حديث ثقلين (1) از احاديث معتبر و متواتري است كه مورد اتفاق راويان و محدّثان جهان اسلام بوده و در منابع شيعه و اهل سنّت، از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ به گونه اي كه بزرگان درباره آن، كتاب هاي جداگانه تأليف كرده اند. اين حديث كه در موارد گوناگون با تعابير مختلف، از پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم نقل شده است، رقم آن متجاوز از صد روايت مي باشد.(2) رسول گرامي اسلام در اين حديث مي فرمايد:
«انّي تارك فيكم الثّقلين: كتاب الله عزّوجلّ و عترتي اهل بيتي، ألا و هما الخليفتان من بعدي، و لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض (3)؛ من در ميان شما دو وزنه وزين به يادگار مي گذارم: كتاب خداي عزّوجلّ و عترتم.(4) آگاه باشيد كه اين دو، جانشينان پس از من هستند، و هيچ گاه از هم جدا نشوند تا در كنار حوض «كوثر» بر من وارد شوند.»
قرآن و عترت، عصاره نبوّت و تداوم بخش رسالت هستند كه هدايت بشر را تا قيامت تضمين مي كنند و عدم حضور اين دو گوهر متّحد در جامعه انساني، مايه گسستن رشته نبوّت و مستلزم دائمي نبودن رسالت است؛ زيرا در اين صورت، ثمره رسالت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم مرتفع شده و اين، در حالي است كه پيامبر ديگري هم نخواهد آمد.
اعلام جدايي ناپذيري ثقلين، خبري غيبي است كه لازمه صدق و صحّت آن، بقاي امام معصوم تا قيامت، عصمت امام، علم امام به معارف و حقايق قرآني و همچنين اشتمال قرآن بر احكام و معارف ضروري و سودمند براي بشر و مصونيت قرآن از گزند تحريف است.(5)
در مورد فلسفه ضميمه كردن عترت به شريعت و كتاب آسماني از سوي آورنده شريعت، بايد گفت كه: اين مسأله ناشي از عميق بودن قرآن و نيازمندي شريعت به مفسّر است. در مقام تمثّل مي توان گفت: گاه ما يك كالاي مصرفي را از كشوري وارد مي كنيم كه استفاده از آن نيازي به آموزش ندارد؛ بنابراين همراه كالا، نيروي آموزش دهنده وارد نمي كنيم. اما چنانچه بخواهيم يك كارخانه براي توليد كالاهاي مصرفي خود وارد نماييم، بدون شك بايد از سوي كشور صادر كننده، افراد متخصّص براي نصب، راه اندازي و آموزش همراه كارخانه به كشور وارد كننده، فرستاده شوند و براي مدّت طولاني آموزش دهند.
مسأله امامت و جانشيني به معناي «مرجعيت ديني اسلام» كه پيغمبر اكرم در حديث متواتر «ثقلين» آن را مورد توجّه قرار داده است، بيانگر اين است كه فهم ساده عرفي كه هر عرب زبان آن را مي داند، براي تفسير و فهم قرآن و توضيح و تشريح اهداف، معارف و مقررات آن كافي نيست. بي توجّهي به اين مسأله و اعتقاد به «حسبنا كتاب الله» انحراف هاي زيانباري به وجود آورد كه پيدايش اختلافات گوناگون مذهبي و نزاع هاي سياسي و جنگ هاي خونين بسيار، از آن جمله است.
بنابر آنچه گفته شد، عميق بودن قرآن و نيازمندي آن به تفسير، معرّفي اهل بيت عليهم السلام به عنوان متخصّصان و كارشناسان شريعت، براي توضيح و تشريح كتاب آسماني را ضروري مي سازد و ضميمه شدن اهل بيت به عنوان «ثقل اصغر» به «ثقل اكبر» در حديث شريف ثقلين، در همين راستا صورت گرفته است.(6)
حضرت علي عليه السلام مي فرمايد:
«عترت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم جايگاه اسرار خداوندي، و پناه گاه فرمان الهي، و مخزن علم خدا، و مرجع احكام اسلامي، و نگهبان كتاب هاي آسماني، و كوه هاي هميشه استوار دين خدايند. خدا به وسيله اهل بيت عليهم السلام پشت خميده دين را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از ميان برداشت.
