتمل نشده بر ابوابي و فصولي و مقدمه و خاتمه و اين از قدرت كامله مُنشئ آن است كه محتاج به اين وسايل در القاي غرض خود نبوده و از اين جهت، مي‏بينيم كه گاهي با نصف سطر، برهاني را كه حكما با چندين مقدمه بيان كنند، به صورت غير شبيه به برهان مي‏فرمايد.6
براي پرهيز از اطاله سخن، براي نمونه، تنها يكي از سوره‏هاي كوچك قرآن را مطالعه مي‏كنيم:
بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم سبّح اسم ربّك الأعلي قدس‏سره الّذي خلق فسوّي رضي‏الله‏عنه و الّذي قدّر فهدي عليها‏السلام و الّذي أخرج المرعي رحمهم‏‏الله فجعله غثاء أحوي قدس‏سرهم سنقرئك فلاتنسي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم إلاّ ما شاء اللّه‏ إنّه يعلم الجهر و ما يخفي عليه‏السلام و نيسّرك لليسري عليهما‏السلام فذكّر إن نفعت الذّكري صلي‏الله‏عليه‏و‏آله سيذّكّر من يخشي قدس‏سره و يتجنّبها الأشقي قدس‏سره قدس‏سره الّذي يصلي النّار الكبري قدس‏سره رضي‏الله‏عنه ثمّ لايموت فيها و لايحيي قدس‏سره عليها‏السلام قد أفلح من تزكّي قدس‏سره رحمهم‏‏الله و ذكر اسم ربّه فصلّي قدس‏سره قدس‏سرهم بل تؤثرون الحياة الدّنيا قدس‏سره صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و الآخرة خير و أبقي قدس‏سره عليه‏السلام إنّ هذا لفي الصّحف الأولي قدس‏سره عليهما‏السلام صحف ابراهيم و موسي قدس‏سره صلي‏الله‏عليه‏و‏آله

خلاصه مطالب سوره اعلي

1. تنزيه و تقديس پروردگار، ربوبيت و برتري مطلق (اوصاف خداوند).
2. خالقيّت و اعطاي نظم و هماهنگي در ميان پديده‏هاي عالم.
3. تعيين خصوصيتِ نوعي (هدف‏داري و جهت‏يابي) موجودات و كششهاي دروني هر يك براي رسيدن به مقصد.
4. زمين و رويش گياهان براي تغذيه انسان و حيوان، به عنوان نمونه‏اي از مصاديق ربوبيّت خدا.
5 . خشك كردن گياهان، نمودي از ناپايداري پديده‏هاي دنيا؛ توحيد افعالي.
6 . اشاره به نبوّت پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه نمود ربوبيّت خدا در سرنوشت انسان است، و اطمينان دادن به پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه نگران فراموش كردن وحي نباشد؛ زيرا ارسال وحي و حفظ آن، فعل خداست.
7. بيان مشيّت فراگير و علم خدا كه آگاه از نهان و آشكار است.
8 . دلداري به پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه سمت پيامبري، قرين دشواريهاست، لكن خداوند هماره ياريگر او و آسان‏كننده سختيهاست.
9 . بيان مهمترين شرح وظيفه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه تذكّر، تبليغ و اتمام حجّت است.
10. عكس‏العمل مثبت گروهي از مردم كه احساس مسؤوليت دارند، در برابر دعوت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم .
11. پاسخ منفيِ گروهي از مردم در برابر تذكّر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، توصيف اين گروه به شقاوتمندان!
12. فرجام شقاوتمندان، ورود در آتش بزرگ. [اصل مفروض آخرت، حساب، كتاب و كيفر]
13. وضع و حال شقاوتمندان در آخرت؛ نه مرگ، نه زندگي!
14. تزكيه و پاكي روح از عقيده و عمل فاسد، راه رستگاري.
15. ياد خدا و نماز، از عوامل رستگاري.
16. دنياگروي، از موانع رستگاري؛ مذمّت از گرايشهاي منفي درون انسان.
17. توصيف آخرت به برتريِ كيفي و پايداريِ كمّي؛ مقايسه دنيا و آخرت.
18. اصول مشترك و تغييرناپذير شرايع آسماني. [تزكيه، ياد خدا و نماز، عامل رستگاري؛ دنياگروي، مانع رستگاري؛ برتري آخرت]
19. ابراهيم و موسي عليهما‏السلام از پيامبران صاحب شريعت و كتاب.
و... .
اگر نيك بنگريم، اين سوره ارجمند، در نهايت ايجاز و اختصار، فشرده‏اي گويا از اصول جهان‏بيني و ايدئولوژي و اصول پايدار دعوت انبيا را با رساترين بيان بازمي‏گويد. خداشناسي، شرح اسماء، صفات و افعال خدا، فلسفه نبوّت و وظيفه پيامبري، بيان وضعيت مردم و جهت‏گيريهاي متفاوت آنان در برابر دين الهي و دعوت انبيا، آخرت‏شناسي و مقايسه دنيا و زوال‏پذيري آن، آخرت و تبيين برتري مطلق آخرت نسبت به دنيا، بيان عوامل فلاح و رستگاري انسان و همچنين موانع رستگاري و سعادت انسان و مانند آن، از موضوعات اين سوره كوچك قرآن است. اما اين همه، نه مطابق با نظم معهود كتب علمي، فلسفي، كلامي، يا تربيتي مكتوب بشر، بلكه برابر سبكي ويژه، ناشي از حكمت خداوند، تبيين و آرايش يافته است.

