مفهوم شناسی احباط از منظر قرآن

پدیدآورهادی رستگار مقدم

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیآراستگی مادی

share 2222 بازدید
مفهوم شناسی احباط از منظر قرآن

هادی رستگار مقدم
واژه «احباط» در لغت به معنای باطل كردن، هدر دادن، تباه ساختن، بی تأثیر نمودن، خشك شدن آب چاه و… آمده است.
در اصطلاح، «احباط» یعنی باطل شدن اعمال نیك با گناهان بزرگ و محو شدن پاداش اعمال پیشین با نتایج شوم گناهان پسین.
جماعتی از متكلمان معتزلی بر این باورند كه حسنات پیشین مكلفان با سیئات بعدی باطل می شود، اما امامیه و گروهی از متكلمان اهل سنت این باور را به صورت قاعده ای كلی نپذیرفته اند.
«تكفیر» كه به معنای از بین رفتن گناهان به وسیله كارهای نیك و حسنات است، از جمله مباحثی است كه در كنار بحث از «احباط» مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. اما در این نوشتار، به موضوع تكفیر نمی پردازیم، زیرا در آن اختلاف اصولی وجود ندارد. اما در بحث «احباط» بیشترین نگاه را به آراء ناهمساز با یكدیگر دادیم و از تكرار آراء هماهنگ پرهیز خواهیم نمود. نیز در این پژوهش به آراء اشاعره در زمینه «احباط» كمتر اشارت رفته است، بدان جهت كه در این مقوله، دیدگاه اشاعره اختلاف چندانی با امامیه ندارد.
ماهیت اعمال پس از صدور متعین می شود و لباس وجود بر تن می كند، و هر آنچه كه موجود باشد معدوم نمی شود، بدین ترتیب ماهیت اعمال سیئه نمی تواند ماهیت اعمال حسنه را نابود سازد و محو گرداند، چنان كه معتزله به آن قائل هستند.
وانگهی اعتقاد به آنچه كه معتزله بیان داشتند، موجب می شود كه یأس و ناامیدی و از سوی دیگر طغیان و سركشی و تسلیم شدن در برابر هواهای نفسانی بر انسان مسلط گردد، اگر عده ای تصور كنند كه كارهای شایسته آنان به موجب حتی یك گناه باطل و محو می شود و چنانچه تصور كنند كه به وسیله یك كار شایسته همه معاصی و گناهان شان محو و نابود می شود، در برابر چنین وضعی تجرّی می یابند و مغرور به كارهای شایسته شان می شوند و طغیان و سركشی را در پیش می گیرند.
بنابراین بررسی و تحقیق در این گزاره دینی برای خود جایی باز نموده است، و باید تلاش و كوشش پژوهشگران بر حلّ و تعیین مرزها و چهارچوب های این مؤلّفه معطوف گردد.

پیشینه تاریخی

نظریه تحابط اعمال به ابوعلی جبائی كه یكی از بزرگان معتزله است نسبت داده می شود، او بر این باور است كه گناهان كبیره تمامی اعمال شایسته گذشته فرد را باطل می كند.
ابوهاشم، كه او نیز یكی دیگر از دانشمندان معتزلی است، معتقد است كه اعمال صالحه با اعمال سیئه سنجیده می شود، اگر گناهان كبیره كمتر از كارهای شایسته باشد به اندازه گناهان كبیره از اعمال صالحه را از بین می برد و مازاد اعمال صالحه برجای می ماند.1
قاضی عبدالجبار همدانی نیز می گوید:
«اعمال مكلّفین محفوف به طاعات و معاصی است و این از چند حالت خارج نیست؛ یا اینكه انسان هم طاعت ا نجام داده است و هم معصیت و جمع بین این دو نموده است، كه دراین صورت طاعات و معاصی او برابر است، یا اینكه یكی از این دو بر دیگری برتری دارد، كه در این صورت عمل كم به وسیله عمل بیشتر از بین خواهد رفت… و این همان قول به احباط و تكفیر است كه بزرگان و مشایخ ما به آن باور دارند.»2
یكی دیگر از مشایخ معتزله به نام تفتازانی در رابطه با مسأله تحابط می گوید:
«كسی كه بعد از كفر و معصیت ایمان بیاورد بدون شك او از اهل بهشت است، او مانند كسی است كه هرگز معصیت نكرده است، و كسی كه بعد از ایمان و عمل صالح كافر شود، بدون شك از اهل دوزخ است، و او مانند كسی است كه اصلاً حسنه ای ندارد در این مورد هیچ اختلافی وجود ندارد. بحث در اینجاست، كسی كه ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد و سپس معصیت كند و همواره عمل او بر طاعات و كبائر در طول زندگی اش استمرار یابد، همان طور كه از برخی مردم دیده می شود، به عقیده ما این چنین فردی به بهشت می رود، هرچند پس از دوزخ باشد، و به مقتضای وعد و وعید، این چنین فردی سزاوار ثواب و عقاب است و برای او تحابطی وجود ندارد. كسی اهل خلود در دوزخ است كه پیش از توبه بمیرد، و این در مذهب و عقیده معتزله دیده می شود و طاعات آنان به وسیله معاصی و كبائر باطل می شود، كه «انّ السیئات یذهبن الحسنات»؛ یعنی معاصی حسنات را از بین می برد.»3

