نویسنده در این نوشتار به نقد و بررسی کتاب التفسیر و المفسرون دکتر ذهبی از دو جهت اقدام میکند:
اول؛ از جهت روششناختی به خلط روش تفسیر به رأی با روش اجتهادی میپردازد. سپس خلط تفسیر عقلی و علمی را در این کتاب، تبیین میسازد و دیدگاه ذهبی را در مورد روش تفسیر علمی مورد انتقاد قرار میدهد. در نهایت به خلط روش و عقاید معتزله و شیعه توسط دکتر ذهبی اشاره و مواردی از آنها را برمیشمارد.
دوم از جهت مبانی تفسیر؛ منابع تفسیر شیعه و اهل سنت را از نظر ذهبی ذکر و مورد نقد و بررسی قرار میدهد. در این بخش به موضوع نسبت تحریف قرآن به شیعه میپردازد و در ادامه جایگاه اهلبیت(ع) را در تفسیر تبیین میسازد.
واژههای کلیدی: نقد، کتاب التفسیر و المفسرون، روش شناختی، تفسیر اهل بیت(ع)،
در این نوشتار از روش نقد درون متنی استفاده میکنیم، یعنی میکوشیم با استفاده از مبانی مؤلف کتاب التفسیر و المفسرون، لغزشهای وی را روشن سازیم. محور اصلی نقد ما مباحث روش شناختی است و تلاش میکنیم لغزشهای روشی مولف را که زمینه ساز لغزشهای محتوایی شده است آشکار کنیم. البته در این نقد از شواهد و مطالب بیرون متنی و نقد محتوایی نیز در موارد لزوم استفاده میشود.
از آنجا که کتاب التفسیر والمفسرون در پی روشن ساختن روشها و گرایشهای تفسیری مفسران قرآن در طول تاریخ اسلام است، ستون فقرات آن مباحث روش شناختی تفسیر است. از این رو به چند مشکل روش شناختی کتاب فوق اشاره میکنیم.
تفسیر به رأی در روایات متعدد اهل سنت و شیعه نکوهش شده است. از جمله از پیامبر(ص) نقل شده که فرمودند:«من قال فی القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النارا.» نیز از امام رضا(ع) از پدرانش در حدیث قدسی حکایت شده که:«ما آمن بی من فسّر برأیه کلامی.»2دکتر ذهبی نیز تفسیر به رأی و روایات آن را متذکر شده است و از ص 225 جلد اول به بعد، به تقسیم بندی و توضیحات تفسیر به رأی پرداخته است. این بحث تا جلد سوم ادامه مییابد و مهمترین بحث کتاب را تشکیل میدهد. ایشان در مورد رأی مینویسد:
یطلق الرأی علی الاعتقاد و علی الاجتهاد و علی القیاس و المراد بالرأی هنا الاجتهاد وعلیه فالتفسیر بالرأی عبارة عن التفسیر القرآن بالاجتهاد.3
وی سپس بر سر دو راهی قرار میگیرد، چرا که از طرفی بر اساس روایات، تفسیر به رأی حرام و ممنوع است و از طرف دیگر، اجتهاد در تفسیر قرآن جایز است، بنابراین بعد از ذکر دلایل موافقان و مخالفان، تفسیر به رأی را به دو قسم تقسیم میکند و مینویسد:
الرأی قسمان: قسم جار علی موافقة کلام العرب و مناحیهم فی القول مع موافقة الکتاب و السنة و مراعاة سائر شروط التفسیرو هذا القسم جائز لا شک فیه و علیه یحمل کلام المجیزین للتفسیر بالرأی. و قسم غیر جار علی قوانین العربیة و لاموافق للادلة الشرعیة و لا مستوف لشرائط التفسیر و هذا هو مورد النهی و محطالذم.4
وی در ادامه مهمترین کتابهای تفسیر به رأی جایز را این تفاسیر برمیشمرد: تفسیر مفاتیح فخر رازی، تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل بیضاوی، تفسیر مدارک التنزیل و حقایق التأویل نسفی، تفسیر روح المعانی آلوسی، تفسیر ارشاد العقل السلیم الی مزایا الکتاب الکریم ابی سعود، لباب التأویل فی معانی التنزیل، خازن، البحر المحیط ابی حیان، غرائب القرآن و رغائب الفرقان نیسابوری، تفسیر الجلالین، الجلال المحلی و الجلال سیوطی، السراج المنیر فی الاعانة علی معرفة بعض معانی کلام ربنا الحکیم الخبیر، الخطیب الشربینی.5او سپس تفاسیر بهرأی غیر جایز را اینگونه برمیشمارد: تفاسیر معتزله، تفاسیر شیعی، اسماعیلیه، بابیه و بهائیه، خوارج، زیدیه، صوفیه و فلاسفه.6
1. ایشان رأی در تفسیر به رأی را «اعتقاد، اجتهاد، و قیاس» معنا کرده، ولی هیچ منبع لغوی برای این معنا به دست نداده است.هنگامی که به کتابهای لغت مراجعه میکنیم میبینیم که رأی را به اعتقادی که از غلبه گمان پیدا شده معناکردهاند.7
2. تفسیر به رأی عبارت است از تفسیری که بر اساس برداشت شخص بدون توجه به قرائن عقلی و نقلی (کتاب وسنت) انجام شود. از این رو گاهی در احادیث تفسیر به رأی از پیامبر حکایت شده است: «من قال فی القرآن بغیر علمفلیتبوء مقعده من النار.»8اما تفسیر اجتهادی عبارت است از استنباط از قرآن بر اساس قرائن عقلی یا نقلی9. با همین توضیح مختصر روشن میشود که تفسیر به رأی غیر از تفسیر اجتهادی است.