كسي را با خاندان رسالت نمي شود مقايسه كرد و آنان كه پرورده نعمت هدايت اهل بيتِ پيامبرند، با آنان برابر نخواهند بود. عترت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم اساس دين، و ستون هاي استوار يقين مي باشند. شتاب كننده، بايد به آنان باز گردد و عقب مانده، بايد به آنان بپيوندد؛ زيرا ويژگي هاي حقّ ولايت، به آنها اختصاص دارد و وصيت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم نسبت به خلافت مسلمين و ميراث رسالت، به آنها تعلّق دارد. هم اكنون (كه خلافت را به من سپرديد)، حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جايگاهي كه از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.»(7)
امام سجّادعليه السلام پيوند قرآن و ائمّه را اين گونه تبيين فرموده است:
«فالإمام يهدي الي القرآن والقرآن يهدي الي الإمام (8)؛ امامت، روشنگر علوم و رموز قرآن و قرآن، بيانگر امامت است.»
جدايي ناپذيري ثقلين، بدين معنا نيست كه امام عليه السلام همواره مصحفي را به همراه خود داشته باشد؛ بلكه مقصود، عدم انفكاك امامت و وحي قرآني از يكديگر است؛ امامان عليهم السلام مبيّن و مفسّر قرآن كريم و شارح جزئيات و تفاصيل و نحوه اجراي كلّيات آن هستند و قرآن نيز انسان ها را به معصومان عليهم السلام ارجاع و به سنّت آنها ارج مي نهد.
اگر پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم در حديث ثقلين از جدايي ناپذيري ثقلين سخن نمي گفت، جاي توهّم بود كه تمسّك به هريك، به تنهايي براي هدايت بشر كافي است؛ اما بخش پاياني حديث (لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض)، بر خلاف اين پندار باطل، قرآن و عترت را به عنوان حجّت مستقل مطرح مي كند كه در مدار تبيين دين كامل؛ يعني دين قابل اعتقاد و عمل، به هم بستگي دارند و هيچ كدام از ديگري مستغني نيستند.
قرآن و عترت براي ارايه دين كامل و صالح براي اعتقاد و عمل، دو ثقل متّحدند و بر اساس حديث ثقلين، عترت منهاي قرآن «عترت منهاي عترت» خواهد بود و همچنين قرآن منهاي عترت به منزله «قرآن منهاي قرآن» خواهد بود. پس، قرآن و عترت در ارايه دين جامع، به منزله يك «حجّت الهي» هستند.(9)
به عبارت ديگر: مقصود پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم از جدايي ناپذيري قرآن و عترت، اين نيست كه اين دو خودشان راهشان را از هم جدا نمي كنند، بلكه مقصود، اين است كه تمسّك به اين دو از يكديگر تفكيك نمي پذيرد. هركه بخواهد بگويد: «حَسبُنا كِتابُ اللهِ» چنانكه برخي در صدر اسلام مي گفتند، و يا بگويد: «حَسْبُنا ما رُوِيَ لَنا مِنْ أَهْلِ الْبَيتِ»، آنچنان كه اخباريين گفتند، و بخواهند به اين وسيله ميان آنها تفكيك نمايند، بدانند كه ميسّر نيست.(10)
قرآن، كتابي است كه باطل در آن راه ندارد(11)؛ با توجّه به بهره مندي اهل بيت از مقام عصمت، در گفتار و رفتار آنان نيز باطل راه نمي يابد. زيرا خداي متعال آنها را از هر نوع پليدي پاك و پاكيزه گردانيده است.(12)
بنابراين، قرآن و عترت در «حق» بودن يكي هستند و ميان آنها جدايي معنا ندارد. بدين جهت، تلاش شيطان و شيطان صفتان در جدايي ميان قرآن و عترت، به دوري خود آنها از حق خواهد انجاميد. زيرا آن كه از حق جدا شود، بدون شك در دام باطل خواهد افتاد.