احباط از منظر متكلمان شیعه

مرحوم سید مرتضی علم الهدی بحث احباط و تكفیر را به مسأله ثواب و عقاب می كشاند و سپس مسأله تحابط را باطل می داند، وی معتقد است كه ثواب بعد از ثابت شدن با هیچ چیز از بین نمی رود و عقاب وقتی كه به مرحله ثبوت رسید، جز عفو از ناحیه حق تعالی چیزی آن را زایل نمی كند، بدین سان تنها یك سبب بیرونی است كه عمل را زایل می كند نه ذات خود عمل؛ سپس می افزاید: با این جملات، نادرستی تحابط روشن می شود.»4
شیخ الطائفه طوسی در مسأله احباط می نویسد:
«در باور ما هیچ یك از سزاوار شدن پاداش و كیفر، یكدیگر را نابود نمی كنند و فرمان برداری كردن و گناه كردن نیز یكدیگر را از میان نمی برند، پس هر گاه كسی سزاوار پاداش گرفتن شود هیچ چیزی این سزاواری را نابود نمی گرداند؛ مگر بخشش كردن به او.»5
خواجه نصیرالدین طوسی احباط را به دلیل عقلی و نقلی انكار كرده است:
«و الاحباط باطل، لاستلزامه الظلم و لقوله تعالی 'فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره'»6
احباط باطل است؛ به دو دلیل عقلی و نقلی، به دلیل عقلی باطل است، زیرا ظالم بودن حق تعالی را در پی دارد (یعنی اینكه یك معصیت پس از ارتكابش و ثبوت تمامی طاعات پیشین را باطل سازد)، این ظلم است؛ دلیل نقلی عبارت است از این آیه كه فرمود: «هركس به اندازه ذره ای كار نیك انجام دهد، نتیجه عملش را خواهد دید». البته فرمایش خواجه ناتمام است كه در جای خود بحث خواهد شد.
از ظاهر كلام علامه حلی در شرح كلمات خواجه این گونه به نظر می رسد كه «احباط» را بدان معنایی كه معتزله گرفته اند نمی پذیرد و آن را ردّ می كند. البته اظهار نظری نفرموده است و دلیلی نیز نیاورده است.7
ابن میثم بحرانی بعد از نقل نظریات معتزله و ابوعلی جبایی و ابوهاشم، می فرماید:
«و عندنا أنّه یجوز أن یجتمع له المستحقّان؛ الثواب و العقاب معاً.»8
به عقیده ما كسی كه سزاوار ثواب و عقاب شد، برای چنین فردی هم ثواب و هم عقاب قابل جمع است.
بر خلاف معتزله كه می گوید برای مكلف استحقاق ثواب و عقاب قابل جمع نیست و مكلف فقط مستحق یا ثواب است یا عقاب.
حكیم متأله ملاعبدالرزاق لاهیجی نیز از كسانی است كه از دیدگاه فلسفی مسأله احباط را بررسی كرده است و آن را باطل می داند و دلائلی را برای ردّ تحابط ارائه می كند.9 و همچنین از فحوای كلام میرداماد10 و صدرالدین شیرازی11 نیز استفاده می شود كه آنان احباط را به نوعی ردّ می كنند و باطل می دانند؛ حاجی سبزواری نیز بر نادرستی تحابط تصریح دارد.12
دیگر از متألهین شیعه كه با مسأله احباط به تهافت پرداخته اند علامه شعرانی است كه در شرح بعضی فقرات صحیفه مباركه سجادیه بر آن برهان آورده است.13 و نیز علامه طباطبایی14 و استاد شهید مطهری15 این بحث را مطرح كرده اند و احباط را به معنایی كه معتزله در نظر گرفتند، باطل می دانند.

مخالفان احباط از اهل سنت

در میان متكلمان اهل سنت گروهی هستند كه با مسألهٌ احباط به مخالفت برخاستند و مبنای اصول معتزله را در هم ریخته و با آنان به منازعه پرداختند. یكی از آنان فخررازی، امام اهل تشكیك است كه در جای جای كتابهای كلامی خویش احباط را مطرح كرده دلایل موافقان احباط را نقل می كند و به همه آنها پاسخ می دهد.16
او نیز ذیل آیه شریفه «و من یرتدد منكم عن دینه فیمت و هو كافر فأولئك حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة»(بقره/217) بحث احباط و تكفیر را از نظر لغت و اصطلاح مطرح كرده و سپس با دلائل عقلی آن را باطل می داند.17
قاضی عضدالدین ایجی احباط را باطل می داند و می گوید:
«لمّا أبطلنا الأصل بطل الفرع.»18
معتزله عقیده دارد كه استحقاق عقاب با استحقاق ثواب ناسازگار است، و چون ضد یكدیگر هستند بنابراین هر یك از مكلّف صادر شود آن دیگری باطل می شود.
ایجی می گوید: و چون اصل، یعنی ناسازگاری استحقاق ثواب و عقاب را باطل گردانیدیم فرع آن كه مسألهٌ احباط است باطل خواهد شد؛ یعنی اینكه كاری كه سزاوار عقاب است، ثواب را نابود كند باطل خواهد بود.
میر سید شریف با مسألهٌ احباط با آن كلّیتی كه معتزله می گویند، مخالفت كرده و آن را باطل می داند، و همچنین سیالكوتی و چلبی هر یك احباط را ردّ كرده اند و باطل می دانند.19

