ابو حامد محمد بن محمد غزالي (متوفي 505 ق.) از انديشمندان بنام و مؤلفان كثير التأليف است كه تأثير زيادي بر علما و دانشمندان بعد از خود داشته است. احاطه وي به علوم مختلفي چون فقه، حديث، تفسير، فلسفه و كلام موجب گرديد كه بر اقران معاصر خود تفوّق يافته، از شهرت زائد الوصفي برخوردار گردد (مدرس تبريزي، ج 4، ص 237). تأثير افكار و آراي تفسير غزالي را نبايد محدود به پيروان مكتب فكري بعد از او يعني انديشمندان اشعري و علماي اهل سنّت دانست، بلكه شعاع افكار او موجب تأثيرپذيري بزرگاني چون صدر المتألهين محمد بن ابراهيم بن يحيي شيرازي (متوفي 1050 ق.) ـ كه از نظر زماني و حوزه فكري از او فاصله زيادي داشتهاند ـ شده است. بيشترين تأثير غزالي بر ملا صدرا را در زمينه تفسير قرآن بايد دانست. غزالي نيز از مفسران كثير الاضلاعي است كه آثار متعددي در زمينه تفسير از خود به جا گذاشته است كه ميتوان از مهمترين آن ياقوت التأويل في تفسير التنزيل (حاجي خليفه، ج 2، ص 2408)، تفسير سورة يوسف، تنزية القرآن عن المطاعن، جواهر القرآن و احياء علوم الدين نام برد. (مدرس تبريزي، همان، ص 239). كه سه اثر اخير وي به زينت طبع آراسته شده است.
صدر المتألهين كه خود از فلاسفه بزرگ و نويسندگان كم نظير در جهان اسلام ميباشد و در اكثر موضوعات مختلف علوم اسلامي به تأليف و تصنيف پرداخته است نيز از نويسندگان كثير التأليف به شمار ميآيد و اكثر محققان معاصر به نوعي از آرا و افكار او بهره بردهاند. با اين كه بيشترين تبحر و شهرت علمي وي در فلسفه و حكمت ميباشد اما به علوم قرآن و تفسير، توجه خاصي نشان داده و آثار و تآليف نسبتاً زيادي در اين زمينه از او به جا مانده است. مرحوم آغا بزرگ تهراني در كتاب خود موسوم به الذريعه بيش از پانزده اثر را از وي كه در خصوص تفسير آيات و سور قرآن نگارش يافته نام برده است. (تهراني، آغا بزرگ، ج 20، ص 76) گرچه مجموعه تفسير وي مشتمل بر تمامي آيات و سور قرآن نيست و تنها بعضي از سور و آيات را شامل ميشود، لكن در ميان تفاسير قرآن كريم از جايگاه ممتاز و اهميت خاصّي برخوردار است. بيترديد نگارش مفاتيح الغيب به عنوان مقدمه اين تفسير بر اهميت و ارزش آن افزوده است. (ملا صدرا، مفاتيح الغيب، 84 و 1048) هدف مؤلف از اين مقدمة تفسير خود ـ همانگونه كه از نام آن بر ميآيد ـ دست يازي به كليدهاي ابواب غيب است تا پرده از چهره آيات برگيرد و اسرار آن را هويدا سازد. ملا صدرا تفسيرش را تحت تأثير انديشمندان پيش از خود ـ خصوصاً غزالي و به عقيدة بعضي از محققان معاصر (آشتياني، ص 211) بخشي از آن را در شهر قم ـ تأليف نموده است. ما در اين مقاله كوشش مينماييم تا به بيان تأثير پذيري وي از غزالي در محورهاي زير بپردازيم:
گرچه ملا صدرا را بايد از مفسراني دانست كه در تفسير خود از شيوه معمول مفسران پيروي نموده و به تبعيت از آنان در آغاز تفسير به بيان معاني واژهها و مفردات قرآن و نيز به ذكر انواع قراءات و موارد اختلاف ميان قراء و نقل آراي آنان پرداخته است؛ اما تحت تأثير ديدگاههاي غزالي به نكات ادبي و اعراب آيات و جنبههاي بلاغي قرآن توجه زيادي نشان نميدهد، چرا كه او همچون غزالي بحث در زمينه تفسير لغوي و ظاهر الفاظ و جنبههاي ادبي و بلاغي را چندان سودمند و وافي به مقصود نميداند. او مانند غزالي معتقد است قرآن به منظور پرداختن افراد به وجوه اعراب و جنبههاي ادبي آن نازل نشده است و پرداختن به اين امور، ثمرهاي جز تحصيل معارف جزئي در پي نخواهد داشت. وي غرض اصلي از نزول قرآن را درك معاني و اسرار آن ميداند. همو در ذيل آيه شريفه: ]مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللهِ وِاللهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينِ[ (سورة الجمعة، 5) گفته است: هر كس قرآن را حفظ نمايد، اما اسرار و معاني آن را درك نكرده به مقتضاي آن عمل نكند. به سان مركوبي است كه بر پشت خود كتاب حمل ميكند ولي از مطالب آن بيخبر و ناآگاه است. (ملا صدرا، تفسير القرآن الكريم،ج 7، ص184).
ملا صدرا گويد: كسي كه صرفاً به معاني واژهها و تفسير ظاهر الفاظ قرآن و نكات اعرابي و فنون ادبي آن و علم و فصاحت بيان و بديع آگاهي داشته باشد و در نزد خويش چنين بپندارد كه داناي به تفسير قرآن است و هدف نزول قرآن را بدست آوردن اين گونه معارف جزئيه بداند بيترديد مصداق تمثيلي است كه خداوند تعالي در آيه 5 سوره مباركه جمعه بيان داشته است. (همان، ج 7، ص 185).
