تفسیر علم بیان حقایق قرآن است نه شرح و تفصیل آیات، باید که به نور ایمان و عمل و نور علم از علوم و معارف الهیه این معنی را ادراک کرد که هدف از بیان فلان آیه و فلان سوره چیست و حقیقت آن کدام است؟ فهم این حدیث شریف که فرمود انّ للقُرانِ ظَهراً و بَطْناً و لِلْبَطْنِ بَطنٌ اِلی سَبْعَةَ ابَطُنٍ سالک و عارف به معارف را به این امر سوق میدهد که قرآن را هفت مرتبه و پایه است پس او میکوشد تا با تقویت علم و عمل راه خود را به بواطن قرآن باز کند و ادراک حقائقی از آن را بنماید.
دریغا که عدهای غافل از حق و معارف حقه تفسیر مفسران عارف را گهگاه حمل بر خودرأیی مینمایند و توهین و تکفیر میکنند اینان را از علوم الهی ذرهای در دل نیست و راهی به آن نیز نخواهند داشت.
ایشان غافلند از اینکه عارف آنچه بر زبان و قلم جاری میکند حقائقی از عالم بالا و مکاشفاتی است که در شریعت برای آنها حاصل شده است حضرت امام بارها در سخنان و مکتوبات خود مؤمنان را از این تنگنظری و توهین و تکفیر بر حذر داشته و راه سعادت و هدایت را نشان دادهاند و اکنون بر ماست که رهرو راه آن عزیزان که عمر خود را در راه معشوق حقیقی خود گذراندند و سعی در کسب رضای او نمودند، باشیم آنان که عمری با تحمل سختیها و رنجهای بسیار راه تحقیق در بسیاری از علوم الهیه را بر ما گشودند و حقایق را بازگو نمودند.
اسم به معنای علامت و نشانه است که بوسیلة آن وجودی از وجود دیگر متمایز میشود و در مسلک عرفا اسم مقام ظهور است و تجلی ذات با صفتی از صفات که به این اعتبار اسم دارای مقامات و مراتب متفاوت و مختلف خواهد بود پس به مقام اول، حاصل تجلی به فیض اقدس و خلیفه کبرای الهیه میباشد. این فیض نتیجه ظهور ذات است برای ذات و مشاهدة ذات جمال و کمال خود در آینة اسماء و صفات است. مقام دوم حاصل تجلی و ظهور فیض مقدس و وجود منبسط و نفس رحمانی است که نتیجة آن بروز و ظهور اعیان خارجی و لوازم آنهاست که به اولی عوالم غیب و به ثانی عوالم شهادت تحقق یافت و این ناظر بر قوس نزول است و اما اسم ظهور و عوالم ملکیه مشتمل است بر قوس صعود و طی مراحل و کشف منازل که از این منظر اسم شامل 5 یا 6 مرحله بر حسب عوالم خمسه و یا ستّه وجود و یا هفت مرحله بر حسب حُجُبِ سبعه، خواهد بود؛ زیرا که اسماء الهی و تجلیات ربانی در تمام عوالم وجود جاری و ساری است و عالم ظهور ظل فیض منبسط و مشیت فعلیه اوست پس سالک الیالله باید به قلب خود در وقت تسمیه بفهماند که تمام موجودات ظاهره و باطنه و تمام عوالم غیب و شهود در تحت تربیت اسماءالله بلکه به ظهور اسمالله ظاهرند.
اسم را مراتبی است که اول مرتبه آن حاصل تجلی به فیض اقدس است که در نتیجه قهراً برای آن آثاری خواهد بود و آن ظهور و بروز اسماء و صفات در حضرت واحدیت و اعیان ثابته و لوازم آنها در حضرت علمیه است با التفات به این نکته که اعیان ثابته صور اسماء و صفاتند برای تحقق در عوالم وجود زیرا که بدون این صور علمیه اسماء را، برای جریان در مراتب وجود، ظهور و بروزی نخواهد بود.
پس اسمالله اول اسمی بود که از حضرتِ فیض اقدس، مستفیض شد بواسطه جنبة بساطت و غیبیت و کمالیتی که در او بود و دیگر اسماء از این مجرا اظهار وجود نمودند و این اوّل مرتبة جریان فیض از فیض اقدس بوده است. بر این اساس عرفا فرمودهاند هر اسمی که افقش به افق الله نزدیکتر باشد جنبه غیب و بساطت او بیشتر است. از این رو در مسلک شامخ عرفان این مطلب به وضوح پیوسته است که بعضی اسماء محیطند و بعضی محاط، بعضی اسم جمالند و بعضی جلال، بعضی جنبه غیبی آنها بر جنبه ظهوری غلبه دارد و بعضی دیگر بالعکس، با توجه به کمال اسماء، اسماء و صفات الهی در عوالم غیب، همه در عین تمامیت و مستملک در ذاتند و غیب و ظهور، جمال و جلال در اسماء الهی هر یک در دیگری مختفی است. الله که محیطترین اسماء الهی است غیبیت او تمام و جمال و جلال در او در حد اعتدال است و امالاسماء هموست و جز برای خود و عین ثابتش در عوامل خارجیه برای وجود دیگر با اتمام متجلّی نخواهد شد از این رو بر دیگر اسماء جنبة سیادت دارد.
این اسم در هر عالمی از عوالم وجود، دارای همان مقام و مرتبه است. پس از وجود اسماء نوبت به ظهور اعیان ثابته و صور علمیه اسماء میرسد. از این رو فیض اقدس تجلّی و ارائه فیض کند در مرتبة ثانی به وساطت اسم الله در حضرت واحدیت، بعد از گذر از وجهه غیبی آن، که این مرتبه را ظهور و بروزی نیست و شاید این مقام که مقام احدیت ذاتیه است تنها مجرای نزول فیض باشد (والله علیم) و امّا وجود اسماء الهیه از مجرای ظهوری اسمالله است که شاید با توجه به گفتار قبل بتوان گفت حضرت الله فیض میدهد و از خود فیض میگیرد.
بنابراین گفتار عین ثابت الله «حقیقت مُحمّدیّه» است که تمام تجلیات و مقامات مراتب این اسم را میپذیرد. و از مجرای او اعیان ثابته پدیدار میگردد. پس عین ثابت محمدیه خلیفه الله است در ظهور اعیان.