3. تقسیم تفسیر به رأی به دو قسم ممدوح و مذموم بر خلاف اطلاق روایات تفسیر به رأی است. در هیچ روایتی به اینتقسیم اشاره نشده است، بلکه همه اقسام تفسیر به رأی محکوم و سرزنش شده است. آری، اگر تفسیری بر اساسقوانین ادبیات عرب و... باشد، از تفسیر به رأی خارج میشود؛ چون تفسیر بر اساس قرائن خواهد بود نه نظرشخصی و گمانه زنی صرف. البته اصل این تقسیم از دکتر ذهبی نیست، بلکه در مقدمه تفسیر راغباصفهانی آمده است.10سپس علمای اهل سنت آن را در کتابهای علوم قرآنی خود نقلکردهاند11و مبنای مسلّم گرفتهاند، در حالی که مخالف اطلاق روایات تفسیر به رأی است.
4. ذکر تفاسیر شیعه و برخی فرقههای اسماعیلیه در زمره تفسیر به رأی مذموم، و ذکر تفسیری که غالباً از اشاعره استو مورد پسند مؤلف است در زمره تفسیر به رأی ممدوح، شیوهای علمی و پسندیده نیست. میتوان گفت خود این انتخاب تفاسیر و جایگزینی آنها نوعی تفسیر به رأی است. اگر بنا باشد هر کس تفاسیر غیر مطلوبخود را در شمار تفسیر به رأی آورد و هیچ دلیل و معیاری ارائه نکند، کاری عالمانه انجام نداده است. لازم استنخست معیارهای تفسیر به رأی از آیات و احادیث استخراج شود، سپس تفاسیر با آنها سنجیده و موارد تفسیر به رأی مشخص گردد.
روشهای تفسیر قرآن از جهات مختلف تقسیم شدهاند. روشهای نقلی(اثری) و اجتهادی و نیز روش تفسیر قرآن به قرآن، روش تفسیر روایی، روش تفسیر علمی و روش تفسیر عقلی و روش تفسیر اشاری(باطنی، عرفانی، شهودی،صوفی) از آن جمله است. دکتر ذهبی در فصل هشتم به تفسیر علمی میپردازد و مینویسد:
الفصل الثامن التفسیر العلمی ـ نرید بالتفسیر العلمی الذی یحکم الاصطلاحات العلمیة فی عبارات القرآن و یجتهد فیاستخراج مختلف العلوم و الآراء الفلسفیة منها.12
و در جای دیگر در فصل هشتم به تفسیر فلسفی پرداخته و آن را از تفسیر علمی جدا ساخته است و مینویسد: «الفصلالسادس: تفسیر الفلاسفه.»13آنگاه روش تفسیر فلاسفه را به دو شیوه تقسیم میکند:
اما الطریقة الاولی: فهی طریقة التأویل النصوص الدینیة و الحقایق الشرعیة بما یتفق مع الاراء الفلسفیة و اما الطریقة الثانیة: فهی شرح النصوص الدینیة و الحقایق الشرعیة بالآراء والنظرات الفلسفیة و معنی هذا ان تطغی الفلسفة علی الدین و تتحکم فی نصوصه.14
وی سپس مثالهایی از فارابی و اخوان الصفا و ابن سینا میآورد.