صدر المتألهين، درباره راه وصول به دانشهايي كه از آن به علوم ظاهري تعبير ميكند، ميگويد: «هر كس ميخواهد بداند كه چرا «با» در«بسمله» كشيده شده و يا آن كه سين را مد دادهاند؟ و به چه علت «الف» از نظر كتابت در «بسمله» حذف شده اما در شريفه «باسم ربك» باقي مانده است؟ بر اوست كه به اهل خط و قرائت رجوع كند نيز آن كس كه ميخواهد بداند جايگاه «بسمله» در آيات چگونه است؟ آيا «بسمله» جزئي از آيه محسوب ميشود و يا آن كه آيهاي مستقل دانسته ميشود بايد به اصحاب نقل و راويان حديث مراجعه كند.» (همان، ج 1، ص 29 و 30)
نيز همو گفته است: «آن كس كه ميخواهد بداند كه «باء» در «بسمله» به چه تعلق دارد؟ و عامل محذوف در آن چيست؟ و يا چرا عامل محذوف متأخر آمده است ]بسمالله اقرأ و أتلوا[ و به چه علت خداي تعالي در شريفه «اقرأ باسم ربك» عامل را مقدم ذكر كرده است؟ و منظور از تعلق اسم «الله» به «اقرأ» چه ميباشد؟ و… بر اوست كه به تفاسير مشهور، بويژه به تفسير كشاف مراجعه كند. (همان)
ملا صدرا نه تنها گرايش به جنبههاي ادبي و بلاغي را در امر تفسير قرآن سودمند بر نميشمرد بلكه آن را از موانع و حجابهاي فهم و ادراك قرآن ميداند. او در مفاتيح الغيب ضمن بيان انواع موانع درك قرآن گفته است: «… (مانع) سوم آن كه (مفسر) غرق در علم عربي و ريزهكاريهاي الفاظ بوده و عمر خود را در بررسي آن به سر بياورد؛ زيرا هدف اصلي از فرو فرستادن قرآن جز خواندن خلق به جوار الهي، به سبب به كمال رسانيدن گوهرهاي وجودي آنان و تابناك نمودن دلهاي آنان به نور معرفت ربوبي و آيات او نيست؛ نه آن كه تمامي زندگي و عمر خود را در كيفيت كلام و نيكو أدا نمودن الفاظ و علم بلاغت و صنعت بديع بسر آورد. زيرا آن علوم از توابعي است كه بدانها احتجاج و گفتگو با منكران مينمايند. و اما بينايي در معناي آيات قرآني، آن نيست كه زمخشري و پيروان او بدان رسيده و در تمامي اوقات خود، نهايت كوشش خويش را در آن به كار گرفته و در نتيجه از معاني اصلي و حقيقت كلام الهي دور افتادند. (همو، مفاتيح الغيب، ص 221) صدر المتألهين، دقيقاً در اين مورد چون غزالي توجه به تفسير ظاهر (شامل علم قراآت، تفسير نقلي و تفسير لغوي) را از موانع فهم قرآن دانسته است. (غزالي، احياء علوم الدين، ج 1، ص 338) در حقيقت آنچه صدرالمتألهين در اين مورد بيان داشته؛ همان عباراتي است كه عيناً در كتاب احياء العلوم غزالي آمده است. ملا صدرا، به ذكر عبارات و الفاظ غزالي در تفسير خود بسنده نكرده است، بلكه در كتاب مفاتيح الغيب باب سوم از كتاب احياء العلوم تحت عنوان في اعمال الباطن في التلاوة را بيكم و كاست آورده است. مقايسه ميان كتاب احياء العلوم و مفاتيح الغيب و تفسير وي اين نظريه را اثبات ميكند كه صدرالمتألهين شديداً تحت تأثير ديدگاههاي تفسيري غزالي واقع شده است. در اينجا نمونهاي از عباراتي كه در كتاب احياء العلوم آمده و ملا صدرا آن را بيكم و كاست (يا با تغيير جزئي) آورده، به منظور مقايسه و تبيين بهتر مطلب، ذكر مينماييم.
غزالي در باب ششم از كتاب احياء العلوم موسوم به «آفات العلم» آورده است:
«و من العلماء من يخزن علمه فلا يجب أن يوجد عند غيره فذلك في الدرك الأول من النار و من العلماء من يكون في علمه بمنزلة السلطان إن ردّ عليه شيء من علمه أو تهون شيء من حقّه غضب فذلك في الدرك الثاني من النار… و إياك آن تضحك من غير عجب أو تمشي من غير أرب…» (غزالي، ج 1، ص 77)
و ملا صدرا عين عبارات غزالي را با كمترين تغيير در تفسير خود آورده است:
«و من العلماء من يخزن علمه فلا يجب أن يوجد عند غيره فذلك في الدرك الأول من النار و من العلماء من يكون في علمه بمنزلة السلطان إن ردّ عليه شيء من علمه أو تهون شيء من حقّه غضب فذلك في الدرك الثاني من النار … و إياك آن تضحك من غير عجب أو تمشي من غير أرب…» (ملا صدرا، ج 3، ص 229)
در بعضي موارد ملا صدرا ضمن نقل عين كلام غزالي، به صراحت از او نام برده و به نقل كلام او ميپردازد. در اينجا به ذكر نمونهاي ديگر ميپردازيم. تفاوتهاي جزئي در متن دو كتاب مذكور با خط تيره مشخص شده است.
غزالي در كتاب احياء العلوم آورده است:
«فهذه مخاوف الانبياء و الأولياء و الصالحين و نحن أجدر بالخوف منهم، لكن ليس الخوف بكثرة الذنوب بل بصفاء القلوب و كمال المعرفة و إلا فليس أمنناً لقلّة ذنوبنا و كثرة طاعتنا بل قادتنا شهوتنا و غلبت علينا شقوتنا و صدتنا عن ملاحظة احوالنا غفلتنا و قسوتنا فلا قرب الرحيل ينبهنا … يشوق إلي التوبة سرائر قلوبنا. (غزالي، ج 4، ص 198)
ملا صدرا چنين آورده است:
«فهذه مخاوفهم و نحن أجدر بالخوف منهم، لكن ليس الخوف بكثرة الذنوب بل بصفاء القلوب و كمال المعرفة و إلا فليس أمنناً لقلّة ذنوبنا و كثرة طاعتنا بل قادتنا شهوتنا وغلبت علينا شقوتنا وصدتنا عن ملاحظة احوالنا غفلتنا وقسوتنا فلا قرب الرحيل ينبهنا… يسوق إلي التوبة سرائر قلوبنا (ملا صدرا، التفسير، ج 3، ص 211 و 212).
گذشته از اين آقاي خواجوي محقق محترم كتاب تفسير ملا صدرا در هامش آن به ذكر منابع ملا صدرا اشاره و از جمله كتاب احياء العلوم نام برده است. (نك: غزالي، ج 1، صص 331 الي 340 و صدرالمتألهين، مفاتيح الغيب، صص 214 الي 237. نيز بنگريد به: الإحياء، ج 1، ص 73 و صدرالمتألهين، التفسير، ج 3، صصص 221، 223 و 234).
