پيروى : دنباله روى، همراهى
پيروى كه معادل آن در زبان عربى «تبعيّت» است به معناى با كسى همراه شدن و امرى را جست و جو كردن[1]، ياپشت سر كسى راه رفتن، و موافقت با فرمان[2] است، بنابراين در تفاوت اين واژه با اطاعت مىتوان گفت كه پيروى اعم از اطاعت است، زيرا در تحقق اطاعت وجود امر و فرمان ضرورى است؛ ولى در پيروى و تبعيّت لازم نيست كه حتماً امر و فرمانى باشد. تبعيّت و مشتقات آن 174 بار در قرآن كريم[3] به كار رفته است و بيشتر بر دنبالهروى معنوى[4] مانند اقتدا، امتثال، فرمانبردارى و اطاعت از امر[5] در رفتار، گفتار، اعمال و حركات و حتى فكر و انديشه[6] و در مواردى هم بر دنبالهروى حسى مانند پيروى موسى(عليه السلام) از حضرت خضر براى بهرهمندى از علوم وى (كهف/18،66) اطلاق شده است.پيروى گاهى در مسير هدايت و رشد بوده، موجب سعادت انسان مىگردد و گاهى هم در جهت ضلالت و گمراهى واقع گشته، وى را به ورطه هلاك مىكشاند، بر اين اساس، مباحث تبعيّت در هر دو محور پيگيرى مىشود.
پيروى در جهت هدايت و كمال:
قرآن كريم كه كتاب هدايت است و انسان را به استوارترين طريقه راهنمايى مىكند: «اِنَّدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 560
هـذا القُرءانَ يَهدى لِلَّتى هِىَ اَقوَمُ»(اسراء/17،9) در موارد بسيارى، از پيروى در جهت هدايت سخن گفته و مصاديق آن را مشخص ساخته است. مصاديق ياد شده عبارت است از:
1. پيروى از حق:
آيه شريفه «ذلِكَ بِاَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا البـطِـلَ واَنَّ الَّذينَ ءامَنُوا اتَّبَعُوا الحَقَّ مِن رَبِّهِم...»(محمّد/47،3) بيهوده بودن اعمال كافران، زدودن بديهاى مؤمنان و بهبود بخشيدن حال ايشان را كه در آيه قبل ذكر شده بر اثر پيروى كافران از باطل و مؤمنان از حق دانسته و آن اشاره به اين حقيقت است كه ملاك اساسى در سعادت انسان، پيروى از حق و علت عمده شقاوت وى پيروى از باطل است، زيرا تنها حق به خداوند انتساب دارد و باطل به هيچ وجه به وى راهى ندارد.[7]2. پيروى از پيامبران:
پيامبران از آن جهت كه فرستادگان خدا[8] و هدايت شدگان و سالكان راه حق هستند و بدون هيچگونه چشمداشتى انسانها را هدايت مىكنند شايسته پيروىاند[9]: «يـقَومِ اتَّبِعوا المُرسَلين * اِتَّبِعوا مَن لا يَسـَلُكُم اَجرًا و هُم مُهتَدون».(يس/36،20، 21) حضرت يوسف(عليه السلام)خود را پيرو آيين پيامبرانى چون ابراهيم، اسحق و يعقوب(عليهم السلام) ـ كه منادى توحيد بوده و از شرك دورى مىجستند - معرفى كرده و با اين پيروى شكر نعمت وجود آنان و آيينشان را به جا آورده است[10]: «واتَّبَعتُ مِلَّةَ ءاباءى اِبرهيمَ و اِسحـقَ و يَعقوبَ ما كانَ لَنا اَن نُشرِكَ بِاللّهِ مِن شَىء ذلِكَ مِن فَضلِ اللّهِ عَلَينا و عَلَى النّاسِ ولـكِنَّ اَكثَرَ النّاسِ لا يَشكُرون»(يوسف/12،38) و خداوند به خاتم پيامبران، محمد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله) وحى كرده تا از آيين ابراهيم پيروى كند: «ثُمَّ اَوحَينا