تقسیم روشهای تفسیری بر اساس منبعی است که مفسر از آن استفاده میکند. مثلاً در روش تفسیر قرآن به قرآن از منبع قرآن و در روش تفسیر عقلی از علوم عقلی و در روش تفسیر علمی از علوم تجربی در تفسیر استفاده میشود. جناب دکتر ذهبی تفسیر علمی را به حق از تفسیر فلاسفه جدا کرده است، چرا که یکی از منبع علوم عقلی و فلسفی و یکی از منبع علوم تجربی استفاده میکند. علوم عقلی و فلسفی بر اساس برهانهای عقلی است، اما علوم تجربی بر اساس حس و تجربه استوار است.
اما جالب آن است که وی در تعریف علوم تجربی، جمله«یجتهد فی استخراج مختلف العلوم و الآراء الفلسفیه منها» را به کاربرده است، یعنی بین علوم تجربی و علوم عقلی خلط کرده است. به عبارت دیگر، ذهبی تفسیر علمی را اعم از تفسیر قرآن باعلوم تجربی و علوم عقلی فرض کرده است که با توجه به جدا بودن روش و مبانی علوم تجربی و علوم عقلی، این مطلب لغزش روش شناختی است و با جدا سازی تفسیر علمی از تفسیر فلسفی(که خودش دو فصل هشتم و ششم رابه آنها اختصاص داده است) نیز ناسازگار است.
همانگونه که گذشت دکتر ذهبی تفسیر علمی را به این صورت معنا کرده است:
التفسیر الذی یحکم الاصطلاحات العلمیة فی عبارات القرآن و یجتهد فی استخراج مختلف العلوم و الآراء الفلسفیةمنها.15
وی سپس غزالی را بهعنوان یکی از پیشگامان این روش معرفی میکند و از کتاب جواهر القرآن او مطالب متعددی میآورد. آنگاه از سیوطی در الاتقان و ابوالفضل المرسی مطالبی را به عنوان تفسیر علمی نقل میکند و مثالهای متعددی میآورد که در موارد بسیاری خواستهاند علوم مختلف را از قرآن استخراج نمایند. سپس به انکار شاطبی(م 790 ق) درباره این تفسیر اشاره میکند و دلایل او را از کتاب الموافقات میآورد و در پایان اینگونه نتیجه میگیرد: «اما انا فاعتقادی ان الحق مع الشاطبی رحمه الله.»16
ذهبی در ادامه چند دلیل برای رد تفسیر علمی میآورد که بهصورت خلاصه ذکر میکنیم.
و ذلک ان الالفاظ اللغویة لم تقف عند معنی واحد من لدن استعمالها الی الیوم بل تدرجت حیاة الالفاظ و تدرجتدلالاتها....
نستطیع ان نقطع بان بعض المعانی للکلمة الواحدة حادث باصطلاح ارباب العلوم و الفنون، فهناک معان لغویة و هناک معان شرعیة و هناک معان عرفیة، و هذه المعانی کلّها تقوم بلفظ واحد، بعضها عرفته العرب وقت نزول القرآن و بعضها لاعلم للعرب به وقت نزول القرآن نظراً لحدوثه و طروه علی اللفظ، فهل یعقل بعد ذلک ان نتوسع هذا التوسع العجیب فی فهم الفاظ القرآن، و جعلها تدل علی معان جدت باصطلاح حادث و لم تعرف للعرب الذین نزل القرآن علیهم.
عرفت البلاغة بانها مطابقة الکلام لمقتضی الحال و معلوم ان القرآن فی اعلی درجات البلاغیة فاذا نحن ذهبنا مذهب ارباب التفسیر العلمی و قلنا بان القرآن متضمن لکل العلوم و الفاظه متحملة لهذه المعانی المستحدثة لأو قعنا انفسنا فیورطة لاخلاص لنا منها الّا بما یخدش بلاغة القرآن او یذهب بفطانة العرب و ذلک لان من خوطبوا بالقرآن فی وقت نزوله ان کانوا یجهلون هذه المعانی و کان اللّه یریدها من خطا به ایّاهم لزمه علی ذلک ان یکون القرآن غیر بلیغ لانه لم یراعحال المخاطب و هذا سلب لاهم خصائص القرآن الکریم. وان کان یعرفون هذه المعانی فلم لم تظهر نهضة العربالعلمیة من لدن نزول القرآن الذی حوی علوم الاولین و الاخرین.17
القرآن الکریم باق ما تعاقب الملوان نظامه نافع لکل عصر و زمان، فهو یتحدث الی عقول الناس جمیعاً من لدن نزول الیان یرث الله الارض و من علیها... فاذا نحن ذهبنا مذهب من یحمل القرآن کل شیء و جعلنا مصدراً لجوامع الطب و...الی ذلک العلوم المختلفة، لکنا بذلک قد او قعنا الشک فی عقائدهم المسلمین نحو القرآن الکریم و ذلک لان قواعدالعلوم وما تقوم علیه من نظریات لاقرار لها و لابقاء.18
برخی دغدغههای دکتر ذهبی در مورد تفسیر علمی به ویژه در مورد تحمیل نظریههای علمی بر قرآن کریم و استخراج علوم از قرآن، بجا و صحیح و دغدغه همه مفسران راستین است. اما ایشان در این مورد به برخی نکات توجه نکرده و در تعریف تفسیر19و برخی دلایل لغزش داشته است. از جمله:
1. تفسیر علمی به سه قسم تقسیم میشود:
1ـ1 استخراج علوم از قرآن که میکوشد هر گونه علم قدیم و جدید را از قرآن استخراج کند.
