امروز كافران از دين شما مأيوس و نااميد شدند. پس، از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز براى شما دينتان را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و براى شما اسلام را به عنوان دين پسنديدم.
خداى تعالى در آيه سوم از سوره مباركه مائده، پس از ذكر برخى از محرّمات ـ مانند خون و گوشت تعدادى از حيوانات ـ به صورت جمله اى معترضه، از روزى با اين ويژگى ها ياد مى كند:
1ـ روز نااميدى كافران از دين شما مسلمانان;
2ـ روز برداشته شدن زمينه ترس مسلمانان از كافران;
3ـ روز كامل شدن دين;
4ـ روز اتمام نعمت الهى;
5ـ روزى كه خداوند اسلام را به عنوان دين براى مسلمانان پسنديد.
با توجه به ويژگى هايى كه در آيه كريمه براى اين روز بيان شده، روشن مى شود كه در اين روز، واقعه مهمى اتفاق افتاده كه اين ويژگى هارابه همراه داشته است. بنابراين، براى مشخص شدن اين روز، بايد روزهاى مهم تاريخ اسلام را بررسى كنيم تا معلوم شود اين ويژگى ها و خصوصيات در كدام روز جمع شده است.
از سوى ديگر، بايد جهات مقابل اين خصوصيات نيز روشن گردد; مانند اين كه:
1ـ طمع و اميد كافران در چه موضوعى بوده كه به نااميدى مبدّل شده است؟
2ـ ترس مسلمانان از كافران در چه زمينه اى بوده كه زمينه آن برداشته شده است؟
3ـ نقصان دين در چه اصلى يا فرضى يا حكمى بوده كه در اين روز كامل گرديده است؟
4ـ نعمت الهى چه كمى و كاستى داشته كه به اتمام رسيده است؟
5ـ عدم رضايت پروردگار چه دليلى داشته كه در اين روز، رضايت الهى نسبت به دين اسلام حاصل شده است؟
به منظور روشن شدن مصداق اين روز مهم (اليوم) و واقعه مهمى كه در اين روز اتفاق افتاده و خداوند با اين عظمت از آن ياد مى كند، ابتدا اجزا و مفردات آيه كريمه و خصوصياتى كه آيه براى اين روز بيان كرده است بررسى مى گردد تا مشخص شود كه اين روز كدام يك از روزهاى تاريخ حيات پيامبر گرامى9 اسلام بوده است.
«اليوم»: از معانى متعددى كه در كتب لغت براى «يوم» بيان شده، سه معنا مشهورتر و رايج تر است:
1ـ مدت زمانى كه از طلوع فجر تا غروب خورشيد را دربر مى گيرد، در مقابل شب;
2ـ برهه اى از زمان يا مطلق زمان (روز يا شب);
3ـ «حين» يا هنگام.
ابن فارس مى گويد: «اليومُ واحدٌ من الايام»; يكى از روزها را يوم گويند.
ـ در لسان العرب، ابن منظور چنين گفته است: «اليوم مقداره من طلوعِ الشمسِ الى غروبها... و قالوا انااليومَ افعلُ كذا لايريدونَ يوماً بعينه و لكنّهم يريدونَ الوقَت الحاضَر»; روز از طلوع خورشيد تا غروب است و گاهى مراد زمان حاضر است.
فيّومى در المصباح المنير مى گويد: «اوّله من طلوعِ الفجرِ الثانى الى غروبِ الشمسِ»; ابتداى آن از طلوع فجر دوم تا غروب خورشيد است. به دنبال آن، مى گويد: «اليوم مذكّرٌ و جمعه ايّامٌ و تأيُث الجمعِ اكثر، فيقال ايّامٌ مباركةٌ و شريفةٌ والتّذكيرُ على معنى الحينِ والزمانِ. والعرفُ قد طلق اليوم و يريد الوقتَ والحينَ نهاراً كان اوليلا...»;
كتاب التحقيق فى كلمات القرآن براى هر كدام از اين سه معنا آياتى به عنوان شاهد آورده است:
الف ـ يوم به معناى روز، در مقابل شب: «قَالَ مَوعِدُكُم يَومُ الزّيِنَةِ وَ اَنْ يُحْشَرالنّاسُ ضُحىً»(طه: 59); «فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَريضاً اَو عَلى سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ اَيَّام اُخَر...»(بقره: 185)
ب ـ استعمال كلمه يوم در معناى مطلق زمان (روز يا شب) ـ برهه اى از زمان: «قَالُوا لاَ طَاَقَةَ لَنَاالْيوَمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِه»(بقره: 249)، «لَقَدْنَصَرَكُمُ اللَّهُ في مَوَاطِنَ كَثيره وَ يَومَ حُنَين...»(توبه: 25)
ج ـ يوم به معناى حين: «لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ اَوّلِ يَوم اَحَقُّ اَنُ تَقُومَ فيهِ»(توبه: 108)، «وَ جَعَلَ لَكُم مِنْ جُلودِالاَنْعاَمِ بُيوُتاً تَستْخِفُّونَهاَ يَومَ ظَعْنِكُم وَ يَوم اِقَامَتِكُم...» (نحل: 80)
تمامى مفسّران الف و لام در كلمه «اليوم» را براى عهد مى دانند. عده اى به آن تصريح دارند و ديگران از معنا و تفسيرى كه بيان كرده اند، به نظر مى رسد كه الف و لام را براى عهد گرفته اند. ابى السعود در تفسير خود آورده است: «اللاّمُ للعهدِ والمرادُ به الزّمان الحاضر و ما يتّصل به من الازمنة الماضية والاتية و قيل: يوم نزولها...»(1) ابن حيّان اندلسى مى گويد: «الالفُ واللاّمُ للعهدِ... .»(2)
در نتيجه، معناى «اليوم» امروز يا آن روز است.