دلایل موافقان احباط

موافقان احباط دلائلی عقلی و نقلی را بیان می كنند، و ما در این مختصر به چند دلیل آنها اشاره خواهیم كرد:

الف) دلیل عقلی

فاسق با اقدام نمودن به انجام گناهان كبیره، بر نفس خویش جنایت كرده و خود را از صلاحیت برای استحقاق ثواب، ساقط می سازد و دیگر شایستگی استحقاق پاداش را نخواهد داشت، حالِ فاسق مانند حال خیاطی است كه لباسی را برای دیگری دوخته است، ولی پیش از تحویل دادن به آن شخص، لباس را شكافته و پاره پاره كرده است، روشن است كه این خیاط استحقاق هیچ گونه اجر و مزدی را ندارد، زیرا خودش آن را شكافته است.20
این دلیل از نظر كبری و صغری ناكافی است، از نظر كبری، فاسق به كسی اطلاق می شود كه ایمان دارد و در حال ایمان گناهی را مرتكب می شود و این گناه او را از حالت ایمان خارج نمی سازد، بنابراین تمام اعمال او باطل نخواهد شد؛ اما از نظر صغری، درست است كه فاسق وقتی گناهی كبیره مرتكب می شود بر خود ستم كرده است، و درست است كه شایسته ثواب نیست، اما تنها در همان معصیتی كه مرتكب شده است استحقاق ثواب ندارد، نه در تمام اعمالش.
اما مثال خیاط، قیاس مع الفارق است، زیرا استحقاق اجرت به كسی تعلق می گیرد كه تكلیف خود را انجام دهد و تمام و كمال تحویل دهد، اما اگر مكلفی (خیاط) فعل خود (لباس) را انجام دهد و پیش از تحویل آن را نابود سازد، استحقاق اجرت ندارد، ولی در همان لباس، نه در تمامی لباسهایی كه آماده كرده و به كمال رسانده است، این مثال با مسأله مورد بحث ما به كلی بیگانه است.

ب) دلیل نقلی

آیات بسیاری است كه بر وجود احباط به لفظ یا معنی دلالت دارد كه به برخی از آنها اشاره می شود:
یك. «ومن یرتدد منكم عن دینه فیمت و هو كافر فأولئك حبطت أعمالهم فی الدّنیا و الآخرة و أولئك أصحاب النار هم فیها خالدون» بقره/217
كسی كه از دینش برگردد و در حال كفر بمیرد، تمام اعمال نیك او در دنیا و آخرت باطل می شود و آنان اهل دوزخند و در آن جاودان اند.
دو. «و لقد أوحی الیك و إلی الذین من قبلك لئن أشركت لیحبطنّ عملك و لتكوننّ من الخاسرین» زمر/65
به تحقیق كه بر تو و همه پیامبران پیش از تووحی شده است كه اگر مشرك شوی، تمام اعمالت البته تباه می شود و حتماً هم از زیان كاران خواهی بود.
سه. «یا أیها الذین آمنوا لاترفعوا أصواتكم فوق صوت النبی ولاتجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض أن تحبط أعمالكم و أنتم لاتشعرون» حجرات/2
ای كسانی كه ایمان آورده اید صدای خود را فراتر از صدای پیامبر مبرید و در برابر او بلند سخن مگویید؛ آن گونه كه بعضی از شما با بعضی دیگر رفتار می كنید (كه در این صورت) اعمال شما تباه می گردد در حالی كه شما خبر ندارید.
چهار. «یا أیها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الأذی كالّذی ینفق ماله رئاء الناس…» بقره/264
ای كسانی كه ایمان آورده اید صدقات و بخششهای خود را با منّت نهادن و آزاردادن باطل مسازید، همانند كسی كه مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می كند.
این بود اندكی از بسیار آیاتی كه در ظاهر بر احباط عمل دلالت دارد كه به طور كلی به اینها پاسخ خواهیم داد.