در آيه 30 سوره فرقان، شكايت رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم از امّت اسلام در مورد مهجوريت قرآن، اين گونه بيان شده است:
«وَقَالَ الرَّسُولُ يَرَبِ ّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا»؛ با استفاده از كلمه «اتّخذوا»، مي توان گفت: مقصود از مهجوريت، ترك گفتن و وانهادن نيست؛ زيرا قوم رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم قرآن را ترك نگفته اند، بلكه آن را در اختيار گرفته و به آن دست يافته اند؛ ولي مسأله اين است كه اين در اختيار گرفتن به گونه اي است كه در اثر عدم درك صحيح و شناخت اصولي و عدم استفاده شايسته و بايسته، قرآن عملاً مهجور و متروك مانده است؛ بنابراين، معناي « اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا»؛ يعني قرآن را به مهجوريت گرفتند.
مهجور كردن قرآن؛ يعني روي گرداني و دوري از آن، در حالي كه مهجور گرفتن قرآن؛ يعني پرداختن به قرآن ولي به گونه اي كه اگر چه در ظاهر بوي توجّه و استفاده به مشام مي رسد، امّا حقيقت مطلب اين است كه از آن استفاده شايسته و بايسته، به عمل نيامده و قرآن، بيگانه و ترك شده است.(13)
قرآن كتاب زندگي، هدايت و انسان سازي است. بنابراين، قراردادن قرآن در هاله اي از قداست، اكتفا به تلاوت، عدم استفاده صحيح و به جا از آن و بي توجّهي به نقش هدايتگري قرآن كه منجر به خارج ساختن آن از صحنه زندگي مي شود، «مهجور ساختن قرآن» به شمار مي رود. امام خميني قدس سره در اين زمينه مي فرمايد:
«در قرآن همه چيز است، لكن مع الأسف، استفاده از آن نكرده ايم و مسلمين مهجورش كرده اند؛ يعني استفاده اي كه بايد از آن بكنند، نكرده اند.»(14)
با توجّه به آنچه در مورد مهجوريت قرآن گفته شد، مهجوريت اهل بيت عليهم السلام نيز روشن مي شود: مراجعه نكردن به اهل بيت عليهم السلام به منظور تبيين و تفسير آيات قرآن، بي توجّهي به جايگاه امامت و هدايتگري آنان در جامعه، پيروي نكردن از آنها آن گونه كه شايسته است و... از مصاديق «مهجور ساختن اهل بيت» به شمار مي رود.
پس از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم اقداماتي صورت گرفت تا اهل بيت عليهم السلام به عنوان شارحان و مفسّران واقعي قرآن، مهجور واقع شوند. اعراض از اهل بيت، موجب بزرگ ترين شكاف در ميان مسلمانان شد و دوري از دستورات قرآن و متروك شدن بسياري از معارف قرآن را به دنبال داشت. ائمّه اطهارعليهم السلام، به عنوان قرآن ناطق و تبيين كننده احكام و معارف كتاب خدا، رابطه جدايي ناپذيري با قرآن كريم دارند. از اين رو مهجوريت قرآن، زماني بروز آشكاري خواهد داشت كه ائمّه در جامعه مهجور باشند. به همين مناسبت در زيارت امام حسين عليه السلام در روز عرفه مي خوانيم: «... وأَصْبَحَ كتاب الله بفقدك مهجوراً(15)؛ كتاب خدا با فقدان تو مهجور گشت.»
و نيز در زيارت آن حضرت مي خوانيم: «السلام عليك يا صاحب المصيبة الرّاتبة لقد اصبح كتاب الله فيك مهجوراً و رسول الله فيك محزوناً(16)؛ درود بر تو اي صاحب مصيبتِ جاودان، كه كتاب خدا در مورد تو مهجور و رسول خدا براي تو محزون گشت.»
اينك به مهم ترين اقداماتي كه بر اساس سياست جداسازي قرآن و اهل بيت و نيز مهجوريت اهل بيت عليهم السلام صورت گرفته است، اشاره مي كنيم:
اسلام، دين كامل، پويا و جاويدي است كه از كوچك ترين مسائل فردي تا مهم ترين مسائل سياسي و اجتماعي را براي جوامع بشري تبيين نموده است، كه كلّيات آن در قالب قرآن كريم آمده است. بسياري از احكام و دستورهاي اين كتاب آسماني مربوط به مسائل سياسي، اجتماعي و حكومتي است كه اجراي آنها در جامعه اسلامي، رشد و بالندگي مسلمانان و عدالت، امنيت و سعادت را به دنبال خواهد داشت. نظر به اين كه پس از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم، مفسّران حقيقي قرآن كريم، ائمّه اطهارعليهم السلام مي باشند، بدون شك آنان مناسبت ترين و شايسته ترين افراد براي تشكيل حكومت و اجراي فرامين آن به شمار مي روند.