در اين كه الف و لام عهد اشاره به چه روزى دارد، دو نظر مطرح شده است:
1ـ روز معيّن ـ يعنى، روز نزول آيه: «قيل: اريد يوم نزولِها...»(3)
2ـ زمان حاضر و زمان هاى نزديك به آن از گذشته و آينده: «المرادُ به الزمانُ الحاضُر و ما يتصلُ به و يدانيه من الازمنة....»(4)
در تمام زبان ها، قرار بر اين است كه در جمله، بخشى يا كلمه اى را كه بيش تر مورد نظر گوينده است و اهميت دارد در ابتداى كلام ذكر مى كنند. در آيه كريمه مزبور، كلمه «اليوم» با توجه به اين كه ظرف است، بر تمامى كلام سبقت گرفته و در ابتداى آيه ذكر شده و اين به دليل عظمتى مى باشد كه خداوند براى اين روز قايل شده است. مرحوم علاّمه طباطبائى; چنين بيان كرده اند: «انّ التقديَم للدّلالةِ على تفخيمِ امرِاليومِ و تعظيمِ شأنهِ... .»(5)
همچنين مقدّم شدن كلمه «لكم» جار و مجرور براى اعلان اين مطلب است كه منفعت و مصالح شما مورد نظر بوده و نيز ايجاد علاقه است نسبت به آنچه كه بعداً ذكر خواهد شد; «تقدّم الجارِ والمجرور للايذانِ من اوّلِ الامرِ بانّ الاكمالَ لمنفعتهم و مصلحتهم كما فى قوله تعالى: اَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ.»(6)
در كلمه «عليكم» نيز همين مطلب مورد نظر بوده است و نيز «عليكم» متعلق به «نعمتي» نيست; زيرا معمول مصدر بر آن مقدّم نمى شود، هرچند گفته اند: اگر ظرف باشد اشكالى ندارد.(7)
«يأس»: در مقابل رجا و اميدوارى، به معناى قطع و بريده شدن آرزوها و اميدهاست. ابن فارس در مقائيس اللغة مى گويد: «اليأس قطع الرجاء.»
ابن منظور در لسان العرب، «يأس» را چنين معنا كرده است: «القنوطُ و قيل: نقيضُ الرّجِاء.»
در قاموس المحيط چنين آمده است: «اليأسُ ضدُّالرجاِء اَو قطُع الاملِ.»
راغب اصفهانى نيز يأس را از بين رفتن آرزوها معنا كرده است.
«خشى»: اين واژه به معناى «ترس» است، اما اهل لغت و تفسير براى خوف و خشيت تفاوت هايى بيان كرده اند. راغب اصفهانى مى گويد: «خشيت ترس آميخته با تعظيم است و معمولاً همراه با علم به چيزى كه از آن مى ترسد، مى باشد و به همين دليل علما بدان منحصر شده اند:
اقرب الموارد از كليات ابوالبقاء نقل مى كند كه خشيت از خوف شديدتر است.
جزايرى در فروق اللغات از محقق طوسى نقل مى كند كه خوف حالتى است در نفس بر اثر انتظار عقاب يا عذاب، ولى خشيت حالتى است كه در اثر شعور به عظمت خالق و هيبت آن حاصل مى شود.
مرحوم علاّمه طباطبائى; در الميزان از جمله تفاوت هايى كه بين خوف و خشيت بيان مى كند اين است كه «خشيت» تأثر قلب از روى آوردن شرّ است، ولى «خوف» تأثر عملى و اقدام به عمل در مقابل هراس درونى مى باشد. بنابراين، خداوند در توصيف انبيا: مى فرمايد: «وَلاَ يَخْشَونَ اَحداً اِلاَّاللَّه»، در صورتى كه خوف را در بسيارى از موارد براى انبيا: اثبات نموده است: «فَاَوْجَسَ في نَفْسِهِ خيفةً مُوسى.»(8)
كتاب التحقيق فى كلمات القرآن «خشيت» را چنين معنا كرده است:
«هوالمراقبهُ والوقايةُ مع الخوفِ بانْ يُراقبَ اعمالَهُ و يتّقي نفسَهُ معَ الخوفِ والملاحظِة.»