زبان ذواضلاع

قرآن، رسالت والاي خود را انسان‏سازي معرفي مي‏كند، اما تحقّق آن هدف، به تناسب مخاطبان گوناگون و نيازهاي فكري ـ معرفتي، روحي، عاطفي، معنوي، مادي، آخرتي و دنيوي آنها، نيازمند ابزارها و وسايل گوناگوني است. ارائه بينشهاي واقعي از جهان هستي، گذشته و آينده آن، انسان و چگونگي سرنوشت وي، ارتباط جهان و انسان با خداي هستي‏بخش، بايدها و نبايدهاي انسان و جز اينها، به اقتضاي وضع و حال، افكار و روحيات متفاوت، همه از لوازم هدف‏يابي درست انسان است.
از اين روست كه قرآن، هم زباني تعليمي دارد و به تصوير و ترسيم واقعيتهاي هستي و نقش و كار هر يك مي‏پردازد و همزمان، در متن آن، زبان تربيتي مخصوص به خود را نيز دارد. گاه انسان را به باورها، انگيزه‏ها و رفتارهاي درست كه او را به سوي هدف حيات سوق مي‏دهد، فرامي‏خواند، هشدار مي‏دهد، يا ترغيب مي‏كند، قصه مي‏گويد و فرجام نيكان و بدان را باز مي‏نمايد، سنّتهاي پايدار خدا را گوشزد مي‏كند، نعمتهاي بي‏اندازه و بي‏زوال بهشتيان را به مشام مي‏رساند، و عذابهاي بي‏حد جهنّميان را به رخ مي‏كشد، مهر بي‏پايان خدا را بيان مي‏كند، و قهر توان‏سوز خدا را ياد مي‏كند، اما اين همه، در دل هم جاي دارند و منعزل از يكديگر نيستند.
امام خميني رحمه‏الله در همين باره مي‏نويسند:
كسي كه بخواهد تربيت و تعليم، انذار و تبشير كند، بايد مقاصد خود را با عبارات مختلفه و بيانات متشتّته، گاهي در ضمن قصه و حكايت، و گاهي در ضمن تاريخ و نقل و گاهي به صراحت لهجه، گاهي به كنايت و امثال و رموز تزريق كند، تا نفوس مختلفه و قلوب متشتّته هر يك بتوانند از آن استفاده كنند... و چون اين كتاب شريف (قرآن) براي سعادت جميع طبقات و قاطبه سلسله بشر است و... نوع انساني در حالات قلوب، و عادات و اخلاق، و ازمنه و امكنه، مختلف هستند، همه را نتوان به يك طور دعوت كرد، اي بسا نفوسي كه براي اخذ تعليم، به صراحت لهجه و القاي اصل مطلب به طور ساده حاضر نباشند و از آن متأثر نگردند، با اينها بايد به طور ساختمان دماغ آنها دعوت كرد و مقصد را به آنها فهمانيد. و بسا نفوسي كه با قصص و حكايات و تواريخ سروكار ندارند و علاقه‏مند به لبّ و لباب مقاصدند، اينها را نتوان با دسته اول در يك ترازو گذاشت. اي بسا قلوب كه با تخويف و انذار، متناسبند و قلوبي كه با وعده و تبشير سروكار دارند. از اين جهت است كه اين كتاب شريف، به اقسام مختلفه و فنون متعدده و طرق متشتّته، مردم را دعوت فرموده است.7
براي مشاهده عيني همين ويژگي؛ يعني ذواضلاع بودن زبان قرآن، تنها بخشي از آيات سوره شريفه «رعد» را كه از سوره‏هاي مكّي است، ملاحظه مي‏كنيم، كه در آن، هم از باورها و محورهاي بينشي و جهان‏شناختي سخن مي‏گويد، هم از برنامه‏هاي انسان‏سازي و رفتاري.
1. حروف رمزي قرآن، حقّانيت قرآن، پيامبري حضرت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، ربوبيّت خداوند، روي‏گرداني اكثريت مردم از گروش به ايمان و به طور ضمني، بيان انگيزه اعراض مردم با وصف حق بودن قرآن كه آن انگيزه كبر، يا هواي نفس و مانند اينهاست.