اِلَيكَ اَنِ اتَّبِع مِلَّةَ اِبرهيمَ حَنيفـًا وما كانَ مِنَ المُشرِكين»(نحل/16،123) و به وى دستور مىدهد تا ديگران را نيز به اين پيروى فرا خواند: «قُل صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعوا مِلَّةَ اِبرهيمَ»(آلعمران/3،95) و از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)و مؤمنان به وى و نيز پيروان ابراهيم(عليه السلام) به عنوان نزديكترين افراد به ابراهيم ياد مىكند: «اِنَّ اَولَى النّاسِ بِاِبرهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعوهُ وهـذا النَّبِىُّ والَّذينَ ءامَنوا...»(آلعمران/3،68) و نيز بهترين افراد را از نظر دين كسانى مىداند كه در برابر خدا تسليم و پيرو آيين ابراهيم باشند: «و مَن اَحسَنُ دينـًا مِمَّن اَسلَمَ وجهَهُ لِلّهِ و هُوَ مُحسِنٌ واتَّبَعَ مِلَّةَ اِبرهيمَ حَنيفـًا».(نساء/4،125)قرآن كريم در مورد هيئت اعزامى نصاراى نجران كه به انگيزه دوست داشتن خدا حضرت مسيح(عليه السلام) را تعظيم مىكردند خطاب به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مىگويد: به اينها بگو: اگر به درستى خداوند را دوست داريد، از من كه مانند عيسى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 561
پيامبرم پيروى كنيد[11]: «قُل اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونى»(آلعمران/3،31) و همچنين فلاح و رستگارى اهل كتاب و نيز ديگران را در گرو پيروى از پيامبر اسلام و آيين وى كه همان آيين يكتاپرستى و شركستيزى ابراهيم است مىداند[12]: «اَلَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ ... فَالَّذينَ ءامَنوا بِهِ وعَزَّروهُ ونَصَروهُ واتَّبَعوا النّورَ الَّذى اُنزِلَ مَعَهُ اُولئِكَ هُمُ المُفلِحون»(اعراف/7،157)، از اين رو پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مأمور شده تا به همه انسانها بگويد اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم ...، پس به خدا و رسول و پيامبر وى ايمان آورده، از او پيروى كنيد، باشد كه هدايت يابيد: «قُل يـاَيُّهَا النّاسُ اِنّى رَسولُ اللّهِ اِلَيكُم جَميعـًا ... فَـامِنُوا بِاللّهِ ورَسُولِهِ النَّبىِّ الاُمّىِّ الَّذى يُؤمِنُ بِاللّهِ وكَلِمـتِهِ واتَّبِعوهُ لَعَلَّكُم تَهتَدون»(اعراف/7،158) و نيز به مشركان بگويد اين راه مستقيم و آيين استوار من است، از آن پيروى كنيد و از ديگر راهها كه زمينهساز تفرّق و انحراف از مسير حق است پيروى نكنيد: «و اَنَّ هـذا صِرطى مُستَقيمـًا فَاتَّبِعوهُ ولا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُم عَن سَبيلِهِ»(انعام/6،153)، چنانكه خود نيز مأمور است از شريعت خويش پيروى كند و از هوسهاى ناآگاهان دورى جويد[13]: «ثُمَّ جَعَلنـكَ عَلى شَريعَة مِنَ الاَمرِ فَاتَّبِعها ولا تَتَّبِع اَهواءَ الَّذينَ لا يَعلَمون»(جاثيه/45،18) و به مشركان گوشزد كند كه او فقط از آنچه به وى وحى مىشود پيروى مىكند: «اِن اَتَّبِعُ اِلاّ ما يوحى اِلَىَّ»(انعام/6،50)، «قُلاِنَّما اَتَّبِعُ ما يوحى اِلَىَّ مِن رَبّى».(اعراف/7،203 و نيز يونس/10، 15)