آنچه از مجموع اين اقوال و گفتارها استفاده مى شود اين است كه «خشيت» نوع خاصى از ترس و خوف و همراه با ادراك و شعور عظمت خداوند و حالتى درونى است، ولى «خوف» اعم از آن مى باشد. برخى «خوف» را به مرحله عمل و «خشيت» را به مرحله درون و برخى «خشيت» را خوف و عمل (مراقب) مى دانند.
راغب اصفهانى مى گويد: «كمال هر چيزى به حاصل شدن آن غرضى است كه در آن وجود دارد و تمام هر چيزى رسيدن آن به حدى است كه احتياج به چيز ديگرى ندارد و در مقابل، ناقص موجودى است كه به چيزى خارج از خود احتياج دارد.»
صاحب كتاب التحقيق فى كلمات القرآن چنين آورده است: غالباً «تمام» در كميات و «كمال» در كيفيات استعمال مى شود. كمال پس از تمام شدن اجزا محقق مى شود، به اين صورت كه خصوصيات ديگرى به آن اضافه شود. در نتيجه، كمال پس از تمام است و كمال، در دين و تمام، در نعمت به كار گرفته شده; چون دين پس از تمام شدنش به احكام و آداب و بيان معارف الهى، خداوند آن را به ولايت و تعيين خليفه و جانشين پس از پيامبر9 كامل گردانيد تا مرجع مردم در ادامه دين باشند.
در نهايت، بايد بگوييم كه معناى اكمال و اتمام به يكديگر نزديك است و تفاوتى كه براى اين دو واژه مى توان بيان كرد اين است كه آثارى كه براى اشيا وجود دارد بر دو گونه است:
يك قسم آثارى است كه با جمع شدن تمام اجزاى اثر حاصل مى گردد، به گونه اى كه اگر يك جزء نباشد ناقص است و اثر بر آن مترتّب نمى گردد; مانند روزه اى كه اگر تمام روز را پرهيز كنند، صحيح است، ولى اگر به جزئى از آن اخلالى وارد شود باطل مى باشد. بنابراين، در مورد روزه لفظ «تمام» استعمال شده است: «ثُمَّ اَتِمُّوا الصِّيَامَ اَلَى اللَّيلِ.»(بقره: 187)
نوع دوم آثارى است كه بر اجزا مترتب است; يعنى، هر جزئى اثر خود را دارد و اگر همه اجزا جمع شوند، تمام اثر مطلوب حاصل مى گردد. بنابراين، درباره 30 روز از ماه مى فرمايد: «وَ لِتُكْمِلُوا الِعَّدة.»(بقره: 185) پس هر روز از روزه اثر خود را دارد، صرف نظر از روز ديگر; مثلاً، ساختمان تا زمانى كه قابل سكونت نشود، تمام نيست و ناقص مى باشد، ولى بچه در رحم و جنين در ابتداى تولد تمام است و نقصى ندارد، ولى هنوز كامل نشده است و قابل رشد مى باشد.
«رضى»: به معناى رضايت، خشنودى، پسنديدن و موافق ميل و طبع بودن است. البته در موقعى كه همراه «لام» استعمال شود، معناى اختياركردن دارد.
زبيدى در تاج العروس، «رضيتُ به و ارتضاه لصحبته» را به معناى اختياركردن آورده است.
در المصباح المنير، فيّومى مى گويد: «رضيت الشىء و رضيت به: اخترته.» مفسّران نيز درباره كلمه «رضيتُ له» معناى اختياركردن را آورده اند.
آلوسى در روح المعانى گفته كه در «رضى» معناى اختيار در نظر گرفته شده و به اين دليل، با «لام» متعدى شده است.(9)
معترضه بودن بخشى از آيه ار آيه 3 سوره مباركه مائده، پس از اين كه خداوند حرام بودن چيزهايى را بيان مى كند و مواردى را استثنا مى نمايد، در وسط اين كلام ـ يعنى، بيان موارد حرام و موارد استثنا ـ كلامى را مى آورد كه هيچ گونه ارتباط ظاهرى و معنايى با قبل و بعد ندارد: «حُرِّمَتْ عَلَيكم ... وَ اَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِا لاَْزْلاَمِ اليومَ ... فَمَن اضطُرَّ...» از ابتداى آيه تا كلمه «بالا زلام» كاملاً مربوط به هم و نيز «فَمَن اضطُرَّ» مربوط به احكام صدر آيه است، ولى در بين اين ها بخش هايى كه با كلمه «اليوم» شروع شده هيچ گونه ارتباطى با قبل و بعد آيه ندارد.