سوای اینکه بسمالله در هر سوره متعلق است بهمان سوره، که مطلبی است مقبول نزد عرفا. باید دانست که این لفظ شریفه را بر حسب عوالم وجود و مقامات عروج، مراتبی است زیرا که حقیقت و سرّ این بیان، کشف و ظهور و خرق حجب است. پس در عوالم شهود و ظهور برای سالک به این تجلی کشف استار و حجب ظلمانی و نورانی و خرق عوالم امکانی شود و در عوالم غیب هر یک به فراخور حال به این اسم و تجلی شریفه اظهار و تمایل وجود نمایند، زیرا که اسمالله کلید و مفتاح مفاتیح عوالم غیب (به طور مستقیم) و شهود (به وساطت فیض مقدس) است و شاید (چنانکه بحث آن پیش رفت) اسم شریفه الله به عظمت همین اسم خواهان وجود باشد.
پس کاملترین لفظ و مقام از برای این اسم مرتبهای است که جامعه قوس صعود و نزول و جمع جمیع اسماء و صفات از برای او باشد بنا بر آنچه از روایات و اقوال عرفا بر میآید «بسمالله الرحمن الرحیم» در ابتدای سورة حمد (اُمّالکتاب) اکمل و اَتّم مراتب این لفظ و مستجمع جمیع اسماء و جمع دایرة وجود است.
برای لفظ اسم مراتب و مدارجی است، بیتردید این لفظ را بر هر مقام که در نظر بگیری بر اسماء و صفاتِ بعد از خود، اثر عینی خواهد داشت؛ بر این اساس، اگر الله، را در این کریمه، اسم اعظم و صاحب مقام جمع اسماء بدانیم، اسم، مرتبه ظهور فیض اقدس خواهد شد؛ زیرا اول اسم از اسماء که از خلیفه کبرای الهیه فیض پذیرفت اسم اعظم الله بود. پس به این حساب حرف باء قبل از اسم، مرتبه باطن فیض اقدس که به تعبیری حقیقت محمّدیّه و عَلویّه است خواهد بود «که حضرت امیرالمؤمنین در حدیثی فرمود «من نقطه تحتالباء هستم»[1] و به بیانی دیگر باء مقام سببیّت و نقطه، سر سببیّت است»[2]
حضرت امام میفرمایند: «و اما از برای اسم بر طبق آنچه دانستی مقام غیبی و غیب الغیبی و سرّی و سرّالسرّی است و مقام ظهور و ظهور الظهوری»[3] و ما در شرح این کلام شریفه گوییم مقام غیبالغیبی آن باطن فیض اقدس است و برای آن در عوالمِ خَلقیه، ظهوری نیست مقام غیبی آن، فیض اقدس است در وجهه ظهوری، مقام سرّالسّری آن وجهه غیبی الله و مقام احدیت ذاتیه و مقام سرّی آن بر دیگر اسماء الهیّه و اعیان ثابته مترتب است همانگونه که خداوند گوید: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الغَیبِ الَّتی لا یَعْلَمُها اِلّا هُو.[4]
آنگاه مقام ظهوری آن بر جمیع ذَرات عالم و مقام ظهور الظهور آن بر معصومین خصوصاً وارد است، زیرا که فرمود: نَحنُ اَسْماءُالله[5] با توجه به بیانات سابق آنچه در باب حقیقت الله و مرتبه اسم در لفظ بسمالله الرحمن الرحیم گفتیم به صحت بیشتر مینماید بر این اساس رحمن و رحیم یا صفتند بر الله و یا صفتند بر اسم که با توجیه قبل میتوانند صفت برای الله باشند.
زیرا حقیقت این کریمه شامل جمع عوالم وجود اعم از غیب و شهود است پس الله که مستجمع جمیع اسماء است، اول اسمی که از این حضرت مستفیض گردید و صاحب وجود شد اسم الرحمن بود که مقام بسط وجود است و آنگاه اسم الرحیم که مقام بسط کمال وجود میباشد. از اینرو احاطه و شمولیت و بسط و غیبیت این اسماء اکثر از دیگر اسماء است پس «اسم الرحمن محیطترین اسماء الهیه است پس از اسم اعظم و به تحقیق پیوسته است نزد اصحاب معرفت که تجلی به اسمای محیطه مقدم است بر تجلی به اسماء محاطه (به وقت ظهور) (با اینکه معلوم است دریه و سلوک ابتدا اسماء محاطه در سالک متجلی میشوند) از این جهت اول تجلی در حضرت واحدیت، تجلی به اسمالله الاعظم است و پس از آن تجلی به مقام رحمانیت و تجلی به رحیمیت پس از تجلی به رحمانیت است(رَحمتی وَسِعَت کل شیء)»[6]
شایسته است در این مقام اشارهای کنیم هرچند به اجمال به حقیقت الله که نه از نظر لفظ بلکه از لحاظ مقام و مرتبه اسم اعظم الهی است و به آن مراتبی است که این مراتب بر اساس مقامات اسمیّت حاصل شوند و در عین حال بر خود اسم اعظم نیز مدارجی است.
نکته اول: بدانکه اسم اعظم الله که وجود اسماء مبتنی بر وجود اوست به حقیقت در دیگر اسماء و عین ثابتش در دیگر اعیان و هکذا در عوالم امکان منالغیب و الشهود به نحوی سریان دارد.
