اين واژه (اسم اعظم) در فرهنگ روائي ما از جايگاه ويژهاي برخوردار است، همان گونه كه در دعاها و مناجات معصومين عليهمالسلام بر عظمت واهميت آن اشاره هايي رفته است.
«امام محمد باقر» عليهالسلام از پدران خويش، از امير مؤمنان عليهالسلام روايت ميكند كه آن حضرت فرمود: قبل از جنگ بدر، شبي در عالَم «رؤيا» برادرم «خضر» را ديدم، از او خواستم چيزي به من آموزد تا در پناه آن، در جنگ با دشمن به پيروزي دست يابم، وي گفت: (هنگام جنگ) اين جمله را بگو: «يا هو يامن لا هو الا هو» صبحگاهان نزد پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم آمدم وخوابم را بر آن حضرت باز گفتم، رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: «علي» او «اسم اعظم» را به تو آموخته است»1.
در تفسير حقيقت «اسم اعظم» ديدگاههاي فراواني وجود دارد، ليكن در يك جمله ميتوان گفت: «اسم اعظم مطلق»، همان «اللّه» است واسماء ويا اوصافي جز اين، مانند: «ذو الجلال والإكرام» كه از آنها به عنوان «اسم اعظم» ياد شده است، نسبي است، يعني نسبت به برخي اسماء ويا اوصاف ديگر الهي فراگيري دارد.
به ديگر سخن: هر يك از واژه هائي كه بيان كننده صفت يااسم الهي است، گوياي كمالي از كمالات بي نهايت ذات احديت است وچون مابه دليل محدوديت وجودي خويش، توان درك آن ذات بي كران را نداريم، از زاويه ديد ناقص خود به آنچه كمال ميدانيم وبا الفاظي از آنها حكايت ميكنيم، خداوند را ميستاييم.
در حقيقت، اين كلمات ومفاهيم ذهني آنها اسم وصفت خداوند نيست، بلكه به گونهاي از ذات الهي حكايت دارد، از اين رو، عرفاي راستين، از آنها به عنوان اسامي اسم الهي نام ميبرند.
ليكن «اسم اعظم» از مقوله الفاظ واصوات نيست، بدين معني كه مراد از آن حقيقتي كلي و ذات جامع همه اوصاف كمال (نه مفهوم ذهني آن) است، به همين جهت، اثري كه براين نام مقدس مترتب است از ناحيه حروف وكلمات نيست چه اينكه الفاظ از مقوله عرض وقائم به غير است، بلكه آنچه در هستي اثر دارد همان «مسمّي» يعني ذات و حقيقت عيني در بر دارنده همه كمالات است.
علامه بزرگوار، آيت اللّه طباطبائي قدسسره دراين راستامي فرمايند:
«اين اعتقاد عاميانه كه تأثيرات را از ناحيه الفاظ ميپندارد، با نظام «علّي و معلولي» سازگار نيست، زيرا تأثير حقيقي، چه كم و چه زياد آن، بر مدار وجودمي چرخد و بين «مؤثّر» و «اثرپذير» بايد سنخيَّت وهم گوني باشد، از اين رو، صدائي كه از حنجره بيرون ميآيد و نيز صورتي كه در ذهن و خيال تصور ميشود، هر گز نميتواند قاهر برچيزي گردد و در علل واسباب متصرف شود و در نتيجه در نظام هستي تأثير كرده و آنچه را اراده كند، بيافريند. گذشته از اين، اصوات و نيز صور ذهني، در واقع، خود معلول نفس انساني است و معلولي اين چنين ناتوان، چگونه ميتواند علت (و پديد آورنده) هستي باشد»2.
از همين رو، برخي از صاحبان انديشه بر اين باورند كه «اسم اعظم» همان جلوه اتمّ و اكمل آن ذات بي همتاست كه از آن به «انسان كامل» 3 ياد ميكنند، زيرا خود در بلنداي عروج انساني است و از پويندگان اين راه نيز دستگيري ميكند، كه نمونه كامل آن رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم و فاطمه زهرا عليهاالسلام وامامان معصوم عليهمالسلام هستند كه خود فرمودند: «نحن الكلمات التامات» ما انسانهاي كامل هستيم، زيرا آن بزرگواران، مظهر «اللّه» ذات در بر دارنده همه كمالات، هستند.
«معاويه» پسر «عمار» از امام صادق عليهالسلام روايت ميكند كه آن حضرت در تفسير آيه: «وللّه الاسماء الحسني فادعوه بها»، خداوند داراي اسماي نيكي است پس اورا به آن اسماء بخوانيد، فرمود: سوگند به خدا، اسماي حسني «نامهاي نيك الهي» ما هستيم، (چه اينكه) خداوند هيچ كاري را از بندگان خويش جز در گرو شناختن مانمي پذيرد» 4.