شواهد گويايى وجود دارد كه اين قسمت ها ارتباطى با كل آيه و قبل و بعد آن ندارد و كلامى مستقل مى باشد كه مطلب مستقلى را بيان مى كند:
1ـ از نظر معناى كل آيه، اگر اين بخش برداشته شود نه تنها ضررى به معناى آيه نمى رسد و اخلالى در مفهوم پيدا نمى شود، بلكه ارتباط فقرات مربوط به هم بهتر نيز خواهد بود. هم چنين اگر مجموعه آياتى را كه در اين زمينه (حرام بودن گوشت تعدادى از حيوان ها) نازل شده در كنار يكديگر قرار دهيم، كاملاً روشن خواهد شد كه در سوره مائده اين قسمت معترضه مى باشد.
در سوره هاى بقره، نحل، انعام و مائده ـ به ترتيب ـ آياتى چنين نازل شده است:
«اِنَّماَ حَرَّمَ عَلَيكُم المَيَتةَ وَالدَّمَ وَ لَحْمَ الخِنزيِر وَ ماَأهِلَّ بِه لَغِيْرِاللَّهِ فَمَن اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغ...»(بقره: 173)
«اِنَّماَ حَرَّمَ عَلَيكّم المَيَتةَ وَالدَّمَ وَ لَحْمَ الخِنزيِر وَ ماَ أهِلَّ لِغَيْرِاللَّهِ بِه فَمَن اضْطُرَّ غَيْرَبَاغ...»(نحل: 115)
«... اِلاَّ اَنْ يَكُونَ مَيتةً اَو دَمَاً مَسْفُوحاً اَو لَحْمَ خِنزير فَانَّهُ رِجسٌ اَو فِسقاً أهِلَّ لَغِيرِاللَّهِ بِهِ فَمَن اضْطُرَّ...»(انعام: 145)
«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ المَيَتةُ وَالدَّمُ وَ لَحْمُ الخِنزيرِ وَ مَا اُهِلَّ لِغْيرِاللّهِ بِهِ... فَمَنْ اضْطُرَّ في...» (مائده:3)
در تمام اين آيات، كه شباهت فراوانى از جهت لفظ و معنا و سياق با يكديگر دارند، بلافاصله پس از بيان چيزهايى كه حرامند، موارد استثنا (فَمَن اضْطُرَّ) آمده، ولى در سوره مائده، بين اين دو بخش، قسمت هايى با كلمه «اليوم» آمده كه از نظر معنا، هيچ گونه ارتباطى به قبل و بعد ندارد. در نتيجه، معلوم مى شود كه اين قسمت (اليوم) مستقل يا معترضه است.
2ـ روايات شأن نزول و اسباب نزول آيه همگى اين بخش از آيه (اليوم) را تنها ذكر كرده و هيچ شأن نزولى اين قسمت را همراه كلّ آيه نياورده است. اين نيز دليل روشنى بر استقلال اين قسمت از آيه مى باشد.
طبرى از سدّى، وسيوطى و عبدبن حميد از شعبى نقل مى كنند كه آيه «اليومَ اكملتُ لكُم دينَكُم» روز عرفه نازل شده است.(10)
هم چنين اهل سنّت روايات مشهورى نقل كرده اند كه يهود به عمر گفتند: در كتاب شما آيه اى هست كه اگر بر ما يهوديان نازل شده بود، ما آن روز را عيد قرار مى داديم و اين آيه همان «اليومَ اكَمْلَتُ لَكُم دينَكُم» مى باشد.(11) رواياتى نيز گريه عمر را هنگام نزول اين آيه نقل مى كند.(12)
گذشته از اين ها، روايات فراوانى كه از طريق فريقين نقل شده، نزول اين آيه را روز هيجدهم ماه ذى الحجه ـ روز غدير خم و هنگام نصب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب7 توسط پيامبر گرامى اسلام9 به جانشينى و خلافت خود ـ مى داند.(13)
آنچه در اين روايات شأن نزول كاملاً مشهود مى باشد اين است كه تمامى آن ها اشاره به نزول آيه اكمال به صورت آيه اى مستقل دارند و در هيچ شأن نزول يا روايتى، اين قسمت از آيه همراه با فقرات قبل و بعد ذكر نشده است. اگر ارتباطى ظاهرى يا از نظر معنا، بين فقرات قبل و بعد اين آيه بود دست كم، تعدادى از روايات يا شأن نزول ها به آن اشاره مى كردند. پس بايد بپذيريم اين قسمت از آيه خود بخشى مستقل مى باشد، هرچند در خلال آيه اى ديگر قرار گرفته است.