2. استناد همه افعال عالم به اللّه‏، افراشتن آسمانها بدون ستون مرئي، كيهان‏شناسي، گردش كُرات آسماني در مدارهاي خود، تدبير عالم هستي، حركات خورشيد و ماه با تسخير پروردگار و خاصيتي كه در آنها قرار داده، حدوث و فناي همه نظام كيهاني، تدبير و حسابگري و هدفداري در گردش كرات، خداوند نشانه‏هاي خود را برمي‏شمارد، هدف از شرح نشانه‏هاي خدا، پيدايش يقين به جهان آخرت.
3. گسترش زمين نيز مستند به خداست، قرار دادن كوهها، نهرها، جفت بودن ميوه‏ها، نظام شب و روز، اين همه، نشانه‏هاي خداست، انديشه‏ورزان از نشانه‏ها بهره مي‏برند.
4. وجود قطعات مختلف در زمين با خواص گوناگون، باغهاي انگور، زراعت و نخل در زمين، تفاوت درختانِ يك پايه و دو پايه، يك آب و خاك با ميوه‏هاي متفاوت، تفاوت و تفاضل ميوه‏ها، همه اينها نشانه‏هاي خدا و درس توحيد است، خردمندان از نشانه‏هاي الهي بهره‏مند مي‏شوند.
5 . اظهار شگفتي كافران از معاد، شگفتي از سخن منكران معاد (معاد همانند آفرينش نخست است)، كافران، ربوبيّت پروردگار را منكرند، سرنوشت كافران، غلهاي گوناگون بر گردن آنان، جاودانگي در آتش.
6 . لجاجت و درخواستهاي غير منطقي كافران (درخواست عذاب به جاي درخواست رحمت)! نمونه امتهاي عذاب شده فراوان است، بخشش و مغفرت، اقتضاي ربوبيّت خداست، مغفرت خدا در دادن فرصت و... شامل ستمگران نيز هست، كيفر شديد نيز اقتضاي ربوبيّت خداست.
7. كافران و درخواست معجزه‏هاي اقتراحي از پيامبر، وصف پيامبر، بيم دادن است، هدايت الهي شامل حال همه اقوام است.
8 . نمونه‏هايي از علم بي‏پايان خدا، علم به جنينها و سلامت و سقط آنها، حساب و كتاب و برنامه و اندازه همه چيز نزد خداست؛ جنين‏شناسي.
9 . خدا آگاه غيب و شهادت است، از صفات خدا اين است كه او بزرگ و برتر از هر چيز است؛ جهان غيب و شهادت.
10. خدا، سخنان نهان و آشكار را مي‏داند، نيز او آگاه به حال شبروان و كارورزان روز روشن است.
11. خيل نگهبانان الهي حافظ انسان، فرشته‏شناسي، افعال خدا در سرنوشت انسانها كه مختارند، وابسته به رفتار خود انسانهاست. اراده تكويني خداوند، قابل تغيير نيست، از همين رو، سرنوشت بدِ هر قوم كه مرهون رفتار آنان است، در قضاي الهي تغييرپذير نيست. ياريگري جز خدا نيست.
12. رعد و برق، ابرهاي باران‏زا و پديده‏هاي جوّي و فوايد آنها، نشانه‏هاي توحيدي.
13. رعد و تنزيه و حمدگويي خدا، فرشتگان هم تنزيه و تسبيح‏گوي خدايند. خوف فرشتگان از عظمت الهي، صاعقه‏ها و آسيب آنها، همه به فرمان خداست، ستيزه‏جويي و حق‏ناسپاسي انسان؛ كيفربخشي نيز از صفات خداست.
14. دعوت حق، تنها از آنِ خداست (توحيد)، خواندن غير خدا، باطل و بي‏پاسخ است، بي‏خاصيتي بتها، تلاش بيهوده مشركان؛ درخواست كافران از بتها گمراهي است.
همان طور كه ملاحظه شد، در اين آيات كه قريب يك سوم آيات سوره رعد بود، موضوعات گوناگوني چون: شناخت خدا، افعال، صفات، شناخت معاد و نشانه‏هاي آن، قرآن و حقّانيت آن، فرشته‏شناسي، كيهان‏شناسي و پديده‏هاي گوناگون جوّي و زميني، شناخت انسان و هسته اوليه جنيني او، گزارشهاي انسان‏سازانه، بيان خصوصيتهاي رواني انسانهاي كافر، سنتهاي الهي در سرنوشت انسان، ذكر پايان سرنوشت معاندان اقوام پيشين و جز اينها را دربرمي‏گيرد كه به اجمال، مورد اشاره قرار گرفت.

