بنّايى : ساختن خانه و مانند آن
واژه بنايى تركيبى است كه در زبان فارسى كاربرد دارد و از واژه «بنّاء» و «ياء» حاصل مصدر ساخته شده است.[1] «بنّاء» واژهاى عربى از ريشه «ب ـ ن ـ ى» به معناى سازنده خانه و ساختمانهاى ديگر است[2] كه با پسوند «ياء» بر شغل بنّا دلالت دارد.[3] موضوع بنايى در قرآن كريم از آياتى پرشمار استفاده مىشود كه برخى از آنها مشتمل بر مشتقات «بنى» بوده و برخى ديگر به موضوع ياد شده اشاره دارند. اين آيات همگى بيانگر ماجراهايى تاريخى در ارتباط با برخى از اقوام پيشين است:1. در آيه 127 بقره/2 بنايى حضرت ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) با ساخت و برپايى ديوارهاى كعبه* بازگو شده است: «و اِذ يَرفَعُ اِبرهيمُ القَواعِدَ مِنَالبَيتِ و اِسمـعيل».در اينكه اين ستونها به دست آنها يا پيش از آن ساخته شده در ميان مفسران اختلاف است.[4] در برپايى ستونهاى كعبه، حضرت ابراهيم(عليه السلام)بنايى مىكرد و اسماعيل(عليه السلام)سنگ را به ايشان مىداد.[5] در پارهاى روايات،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 80
برخى امور خارق عادت در ساختن كعبه گزارش شده[6] كه دليلى بر نفى و انكار مطلق آنها وجود ندارد.[7]
2. در آيه 97 صافّات/37: «قالُوا ابنوا لَهُ بُنيـنـًا فَاَلقوهُ فِىالجَحيم»پيشنهاد دسته جمعى قوم ابراهيم(عليه السلام) مبنى بر ساختن بنايى براى سوزاندن ابراهيم(عليه السلام) ياد شده است. در كيفيت آن بنا اقوالى از قبيل مكانى اصطبل مانند[8]، تنورى كه در آن آتش افكنند[9] يا ديوارى از سنگ[10] نقل شده است.
3. در آيات 6 ـ 7 فجر/89 از پيشرفت صنعت بنايى و ساختن خان*ههاى مرتفع و مستحكم در ميان قوم عاد سخن به ميان آمده است. آنان در شهر «اِرَم» ساختمانهايى ستون دار مىساختند كه مانندش در شهرها ساخته نشده بود.[11] استحكام اين بناها به حدى بود كه قوم عاد آن را از عذاب الهى ايمن مىپنداشتند.[12]
4. در آيه 74 اعراف/7: «و تَنحِتونَ الجِبالَ بُيوتـًا»و آيات 82 حجر/15 و 9 فجر/89: «و ثَمودَ الَّذينَ جابُوا الصَّخرَ بِالواد»سخن از آشنايى قوم ثمود به بنايى و ساختن خانههايى در دل كوههاست. عدهاى از مفسران به تراشيدن سنگها براى سكنا گزيدن قوم ثمود اشاره كردهاند.[13] استحكام خانه و گرم بودن آن در زمستان را علت ساختن خانه با سنگ* دانستهاند؛ اما برخى علت آن را ماندگارى بناهاى سنگى متناسب با طول عمر قوم ثمود دانسته و گفتهاند: بناهاى غير سنگى پيش از مرگ آنان ويران مىشد.[14] كندن كوهها و ساختن خانه در آنها را شاهدى بر نيرومندى قوم ثمود* دانستهاند.[15] ثعلبى به نقل از مورخان، قوم ثمود را نخستين سنگتراشان كوهها و صخرهها قلمداد كرده است.[16]