3ـ سومين شاهد بر استقلال اين بخش از آيه آن است كه مفسّران در ابتداى سوره مائده نقل مى كنند كه اين سوره مدنى است، مگر آيه «اليَومَ اَكمَلْتُ لَكُم دينَكُم» كه در مكّه يا در بين راه مكّه و مدينه نازل شده است. اين خود شاهدى بر مستقل بودن اين قسمت از آيه است; زيرا هيچ كدام از مفسّران و روات در مقام استثنا، كل آيه 3 اين سوره را از «حُرِّمَتْ عَلَيكُم» به عنوان غير مدنى ذكرنكرده اند و تنهاآيه اكمال (اليومَ اكمَلتُ) را غير مدنى دانسته اند.
آلوسى در ابتداى سوره مائده چنين نقل مى كند: «قال ابو جعفربن بشر والشعبى: انها مدينةٌ الاّ قوله تعالى: «اليوم اكملت لكم دينكم» فانّه نزل بمكّة.»(14)
4ـ شاهد ديگر اين كه بسيارى از مفسّران، به معترضه بودن اين جمله تصريح كرده و جمله «فَمَن اضطُرَّ» را از قسمت ابتداى آيه ـ يعنى «ذلِكُم فِسقٌ» ـ دانسته اند. در نتيجه، اين قسمت از آيه بين اين دو بخش معترضه و مستقل مى باشد.
زمحشرى در كشاف، در پاسخ اين سؤال كه جمله «فَمَن اضُطَّر» به چه قسمتى ارتباط دارد و به كجا متصل مى باشد، مى گويد: به ذكر محرّمات مرتبط است.(15)
آلوسى در روح المعانى مى گويد: جمله «فَمَن اضُطَّر» متصل به ذكر محرمات بوده و بين آن دو ـ كه به گفته طيبى هفت جمله است ـ معترضيه مى باشد.(16)
صاحب تفسير مجمع البيان نيز مى گويد: اين قسمت از آيه معترضه مى باشد.(17) ساير مفسّران نيز نظير تعابير يادشده را در تفسير خود آورده اند.
از بحث هاى قبل روشن شد كه در آيه 3 سوره مباركه مائده دو موضوع به صورت جداگانه و مستقل مطرح شده است:
1ـ شمارش تعدادى از محرّمات كه در اين بخش از آيه، شباهت كاملى با آيات 173 بقره، 145 انعام و 115 نحل ديده مى شود كه حكايت از نوعى ارتباط و هماهنگى بين ابتداى آيه و انتهاى آن مى كند، ضمن آن كه معلوم مى دارد بخش هايى كه در وسط آيه قرار دارد همراه با كلمه «اليوم» ارتباطى با شمارش محرّمات ندارد و آيه مباركه سوره مائده در شمارش محرّمات و شباهت آن به آيات ديگر، نيازى به قسمت هاى وسط آيه ندارد.
2ـ با كلمه «اليوم» صحبت از روزى شده و خصوصياتى براى اين روز در چندين جمله بيان شده است كه هماهنگى كاملى بين اين قسمت ها از حيث معنا و سياق ديده مى شود.
مرحوم علاّمه طباطبائى; در مورد ارتباط و هماهنگى اين قسمت ها مى فرمايد:
«ثُم انَّ هاتين الجملتين اعني قوله "اليومَ يَئِسَ الذَّينَ كَفُروا منِ دينِكُم" و قوله "اليومَ اكمَلتُ لكمُ دينَكُم" متقاربتان مضموناً، مرتبطتان مفهوماً بلا ريب لظهور ما بينَ يأسِ الكّفارِ منِ دينِ المسلمينَ و بينَ اكمالِ الدّينِ من الارتباطِ القَريبِ و قبولِ المضمونين لان يمتزجا فيتركّبا مضموناً واحداً مرتبطة الاُجزاءِ متّصل الاطرافِ بعضها ببعض، مضافاً الى ما بين الجملتينِ من الاتّحادِ فى السِّياقِ و يُؤيّدُ ذلكَ مانَرى اَنّ السَّلفَ وَالخلفَ مِن مفسّرىِ الصَّحابةِ والتّابعينَ والمتأخّرينَ الى يَومنا هذا اَخذوا الجملتينِ متّصلتينِ يُتمُّ بعضَها بعضاً و ليسَ ذلكَ اِلاّ لاِنّهم فَهموا مِن هاتينِ الجملتينِ ذلكِ وَ بنَوا على نُزولهما معاً و اجتماعَهما مِن حيثُ الدّلالةُ على مدلول واحد.»
در نتيجه، معلوم مى شود كه در آيه 3 سوره مائده از يك سو، دو موضوع كاملاً جداگانه مطرح شده و از سوى ديگر، هر قسمت، از جملاتى تشكيل يافته كه كاملاً با يكديگر هماهنگ است. دو جمله «اليومَ يئسَ» و «اليومَ اكملتُ» ضمن اين كه با يكديگر هماهنگ و مرتبط هستند، در ضمنِ آيه، به صورت معترضه قرار گرفته اند، خواه همراه بقيه آيه يك جا نازل شده باشند و يا اين كه اين دو بخش، آيه مستقلى بوده، ولى بعداً در بين اين آيه قرار گرفته باشند، هر دو صورت شواهدى در آيات ديگر قرآن دارند.
