اين پرسش را از دو جنبه ميتوان مطرح كرد: يكي به صورت عامّ چنان كه بپرسيم: آيا كسي اين توانايي را دارد كه از تأويل آيات متشابه، بلكه از تأويل همه آيات قرآن آگاه گردد؟
پرسش دوم را به صورت خاص مطرح ميكنيم: اين آيه شريفه قرآن بر چه چيزي دلالت ميكند: «و ما يعلم تأويله الاّ الله والراسخون في العلم يقولون آمنّا به كلّ من عند ربّنا؛1 و تأويل آن [آيات متشابه[ را جز خداوند و راسخان در علم كسي نميداند، آنان ميگويند: ما به آن ايمان آوردهايم [چه محكم و چه متشابه] همه آيات از جانب خداست.»
آيا در اين آيه «واوِ» قبل از كلمه «الراسخون» براي عطف است تا در نتيجه راسخان در علم نيز مانند خداوند آگاه به تأويل قرآن باشند، يا اين كه «واو» براي استيناف ميباشد و پس از آن جملهاي جداگانه است و نتيجه اين ميشود كه تنها خداوند آگاه به تأويل قرآن باشد؟
جهت پاسخ به پرسشِ نخست ميگوييم: ترديدي نيست در اين كه قرآن مجيد همان طور كه داراي آيههاي محكم است مشتمل بر آيههاي متشابه نيز ميباشد و به همين خاطر آنان كه اهل هوا و هوس و اغراض فاسد هستند، ميكوشند تا آيات متشابه را چنان تأويل و تفسير كنند تا با اهداف شيطاني آنها همسو و مناسب باشد. اين نكته به صراحت در قرآن كريم بيان شده است: «فأمّا الذين في قلوبهم زيغ فيتَّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله؛2 اما آنان كه در قلبهاي ايشان انحراف است به دنبال متشابهاتند تا فتنهانگيزي كنند و طالب تفسيري نادرست براي آن هستند.»
اگر علماي ربّاني در همه زمان ها و مكان ها وجود نميداشتند و تأويل و تفسيرهاي غرض آلود كژانديشان را از ساحت قرآن نميزدودند ـ چنان كه در حديث شريف به اين مسأله اشاره شده است ـ3 قرآن كريم چرا گاهي سرسبز براي اخلالگران و فسادكاران در امر دين ميگشت. لذا ـ بنابر قاعده لطف ـ لازم است كه هميشه علماي الهي كه آشنا به تأويل و تفسير آيات متشابه به وجه صحيح هستند،
لازم است كه هميشه علماي الهي كه آشنا به تأويل و تفسير آيات متشابه به وجه صحيح هستند، حاضر باشند تا جهت دفاع از دين و جلوگيري از تحريف آيات كتاب خدا، سدّي بلند و خللناپذير در مقابل كژانديشان و تباهكاران برآورند و توطئههاي آنان را ناكام گذارند.
حاضر باشند تا جهت دفاع از دين و جلوگيري از تحريف آيات كتاب خدا، سدّي بلند و خللناپذير در مقابل كژانديشان و تباهكاران برآورند و توطئههاي آنان را ناكام گذارند.
از اين گذشته اگر آيات متشابه چنان بود كه جز پروردگار كسي تأويل آنها را نميدانست، بخش بزرگي از آيات قرآن مجيد، فايدهاي در تنزيل آن، جز تكرار قرائت نبود، در صورتي كه قرائت بدون تدبّر پسنديده نيست و رسول خدا(ص) در اين باره فرموده است: «ويلٌ لِمَنْ لاكها بين لحييه ثمَّ لم يتدبَّرها؛ واي بر آن كه آيات قرآن را لقلقه زبان سازد و در معاني آنها انديشه نكند!»
خداوند تعالي نيز درباره لزوم تدبّر در آيات قرآن فرموده است: «كتاب أنزلناه اليك مبارك ليدَّبَّروا آياته و ليتذكَّر اُولوا الاءلباب؛4 اين كتابي است مبارك كه آن را بر تو نازل گردانيديم تا در آيات آن بينديشند و خردمندان از آن پند گيرند.»
حال اگر فرض كنيم كه غير از پروردگار، آيا خود پيامبر اكرم(ص) به امتش امر نفرمود كه چون فتنهها مانند پارههاي شب تاريك آنان را در بر گرفت و امور بر آنها مشتبه گرديد به قرآن مراجعه كنند حال اگر قرار باشد امت در معاني آيات قرآن حيران بمانند، به كه پناه آورند!؟
كسي از تأويل آيههاي متشابه آگاه نيست، نتيجه اين ميشود كه هرگاه امت اسلامي با آيهاي متشابه برخورد كنند و معناي درست آن را ندانند به دانشمندان ديني مراجعه ميكنند تا آن آيه را برايشان معنا كنند و چون آنان ناتواني خويش را از تأويل اين آيه آشكار سازند، ناگزيرند كه به همراه مردم پيش يكي از امامان معصوم(ع) كه خلفاي رسول خدا(ص) هستند، بروند و از آن جا كه فرض شده آنان نيز از تأويل آيات متشابه ناتوانند، جواب خواهند فرمود كه تأويل اين آيه را جز خداوند كسي نميداند! امّا مردم با اين جواب قانع نخواهند گشت و همه با هم پناه به رسول خدا خواهند آورد و متضرعانه خواهند پرسيد: تفسير اين آيه كه خداوند آن را بر تو نازل كرده، چيست؟ در اين جا نيز پيامبر خدا(ص) همچون آحاد امت خويش از تأويل اين آيه متشابه آگاه نيست!
در چنين حالي آيا تمام امّتها، امت محمدي(ص) را به سخريه نخواهند گرفت كه چرا عوام و دانشمندان و امامان و پيامبر اين امت، نسبت به معاني آيات كتاب خدا كه اساس ديانتشان بر آن استوار است، جاهلند!