و این مطلب در مسلک عارفان به وضوح پیوسته است پس جمله ذرّات و اشیاء و تمام کائنات که مظاهر اسماء اللهند بر حسب اسم متجلی در وجودشان صاحب مقامی از مقامات اسم اعظمند زیرا که در فصول قبل دانستی که اسماء هرچه از لحاظ وجود و احاطه مرتبة بیشتری داشته باشند و به اسم الله الاعظم اقرب باشند جنبه بساطت در آنها اکثر و دایرة شمولیت آنها بیشتر از دیگر اسماء خواهد بود و به واسطه همین تقرب به اسم الله افاضه فیض بر آنها بیشتر از دیگر اسماء است بنابراین این اسماء درک بیشتری از مقامات اسم اعظم را خواهند داشت از این رو سالکان الیالله و سایران فی سبیلالله پس از وصول به عین ثابت خود در حضرت علمیه و ادراک اسم متجلی در وجودشان اگر خداوند را به آن اسم یا اسماء بخوانند پروردگار اجابتشان خواهند نمود. با این توجیه سرّ این مطلب که در احادیث وارد شده است اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است و هر یک از انبیاء بعضی از آن حروف را دارا بود که به آن اسماء خداوند را میخواند روشن میشود ایضاً در همان حدیث وارد شده است و حَرفٌ عِنْدَالله مُسْتَأثَرٌ بِه فی عِلمِ الغَیبِ که این مطلب بیانگر همان مدارج اسم اعظم است یعنی آنکه فهمیده میشود اسم مستأثر خود از مراتب همان اسم است لکن هفتاد و سومین حرف که از خلق پوشیده است و آن حقیقت غیبالغیوب یا به تعریف عرفا عنقاء مغرب است که دست آمال و آرزوی عارفان و سالکان فی سبیلالله و عاشقان از وصول به آن کوتاه و قاصر است و آن مقام بیمقامی است که هیچ اسم و رسم و تعین و تکثر علمی و عینی نپذیرد و جمیع اسماء و صفات در آن مضمحلّ و مُندکّند و علم مربوط به آن علم ساعت قیامت است کما قال: قُل لا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَواتِ وَالْاَرضِ الغَیْبَ اِلّا الله وَ ما یَشْعُرونَ اَیّانَ یُبْعَثُون.َ[7]
و اما اینکه دیگر آنکه مابقی مراتب این اسم نیز همه جزء اسم اعظمند و آن, الله در مقام صفت و در مقام فعل که مشیت فعلیه است میباشد زیرا که خود این صفات نیز از اسماء الله و در تحت ظل آن اسم اعظمند.
و این حقیقتی بود از اسم اعظم با توجه به تعابیر و تعاریف مختلف از آن که بر تو ارائه کردم که من چنین تعریفی از اسم اعظم را در کتب اصحاب و عرفان و تعابیرشان ندیدم و از سر کوتاهی و قلّت علم و وقت از شرح و بیان دیگر سخنان عرفا گذشتم.
و اما در بیان ذکر الحمدلله، بدانکه این ذکر را در نظر عوام و خواص و اخص خواص مراتب و حالاتی است. عوام حمد خدا را جز به لقلقه لسان و عادت نکنند و این در حالی است که حمد را به غیر خدا کنند زیرا که ایشان نعمت را از دیگری دانند و البته به یقین بلکه به مرتبه ایمان هم نرسیدهاند که جمیع نعم از خداست پس مسلماً به اخلاص این ذکر را نخواهند گفت.
و اما خواص که عالم وهرچه نعمت که در عالم است را ظل فیض منبسط و نفس رحمانی میدانند. در نظر ایشان:
«تمام نعم ظاهره و باطنه از هر منعم باشد به حسب ظاهر و در انظار عامه از حقتعالی جل و علاست و احدی از موجودات را شرکت در آن نیست حمد را مخصوص حق دانند. پس چون حمد در مقابل نعمت و انعام و احسان است ومنعمی جز حق در دار تحقق نیست، جمیع محامد مختص اوست و نیز جمالی جز جمال او نیست پس مدایح به او رجوع کند.»[8]
ولیکن اخص خواص و فانیان فیالله و در بعض حالات، صاحبان فنای در فنا که جز حق نبینند و عابد و معبود و عبادت و عاشق و معشوق و عشق در نظر ایشان مضمحل شده است فیالجمله یکسر التفات به ذات خدا کنند. پس در نظر ایشان حمد تنها مخصوص ذات است نه وسایط. که در این حال لسان ایشان، لسانالله شود و حمد را از زبان خدا برای خدا کنند کما قال الله الْحَمْدُلله پس اینک ذکر و ذاکر و مذکور الله است.
چون کلام بدینجا کشید به این نکته واقف باش که این ذکر و در کل جملة اذکار را صاحبان هر نشئه در عوالم شهود و غیب بعضی به لسان قال و برخی به لسان حال و استعداد کنند و از برای هر ذکری در تمام عوامل مراتبی است. پس اول مرتبه این ذکر شریف تحمید ذات حق است برای خود با توجه به عشق مطلق و مشاهدة جمال ذاتی خود در آینه اسماء و صفات با لسان ذاتی و کلام ذاتی که نتیجة ظهور و بروز اسماء بود و این تحمید از ازلالازال تا ابدالاباد بوده و خواهد بود زیرا که، کُلَّ یَومٍ هُو فِی شَأنٍ.[9]
«و این تجلی ذات برای ذات اظهار ما فی مکنون غیبی و مقارعة ذاتیه، کلام ذاتی است که به لسان ذات در حضرت غیب واقع است و مشاهدة این تجلیِ کلامی، سمع ذات است و این ثنای ذات برای ذات حق، ثنای حق است که دیگر موجودات از ادراک آن عاجزند کما قال النبی: لا اُحصی ثَناءَ عَلیک اَنْتَ کَما اَثْنَیْتَ عَلی نَفْسِکَ»[10] و اما دیگر مرتبة آن به لسان احدیت ذاتیه است که ذکر و ذاکر و مذکور الله است و آنگاه به دیگر مقام به لسان احدیت جمع که هر یک از اسماء با توجه به تقربشان به اسم الله و کسب فیض از آن اسم با درک مقامات اسم اعظم، به فراخور حال و به لسان استعداد تحمید ذات کنند و بر حسب مرتبه آنگاه عوالم اعیان ثابته در حضرت علمی و عینی الی آخر من عوالم الغیب و الشهود.
آنانکه درکشان از اسم الله کامل است، حمد ایشان کاملترین حمد و مدحشان اتم مدایح میباشد و اما درک این مطلب که رب از اسماء ذات است یا صفات یا فعل بازمیگردد به حقیقت عالمین به بیانی که بیابد.
ای عزیز صاحبان قلوب فانیه در افعال، الله را از مراتب اسم فعل بینند و آنانکه صاحب توحید صفاتند، الله را از اسماء صفات و آنانکه فانی فیالله و صاحب مقام توحید ذاتیاند و غیر او نبینند و نخواهند و محو در اویند، چون از برای ایشان هوشیاری و صحو نیست جمله دار تحقق را متلاشی و مضمحل در ذات الله بینند و در نظر ایشان تنها اسماء ذات مطرح است و بس (به این معنا که همة اسماء اسم ذاتند).
و قلوب ایشان متجلی به تجلی الله ذاتیه است و التفاتی به غیر آن ندارند از این رو بسمالله الرحمن الرحیم در هر مقام و حالی گفته شود در نظر ایشان یکسان است و در الحمدالله نظر ایشان تنها بر ذات خداوند است و این حال بماند تا اینکه صعق کلی رفع و صحو پایدار گردد، آنگاه بین اسماء تمایز حاصل کنند.