ملا صدرا معتقد است كسب و فراگيري بسيار از مسائل فرعيه مفيد نبوده و اشتغال به آن بهرهاي جز تضييع عمر آدمي را در بر ندارد، او ميگويد عمر آدمي ارزشمندتر از آن است كه در راه چنين اموري مصروف گردد و در بعضي موارد فقها را بخاطر اين موضوع مورد ملامت و نكوهش خويش قرار داده است. (امين، محسن؛ اعيان الشيعه، ج 9، ص 329) وي در اين مورد چنين گفته است:
«… و عجيب است كه بيشترين منتسبين به علم كه چگونه قناعت نمودهاند به مرتبه عوام و نساء و صبيان؛ و به بحث از حقيقت نفوس خود مشغول نميشوند و از آن كه مآل آن به كجا خواهد كشيد. تفحص نميكنند؛ با آن كه برايشان فرض است و در طول عمر مشغول ميشوند به بسياري از مسائل فرعيه و خلافات فقهيه كه عمرها ميگذرد و كس به آن محتاج نميشود مثل احكام فروعات نادره از ميراث و طاق و احكام شقوق و احتمالات بعيده در مزارعه و مساقات كه حتي يك از آنها در عمرهاي طويل واقع نميشود؛ با آن كه در هر زماني اشخاصي هستند كه به آن قيام نمايند و توجه به اين مسائل بر كسي فرض عين نيست بلكه مانند ساير فرضهاي كفايي است. (ملا صدرا، مبدأ و معاد، ص 499)».
وي در ذيل كتاب مبدأ و معاد خود به اين شعر عرفي شيرازي استشهاد كرده كه بيانگر نوع نگرش و نظر او درباره ميزان اهميت اين رشته علم ميباشد:
فقيهان دفتري را ميپرستند حرم جويان دري را ميپرستند
بر افكن پرده تا معلوم گردد كه ياران ديگـري را ميپرستند
(همان، ص 427)
همو در جاي ديگر گفته است: «… اگر از اهل اين فني؛ تفكر نما والا، چشمت را از خواندن اين كتاب و تدبّر و تفكّر در مشكلات علم قرآن بپوشان و بپرداز به خواندن قصهها و خبرها و روايات و همچنين تاريخ و نسبشناسي نياكان و دنبال قواعد عربي و لغت رفتن و حفظ روايت بدون آگاهي و فهم درايت و بپردازد به آنچه كه در نزد تو مانند نتيجه براي همه است يعني سخن گفتن از مسائل فرعي فقه كه محل خلاف و گفتگو است و از نوادر فرعهاي طلاق و بنده آزاد كردن و سلم و اجاره و رهن و تقسيم مال ارث كه احتياج به كسرهاي بسيار دقيق دارد تا مخرج صحيح بدست آيد و غير اينها از اين چيزهاي مهم كه در بعضي اوقات براي بعضي افراد احتياج ميافتد و خداوند براي اين كار مانند كارهاي ديگر كه در مرتبه و منزلت از اين پستتر است اشخاص و گروهي را گماشته است كه اين را خيلي بزرگ و مهم دانستهاند و در آن پافشاري مينمايند و از داشتن آن خيلي خوشحال و خرماند. كل حزب بما الديهم فرحون.» (همو: اسرار الآيات، ص 278)
صدر المتألهين تحت تأثير غزالي گفته است: منشأ اشتباه دانشهاي نكوهيده و مذموم با علوم شريعت به جهت دگرگوني و تحريفي است كه در معاني و مداليل واژهها رخ داده است؛ وي در توضيح اين مطلب، ضمن نقل كلام غزالي در تفسير خود ميگويد: كلمه «فقه» از جمله واژههايي است كه مدلول آن دستخوش تحريف و دگرگوني شده است و هم اكنون آن را به شناختن و دانستن اقسام فتاوي شگفت حمل ميكنند؛ حال آن كه از فقه در عهد نخستين (عهد صحابه و تابعين) به عنوان شناخت علم آخرت و شناسايي نفس و آفات و بيمايهاي آن و همچنين درك حقارت دنيا و آگاهي يافتن از نعمتهايي كه نيكان در آخرت از آن برخوردار ميگردند و اظهار خشيت و خوف در دل نسبت به ذات باري تعالي تعبير ميشده است و مراد از «تفقه» در دين و «انذار» ـ كه در آيه شريفه «و ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم إذا رجعوا» (التوبة، 122) آمده است ـ اين گونه از علم است؛ نه علم احكام و مسائل مربوط به طلاق، لعان، عتق، اجازه و نظاير آن، چرا كه سر و كار داشتن با اين امور موجب قساوت قلب آدمي و از ميان رفتن خشيت او نسبت به ذات باري تعالي ميگردد؛ همانگونه كه اين معني را در مورد كساني كه صرفاً به فقه روي آوردهاند ميتوان ديد (صدر المتألهين، التفسير، ج 2، ص 350 و غزالي، الاحياء، ج 1، ص 44) در اينجا به مناسبت عين كلام غزالي و پس از آن كلام صدر المتألهين را به منظور مقايسه ذكر مينماييم:
غزالي گويد: «و لقد كان اسم الفقه في العصر الأول مطلقاً علي علم طريق الآخرة و معرفة دقائق آفات النفوس و مفسدات الاعمال و قوة الاحاطة بحقارة الدنيا و شدة التطلع الي نعيم الآخرة و استيلاء الخوف علي القلب و بذلك عليه قوله عزوجل: (ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم) و ما يحصل به الانذار و التخويف هو هذا الفقه دون تفريعات الطلاق و العتاق و اللعان و السلم و الإجارة فذلك لايحصل به إنذار و لا تخويف بل التجرد له علي الدوام يقسي القلب و ينزع الخشية منه كما نشاهد الآن من المتجردين له». (غزالي، الاحياء، ج 1، ص 44)
و ملا صدرا عبارت غزالي را با تغييرات بسيار اندك در تفسير خود نقل نموده است:
«فلقد كان اسم الفقه في العصر الأول مطلقاً علي علم طريق الآخرة و معرفة دقائق آفات النفوس و مفسدات الاعمال و قوة الاحاطة بحقارة الدنيا و شدة التطلع الي نعيم الآخرة و استيلاء الخوف علي القلب كما يدلك عليه: (ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم) و ما به الانذار و التخويف هو هذا الفقه دون تفريعات الطلاق و العتاق و اللعان و السلم و الإجارة فذلك لا يحصل به إنذار و لا تخويف بل التجرد له علي الدوام يقسي القلب و ينزع الخشية منه كما نشاهد الآن من المتجردين له» (صدر المتألهين، التفسير، ج 2، ص 350)
بيترديد ملا صدرا در خصوص كم ارزش دانستن جنبههاي ادبي و بلاغي قرآن و همچنين اظهار بيعلاقگي وي نسبت به علم فقه، راه اغراق و مبالغه را پيموده و بيشك اين گونه آراي وي تحت تأثير افكار غزالي (متوفي 505ق.) به وجود آمده است. غزالي در كتاب احياء العلوم و جواهر القرآن به تقسيمبندي علوم پرداخته و بعضي از علوم را علم پوسته و قشر و برخي ديگر را علم لباب و مغز ناميده است. غزالي در جواهر القرآن علوم ادبي شامل صرف، نحو، لغت، علوم بلاغت و تاريخ و فقه را در شمار علوم پوسته و قشر ياد كرده و اين گونه دانشها را علوم آلي و ابزاري دانسته است و علم معرفت نفس در مبدأ و معادشناسي را علم لباب و مغز خوانده و آن را برترين و اشرف همه دانشها برشمرده است. (غزالي، ابو حامد، جواهر القرآن، صص 18 و 24) ملا صدرا نيز در اين باره از او متأثر شده و از آثار او بهره گرفته و نوشتههاي او را عيناً در آثار خود، نقل نموده است. (ملا صدرا، التفسير، ج 4، صص 169 و 170)
ملا صدرا، همچون غزالي در تفسير قرآن به جنبههاي معنوي و عرفاني آن، از خود گرايش نشان ميدهد. او معتقد است كه اكثر مفسراني كه به جنبههاي ظاهري و لساني قرآن نظر داشتهاند، از توجه به معاني و بطون آيات غافل ماندهاند. او ميگويد: مانع اصلي اين مفسران از فهم و حقايق قرآن، فريفته شدن ايشان به ظاهر آيات بوده است. (همو، التفسير، ج 6، ص 10) نيز همانگونه كه پيش از اين گذشت از روش تفسيري و تأويل آيات مفسران تأويلگرا ـ نظير معتزله كه از شيوههاي بلاغي از قبيل بهرهگيري از تمثيل، استعاره و مجاز در تفسير آيات استفاده كردهاند ـ انتقاد ميكند. (همان، ج 4، ص 163)
او بر اين باور است كه مفسر در تفسير آيات نبايد جز به نقل صريح و يا مكاشفه قلبي ـ كه رد و تكذيب آن ممكن نباشد ـ اعتماد ورزد، چرا كه عدم توجه به اين موضوع موجب فرو افتادن وي در هلاكت و نابودي ميگردد. (همان، ج 4، ص 162 و بنگريد به: غزالي، احياء العلوم، ج 1، ص 124)
صدر المتألهين مهمترين آفاتي را كه موجب حرمان و بيبهرگي مفسر از فهم اسرار آيات ميگردد شيوع جهل، دنياخواهي و مقام پرستي و شهرت طلبي و تقرب جستن به پادشاهان و حاكمان خوانده است. او معتقد است تزكيه دروني، طهارت نفس و دوري گزيدن از عادات و رسوم مردمان از مهمترين عوامل دستيازي به اسرار قرآن است. (همان، ج 4، ص 163) او درباره كشف و پردهبرداري از حقايق قرآن گويد: «تحقيق معاني و اسرار قرآن به وسيله دانش مكاشفه ـ كه درياي بس بزرگ است ـ شناخته ميشود و تفسير ظاهري نميتواند ما را از آن بينياز كند، بلكه اگر آدمي همه عمر خود را در راه كشف اين اسرار و تحصيل مقدمات و لواحق آن مصروف دارد، كفايت اين مهم را نمينمايد، بلكه قبل از آن كه بتواند همه لواحق اين علم را به دست آورد، چراغ عمرش به خاموشي ميگرايد. او ميگويد: نبايد پنداشته شود كه ما تنها به تفسير و تحقيق معاني بعضي از واژهها و عبارات قرآن نيازمنديم، بلكه هر واژهاي از قرآن داراي اسرار و معنايي ژرف است كه تنها راسخان در علم به قدر صفا و پاكي دل و به فراخور دانش خويش ميتوانند از رخسار اين معاني پرده برگيرند و هر يك از آنان را در فهم اين معاني، مراتبي است». (همان، ج 4، ص 164)
ملا صدرا در اين مورد مطالب خود را عيناً از كتاب احياء العلوم غزالي ـ بيآن كه از او ياد نمايد ـ برگرفته و گاه به تلخيص كلام و يا حذف بعضي از عبارات او پرداخته است، لكن با اندك توجهي ميتوان دريافت كه آنچه وي نقل نموده، منقول از غزالي است. در اينجا به ذكر نمونه ديگر ميپردازيم:
غزالي در كتاب احياء العلوم آورده است: «فحقيقة هذا يستمدّ من بحر عظيم من علوم المكاشفات لا يغني عنه ظاهر التفسير… و لعل العمر لو انفق في استكشاف اسرار هذا المعني و ما يرتبط بمقدماته و لواحقه لا نقضي العمر قبل استيفاء جميع لواحقه و ما من كلمة من القرآن الا تحقيقها محوج الي مثل ذلك و انما ينكشف للراسخين في العلم بقدر غزارة علومهم و صفاء قلوبهم و توفر دواعيهم علي التدبر و تجردهم للطلب» (غزالي، ج 1، ص 346).