2 ـ 1 تحمیل و تطبیق نظریههای علمی بر قرآن کریم که میکوشد هر گونه مطلب علمی جدید را بر آیات تطبیق کند.
3 ـ 1 استخدام علوم قطعی در فهم قرآن که میکوشد معانی برخی آیات را که اشارات علمی دارد با کمک علوم قطعیتجربی روشن سازد.20
دکتر ذهبی در تعریف تفسیر علمی به قسم اول و دوم اشاره کرده، اما به قسم سوم اشاره نکرده است، در حالی که قسم اول و دوم باطل و غیر معتبر است، چون به تحمیل و تفسیر به رأی منجر میشود؛ اما قسم سوم صحیح و قابل دفاع است. پس بهتر بود وی این اقسام را از هم جدا میکرد و به خاطر باطل بودن برخی اقسام تفسیر علمی، همه موارد را محکوم نمیساخت.
2. در مورد دلیلی لغوی تغییر معنای لغوی و معقول نبودن تفسیر آیات با معانی جدید لغات که دکتر ذهبی برای ردتفسیر آورده است باید گفت: این دلیل در مواردی که از تفسیر علمی قسم اول و دوم استفاده شود و معانی جدید برآیات قرآن تحمیل شود صحیح است، اما در مواردی که معنای لفظ آیه شامل مصادیق قدیمی و جدید شود اشکالی ندارد. برای مثال در مورد آیه شریفه: «رفع السموات بغیر عمدترونها»،21واژه «عمد» به معنای ستونهاست که شاملستون خیمه، ستون ساختمان، ستونهای دیدنی و غیر دیدنی مثل نیروی جاذبه میشود. یعنی تفسیر آیه به نیروی جاذبه، به معنای بیان برخی مصادیق جدید واژه «عمد» است و مجاز و خروج از معنای موضوع له را لازم ندارد. لازم نیست که عرب صدر اسلام تمام مصادیق الفاظ عمد، مصباح و... را بداند، بلکه این الفاظ معانیای دارد که در طول زمان مصادیق جدید آن کشف و قابل فهم میشود. اگر مطلب اینگونه بود که دکتر ذهبی گفته است، نباید هیچ تفسیرجدید و عمیقی از آیات قرآن (غیر از تفسیر صحابه) بیان شود!
3. در مورد دلیل بلاغی(که سخن گفتن با عرب صدر اسلام با معانی عصرهای بعد، خلاف مقتضای حال و بلاغت است) باید گفت: قرآن کتابی کم حجم است که برای همه اعصار و مکانها نازل شده و مخصوص نسل خاصی نیست. از این رو با مرور زمان معانی و مصادیق تازهای از آیات قرآن فهمیده میشود و تفسیرهای جدید نوشته میشود و این دلیل عظمت قرآن است.
بلی، هر شخص و نسلی به اندازه فهم و علم خود از قرآن برداشت میکند، ولی ممکن است نتواند همه دقایق کلام الهی و بطون قرآن را دریافت کند. البته معانی الفاظ قرآن بر اساس همان لغت صدر اسلام معنا میشود و معانی دیگری از الفاظ اراده نشده، ولی آیا عرب صدر اسلام همه آیات قرآن و معانی بلند و بطون آن را متوجه میشد؟
در ذیل آیات اوایل سوره حدید و ذیل سوره توحید از امام سجاد(ع) حکایت شده که این آیات برای مردم ژرفنگر آخرالزمان فرود آمده که آن را درک خواهند کرد.22اگر مطلب اینگونه بود که دکتر ذهبی گفته است، باید بطون قرآن تعطیل میشد و جز آنچه عرب صدر اسلام از قرآن میفهمید مطلبی بیان نمیشد!