و اما ای عزیز بدانکه اگر عالمین را به عنوان جمع عوالم وجود و حقائق غیب و شهود بگیریم به یک تعبیر رب از اسماء ذات خواهد شد، زیرا که اسم متجلی در وجود هر کس رب او خواهد بود. در وصول به عین ثابتش و رب حقیقت محمدیه و ولایت علویه اسم الله است که اسم ذات در احاطه اوست و آن ربالارباب است و ربوبیتش کامل و چون این اسم و عین ثابتش را در جمله کائنات و ممکنات سریانی است، از این رو بازگشت همه به سوی الله یعنی رب انسان کامل و یا خود انسان کامل خواهد بود.
«چنانچه در زیارت جامعه که اظهار شمهای از مقامات ولایت را فرموده، میفرماید: و ایابُ الخَلق اِلَیکُم و حِسابُهُم عَلَیکُم و میفرماید: بکم فتحالله و بکم یختم زیرا که انسان کامل، فانی مطلق و باقی به بقاءالله است و از خود تعین و انیّت و انانیّتی ندارد بلکه خود از اسماء حسنی و اسم اعظم است»[11]
و اما اگر عالمین را صاحبان نشئه ملک و بعضی مراتب عقول مجرده و یا دنیا و آخرت و مراتب آن بگیریم رب از اسماء فعل خواهد شد و اگر عالمین را مشتمل بر همة مراتب عقول مجرده از قاطبه ساکنان جبروت تا صاحبان انوار سپهبدیه بدانیم رب از اسماء صفت خواهد شد زیرا که هیچیک از ساکنان این نشأت مظهر جمعی اسم الله نخواهند بود. پس رحمن و رحیم از مظاهر این اسم یا از اسماء افعال خواهند شد و این به حقیقت اقرب است.
بنابراین گفتار عالمین را در هر مرتبه بگیریم رب متناسب با آن متفاوت خواهد شد و چون صاحبان هر نشئه ذکر الحمدلله را متناسب با مقام و مرتبه خود میگویند از این رو این ذکر برای هر گروه به یک حال و معنا خواهد بود و این سه با هم در تناسبند.
باید دانست که از برای اسماء در هر درجه و مرتبه دو وجهه است یکی وجهه غیر رو به سوی ذات که از این منظر اسماء هیچیک ظهوری ندارند و جملگی به یک مفهوم در ذات مستهلکند و آن کشف اجمالی است در عین علم تفصیلی و به یک وجهه دارای ظهورند و صاحب تجلی در عوالم غیب و شهود و این مقام به دو مرتبه حاصل آید، اول شامل اسماء ذاتیه و صفاتیه و فعلیه از تجلی فیض اقدس در حضرت واحدیت دوم از تجلی به فیض مقدس در اعیان کونیه نتیجه آنکه:
«از برای رحمت رحمانیه و رحیمیه دو مرتبه و دو تجلی است: یکی در مجلای ذات در حضرت واحدیت به تجلی به فیض اقدس و دیگر در مجلای اعیان کونیه ـ تجلی به فیض مقدس»[12]
با توجه به این گفتار آنچه از مکتوبات حضرت امام خمینی برمیآید آن است که ایشان رحمن و رحیم را در سوره از اسماء ذات و این دو اسم را در بسمالله از اسماء فعل دانستهاند و این مطلب با قول خود آن بزرگوار که در ترتیب وجود اسم الرحمن را پس از اسم الله و الرحیم را پس از الرحمن، به واسطه جنبه بساطت آنها میدانند مخالف است زیرا که در بسمالله اگر الله را اسم اعظم بدانیم[13] به حسب ترتیب وجود[14] رحمن و رحیم از اسماء ذات خواهند بود.
و در سورة مبارکه از اسماء فعل، زیرا با احتساب اینکه رب اگر از اسماء صفات باشند رحمن و رحیم اسم فعل و با احتساب بودن اسم فعل[15] رحمن و رحیم از مظاهر و اظلال آن در عوالم خلقیه خواهند شد. پس در این مقام وجه تأمل است.
بدانکه مالکیت حقتعالی همچون مالکیت بندهای نیست مر بنده دیگر را یا مالکیت کسی چیزی را و از آن نوع مالکیت، که از قاعدة امکان اشرف که نزد اشرافیون ثابت است نیز نباشد که در آن قاعده ترتیبی است که تا موجود اشرف تحقق نیابد موجود غیر اشرف متحقق نخواهد شد. به این معنا که وجود عقل دوم و هکذا تا عقل دهم که تربیت و رشد عالم طبیعت بعهده اوست و شیخ اشراق از آن قاعده اثبات انوار مدبّر و عالم مثال میکند گرچه این روش تا حدی در نظر عرفا پسندیده است و از نوع اول کاملتر، لکن مالکیت پروردگار از آن نوع نیست زیرا که این نوع مالکیت و احاطه، جزئی و ناقص است و احاطه پروردگار، احاطه قیومیه، که حاصل از علم ذاتی و تفصیلی اوست و مشتمل است بر جمله کائنات. و هیچ تر و خشک و کوچک و بزرگ و هیچ ذرهای در عالم امکان در عوالم غیب و شهود از تحت تصرف و حیطه علم و مالکیت او خارج نیست و آیات بسیار در قرآن کریم به این معنا اشاره دارد که شاید بهترین نمونه برای آن آیات ابتدایی از سوره حدید باشد و اما اختصاص مالکیت در این آیه شریفه تنها به یومالدین شاید نشان از بروز و ظهور کامل این اسم در روز رجوع که یومالدین است باشد. و آن روز، روز بازگشت کامل بندگان است به سوی خدا که محل ظهور واحدیت و قهاریت الهی است.