زمینه های احباط عمل

با بررسی اجمالی آیات شریفه به دست می آید كه عواملی وجود دارند كه موجب فاسد شدن و تباه گشتن اعمال می شوند كه آنها عبارتند از:
1. ارتداد، شرك، بازداشتن از راه خدا، كفر، پایمال كردن حرمت حرم الهی و اخراج و بیرون كردن اهل حرم؛ در آیات سوره های بقره/ 217 ، مائده/5، انعام/88، توبه/17، زمر/65.
2. تبعیت از راهی كه موجب سخط الهی و برخلاف رضایت اوست، و حق ستیزی و سركوبی پیامبر، در آیات سوره محمد(32 ، 28،25)
3. منت نهادن و آزار رساندن به هنگام انفاق و خدمت:
«یا أیها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الأذی كالّذی ینفق ماله رئاء الناس» بقره/264
ای كسانی كه ایمان آورده اید انفاقها و صدقات خود را با منت نهادن و آزار دادن باطل مسازید، مانند كسی كه مالش را به خاطر نشان دادن به مردم انفاق می كند.
4. تكذیب معارف وحی و معاد:
«والّذین كذّبوا بآیاتنا و لقاء الآخرة حبطت أعمالهم» اعراف/147
و كسانی كه آیات ما و دیدار آخرت (روز معاد) را تكذیب كردند اعمال شان باطل می شود.
5. بی حرمتی به ساحت مقدس پیامبر
«یا أیها الذین آمنوا لاترفعوا أصواتكم فوق صوت النّبی و لاتجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض أن تحبط أعمالكم و أنتم لاتشعرون» حجرات/2
ای كسانی كه ایمان آوردید صداتان را بالاتر و فراتر از صدای پیامبر مبرید و با فریاد با او سخن مگویید؛ مانند بعضی از شما كه با بعضی این چنین سخن می گویید كه در این صورت عملهای شما باطل می شود و شما هیچ آگاهی نسبت به آن ندارید.

تحلیل نظریه احباط

از آنچه گذشت روشن شد «احباط» به معنای باطل كردن، از بین بردن، فاسد كردن و … می باشد و چون متعلق احباط در قرآن كریم، عمل است بنابراین بطلان عمل و از بین رفتن عمل مراد است؛ اما با بررسی تمامی آیات متناسب با این بحث، چنین به نظر می رسد كه احباط علاوه بر بطلان عمل معنای دیگری را نیز می رساند؛ بی تأثیری و فایده نداشتن عمل از دیگر معانی احباط است؛ چه در دنیا و چه در آخرت. آیه كریمه چنین است:
«انّ الّذین كفروا و صدّوا عن سبیل الله و شاقّوا الرّسول من بعد ما تبین لهم الهدی لن یضرّوا الله شیئاً و سیحبط أعمالهم»(محمد/32)
كسانی كه كافر شدند و راه خدا را بستند و با رسول خدا مخالفت ورزیدند؛ آن هم پس از آن كه راه هدایت بر ایشان روشن گشت، (باید بدانند كه) هرگز به خدا هیچ ضرری نمی رساند (و نیز باید بدانند كه) تمامی این اعمال و تلاششان را خداوند متعال بزودی بی تأثیر خواهد كرد.
مخالفت مخالفان با رسول خدا(ص)، اولاً هیچ تأثیری ندارد و كاربردی نخواهد داشت، و ثانیاً برای آنها نیز سودی در بر نخواهد داشت، در آیه بعد می فرماید:
«أطیعوا الله و أطیعوا الرّسول و لاتبطلوا أعمالكم» محمد/33
كلمه «باطل» نقیض «حقّ» است، یعنی كارهایی شایسته و حق است كه اطاعت از خدا و رسولش باشد، بنابراین اگر اطاعتی صورت نگیرد، این اعمال حقّ نیست و باطل می شود، چرا كه میزان اعمال «حقّ» است «والوزن یومئذ الحقّ»(اعراف/8) وحق نیز از حق تعالی نشأت می گیرد. «الحقّ من ربّك»(بقره/147)، بدین سبب «لاتبطلوا» را نمی توان قرینه ای برای «سیحبط» آیه پیشین در نظر گرفت، بلكه باید «سیحبط» را به معنای بی تأثیری فعالیت مخالفان علیه رسول خدا(ص) دانست، و چون اطاعت امر پروردگار و پیامبر(ص) در كار نیست و با پیامبر خدا(ص) مخالفت می كنند، اعمالشان حق نبوده و باطل می باشد، به عبارت دیگر آنان اعمالشان را در برابر حق قرار می دهند.
با ترتیب یك قضیه موجبه كلیه، نقیض قضیه ما چنین می شود:
«كلّ عمل فی طاعة الله و طاعة رسوله فهو حقّ، و كل عمل فی غیر طاعة الله و طاعة رسوله فهو غیر حقّ، فكلّ عمل فی غیرطاعته و طاعة رسوله باطل، فهو المطلوب.»
بطلان عمل در جایی است كه اذنی از ناحیه پروردگار نرسیده باشد، امتهایی كه در عبادت بتها غرق هستند از این جهت مورد عتاب و سرزنش حق تعالی قرار گرفته اند كه از ناحیه ذات مقدسش اذنی نرسیده است، بنابراین شرك آنجا است كه اذنی برای عبادت غیرخدا نرسیده باشد، از این جهت نیز شرك است. امام علی بن موسی الرضا(ع) فرمود:
«إنّ أدنی مایخرج به الرجل من الایمان أن یقول للحصاة نواة، ثمّ یدین بذلك و یتبرّء ممّن خالفه.»21
كمتر چیزی كه انسان را از ایمان بیرون می كند این است كه سنگ ریزه را هسته بنامد، و آن را جزء دین خود قرار دهد، و از مخالف آن بیزاری بجوید.
یكی از دلایلی كه شیطان مورد عتاب و توبیخ حق تعالی قرار گرفت سرپیچی او از فرمان الهی بود:
«ما منعك ألاّ تسجد إذ أمرتك» اعراف/12
چه چیزی مانع شد به اینكه سجده نكنی، آن گاه كه امر كردم به تو (كه سجده بر آدم نمایی).
و در آیه دیگری می فرماید:
«قل آلله أذن لكم أم علی الله تفترون» یونس/59
بگو آیا خداوند به شما اذن داد كه (رزقهایی را كه از ناحیه حق تعالی به شما می رسد حلال یا حرام كنید) یا بر خداوند متعال افترا و دروغ می بندید.
آیات بسیاری در این زمینه وجود دارد كه از مجموع آنها چنین نتیجه گرفته می شود كه بطلان عمل در صورتی است كه در مقابل حق تبارك و تعالی و فرمان و احكامش ایستادگی شود. شیطان، به قول امیرالمؤمنین علی(ع) شش هزار سال خدای تعالی را عبادت كرد، «كان (ابلیس) قد عبدالله ستّة آلاف سنة»22، ولی استكبار و استنكاف او از فرمان الهی موجب از بین رفتن اعمال گذشته اش شد.
«و إذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا إلاّ ابلیس أبی و استكبر و كان من الكافرین» بقره/34
دلیل حبط عمل شیطان در آیه شریفه است كه می فرماید:
«فاهبط منها فمایكون لك أن تتكبّر فیها فاخرج إنّك من الصاغرین» اعراف/13
از این مقام فرود آی كه برای تو بزرگی و نخوت ورزی در این مقام نیست، خارج شو كه تو از زمره پست ترین فرومایگان هستی.
در این صورت ابلیس در مقام استكبارورزی در برابر فرمان الهی بود. امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید:
«فاعتبروا بما كان من فعل الله بابلیس، إذ أحبط عمله الطویل و جهده الجهید.»23
عبرت بگیرید از كاری كه خدای تعالی با ابلیس كرد كه عمل طولانی خود و كوشش بسیارش را بی تأثیر و باطل كرد.