در اينجا ياد آوري يك نكته لازم است و آن اينكه گرچه مراد از «اسم اعظم» حقيقت «مسمّي» است، ليكن چون الفاظ، نمودار آن حقيقت است و خود از وجود حقيقي را داراست ميتواند بدين جهت منشأ اثر باشد، از اين روي، ارباب علوم «اعداد وحروف» براين باورند كه انكار تأثير «الفاظ و اعداد» شايسته نيست بلكه بيانگر عدم آشنايي به رموز اين فن است 5.
يافتيم كه اهل تحقيق، كلمه مقدس «اللّه» را «اسم اعظم» ميخوانند، ليكن از ديدگاه دستهاي، هر يك از نامهاي مبارك الهي (اسماء اللّه) خود «اسم اعظم» است، از آن روي، هر كدام نمايانگر حقيقت خداوندي است كه كنه ذات او از غير او پوشيده است و تنها از رهگذر آثاري كه در «هستي امكاني» جلوه گر است وهر اثري مؤثر ويژه خود را ميطلبد، مفهوم اسمها و صفاتي كه با هر اثري مناسب وبه وجود آورنده آن است در ذهن تداعي ميشود، يعني وقتي آثار علم را در نظام هستي ميبينيم پي به آفريننده «عالم» ميبريم و آنگاه كه آثار قدرت را نظاره كرديم، مييابيم كه او «قادر» است و... و اين پراكندگي، از عالم «امكان» كه عالم «كثرت» است، بر ميخيزد.
بنابراين، معرفت اسماء و صفات، «تقرب» و «شهود حقيقي» را در پي ندارد بلكه از اين جهت كه هركدام به حسب آثار خود، مفهومي جز ديگري دارد، حجاب آفرين است، به همين دليل، برخي از عرفا اعتقاد دارند كه تعدد اسما و صفات و اختلافي كه پيامد آن است، به پندار كسي است كه به تازگي گام در راه سلوك نهاده است، ليكن سيراب شدگان جام توحيد، چيزي جز «هو» يعني ذات پيراسته از قيد، تعيُّن و حدّ نميبينند، چه اينكه بزرگان گفتهاند:
«در معرفي برترين اسم الهي تنها بايد «هو» را خاطر نشان كنيم، گرچه هركدام از نامهاي الهي چون ريشه در ذات و حقيقت او دارد، «اسم اعظم» است» 6.
اين همان حقيقتي است كه در حديث «خضر» آمده بود:
«يا هو يامن لاهو الا هو»7.
در پايان، اين نوشتار را با سخني از پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم آزين ميبنديم:
در باره «اسم اعظم» از وي پرسيدند، آن حضرت فرمود:
«كل اسم من اسماء اللّه اعظم ففرّج قلبك عن كل ما سواه وادعه باي اسم شئت...»8.
همه نامهاي خداوند «اسم اعظم» است، تو خانه دل را از هر آنچه جز اوست تهي كن پس آنگاه او را به هر نامي (از نامهايش) كه ميخواهي بخوان9.
جاروب كن تو خانه و پس ميهمان طلب.
1. تفسير مجمع البيان، ج 10، تفسير سوره مباركه «اخلاص».
2. الميزان، ج 8، ص 371.
3. شرح فصوص، مؤيد الدين جندي، ص 70، چاپ دانشگاه مشهد.
4. همان مدرك، ص 71.
5. اصول كافي، ج 1، ص 111.
6. بعضي از اساطين اين فن ميگويند: «للحروف صور في عوالمها...» حروف نيز در عالم خويش صورت هايي دارد (هزار ويك نكته ج 1 ص 2407). مؤيد الدين جندي مينويسد: «بدان «اسم اعظم» كه نامش پر آوازه ونيكوست و فاش كردن آن سزاوارنيست، حقيقت و معنايش از عالم حقائق و معاني است و صورت و الفاظش از عالم صورت و معني است» (شرح فصوص، ص 70 چاپ دانشگاه مشهد).
7. شرح اصول كافي، صدر المتألهين، ج 1، ص 265 به تصحيح محمد خواجوي.
8. مجمع البيان، تفسير سوره مباركه توحيد، توحيد صدوق، ص 89، تصحيح سيد هاشم حسيني.
9. در جملهاي از دعاي سحر ماه مبارك رمضان از زبان امام باقر عليهالسلام ميخوانيم: «اللهم اني اسئلك من اسمائك باكبرها و كل اسمائك كبيرة...».