در نوشتار حاضر، ابتدائاً از تاريخچه شعر و تدوين آن و اينكه شعر از فطريات انسان است سخن به ميان آمده است. سپس فرق شعر را با نظم بيان نموده و آيات مربوط به شعر و شاعران را ذكر كردهايم و ضمن دسته بندى اين آيات به بيان آراى مفسران شيعه و اهل سنت پرداخته و نهايتاً مدعاى خود را با استناد به آيات و روايات به اثبات رسانده و در پايان با توجه به آيات شريفه قرآن موقعيت شاعران را نفياً و اثباتاً مطرح كرده و از مطلوبيت نفسى شعر سخن گفتهايم.
مطلب سوم. آيا پيامبر شعر و اشعار ديگران را انشاد(47) مىفرمودهاند؟
مرحوم علامه امينى تصريح دارند به اينكه حضرت شعر ديگران را انشاء مىفرمودهاند.(48)
در عين حال ايشان بيت يا ابياتى كه پيامبر از شاعران انشاد فرموده باشد ذكر نكردهاند.
مرحوم طبرسى، علامه طباطبايى، ابوالفتوح رازى، قرطبى، دكتر جواد على و ديگران نوشتهاند كه:
پيامبر هر وقت مىخواست شعر شاعرى را انشاد فرمايند در آن تغيير و تصرف مىكردند.(49)
چنانكه از عايشه چنين نقل كردهاند:
روزى پيامبر به شعر ابن قيس
«ستبدى لك الايام ما كنت جاهلا
و يأتيك بالاخبار من لم يتزود»
تمثل جستند؛ اما آنرا با تغيير و تصرف چنين انشاد فرمودند:
ستبدى لك الايام ما كنت جاهلاً
و يأتيك من لم يتزود بالاخبار
ابوبكر گفت: يا رسول اللّه صلىاللهعليهوآله شعر چنين نبود.
حضرت در جواب او فرمودند: من شاعر نيستم و گفتن شعر مرا سزاوار نيست.(50)
پس اگر پيامبر در مواردى به شعر ديگران استناد مىفرموده و تمثل مىجستند در آن تغيير و تصرف كرده و وزن آنرا بر هم مىزدند و اين امر هم بسيار محدود بوده است كه پيامبر شعر ديگران را مورد استناد قرار دهد. چنانكه از عايشه سؤال شد آيا پيامبر به چيزى از اشعار شاعران تمثل مىفرمودند؟ عايشه در جواب گفت:
«شعر» مبغوضترين سخنان نزد او بود؛ هر چند گاهى به شعر ابن قيس تمثل مىفرمودند اما آنرا دگرگون كرده و اول و آخر بيت را عوض مىكردند.(51)
ابوالفتوح رازى به روايتى غير از روايت عايشه و به شعرى غير از شعر ابن قيس استشهاد كرده است كه پيامبر اكرم آنرا با تغيير و تصرف خواندند وقتى ابوبكر اعتراض كرد پيامبر در جواب او فرمودند: دانيم تا چگونه گفته است؛ ليكن نه شعر كار من است.(52)
در اينكه پيامبر علم و آگاهى به اشعار ديگران داشته و آنها را مىشناخته است شكى نيست. چنانكه از عبارت ابوالفتوح رازى و نظر صاحب روح البيان ـ كه سابقاً مطرح كرديم ـ اين نظر به خوبى تأييد مىشود. مضافاً اينكه مرحوم علامه امينى در تأييد اين نظر چنين فرمودهاند:
روزى پيامبر فرمودند: چه كسى شعر ابوطالب را براى ما انشاد مىكند؟ عمر بلند شد و گفت: يا رسول اللّه شايد اين ابيات را در نظر داريد.
و ما حملت من ناقة فوق ظهرها
ابر و ادنى ذمه من محمد.
پيامبر فرمود: خير. اينكه از اشعار ابوطالب نيست اين شعر حسان بن ثابت است.