مسلم است كه چنين پنداري دور از حقيقت ميباشد و كاستن از مقام و كرامت امت محمدي است كه به بركت پيامبر اكرم(ص) و قرآن كريم بر ساير امتها برتري داده شده است.
آيا خود پيامبر اكرم(ص) به امتش امر نفرمود كه چون فتنهها مانند پارههاي شب تاريك آنان را در بر گرفت و امور بر آنها مشتبه گرديد به قرآن مراجعه كنند5 حال اگر قرار باشد امت در معاني آيات قرآن حيران بمانند، به كه پناه آورند!؟
سخن آخر اين كه ما هيچ گاه فردي از علماي امت را ـ از آغاز اسلام تاكنون ـ نديدهايم كه از تفسير آيهاي از آيات قرآن خودداري ورزد، به اين دليل كه آن آيه از آيات متشابه ميباشد و جز خدا كسي از تأويل آن آگاه نيست. اگر به كتابهاي قديم و جديد تفسير مراجعه گردد مشاهده ميشود كه لبريز از اقوال مفسران درباره همه آيات قرآن به صورت عام ميباشد. تنها فرقي كه وجود دارد اين است كه اهل ظاهر به معناي ظاهري آيههاي متشابه قناعت ميكنند، امّا اهل دقّت و تفكّر در معاني آيات ميانديشند تا بر تأويل صحيح آنها دست يابند؛ آن سان كه موافق عقل و روايات صريح باشد.
شيخ ابوعلي طبرسي(ره) ميگويد: «از جمله دلايلي كه بر صحت اين قول گواهي ميدهد ـ كه راسخان در علم، از تأويل آيات كتاب خدا آگاهند ـ اين است كه ميبينيم صحابه و تابعين همگي اين امر را تأييد ميكنند كه تمامي آيههاي قرآن كريم قابل تفسير است و هرگز نديدهايم كه از تفسير آيهاي باز ايستند و دليل بياورند كه اين آيه متشابه است و تنها خداوند از معناي درست آن آگاه است!»6
امام بدرالدين زركشي نيز گويد: خداوند آيهاي از آيات قرآن را نازل نفرموده است مگر اين كه به واسطه آن بندگان را سود بخشد و بر معنايي كه مراد خداست دلالت نمايد و سزاوار نيست احدي ادعا كند كه رسول خدا(ص) تأويل متشابهات قرآن را نميدانست.
و اگر كسي بپذيرد كه رسول خدا(ص) تأويل متشابهات را ميدانست و آيه «و ما يعلم تأويله الاّ الله» را در تضاد با اين امر نديد، ناگزير بايد قبول كند كه ياران الهي او و مفسران امتش نيز تأويل آيههاي متشابه را ميدانند و به همين جهت ميبينيد كه ابن عباس ميگويد: «من از راسخان در علم هستم!»
اگر راسخان در علم تأويل آيات متشابه را نميدانستند و تنها ميگفتند ما به همه آيات الهي چه محكم و چه متشابه ايمان آوردهايم، فضيلتي بر ناآگاهان امت نداشتند، زيرا آنها هم به تمامي آيات كتاب خدا ايمان آورده بودند.
زركشي در ادامه ميگويد: ما تا الآن هيچ گاه نديدهايم كه مفسران از تفسير و تأويل آيهاي از آيات قرآن سر باز زنند و بگويند: اين آيه متشابه است و غير خداوند كسي از تأويل آن آگاه نيست! بلكه بر عكس، آنان به تفسير قرآن دست گشادند تا جايي كه حتي حروف مقطّعه را هم تفسير كردند.7
سؤال اين بود كه آيه هفتم سوره مباركه آل عمران بر چه چيزي دلالت دارد؟
ميگوييم: چنان چه توجّه ما به نفس آيه باشد، دلالت آن بر مدعاي ما ـ كه آگاهي راسخان در علم از تأويل آيات متشابه بود ـ واضح است.
براي اثبات اين مطلب لازم است يادآور شويم كه بر طبق نظر علماي ادب بايد بين عنوان «مسنداليه» و معنايي كه «مسند» بر آن دلالت دارد، رعايت مناسبت كامل شده باشد. البته اين در حالتي است كه عنوان «مسنداليه» وصف خاصي باشد كه در اين صورت ميبايست بين اين صفت و حكمي كه بر موصوف به آن مترتب ميگردد، مراعات مناسبت، نظير علاقه سببي و مسببي و مانند آن شده باشد. همين مطلب است كه اديبان در نوشتههاي خود از آن با عنوان «مناسبت حكم و موضوع» ياد ميكنند.
براي مثال هنگامي كه ميگوييم: «العلماءُ باقون ما بقي الدهر؛ دانشمندان [در خاطرهها] باقي ميمانند تا هنگامي كه روزگار باقي است» در اين جا صفت علم و آثار فناناپذير آن، باعث جاويد ماندن دانشمندان است. بنابراين بين صفت «علم» كه عنوانِ مسنداليه است و «جاويدماندن» رعايت مناسبت لحاظ گرديده است. از همين جاست كه با شنيدن عنوان موضوع ـ پيش از آن كه خبر گفته شود ـ ميتوان نوع خبر را حدس زد. همان طور كه در اين شعر شاعر عرب، مطلب چنين است:
بيتا دعائمه أعزُّ و أرْفَعُ اِنَّ الّذي سمك السماء بني لنا
به درستي آن كس كه آسمان را برافراشت براي ما خانهاي بنا كرد كه ستونهايش بسي پايدار و رفيعاند.
ما با شنيدن عنوان «سامك السماء» (برافرازنده آسمان)، كه به جاي موضوع آمده است، در مييابيم كه خبري كه به دنبال ميآيد، امر عظيم و مهمي است.