عين اين عبارات را صدر المتألهين در تفسير خود آورده است: «و امّا التحقيق فهو مما يستمدّ من بحر عظيم من علوم المكاشفات لا يغني عنه ظاهر التفسير… و لعل العمر لو انفق في استكشاف اسرار هذا المعني و ما يرتبط بمقدماته و لواحقه لا نقضي العمر قبل استيفاء جميع لواحقه و ما من كلمة من القرآن الا تحقيقها محوج الي مثل ذلك و انما ينكشف للراسخين في العلم قدر غزارة علومهم و صفاء قلوبهم و توفر دواعيهم علي التدبر و تجردهم للطلب». (ملا صدرا، التفسير، ج 4، ص 161)
ملا صدرا اظهار ميدارد: در قرآن دانشهاي گوناگوني وجود دارد؛ همانگونه كه در آن حقايق قدسي رباني ـ كه غذاي انديشههاي والاست ـ نهفته است، همانگونه نيز در آن، واكنشهاي جزئي نظير: احكام سياسي و فقهي، داستان و اخبار و حكايات اقوام گذشته يافت ميگردد و عموم مسلمانان ـ كه در مرتبه متوسط از نجات قرار دارند ـ از آن علوم جزئي بهرهمند ميشوند و در جهان آخرت از گونهاي حيات برخوردارند كه نسبت به حيات ره يافتگان مقرب ـ كه از زندگي و حيات عقلي برخوردارند ـ در درجه پايينتري قرار گرفتهاند. (همان، ج 6، ص 9)
او ميگويد: در قرآن غذاهاي روحاني و جسماني وجود دارد كه بقاي زندگي عقلاني و نفساني را در جهان آخرت موجب ميگردد. (همان) وي در اين باره، نظمي به پارسي سروده است:
گشتـه نـازل از بـراي اغتـذاهست قرآن چون طعامي كز سما
اغتـذا يـابـد دواب از راه فـماغتـذاي آدم از لـوح و قلـم
رزق انسان گشته نازل از سـما« في السماء رزقكم » گفته خدا
روزي حيوان بود از آش و نانروزي انسان رسـد از آسـمان
قشر و كَه بيني نه مغز و دانههاتـو ز قرآن بنـگري افسانـهها
تبن و قشر از بهر حيوان ني حبوبهست بهر آدمي دهن و لبوب
جان دهي بهتر لغت يا نحو و صرفتو ز قرآن مي نجويي غير حرف
كه نباشد فـرق از تـو تـا دوابانـدر سعيي هميشـه با شتاب
ملا صدرا پس از آن كه علوم مختلف را به موائد (مائدهها) و اغذيه تشبيه مينمايد ميگويد: هر كس با توجه به انديشه و فراخور عقل و دانش خود از اين معاني و موائد قرآني بهره ميگيرد:
چون غذا با مغتذي باشد شبه گاو و خر را خوش نيايد جز كه كه
(همان)
ملا صدرا تحت تأثير غزالي معتقد است بسياري از نكات و معاني دقيق و رازهاي قرآن بر دلهاي اشخاصي كه قلوبشان را صافي و افكار خود را پاك نمودهاند وارد ميشود، لكن اثري از آن دركتابهاي تفسيري ديده نميشود و مفسران نامدار از آن آگاهي ندارند. (غزالي، ج 1، ص 78 و ملا صدرا، التفسير، ج 3، ص 232). در اين مورد عبارتي كه در تفسير ملا صدرا آمده دقيقاً منطبق با كلام غزالي است.
غزالي گويد: «فكم من معان دقيقة من اسرار القرآن تخطر علي قلب المتجردين الذكر و الفكر و تخلو عنها كتب التفاسير و لا يطلع عليه أفاضل المفسرين» (غزالي، همان).
و صدر المتألهين عين عبارت او را در تفسير خود نقل كرده است: «فكم من معان دقيقة من اسرار القرآن تخطر علي قلب المتجردين الذكر و الفكر و تخلو عنها كتب التفاسير و لا يطلع عليه أفاضل المفسرين» (ملا صدرا، همان).
با آن كه ملا صدرا براي قرآن، مراتب و بطوني قائل است اما بر اين باور است كه هيچ كس جز ذات باري تعالي نميتواند به نهايت و ژرفاي اسرار و معاني قرآن، دست يازد و اگر همه درياها مركب شوند و همه درختان در روي زمين به قلم تبديل گردند نميتوانند اسرار كلمات خداوند را شمارش كنند. (همان، ج 4، ص 162) «قُل لو كان البحر مداداً لِكلمات ربي لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربي و لو جئنا بمثله مدداً». (سورة الكهف: 109)
(اگر دريا براي نوشتن كلمات پروردگار من مركب شود، قبل از آن كه كلمات پروردگارم تمام شود، دريا به آخر برسد هر چند همانند آن را به مدد آوريم).
ملا صدرا، با توجه به اختلاف آراي مفسران دربارة آيات موهم تشبيه، آنها را به چهار گروه تقسيم نموده و در اين باره چنين گفته است:
«بدانكه مردمان را در بخش متشابهات قرآن و حديث مانند شريفه« يد الله فوق ايديهم» (سوره الفتح، 10)؛ (روي دستهايشان دست خداست.) و «استوي علي العرش» (سوره الاعراف، 54)؛ (بر عرش تكيه زد) و «جاء ربك» (سوره الفجر: 22) (پروردگارت آمد) و همچنين «وجه» (صورت)، «ضحك» (خنده)، «استحيا» (شرم) و «غضب» (خشم) و «مجي و اتتان» (آمدن) و«في ظلل من الغمام» (در سايهبانهايي از ابر) و آنچه كه بر اين اسلوب است و موهم تشبيه ميباشد، روشها و مذاهب بيشماري است:
الف ـ شيوه لغويها و اكثر فقها و اهل حديث و حنبليان و كراميان كه معتقدند: مدلول و معناي ظاهري الفاظ و معناي اوليه آن بايد محفوظ بماند بيآن كه مراعات تقديس و تنزيه را در مورد ذات و صفات خداوند تعالي مد نظر قرار دهند.
ب ـ طريقة عقل گرايان و نكته سنجان كه الفاظ را به گونهاي تأويل مينمايند كه با قواعد نظري و مقدمات علمي ايشان سازگار باشد و خداوند را از صفات مخلوقين و ممكنات تقديس و تنزيه مينمايند.
ج ـ شيوه اهل اعتزال كه جمع ميان دو روش فوق نموده، در برخي امور قائل به تشبيه و در بعضي ديگر معتقد به تنزيه گرديدهاند. آنان در باب مبدأ و صفات باري تعالي قائل به تنزيه شده و در باب مسائل مربوط به معاد و رستاخيز به تشبيه گرويدهاند.