مفسّران در ميان آيات و يا جملات بين آيات، بعضى را معترضه مى دانند; مانند:
1ـ «اِنَّهُ مِنْ كَيدكنَّ اَنِّ كَيدَكُنَّ عَظيمٌ يُوسُفُ اَعِرضْ عَنْ هذاَ وَ استَغْفِري لَذِنْبِكِ»(يوسف: 29)
2ـ «انَّ اِلمُلُوكَ اِذاَ دَخَلُوا قَريَةً افَسدَوُهَا وَ جَعَلُوا اَعِزَّةَ اَهَلِهَا اَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ»(نحل: 34)
آياتى كه در محل مخصوصى قرار داده شده اند
ـ آيه «وَ اتَّقُوا يَوماً تُرجَعُونَ فيهِ اِلَى اللَّهِ» به امر جبرئيل، در سوره بقره (آيه 280) بين آيه ربا و دين قرار داده شده است.(18)
ـ سيوطى به سند خود نقل مى كند كه پيامبر9 فرمود: «جبرئيل بر من نازل شد و دستور داد كه اين آيه را در اين موضع از سوره قرار دهم: «اِنَّ اللَّهَ يَأمَرو بالعدلِ و الاحسانَ.»(19)
در پايان اين بخش، نتيجه گرفته مى شود كه آيه اكمال (آيه 3 سوره مائده) يا معترضه است يا آيه مستقلى كه به دستور پيامبر گرامى اسلام9 در اين موضع خاص قرار گرفته و يا در زمان جمع آورى قرآن توسط افراد ديگر در اين محل قرار داده شده است.
در مورد اين آيه، نقل شده كه هرگاه آياتى پيامبر9 را به شگفت مى آورد، آن ها را در ابتداى سوره قرار مى دادند.(20)
اكنون بحث در اين است كه اين روز با اهميت، چه روزى بوده است. جهاتى كه اهميت اين روز را مى رساند، عبارت است از:
1ـ كلمه «اليوم» در ابتداى كلام قرار گرفته و اين اهميت آن را مى رساند.
2ـ اين روز، روز نااميدى كافران است.
3ـ روزى است كه ترس مسلمانان از ناحيه كافران برداشته شد.
4ـ روز اكمال دين و اتمام نعمت است.
5ـ روزى است كه خداوند دين اسلام را براى مسلمانان پسنديد.
در خصوص لفظ «اليوم» ـ همراه با الف و لام ـ چند مطلب بيان شده است:
1ـ معناى لغوى يوم ـ يعنى، روز ـ در نظر نيست، بلكه معناى كنايى آن مورد نظر مى باشد; يعنى دوران كه مدت زمانى بيش تر از يك روز مى باشد; مثلاً، مى گويند: «ديروز جوان بودم، ولى امروز پير شده ام.» در اين جا، مراد از ديروز و امروز يك روز معيّن نيست، بلكه دورانى در نظر گرفته شده است.
2ـ اگر الف و لام را عهد بدانيم و معناى لغوى يوم را درنظر بگيريم، در نتيجه، يكى از اين دو معنا از آن مستفاد است:
الف ـ آن روز;
ب ـ امروز.
در مورد معناى اول، هرچند ممكن است كلمه «اليوم» در اين معنا به كار گرفته شود، ولى اين يك معناى مجازى و كنايى براى كلمه به حساب مى آيد و در به كارگيرى معانى مجازى و كنايى، حتماً بايد در كلام شاهد و قرينه اى باشد، وگرنه همان معناى حقيقى كلمه به ذهن مى رسد. در آيه كريمه قرينه و شاهدى كه دليل بر اراده معناى مجازى باشد، وجود ندارد.
اما در مورد معناى دوم، اگر «آن روز» منظور باشد يعنى، يكى از روزهاى گذشته تاريخ اسلام و زندگانى پيامبر گرامى9 از روز بعثت و ظهور اسلام تا رحلت آن بزرگوار منظور است. روزهاى مهمى كه احتمال داده شده كلمه «اليوم» به يكى از آنها اشاره داشته باشد از اين قرار است:
1ـ روز ظهور اسلام و بعثت;
2ـ روز هجرت از مكّه به مدينه;
3ـ روز تشكيل حكومت;
4ـ روز فتح مكه;
5ـ روز نزول و قرائت آيه برائت;
و اگر معناى «اليوم»، «امروز» باشد يعنى، روز نزول آيه. در مورد اين روز دو احتمال بيش تر وجود ندارد:
1ـ روز عرفه در حجة الوداع كه بيش تر عامّه نقل كرده اند.