کما قال: لِمَن المُلْکُ الیَوْم لله الواحِد القَّهار[16]
ولیکن پس از احتجاب شمس وجود در حجب ظلمانی و نورانی و تعینات و کثرات و نزول او از مکامن غیب به عوالم شهود و اغتراب از مقام اصلیش بیتجافی و انخلاع و پنهان شدن و مستور ماندن در پس حجب بعد از ندای قُلنا اهْبِطوُا مِنها جَمیعاً.[17] اگر سالکی توانست رفض تعینات و خرق حجب ظلمانی و نورانی و کشف استار کند و خود را به حقیقت خود و اسم ظاهر در وجودش بر اساس آنچه که در حضرت علمیه و عالم قدریّه پس از افاضه فیض از فیض اقدس در تجلی اول فی عوالم الخلقیه من الحضره الواحدیه و الاحدیه الجمعیه ثابت شده است، واصل کند و مستهلک در اسم الله گردد و حقیقت انالله و اناالیه راجعون در وجود او ظاهر شود به طور تام در نشئه ملکیه دنیاویه و به صعق کلی برسد، قبل از ظهور دار قیامت گفته میشود برای او قیامت کبرای نفسانیه ظاهر شده و خداوند حساب او را گرفته است پس در این وقت مالکیت حقتعالی به طور تام ظاهر گردد و سالک پس از وصول به آن حقیقت اسمیه خود آن مالکیت را که در مقام اسم او نهفته بگیرد. و به آن در دار دنیا تصرف کند و تصرف مالکیت الله که کاملترین مالکیت است و مختص به پیغمبر ما صلیالله علیه و آله و سلم و حضرات معصومین به تبع او ـ بر اساس فنای ظاهر و مظهر در هم و عینیت آنها با یگدیگر ـ میباشد، کاملترین تصرف است.
«و انسان کامل در این عالم به حسب سلوک الیالله و هجرت به سوی او از این حجب خارج شود و احکام قیامت و ساعت و یومالدین برای او ظاهر و ثابت شود پس حق با مالکیت خود بر قلب او ظهور کند در این معراج ـ صلوتی و لسان او ترجمان قلبش باشد و ظاهر او لسان مشاهدات ـ باطنش گردد و این است یکی از اسرار اختصاص مالکیت به یومالدین»[18] ـ ای عزیز قرآن را نتوان تفسیر و یا تأویل به رأی خود نمود آنچه در این اوراق و در دیگر کتب گفته میشود رشحهای است از رشحات بیکران این دریا، که هرکس بر قدر علم و طاقت و ایمان خود از آن بهرهای برد، پس مبادا آنچه که در تفاسیر و تعابیر اولیاءالله میبینی بیان تفسیر به رأی کنی و از درک و فهم آن سرباز زنی. زیرا آنچه که عرفا رضوانالله علیهم در بیان و تفسیر آیات الهی ارائه میکنند ترجمانی است از لسان منابع علم و حکمت حضرات معصومین (علیهم سلام الله) که بی این توجیهات و تأویلات لسان ایشان از برای ما عوام قابل فهم نیست. بنابراین آنچه که به واسطه الهام ربّانی و اشراق الهی بر قلب سالک و یا عارف واصلی رسید و کلامی در هر باب و موضوع از او صادر شد، مباد که اگر با فهم تو سازگار نیامد، انکار آن و یا مقامات آن ولی را بنمایی که این امر را خُسران و غُبنی است بزرگ که اول درجه و کمترین آن، آن است که خداوند فهم تو را از ادراک کلام ایشان و اولیاء دین بگیرد که تا ابد در جهل مطلق خود باقی بمانی. و آگاه باش کلام معصوم را که فرمود از برای قرآن ظاهری است و باطنی و باطن او را باطنی تا هفت بطن. آنچه تو میبینی یک تفسیر است، که نه تفسیر این آیه یا فلان سوره همان باشد، بلکه گاه شود که از آن تفاسیر متعدد در لسان عرفا جاری شود. که همه صواب باشد و هیچ خطایی در آنها نرود پس هیچگاه گمان مکن این که تو میخوانی همین، تفسیر آیه است و بس. بنابراین در این آیات اگر رب از اسماء ذات باشد یا صفات یا فعل هر یک تفسیری جداگانه، اگر اسم به آن مراتب و عالمین به آن مقامات باشد که دیدی از برای هر کدام تفسیری، و اگر رحمن و رحیم از اسماء ذات یا فعل یا صفت باشد در هر باب تفسیر متفاوت خواهد بود که بیان همة آن از عهدة ما و امثال ما خارج است.
و اما مالک اگر به معنای احاطه قیومیه بر جمیع عوالم وجود از غیب و شهود باشد از اسماء ذات است ولیکن چون در این آیه اختصاص داده شده به روز جزا (یومالجمع) و یا روز رجوع سالک الیالله بنابراین مینماید که از اسماء فعل باشد تا ربوبیت حقتعالی به واسطه مالکیت او کامل گردد، در عین آنکه برای انسان کامل اسم ذات است و بس.
در حدیث شریف قدسی است که حقتعالی فرمود:
قَسَّمْتُ الصلوه بَینی و بَینَ عَبْدی: فَنِصْفُها لی و نِصْفُها لِعَبْدی. فاذا قال: بٍسمِالله الرَّحْمنِ الرَّحیم، یقول الله ذَکَرنی عَبْدی و اذا قال: الحمدلله یقول الله حَمَدنی عَبْدی و اَثنی عَلیَّ و هو معنی سَمِعَ الله لِمَن حَمِده و اذا قال: الرَّحْمن الرَّحیم، یقول الله عَظَّمنی عَبدی و اذا قال: مالک یَومالدّین، یَقُول الله: مَجَّدْنی عبدی و اذا قال: ایّاکَ نَعْبُدُ و ایّاکَ نَسْتَعین یقول الله: هذا بَینی و بَین عَبْدی...[19]
عمده تلاش سالک باید تحقق خود باشد به سمه الله زیرا تا سالک خود را متحقق به اسمی از اسماءالله نکند فتح ابواب معارف و کشف انوار الهی نتواند کند از این رو کاملترین نوع آن، در انسان کامل است که به یک بسمالله جمله دار تحقق و تمام کائنات را فانی در الله و حاضر در محضر او بداند و چون فنای او تام است حمد را تنها مخصوص ذات الله بداند پس در نظر او تربیت خداوند راجع است به کل عوالم خلقت از عقول مجرده و ساکنان عالم جبروت و لاهوت گرفته تا هیولای عظما. بنابراین خداوند را به اسم الرحمن
یاد کند که از مظاهر آن تربیت تکوینی است و به اسم الرحیم ذکر کند تا تربیت تشریعی درست آید و آنگاه خود را نیز در تحت تصرف الله که مربی جمیع عالمین است و بداند و امور خود را به او واگذار کند پس یاد کند از حق با اسم مالک که از صفاتِ الله است و آنگاه در حال محو ثانی و صعق کلی و فنای در فنا و در حال بیخودی مطلق بگوید ایّاک نَعبُدُ و ایّاک نستعین و البته این نوع مختص به یک صنف است.