4. در مورد دلیل اعتقادی دکتر ذهبی باید گفت: برخی از افرادی که به تفسیر علمی پرداختهاند از معیارهای تفسیراطلاع کافی نداشتهاند و از این رو مطالب غیر قطعی علوم را به قرآن نسبت دادهاند که پس از مدتی آن مطلب علمی تغییرکرده است. اما اگر کسی با توجه به معیارهای تفسیر علمی معتبر به تفسیر علمی قرآن بپردازد، این اشکال به وجود نمیآید. برای مثال اگر از علوم تجربی قطعی(که به بداهت حسی رسیده یا با دلایل ریاضی پشتیبانی میشود) به تفسیرعلمی قرآن بپردازیم(هر چند موارد آن کم میشود)، اشکال فوق پیش نخواهد آمد.23ونیز اگر از قسم سوم علمی(نه استخراج و تکمیل نظریهها) استفاده شود، این اشکال مرتفع میشود. به عبارت دیگر، این اشکال در قسم دوم تفسیر علمی به وجود میآید که تطبیق نظریههای علمی بر قرآن است نه در قسم سوم که استخدام علوم قطعی برای تفسیر آیات است.
5. در مورد اعجاز علمی قرآن باید گفت در قرآن بیش از هزار آیه وجود دارد که به مطالب علمی اشاره کرده است و در مورد بسیاری از آنها ادعای اعجاز علمی شده است. البته بسیاری از این موارد ادعایی صحیح نیست، اما در برخی موارد مطالبی علمی در آیات قرآن وجود دارد که اعجاز این کتاب آسمانی را اثبات میکند، چرا که این مطالب قرنها بعد از نزول قرآن کشف شده است؛ از جمله:
1. تصریح قرآن درمورد زوجیت عام موجودات(یس:36)
2. اشاره قوی قرآن به نیروی جاذبه(رعد:2؛ لقمان:10)
3. تصریح قرآن به حرکت واقعی خورشید(یس:38)
4. اشارات علمی قرآن به مراحل خلقت انسان(حج: 5؛ مؤمنون:12ـ14 و...)
5. اشاره قرآن به لقاح ابرها و گیاهان(حج:22)
پس، در قرآن کریم مطالبی در مورد حقایق ثابت شده علمی وجود دارد45و اعجاز این کتابالهی را اثبات میکند و بسیاری از دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان به این مطالب تصریح کردهاند.
مذاهب اسلامی از قرنهای قبل به وجود آمده و شناخته شدهاند. در میان مذاهب فقهی، مشهورترین آنها حنفی، مالکی،حنبلی، شافعی و شیعه است و در میان مذاهب کلامی مشهورترین آنها اشعری، معتزلی و شیعهاند. دکتر ذهبی در موارد متعددی مذهب کلامی شیعه و معتزله را یکسان پنداشته است. از این رو گاهی شخصیتها و مفسران شیعه را معتزلی دانسته است. وی تفسیر امالی شریف مرتضی(355 ـ 436 ق) را که به نام غررالفوائد و در القلائد معروف است، در ردیف تفاسیر معتزلی معرفی میکند و در مورد شخصیت سید مرتضی مینویسد:«شیخ الشیعة ورئیسهم بالعراق و کان مع تشیعه معتزلیاً مبالغاً فی اعتزاله».25
دلایل و شواهدی که ذهبی برای معتزلی بودن سیدمرتضی میآورد آن است که وی رؤیت خدا را در آیاتی مثل«الی ربّیناظرة»26قبول ندارد27و آزادی و اختیار انسان در اعمال را میپذیرد28
دکتر ذهبی در کتاب خود، بهصورت مفصل در مورد «معتزله» سخن گفته و بیان کرده است که اصل این فرقه به دست واصل بن عطا ملقب به«غزل»(80 ـ 131 ق) پایه گذاری شد.29وی مینویسد:«اصول المعتزلة فهی خمسة: التوحید والعدل و الوعد و الوعید و المنزلة بین المنزلین و الامر بالمعروف و النهی عن المنکر.»30
وقتی به دیدگاههای دکتر ذهبی در مورد رابطه شیعه و معتزله نظر میکنیم اشکالات زیر رخ مینماید:
1. منشأ پیدایش شیعه از زمان پیامبر(ص) و به صورت محسوس دوران امیر المومنین علی(ع) بوده است و شیعه اصول عقاید خود را از علی(ع)، سپس امام حسن(ع) و امام حسین(ع) گرفته است، در حالی که در آن عصر هنوز واصلبن عطا متولد نشده بود.