در نتيجه، عنوان «الراسخون في العلم» در آيه شريفه با اين مناسبت دارد كه امري به آنها نسبت داده شود كه در خور
اگر راسخان در علم تأويل آيات متشابه را نميدانستند و تنها ميگفتند ما به همه آيات الهي چه محكم و چه متشابه ايمان آوردهايم، فضيلتي بر ناآگاهان امت نداشتند، زيرا آنها هم به تمامي آيات كتاب خدا ايمان آورده بودند.
مرتبه بلند علمي آنان باشد كه همانا آگاهي از تأويل آيههاي متشابه قرآن كريم است و اگر بگوييم مستفاد از آيه شريفه اين ميباشد كه راسخان در علم باور دارند جميع آيههاي محكم و متشابه از جانب خداست، هرچند از معنا كردن متشابهات قرآن ناتوان باشند، با صفت «راسخ بودن در علم» سازگار نيست.
در هر حال به خاطر رعايت مناسبت لازم است راسخان در علم مانند خداوند تعالي از تأويل آيههاي متشابه قرآن مجيد باخبر باشند.
گفته شده است: اگر شما راسخان در علم را با خداوند تعالي در دانستن تأويل متشابه، شريك بدانيد لازمهاش اين است كه ولو در همين جهت خاص آنان را با خدا مساوي فرض نماييد در حالي كه پروردگار متعال ميفرمايد: «ليس كمثله شيءٌ».
پاسخ گفتهاند كه شرافت علم باعث شده است كه راسخان در علم در اين مرتبه بلند جاي گيرند، همان طور كه در آيه ديگري صاحبان دانش در دادن شهادت به وحدانيت پروردگار با خدا و فرشتگان شريك شدهاند: «شهد الله أنَّه لا إله الاّ هو والملائكة و اوُلوا العلم قائما بالقسط؛8 خداوند شهادت ميدهد كه معبودي جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش [نيز بر اين مطلب] گواهي ميدهند در حالي كه [خداوند] قيام به عدالت دارد.»
برخي گفتهاند: اگر بر طبق ادّعاي شما كلمه «الرّاسخون» در آيه قرآن عطف بر «الاّ الله» باشد، از جهت نحوي جمله «يقولون آمنّا به كلّ من عند ربّنا» چه محلّي خواهد داشت؟بقيه در صفحه 19
جواب: اين جمله در محل نصب ميباشد و «حال» است براي «الرّاسخون» تا توضيحي براي آن باشد. زمخشري نيز گفته است: جمله «يقولون آمنّا به» كلامي مستأنف و جداگانه است كه توضيح دهنده حالتِ راسخان در علم ميباشد.9
مقصود وي از «مستأنف بودن جمله» اين است كه رابطه اسناد خبري را بين آن و «الرّاسخون» نفي كند.
همين سخن را دانشمندان ديگري بيان كردهاند، از جمله: ابنقتيبه در كتاب «تأويل مشكل القرآن»، ص72؛ ابوالبقاء العكبري در «إملاء ما منّ به الرّحمن»، ج1، ص124؛ سيد مرتضي در «اَمالي»، ج1، ص431 ـ 442، مجلس 33؛ زركشي در «برهان»، ج2، ص73؛ علاّمه طبرسي در «مجمع البيان»، ج2، ص410؛ شيخ محمد عبده در تفسير «المنار» ج3، ص167 و غير ايشان از محدّثان و بزرگان دانش و ادب.
نظاير اين آيه در قرآن مجيد بسيار است، براي مثال در سوره حشر ـ در مورد چگونگي مصرف غنايم ـ آمده است: «ما أفاء الله علي رسوله من أهل القري فلِلّه و للرَّسولِ و لِذِي القربي... للفقراء المهاجرين... والّذين تبوَّؤا الدّار والايمان من قبلهم... والّذين جاءوا من بعدهم يقولون ربَّنا اغفرلنا و لإخواننا الّذين سبقونا بالايمان؛10 آن چه پروردگار از اهل آباديها به رسول خويش بخشيد، از آن خداوند و پيامبر و خويشاوندان وي... و مهاجران فقير... و كساني كه در اين سرا [مدينه] و سراي ايمان قبل از مهاجرين مسكن گزيدند و از آن كساني است كه بعد از آنها آمدند، در حالي كه ميگويند: پروردگارا، ما و برادرانمان را كه در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفتند، بيامرز!»
در اين آيات مباركه ميبينيم كه جمله «يقولون ربّنا اغفرلنا و لإخواننا...» كلامي مستأنف و جداگانه است و «حال» براي «الّذين جاءوا من بعدهم» است كه آن هم عطف بر ماقبل خود ميباشد زيرا «الّذين جاءوا من بعدهم» در داشتن سهمي از غنايم با كساني كه در آيههاي قبل ذكر شدهاند، شريك هستند.
مثال ديگر از قرآن: «و جاء ربّك و الملك صفّا صفّا؛11 و فرمان خداوند فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر گردند.»
در اين آيه نيز «صفّا صفّا» حال است براي «الملك» با اين كه «الملك» معطوف بر «ربّك» ميباشد.
اينك شاهدي از شعر عرب ذكر ميكنيم: «يزيد بن مفرغ حميري» در ضمن اشعاري كه در هجو «عبّاد بن زياد» ميسرايد، ميگويد:
من بعد أيام برامة اصرمت حبلك في أمامة
والبرق يلمع في غمامة12 فالريح تبكي شجوها
در اين شعر «البرق» به «فالريح» عطف شده است، چون اسناد گريستن به هر دو داده شده است و جمله «يلمع في غمامة» حال است براي كلمه «البرق»؛ يعني، برق نيز ميگريد در حالي كه درخشنده است.