پيروى از پيامبران، افزون بر آنچه ذكر شد آثار ديگرى نيز دارد كه عمده آنها عبارت است از ملحق شدن به پيامبران: «فَمَن تَبِعَنى فَاِنَّهُ مِنّى»(ابراهيم/14،36)، بهرهمندى از عنايت ويژه آنان:«واخفِض جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَالمُؤمِنين»(شعراء/26،215)[14]، علوّ و برترى بر كافران: «و جاعِلُ الَّذينَ اتَّبَعوكَ فَوقَ الَّذينَ كَفَرُوا...»(آلعمران/3،55)، غلبه و سلطه بر جباران و مستكبران: «ونَجعَلُ لَكُما سُلطـنـًا فَلا يَصِلونَ اِلَيكُما بِـايـتِنا اَنتُما ومَنِ اتَّبَعَكُمَا الغــلِبون»(قصص/28،35)، دورى از ترس و اندوه: «فَمَن تَبِعَ هُداىَ فَلا خَوفٌ عَلَيهِم ولاهُم يَحزَنون»(بقره/2،38)، برخوردارى از رأفت و رحمت: «وجَعَلنا فى قُلوبِ الَّذينَ اتَّبَعوهُ رَأفَةً ورَحمَةً»(حديد/ 57، 27) و نجات از گمراهى و شقاوت: «فَمَنِ اتَّبَعَ هُداىَ فَلا يَضِلُّ ولا يَشقى».(طه/20،123)
3. پيروى از قرآن:
از آنجا كه قرآن كتاب هدايت است:«هـذا بَصائِرُ مِن رَبِّكُم و هُدًى ودائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 562
رَحمَةٌ لِقَوم يُؤمِنون»(اعراف/7،203) پيروى از آن از مهمترين مصداقهاى پيروى در مسير هدايت به شمار مىآيد، از اين رو خداوند متعالى به مؤمنان دستور داده تا از قرآن پيروى كرده: «و هـذا كِتـبٌ اَنزَلنـهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعوهُ»(انعام/6،155) و از پيروى ديگران بپرهيزند: «اِتَّبِعوا ما اُنزِلَ اِلَيكُم مِن رَبِّكُم ولا تَتَّبِعوا مِن دونِهِ اَولِياءَ».(اعراف/7،3) جمله «اِتَّبِعوا ما اُنزِلَ اِلَيكُم مِن رَبِّكُم»جملهاى كنايى است، و مراد از آن، امر به دخول در تحت ولايت خداى سبحان است، زيرا در ادامه به جاى آنكه بگويد: «و لاتتبعوا غير ما انزل اليكم» مىفرمايد: «ولا تَتَّبِعوا مِن دونِهِ اَولِياءَ»[15] و در حقيقت بدين معناست كه با پيروى از قرآن خود را در ولايت خداوند داخل كرده و با دورى كردن از تبعيّت ديگران خويش را از سلطه ديگران نجات دهيد. به گفته برخى در آيه «اَلَّذينَ يَستَمِعونَ القَولَ فَيَتَّبِعونَ اَحسَنَهُ»(زمر/39،18) پيروى از بهترينها پيروى از قرآن است.[16]
4. پيروى از رضوان الهى:
قرآن كريم يكى از علامتهاى مؤمنان را پيروى از رضوان الهى دانسته است: «واتَّبَعوا رِضونَ اللّهِ واللّهُ ذو فَضل عَظيم»(آلعمران/3،174) و آن مراعات رضاى الهى در رفتار و گفتار بر اساس آموزههاى دين و شريعت حق[17]، عمل به طاعات و دورى از معصيت[18] و عمل به امورى است كه موجب خشنودى خدا باشد.