زبان ذومراتب

مكرر گفته شد كه قرآن هدايت انسان را رسالت خويش قرار داده است كه ثمره آن، رشد و شكوفايي استعدادهاي خاص انساني و تعالي «مَن علوي» و «رقاي وجودي» است. چنان كه بالعيان مي‏دانيم، سرشت انسان، طالبِ كمال مطلق است و ذات انسان، ذاتي بي‏قرار است كه هماره در پي دست‏يابي به هدفي برتر و بالاتر است.
وحي الهي كه ترجمان هستي انسان است، فطرت آدمي را مخاطب خويش مي‏خواند و پيام خود را به سوي او روان مي‏سازد و گام‏به‏گام، او را به طرف كمال واقعي پيش مي‏برد. بدين روي، آموزشگاه تربيتي قرآن با معاني تودرتو و سطوح گونه‏گون ظهر و بطن، براي هيچ مرتبه‏اي از مراتب رشد و حركت معنوي انسان، فاقد پيام مناسب نيست.
قرآن، گريزپايان حق‏ستيز را دعوت مي‏كند كه به سوي حق باز آيند و فطرت افلاكي خويش را در خاك تيره نيالايند: «اذهب إلي فرعون إنّه طغي، فقل هل لك إلي أن تزكّي، و أهديك إلي ربّك فتخشي»8، «و قد خاب من دسّاها»9
قرآن، راكدان و درجازدگان را نيز به تكاپو مي‏خواند: «و أن ليس للإنسان إلاّ ما سعي»10 و رهروان گوناگون صراط مستقيم (آرام‏روان، چابك‏سواران و تيزپروازان) را مشمول خطاب خويش قرار مي‏دهد: «فإذا فرغت فانصب»11 زيرا نداي گذر از وضع موجود به وضع مطلوب، دعوتي است مدام كه پاسخ به اين دعوت نيز تلاشي بي‏پايان است؛ هرچند آن را سمت و سويي معلوم است: «و أنّ إلي ربّك المنتهي»12.
بنابراين، وقتي قرآن از ازدياد هدايت و ايمان سخن مي‏گويد، معلوم مي‏شود كه هدايت و ايمان، ذومراتب است؛ هم از اين روي روشن مي‏گردد زبان قرآن نيز زباني ذومراتب و چندسطحي است.
«و يزيد اللّه‏ الّذين اهتدوا هديً»13، «يا أيّها الّذين آمَنوا آمِنوا باللّه‏ و رسوله»14، «و إذا تليت عليهم آياته زادتهم إيمانا...»15.
چنان كه روشن است، ايمان از مقوله گروش و اين گروش، مسبوق بر نوعي معرفت و نگرش است. بدين روي، تلاوت آيات، منشأ دو حقيقت است: يكي معرفت، ديگري ايمان.
حضرت امام خميني رحمه‏الله در همين زمينه مي‏نويسند:
و بايد دانست كه در اين كتاب جامع الهي، به طوري اين معارف، از معرفة‏الذات تا معرفة‏الافعال، مذكور است كه هر طبقه به قدر استعداد خود، از آن ادراك مي‏كنند؛... چنان كه كريمه «هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن» (حديد/ 3)، و «اللّه‏ نور السموات و الأرض» (نور/ 35) و «و هو الّذي في السماء إله و في الأرض إله» (زخرف/ 84) و «هو معكم» (حديد/ 4) و «أينما تولّوا فثمّ وجه اللّه‏» الي غير ذلك در توحيد ذات، و آيات كريمه آخر سوره حشر و غير آنها در توحيد صفات، و كريمه «و ما رميت إذ رميت و لكنّ اللّه‏ رمي» (انفال/ 17) و «الحمد للّه‏ ربّ العالمين» و «يسبّح للّه‏ ما في السموات و ما في الأرض» (جمعه/ 1، تغابن/ 1) در توحيد افعالي، كه بعضي به وجه دقيق و بعضي به وجه ادقّ عرفاني دلالت دارد، براي هريك از طبقات علماي ظاهر و باطن، طوري شفاي امراض است. و در عين حال كه بعضي آيات‏شريفه، مثل آيات اوّل «حديد» وسوره مباركه «توحيد» به حسب حديث شريف كافي براي متعمّقان از آخرالزمان وارد شده، اهل ظاهر را نيز از آن بهره كافي است. و اين از معجزات اين كتاب شريف و از جامعيت آن است.16
علاّمه طباطبايي از اين خصوصيت؛ يعني مراتب چندسطحي معاني قرآن، چنين ياد مي‏كند:
قرآن از نظر معني، مراتب مختلفي دارد، مراتبي طولي كه مترتب و وابسته به يكديگر است، و همه آنها در عرض يكديگر قرار ندارد، تا دشواري استعمال يك لفظ در بيشتر از يك معني، يا مشكل عموميت مجاز، و يا دشواري لوازم متعدد براي ملزوم واحد، پيش آيد. چه اين كه همه اين معاني طولي، معاني مطابقي است و الفاظ آيات، به دلالت مطابقي بر آنها دلالت دارد، البته هر معنايي متعلق به مرتبه‏اي از فهم است.17 معارف فراعُرفي
اگر شرط لازم زبان عُرف، آن باشد كه در سطح فهم عُرف باشد18، بايد حداقل يك سلسله از تعابير بلند توحيدي و معادشناسي قرآن و همين‏طور حروف مقطّعه در آغاز تعدادي از سوره‏هاي قرآن را خارج از سطح فهم عرف بدانيم؛ زيرا به نظر نمي‏رسد اين گونه تعبيرها آشنا و متعارف در ميان عرف مردم باشد:
«هو الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن» (حديد/ 3) (او [خدا] است اوّل و آخر و ظاهر و باطن.)
«كلُّ شي‏ء هالك إلاّ وجهه» (قصص/ 88) (همه چيز جز ذات پروردگار خدا، نابود شونده است.)
«و ما تشاؤون إلاّ أن يشاء اللّه‏» (انسان/ 30، تكوير/ 29) (و چيزي را نمي‏خواهيد مگر آن كه خدا بخواهد.)
«و هو معكم أينما كنتم و اللّه‏ بما تعملون بصير» (حديد/ 4) (و خدا با شماست هر جا باشيد، و خداوند به آن چه انجام مي‏دهيد، بيناست.)
«و ما رميت إذ رميت و لكنّ اللّه‏ رمي» (انفال/ 17) (تو تير نينداختي آن هنگام كه تير انداختي، بلكه خداوند تير انداخت.)
«و إن من شي‏ء إلاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله إلاّ بقدر معلوم» (حجر/ 21) (و هيچ چيز نيست مگر آن كه گنجينه‏هاي آن نزد ماست و ما جز به اندازه معين، فرونمي‏فرستيم.)
«لقد جئتمونا فرادي كما خلقناكم أوّل مرّة» (انعام/ 94) (همانا تنها نزد ما آمديد، همان‏طور كه نخست شما را تنها آفريديم.)
گويا از ميان خصايص گونه‏گون قرآن، زيبايي و دلربايي قرآن سبب شده، كساني گمان برند قرآن كتابي ساده و سهل است، لكن روشن است كه اين تمام خصوصيات قرآن نيست، بلكه قرآن به غير از زيبايي و جاذبه ظاهري، ژرفاهايي نيز دارد كه پهلوانان انديشه‏ورز را مي‏طلبد تا به درك آن اعمال نايل آيند.
امام علي عليه‏السلام فرمودند: «ظاهر قرآن، زيبا و باطن آن، ژرف و ناپيداست، شگفتيهاي آن سپري نگردد، و تازه‏هاي آن به پايان نرسد، و تاريكيها جز به وسيله آن زدوده نشود.»19
امام خميني رحمه‏الله درباره اين خصوصيت قرآن مي‏نويسد:
لسان قرآن، لساني است كه سهل و ممتنع است، بسياري از ارباب معرفت و فلسفه، گمان مي‏كنند كه قرآن را مي‏توانند بفهمند، براي اين كه بُعدي [از آن] براي آنها جلوه كرده است و آن بُعدي كه در پس اين ابعاد است، براي آنها معلوم نشده است.20 مراتب عالي هدايت و عرف ويژه قرآن
قرآن به ما مي‏آموزد كه در فرايند تنزيلي و ارائه مفاد ظاهري، همانند خورشيد، روشنايي‏بخش راه و مسير همه انسانهاست تا حد نصاب هدايت و اتمام حجّت و زمينه سعادت براي همگان فراهم آيد: «هذا بيان للنّاس و هديً و موعظة للمتّقين»21، «كذلك يبيّن اللّه‏ آياته للناس لعلّهم يتّقون»22.