فخر رازي در تفسير آيه شريفه بر اين باور است كه راسخان در علم تأويل متشابهات قرآن را نميدانند وي براي اثبات نظر خويش، دليلهايي را ارائه ميكند كه قويترين آنها اين است كه ميگويد: خداوند تعالي در اين آيه راسخان در علم را ميستايد به خاطر اين كه ميگويند: «آمنّا به كلّ مِن عند ربّنا» يعني، به همه آيات چه محكم چه متشابه ايمان آورديم و باور داريم كه همه از جانب پروردگار است. همان طور كه در آغاز سوره بقره نيز خداوند از مؤمنان به سبب ايمان بيشائبهاي كه به آيات الهي دارند، به نيكي ياد ميكند: «فامّا الّذين آمنوا فيعلمون أنَّه الحقّ من ربّهم؛13 و امّا كساني كه ايمان آوردهاند، باور دارند كه آن حقيقتي است از جانب پروردگارشان.»
حال اگر راسخان در علم به تأويل متشابهات قرآن آگاه باشند و معاني آيات را به تفصيل بدانند، ستودن آنها به خاطر اين كه ميگويند: ما به همه آيات چه محكم و چه متشابه ايمان آوردهايم، چه وجهي دارد؟ چون هر كس چيزي را به طور كامل و به تفصيل بشناسد ناگزير به آن ايمان خواهد آورد! در صورتي كه راسخان در علم از اين جهت شايسته مدح هستند كه با دليلهاي قطعي باور دارند كه خداي تعالي عالم به معلوماتي است كه حدّي براي آنها متصوّر نيست و يقين دارند كه قرآن كلام خداوندي است كه هيچ گاه بيهوده و به گزاف سخن نميگويد لذا هرگاه آيهاي متشابه را ميشنوند كه برهان قطعي دلالت بر اين داشت كه معناي ظاهري اين آيه نميتواند مقصود خداوند متعال باشد بلكه مقصود معناي باطني آيه است، تعيين مراد واقعي آيه را به علم پروردگار واگذار ميكنند در حالي كه يقين دارند معناي آيه هرچه باشد جز حق و صواب نيست. پس در واقع اينان «راسخان در علم به حقانيت خداوند» هستند، زيرا معناي ظاهري آيه كه يقينا ناصحيح مينمود آنان را به ترديد و تزلزل نيفكند و اين كه معناي حقيقي آن آيه را نميدانستند، باعث نشد كه در باور ايشان به وجود خداوند و صحيح بودن قرآن خللي وارد آيد.14
جواب: اولاً چنين نيست كه بين دانستن و ايمان آوردن ملازمه باشد و هر كس حق را دريابد ناگزير به آن ايمان آورد. خداوند متعال ميفرمايد: «يعرفون نعمة الله ثمَّ ينكرونها و أكثرهم الكافرون؛15 آنان نعمت پروردگار را ميشناسند سپس آن را انكار ميكنند و اكثر ايشان كافرانند.»
ثانيا ستايش وقتي شايسته است كه ايمان از روي بصيرت باشد نه ايماني كه با جهل آميخته باشد! بيضاوي ميگويد: مدح قرآن از راسخان در علم به سبب تيزهوشي و دقت نظر ايشان است و اشاره به سرمايههاي علمي دارد كه آنان براي راه يافتن به شناخت متشابهات اندوختهاند، از جمله اين كه آنها خرد خويش را از تاريكيهاي حواس مادي پيراستهاند.16
اين كه گفتيم جمله «يقولون آمنا به...» حاليّه است، جهت اشاره به اين نكته دقيق بود كه هرچند آيات متشابه قرآن كريم براي عالم و جاهل هر دو مطرح است ليكن عالم در حالي كه ايمان به صحت قرآن دارد، به كمك يقيني كه به حكيم بودن پروردگار متعال دارد، با دقت نظر و تعمق در معناي آيه متشابه ميانديشد تا آن كه سرانجام به تأويل درست آن دست يابد.
توضيح اين مطلب: مردمي كه با آيههاي متشابه قرآن برخورد ميكنند سه گروهند: گروه نخست آنانند كه به معناي ظاهري آيات بسنده ميكنند و اغلب عامّه كه شناخت درستي نسبت به اصول بلند پايه معارف اسلامي ندارند، چنيناند.
گروه دوم كساني هستند كه بر آيات متشابه ميتنند تا با ايجاد التباس و التقاط، معاني آيات را با هدفهاي فسادآميز خويش هماهنگ ساخته و وسيلهاي جهت تحريف حقيقت قرار دهند و ايشان اهل زيغ و انحرافند كه ميكوشند بذر فساد را در دلهاي بندگان خدا بيفشانند.
گروه سوم، راسخان در علم و مؤمنان حقيقي هستند كه آيههاي متشابه را مورد تأمل قرار داده و در معاني آن به دقت ميانديشند و با خويش ميگويند: اين آيههاي متشابه همچون آيات محكم قرآن، از جانب پروردگار حكيم صادر شده است. بنابراين در وراي ظاهر شبههانگيز آن ميبايست، حقيقت ثابتي وجود داشته باشد كه مقصود اصلي خداوند تعالي است. اين گونه انديشيدن درباره متشابهات قرآن باعث ميشود كه راسخان در علم و مؤمنان حقيقي گام در راه بحث و تحقيق نهند تا آن كه بر معناي صحيح آيات دست يابند.