2. اصول عقاید شیعه عبارت است از: توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد. این اصول با اصول معتزله(که خود دکترذهبی شماره کرده بود) فقط در توحید و عدل موافق است. پس چگونه سیدمرتضی که شیعه است میتواند معتزلی باشد و چگونه عقیده به امامت با عدم عقیده به امامت جمع میشود؟
3. ایشان در مورد مبحث«شفاعت» اقرار میکند که عقیده شیعه با معتزله در این مسئله مخالف است.31نیز در مورد حقیقت ایمان اعتراف میکند که عقیده شیعه و معتزله متغایر است.32 پس چگونه میتوان گفت که عقاید کلامی شیعه و معتزلی یکی است؟
4. در مورد آزادی و اختیار انسان نیز عقیده شیعه و معتزله متفاوت است، چرا که معتزله به آزادی در حد تفویض قائل است، اما شیعه«لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» را قبول دارد.34
5. بر فرض بپذیریم عقاید کلامی دو مکتب شیعه و معتزله در برخی موارد مشابه هم باشد(مثل مسئله رؤیت)، آیامیتوان گفت که هر کس از مکتب شیعه است معتزلی است، یا بالعکس، و همه موارد اختلاف در اصول و فروع را نادیده انگاشت و حتی سیدمرتضی و کتاب او را در ردیف معتزلیان ذکر کرد؟ اگر اینگونه بود، باید همه مسلمانان یهودی باشند، چون هر دو قائل به توحید هستند.
یکی از مباحث مهم تفسیر، مبانی تفسیر، مثل تعریف تفسیر، تاویل، بطن و منابع تفسیر است. دکتر ذهبی در این موارد اظهار نظر کرده و لغزشهایی داشته است.
ایشان منابع تفسیر را از منظر خودش (اهل سنت) اینگونه بر میشمارد: 1. قرآن؛ 2. سنت پیامبر(ص)؛ 3. روایات صحابه؛ 4. لغت؛ 5. تفسیر به مقتضای کلام (فهمی که خدا به انسان میدهد34).
وی درباره منابع تفسیر اثناعشری مینویسد:
نعم یعتمد الامامیة الاثنی عشریة فی تفسیرهم للقرآن الکریم و نظر انهم الیه علی اشیاء لا تعد و ان تکون من قبیل الاؤهام و الخرافات التی لا توجه الّا فی عقول اصحاب فمن ذلک الذی علیه مایأتی:
اولاً: جمع القرآن الکریم و تأویله و هو کتاب جمیع فیه علی رضی الله عنه القرآن علی ترتیب النزول؛ ثانیاً: کتاب املی فیه امیر المومنین علیه السلام ستین نوعاً من انواع علوم القرآن؛ ثالثاً: الجامعة و هی کتاب طوله سبعون ذراعاً من املاء رسول الله(ص) و خط علی(ع)...؛ رابعاً: الجفر و هو غیر الجامعة... و یعرف صاحب اعیان الشیعة الجفر بانه کتاب املاء رسول الله (ص) علی علی رضیالله عنه؛ خامساً: مصحف فاطمة.... هذه هی اهم الاشیاء التی یستند الیها الامامیة الاثنا عشریة فی تفسیر هم لکتاب الله تعالی و هی کلّها اوهام و اباطیل لاثبوت لها الّا فی عقولالشیعة.35
برای بررسی منابع تفسیر هر مکتب یا مفسر یا باید به تصریحات خود آنها استناد کرد یا در تفسیرهای آنها جستوجو کرد و با شواهد و مدارک اثبات کرد که منبع آنها چیست، ولی جناب دکتر ذهبی هیچ کدام از این دو راه را طی نکرده است.
1.جناب شیخ طوسی(ره) که اولین تفسیر اجتهادی شیعه یعنی تبیان را نگاشته است، در مورد منابع تفسیر مینویسد:
متی کان التأویل یحتاج الی شاهد من اللغة، فلایقبل من الشاهد الّا ما کان معلوماً بین اهل اللغة شائعاً بینهمواما الطریقة الاحاد من الروایات الشاردة و الالفاظ و النادرة فانه لا یقطع یذلک....