براي دست‏يابي به اين سطح از معاني قرآن، تنها استفاده از ابزارهاي زبان‏شناختي و سلامت عقلي، كافي است. به نظر مي‏رسد كساني كه از زبان عرفي قرآن سخن به ميان آورده‏اند، همين سطح از شناخت قرآن را منظور داشته‏اند كه براي عموم مردم؛ اعم از كافر و مسلمان، تحقّق مي‏يابد23، وگرنه چگونه مي‏توان تمام معاني قرآن، اعم از ظاهر و باطن و همه ابعاد و سطوح متصاعد معنايي آن را در قلمرو فهم عرفي جست‏وجو كرد؟
قرآن تصريح مي‏كند كه تمام حقيقت آن، در همين فرايند ظهور و زبان از عمق به سطح خلاصه نمي‏شود، بلكه افزون بر اين، قرآن داراي فرايند تأويلي و زبان از سطح به عمق و حقايق متعالي است كه دست‏يابي به آن، تنها با اتّكا به اصول زبان‏شناسي عرفي، ناممكن است.
براي اين كه به اين سطح از معارف قرآن كريم وارد شويم، افزون بر قوانين زبان‏شناختي، استمداد از تعالي نفساني و بُعد روان‏شناختي و معني‏شناسي آيات در پرتو يكديگر نيز ضروري است: «إنّه لقرآن كريم، في كتاب مكنون، لايمسّه إلاّ المطهّرون، تنزيل من ربّ العالمين»24.
علاّمه طباطبايي رحمه‏الله در مقدمه تفسير الميزان مي‏نويسد:
قرآن را بايد با خود قرآن تفسير كرد و توضيح آيه را به وسيله تدبّر و دقّت، از ديگر آيات، جست‏وجو كرد و مصاديق را با ويژگيهايي كه خود آيات به دست مي‏دهد، شناخت.25
ايشان در جاي ديگر بيان مي‏كند كه قرآن، كتابي قابل فهم است و انديشه افراد عادي نيز بدان دسترسي دارد و آيات آن، يكديگر را تفسير مي‏كند؛ زيرا خداوند، مردم را به تدبّر در آيات آن فراخوانده است، تا در پرتو آن، معلوم گردد كه قرآن، فاقد هرگونه اختلافي است.26
با اين وصف، ايشان در توضيح مفهوم «تفسير به رأي» تصريح مي‏كند كه: اكتفا به ابزارهاي متعارف در فهم كلام عرب، براي فهم كلام خداوند و مقايسه كلام خدا با سخن مردم، خود نوعي تفسير به رأي است؛ زيرا هرگاه به پاره‏اي از سخن هر متكلمي برخورد كنيم، بي‏درنگ، به قواعد متعارف در كشف مراد آن سخن مي‏پردازيم و مي‏گوييم: «مرادش چيست؟» و بر همين اساس است كه اقرار و شهادت و غيره صورت مي‏گيرد.
اين همه، بدان روي است كه سخن ما انسانها بر اساس دانش ما از لغت و مصاديق حقيقي و مجازي كلمات، شكل مي‏گيرد. لكن قرآن، چنان كه در بحثهاي پيشين گذشت، اين‏گونه نيست، بلكه آيات قرآن با اين كه كلمه‏هايي جدا از يكديگر است، سخني يكپارچه مي‏باشد، و همان‏طور كه علي عليه‏السلام فرموده است، پاره‏اي از آيات آن، نسبت به پاره‏اي ديگر سخن مي‏گويد و برخي نسبت به برخي ديگر گواهي مي‏دهد.
پس براي استنتاج مراد يك آيه، تنها كاربرد قواعد جاري در معني‏شناسي كفايت نمي‏كند، بلكه راه صحيح فهم مراد سخن وحي، آن است كه در هر موضوع، تمامي آيات متناسب با آن بررسي و مورد تدبّر كامل قرار گيرد. مطابق اين معني، تفسير به رأي كه مورد نهي قرار گرفته، ناظر به طريق كشف معني مي‏شود، نه خود معني. به عبارت ديگر، در اين سخن «من فسّر القرآن برأيه...»، از فهم سخن خداوند، با اكتفا به همان طريقه فهم سخن انسانها، پرهيز داده شده است؛ هرچند ممكن است جوينده به معناي واقعي هم رسيده باشد.
دليل اين سخن، آن است كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در روايتي ديگر فرمودند: كسي كه درباره قرآن با تكيه بر نظر خود سخن بگويد و به معناي واقعي برسد، باز هم خطا كرده است. در اين جا حكم به خطا با فرض دست‏يابي به معناي واقعي، تنها به همان دليل است كه اين اشتباه، مربوط به شيوه فهم است.27