[19] بىشك كسى كه رضوان الهى را پيروى مىكند، با كسى كه به خشمى از خدا دچار گرديده، جايگاهش جهنم است برابر نيست: «اَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضونَ اللّهِ كَمَن باءَ بِسَخَط مِنَ اللّهِ»(آل عمران/3،162)، زيرا خداوند پيروان رضوان الهى را به وسيله قرآن به راههاى سلامت رهنمون مىشود و آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون مىبرد و به راهى راست هدايتشان مىكند[20]: «يَهدى بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضونَهُ سُبُلَ السَّلـمِ ويُخرِجُهُم مِنَ الظُّـلُمـتِ اِلَى النُّورِ بِاِذنِهِ ويَهديهِم اِلى صِرط مُستَقيم».(مائده/5،16) در روايات از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)و ائمه اطهار(عليهم السلام) به عنوان پيروان رضوان الهى ياد شده است.[21]پيروى در جهت گمراهى :
اين قسم از پيروى نيز داراى مصاديق و مواردى است كه قرآن كريم از آنها سخن گفته است. عمده آن مصاديق عبارت است از:1. پيروى از شيطان:
شيطان به عنوان دشمن فرزندان آدم سوگند ياد كرده تا آنها را گمراه سازد: «فَبِعِزَّتِكَ لاَُغويَنَّهُم اَجمَعين»(ص/38،82)دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 563
و نيز جهت محقق ساختن هدف خود، از همه امكانات و راههاى گوناگون استفاده مىكند: «ثُمَّ لاَتِيَنَّهُم مِن بَينِ اَيديهِم ومِن خَلفِهِم و عَن اَيمـنِهِم وعَن شَمائِلِهِم و لاتَجِدُ اَكثَرَهُم شـكِرين»(اعراف/7،17) و بر پيروان خويش كه از بندگى خدا سرباز زدهاند چيره مىگردد: «اِنَّ عِبادى لَيسَ لَكَ عَلَيهِم سُلطـنٌ اِلاّ مَنِاتَّبَعَكَ مِنَ الغاوين»(حجر/15،42)، از اينرو مىتوان پيروى از شيطان* را، مهمترين مصداق از مصاديق پيروى در مسير ضلالت و گمراهى دانست، بر اين اساس خداوند به مردم هشدار داده و آنان را از پيروى شيطان به عنوان دشمنى آشكار، برحذر داشته است: «يـاَيُّهَا النّاسُ كُلوامِمّا فِى الاَرضِ حَلـلاً طَيِّبـًا ولا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّيطـنِ اِنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبين»(بقره/2،168 و نيز انعام/6، 142) و به مؤمنان درباره پيروى از شيطان مىفرمايد: او به كارهاى زشت و ناپسند فرمان مىدهد: «و مَن يَتَّبِع خُطُوتِ الشَّيطـنِ فَاِنَّهُ يَأمُرُ بِالفَحشاءِ و المُنكَرِ»(نور/24، 21) و به طور حتم خدا وعده داده كه جهنم را از شيطان و پيروان او لبريز كند[22]: «لاََملاََنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ و مِمَّن تَبِعَكَ مِنهُم اَجمَعين».(ص/38،85 و نيز اعراف/ 7، 18؛ اسراء/ 17، 63)
از دعوت مؤمنان به تسليم شدن بعد از ايمان در آيه«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا ادخُلوافِى السِّلمِ كافَّةً و لا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّيطـن»(بقره/2،208) به دست مىآيد كه مراد از پيروى از خطوات شيطان در اين آيه پيروى در همه دعوتهاى وى به باطل نيست، بلكه مراد پيروى در دعوتهايى است كه با نام دين صورت مىگيرد و شيطان در اينگونه موارد باطل را زينت داده، با پوشاندن لباس زيباى دين به آن، انسانها را بدان فرا مىخواند[23]، زيرا خطوات (گامها) فقط در راهى فرض مىشود كه مورد سلوك واقع شود، و هرگاه سالكِ آن طريق، مؤمنى باشد كه در راه ايمان گام برمىدارد، معلوم مىشود كه آن راه، راه شيطانى در مسير ايماناست.[24]