جلوگيري از انتقال حكومت به اهل بيت عليهم السلام و تبديل «خلافت اسلامي» به «سلطنت موروثي» موجب شد بسياري از احكام سياسي - اجتماعي اسلام معطل بماند و قرآن از صحنه اجتماع و حكومت خارج شده و به مساجد، مدارس و كنج خانه ها اختصاص يابد. ادامه اين وضع در طول تاريخ، سبب شد اكثريت مسلمانان در تشخيص حكومت، دچار اشتباه شوند و همان حكومت ها را «حكومت اسلامي» بينديشند. و در كتاب هايي كه نويسندگان اهل سنّت درباره نظام سياسي اسلامي نوشته اند، تحت تأثير شرايط زماني و مكاني خود واقع شده و به جاي اين كه اصل حكومت اسلامي و سيستم سياسي آن را بر مبناي «قرآن» و «سنّت» تشريح كنند، حكومت زمان خود را توجيه كرده و به آن مشروعيت بخشيده اند.(17)
خداوند متعال، اعتقادات، اخلاقيات و احكام اسلام را در دو مجموعه «قرآن و سنّت» قرار داده و به بشريت ابلاغ فرموده است؛ به گونه اي كه قرآن، رؤوس مطالب و كلّيات حقايق و احكام اسلام را در بر دارد و شرح و بيان آن به عهده پيامبراكرم و ائمّه اطهارعليهم السلام مي باشد.
قرآن كريم، پيروي از اوامر و نواهي پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم را لازم شمرده و فرموده است: «وَ ما ءَاتَيكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَيكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(18)؛ «آنچه را رسول خدا براي شما آورده، بگيريد (اجرا نماييد) و از آنچه نهي كرده، خودداري كنيد.» در روايات (19) بسياري پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم مسلمانان را به نوشتن احاديث خود، تشويق فرموده اند؛ چرا كه مفاهيم آنها از جانب خداوند نازل گشته و بعد، از طرف ايشان در قالب جملاتي شكل گرفته است كه به عنوان «حديث و روايت» ناميده مي شود و بدين سان، سنّت پيامبر همدوش و برابر با قرآن است. آن حضرت در حديثي مي فرمايد: «مبادا بشنوم كسي از شما حديثي از من براي كسي نقل كند و او در حالي كه به تكيه گاه خويش تكيه كرد، بگويد: قرآن برايم بخوان. و از قرآن بياورد.»(20)
از آخرين لحظات عمر آن حضرت تا عصر حكومت اموي، بر اساس اين طرح سياسي عمل مي شد كه: «حديث نگوييد، روايت نخوانيد و ننويسيد. قرآن، ما را كافي است.»
يكي از علّت هاي منع «نشر حديث» اين بود كه زورمندان امّت، از نقل حديث و گفتارهاي پيامبر جلوگيري مي كردند تا اسلام حقيقي را از مسير اصلي خود دور كنند و نيز مي ترسيدند كه از پيامبر مطلبي به جاي ماند كه سدّ راه منافع و خواسته هاي آنها شود و آرزوها و آمال ساليان درازشان بر باد رود.(21)
در اجراي سياست منع حديث - كه حدود صد سال به طول انجاميد - غير از مكتب اهل بيت عليهم السلام كسي جرأت نوشتن و نقل احاديث پيامبر را نداشت. احاديث پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و اهل بيت عليهم السلام همچنان متروك بود تا اين كه امام باقر و امام صادق عليهما السلام در دوراني كه امويان و عباسيان بر سر تصاحب قدرت، گرفتار يكديگر شده بودند، فرصت يافتند احاديث پدرانشان را احيا و آثارشان را تجديد نمايند.