و نیز مینویسد:
و اعلم ان الروایة ظاهرة فی اخبار اصحابنا بان التفسیر القرآن لا یجوز الّا بالاثر الصحیح عن النبی و عنالائمة الذین قولهم حجة کقول النبی و ان القول فیه بالرأی لا یجوز.36
بل ینبغی ان یرجع الی الادّلة الصحیحة امّا العقلیة او الشرعیة من اجماع علیه او نقل متواترعمن یجب اتباع قوله.37
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان، مهمترین منبع تفسیر را خود قرآن معرفی میکند و روش تفسیر قرآن به قرآن را روش تفسیری اهل بیت(ع) و شیوه تفسیر خود بیان میکند. برخی معاصران نیز منابع تفسیری شیعه را «قرآن، سنت وعقل» معرفی کردهاند.38هنگامی که تفاسیر را از قدیم تا جدید بررسی کنیم میبینیم که بهطور عمده از همین منابع استفاده کردهاند.
2. کتاب قرآن امام علی(ع) که با حواشی(روایات) همراه بود و مصحف فاطمه(ع) و کتاب جفر و جامعه، امروز در دسترس ما نیست و گزارشهای تاریخی از برخی مطالب آنها وجود دارد. ولی اگر این کتابها یا برخی احادیث آنها یافت شود که با املای پیامبر و خط علی(ع) است، چه دلیلی برای رد آنها داریم؟ آیا سخنان پیامبر(ص) و علی و فاطمه مورد قبول شیعه و اهل سنت نیست؟ پس چرا باید آنها را«اوهام واباطیل» بخوانید؟
بلی، ممکن است کسی در سند این کتابها یا سند برخی احادیث آنها اشکال رجالی داشته باشد، همانگونه که در مورد همه احادیث تفسیری و غیر تفسیری این اشکالات مطرح میشود و پاسخ داده میشود و گاهی حدیث مقبول یا مردود اعلام میشود. ولی نمیتوان بدون بررسی رجالی و دلایل و شواهد گفت اینها اوهام و اباطیل است.
3. جالب این است که دکتر ذهبی سخنان صحابه را یکی از منابع تفسیر شمرده و حتی در مورد تفسیر صحابی وروایات صحابه مینویسد:«لا یجوز ردّه اتفاقاً بل یأخذ المفسر و لا یعدل عنه الی غیره بایة حال. »39 وی تفسیر صحابی را در حکم مرفوع میداند، در حالی که امام علی(ع) و فاطمه(ع) هر دو صحابی پیامبر(ص) هستند. پس در جایی که تفسیر از خود امام علی(ع)و فاطمه(ع) باشد، مشمول سخن دکتر ذهبی میشوند که رد سخنان آنها جایز نیست. علاوه بر آنکه در این کتابها(جامعه، جفر و...)، احادیث پیامبر(ص) حکایت شده و امام علی(ع) نویسنده بوده است. پس این کتابها بر اساس چهمبنایی رد میشود؟ آیا امام علی(ع) و فاطمه(ع) صحابی نبودهاند؟ فرق آنها با صحابه دیگر چیست؟
قرآن کریم معجزه جاودان پیامبر اسلام(ص) است که امانت ایشان در دست مسلمانان بوده و همیشه مورد احترام همه مذاهب اسلامی است و هیچ تحریفی در آن صورت نگرفته است. ولی گاهی در طول تاریخ برخیفرقههای مسلمان(بر اساس برخی احادیث ضعیف و گفتههای افراد کم اطلاع) به همدیگر تهمت زدهاند که قائل بهتحریف هستند، در حالی که علمای بزرگ شیعه و اهل سنت همیشه این اتهامات را دفع کردهاند.
دکتر ذهبی نیز در این باره اظهار نظر کرده و برخی از این سخنان را تکرار کرده است. وی مینویسد:
اعلم انّ جمیع ما ذکرنا هم من فرق الامامیة متفقون علی تکفیر الصحابة و یدعون ان القرآن قد غیر عما کان و وقع فیه الزیادة و النقصان من قبل الصحابة و یزعمون انه قد کان فیه النص علی امامة علی فاسقطه الصحابة منه و یزعمون انه لا اعتماد علی القرآن الآن.40
وی در جای دیگر مینویسد:
و اخبار التحریف متواترة عند الشیعة و لهم فی ذلک روایات کثیرة یرونها عن آل البیت و هممنها براء.42
جالب این است که وی تهمت اضافه کردن بر قرآن به شیعه میزند و مینویسد:
و الحق ان الشیعة هم الذین حرفوا وبدلوا فکثیراً ما یزیدون فی القرآن ما لیس منه، و یدعون انه قرائة اهل البیت، فمثلاً نراهم عند قوله تعالی فیالآیة.67من سورة المائدة:«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» یزیدون «فی شأن علی» و هی زیادة لم ترد الّا من طریقهم وهی طریق مطعون فیها.42
سپس در ادامه احادیثی را از اصول کافی آن هم به نقل از کتاب الوشیعة فی نقد عقاید الشیعة میآورد.