اين جست و جو گران صادق، در برابر آيههاي متشابه همانند افراد نادان كه ايمانشان بر سر زبان است، متزلزل نميشوند آن طور كه قرآن مجيد در تقبيح جاهلان ميفرمايد: «فإن اصابه خيرٌ اطمأنَّ به و ان أصابته فتنة انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الآخرة؛17 اگر خيري به آنان رسد، اطمينان مييابند و اگر فتنهاي آنها را دريابد دگرگون ميگردند [و كافر ميشوند] آنها در دنيا و آخرت زيانكارند.» و نه مانند معاندان تاريك جان، فريبكاري پيشه ميسازند تا آيههاي متشابه قرآن را وسيلهاي جهت تباهكاري و فساد در زمين قرار دهند، همان گونه كه خداي تعالي فرمايد: «أمّا الذين في قلوبهم زيغ فيتَّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله».18
راسخان در علم در برابر متشابهات قرآن درنگ مينمايند تا با تفكّر و تعمّق به حقيقت بيغبار دست يابند و ترديدي نيست كه چنين افرادي به سبب پشتكار و پايدار بودن بر ايمان راستين خويش، به زودي به مطلوب خود خواهند رسيد، زيرا سنت الهي در ميان بندگان بر اين استوار است كه: عاقبت جوينده يابنده بود و آن كس كه دري را بكوبد سرانجام به اندرون بار يابد و خداي متعال فرمايد: «والّذين جاهدوا فينا لنهدينَّهم سبلنا و اِنّ اللّه لمع المحسنين؛19 آنان كه در راه ما جهاد كنند راههاي هدايت را به آنها نشان ميدهيم و پروردگار با نيكوكاران است.»
خلاصه راسخان در علم به علت ثبات بر عقايد حقه خود به زودي همان گونه كه خداوند اراده فرموده است به معناي صحيح آيات متشابه هدايت خواهند شد در حالي كه زبان حال ايشان اين است: «آمنّا به كلّ من عند ربّنا» و همين ايمان بيشائبه مقدمهاي است براي جست و جويِ واقعيت و عاملي است براي ايجاد انگيزه جهت كاوش در راههاي وصول به حقيقت.
«شيخ محمد عبده» نيز به همين گونه استدلال نموده است: اين كه آيه «آمنّا به كلّ من عند ربّنا» بر ايمان و تسليم بيقيد و شرط راسخان در علم دلالت ميكند، منافات با اين ندارد كه آنان از تأويل آيههاي متشابه آگاه باشند چون آنها يا تسليم ظواهر آيات قرآنند و يا اين كه بر خلاف ديگران دچار ترديد نميشوند و باور دارند كه آيههاي متشابه و محكم همه از جانب خداست و حقانيت قرآن را گردن نهادهاند و به سبب استحكام دانش خود و رسيدن به مرتبه حقّ اليقين در برابر متشابهات قرآن مضطرب و متزلزل نميگردند بلكه به آيههاي متشابه و محكم به طور يكسان ايمان ميآورند، چرا كه هر دو را از سوي پروردگار ميدانند و شگفت نيست كه جاهلان هميشه در اضطراب و ترديد به سر برند امّا راسخان در علم با ثبات و آرامش همدم باشند و هر كه به سرچشمه حقيقت راه يابد گذرگاههاي آب را اشتباه نميكند، اين چنين فردي حق را به وسيله حق ميشناسد و همه آيات را با آن تطبيق ميدهد در حالي كه ميگويد: «آمنّا به كلّ من عند ربّنا؛20 ما به قرآن ايمان آوردهايم، همه آيات آن (محكم و متشابه) از جانب خداست.»
فخر رازي جهت تأييد ادّعاي خود ـ كه اختصاص علم به تأويل آيههاي متشابه، به خداوند است ـ از ادبيات كمگ گرفت است، وي ميگويد: اگر قائل شويم كه «واو» در آيه شريفه والرّاسخون في العلم...، براي عطف است نه استيناف، سخني برخلاف فصاحت گفتهايم، زيرا اگر مقصود عطف بود ميبايست بر سر جمله بعدي نيز «واو» درآيد و گفته شود: [و هم] يقولون آمنا به.21
علاّمه طباطبايي ـ قدس سرّه ـ نيز اين برداشت ادبي را تأييد نموده و ميگويد: ظاهر حصري كه در آيه شريفه وجود دارد: «و ما يعلم تأويله الاّ الله» اين است كه علم به تأويل آيات متشابه، تنها از آن خداوند است و ظاهر اين است كه «واو» در «والرّاسخون...» براي استيناف است نه عطف. شاهد بر اين ادّعا اين كه در صدر آيه آمده است: «فأمّا الّذين في قلوبهم زيغٌ...» پس در حقيقت «واو» طرف ديگر ترديدي است كه در صدر آيه به وسيله «أمّا» ايجاد شده است؛ يعني كساني كه در دلهاي ايشان انحراف است براي فتنهجويي و تأويل به دلخواه خويش، از متشابه پيروي ميكنند و امّا راسخان در علم ميگويند ما به قرآن ايمان آورديم و همه آيات چه محكم و چه متشابه از جانب خداست.
دليل ديگر اين كه اگر «واو» جهت عطف بود و ميخواست راسخان در علم را با خداوند تعالي در آگاهي از تأويل آيات متشابه شريك بداند، چرا از رسول خدا(ص) كه برترين راسخان در علم است نامي به ميان نياورد و حق اين بود كه نام ايشان را جداگانه ذكر نمايد تا به مقام بلند آن جناب احترام گذاشته باشد. چنان كه ميبينيم در آياتي كه رسول خدا(ص) مقصود بوده است صريحا نام ايشان آمده است:
«آمن الرّسول بما اُنزل إليه من ربّه و المؤمنون كلّ آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله؛22 پيامبر(ص) به آن چه از پروردگار بر او نازل شده، ايمان آورده است و مؤمنان تمامي به خداوند و فرشتگانش و كتابها و رسولان وي ايمان آوردند.»
«ثمّ أنزل اللهُ سكينته علي رسوله و علي المؤمنين؛23 سپس خداوند آرامش و سكينه خود را بر پيامبر(ص) و مؤمنان نازل گردانيد.»
«إنّ أولي الناس بإبراهيم للّذين اتّبعُوهُ و هذا النَّبي والَّذين آمنوا؛24 سزاوارترين مردم به ابراهيم(ع) آنانند كه از وي پيروي نمودند و نيز اين پيامبر(ص) و كساني كه بدو ايمان آوردهاند.»