5. در آيات: «و قالَ فِرعَونُ يـهـمـنُ ابنِ لىصَرحـًا لَعَلّى اَبلُغُ الاَسبـب * اَسبـبَالسَّمـوت...»(غافر/40، 36 ـ 37) سخن از فرمان فرعون به هامان براى ساختن برج بلندى جهت راهيابى به آسمانها و اطلاع از خداى موسى(عليه السلام) به ميان آمده است. گفته شده: هامان وزير فرعون بوده است.[17] در آيه «و قالَ فِرعَون ... فَاَوقِد لى يـهـمـنُ عَلَىالطّين...»(قصص/28، 38) به يكى از مواد بنايى در آن عصر اشاره شده است. طبرسى مقصود آيه را كاخ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 81
بنايى شده با آجر* و در قولى ديگر نشيمنگاهى بلند دانسته است.[18] مفسران به نقل از قتاده، هامان را سازنده آجر و نخستين كسى مىدانند كه با آن بنايى كردهاست.[19]
6. آيه 87 يونس/10: «و اَوحَينا اِلى موسى واَخيهِ اَن تَبَوَّءا لِقَومِكُما بِمِصرَ بُيوتـًا»فرمان الهى به موسى و هارون(عليهما السلام) را درباره خانهسازى براى قوم خود نقل مىكند. عدهاى از مفسران اين فرمان را در خصوص مسجدسازى دانستهاند.[20] روايتى از امام كاظم(عليه السلام) نيز كه بر درستى اين ديدگاه دلالت دارد، دليل اين فرمان را جلوگيرى فرعون از برپايى نماز مىداند.[21] عدهاى ديگر گفتهاند: مقصود ساخت خانهها به سوى قبله است.[22] علامه طباطبايى با در نظر گرفتن سياق آيه، غرض از آن را امكان برپايى نماز جماعت و فراخوانى براى آن دانسته است.[23]
7. آيه 77 كهف/18: «فَوَجَدا فيها جِدارًا يُريدُ اَن يَنقَضَّ فَاَقامَه»از اقدام حضرت خضر(عليه السلام) به تعمير ديوار* در حال فرو ريختن سخن مىگويد. بر اساس رواياتى، حضرت خضر(عليه السلام) با دستانش به طور معجزه آسايى به تعمير ديوار پرداخت.[24] علاّمه طباطبايى با استفاده از سياق آيات آن را عملى طبيعى و معمولى دانسته است.[25] طبق رواياتى ديگر از ابن عباس، حضرت خضر(عليه السلام)پس از خراب كردن ديوار به تعمير آن پرداخته است.[26]
8. آيه 37 ص /38: «والشَّيـطينَ كُلَّ بَنّاء و غَوّاص»از تسخير شياطين به دست سليمان(عليه السلام)براى ساختمانسازى حكايت مىكند. كار اين شياطين را بنّايى محرابها و مجسمههايى دانستهاند[27] كه مردم از ساخت آن ناتواناند.[28] درآيه 44 نمل/27: «... قالَ اِنَّهُ صَرحٌ مُمَرَّدٌ مِن قَوارير»از ساخته شدن صحن و سراى كاخ سليمان(عليه السلام) از آبگينههاى شفاف (شيشه)[29] سخن به ميان آمده است. طراحى اين آبگينه به گونهاى بود كه ملكه سبأ گمان كرد زير آن آب درياست. در برخى تفاسير آمده است كه سليمان(عليه السلام) به شياطين دستور داد صحن را به گونهاى بسازند كه زير آن، آب جارى شود و در آن آبزيانى باشند.[30]
9. در آيه 21 كهف/18: «فَقالوا ابنوا عَلَيهِم بُنيـنـًا»پيشنهاد ساختن بنايى بر جايگاه اصحاب كهف از سوى عدهاى گزارش شده است. برخى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 82
ساختن مسجد را جهت تبرك و برپايى نماز مؤمنان دانستهاند.[31] طبرسى اين پيشنهاد را به مشركان آن عصر نسبت داده، مىافزايد: آنان خواستار پوشانيدن ماجراى اصحاب كهف به وسيله ديوارى بودند.[32]