سپس حضرت على عليهالسلام برخاسته و فرمود شايد اين را اراده فرمودهايد:
و ابيض يستسقى الغمام بوجهه
و بيع اليتامى عصمة للارامل
و ابيات ديگر را نيز خواندند. پيامبر فرمود: آرى.(53)
تا اينجا در طى چهار مطلب وجه ما علّمناه الشعر و اينكه پيامبر شاعر نيست معلوم شد. ضمن اينكه انه لقول رسول كريم. و ما هو بقول شاعر نيز از نظر بدور نماند. انشاء اللّه.
اما اينكه خداوند فرموده است: و ما ينبغى له (يس / 69) شعر گفتن شايسته پيامبر نيست. و اين در حالى است كه پيامبر اسلام آنقدر براى شعر ارزش قايل بودند كه مردم را به حفظ و ثبت و ضبط آن امر مىفرمودند. چنانكه آنها را به تعلم و تعليم قرآن دستور مىدادند و آن را يارى دين و جهاد در راه خداوند و تعالى دين مىدانستند و مرحوم علامه امينى مكررا به اين مسأله تصريح فرمودهاند.(54) و يا حضرت براى حسان بن ثابت منبرى قرار مىداد و حسان بر فراز آن در مدح پيامبر شعر مىسروده است و حضرت در شأن او چنين مىفرمودهاند:
خداوند حسان را تا موقعى كه از ما دفاع مىكند تأييد فرمايد.(55)
و يا گاهى در سفرهاى طولانى حسان را به خدمت خود مىخواندند تا از شنيدن اشعار او كسب نيرو و استراحت كنند.(56) همچنين پيامبر در تأييد و تشويق شاعران اسلامى مكرر مىفرمودهاند:
والذى نفس محمد بيده فكانما تنضحونهم بالنبل فيما تقولون من الشعر.(57)
سوگند به آن كسى كه جان محمد در دست قدرت اوست با اين اشعار گويى تيرهايى به سوى آنها پرتاب مىكنيد.
آرى عنايت پيامبر در باره شعر و شاعران به قدرى است كه وقتى كعب بن زهير قصيده لاميهاش را در مسجد در محضر پيامبر قرائت كرد حضرت لباسى از برد يمانى به عنوان صله به او تقديم فرمودند كه بعداً معاويه همان لباس را به بيست هزار درهم خريدارى كرده و خلفا در عيد فطر و قربان آن را به تن مىكردند.(58)
پيامبر در مورد يكى از شاعران مدافع اسلام چنين فرمودهاند:
اهج المشركين فان روح القدس معك ما هاجيتهم.(59)
مشركين را هجو كن بدرستيكه تا زمانيكه آنها را هجو مىكنى جبرئيل همراه توست.
و همچنين موارد متعدد ديگرى كه همه حكايت از توجه و عنايت پيامبر به شعر و شاعران دارد.
آرى اين را مىدانيم كه جبرئيل همان فرشتهاى است كه حامل وحى الهى به پيامبر اكرم است؛ اما به نص صريح حضرت در مواردى به كمك و تأييد شاعران اسلامى مىآيد و اين نيست مگر عنايت ربانى و لطف نبوى به شعر و شاعران.
در زندگى ائمه (عليهم اسلام) كه نظر مىافكنيم مىبينيم هر كدام به طريقى شعر و شاعرى را مورد عنايت و لطف خود قرار دادهاند و چه بسا بعضى از آن بزرگواران خود نيز شعر و اشعارى سروده باشند. چنانكه از وجود مقدس اميرالمؤمنين عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام نيز اشعارى زيادى نقل كردهاند و حتى ديوانى به امام على عليهالسلام نسبت داده شده است.(60) و از جمله توصيههاى امام صادق عليهالسلام به شيعيان اين است:
به فرزندان خود اشعار عبدى را بياموزيد كه او بر دين خداست.(61)
با توجه به اين ديدگاه از پيامبر و ائمه (عليهم السلام) و به تبع آنها علما و بزرگان از دانشمندان اسلامى كه همه لطف و عنايت خاصى به شعر و شاعران دارند چرا خداوند متعال فرموده و ما ينبغى له. شعر گفتن شايسته پيامبر نيست.