جواب: اگرچه ما براي اين دو انديشمند گرانمايه مقام بلندي را در فلسفه و علوم عقلي قائل هستيم لكن همين يافتههاي فلسفي آنان را از علوم نقلي و مسائل ادبي و فصاحت كلام دور ساخته است، به ويژه ميبينيم ايشان دليلي براي اين برداشت غريب ادبي خود، بيان نكردهاند و ما قبلاً سخنان بزرگان ادب را درباره اين كه «واو» بهتر است در اين آيه براي عطف باشد نه استيناف، بيان نموديم.
فخر رازي از اين نكته غفلت ورزيده است كه جمله حاليه اگر با فعل مضارع آغاز گردد، لازم است كه بدون «واو» باشد. ابن مالك در «الفيه» درباره جمله حاليه ميگويد:
حوت ضميرا و من الواو خلت و ذات بدء بمضارع ثبت
اگر جمله حاليه با فعل مضارع شروع شود، ضميري در آن مستتر است و از «واو» خالي است.
علاّمه طباطبائي ـ قدس سرّه ـ نيز به اين نكته توجه نفرمودهاند كه در قرآن كريم بسياري جملههاي عام وجود دارد كه يقينا رسول خدا (ص) را هم در بر ميگيرد ليكن از بردن نام ايشان خودداري شده است، نظير:
«شهد اللّه أنّه لا اله الاّ هو والملائكة و اولوا العلم قائما بالقسط»25
«ان الذين قالوا ربّنا الله ثُمَّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة؛26 كساني كه گفتند: پروردگار ما الله است و سپس پايداري ورزيدند، فرشتگان بر آنها نازل شوند.»
«انّ الله يدافع عن الّذين آمنوا؛27 پروردگار از آنان كه ايمان آوردهاند، دفاع ميكند.»
«انَّما يخشي الله من عباده العلماء؛28 تنها علما هستند كه به راستي از خداوند ميترسند.»
جلال الدين سيوطي بر اين گمان است كه بيشتر علماي اسلام در گذشته، به ويژه اهل سنت، قائلند كه آگاهي از تأويل آيههاي متشابه قرآن كريم تنها مخصوص خداوند است. وي ميگويد: «اكثر صحابه و تابعين و پيروان ايشان كه پس از آنها آمدند ـ خصوصا اهل سنت ـ قول دوم را پذيرفتهاند كه تأويل آيات متشابه، مختص خداوند است.»29
ما بر اين باوريم كه نظر سيوطي در اين باره مبالغه آميز و نادرست است، مخصوصا وقتي به سخنان علماي اهل سنت مراجعه ميكنيم، درمييابيم كه گفته او صحيح نيست. براي نمونه برخي از نظريات آنها را نقل ميكنيم:
ابن تيميّه گويد: گفته آنان كه ميگويند: «اكثر علماي گذشته بر اين اعتقادند كه تأويل قرآن را جز خداوند احدي نميداند.» سخني است كه بر پايه علم استوار نيست، زيرا شنيده نشده كه كسي از صحابه بگويد: راسخان در علم تأويل آيههاي متشابه را نميدانند، بلكه آن چه از صحابه به دست ما رسيده اين است كه راسخان در علم، از تأويل قرآن آگاهند.
از اينها گذشته بسياري از علما ادّعا كردهاند كه از تأويل قرآن آگاهند؛ نظير: مجاهد با آن مقام بلندش، ربيع بن انس، محمد بن جعفر بن زبير و ابن عباس... احمد بن حنبل نيز تأويل بسياري از آيات متشابه را باز نموده است... و همين قول از طرف دانشمندان زيادي از اهل سنت پذيرفته شده است كه از جمله آنانند: ابن قتيبه و ابوسليمان دمشقي.30
ابو جعفر طبري عقيده دارد كه همه آيات قرآن مجيد كه بر رسول خدا(ص) نازل شده به هدف آن بوده است كه او و امتش را به معارف دين آگاه سازد و جهانيان را به طريق هدايت راهنما گردد؛ بنابراين معقول نيست بگوييم آياتي در قرآن كريم آمده است كه آنان بدان نيازي ندارند يا اگر نياز دارند توانايي فهم و تأويل آن را ندارند.31
مجاهد ميگويد: «من آيات قرآن را از آغاز تا پايان نزد ابنعباس خواندم و بعد از هر آيهاي از معناي آن ميپرسيدم و او پاسخ ميداد.»
ابن عباس ميگفت: «من از راسخان در علم هستم كه از تأويل آيات قرآن مجيد آگاهند.»32
راغب در مقدمه تفسير خود ميگويد: عموم متكلّمان بر اين رأياند كه لازم است همه آيههاي قرآن معناي معلومي داشته باشد وگرنه مردم از آن بهرهاي نخواهند برد. مفسران نيز «والراسخون» در آيه شريفه را عطف به «الاّ اللّه» ميدانند و «يقولون آمنّا به» را جمله حاليّه به حساب ميآورند، كه در نتيجه راسخان در علم با خداوند تعالي، در آگاهي از تأويل متشابهات قرآن شريكند.33
ابوالحسن اشعري، بزرگ اشاعره، هم بر اين باور است كه در آيه قرآن پس از «والراسخون في العلم» وقف واجب است، زيرا آنان از تأويل آيات متشابه آگاهند، بنابراين نبايد آيه را به گونهاي خواند كه با اين معنا راست نيايد.
ابو اسحاق شيرازي رأي ابوالحسن اشعري را پسنديده و به نفع وي چنين استدلال نموده است: دانش تأويل قرآن را خداوند تنها اختصاص به خود نداده بلكه علما را هم از آن آگاه ساخته است، چرا كه پروردگار متعال اين آيه را براي مدح علما بيان فرموده است و اگر علما از تأويل متشابهات قرآن اطلاع نداشته باشند، در اين صورت با عوام مردم يكسانند.34
آن چه از سخنان بزرگان علم بيان داشتيم، براي بياعتباري گفته سيوطي كافي است و هر كس در كتابهاي علما بيشتر جست وجو نمايد، مطالب بيشتري در ردّ ادّعاي سيوطي خواهد يافت.