خداوند در مورد پيروى از شيطان، به صرف هشدار كلى بسنده نكرده است، بلكه با يادآورى برخى از موارد عينى،[25] بر روشنگرى و هدايت خويش افزوده است؛ مثلاً در آيه 175 اعراف/7 به پيامبر خويش دستور مىدهد تا سرگذشت عبرتآموز بلعم باعورا را كه بر اثر پيروى از شيطان از راه حق خارج شد و هلاك گرديد، براى مردم تلاوت كند؛ باشد كه آنان در سرگذشت وى انديشيده، عبرت لازم را بگيرند[26]: «واتلُ عَلَيهِم نَبَاَ الَّذى ءاتَينـهُ ءايـتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَاَتبَعَهُ الشَّيطـنُ فَكانَ مِنَ الغاوين».خداوند در برخى از آيات گوشزد كرده كه اگر فضل و رحمت الهى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 564
شامل حال مؤمنان نباشد همه آنها جز شمارى اندك از شيطان پيروى خواهند كرد: «و لَولا فَضلُ اللّهِ عَلَيكُم و رَحمَتُهٌ لاَتَّبَعتُمُ الشَّيطـنَ اِلاّ قَليلا(نساء/4،83)، «و لَقَد صَدَّقَ عَلَيهِم اِبليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعوهُ اِلاّ فَريقـًا مِنَ المُؤمِنين».(سبأ/34،20)
2. پيروى از هواهاى نفسانى:
قرآن كريم كسانى را كه به جاى بهرهگيرى از هدايت الهى از هواهاى نفسانى خويش پيروى مىكنند گمراهترين افراد معرفى كرده است: «فَاعلَم اَنَّما يَتَّبِعونَ اَهواءَهُم ومَن اَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوهُ بِغَيرِ هُدًى مِنَاللّهِ»(قصص/28،50)، زيرا اين گونه افراد همواره در لذتهاى مادّى و جسمانى غرق بوده، در نتيجه از سعادت معنوى و روحانى باز مىمانند.[27] از نظر قرآن پيروى از هواها در بسيارى از موارد همراه با اعتقاد نداشتن به قيامت: «اِنَّ السّاعَةَ ءاتِيَةٌ فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنها مَن لا يُؤمِنُ بِها واتَّبَعَ هَوهُ»(طه/20،16)، غفلت از ياد خداوند: «و لاتُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِكرِنا واتَّبَعَ هَوهُ»(كهف/18،28)، عدول از حق: «فَلا تَتَّبِعوا الهَوَى اَن تَعدِلوا»(نساء/4،135)، گمراهى از راه خدا: «ولا تَتَّبِعِ الهَوى فَيُضِلَّكَ عَن سَبيلِ اللّهِ اِنَّ الَّذينَ يَضِلّونَ عَن سَبيلِ»(ص/38،26)، آرزوى انحراف افراد مؤمن از مسير هدايت: «ويُريدُ الَّذينَ يَتَّبِعونَ الشَّهَوتِ اَن تَميلوا مَيلاً عَظيما»(نساء/4،27)، نيكو ديدن اعمال بد: «اَفَمَن كانَ عَلى بَيِّنَة مِن رَبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ واتَّبَعوا اَهواءَهُم»(محمّد/47،14)، طبع قلب: «طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلوبِهِم واتَّبَعوا اَهواءَهُم»(محمّد/47،16)، تكذيب آيات خدا: «و كَذَّبوا واتَّبَعوا اَهواءَهُم»(قمر/ 54، 3)، پاسخ ندادن به دعوت پيامبران: «فَاِن لَم يَستَجيبوا لَكَ فَاعلَم اَنَّما يَتَّبِعونَ اَهواءَهُم»(قصص/28، 50) و ستمكارى: «بَلِ اتَّبَعَ الَّذينَ ظَـلَموا اَهواءَهُم»(روم/30،29)است.