پیامدهای احباط در دیدگاه معتزله

اگر حبط عمل را، بدان گونه كه معتزله بدان معتقد است بپذیریم لازم می آید كه انسان همواره یك عمل بیش نداشته باشد؛ یا عمل حسنه و یا عمل سیئه، زیرا هنگامی كه انسان مؤمن عمل حسنه ای انجام می دهد در خزائن علم الهی و نامه عمل فرد ثبت و ضبط می شود، چنانچه عمل سیئه ای را مرتكب شود آن عمل حسنه را نابود می كند و جای خود را به كبیره می دهد (احباط) و چنانچه عمل حسنه ای مانند توبه و یا هر عمل دیگری را مرتكب شود آن عمل سیئه و كبیره را محو و نابود می كند(تكفیر). پس بنابراین انسان فقط یك عمل دارد، یا حسنه است و یا سیئه.
در قرآن كریم دلایل و آیات بسیاری وجود دارد كه نشان دهنده اعمال انسان است؛ یعنی هم عمل حسنه او ثبت می شود و هم سیئه او ثبت خواهد شد.
لحن و منطق قرآن كریم این است كه نفس اعمال انسان در قیامت به انسان نشان داده خواهد شد و این میسر نیست جز با اینكه هم عمل سیئه را نشان دهند و هم عمل حسنه را، پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود:
«انّما هی أعمالكم تردّ الیكم.»24
در خود قرآن نیز اشاره دارد كه:
«فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره. و من یعمل مثقال ذرّة شراً یره» زلزال/8ـ7
هر كس به اندازه ذره ای نیكی كند آ را خواهد دید، و كسی كه به اندازه ذره ای بدی كند او را خواهد دید.
در قیامت انسانها تمام اعمال خود را حاضر خواهند یافت:
«و وجدوا ما عملوا حاضراً» كهف/49
و یا فرمود:
«یوم تجد كلّ نفس ما عملت من خیر و ما عملت من سوء تودّ لو أنّ بینها و بینه أمداً بعیداً» آل عمران/30
روزی كه هر كسی هر كار خیری كرده است آن را حاضر شده می بینند و نیز هر كار بدی را كه كرده است. آرزو می كند كه ای كاش میان او و كار بدش مسافتی دور فاصله می افتاد.
وانگهی با ضمیمه كردن آیات حبط كه با واژه ی «حبط» و مشتقات آن وارد شده است و آیات دیگر در خواهیم یافت كه آنچه موجب حبط عمل و بطلان همه اعمال گذشته انسان می شود خروج از حالت ایمان است و پیوستن به جرگه كفر، اكنون پرسش اینجاست كه حقیقت ایمان و كفر چیست، و چگونه موجب بقا و بطلان عمل می شود؟