كساني كه منكر عطف «والراسخون» به «الاّ اللّه» ميباشند، براي پندار نادرست خويش چنين دليل آوردهاند: متشابه آيهاي است كه احدي راه به معناي واقعي آن ندارد و خداوند علم به تأويل آيههاي متشابه را به خود اختصاص داده و به هيچ يك از مخلوقات خويش نياموخته است؛ مانند آگاهي از وقت خروج مسيح(ع) و زمان طلوع خورشيد از مغرب و برپا شدن قيامت و فناي دنيا و نظاير اين امور كه هيچ كس جز خداوند از آنها اطّلاع ندارد.35
برخي از مفسران در تفسير آيه شريفه گفتهاند: و ما يعلمه الاّ اللّه و...؛ يعني اين كه احدي جز خداوند از زمان بر پا شدن قيامت و هنگام اجل پيامبر(ص) و امتش و آن چه اتفاق ميافتد، آگاه نيست و آنان كه كوشيدهاند از طريق علم حساب و نجوم و كهانت از اين امور اطّلاع يابند، راه به جايي نخواهند برد.
امّا راسخان در علم كه ميگويند: به همه آيات ايمان آوردهايم كه از جانب پروردگار است، بدين معنا نيست كه تأويل آيات را ميدانند، بلكه فضيلت علم ايشان بر ساير مردم اين است كه آنها يقين دارند كه تنها خداوند از تأويل متشابهات آگاه است و ديگران را ه به جايي نميبرند.36
بايد گفت، شگفت آور است كه اينان چنين دچار غفلت شدهاند كه توجه نكردهاند آيه شريفه سوره آل عمران، آيات قرآن كريم را به دو نوع تقسيم ميكند: محكمات و متشابهات. آيات محكم به سبب معناي واضح مورد مراجعه امت اسلامند ولكن آيات متشابه به علّت پنهان بودن معنايشان، كساني كه انگيزههاي پليدي در سر دارند به آنها روي ميآورند تا تأويلي ناصحيح از آنها ارائه دهند، در صورتي كه تأويل صحيح اين گونه آيات را جز خداوند و راسخان در علم كسي ديگر نميداند.
فحواي آيه شريفه جز اين چيز ديگري نيست و ربطي هم به امور هفتگانهاي مثل چگونگي خروج دجّال، فرود آمدن مسيح(ع) و طلوع خورشيد از مغرب ـ كه علم به آنها تنها مخصوص پروردگار متعال است ـ ندارد. اين امور از نشانههاي قيامت هستند و ارتباطي با آيه مورد نظر ندارند.
واقعا چنين غفلتي از مفسّران شگفتآور است كه چگونه متوجه خطاي خويش نشدهاند و آيه را اين گونه تفسير نمودهاند.
راسخان در علم آنانند كه نخست سبب متشابه بودن آيه را در مييابند، سپس در نهايت موفق ميشوند كه بر معناي صحيح آيه دست پيدا كنند، زيرا چنان كه گفتهاند: فهم سؤال، نصف جواب است!
دليل موفقيت راسخان در علم اين است كه آنان اساس قواعد ديني را به خوبي ميشناسند و مباني استوار و اصول شريعت را به حقيقت فرا گرفتهاند و به همين دليل هرگاه بنگرند كه ظاهر آيهاي از قرآن با اصول شريعت ناسازگار است، در مييابند آن آيه داراي تأويل صحيحي است كه ميبايست با ياري جستن از معارف اصلي دين آن را به چنگ آورد و هر كس در جست و جوي چيزي پايداري ورزد و شرايط لازم را دارا باشد، سرانجام آن چه را ميخواهد، مييابد؛ امّا شخص جاهل كه باطني تاريك دارد، از دين تنها ظواهر آن را ميشناسد و توانايي اين را ندارد كه بين آيات محكم و متشابه تميز دهد.
خلاصه عالمان راستين به دليل اين كه بر قواعد حقيقي شريعت واقفند و ميزان و مقياس دقيق احكام شرعي را ميشناسند، هنگامي كه امور شبههانگيز و آيات متشابه بر آنان عرضه شود، قادرند كه حقيقتِ معاني آنها را به وجه صحيحي به دست آورند.
از همين جاست كه راسخان در علم به سبب فضيلتي كه در فهم حقيقت دين دارند، به لطف پروردگار جهانيان، تأويل آيات متشابه را ميدانند، چرا كه «والّذين جاهدوا فينا لنهدينَّهم سبلنا؛37 آنان را كه در راه ما كوشش كنند به راههاي هدايت خود راهنمايي ميكنيم.»
«و يزيد الله الّذين اهتدوا هدي؛38 و خداوند آنان را كه هدايت يافتهاند هدايت ميافزايد.»
«إنّ الّذين قالوا ربُّنا اللّه ثُمَّ استقاموا تتنزَّل عليهم الملائكة؛39 كساني كه گفتند پروردگار ما الله است و سپس پايداري ورزيدند ملائكه [رحمت] بر آنان نازل گردند.»
«اَن لو استقاموا علي الطّريقة لأسقيناهم ماء غدقا؛40 اگر در طريق هدايت پايداري ميكردند آنان را از زلال حقيقت سيراب ميكرديم.»
آيا علم به حقايق شريعت ارجمند اسلام، آب شيرين و گوارا نيست!؟ اين شربت زندگي بخش علم است كه خداوند به هر كس از بندگان مؤمن خود كه بخواهد، مينوشاند و او را به حقايق ملك و ملكوت آگاه ميسازد.