د ـ طريقه راسخان در علم و ايقان است كه بيآنكه معناي ظاهري الفاظ و مدلول واقعي آن تغيير نمايد و يا آن كه تأويلي صورت پذيرد به تحقيق معاني الفاظ و پيراستن معاني الفاظ از امور زائد ميپردازند. (ملا صدرا، التفسير، ج 4، ص 150 و مفاتيح الغيب، صص 237 ـ 239)
ملا صدرا ضمن انتقاد از سه روش نخست، شيوة راسخان در علم را صحيحترين و مطمئنترين روش تفسير در باب آيات موهم تشبيه دانسته است. او در اين باره چنين گفته است: «آن چيزي كه براي علماي راسخين و عرفاي محققين از رازهاي قرآني و اسرار آن كشف ميگردد مخالف ظاهر تفسير نميباشد. بلكه مكمّل و متمّم آن بوده و رد شدن از پوست و رسيدن به مغز و گذشتن از ظاهر و رسيدن به باطن و درون آن است. اين چيزي است كه ما دربارة فهم معاني قرآن ميگوييم از ظاهر و رسيدن به باطن و درون آن است كه اين چيزي است كه دربارة فهم معاني قرآن ميگوييم نه آنچه كه با ظاهر قرآن مخالفت داشته باشد. همچنانكه پويندگان راههاي افراط و گزافهگويان بر آن راه يافتهاند. مانند آن كه استواء بر عرش را تنها تصوير عظمت و خيال نمودن كبرياي حق تأويل كرده و كرسي را تنها علم و يا قدرت، و معيت و آمدن و نزديكي و ديگر چيزها را مجرد خيالي كه از حصول و دريافت خالي است تأويل نمودهاند. (همو، مفاتيح الغيب، ص 250)
ملا صدرا از شيوه ظاهر گرايان به علت جمود آنان بر ظواهر الفاظ انتقاد مينمايد و ميگويد: اين گروه به جهت جمودي كه به ظواهر الفاظ دارند به حقيقت معاني قرآن راه پيدا نمينمايند. نيز، تأويلات معتزله را كه در تفسير آيات از صناعات ادبي و علوم بلاغي بهره گرفتهاند بويژه آن كه در تأويل آيات متشابهه از تخييل و تمثيل استفاده زيادي نمودهاند نادرست ميشمرد.
وي در ذيل تفسير شريفه «وسع كرسيه السموات و الارض» گويد زمخشري گفته است: اين آيه تنها عظمت و بزرگي قدرت خداوند را به تصوير كشيده، و نوعي تخييل به شمار ميآيد، و در واقع «كرسي»، «نشستن (استواء)» و «نشينندهاي (مستوي)» در كار نيست و نيز در مورد شريفه «و ما قدر و الله حق قدره و الأرض جميعاً قبضته يوم القيامة و السموات مطويات بيمينه» (سورة الزمر، 67) گفته است مراد از «قبضة»، «طيّ» و «يمين» نوعي تخييل است كه براي بيان عظمت و بزرگيشأن خداي تعالي ذكر شده است و نوعي تمثيل محسوس است. ملا صدرا ضمن آن كه ميگويد: اصل اين نظريه را «قفال» ابداع كرده است و بسياري از مفسران آن را نيكو و پسنديده شمردهاند، اما او اين نظريه را مردود ميشمرد. چرا كه در نظر ملا صدرا حمل الفاظ و ظواهر آيات قرآن و نصوصي كه در كتاب و سنت آمده، به مجرد تخييل و تمثيل بيآنكه قائل به حقيقت ديني و اصل ايماني باشيم امري نادرست و غير جايز است؛ بلكه اين كار به منزله گشودن باب سفسطه و تعليل و مسدود نمودن باب هدايت جويي در آيات قرآن است، چرا كه جايز دانستن اين گونه تخييلات و تمثيلات بدون توجه به حقايق ديني منتهي به سد باب اعتقاد دربارة معاد جسماني و عذاب قبر، صراط، حساب، ميزان، بهشت، دوزخ، حور، غلمان و ساير مواعيد كه در شرع از آنها ياد شده ميگردد. زيرا با فرض مذكور براي هر كس جايز است كه هر يك از اين امور را حمل بر تخييل نموده و حقيقتي عيني براي آنها قائل نشود. (همو، التفسير، ج 4، صص 164 و 165) ملاصدرا اين انتقادات را تحت تأثير غزالي، عليه معتزله بيان داشته است و آنچه از اين مطالبي كه ملا صدرا در تفسير خود ذكر كرده است عيناً منقول از گفتار غزالي است. (غزالي، احياء العلوم، ج 1، ص 124)
در اينجا عبارات اين دو تن را جهت تبيين بهتر مطلب و مقايسه آن دو با هم، عيناً نقل مينماييم.
غزالي گويد: «و ذهبت طائفة إلي الاقتصاد و فتحوا باب التأويل في كل ما يتعلق بصفات الله سبحانه و تركوا ما يتعلق بالآخرة علي ظواهرها و منعوا التأويل فيه و هم الآشعرية. و زاد المعتزلة عليهم حتي أولوا من صفاته الرؤية و أولوا كونه سميعاً بصيراً و أولوا المعراج و زعموا أنه لم يكن بالجسد و أولوا عذاب القبر و الميزان و الصراط و جملة من احكام الآخرة و لكن أقروا بحشر الأجساد و بالجنة و اشتمالها علي المأكولات و المشمومات و المنكوحات… يذيب الشحوم». (غزالي، احياء العلوم، ج 1، ص 124)
و ملا صدرا عبارات او را با اندكي تغيير در تفسير خود ذكر كرده است:
«و ذهبت طائفة إلي الاقتصاد في باب التأويل ففتحوا باب التأويل في المبدأ و سدّوها في المعاد، فأولوا في كل ما يتعلق بصفات الله من الرحمة و العلو و العظمة و غيرها و تركوا ما يتعلق بالآخرة علي ظواهرها و منعوا التأويل فيه و هم الآشعرية ـ أصحاب أبي الحسن الأشعري ـ و زاد المعتزلة عليهم حتي أولوا من صفاتالله ما لم يأولوا الأشاعرة فأولوا «السمع» الي مطلق العلم بالمسوعات و «البصر» الي العلم بالمبصرات وأولوا المعراج و زعموا أنه لم يكن بالجسد و أولوا عذاب القبر و الميزان و الصراط و جملة من احكام الآخرة و لكن أقروا بحشر الأجساد و بالجنة و اشتمالها علي المأكولات و المشمومات و المنكوحات… يذيب الشحوم». (ملا صدرا، التفسير، ج 4، صص 164 و 165)