تداوم سياستِ منع نشر حديث و اكتفا به قرآن و كنار نهادن مفسّران حقيقي قرآن، زمينه را براي سوء استفاده و تحريف معنوي آيات قرآن فراهم ساخت و مكتب خلفا اطاعت از آنان را به عنوان يك فريضه بزرگ اسلامي دانستند و چنين معتقد شدند كه: «اولي الأمر» در آيه «أَطِيعُواْ اللهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الْأَمْرِ مِنكُمْ»(22)، همان خلفاء رسمي مي باشند كه اطاعتشان به فرمان خدا واجب است. و در اين رابطه به احاديثي كه در آنها اطاعت از حكّام در همه حال لازم و واجب شمرده شده بود، استناد كرده و آنها را به پيامبر نسبت دادند. و تبليغ نمودند كه: خلفاء رسمي، همه خلفاء خدا هستند، و هرچه فرمان مي دهند، اطاعت آن فرض و واجب است.
اين عامل مؤثّر و قوي، موجب شد تا پيروان مكتب خلفا، نظرات آنان را اگرچه بر خلاف احكام مسلّم اسلام هم باشد، بپذيرند، و بدان جامه عمل بپوشانند. در اين جا نمونه هايي از اعتقاد مسلمانان را در فرمان برداري مطلق از خليفه، در ضمنِ حوادث تاريخي، از نظر مي گذرانيم:
الف) حَجّاج پس از پيروزي بر مكّه، كه به وسيله سپاه شام و منجنيق كه بر فراز كوه هاي اطراف مكّه نصب كرده بود، سر پيك عبدالله بن زبير و گروهي از مسلمانان را بريده و به شام نزد خليفه فرستاد و افتخار مي كرد كه فرمان خليفه را به خوبي اجرا كرده است.(23)
ب) يزيد به فرمانده لشكر خود دستور داد تا سه روز مدينه را براي لشكريانش در كنار قتل و غارت و هتك نواميس مباح دارد. او دستور را اجرا كرد و آنان مردم مسلمان شهر را كشتند، اموالشان را به غارت بردند و زنان را مورد تجاوز قرار دادند. تعداد كشته شدگان اين جنايت وحشيانه را ده هزار و هفتصد نفر نوشته اند كه هفتصد كشته از بزرگان مهاجرين و انصار و مواليان بوده اند و هفتصد نفر نيز حافظان قرآن بوده اند.
ج) در راه اطاعت از خليفه وقت، در كربلا آب را بر روي اهل بيت بستند و آنها را قتل عام كردند، حتّي به طفل شيرخوار هم رحم ننمودند، و با اسب هايشان بر اجساد محترم تاختند، خيمه هايشان را غارت كرده و به آتش كشيدند، دختران پيامبر، و زنان خانواده او را اسير كردند، سرهاي فرزندان آن حضرت را از تن جدا ساختند و شهر به شهر در سرزمين اسلامي گردانيدند و اسيران ايشان را چون اسيران كفّار در مجلس خليفه (يزيد)، حاضر كردند.
كعب بن جابر، كه در كربلا بر ضدّ سيدالشهداءعليه السلام جنگيده بود، در مناجات خود با خدا مي گفت: پروردگارا! ما به عهد خويش (با خليفه) وفا كرديم، ما را با كساني كه به خليفه وفا نكردند و اطاعت او را نبردند، يكسان قرار مده!
قاتل حضرت امام حسين عليه السلام - شمر بن ذي الجوشن - پس از نماز صبح تا روشن شدن هوا، دعا مي كرد و مي گفت: خدايا! مرا بيامرز!
گفتند: چگونه خدا تو را بيامرزد در حالي كه تو در كشتن فرزند پيامبر خدا دست داشتي؟ او در جواب مي گفت: واي بر شما! اميران ما به ما فرمان دادند و ما با ايشان مخالفت نكرديم، و اگر مخالفت مي كرديم، از خران پست تر بوديم!(24)
پيروان مكتب خلفا، پس از خارج ساختن اهل بيت از صحنه سياست و جلوگيري از نقل حديث، زمينه را براي سوء استفاده از آيات قرآن و «تفسير به رأي» فراهم ساختند و در حقيقت، پس از تلاش در جهت تفكيك ميان ثقل اكبر و ثقل اصغر، با مهجور ساختن اهل بيت عليهم السلام زمينه مهجوريت قرآن را فراهم ساخته و در نتيجه، قرآن را از صحنه عمل خارج نموده و در نهايت با استفاده ابزاري از ثقل اكبر به ذبح ثقل اصغر پرداختند و بدين وسيله، عذاب الهي و ابدي را براي خويش فراهم ساختند.