جهاني بودن و جاودانگي قرآن

اين خصيصه قرآن به عنوان يك مبناي قطعي، به نوبه خود، مانع از آن است كه زبان قرآن در قلمرو زبان عرف عام مردم انحصار يابد؛ چه اين كه زبان عرف، خواه‏ناخواه به نوعي، متأثر از سطح فهم، فرهنگ و آگاهيهاي گويندگان انساني و محدوديتهاي آنهاست. اما آيت پاينده و سخن جاودانه پروردگار كه ملازم با حق بودن است28 و فرسايش زمان و غبار بطلان در حريم آن راه ندارد29، زبان هماره زيبا و پيام ماناي آن، پيوسته بر سرزمين جان آدميان مي‏بارد و آنان را به حياتي برين مي‏خواند: «و اعلموا انّه ليس علي أحد بعد القرآن من فاقة، و لا لأحد قبل القرآن من غني... ما توجّه العباد إلي اللّه‏ تعالي بمثله»30؛ (آگاه باشيد! هيچ كس پس از داشتن قرآن، بيچارگي ندارد و هيچ كس بي‏همراهي قرآن، بي‏نيازي نخواهد داشت... هيچ چيز همانند قرآن، وسيله روي آوردن بندگان به سوي خدا نيست.)
بدين روي، با توجه به نكاتي كه گذشت، مي‏توان نتيجه گرفت كه قرآن، هرچند از لحاظ اصول محاوره، منطق زبان‏شناختي عرف عقلا را البته بدون مسامحات مُجاز عرفي، مراعات مي‏كند و نيز در ساخت مفهومي و رسانايي سخن، به منظور اتمام حجّت و تحقّق حد نصاب هدايت، سطح درك و فهم عموم مخاطبان و شيوه تخاطب و مكانيسم گفتمان عموم مردم را لحاظ مي‏كند، نه اصطلاحات فني و پيچيده متخصّصان را، و به احتمال راجح، مفاد «بلسان قومه»31 نيز به همين دو جهت اشاره دارد32، نه صرف همزباني لغوي، اما با اين وصف، نمي‏توان زبان قرآن را به تمامي، زبان عرفي دانست؛ زيرا نشانه‏ها و علايم فراعرفي و يا عرف خاص درباره قرآن به اندازه‏اي غلبه دارد كه نمي‏توان به نظريه عرفي بودن اكتفا كرد.
البته اين سخن، هرگز به مفهوم كنار نهادن قوانين محاوره و زبان‏شناختي عرف عقلا نيست، بلكه غرض آن است كه براي دست‏يابي به معاني راقي قرآن، افزون بر مكانيسم متعارف عقلا، مكانيسم خاص قرآن شناخت و آگاهي از عرف و زبان ويژه قرآن نيز اجتناب‏ناپذير است و تئوري عرفي بودن زبان قرآن، نمي‏تواند جامع و شامل همه پيامها و مفاهيم قرآن باشد.
همچنين از مباحث پيشگفته، اين موضوع نيز روشن مي‏گردد كه قرآن، هرچند مشتمل بر حقايق عقلاني و راهبرد استدلال برهاني است، اما زبان قرآن را نمي‏توان زبان فلسفي يا كلامي به اصطلاح رايج دانست.
همين طور، قرآن با وجود دربرداشتن توصيفهايي علمي و بازنمايي از پديده‏هاي خُرد و كلان هستي و فرد و اجتماع انسان، نمي‏توان آن را يك كتاب علمي در مفهوم رايج كلمه؛ همچون: كيهان‏شناسي، انسان‏شناسي، زيست‏شناسي، روان‏شناسي، جامعه‏شناسي و مانند آن معرفي كرد و زبان آن را زبان علمي دانست.
همچنين با اتّصاف قرآن به انواع محسّنات كلامي و جلوه‏هاي هنري و زبان‏شناسي؛ همچون: مجاز، كنايه، تمثيل، استعاره، حذف و ايجاز و مانند اينها، نمي‏توان رسالت قرآن را تنها در قلمرو هنر جست‏وجو كرد و زبان قرآن را زبان هنري، نمادين و يا اسطوره‏اي دانست.
و بالاخره با وجودي كه بُعد اخلاقي، يك ركن اساسي از آموزه‏هاي قرآن را تشكيل مي‏دهد، نمي‏توان قرآن را صرفا از منظر اخلاقي نگريست و زبان آن را زباني احساس‏گرا دانست. شايد از همين روي است كه محقّق فرزانه، استاد مطهري مي‏نويسد:
در كتاب آسماني، هيچ مطلب اجتماعي يا تاريخي با زبان معمول جامعه‏شناسي يا فلسفه تاريخ طرح نشده است؛ همچنان كه هيچ مطلب ديگر: اخلاقي، فقهي، فلسفي و غيره با زبان معمول و در لفافه اصطلاحات رايج و تقسيم‏بندي مرسوم، بيان نشده است. در عين حال، مسائل زيادي از آن علوم، كاملاً قابل استنباط و استخراج است.33 را دربرمي‏گيرد و اختصاص به طيف خاصي از انسانها ندارد.
ثانيا، همه كاروانيان بشري با فاصله‏هاي گوناگون اعتقادي و رفتاري؛ اعم از گمراهان و ايمانيان متوسط تا مقرّبان و برگزيدگان خدايي را فرامي‏گيرد.
ثالثا، گستره اين زبان در قلمرو متن قرآن، همه مراتب حقايق قرآن؛ از ظهور تنزيلي تا صعود تأويلي و بطون تودرتو را دربردارد.
افزون بر اينها، راز اعجاز قرآن و بي‏همساني آن كه مطابق تحدّيهاي مكرر قرآن34، هرگز مغلوب نظيره‏گويان واقع نخواهد شد، به هر دو ويژگي «لفظي» و «معنايي» قرآن برمي‏گردد و از آن جا كه هم‏آوايي لفظ و معني و اوج زيبايي و شكوه محتواي قرآن، منبعث از علم بيكران و جمال بي‏مانند خداوند است، هيچ‏گاه بشر را ياراي همبري با قرآن نيست، و اين جهت، وجه فارق سخن خدا با كلام بشر است.
پنجمين دليل نامبرداري زبان قرآن به «زبان هدايت»، توجه به مبدأ فاعلي و قابلي اين زبان است. خواستگاه بيروني و مبدأ فاعلي اين زبان، «ربوبيّت خدا»ست. كه در عالم انساني، در نمود هدايت تشريعي و وحي نبوي تجلّي مي‏يابد: «ربّنا الّذي أعطي كلّ شي‏ء خلقه ثمّ هدي»35 و خواستگاه دروني اين زبان، همان «فطرت انسان» است: «فأقم وجهك للدّين حنيفا فطرت اللّه‏ الّتي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه‏ ذلك الدّين القيّم»36.
و بالاخره آن كه اقتضاي تداوم ربوبيّت الهي و ثبات فطرت در نوع انسان و بهره‏مندي تمامي نسلهاي انساني از قرآن از يك سو و اكمال هدايت خاصه و ختم نبوت و كتاب آسماني در شريعت محمدي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم 37 كه مستلزم استمرار هدايت قرآن و طراوت و تازگي آن در هميشه تاريخ بشر است، به نوبه خود، گوياي زبان هدايت است: «إن هو إلاّ ذكر للعالمين»38.
در روايتي از امام صادق عليه‏السلام نقل شده است كه فرمود: خداوند، قرآن را براي يك زمان و يك نسل و جامعه خاص قرار نداده است، بلكه قرآن در همه زمانها نو است و براي هر گروه، تا روز قيامت، تازه و باطراوت است.39
بدين‏روي، نظريه «زبان هدايت» از اين ويژگي نيز برخوردار است كه با جاودانگي پيام قرآن براي همه بشريت، سازگاري كامل دارد.