ملا صدرا با آن كه شيوة تفسير ظاهري را نميپسندد، ولي آن را بهتر و نزديكتر به تفسير گروه چهارم ـ كه آن را شيوه تأويل گران واقعي و راسخان در علم ناميده است ـ ميداند او در اين باره ميگويد: كساني كه به ظاهر الفاظ جمود دارند و از مدلول ظاهري آيات فراتر نميروند از گروه سوم يعني معتزله كه از صناعات ادبي و از كنايات و استعمارات در تفسير آيات استمداد ميجويند، به حقيقت نزديكتر ميباشند. (همان، ج 4، ص 161) چرا كه اين گروه حداقل نسبت به حفظ قالب معاني و صورت حقايق آيات ـ كه مراد خداوند تعالي است ـ كوشيدهاند. از گفتار ملا صدرا، به روشني معلوم ميگردد كه او نسبت به روش تفسيري معتزله ـ كه در بحث توحيد و عدل با شيعه اماميه همداستان ميباشند ـ از خود واكنش و حساسيّت منفي نشان ميدهد. به طوري كه تفسير اهل ظاهر ـ كه دانشمندان و مفسران شيعي آن را مردود دانستهاند ـ را بر تفسير آنان ترجيح ميدهد و با تفسير اشاعره با تساهل و تسامح رفتار ميكند. در اين باره بايد اذعان نمود تأثير انديشههاي غزالي بر ملا صدرا آنگونه قوي بوده كه موجب گرايش و نزديكي وي به افكار او شده است، به طوري كه عبارات و كلمات وي را همانگونه كه در كتاب احياء العلوم آمده و در آن، از اشاعره تمجيد شده، بيكم و كاست در تفسير خود آورده است. (بنگريد به: غزالي، احياء علوم الدين، ج 1، ص 124)
ملا صدرا در تفسير خود به طور مبسوط دربارة حروف مقطعه سخن گفته و به بيان آرا و نظريات دانشمندان دربارة اين حروف پرداخته است. او معتقد است كه حروف مقطعه فاقد معنا و بدون مدلول نيست و در اين باره به اين حديث مشهور كه از حضرت علي (ع) نقل شده استناد ميجويد: «لكل كتاب صفوة و صفوة هذا الكتاب حروف التهجي» نيز بر اين باور است كه اين نظريه كه گفته شده فهم و درك مدلول و معناي اين حروف ممكن نيست، مقرون به صحت نميباشد. (ملا صدرا، التفسير، ج 1، ص 205)
وي ميگويد: صحيحترين سخني كه تاكنون دربارة حروف تهجي ابراز شده، نظريه ابن سينا ميباشد كه در رسالة خود موسوم به النيروزيه آن را بيان داشته است. (همان، ج 1، ص 219)
ملا صدرا، نظريه ابن سينا را با اندكي تصرف در تفسير و كتاب اسرار الآيات آورده است. برابر اين نظريه حروف جمل (أبجد) در مقابل مراتب موجودات قرار دارند. «أ» اشاره به مبدأ اول است. چون آن اول نخستها و ابتداي فرديت و اعداد است. و «با» اشاره به عالم عقل است و به همين جهت گفته شده كه موجودات از «با» بسمالله ظاهر شدند. چون آن از حروفي است كه بعد از «أ» الف و در ازاي ذات خداوندي وضع شده است وآن اشاره به عقل كلي است. (همو، اسرار الآيات، ص13؛ التفسير، ج 1، ص219) نيز «جيم» دلالت بر نفس كلي ميكند و «دال» دلالت بر عالم طبيعت مينمايد. طبق اين نظريه اين چهار حروف اشارهاي به موجودات چهارگانه كه در وجود و ايجاد پشت سر هم قرار گرفته ميباشد. همچنين «ها» بر ذات باري تعالي و «واو» بر عقل و «زا» بر نفس و «حا» بر طبيعت و «طا» بر هيولي و عالم ماده دلالت دارد. (همو، اسرار الآيات، ص 114؛ و التفسير، ج 1، ص 119) او پس از آن كه به تطبيق حروف أبجد با مراتب وجود ميپردازد درباره حروف مقطعه و مدلول آن چنين ميگويد:
مدلول «الم» عبارتست از: سوگند به ذات اول تعالي و صاحب امر و خلق و مدلول «المر» سوگند به اول تعالي صاحب امر و خلق، آن كه هم اول است و هم آخر، هم مبدأ است و هم غايت اشياء. و مراد از «المص» سوگند به اول تعالي صاحب امر و خلق و موجودكننده تمام عالميان. و معناي «ص» سوگند به عنايت كلي است. و «ق» سوگند به ابداع كه تمام موجودات را فراگرفته است. و «كهيعص» سوگند به نسبتي كه براي «ك» است يعني نسبت عالم خلق به مبدأ اول. «يس» سوگند به اول فيض و ابداع كه همان آفرينش و تكوين است. «حم» سوگند به عالم طبيعي كه در مجموعه خلق است. و «حمعسق» سوگند به مدلول سايط آفرينش در وجود عالم طبيعي است. «طس» سوگند به عالم هيولي كه در عالم خلق و تكوين قرار گرفته است و «ن» قسم به عالم تكوين و عالم أمر است. (همان، التفسير، ج 1، ص 119 و 120) ملا صدرا پس از بيان اين نظريه، آن را بهترين و محكمترين نظريهاي ميداند كه درباره حروف مقطعه بيان شده است. (همان، ج 1، ص 120)
ملا صدرا در آثار خود، مخصوصاً در تفسير تحت تأثير آراي كلامي ابو حامد غزالي واقع شده و از آرا و نظريات تفسير او در تفسير خود ياد كرده و از آن بهرهها برده است. ملا صدرا در تفسير خود از مفسراني كه داراي مشرب اعتزال ميباشند چون زمخشري، ابو مسلم بحر اصفهاني و قفال نيشابوري به خوبي ياد نميكند بلكه چون غزالي آراي آنان را به شدت مورد انتقاد قرار ميدهد. به گونهاي در بعضي موارد به آراي جبرگرايانه اشاعره نزديك ميشود؛ حال آن كه متكلمان اماميه با معتزله در مسائل مربوط به عدل و توحيد، آراي همانندي ابراز كردهاند؛ به طوري كه به واسطه اتفاق آراي آنان در اين زمينه، اين دو فرقه را اهل توحيد و عدل نام نهادهاند. براي نمونه وي در ذيل تفسير شريفة «لا إكراه في الدين» (البقرة، 256) چنين ميگويد: «ابو مسلم (بحر اصفهاني) و قفال معتزلي گفتهاند: خداي تعالي امر ايمان را بر پايه جبر و اجبار قرار نداده است، بلكه آن را بر اساس اراده و اختيار استوار گردانيده است اما اين نظريه صحيح نميباشد؛ چرا كه در ايمان ـ كه باور يقيني است ـ اختيار را راهي نيست، براي آن كه: ايمان عين علم است و علم همچون ساير امور قلبي از طريق افاضه الهي و بيواسطه و نه بر اساس اختيار فرد، حاصل ميگردد، لازمه اين كه گفته ميشود ايمان از روي اختيار محقق نميشود، بدان معنا نيست كه ايمان از روي اجبار بدست ميآيد تا با شريفه «لا اكراه في الدين» تعارض نمايد. چرا كه روح آدمي از عالم «امر» است و تصورات كلي و باورهاي قلبي نيز اموري مربوط به عالم «أمر» ميباشند و هر آنچه كه مربوط به عالم «امر» باشد، برتر و والاتر از آن است كه از طريق جبر و اختيار حاصل شود. بلكه تحقق آن از طريق «رضا» است. و آنچه كه از طريق «رضا» حاصل شود، امري است كه وجود آن عين مشيت و محبت و عشق و شوق است». (ملاصدرا، التفسير، ج 4، ص 194)