حقیقت ایمان وكفر

كفر در لغت به معنای پوشاندن است:
«إن تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سیئاتكم» نساء/31
اگر از كبائری كه از آنها نهی شده اید پرهیز كنید گناهان شما را می پوشانیم.
در اصطلاح «كفر» نقیض ایمان است. برای فهمیدن معنای اصطلاحی كفر و شناخت حقیقت آن باید نخست حقیقت ایمان مشخص شود.
ایمان را بعضی از حكما مانند صدرالمتألهین25 شناخت و مطلق معرفت تعریف كرده اند، اما در منطق قرآن كریم، ایمان دارای دو عنصر است كه نبودن یكی از این دو، ایمان را از حقیقت خود ساقط می كند؛ نه اینكه اگر یكی از این دو عنصر وجود نداشت، ایمان هست اما به صورت ناقص؛ بلی ایمان عبارت است از معرفت و تسلیم. همان گونه كه اشاره شد ابلیس یكی از فرشتگان بود كه به علت سرپیچی از فرمان الهی از درگاه حق تعالی رانده شد، و هنگامی كه مهلت خواست تا روز قیامت زنده باشد و خداوند او را مهلت داد، گفت:
«فبعزّتك لأغوینّهم أجمعین» ص/82
قسم به عزّتت كه تمامی بندگان را اغوا و گمراه می كنم.
ابلیس معرفت كامل به حق تعالی داشت و به همین جهت به عزّت پروردگار قسم یاد می كند. و پیش تر گذشت كه علی(ع) فرمود: ابلیس شش هزار سال عبادت پروردگار را كرده است، اما چرا حق تعالی می فرماید: «وكان من الكافرین»(بقره/34)؛ ابلیس جزء كافران بود نه مؤمنان.
معرفت و شناخت مطلق بدون ضمیمه شدن عنصر دوم، ایمان نیست. عنصر دوم تسلیم و انقیاد است، آیه شریفه درباره فرعون می فرماید:
«و جاوزنا ببنی اسرائیل البحر فأتبعهم فرعون و جنوده بغیاً و عدواً حتی إذا أدركه الغرق قال آمنت أنّه لااله إلاّ الذی آمنت به بنواسرائیل و أنا من المسلمین» یونس/90
ما بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم، فرعون و لشكریانش به تعقیب آنها پرداختند تا اینكه وقتی هلاكت و غرق شدن در دریا را فرعون دید گفت: من ایمان آوردم به اینكه خدایی نیست جز خدایی كه بنی اسرائیل به آن ایمان آوردند و من در این هنگام از تسلیم شدگان هستم.
این آیه شریفه به دو ركن ایمان آوردن فرعون و تسلیم شدنش اشاره دارد، و از این آیه شریفه نیز معلوم می شود كه فرعون كاملاً خدای تعالی را می شناخته است و به او معرفت داشته است، اما چیزی را كه نداشته است، تسلیم و انقیاد بود كه در آخر می گوید: «و أنا من المسلمین» و خدای تعالی می فرماید: «آلآن و قد عصیت من قبل و كنت من المفسدین»(یونس/91)
آیا اكنون ایمان آوردی؟ حال آن كه پیش از این ایمان آوردنت، به عصیان و سرپیچی كردن مشغول و جزء فساد كنندگان بودی.
خداوند متعال او را تكذیب نفرموده، بلكه با همزه استفهام انكاری پاسخ می دهد كه الآن؟ درست است كه ایمان آوردی، اما این ایمان آوردن تو سودی ندارد و وقت آن گذشته است؛ الآن وقت تسلیم شدن در برابر فرمان من نیست. قرآن از زبان فرعون نقل می كند كه او در باطن و حاقّ نفس خویش به خداوند و روز معاد و پیامبرش موسی(ع) اعتقاد داشته و آنها را می شناخته است. می فرماید:
«و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلماً و علوّاً فانظر كیف كان عاقبة المفسدین» نحل/14
آنها (دلایل و معجزات حضرت موسی را) از روی ستم و برتری جویی انكار كردند، در حالی كه باطنشان با كامل ترین صورت به او یقین داشت، پس بنگر كه چگونه است عاقبت كار مفسدان.26
از ضمیمه كردن این آیات و آیات پیشین به یكدیگر چنین استنباط می شود كه اگر ایمان معادل شناخت و معرفت باشد، لازم می آید كه فرعون و اطرافیانش و شیطان مؤمن باشند، در حالی كه قرآن كریم ایمان در دم مرگ را از آنها نفی می كند. پس باید دانست كه ایمان تنها شناخت و معرفت نیست بلكه عنصر دیگری به نام تسلیم و انقیاد دارد كه درخشنده تر و مؤثرتر از شناخت و معرفت در ساختار وجودی ایمان است.