حُسن ختام اين نوشتار را، يكي از سخنان امام خميني قدس سره قرار مي دهيم كه در آن، به زيبايي درباره رابطه مهجوريت قرآن و مهجوريت اهل بيت عليهم السلام فرموده اند:
شايد جمله «لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض» اشاره باشد به اين كه بعد از وجود مقدّس رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم هرچه بر يكي از اين دو گذشته است، بر ديگري گذشته است و مهجوريت هريك، مهجوريت ديگري است، تا آنگاه كه اين دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند...
اكنون ببينيم چه گذشته است بر كتاب خدا، اين وديعه الهي و ما ترك پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم؛ مسائل اسف انگيزي كه بايد براي آن خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت علي عليه السلام شروع شد. خودخواهان و طاغوتيان، قرآن كريم را وسيله اي كردند براي حكومت هاي ضدّ قرآني، و مفسّران حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم دريافت كرده بودند و نداي «انّي تارك فيكم الثقلين» در گوششان بود، با بهانه هاي مختلف و توطئه هاي از پيش تهيه شده، آنان را عقب زده و با قرآن در حقيقت قرآن را - كه براي بشريت تا ورود به حوض، بزرگ ترين دستور زندگاني مادّي و معنوي بوده است - از صحنه خارج كردند، و بر حكومت عدل الهي - كه يكي از آرمان هاي اين كتاب مقدّس بوده و هست - خطّ بطلان كشيده و انحراف از دين خدا و كتاب و سنّت الهي را پايه گذاري كردند، تا كار به جايي رسيد كه قلم از شرح آن شرمسار است!(25)
1. هر امر سترگ و ارزنده اي را «ثقل» گويند. قرآن و عترت را به دو جهت «ثقلين» ناميده اند: 1. گرفتن آن دو و عمل به آن دو، گران است؛ 2. از باب بزرگداشت ارزش آنها و تجليل شأن آن دو. (نهايه، ابن كثير، ج 1، ص 216، نقل از اهل بيت در قرآن و حديث، محمدي ري شهري، ج 1، ص 176).
2. بيش از صد حديث در اين رابطه از طريق علماي اهل سنّت از پيامبر نقل شده است. (ر.ك: احقاق الحق، ص 310 - 375)؛ صاحب عبقات الانوار، اسامي نوزده نفر از تابعان و بيش از سيصد نفر از علما، مشاهير و حافظان حديث اهل سنّت را به ترتيب طبقات، از قرن دوم تا چهاردهم ذكر كرده كه همگي اين حديث را روايت كرده اند. (ر.ك: نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار، ج 1، ص 199 و ج 2، ص 91).
3. امالي، شيخ صدوق، ص 162؛ اكمال الدين، ص 140.
4. مراد از عترت(ع)، در حديث ثقلين، شخصيت حقوقي آنان است. شخصيت حقيقي عترت در دسترس بسياري از مسلمانان نيست. بنابراين، رجوع به امام به معناي رجوع به امامت و احكام و حِكَم صادر از آن مقام است. (آيةالله جوادي آملي، تفسير تسنيم، ج 1، ص 150.)
5. همان.
6. ر. ك: امامت و رهبري، شهيد مطهّري، ص 36.
7. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 2.
8.
9. تفسير تسنيم، ج 1، ص 152.
10. ر.ك: امامت و رهبري، ص 35.
11. فصّلت / 41 و 42.
12. احزاب / 33.
13. ر.ك: بيّنات، ش 3، مقاله «مهجوريت قرآن»، مهدي غفاري.
14. صحيفه نور، ج 1، ص 88.
15. بحارالانوار، ج 98، ص 360.
16. همان، ص 375.
17. ر.ك: مباني حكومت اسلامي، آيةالله جعفر سبحاني، ص 3 و 4.
18. حشر / 7.
19. بحارالانوار، ج 2، ص 152.
20. المسند، ج 2، ص 367.
21. ر.ك: نگاهي به نقش ائمّه در احياء دين، علامه سيد مرتضي عسكري، ص 33.
22. نساء / 59.
23. تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 332.
24. تاريخ الاسلام، ذهبي، چ اوّل، ج 3، ص 18 و 19؛ نگاهي به نقش ائمّه در احياء دين، ص 60 - 62.
25. مقدّمه وصيت نامه سياسي - الهي امام خميني(ره).