همچنين در ذيل شريفه «و الذين كفروا اولياءهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات» (البقرة، 257) گفته است: «معتزله با اين آيه استدلال كردهاند كه كافر شدن كافران، معلول قضاي الهي نميباشد، چرا كه كفر آنان به طاغوت نسبت داده شده است. ملا صدرا ضمن رد نظر آنان گويد: نسبت كفر به طاغوت در آيه، به اتفاق همه مفسران، امري مجازي است و دليلي براي معتزله محسوب نميشود. (ملا صدرا، التفسير، ج 4، ص 248)
ملاحظه ميشود آنچه در اين باره ملا صدرا بر ضد معتزله بيان داشته، با مرام و مسلك اشعري گرايانه غزالي نزديكتر است تا با آراي مفسران شيعه نظير شيخ طوسي و ابو علي فضل بن الحسن طبرسي و ساير مفسران شيعه. در مورد تفسير اين آيه ميان معتزله و اماميه هماهنگي و همداستاني وجود دارد. اما آنچه بيش از هر چيز، نظر هر محققي را به خود معطوف ميدارد اين است كه ملا صدرا كه در شمار متفكران نامدار اماميه قرار دارد، چگونه تحت تأثير آرا و افكار غزالي قرار گرفته است با آن كه ميدانيم غزالي از نظر فكري و كلامي در زمره بزرگان و متكلمان اشاعره محسوب ميگردد و در آثار خود از شيعه اماميه به خوبي ياد نميكند و همواره ميان فرقه اماميه و اشاعره اختلاف ريشهاي و عميقي وجود داشته است. اگر نگوييم كه ملا صدرا مروج آراي غزالي بوده، حداقل بايد اعتراف نمود كه صدر المتألهين بخش مهمي از آثار خود را تحت تأثير و با بهرهگيري از تأليفات او به وجود آورده است. مقايسه ميان آثار او و غزالي اين مدعا را اثبات ميكند. در جاي جاي تفسير او ميتوان عبارات و سخنان غزالي را مشاهده كرد.
صدر المتألهين با آن كه سعي ميكند از خود نسبت به اشاعره گرايشي نشان ندهد و بعضاً متعرض آراي آنان ميشود اما برغم مخالفتهايي كه غزالي با فلاسفه داشته و كتاب تهافة الفلاسفة خود را در طعن آنان نگاشته است، ولي با اين وصف به شدت از غزالي دفاع ميكند. او در كتاب مبدأ و معاد خود گفته است:
«غزالي در بيشتر عقايد دينيه و اصول ايمانيه متابعت حكما نموده و بسياري از عقايد خود را از ايشان فرا گرفته است. به سبب آن كه مذهب ايشان را در احوال مبدأ و معاد أوثق مذاهب و أتقن آرا و أصفي از شبهه و شكوك و كلمات ايشان را أبعد از تخالف و تناقض از كلمات ديگران دانسته است. و تكفير و انكار و رد و استنكاري كه در كتبش واقع است، يا مبني است بر مصلحت دينيه از حفظ عقايد مسلمين از ضلال، به اعتبار آن كه فهم آنها را نميكنند و از آنچه به گوش ايشان ميرسد از كلام متفلسفين ناقصين، ميلغزند و چنان ميپندارند كه به حكمت از شريعت بينياز ميتوان شد. و يا به جهت تقيه و خوف از علماي ظاهربين از اهل زمان خودش بوده است. و مشهور است كه يكي از اهل زمان، حكم به كفر او نموده و رسالهاي در تكفير و تضليل او نوشت. و يا آن كه در اوايل حال و پيش از كمال در معرفت، حكما را تكفير نموده است به گمان آن كه ايشان، قدرت و علم باري تعالي را به جزئيات نفي ميكنند و معاد جسماني را منكرند و بعد از امعان در كلام ايشان و تفطن آن كه ايشان به اين أمر قائلند بر وجه دقيقي كه جمهور، فهم آن نكردهاند؛ به جهت قصوري كه در مدارك و عقول جمهور است، از آن رجوع نموده، تائب شده است و مذهب و رأيش، مطابق با مذهب و رأي ايشان شده است». (ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص 470)
* ـ تاريخ وصول: 1/12/80 ؛ تاريخ تصويب نهايي: 19/3/82 .
1. ـ اسرار الآيات، ترجمه محمد خواجوي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363ش.
2. ـ آشتياني، سيد جلالالدين؛ شرح حال و آراء فلسفي ملا صدرا، تهران، نهضت زنان مسلمان، خرداد 1360ش.
3. ـ امين، محسن؛ اعيان الشيعه، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق. / 1983م.
4. ـ تهراني، آغا بزرگ؛ الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت، دار الاضواء، بيتا.
5. ـ حاجي خليفه؛ كشف الظنون، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
6. ـ غزالي، ابو حامد ؛ جواهر القرآن، بيروت، دار آزال، 1407ق. / 1987م.
7. ـ غزالي، ابو حامد؛ احياء علوم الدين، بيروت، دار الفكر، 1411ق. /1991م.
8. ـ مدرس تبريزي، محمدعلي؛ ريحانة الادب، تهران، انتشارات خيام، 1369ش.
9. ـ مفاتيح الغيب، ترجمه محمد خواجوي، تهران، انتشارات مولي، 1363ش. / 1404ق.
10. ـ ملا صدرا، محمد بن ابراهيم؛ تفسير القرآن الكريم، تصحيح محمد خواجوي، قم، انتشارات بيدار.
11. ـمبدأ و معاد، ترجمه احمد بن محمد حسيني اردكاني، تصحيح عبدالله نوراني، تهران، انتشارات مركز نشر دانشگاهي، 1362ش.