2ـ روز غدير خم (روز هيجدهم ماه ذى الحجه) در حجة الوداع كه علماى شيعه بر اين قول اتفاق دارند.
براى تعيين اين روز از ميان احتمالات دو راه در پيش داريم:
1ـ بررسى شواهد تاريخى و روايات و شأن نزول هايى كه ذيل آيه شريفه نقل شده كه اين بررسى در فصل روايات انجام خواهد شد.
2ـ بررسى شواهد و قراينى كه از متن خود آيه كريمه اين روز را معيّن مى كند.
در بررسى شواهد و قراين موجود در آيه، خصوصياتى مورد توجه قرار مى گيرد كه آيه شريفه براى اين روز ذكر كرده است تا معلوم شود كه اين خصوصيات با چه روزى قابل تطبيق مى باشد. خصوصياتى كه آيه كريمه براى اين روز بيان كرده عبارت است از:
1ـ سدّ روزنه اميد كافران: از ظاهر آيه چنين استفاده مى شود كه كافران نسبت به دين اسلام و از ميان برداشتن آن اميد و طمعى داشتند كه خداوند مى فرمايد: در اين روز، طمع و اميد كافران به يأس و نااميدى مبدّل شد. بنابراين، بايد ديد آنچه كه مايه طمع و اميد كافران بوده چه چيزى بوده كه با تغيير آن، اين اميد به نااميدى مبدّل گرديده است.
2ـ بيان حكم: پس از بيان طمع و اميد كافران در دين اسلام، بايد روشن شود كه در اين روز، چه حكمى از طرف خداوند نازل شد كه موجب نااميدى و يأس كافران گرديد.
3ـ برداشته شدن زمينه ترس: ابتدا بايد روشن شود كه علت ترس مسلمانان از كافران چه بوده كه خداوند مى فرمايد: با حكمى كه امروز نازل شد و اتفاقى كه به وقوع پيوست، زمينه ترس شما از كافران برداشته شد و در نتيجه ديگر از آن ها نترسيد، ولى با اين همه، از من بترسيد. كه خود ترس از خداوند نكته مهمى در بر دارد.
4ـ اكمال دين: با توجه به اين نكته كه احكام دين اسلام در زمانى نزديك به بيست سال به تدريج، نازل و براى مردم بيان مى شد و هر روز حكم جديدى بيان مى گرديد و اين جريان تا روزهاى آخر عمر پيامبر گرامى اسلام9 ادامه داشت و حتى پس از نزول اين آيه، آيات و احكامى نازل شد، حال بايد معلوم شود كه در اين روز چه حكمى از احكـام ديـن نازل شده كه خداونـد مى فرمايد: من امروز دين شما را برايتان كامل كردم.
5ـ اتمام نعمت: با توجه به اين كه تمام مردم در همه لحظات غرق در نعمت هاى الهى هستند، در اين روز، خداوند چه نعمتى به مردم و مسلمانان عنايت كرده كه مى فرمايد: امروز نعمت خودم را بر شما تمام كردم و نيز در اين خصوص، اصل معنا و واقعيت نعمت چيست؟
6ـ رضايت الهى: درنهايت، چه حكمى به احكام دين در اين روز اضافه شد كه موجب رضايت خداوند نسبت به دين اسلام گرديد و آيا تا آن روز دين مرضىّ خداوند نبود؟
اكنون به بررسى موارد يادشده مى پردازيم تا درپرتو آن، مصداق آن روز مهم و باعظمت روشن شود.
كافران و مشركان از ابتداى ظهور اسلام به نوعى، اميدوار بودند كه شريعت اسلام استوار و پابرجا نگردد و مصمّم بودند كه از همان ابتدا، اين حركت را در نطفه خفه كنند، ولى با پيشرفت اين حركت و استقرار دين اسلام در قلوب مؤمنان، كافران احساس خطر زيادترى كردند و به مقابله جدّى پرداختند. ابتدا تلاش مى كردند در اراده شخص پيامبر گرامى9 سستى ايجاد كنند، ولى تلاش آنها بى اثر ماند. راه ديگرى را در پيش گرفتند و آن اذيت و آزار مسلمانان بود; سعى مى كردند با اذيت و شكنجه مسلمانان مانع از پيشرفت دين اسلام شوند.