در جواب اين بيان شريف و ذكر حكمت اين قول رفيع با اتكا به تفسير شريف نمونه(62) كه معيار كلى مباحث اين قسمت مديون آن نوشتار است، توضيحاتى داده مىشود.
1 ـ همانطورى كه گفته شد اگر پيامبر شعر مىسرودند، با توجه به تهمتهاى قريش از جمله اينكه حضرت شاعر است ممكن بود اين شبهه براى عدهاى پيش بيايد كه اين آيات نازله واقعاً شعر است و پيامبر نيز شاعر است؛
2 ـ شأن و مقام پيامبر بالاتر از آن است كه شعر بگويد؛ چرا كه شعر مركب از مخيلات و مكذوبات و آميختههاى ديگرى است و اين براى پيامبر كه رسول خداست جداً مناسب نبوده بلكه موجب كسر شأن حضرت مىباشد. در حاليكه پيامبر گرامى با وحى الهى آن معدن حقايق و واقعيتها كه خود سرچشمه از منبع لايزال الهى دارد بهرهمند مىشده است؛ لذا شخصيتى با اين مقام و موقعيت احتياجى به شعر ندارد؛(63)
3 ـ شعر از عواطف متغير انسانى سرچشمه مىگيرد و هميشه در حال دگرگونى است. در حاليكه پيامبر و افكار عالى او حقايق ثابت و غير قابل تغيير آسمانى است كه تا روز قيامت براى تمام جهانيان مطرح است؛
4 ـ معمولاً شاعران در موارد زيادى لطافت شعر خود را با اغراق و مبالغه گويى مىرسانند. در حاليكه پيامبر از طريق وحى بدون هيچ اغراق و مبالغهاى افكار عالى اسلام و قرآن را به بهترين وجه به مردم ابلاغ فرمودند.
آرى اين قرآن است كه از ابتدا تا انتها با آن گستردگى فوق العاده و جذابيت فوق تصورش ذرهاى از اغراق و مبالغه را در آن نمىيابيم؛
5 ـ شاعر در موارد بسيارى به جهت زيبايى و لطافت و رديف شدن قافيه و سجع خود را تسليم الفاظ مىكند و نوعاً از حقايق و واقعيتها بدور است؛ اما قرآن با همين الفاظ متداول بهترين حقايق و واقعيتها را با بيانى جذاب و فوق العاده گيرا مطرح فرموده است؛
6 ـ شعر هر چقدر جالب و عالى باشد محدود به زمان و مكان و گروه خاصى است؛ اما قرآن بدور از هر گونه محدويت بيانگر بهترين و كاملترين واقعيتها بوده و گاهاً با عباراتى كوتاه بالاترين معارف را به بشريت معرفى نموده است؛
7 ـ با نگاهى به موقعيت شعر در زمان جاهليت كه بيشتر مولود زندگى شاعر، اموال طبيعى و اجتماعى او بود و مشهورترين موضوعات او وصف، مدح، رثا و هجاء، فخر و غزل و خمر بود. خصوصا با توجه به اينكه مردم اعتقاد به اين داشتند كه شاعر را شيطان و يا جنى است كه مطالب را به او القاء مىكند، بهتر مىتوان به حكمت آيه شريفه پى برد.
تذكر اين نكته خالى از اهميت نيست كه تمام اين موارد نسبت به مقام رفيع نبوت است و موقعيت ناهنجار شعر جاهليت. والا شعر نفساً امرى است مطلوب و مىتواند در تعالى امور مثمر ثمر باشد. چنانكه پيامبر فرمودهاند:
ان من الشعر لحكمة و ان من البيان لسحرا(64)
بعضى اشعار حكمت و پارهاى از سخنان سحر هستند.
گفته شد كه شاعر از مقام و موقعيت فوق العادهاى برخوردار بوده به حدى كه بالاتر از خطيب و رفيعتر از جنگنجو بوده است. و با پيدا شدن شاعرى در قبيله مجالس جشن و سرور برگزار مىگرديد كه قبيله صاحب شاعرى شده است كه در واقع او زبان گوياى قبيله خواهد بود و با اشعارش هم مىتواند تأليف قلوب نمايد و هم دشمنان را هجو كند. و با رجزهايش جنگجويان را تشويق كرده و پيروزيها را نصيبشان نمايد. و با رثاهايش مصائب و مصيبتها را بيان كند و مصيبت زدگان را تسلى خاطر دهد...