گذشته از انسان کامل در نظر سالکان الیالله به یک مقام الله از اسماء ذات، رب از اسماء صفات، رحمن و رحیم مجاری و از تعینات اسم رب و یا از اسماء فعل است که تا اینجا مشتمل بر قوس نزول میباشد، پس مالک از اسماء صفت اوست محو در ایاک نعبد و صحو در ایاک نستعین که مشتمل است بر قوس صعود در ترتیب وجود اسماء حاصل میشود و در مقام دیگر و به تعبیری غیر آن دو الحمدلله رب العالمین مشتمل بر توحید افعال الرحمن الرحیم توحید صفات و مالک یومالدین توحید ذات است.
و آنچه که اینک بیان میکنم و میدانم که در کتب قوم ندیدهای آن است که ایاک نعبد و ایاک نستعین راجع است به الحمدلله رب العالمین، اهدنا الصراط المستقیم راجع است به الرحمن، صراط الذین انعمت علیهم راجع است به الرحیم و غیر المغضوب علیهم ولاالضالین به مالک و آنگاه همة این معانی جمعند در بسمالله الرحمن الرحیم.
آنچه از این حقیقت معلوم میشود و حالت آن حالت کلی و جمعی است آن است که سالک، راه مستقیم را که مربوط به عام است به اسم الرحمن بخواهد. ـ آنگاه در منزل بالاتر، راه نعمت داده شدگان که همانا در رأس آنها انسان کامل است که از طرف افراط و تفریط مصوناند را به اسم الرحیم ـ از الله که حمد، تنها مخصوص اوست، بخواهد. و قیل یا اَلله بِاسمِکَ الرَّحْمن اِهدِنا الصِّراطَ المُسْتَقیم و بِاسْمِکَ الرّحیم صِراطَ الذّینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِم حضرت امام خمینی رضوانالله علیه در رساله آداب الصلاه به جزئی از آن اشاره کرده و میفرمایند:
«بالجمله ایاک نعبدو ایاک نستعین از متفرّعات الحمدلله است که اشاره به توحید حقیقی است»
گرچه این کلام با کلام آن بزرگوار که فرمود:
«شاید در تقدیم رب و ذکر رحمن و رحیم پس از آن، تأخیر ملاک اشارهای لطیفه باشد به کیفیت سلوک انسانی از نشئه دنیاویه تا فنای کلی پس سالک تا در مبادی سیر است در تحت تربیت تدریجی ربالعالمین است»[20] در تقابل و تضاد است لکن هر دو وجه به طریقی که ذکر شد جدا از هم رو به صواب است.
ای عزیز آنچه که در باب اسماء ذات و صفات و افعال میبینی در نظر سالکان متفاوت است اگر سالک به توحید افعال رسیده باشد. آنچه از اسماء به قلب او متجلی و منجلی در قلب او اسم صفت و اگر مستهلک در ذات شده و به توحید ذاتیه یا فنای مطلق رسیده باشد اسم متجلی در قلب او اسم ذات است یعنی آنکه او در این حال هر صفت را ادراک کند اسم ذات و عالم را فانی در ذات خدا میبیند. پس در این حال و مقام تقسیمبندی اسماء از نظر او درست نیاید زیرا که مدّنظر او تنها ذات است و همینطور است در باب صاحبان مقامات دیگر.
آن تقسیمبندی که در باب اسماء و صفات ذکر میشود تنها زمانی حاصل میشود که سالک حالت صحو ثانی (صحو بعد المحو) را بدست آورده و رجوع به عوالم خلقیه نموده و از حالت بیخودی خارج شده باشد، زیرا که او طی مراتب نموده و اسماء فعل و صفات و ذات را ادراک نموده و آنها را شناخته است آنگاه پس از بازگشت در قوس نزول خواهد توانست خلائق را از آن اسماء و مدارجشان انباء و اطلاع دهد کاملترین این نوع مخصوص انسان کامل است زیرا که نبوت او اکمل مراتب ابناء میباشد و شاید یکی از اسرار تقسیم ایام هفته، بین ائمه معصومین که در مفاتیحالجنان وارد شده است همین باشد یعنی آنکه به نظر فانیان فیالله ایام هفته مختص است به ائمه معصومین که شروع و ختم دایره وجودند و نزول و صعود از آنان و به سوی آنان میباشد و آنگاه به حال صحوبعدالمحو و رجوع به عالم خلق و نزول از عوالم غیب، این ایام بین معصومین تقسیم میشود مشتمل بر یک قوس نزول و یک قوس صعود از خاتمالانبیاء تا ختمالاوصیاء به تفضیلی که در این مقام نگنجد.
حضرت امام خمینی (سلامالله علیه) میفرمایند:
«آنچه در این تقسیم به نظر میرسد آن است که میزان در این اسماء آن است که سالک به قدم معرفت فنای فعلی برای او دست داد حقتعالی تجلیاتی که به قلب او میکند تجلیات به اسماء افعال است و پس از فنای صفاتی تجلیات صفاتی و پس از فنای ذات تجلیات به اسماء ذات برای او میشود و اگر قلب او قدرت حفظ داشت پس از صحو آنچه که از مشاهدات افعالیه خبر دهد اسماء افعال است و آنچه که از مشاهدات صفاتیه، اسماء صفات و هکذا اسماء ذات»[21]
اینک برای تو بیان کنم سرّی از اسرار این آیه شریفه را تا بدانی وجه بیان پرستش و استعانت به صیغه جمع چیست؟
و آن، آن است که نمازگزار را در درک اسماء و صفات الهی و کشف مراتب و مقامات سلوک، مدارج و حالات مختلف باشد. آنانکه منغمر در ظلمات عالم ناسوت و محو در زخارف ملک دنیاویهاند ذکر این آیه در ایشان درست نیاید مگر اینکه خود را داخل در جماعت کنند و یا خاصان درگاه حق را در یاد آرند و یا از زبان ایشان بگویند. و اما آنانکه داخل در سلوک شدهاند و از ظلمت عالم طبیعت رهیدهاند و ایمان به معارف حقّه دارند، پس چون به اذان اعلام دخول در حضرت الله کنند و به اقامه قوای ظاهره و باطنه را برای این دخول به پا دارند بر این اساس نماز ایشان به تنهایی جماعت است زیرا که جمیع قوای او اقتدا به قلبش کنند که محل حضور و نزول و دخول حقتعالی است. فَالمُؤمِن وَحْدَه جَماعَه.[22]
«پس نعبد و نستعین و اهدنا تمام بواسطه این جمعیت حاضره در محضر قدس است»[23]
و این پایینترین مراتب حضور است آنگاه به کشف هر ستر و خرق هر حجاب و درک هر منزل، همراه با مقامات و مدارج و صاحبان عوالم نازله عبادت و استعانت و هدایت را بیان کند تا به بیانی واسطة فیض شود. از برای ایشان، پس صاحب هر مرتبه با توجه به مقاماتی که طی کرده است و آنها را داراست زبان بگشاید که ما تو را میپرستیم و از تو یاری میجوئیم و هدایت میخواهیم.