ولى هر چه كافران به اين حيله ها و دسيسه ها روى آوردند، نتوانستند مانع اين حركت شوند و سرانجام، دين اسلام به صورت يك حكومت و دين رسمى در مدينه منوّره استقرار كامل يافت و پس از جنگ هاى فراوان، روزنه هاى اميد كافران ـ يكى پس از ديگرى ـ بسته شد و اميدها به نااميدى گراييد. اما با اين همه، هنوز تمامى اميد كافران از دست رفته نبود، آنها اميدوار بودند كه روزى پشتيبان اصلى اين حركت و سرپرست و رهبر اين دين از ميان برود. با توجه به اين كه آن حضرت فرزند پسرى هم نداشتند، پيش بينى مى كردند كه اين حركت و دين الهى بدون سرپرست و نگهبان باقى بماند و اين همان روزى بود كه كافران انتظار آن را مى كشيدند و به عنوان روزنه اميد، به آن دل بسته بودند. آنان گمان مى كردند حكومت اسلامى مانند ديگر حكومت ها و سلطنت ها با از دنيا رفتن رهبر آن، رو به زوال و سستى مى رود و اين فرصت مناسبى براى كافران خواهد بود.آياتى از قرآن ـ ازجمله سوره مباركه كوثر ـ به همين اميد كافران اشاره مى كند.
خداوند در ابتداى آيه مى فرمايد: «امروز كافران نااميد شدند.» حال سؤال اين است كه علت نااميدى كافران در اين روز چه بود؟
عده اى علت يأس كافران را بيان احكامى مى دانند كه در قسمت هاى نخستين آيه بيان شده است. اما جاى اين سؤال وجود دارد كه آيا بيان تعداد محدودى از محرّمات كه در قسمت هاى قبلى آيه ذكر شده، چنان اهميتى دارد كه مى تواند موجب يأس و نااميدى كافران از دين اسلام گردد؟ به خصوص اين كه بيان اين موارد خصوصيتى براى اين روز به شمار نمى آيد; زيرا بيان همين امور در آياتى كه قبلاً نازل شده بود، آمده است; مانند: آيات 173 بقره، 145 انعام و 115 نحل كه همگى پيش از آيات سوره مائده نازل شده است. آيا كافران با نزول احكامى مانند نماز، روزه، حج، جهاد و امثال آن، كه اهميت بيش ترى دارند، از دين اسلام نااميد نشدند، ولى با بيان حرمت استفاده از گوشت مردار و مانند آن از دين اسلام نااميد شدند؟
گروهى از مفسّران اجتماع مسلمانان در روز عرفه در حجة الوداع سال دهم هجرى و كامل شدن مراسم حج و پاك شدن خانه خدا از مشركان را علت نااميدى كافران مى دانند. اما در پاسخ به اين عده بايد گفت: ابتدا بايد روشن شود كه منظور از كافران كدام گروه از آنها مى باشد. اگر مراد نااميدى كافران قريش باشد، آن ها روز فتح مكّه در سال هشتم هجرى نااميد شدند و اين جريان دو سال پيش از حجة الوداع مى باشد و با روز عرفه ارتباطى ندارد. و اگر كافران و مشركان عرب منظور باشد، آن ها نيز روز نزول آيه برائت، در سال نهم هجرى، از دين اسلام نااميد شدند و اين جريان نيز يك سال پيش از حجة الوداع بوده و با روز عرفه ارتباطى ندارد. در نهايت، اگر مراد تمامى كافران و مشركان باشد ـ كه شامل يهود، نصارى، مجوس و غير آن ها بشود ـ ظاهر اطلاق «الّذينَ كَفروا» همين شمول را مى رساند، با توجه به اين كه در آن زمان، هنوز قدرت و شوكت اسلام به خارج از جزيرة العرب نرسيده بود. در نتيجه، مى توان گفت: تمامى كافران هنوز از غلبه و سيطره بر مسلمانان يا محو دين نااميد نبودند.
پس چنين نتيجه مى گيريم كه روز عرفه جريان فوق العاده اى روى نداده كه علت يأس و نااميدى تمامى كافران شود و اگر تاريخ اسلام را تا روز عرفه مرور كنيم، مى بينيم يكى از روزهايى كه ممكن است روز نااميدى كافران باشد، روز فتح مكه يا نزول آيه برائت است. اما اتفاق مهمى كه در ماه هاى آخر عمر پربركت پيامبر گرامى اسلام9 و در جريان حجة الوداع سال دهم هجرى روى داد و روزنه اميد و نقطه مركزى آمال و آرزوهاى كافران و مشركان عالم را نسبت به دين مقدس اسلام هدف گرفت و اميدها و آرزوهاى چندين ساله آن ها را به يأس و نااميدى كشانيد، ماجراى روز هيجدهم ماه ذى الحجه در غدير خم ـ يعنى، نصب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب7 به جانشينى و خلافت پيامبر گرامى9 به امر الهى ـ بود كه اين حكم و روى داد تاريخى همان بود كه روزنه آمال كافران را از ميان برد. روزى را كه انتظار مى كشيدند آن حضرت از دنيا برود و دين اسلام و مسلمانان بدون سرپرست بمانند، برايشان پيش نياورد; زيرا در اين روز، سرپرستى و ولايت نوعى ائمّه اطهار: به مردم عالم اعلان گرديد و به كافران جهان اعلام شد كه فكر روز رحلت پيامبر گرامى9 و دل بستن به آن روز را از سر خود بيرون كنند.