از جمله آيات نازله در اين كتاب شريف چند آيه است كه با بيان اوصاف شاعران ديدگاه خود را نسبت به آنها بيان داشته و بهمين مناسبت يك سوره از قرآن بنام الشعراء(65) نام گرفته است.
خداوند در آياتى از اين سوره ابتدا در مقام نفى و رد شاعران آنها را طرد كرده اما براى اينكه اين توهم پيش نيايد كه چرا؟ و علت رد آنها چيست؟ اوصافشان را به خوبى بيان فرموده كه علت طرد آنها وجود آن خصائص است. در آخر با يك استثنا شاعران مورد نظر را با بيان اوصافشان مورد توجه و عنايت خاص خود قرار داده است.
آيات دسته سوم از آيات مربوط به شعر و شاعرى كه شامل چهار آيه آخر سوره شعراء مىباشد بيانگر همين ديدگاه است.
بعضى گفتهاند كه آيات در باره تنى چند از شاعران قريش كه پيامبر را ناسزا گفته بودند نازل شده است. اما مشهور بين مفسران اين است كه آيات دربر گيرنده تمام شاعران جاهليت و كفار بوده و همچنين در تمام مكانها و زمانها شاعران هم فكر و عقيده و مشترك در اين اوصاف را در بر مىگيرد.
خط مشى و سير فكرى شاعران با پيامبر اكرم متفاوت است.
خداوند در اين آيات ضمن رد و طرد اينگونه شاعران خط مشى آنها را كه مغاير با سير فكرى و عملى پيامبر اكرم است معرفى كرده كه به مواردى از آنها اشاره مىشود:(66)
1 ـ شاعران در عالم خيال و پندار حركت مىكنند ولى پيامبر مملو از واقع بينى براى نظام بخشيدن به جهان بشريت سير مىكند؛
2 ـ شاعران غالباً طالب عيش و نوشند و در بند زلف و خال يار؛
3 ـ آنها معمولاً در پندارها و تشبيهات شاعرانه خويش گرفتارند؛ حتى هنگامى كه قافيهها آنها را به اين سمت و آن سمت مىكشاند، در هر وادى سرگردان مىشوند؛
4 ـ آنها غالباً در بند منطق و استدلال نبوده و اشعارشان از هيجاناتشان تراوش مىكند و اين هيجانات و جهتهاى خيالى هر زمان آنان را به وادى ديگرى سوق مىدهد؛
5 ـ هنگامى كه از كسى راضى و خوشنود شوند او را با مدائح خود به اوج آسمانها مىبرند هر چند كه او مستحق قعر زمين باشد و از او فرشتهاى زيبا مىسازند هر چند شيطانى لعين باشد و هنگامى كه از كسى برنجند چنان به هجو او مىپردازند كه گوئى مىخواهند به اسفل السافلينش بكشانند هر چند موجودى آسمانى و پاك باشد؛
6 ـ شاعران غالباً مردان بزمند نه جنگاوران رزم؛ اهل سخنند نه اهل عمل.
خدا فرموده است: «انهم يقولون ما لايفعلون.» و اين در حالى است كه پيامبر با خط مشى با محتوا و حساب شده وحى و قرآن كه سرتاسر عمل به موازين و مبانى عالى كمال است و سير فكرى و عملى قابل توجهش هيچ سنخيت و ارتباطى با آن سير فكرى شاعران نداشته و ندارد.
با توجه به آن سير فكرى بيان شده اوصافى را كه قرآن براى شاعران مطرح فرموده است به شرح زير هستند:
1 ـ پيروان آنها گروهى گمراهند؛ يتبعهم الغاوون.
2 ـ آنها مردمى بى هدف و متأثر از هيجانهايند؛ انهم فى كل واد يهيمون.
3 ـ سخنانى مىگويند كه خود به آن عمل نمىكنند. انهم يقولون مالا يفعلون.