پاورقيها:

1. مقدمه تفسير، ص45.
2. همان، ص75.
3. اسراء/ 88.
4. الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص60.
5. صحيفه نور، ج2، ص156.
6. شرح حديث عقل و جهل، ص40.
7. آداب الصلوة، ص187.
8. نازعات/ 17ـ 19.
9. شمس/ 10.
10. نجم/ 39.
11. شرح/ 7ـ 8.
12. نجم/ 42.
13. مريم/ 76.
14. نساء/ 136.
15. انفال/ 2.
16. آداب الصلوة، ص185ـ 186 (با تلخيص).
17. الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص64 ـ67.
18. ر.ك: امام خميني، صحيفه نور، ج19، ص27.
19. نهج البلاغه، خطبه 18.
20. قرآن كتاب هدايت، ص144.
21. آل عمران/ 138.
22. بقره/ 187.
23. ر.ك: شاطبي، الموافقات في اصول الشريعه، ج2، ص53؛ سيدابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن، ص263، 264، 270 و 505.
24. واقعه/ 77ـ 80.
25. الميزان في تفسير القرآن، ج1، مقدمه.
26. همان، ج5، ص20.
27. الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص76؛ نيز ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص78ـ 88.
28. رعد/ 1.
29. فصلت/ 42.
30. نهج البلاغه، خطبه 176.
31. ابراهيم/ 4.
32. ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج11، ص16.
33. جامعه و تاريخ، پيشگفتار.
34. طور/ 33ـ34؛ هود/ 13؛ يونس/ 38؛ بقره/ 23ـ24؛ اسراء/ 83.
35. طه/ 50.
36. روم/ 30.
37. مائده/ 3.
38. ص/ 87.
39. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج2، ص280.

مقالات مشابه

روح معنا ره‌آوردِ بدیع قرآن؛ مؤثر در فهم گزاره‌های دین

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحمد حسین مهدوی‌نژاد, مهدی اخوت

ارزیابی نظریه زبان‌شناختی نصر حامد ابوزید درباره قرآن

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحمدباقر عامری‌نیا, عباسعلی فراهتی

جدال کلامی حدوث و قدم کلام الهی به مثابه مقدمه ای بر مسئله زبان قرآن

نام نشریهقرآن و حدیث

نام نویسندهامید حسینی‌نژاد, رقیه سادات شجاعی

چیستی،چرایی و چگونگی زبان قرآن

نام نشریهقرآن و حدیث

نام نویسندهاسمر جعفری, لامحسین اعرابی

تبیین تحلیل رابطه متن و مخاطب در پیام‌های قرآن

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهفتحیه فتاحی‌زاده, مرضیه ذاکری, حسین بخشعلی سلطانی

گونه شناسی مفاهیم قرآن و قلمرو فهم عرفی

نام نشریهذهن

نام نویسندهعلیرضا قائمی‌‎نیا, ابوالقاسم علیدوست, محمدحسین رفیعی

علامه طباطبایی و زبان نمادین و انشایی در قرآن

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحمد محمدرضایی, ناصر محمدی, سیدعلی علم الهدی, مریم شریف‌پور

سه نظریه درباره زبان دین و شش مفسر قرآن

نام نشریهفلسفه دین

نام نویسندهمیرسعید موسوی کریمی, حمیده طهرانی حائری