ایضاً آیات الهی از آنجمله آیات ابتدایی سورة در باب استغفار ملائکه برای اهل ایمان و یا استغفار حضرت آدم از فعل خطیئه و ادای آن با صیغه جمع اشاره به این مطلب دارد.
بر این اساس ساکنان محفل قرب که جمیع عالم را محضر حقتعالی و جمله کائنات را حاضر در محضر میدانند و تسبیح نطقی شعوری و غلغله تحمید موجودات را شنیدهاند و سریان حیات و علم و وجود را در کافّه عوالم وجود و ساکنان آنها به یقین و حقیقت دریافته و خود را از آن بینا و گوش خود را از آن شنوا ساختهاند، به یک نظر جمله ذرّات عالم را همراه با خود داشته و بیان کنند ایاک نعبد و ایاک نستعین.
«پس چون سالک الیالله به قدم استدلال برهانی (و عارف بالله) با ذوق ایمانی (و واصل بالله) با مشاهدة عرفانی این حقیقت را دریافت... دریابد که جمیع ذرّات وجود و سکنه غیب و شهود عابد معبود علیالاطلاق و پدیدآرندة خود را طلبکارند پس با صیغه جمع اظهار کند... که جمیع موجودات از او استعانت جویند»[24]
و اما عبادت و استعانت به معنای تام کلمه عبارت است از حقیقت لااله الاالله زیرا که تا یقین حاصل نشود لامؤثر فی الوجود الاالله و نفی هر خدا غیر از خدای یکتا نشود عبادت و استعانت به آن معنی حقیقی متحقق نخواهد شد.
پس ای عزیز افضل آن است که حجاب علم را خرق نموده و با عمل به احکام و وظایف دینی و استعانت جستن از اولیاء دین راه را گشوده و قدم در طریق الیالله و صراط مستقیم نهاده و پا را فراتر از عالم طبیعت نهیم و یقین حاصل کنیم که غیر از خدا وجودی در عالم نیست و عالم خیال اندر خیال و هیچ اندر هیچ است.
قالالله تعالی: وَ ما مِن دابّةٍ اِلّا هُو اخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ[25] این آیه کریمه اشاره دارد به مالکیت و ربوبیت حقتعالی.
رب حقیقت محمدیه الله است که در میان اسماء، امالاسماء و اسم اعظم است و این از آن جهت میباشد که در او، حدّ اعتدال میان مقام اسم جلال و اسم جمال وجود دارد و غیبیت و بساطت او در میان اسماء تام و اتم مراتب است از این رو صاحبان این اسم که عبارتند از بنی خاتم بالذات و دیگر معصومین از اوصیاء او بالتبع، در عالم عین بر اساس آنچه تقدیر ایشان از فیض اقدس در حضرت قدریه و تطهیر ایشان در آن عوالم شده است در صراط مستقیمند تا وصول به الله و رجوع از آن و یا به تعبیری دیگر رجوع از الله و وصول به آن و درک حقیقت اِنّالله و اِنّا اِلَیه راجِعُونَ[26] زیرا که ایشان جمع دایره وجودند:
و مقام ایشان مقامی است که هیچ نَبی مرسل و مَلَکَ مُقرَّب در آن نگنجد از این رو که ظهور اسم اعظم در هیچیک در حد کمال نیست و لهذا قال نحن معالله حالات نَحْنُ هُو و هُو نَحْنَ، هُو هُو و نَحن نَحن.
پس مغضوب علیهم که به تعبیر حضرت امام گمراهانند از وادی حقیقت باید به ایشان رسیده و ضالّین که فانیان فیالله و متحیّران در ذات خداوندیاند باید به ایشان رجوع کرده و بازگردند. از این رو گفته میشود راه مستقیم راه ایشان است و دیگر تعابیر همه از اظلال و مصادیق این مقام شریفند.
و باید دانست که این مقام که ذکر شد و این تفسیر که بیان شد برای کمّل از اهل معرفت است که مقام اول آنها، آن است که در مقام رجوع از سیر الیالله حقتعالی حجاب آنها از خلق شود و مقام کمال آنها حالت برزخیت کبری است که نه خلق حجاب حق شود و نه حق حجاب خلق شود. پس صراط مستقیم آنها عبارت از این حالت برزخیت متوسط بینالنشأتین است که صراط حق است و بنابراین، مقصود از الذین انعمت علیهم همین کسانی هستند که حقتعالی با تجلی به فیض اقدس در حضرت علمیه، تقدیر استعداد آنها را فرموده و پس از فناء کلی آنها را به مملکت خود ارجاع نموده و مغضوب علیهم محجوبان قبل از وصولند و ضالین فانیان در حضرتند.[27]
باید دانست که هر یک از موجودات را مبدأ و معادی است و آن اسمی است که در حضرت علمیه به قدر استعداد ذاتی برایشان مقدر شده زیرا که ذات من حیث هو را بی تجلی اسمائی و صفاتی در عوالم خلقیه ظهور و بروزی نیست پس از برای اسماء در حضرت واحدیت صور علمیهای است که بی این صور تحقق اسماء و سریان آنها در عوالم وجود ناممکن است و با اینکه ظاهر و مظهر را اتحاد و وحدت است لکن اعیان حجاب اسماء و اسماء حجاب ذاتند.
«بنابراین هر تجلی اسمی را در حضرت علمی عین ثابتی لازم است و هر اسمی را در تعین علمی در نشئه خارجی مظهری است که مبدأ و مرجع آن مظهر همان اسمی است که مناسب با آن است»[28]
از این رو جمله ذرات عالم را حرکت جوهری است در وصول به مقصد اعلی و میلی است باطنی در قرابت به مرجع و مبدأ والا که این کشش و میل باطنی را به حقیقت برتر، عشق نامند که ظهوری است از عشق مطلق ذات که نتیجه آن کمال ذاتی و ظهور للذات؟ است از این رو علت آفرینش عشق و غایت آن نیز خود ذات است.