10. در آيه 90 كهف /18 از ناآشنايى مردم مشرق زمين با ساختمانسازى حكايت شده است. روايتى از امام باقر(عليه السلام)مقصود از «لَم نَجعَل لَهُم مِن دونِها سِترا»را آشنا نبودن آنان به صنعت خانهسازى دانسته است.[33] در برخى روايات ديگر از نامساعد بودن سرزمين آنان براى ساختمانسازى خبر داده شده است.[34] در آيات 94 ـ 96 همين سوره خبر از اقدام ذوالقرنين به ساختن سدّى براى جلوگيرى از تهاجم قوم يأجوج و مأجوج آمده است. ابتدا مردم به ذوالقرنين پيشنهاد پرداخت مزد كردند. وى در پاسخ از مدد و يارى خداوند سخن به ميان آورد و از آنها خواست كه او را با نيروى انسانى توانا در صنعت بنايى يارى كنند.[35] طبرسى به استفاده از وسيله و ماده كار يعنى ابزارهاى آهنگرى و براده آهن اشاره كرده و براى گفته خود از سياق آيات كمك مىگيرد.[36] عيّاشى به نقل از اميرمؤمنان، على(عليه السلام)ذوالقرنين را اولين سازنده سد در زمين شناسانده است.[37]
منابع
بحارالانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير الصافى؛ تفسير عبدالرزاق؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم؛ تفسير القمى؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ فرهنگ فارسى؛ كتاب الغيبه؛ الكشاف؛ الكشف والبيان، ثعلبى؛ لسانالعرب؛ لغت نامه؛ مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن،سيد حيدر علاوى
[1]. فرهنگ فارسى، ج 4، ص 5237، «ياء».
[2]. لسان العرب، ج 1، ص 510، «بنى».
[3]. لغت نامه، ج 3، ص 4342، «بنايى».
[4]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 717؛ التبيان، ج 1، ص 462.
[5]. التبيان، ج 1، ص 462.
[6]. الغيبه، ص 98؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 59؛ بحارالانوار، ج 96، ص 225.
[7]. الميزان، ج 1، ص 289 ـ 290.
[8]. التبيان، ج 8، ص 514.
[9]. همان؛ جامع البيان، مج 12، ج 23، ص 89.
[10]. مجمع البيان، ج 8، ص 318.
[11]. مجمع البيان، ج 10، ص 349 ـ 350.
[12]. الكشاف، ج 2، ص 587.
[13]. جامعالبيان، مج 5، ج 8، ص 300 ـ 301؛ التبيان، ج 4، ص 451.
[14]. مجمعالبيان، ج 4، ص 292.
[15]. همان، ج 6، ص 127.
[16]. تفسير ثعلبى، ج 10، ص 197.
[17]. التبيان، ج 9، ص 78؛ مجمع البيان، ج 8، ص 442.
[18]. مجمع البيان، ج 8، ص 442.
[19]. جامعالبيان، مج 11، ج 20، ص 95؛ التبيان، ج 8، ص 153.
[20]. جامع البيان، مج 7، ج 11، ص 199؛ الكشاف، ج 2، ص 364.
[21]. تفسير قمى، ج 1، ص 315.
[22]. تفسير عبدالرزاق، ج 2، ص 297.
[23]. الميزان، ج 10، ص 114.
[24]. تفسير قمى، ج 2، ص 39؛ جامعالبيان، مج 9، ج 15، ص 360.
[25]. الميزان، ج 13، ص 346.
[26]. جامع البيان، مج 9، ج 16، ص 10.
[27]. جامعالبيان، مج 12، ج 23، ص 192 ـ 193.
[28]. التبيان، ج 8، ص 565.
[29]. الصافى، ج 4، ص 68؛ الميزان، ج 15، ص 366.
[30]. مجمعالبيان، ج 7، ص 387.
[31]. التبيان، ج 7، ص 25.
[32]. مجمع البيان، ج 6، ص 328.
[33]. تفسير عياشى، ج 2، ص 350.
[34]. جامعالبيان، مج 9، ج 16، ص 19؛ تفسير ابن ابى حاتم، ج 7، ص2386.
[35]. جامعالبيان، مج 9، ج 16، ص 38 ـ 39.
[36]. مجمعالبيان، ج 6، ص 388.
[37]. تفسير عياشى، ج 2، ص 343.