ملاك و معیار سنجش اعمال

انسانها از نظر اعتقاد و عملكرد دوگونه هستند؛ یا به آنچه از ناحیه خداوند فرستاده است، مؤمن هستند و یا كافر، و مؤمنان نیز دو دسته هستند، یك دسته آنها كه از نظر عملكرد كاملاً در صراط مستقیم هستند و در كارهاشان هیچ شائبه خطا و انحرافی وجود ندارد، اینان معصوم هستند، و دسته دیگر آنهایی كه در عملكرد خود هم حسنه دارند و هم كار سیئه انجام داده اند، اما نه از روی جحد و انكار، بلكه تنها به خاطر ضعف نفس و غلبه شیطان و نفس اماره بر آنها، چنان كه در دعاهای چندی این مضمون از زبان بنده به درگاه خداوند اظهار می شود.
دسته اول، آنهایی كه مؤمن هستند و اعمالشان خالی از هرگونه شائبه خطا و انحراف است، آنهاكه می شنوند و اطاعت می كنند كه به فرمایش قرآن كریم جزء رستگارانند. «أن یقولوا سمعنا و أطعنا و أولئك هم المفلحون»(نور/51)
دسته دوم، آنها كه مؤمن هستند اما اعمالشان هم حسنه است وهم سیئه، اینان امید بخشش و عفو برای شان هست «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً عسی الله أن یتوب علیهم إنّ الله غفور رحیم»(توبه/102)
مرحوم طبرسی ذیل این آیه شریفه می نویسد:
«این بهترین دلیل برای بطلان قول به احباط است.»27
دسته سوم، كفارند. قرآن كریم این سه دسته را چنین تقسیم بندی فرموده است:
«ثمّ أورثنا الكتاب الّذی اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات» فاطر/32
در منطق قرآن كریم «ظالم لنفسه» را كفار و «مقتصد» را به كسانی كه میانه رو هستند و عبادتها و اطاعتهای خویش را به شرط مزد انجام می هند:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مكن * * * كه خواجه خود روش بنده پروری داند
و «سابق بالخیرات» را كسانی كه در صراط مستقیم اند و عبادتها و اطاعتهای خویش را فقط «لوجه الله» انجام می دهند.
بعد از این مقدمات باید گفت معیار و سنجش اعمال در قیامت برای مؤمن و كافر حق است. «و الوزن یومئذ الحق» و حق نیز از پروردگار عالم نشأت می گیرد «والحق من ربّك» كه «ذلك بأنّ الله هو الحقّ»(حج/62). فقط خداوند متعال حق است و نه دیگری، بدین ترتیب كارهای بد؛ چه از انسان مؤمن سرزند و چه از انسان كافر، در قیامت همه آنها را حاضر می بینند «و وجدوا ماعملوا حاضراً»، و جزای كار بد خود نیز بد است «وجزاء سیئة سیئة مثلها»(شوری/40) و «من عمل سیئة فلایجزی إلاّ مثلها»(غافر/40)
از مفهوم مخالف این آیات چنین نتیجه گرفته می شود كه كارهای شایسته به همراه ایمان نتیجه بخش خواهد بود، بدین رو در قرآن كریم هماره عمل صالح پس از ایمان ذكر می شود: «وبشّر الذین آمنوا و عملوا الصالحات أنّ لهم جنّات تجری من تحتها الأنهار»(بقره/25)، «و من یعمل من الصالحات من ذكر أو أنثی و هو مؤمن فأولئك یدخلون الجنّة»(نساء/124)، «و العصر. انّ الإنسان لفی خسر. الاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات»(عصر/3ـ1)
باید دانست كه در قیامت از همه خلایق سؤال می شود و بر اعمالشان رسیدگی می شود:
«فلنسئلنّ الّذین أرسل علیهم و لنسئلنّ المرسلین» اعراف/6
هم از مرسلین و هم از مردم سئوال می كنیم.
با این وصف كافر نیز در قیامت خلاصی ندارد، اما او به خاطر كفرش میزانی ندارد و به اعمال او رسیدگی نمی شود «فلانقیم لهم یوم القیامة وزناً»(كهف/105) بنابراین تمامی كارهای كفار مانند سرابی است كه انسان گمان می كند آب وجود دارد و وقتی نزدیك می شود می بیند كه هیچ خبری نیست: «والذین كفروا أعمالهم كسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماء حتّی إذا جائه لم یجده شیئاً» نور/39