پس اسم متجلی در وجود هر ذرّه، رب او و مبدأ و مرجع اوست فلذلک قیل کُلُّ مُوجُودٍ یَرجِعُ اِلی اَصْلِه و اما در درک بهتر و عمیقتر این مسئله متوجه باش که ربّ انسان کامل و مبدأ و مرجع او الله است. از این رو صراطش از همة صراطها مستقیمتر و از حد افراط و تفریط مصونتر، هدایتش کاملتر، ربوبیتش تمامتر، مربوبیتش بیشتر و عشقش اکثر است.
و صاحبان مقام برزخیت کبری و خلافت عظمای الهیه که خداوند تقدیر استعداد ایشان را در ازل فرمود صراطشان مستقیمترین راههاست زیرا که ربشان الله کاملترین ارباب است. اِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ.[29]
و ساکنان عوالم عُلوی و سُفلی همگی قطرهای از قطرات رحمت، ذرهای از دریای فضل و حسنهای از حسنات ایشانند. کما قال: و اِنّ مِن شِیعَتِه لابراهِیم.[30]
حقتعالی به ایشان میبیند و میشنود و عمل میکند. هُمُ الاوَّلْ و الاخِر و الظّاهِر و الباطِن الحَیُّ القَیُّوم اِنَّ اِلَیهم ایِابَنا ثُمَّ اِنَّ عَلَیهم حِسابَنا.
پس ای عزیز این سوره شریفه به ترتیبی که بیان شد مشتمل است بر دایرة وجود و نیز مراتب سلوک الی الله.
و اما الحمدلله که مختص است به ساکنان عوالم جبروت و لاهوت و صاحبان توحید ذات که جمیع محامد را مختص ذات دانند که از این منظر تربیت حقتعالی و مرتبه ربوبیت او متضمّن است بر جمیع عوالم ماسویالله از فیض اقدس تا هیولای عظمی و رحمن و رحیم مقام بسط و قبض و یا ظهور و بطون رحمت و فیض است که تا اینجا مشتمل بر قوس نزول است. آنگاه مالک که عین ربوبیت و ظهور و بطون اوست. اسم صفت و ایاک نعبد و ایاک نستعین مفهوم الحمدلله و ظهور بسمالله الرحمن الرحیم که رأس قوس است میباشد و جمع این دو قوس به ترتیبی که بیان شد در آیه بسمالله الرحمن الرحیم وارد شده است. و اما در باب کیفیت سلوک که در این آیات به نحو اجمال مستور مانده و ما رشحهای از رشحات و سری از اسرار آن را برایت بازگو کردیم، آن است که سالک ابتدا باید به اسم الرحمن که مرتبه بسط فیض و رحمتالله است طلب کند صراط مستقیم را به لسان حال وقال تا الرحمن (که از اسماء ظاهر است و تجلی به اسماء ظاهر که زودتر از تجلی به اسماء باطن صورت میگیرد) از او دستگیری فرماید و راه راست را به او بنماید.
کما قالالله تعالی: اَلرَّحْمنُ عَلّمَ القُرانَ خَلَقَ الاِنسانَ.[31]
و آنگاه صراط منعم علیهم را به اسم الرحیم از الله بخواهد و حد اعتدال و دوری از طرف افراط (ضالین) و تفریط (مغضوب علیهم) را به اسم مالک از او طلب کند تا سلوکش تمام باشد.
اینک در انتهای مطلب سخن حضرت امام را میآورم تا این مقال کامل و تمام باشد:
«بسمالله الرحمن الرحیم شاید اشاره به تمام دایرة وجود و دو قوس نزول و صعود باشد پس اسمالله مقام احدیت قبض و بسط و رحمن مقام بسط و ظهور است که قوس نزول است و رحیم مقام قبض و بطون است که قوس صعود است و الحمدلله اشاره توان بود به عالم جبروت و ملکوت اعلی که حقائق آن محامد مطلقهاند و ربالعالمین به مناسبت تربیت و عالمین که مقام سوائیت است... و مالک یوم الدین اشاره به مقام وحدت و قهاریت و رجوع دایرة وجود است... و تسمیة اشاره شاید باشد به مقام توحید فعلی و ذاتی و جمع بین هر دو و الحمدلله تا رب العالمین شاید اشاره باشد به توحید فعلی ومالک یومالدین اشاره به فنای تام و توحید ذاتی و از ایاک نعبد شروع شود به حال صحو و رجوع و در اهدنا الصراط المستقیم این سفر به اتمام رسد»[32]
گمان میکنم با شرحی که بر بعضی مطالب حضرت امام در تفسیر سوره حمد گفتم بعضی از مقاصد حضرتش بر تو روشن شد. باشد، با توجه به این موضوع که در بعضی موارد نظر نویسنده را با نظر حضرت امام اختلافاتی بود که شرحش را در صفحات قبل دانستی.
[1] . آداب الصلاه، ص 274.
[2] . همان منبع، همان صفحه.
[3] . آداب الصلاه، ص 244.
[4] . انعام، آیه 59.
[5] . آداب الصلاه، ص 241.
[6] . آداب الصلاه، ص 247.
[7] . نمل، آیه 65.
[8] . آداب الصلاه، ص 251.
[9] . سوره رحمن، آیه 55.
[10] . آداب الصلاه، ص 255.
[11] . آدابالصلاه، ص 263.
[12] . آدابالصلاه، ص 267.
[13] . آداب الصلاه، ص 245.
[14] . آداب الصلاه، ص 248.
[15] . آداب الصلاه، ص 261.
[16] . سوره غافر، آیه 16.
[17] . سوره بقره، آیه 38.
[18] . آدابالصلاه، ص 272.
[19] . آدابالصلاه، ص 272.
[20] . آدابالصلاه، ص 274.
[21] . آدابالصلاه، ص 259.
[22] . آدابالصلاه، ص 279.
[23] . آدابالصلاه، ص 279.
[24] . آدابالصلاه، ص 280.
[25] . سوره هود، آیه 56.
[26] . سوره بقره، آیه 156.
[27] . آدابالصلاه، ص 286.
[28] . آدابالصلاه، ص 293.
[29] . سوره هود، آیه 56.
[30] . سوره صافات، آیه 83.
[31] . سوره رحمن، 1 تا 3.
[32] . آدابالصلاه، ص 296.