با مراجعه به تاريخ، عقل، عرف و... كاملاً معلوم مىشود كه پيامبر اكرم دقيقاً در مقابل اين اوصاف است.
1. مؤمن به خدا و اسلام و مبانى قرآن؛ الا الذين آمنوا...
2. اعمال صالح پيشه مىكنند؛ و عملوا الصالحات...
3. هميشه بياد خدا هستند؛ و اذكروا الله كثيراً...
4. در مقابل ظلم و ستم مقاوم بوده و دادخواه مظلومانند. و انتصروا من بعد ماظلموا...
در روايات است وقتى كه اين آيات نازل شد عدهاى از شاعران خدمت پيامبر رسيدند. در حاليكه گريه مىكردند و مىگفتند ما هم جزو شاعران هستيم در حاليكه خداوند اين آيات را نازل فرموده است. پيامبر قسمت آخر آيه را براى آنها تلاوت نموده و فرمود: شما از اينها هستيد.(67) الا الذين آمنوا...
پس معلوم شد كه نفس شعر مذموم نيست چنانكه هر كه شاعر شد مطرود و مغضوب الهى نخواهد بود. بلكه همانطورى كه شعر در مواردى بسيار مورد پسند است شاعر نيز به تناسب آن مورد نظر و عنايت است.
بقول منوچهرى دامغانى(68) كه در يكى از قصايدش چنين سروده است:
گر مديح و آفرين شاعران بودى دروغ
شعر حسان بن ثابت كى شنيدى مصطفى؟
بر لب و دندان آن شاعر كه نامش بابغه است
كى دعا كردى رسول هاشمى. خير الورى؟
در خاتمه بحث جملههايى از گفتار دانشمند محترم جناب آقاى قرشى را يادآور مىشويم.
«نا گفته نماند در قرآن به شعر جاهليت و شعر غير مسئول حمله شده است. شعرى كه در خدمت هوسهاى شخصى است و به جهت آن شعر سروده مىشود و قابل پياده شدن در عمل نيست. مثل تابلوهاى خيالى كه نفعى به حال جامعه ندارند و فقط اشخاص ميليونر آنها را با قيمت گزاف مىخرند. آرى اينگونه اشعار غير مسئول و مضر و محصول خيالبافى مورد حمله قرآن قرار گرفته است و قرآن نسل آنها را قطع كرد. ولى بعدها خلفا آن را زنده كردند و به شاعران مطرب كيسههاى زر دادند».(69)
و گرنه شعر مفيد و مبين حقيقت مورد نظر قرآن و اولياى دين است چنانكه از استثنا در آيه اخير روشن گرديد.
اصولاً سخنى كه از روى وهم و خيال باشد خواه بصورت نظم باشد، يا نثر، در اسلام مذموم است. ولى بيان حقايق در هر قالبى كه باشد ممدوح و مورد نظر است.(70)
* ـ اين مقاله نتيجه تحقيق نويسنده در پژوهشكده علوم قرآنى دار المفيد مىباشد.
1 ـ نقل شده است كه حضرت آدم (ع) بعد از هبوط به زمين و موقع ديدن صحنههاى تازه اين كره خاكى چند بيت شعر انشاء كردهاند. بحارالانوار، ج 79 ص 290؛ تذكرة الشعراء، ص 18.
2 ـ چنانكه استاد دكتر سيد جعفر شهيدى چنين نوشتهاند:
از آنجا كه شعر از دو عنصر اساسى عاطفه و خيال تكوين يافته و انسان طبيعتا موجودى است عاطفى به حدى كه در حيات اجتماعى او نقش عاطفه كمتر از عقل نيست. پس ميل به شعر در انسان از همان زمانهاى پيشين وجود داشته است. بحدى كه نمىتوان گفت كدام فن بر ديگرى تقدم دارد شعر بر نثر يا نثر بر شعر. و در جاى ديگر چنين نگاشتهاند: سابقا گفتيم كه شعر گفتن از غرائز فطرى انسان است به حدى كه منع او از شعر ممكن نيست. مقاله: الشعر واثره فى الاخلاق و المجتمع.