خداوند، به پيامبر خويش دستور مىدهد تا صريحاً به مشركان بگويد من از هواهاى شما پيروى نمىكنم: «قُللا اَتَّبِعُ اَهواءَكُم»(انعام/6، 56) و به وى هشدار داده كه اگر از هواهاى آنان پيروى كند در زمره ستمكاران قرار خواهد گرفت: «و لـَئِنِ اتَّبَعتَ اَهواءَهُم مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلمِ اِنَّكَ اِذًا لَمِنَ الظّــلِمين»(بقره/2،145) و در برابر خدا سرور و ياورى نخواهد داشت: «ولئِنِ اتَّبَعتَ اَهواءَهُم بَعدَ الَّذى جاءَكَ مِنَ العِلمِ ما لَكَ مِنَ اللّهِ مِن ولِىّ و لا نَصير»(بقره/2،120 و نيز رعد/ 13، 37)؛ همچنين در مواردى متعدّد، او را از پيروى هواهاى مشركان باز مىدارد:«ولا تَتَّبِع اَهواءَهُم عَمّا جاءَكَ مِنَ الحَقِّ»(مائده/5، 48)؛ «وَ لا تَتَّبِع اَهواءَهُم وَاحذَرهُم»(مائده/ 5، 49)؛ «و لا تَتَّبِع اَهواءَ الَّذينَ كَذَّبوابِـايـتِنا...»(انعام/ 6، 150)؛ «واستَقِم كَما اُمِرتَ ولا تَتَّبِع اَهواءَهُم».(شورى/42، 15)
خود خداوند نيز درباره خويش مىفرمايد: بر
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 565
فرض محال اگر حق از هواهاى مشركان پيروى كند آسمانها و زمين و همه كسانى كه در آنها هستند به فساد و نابودى كشانده مىشوند: «ولَوِاتَّبَعَ الحَقُّ اَهواءَهُم لَفَسَدَتِ السَّمـوتُ والاَرضُ و مَن فيهِنَّ...».(مؤمنون/23،71)[28]
3. پيروى از جباران:
قرآن كريم راز گمراهى برخى از اقوام را پيروى آنان از جباران مىداند؛ مثلاً درباره قوم عاد مىگويد: آنان آيات خدا را انكار كرده، در برابر پيامبران عصيان ورزيدند و از راه و روش هر ستمگر دشمن حق پيروى كردند: «وتِلكَ عادٌ جَحَدوا بِـايـتِ رَبِّهِم وعَصَوا رُسُلَهُ واتَّبَعوا اَمرَ كُلِّ جَبّار عَنيد»(هود/11،59) و بدين سبب از پيروى هود و آنچه او بدان فرا مىخواند باز ماندند[29] و همچنين درباره فرعونيان فرموده است: آنها از راه و رسم فرعون پيروى كردند:«فَاتَّبَعوا اَمرَ فِرعَونَ وما اَمرُ فِرعَونَ بِرَشيد».(هود/11،97) مراد از لفظ «امر» در آيه شريفه، گفتار و كردار يا سنت و طريقه فرعون است كه خود او به آن پاىبند بود و ديگران را نيز به پيروى از خويش مجبور مىكرد.[30]4. پيروى از گمان و تخمين:
پيروى از گمان و تخمين در امورى كه به سعادت و شقاوت انسان مربوط مىشود از نظر قرآن ناپسند است[31] و در اين باره مىفرمايد: كسانى كه براى خداوند شريك قائلاند جز از گمان و تخمين پيروى نمىكنند: «و ما يَتَّبِعُ الَّذينَ يَدعونَ مِن دونِ اللّهِ شُرَكاءَ اِن يَتَّبِعونَ اِلاَّ الظَّنَّ واِن هُم اِلاّ يَخرُصون»(يونس/10،66) و به پيامبر مىگويد: اگر از اكثريت موجود در زمين اطاعت كنى آنها تو را از راه خدا بازداشته و گمراهت مىكنند، زيرا آنها از چيزى جز ظن و تخمين پيروى نمىكنند: «و اِن تُطِع اَكثَرَ مَن فِى الاَرضِ يُضِلّوكَ عَن سَبيلِ اللّهِ اِن يَتَّبِعونَ اِلاَّالظَّنَّ واِن هُم اِلاّ يَخرُصون»(انعام/6،116) و اكثريت مشركان را پيرو ظن و گمان دانسته، بر اين نكته تأكيد مىكند كه گمان، آدمى را از حق كفايت نمىكند: «ومايَتَّبِعُ اَكثَرُهُم اِلاّ ظَنـًّا اِنَّ الظَّنَّ لا يُغنى مِنَ الحَقِّ شيــًا...»