نتیجه

آنچه از سخن قائلان به احباط استفاده شده این بود كه اگر انسان مؤمن فعل حسنه ای داشته باشد و بعد كبیره ای انجام دهد آن حسنه باطل می شود، لازمه این سخن این بود كه برای انسان تنها یك عمل تصور می شود.
از آیات بسیاری كه به شماری از آنها اشاره شده معلوم گردید كه اولاً برای انسان یك عمل نیست؛ اگر حسنه ای انجام دهد نتیجه آن را می بیند و اگر سیئه ای مرتكب شود آن را نیز می بیند.
ثانیاً كسی كه یك كبیره را مرتكب شود از ایمان خارج نمی شود، تا آن گاه كه درحالت ایمان باقی باشد و ارتكاب آن كبیره به خاطر سرپیچی از فرمان الهی و جحود در مقابل احكامش نباشد، در این صورت بر اساس آیه كریمه «وآخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً…» امید بخشش از درگاه ایزد منّان نیز می رود.
در منطق قرآن كریم احباط مربوط به كسانی می شود كه در برابر احكام الهی و ما انزل الله ایستاده اند و جحود و سرپیچی دارند و یا كاری را مرتكب می شوند كه از ناحیه حق تعالی اذنی نرسیده باشد، اینان كافر هستند و این كفر آنهاست كه برای شان عملی باقی نمی گذارد، زیرا فرمود: «فلانقیم لهم یوم القیامة وزناً». ولی احباط برای مؤمنان هرگز مطرح نیست، زیرا او به ما انزل الله اعتقاد و شناخت دارد و در برابر آن تسلیم و انقیاد از خود نشان می دهد.
بنابراین احباط به آن معنی كه معتزله اعتقاد دارند باطل است و آنچه در روایات و آیات ذكر شده ناظر به اعمالی است كه انسان را از حالت ایمان خارج می سازد. و بدین رو امام سید الساجدین(ع) از حق تعالی تقاضا می كند:
«وطوّقنی طوق الاقلاع عمّا یحبط الحسنات و یذهب بالبركات.»28
مرا به طوق تقوا آراسته كن تا از هر چه كه حسنات را نابود می كند و بركات را می برد پرهیز كنم.

پی نوشت‌ها:

1. شیخ مفید، اوائل الاعتقادات، مكتبة الداوری، قم، ایران، 96.
2. همدانی، قاضی عبدالجبار، شرح اصول الخمسة، تحقیق د. عبدالكریم عثمان، مصر 1384هـ، 624.
3. تفتازانی، سعد الدین عمر، شرح المقاصد، استانبول، 1305هـ،2/ 232.
4. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الكلام، تحقیق سید احمد حسینی، جامعه مدرسین قم، 1411هـ،302.
5. طوسی، محمد بن حسن، تمهید الاصول فی علم الكلام، انجمن اسلامی حكمت و فلسفه ایران، تهران، 1358، 571.
6. طوسی، خواجه نصیرالدین، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق استاد حسن زاده آملی، قم، 1407هـ،413.
7. همان؛ و كشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، تحقیق هادی رستگار مقدم گوهری، 177 ـ 174.
8. بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الكلام، مطبعة مهر قم، 1398هـ، 164.
9. لاهیجی، ملاعبدالرزاق، سرمایه ایمان، انتشارات الزهراء، 167.
10. میرداماد، قبسات، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مك گیل، تهران، 1356، 475.
11. شیرازی، صدرالدین، الشواهد الربوبیة، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1346، 310.
12. حاجی سبزواری، تعلیقه بر شواهد الربوبیة، دانشگاه فردوسی مشهد، 773.
13. صحیفه مباركه سجادیه با شرح علامه شعرانی، كتابفروشی اسلامیه، 1361، 187 ـ 184.
14. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، جامعه مدرسین، قم، 2/ 188 ـ 167.
15. مطهری، مرتضی، عدل الهی، انتشارات صدرا، 289؛ همو، انسان كامل، 34.
16. فخررازی، محمود بن عمر، المحصل افكار المتقدمین و المتأخرین، تحقیق هادی رستگار مقدم گوهری، 378ـ 375.
17. فخررازی، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب، دارالكتب العلمیة، بیروت 1411هـ، 33ـ31.
18. ایجی، قاضی عضد الدین، المواقف فی علم الكلام، عالم الكتب، بیروت، 379.
19. جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، منشورات الشریف الرضی، 8/311.
20. همدانی، قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، 630.
21. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، بیروت،2/261؛ صدوق، محمد بن علی ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، مكتبة الاسلامیة، 304.
22. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 190، 356.
23. همان.
24. آنها كارهای شما هستند كه به شما ردّ می شوند، بحار الانوار،3/90.
25. صدرالدین شیرازی، تفسیر كبیر، انتشارات بیدار، قم، 1/ 232ـ228.
26. زنجانی، عزالدین موسوی حسینی، تسلیم حقیقت ایمان یا راه رستگاری، زیر چاپ، 23ـ20.
27. طبرسی، فضل بن حسن ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، منشورات دارمكتبة الحیاة، بیروت، 1980م،3/31.
28. صحیفه سجادیه، دعای 47.

مقالات مشابه

سنجش اعمال از دیدگاه قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهرعنا وحدانی بنام

امامان گواهان بر اعمال‏

نام نشریهپاسدار اسلام

نام نویسندهسیداحمد خاتمی