آيا نديدي كسي را كه با ابراهيم دربارهِ پروردگارش ستيز كرد به جهت آنكه خدا به او پادشاهي داده بود. هنگامي كه ابراهيم گفت: پروردگار من كسي است كه زنده ميكند و ميميراند. او گفت: من نيز زنده ميكنم و ميميرانم! ابراهيم گفت: همانا خدا آفتاب را از مشرق ميآورد پس تو آن را از مغرب بياور! پس او كه كافر بود مبهوت شد و خدا گروه ظالمان را هدايت نميكند.
داستان جالبي از جريان مناظرهِ حضرت ابراهيم با نمرود بن كنعان را بيان ميكند. وقتي نمروديان حضرت ابراهيم را به جرم شكستن بتهايشان در آتش انداختند و آتش بر او گلستان شد، نمرود پادشاه بابل حضرت ابراهيم را به حضور طلبيد و خواست با او مناظره و محاجه كند چون او سلطنت داشت و خود را پروردگار مردم معرفي كرده بود و او نخستين كسي بود كه ادعاي خدايي ميكرد.
قرآن كريم اشاره ميكند كه او به خاطر همين پادشاهي، خود را در موضع قدرت ميديد و به همين جهت گمان نميكرد كه كسي در برابر او جرا‡ت ستيز با او را داشته باشد. او فكر ميكرد كه ابراهيم در برابر او ميبرد و او فاتحانه در حضور اطرافيانش خودي نشان ميدهد. البته اين خاصيت استبداد است كه همواره باعث غرور ميشود. به هر حال او از ابراهيم پرسيد كه پروردگار تو كيست؟
ابراهيم گفت: پروردگار من كسي است كه زنده ميكند و ميميراند.
نمرود گفت: اين منم كه ميميرانم و زنده ميكنم.
در روايتها آمده كه در اين هنگام نمرود دستور داد دو نفر زنداني را كه محكوم به اعدام شده بودند آوردند و يكي از آنها را كشت و ديگري را زنده گذاشت و گفت: ديدي كه يكي را كشتم و ديگري را كه محكوم به مرگ بود زنده گذاشتم، بنابراين مرگ و زندگي در دست من است.
بدينگونه نمرود در مقابل حجت آشكار ابراهيم مغالطه كرد و حاضران كه همه از درباريان بودند سخن نمرود را تأييد كردند. منظور ابراهيم مرگ و زندگي واقعي بود كه منحصراً در دست خداست ولي نمرود با سفسطه و مغالطه جور ديگري قلمداد كرد و آن عمل احمقانه را انجام داد كه مورد پذيرش و تحسين درباريان قرار گرفت و در نظر آنها حجت ابراهيم باطل شد.
البته دليلي كه ابراهيم براي اثبات ربوبيت خدا آورد دليل محكمي بود، ولي چون نمرود مغالطه كرد و ابراهيم ديد كه نميتواند با اين دليل نمروديان را قانع كند، لذا دليل ديگري را عنوان كرد كه نمرود نتواند مغالطه كند و آن اين بود كه گفت: پروردگار من آفتاب را از مشرق بيرون ميآورد و اگر تو هم پروردگار هستي، آفتاب را از سمت مغرب بيرون آور! نمرود كه از انجام چنين كاري عاجز بود در پاسخ ابراهيم ساكت و مبهوت شد و درماند.
در پايان آيه خاطر نشان ميسازد كه خدا ستمگران را هدايت نميكند. لذا با اينكه نمرود در اين مناظره مغلوب شد، باز هدايت نيافت و در كفر خود باقي ماند.
اينكه خداوند چنين افرادي را هدايت نميكند، به سبب عناد و لجاجت آنها در برابر حق است؛ چون بدون شك هدايت خدا عام است ولي كساني در اثر عناد و اصرار بر كفر، خود را از مسير هدايت الهي دور ميكنند.
مطلب ديگر اينكه در اوايل آيه گفته شده كه خدا به نمرود سلطنت داده بود، بايد توجه داشت كه عزت و ذلت و دادن پادشاهي، همه به يك معنا در دست خداست، همانگونه كه هدايت و ضلالت در دست اوست ولي اين مربوط به تكوين است و نمرود كه سلطنت يافته بود، از طريق علل و اسباب تكويني بود كه همه در دست خداست و خدا سنتهايي دارد كه آنها را حاكم بر جامعه و تاريخ كرده است و اين با سلطنتي كه خدا به صورت تشريعي به كسي مانند پيامبر و امام ميدهد، فرق اساسي دارد. چنين سلطنتي به ظالمان داده نميشود.