(يونس/10،36) و به پيامبر مىفرمايد: از آنچه به آن آگاهى ندارى پيروى نكن: «و لا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ...».(اسراء/ 17، 36)همراهى پيروى از گمان با پيروى از هواهاى نفسانى در برخى آيات بر ارتباط اين دو با يكديگر دلالت مىكند:«اِنيَتَّبِعونَ اِلاّ الظَّنَّ و ما تَهوَى الاَنفُسُ...».(نجم/53، 23)
5. پيروى از متشابهات:
بر اساس آيه 7 آلعمران/ 3 قسمتى از آيات قرآن محكم و صريح و روشن است كه اساس قرآن را تشكيل مىدهد و قسمتى از آن متشابه است و به سبب بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر در نگاه نخستيندائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 566
احتمالهاى مختلفى در آن مىرود؛ ولى با توجه به آيات محكم معناى مراد از آنها روشن مىشود[32]؛ ولى بيماردلان كجانديش آيات محكم قرآن را كنار گذاشته، يكسره به دنبال آيات متشابهاند تا فتنهانگيزى كرده، مردم را گمراه سازند: «فَاَمَّاالَّذينَ فى قُلوبِهِم زَيغٌ فَيَتَّبِعونَ ما تَشـبَهَ مِنهُ ابتِغاءَ الفِتنَةِ...»(آلعمران/ 3، 7)، بنابراين ريشه مذاهب فاسد كه سبب اختلاف و ايجاد فرقههاى اسلامى شده است، به پيروى از آيات متشابه و تأويل آنها به نحوى كه مرضىّ خدا نيست باز مىگردد.[33]
6. پيروى كوركورانه:
علت سرپيچى برخى كافران از احكام الهى پيروى بىدليل و كوركورانه از پيشينيان است:«واِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما اَنزَلَ اللّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما اَلفَينا عَلَيهِ ءاباءَنا...».(بقره/2،170 و نيز زخرف/43،22 ـ 23) خداوند در اين باره مىفرمايد: آيا اگر پدران آنها چيزى نفهميده و هدايت نيافته باشند باز هم از آنها پيروى خواهند كرد:«اَولَو كانَ ءَاباؤُهُم لا يَعقلونَ شيــًا و لا يَهتَدون».(بقره/2،170)تقليد و پيروى از غير اگر با علم به حقانيت پيروى شونده همراه باشد مانند پيروى از انبيا و تقليد از مجتهدان در احكام دين نه تنها مذموم نيست، بلكه از مصاديق پيروى از ما انزل الله است[34]؛ ولى برخى از افراد، رهبران شايسته پيروى را رها كرده، دنبال گمراهان نيازمند هدايت مىروند. قرآن كريم مىفرمايد: آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مىكند سزاوار پيروى است يا كسى كه راه نمىيابد، مگر آنكه هدايت شود؟ شما را چه شده! و چگونه داورى مىكنيد: «اَفَمَن يَهدى اِلَى الحَقِّ اَحَقُّ اَن يُتَّبَعَ اَمَّن لا يَهِدّى اِلاّ اَن يُهدى فَما لَكُم كَيفَ تَحكُمون»(يونس/10،35) و خطاب به موسى و هارون(عليهما السلام)مىفرمايد: در مسير خويش ثابت قدم بمانيد و راه كسانى را كه نمىدانند پيروى نكنيد: «فاستَقيما ولا تَتَّبِعانِّ سَبيلَ الَّذينَ لا يَعلَمون»(يونس/10،89) و نيز نصيحت مؤمن آل فرعون را يادآور شده است: اى قوم من مرا پيروى كنيد تا شما را به راه درست هدايت كنم: «و قالَ الَّذى ءامَنَ يـقَومِ اتَّبِعونِ اَهدِكُم سَبيلَ الرَّشاد».