3 ـ چنانكه حضرت زهرا سلام اللّه عليها با امام حسن و امام حسين چنين حالتى را داشتهاند... .بحار، ج 43، ص 286.
4 ـ محمد خوانسارى، منطق صورى، ص 236.
5 ـ چنانكه در تفسير روح البيان ج 7 ص 429 متعرض اين دو قسم شده و معتقد است شعر مورد نظر قرآن همان شعر منطقى است كه دستخوش وهم و خيال است. حال چه مقفى باشد و موزون يا خير فرق نمىكند. ما در مباحث بعدى متعرض كلام ايشان خواهيم شد.
6 ـ اساس الاقتباس ص 586 و 587.
7 ـ زبان و نگارش فارسى؛ تأليف جمعى از مؤلفان؛ چاپ انتشارات سمت؛ ص 145.
8 ـ اين همان تقسيم قبلى شعر است به شعر منطقى و اصطلاحى.
9 ـ همان، ص 146. به نقل از ديوان بهار، ج 2، ص 407.
10 ـ سوره شعراء 227 ـ 224.
11 ـ تاريخ ادبيات عرب؛ تأليف عبدالجليل. ترجمه. آذرتاش آذرنوش، ص 38.
12 ـ الدين و الادب، انتشارات دانشگاه تهران. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانى، صص 18 و 19.
13 ـ الغدير، ج 2، ص 7.
14 ـ ده گفتار استاد مطهرى، ص 253.
15 ـ سير تحول قرآن صص 168. 171. 172.
16 ـ الشفاء بتعريف حقوق المصطفى، ج 1، ص 370. الوفاء بأحوال المصطفى، ج 1، ص 265. بحار الانوار، ج 18، ص 198 با اختلاف.
17 ـ قرآن در اسلام، ص 160. التمهيد، ج 4، ص 202، بنقل از سيره ابن هشام، ج 1، ص 327، 338.
18 ـ ر. ك: تفسير نمونه، ج 22، ص 444.
19 ـ سوره فصلت، آيه 13. اگر كافران از خدا اعراض كردند به آنها بگو من شما را از صاعقهاى مانند صاعقه هلاك عاد و ثمود ترسانيدم.
20 ـ بحارالانوار، ج 92، ص 295. و سيره ابن هشام. ج 1، ص 313 و 314، با اندكى تغيير.
21 ـ همان، ج 17، ص 212. و همچنين المتهيد، ج 4، ص 214، با تغيير.
22 ـ تفسير التبيان، ج 9، ص 412.
23 ـ تفسير فى ظلال القرآن، ج 6، ص 245.
24 ـ بحارالانوار، ج 18، ص 168.
25 ـ تاريخ ادبيات عرب، ترجمه آذرنوش، ص 38.
26 ـ المفصل فى تاريخ العرب، ج 9، ص 119.
27 ـ الميزان، ج 19، ص 17، ترجمه فارسى ج 19، ص 33. و همچنين تفسير نمونه، ج 22، ص 443.
28 ـ تفسير مجمع البيان، ج 8، ص 674.
29 ـ ر. ك، تفسير الميزان، ج 17، ص 108. ترجمه فارسى ج 17، ص 169. و نيز تفسير احسن الحديث، سيد على اكبر قرشى ج 9، ص 103.
30 ـ تفسير كبير، فخر رازى ج 26، ص 104. انه معلم من عنداللّه فعلمه ما اراده و لم يعلمه ما لم يرد.
31 ـ تفسير التبيان، ج 8، ص 473. لانه لو علمناه ذلك لدخلت به الشبهه على قوم فى ما اتى به من القرآن و انه قدر على ذلك لما فى طبعه من الفطنة للشعر.
32 ـ ر. ك، تفسير تبيان، ج 8، ص 473. تفسير روح المعانى، جزء 23، ص 43. تفسير الجامع، ج 15، ص 51 تا 55. تفسير الجواهر، ج 7، جزء 17، ص 142.
33 ـ تعليقه بر تفسير ابوالفتوح، ج 9، ص 289 ـ آية اللّه ميرزا ابوالحسن شعرانى.