بر طبق چنين برداشتي سر سلسله راسخان در علم رسول خدا(ص) ميباشد. امام باقر(ع) ميفرمايد: رسول خدا(ص) برترين راسخان در علم است كه تفسير و تأويل همه آيههايي كه خداوند تعالي نازل فرموده است، ميداند و هرگز چنين نيست كه خداوند آياتي را بر رسول خود نازل گرداند كه از تأويل آنها آگاه نيست.41
پس از رسول خدا(ص) باب مدينه علم وي، اميرمؤمنان و امامان معصوم ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ از راسخان در علم هستند.
امام صادق(ع) فرمود: «به راستي كه خداوند رسول خود را از تأويل و تفسير آيات قرآن آگاه ساخت و رسول خدا(ص) هم آن را به علي(ع) آموخت و سوگند به خدا كه علي(ع) ما را از تأويل و تفسير همه آيات الهي آگاه كرد.»42
بدين گونه در همه زمانها در ميان مسلمانان مرداني وجود داشتهاند كه بر پيماني كه با خداوند بسته بودند، پايدار ماندند و در راه كسب معارف دين استقامت ورزيدند تا آن كه پروردگار آنها را از سرچشمه زلال حقيقت سيراب ساخت؛ همان طور كه رسول خدا(ص) فرمود: «[مسؤوليت] اين دين را در هر قرني مرداني عادل به دوش ميگيرند و تأويلهاي نا به جاي فسادكاران را از ساحت آن ميزدايند.»43
از جمله شواهدي كه نشان ميدهد تعبير راسخان در علم درباره همه علماي حقيقت جوي مسلمان مصداق دارد، اين است كه ميبينيم قرآن مجيد درباره دانشمندان ربّاني اهل كتاب، همين عنوان را به كار ميبرد: «لكن الرّاسخون في العلم منهم والمؤمنون يؤمنون بما اُنزل اليك؛44 ليكن راسخان در علم از [بين] ايشان و مؤمنان به آن چه بر تو نازل شده است ايمان ميآورند.»
بنابراين علماي عامل، آنان كه در شاهراه شريعت حق حركت ميكنند و معرفت آنها نسبت به حقايق دين مقدس كامل است، از جمله راسخان در علم هستند و از تأويل متشابهات قرآن آگاهند.
امام صادق(ع) فرمود: «ما از راسخان در علم هستيم و به تأويل قرآن آگاهيم.»45
ابن عباس ـ شاگرد اميرمؤمنان(ع) ـ ميگويد: «من از كساني هستم كه به تأويل قرآن آگاهند.»46
در وصيت نبياكرم(ص) آمده است: «در مورد هر چه دچار ترديد شديد از اهل علم بپرسيد تا شما را آگاه سازند.»47
اگر در ميان امت رسول خدا(ص) دانشمنداني نبودند كه آگاه به تأويل متشابهات قرآن باشند، حضرت(ص) مسلمانان را براي حلّ امور متشابه به آنان ارجاع نميداد.
«الحمد للّه الّذي هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدي لولا أن هدانا الله؛48 حمد خدايي را سزاست كه ما را بدين راه هدايت كرد و اگر خدا ما را راهنمايي نميكرد، خود راه به جايي نميبرديم.»
1 ) آل عمران (3) آيه7.
2 ) همان.
3 ) سفينة البحار، ج1، ص55.
4 ) ص (38) آيه29.
5 ) كافي، ج2، ص599.
6 ) مجمع البيان، ج2، ص410.
7 ) البرهان في علوم القرآن، ج2، ص72 ـ 73.
8 ) آل عمران (3) آيه18.
9 ) كشاف، ج1، ص338، چاپ بيروت.
10 ) آل عمران (3) آيههاي 7 ـ 10.
11 ) صف (89) آيه22.
12 ) ابي الفرج اصفهاني، الاغاني، (چاپ بيروت) ص112؛ ابن خلكان، ج6، ص346، رقم 821؛ شريف مرتضي رضي، غرر الفوائد، ج1، ص440.
49 ) بقره (2) آيه26.
50 ) تفسير كبير، ج7، ص177.
51 ) نحل(16) آيه83.
52 ) انوار التنزيل، ج2، ص5.
53 ) حج (22) آيه11.
54 ) آل عمران (3) آيه7.
55 ) عنكبوت(29) آيه69.
56 ) تفسير المنار، ج3، ص167.
57 ) تفسير الكبير، ج7، ص177.
58 ) بقره (2) آيه285.
59 ) توبه (9) آيه26.
60 ) آل عمران (3) آيه68.
61 ) همان، آيه18.
62 ) فصلت (41) آيه30.
63 ) حج (22) آيه38.
64 ) فاطر (35) آيه28.
65 ) الاتقان، ج2، ص3، ط1 و ص5 ـ 6، ط2.
66 ) به نقل تفسير المنار، ج3، ص174 ـ 175.
67 ) طبري، جامع البيان، ج3، ص116.
68 ) تفسير المنار، ج3، ص182.
69 ) زركشي، البرهان، ج2، ص74.
70 ) صبحي صالح، المباحث، ص282.
71 ) جامع البيان، ج3، ص116.
72 ) همان، ص122؛ مجمع البيان، ج2، ص410؛ بيضاوي، ج2، ص5.
73 ) عنكبوت (29) آيه69.
74 ) مريم (19) آيه76.
75 ) فصّلت (41) آيه30.
76 ) جنّ (72) آيه16.
77 ) بحارالانوار، ج92، ص78.
78 ) مرآة الانوار، ص15.
79 ) سفينة البحار، ج1، ص55.
80 ) نساء (4) آيه162.
81 ) بحراني، تفسير برهان، ج1، ص271.
82 ) سيوطي، الدّر المنثور، ج2، ص7.
83 ) بلاغي، آلاء الرحمان، ج1، ص258.
84 ) اعراف (7) آيه43.