(غافر/40،38) آنان كه از پيروى راهنمايان صالح سرباز بزنند و از كسانى كه صلاحيت پيروى شدن را ندارند تبعيت كنند، در قيامت كه روز آشكار شدن حقايق است، پشيمان شده، بر كارهاى ناپسند و زشت خويش حسرت مىخورند و نيز از آتش جهنم رهايى نخواهند يافت: «و قالَ الَّذينَ اتَّبَعوا لَو اَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّاَ مِنهُم كَما تَبَرَّءوا مِنّا كَذلِكَ يُريهِمُ اللّهُ اَعمــلَهُم حَسَرت عَلَيهِم و ما هُم بِخـرِجينَ مِنَالنّار».(بقره/2،167)
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 567
منابع
انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تبيين اللغات لتبيان الآيات؛ التحقيق فى كلمات القرآنالكريم؛ تفسير التحرير والتنوير؛ تفسير شريف لاهيجى؛ تفسير العياشى؛ التفسيرالكبير؛ تفسير المنار؛ تفسيرمنهجالصادقين؛ تفسير نمونه؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجديد فى تفسير القرآن المجيد؛ دائرةالفرائد در فرهنگ قرآن؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ لسان العرب؛ لغت نامه قرآن كريم؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ المصباح المنير؛ المعجم الاحصائى لالفاظ القرآن الكريم؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ النكت والعيون، ماوردى.حسن رمضانى
[1]. لسان العرب، ج 2، ص 13، «تبع».
[2]. المصباح، ص 72، «تبع».
[3]. المعجم الاحصائى، ج 1، ص 387؛ دائرةالفرائد، ج 4، ص 9.
[4]. لغتنامه قرآن كريم، ج 1، ص 402، «تبع».
[5]. تبيين اللغات، ج 1، ص 217، «تبع».
[6]. التحقيق، ج 2، ص 377، «تبع».
[7].الميزان، ج 18، ص 224.
[8]. مجمع البيان، ج 8، ص 659.
[9]. روح المعانى، مج 2، ج 2، ص 338.
[10]. الميزان، ج 11، ص 173.
[11]. التبيان، ج 2، ص 438؛ مجمع البيان، ج 2، ص 733؛ منهج الصادقين، ج 2، ص 211.
[12]. مجمع البيان، ج 4، 749 ـ 750.
[13]. جامع البيان، مج 13، ج 25، ص 191.
[14]. الميزان، ج 5، ص 329.
[15]. الميزان، ج 8، ص 8.
[16]. التحرير والتنوير، ج 23، ص 365.
[17]. الجديد، ج 2، ص 176.
[18]. روح المعانى، مج 3، ج 4، ص 174.
[19]. تفسير لاهيجى، ج 1، ص 407.
[20]. مجمعالبيان، ج 3، ص 270؛ الميزان، ج 5، ص 245.
[21]. تفسير عياشى، ج 1، ص 205؛ الميزان، ج 4، ص 70.
[22]. الميزان، ج 17، ص 64.
[23]. الميزان ج 2، ص 101.
[24]. الميزان، ج 2، ص 101 ـ 102.
[25]. الميزان، ج 8، ص 332.
[26]. تفسير ماوردى، ج 2، ص 280.
[27]. التفسير الكبير، ج 26، ص 200.
[28]. روض الجنان، ج 14، ص 43.
[29]. الميزان، ج 10، ص 304.
[30]. الميزان، ج 10، ص 380.
[31]. الميزان، ج 7، ص 330 ـ 331.
[32]. نمونه، ج 2، ص 432 ـ 435.
[33]. الميزان، ج 3، ص 41.
[34]. تفسير بيضاوى، ج 1، ص 161؛ تفسير المنار، ج 2، ص91.