پيسى : نوعى بيمارى پوستى
پيسى واژهاى پهلوى[1] و معادل بَرَص در عربى[2] گونهاى بيمارى پوستى و ناواگير است كه به صورت لكههاى سفيد و نرم بر بدن ظاهر مىشود و بر اثر اختلال در عملكرد رنگدانههاى پوستى پديد مىآيد.[3] به سبب همانندى برخىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 578
نشانهها، اين بيمارى در گذشته مترادف جُذام (خوره) يا يكى از مقدمات آن دانسته مىشد و مبتلايان به آن همچون جذاميان، منفور و مطرود از اجتماع بودند. ايرانيان باستان سكونت در شهر را براى آنان ممنوع مىساختند[4] و سلاطين عرب از همسخنى با آنان خوددارى مىكردند.[5] در برخى آثار اسلامى نيز گاه براى هردو بيمارى خوره و پيسى علت[6] و درمانى[7]يكسان شمرده شده يا اينكه هر دو واگيردار پنداشته مىشد[8]، حال اينكه جذام بر خلاف پيسى كه منشأ ژنتيكى دارد، از نوعى باكترى پديد مىآيد.[9]
معادل عبرى بَرَص، معنايى عام مىداده كه شامل بيماريهاى پوستى متعددى مىشده است؛ ليكن برخى آن را تنها جذام ترجمه كردهاند.[10] اين بيمارى نزد يهوديان، معروف و بسيار ناپسند بود. ايشان بر اين باور بودند كه برص به سبب گناهكارى بر ايشان نازل مىشود.[11]
در شريعت يهودى، دستورهاى مشروحى به كاهنان قديم براى تمييز برص، و نيز براى «تطهير» شرعى مبروصان پس از بهبود بيمارى آنان داده شده است. هيچيك از اين دستورها جنبه پزشكى نداشته و تنها براى تعيين «نجاست» يا «طهارت» شرعى ضايعات پوستى است.[12]
درمان برص در قرآن، چون بينا كردن كور مادرزاد، در كنار زنده كردن مردگان از معجزات حضرت مسيح* بود. اين موضوع دو بار در قرآن آمده است: يك بار در سياق بشارت دادن تولد عيسى(عليه السلام) به مردم در سوره آلعمران، و ديگر بار در سوره مائده ضمن برشمردن نعمتهايى كه مسيح از آنها بهرهمند شده و معجزاتى كه به وى عطا شده است:«اَنّى اَخلُقُ لَكُم مِنَ الطّينِ كَهَيـَةِ الطَّيرِ فَاَنفُخُ فيهِفَيَكونُ طَيرًا بِاِذنِ اللّهِ واُبرِئُ الاَكمَهَ والاَبرَصَ و اُحىِ المَوتى بِاِذنِ اللّهِ».(آلعمران/3،49 و نيز نك: مائده/5،110) غالب مفسران[13] و لغويان[14] پيشين و معاصر مراد از ابرص در اين دو آيه را مبتلاى به پيسى دانستهاند. اشاره به اين دو بيمارى با توجه به شفايابى بيماران
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 579
بسيارى به دست آن حضرت، به سبب ناتوانى پزشكان بر درمان آنها و همچنين تأثير آشكار آنها بر ظاهر بدن شمرده شده است.[15] به نظر مىرسد كه برص نيز در عربى معنايى عام چون معادل عبريش بدهد. شفاى مبروصان به دست حضرت مسيح كه در جاى جاى عهد جديد نيز از آن ياد شده،[16] نبايد مختص پيسى باشد. شباهتهايى در كاربرد اين واژه در عربى و عبرى وجود دارد كه نشان مىدهد عربها از برص معنايى مترادف با معادل عبرى آن قصد مىكردند. تشبيه سفيدى و درخشندگى دست حضرت موسى كه معجزهاى در برابر فرعون بود به دست شخص أبرص از اين قبيل است. در سفر خروج آمده است كه موسى هنگامى كه دستش را از زير ردايش بيرون آورد، چنان سفيد بود كه گويا ناشى از عارضه برص باشد.[17] نزديك به اين مضمون در تفسير آيه 22 طه/20 در گفتار مفسران به كار رفته است: «واضمُم يَدَكَ اِلى جَناحِكَ تَخرُج بَيضاءَ مِن غَيرِ سوء ءايَةً اُخرى».آنان عبارت «مِن غَيرِ سوء»را به سفيدى غير ناشى از برص، تفسير كردهاند.[18] با اين حال برخى معناى برص را، نه پيسى كه بيمارى ديگرى نزديك به خوره دانسته و شفاى مبروصان به دست عيسى(عليه السلام)را نه تنها معجزه الهى كه نعمتى نيز براى قوم يهود شمردهاند، زيرا از دستورات دشوار مربوط به مبروصان خلاص مىشدند.[19]
منابع
بحارالانوار؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ تاريخ هرودوت؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسيرالتحريروالتنوير؛ الجامعلاحكام القرآن، قرطبى؛ الجامع لمفردات الادوية والاغذيه؛ دائرةالمعارف بستانى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روضالجنان و روحالجنان؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ سننابن ماجه؛ طب الائمه(عليهم السلام)؛ الطب النبوى؛ فرهنگ ريشه شناختى زبان فارسى؛ فرهنگكوچك زبان پهلوى؛ فى ظلال القرآن؛ القانون فى الطب؛ كتاب مقدس؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المفصل فى تاريخالعرب قبل الاسلام؛ مكارم الاخلاق.Britannica ؛ Judaica.
محمد جواد معمورى
[1]. فرهنگ پهلوى، ص 213؛ فرهنگ ريشه شناختى، ج 1، ص304، «پيس».
[2]. لغت نامه، ج 4، ص 5953.
[3]. Britannica : Vitiligo.
[4]. تاريخ هرودوت، ص 108.
[5]. المفصل، ج 8، ص 401؛ التحرير والتنوير، ج 3، ص 251.
[6]. الطب النبوى، ج 1، ص 318؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1154، 1153؛ بحارالانوار، ج 45، ص 401؛ ج 59، ص 212؛ مكارمالاخلاق، ص 57، طبالائمه(عليهم السلام)، ص 104.
[7]. الجامع لمفردات الادوية و الاغذيه، ص 133.
[8]. بحارالانوار، ج 62، ص 82؛ القانون فى الطب، ج 1، ص 79.
[9]. Britannica : Albinism.
[10]. دائرةالمعارف بستانى، ج 5، ص 330؛ Judaica: Leprosy.
[11]. كتاب مقدس اعداد، 12: 10.
[12]. كتاب مقدس لاويان، 13 ـ 14.
[13]. روضالجنان، ج 4، ص 315، 331؛ ج 7، ص 203؛ روحالمعانى، مج 3، ج 3، ص 269؛ فى ظلال القرآن، ج 1، ص399؛ ج 2، ص 997.
[14]. لسانالعرب، ج 1، ص 377؛ تاجالعروس، ج 9، ص 240، «برص».
[15]. مجمع البيان، ج 3، ص 405؛ ج 2، ص 753؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 61.
[16]. كتاب مقدس، متى، 8 : 2.
[17]. كتاب مقدس، خروج، 4 : 7.
[18]. الدرالمنثور، ج 5، ص 527؛ زادالمسير، ج 5، ص 280؛ التبيان، ج 7، ص 168.
[19]. التحرير والتنوير، ج 3، ص 251؛ ج 7، ص 101 ـ 102؛ مجمعالبيان، ج 3، ص 405.