34 ـ نهج الفصاحه، حديث 118.
35 ـ ر. ك: ترجمه الميزان، ج 17، ص 17.
36 ـ الميزان، ج 17، ص 117، به نقل از تفسير القمى.
37 ـ تفسير الجامع قرطبى، ج 15، ص 51 تا 55.
38 ـ لغتنامه علاّمه دهخدا، حرف شين، ص 398. ترجمه الاتقان، ج 2، ص 386.
39 ـ اعجاز القرآن. ابوبكر باقلانى صص 80 ـ 81.
40 ـ سوره يس، آيه 69.
41 ـ سوره حاقه، آيه 41.
42 ـ تفسير روح البيان، ج 7، صص 429 و 430.
43 ـ تفسير روح البيان، ج 6، ص 315. انما رموه بالكذب فان الشعر يعبر به عن الكذب و للشاعر الكاذب.
44 ـ وليد از قضات عرب بوده و بسيارى از مشكلات عرب به دست او حل مىگردد؛ فروغ ابديت. ج 1، ص 239.
45 ـ فروغ ابديت، ج 1، ص 240. الشفاء بتعريف حقوق المصطفى، ج 1، ص 365. الوفاء بأحوال المصطفى، ج 1، ص 203، با اندكى تغيير.
46 ـ انشاد از نشد به معنى خواندن شعر است. حال گوينده خود او باشد يا شعر ديگرى را بخواند. انشاء از نشأ به معنى ايجاد كردن. كسى كه شعر بسرايد.
47 ـ ر. ك: الغدير، ج 2، ص 3.
48 ـ الميزان، ج 17، ص 117. در بين صاحب نظران نامبرده عبارت علامه نوشته شد.
49 ـ همان.
50 ـ المفصل فى تاريخ العرب، ج 9، ص 244. اما اينكه عايشه گفته شعر مبغوضترين سخنان نزد او بود بعداً خواهيم گفت اين بستگى به نوع شعر دارد. و الاّ حضرت مكرراً به اشعار شاعران اسلامى توجه و عنايت خاص داشتند.
51 ـ تفسير ابوالفتوح رازى، ج 9، ص 288.
52 ـ الغدير، ج 2، ص 4. دلائل الاعجاز، عبدالقاهر الجرجانى، ص 17.
53 ـ الغدير، ج 2، ص 7.
54 ـ همان.
55 ـ تاريخ ادبيات عرب. عبدالجليل ترجمه آذرنوش ص 65.
56 ـ الغدير، ج 2، ص 7. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانى، ص 14، با اندكى اختلاف.
57 ـ الغدير ج 2، ص 6. التمهيد، ج 4، ص 321.
58 ـ همان. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانى، ص 13، با اندكى اختلاف.
59 ـ راجع به انتساب اين ديوان كه حدود 1500 بيت دارد به امام على (ع) شك و ترديد فراوان وجود دارد كه در جاى خود متذكر شدهايم
60 ـ تفسير نمونه، ج 15، ص 385. يا معشرالشيعه علموا اولادكم شعرالعبدى فانه على دين اللّه.
61 ـ تفسير نمونه، ج 18.
62 ـ ترجمه الاتقان، ملا جلال سيوطى، ج 2، ص 384 و التمهيد، ج 4، ص 49 به نقل از راغب اصفهانى.
63 ـ سفينة البحار، ج 1، ص 703. اعجاز القرآن، عبدالكريم خطيب، ج 1، ص 103.
64 ـ سوره 26 از قرآن كريم.
65 ـ اين موارد برگرفته از تفسير شريف نمونه است. ج 15، ص 378.
66 ـ الغدير، ج 2، ص 9.
67 ـ شعر و شاعرى در ايران اسلامى، ص 24، معظمه اقبالى.
68 ـ يك نفر شاعر با گفتن يك سطر شعر در ولادت فرزند فضل بن خالد برمكى سى و شش هزار «درهم» جايزه گرفت. تفسير احسن الحديث، على اكبر قرشى، ج 9، ص 106.
69 ـ قاموس قرآن، على اكبر قرشى، ج 4، ص 46.