1. همانگونه که در مقدمه بحث اشاره شد، علمای بزرگ شیعه مسئله تحریف قرآن را انکار کردهاند. شیخالطائفه طوسی(ت 469 ق) امین الاسلام طبرسی(ت 548 ق) ابو الفتوح رازی(م556ق)، آیتالله خویی و آیتالله معرفت(معاصر)43از آن جملهاند. حتی برخی علمای شیعه کتابهای مستقل در مورد تحریف ناپذیری قرآن نوشتهاند، از جمله: صیانة القرآن عن التحریف، آیتالله محمدهادی معرفت؛ سلامة القرآن من التحریف، دکتر فتح الله نجارزادگان؛ نزاهت قرآن از تحریف، آیتالله جوادی آملی.
پس این ادعای دکتر ذهبی که همه فرقههای امامیه بر تحریف قرآن متفقاند، مبتنی بر تحقیق و صحیح نیست. به علاوه ایشان برای ادعای خویش هیچ دلیلی نیز ارائه نمیکند.
2. ایشان ادعا میکند که شیعه گمان میکنند هیچ اعتمادی بر قرآن نیست. وی برای این ادعای خود نیز هیچ دلیلیارائه نمیکند.
اما در احادیث اهل بیت(ع) آمده که قرآن فعلی معتبر است44و بزرگان شیعه و محققان به این امر اذعان کردهاند.45در مدارس و مساجد و خانههای شیعیان نیز همین قرآن فعلی وجود دارد و از آن استفاده میشود. حتی قرآن با خط عثمان طه و چاپ مراکز اهل سنت(مثل مصحف عربستان سعودی) در ایران و شهرها و کشورهای شیعی کاملاً رایج و مورد استفاده است.
3. در میان شیعه و اهل سنت برخی احادیث ضعیف وجود دارد46که دلالت بر نقصان و یا زیادی قرآن میکند و برخیافراد ساده لوح نیز در گذشته این احادیث را پذیرفته یا نقل کردهاند. در مورد این احادیث چند نکته قابل توجه است:
اول. نقل این احادیث ضعیف منحصر به شیعه نیست، بلکه در میان کتابهای اهل سنت نیز وجود دارد.47پس چرا آقای دکتر ذهبی فقط شیعه را متهم به تحریف میکند؟
دوم. این احادیث را علمای شیعه و اهل سنت رد کردهاند(همانگونه که گذشت) و بر اساس دلایل مهم عقلی، قرآنی و...، قرآن را مصون از تحریف دانستهاند.
سوم. برخی از این احادیث مربوط به اختلاف قرائات یا اضافات تفسیری و توضیحی است که در احادیث منقول از اهل بیت به آنها اشاره شده است، همچون مورد آیه 67 سوره مائده که دکتر ذهبی مثال آورده است. اگر اختلاف قرائات و اضافات تفسیری به معنای تحریف باشد، تمام کسانی که اختلاف قرائات را در اهل سنت نیز مطرح کردهاند متهم به تحریف میشوند، در حالی که کسی چنین ادعایی نکرده است.
چهارم. بر فرض حدیثی دلالت بر تحریف قرآن نماید، مخالف قرآن است و رد میشود؛ چرا که یکی از اصولی کهپیامبر و اهل بیت به شیعه آموزش دادهاند این است که «فما وافق کتاب اللّه فخذوه و ما خالف کتاب اللّه فدعوه.48» این احادیث نیز مخالف آیاتی است که دلالت بر محفوظ بودن قرآن از تحریف دارد. این قاعدهای است که بزرگان شیعه نیز بدان تصریح کردهاند.49
4. با توجه به مطالب فوق روشن میشود که نسبت تحریف قرآن به شیعه صحیح نیست و اگر آقای دکتر ذهبی به کتاب الوشیعة فی نقد عقاید الشیعة از موسی جاراللّه اعتماد نمیکرد و خود به تحقیق در مورد کتابها و آرای شیعه میپرداخت، اینگونه گرفتار لغزش و تهمت زنی علیه شیعه نمیشد و به حقایق و عقاید صحیح شیعه دست مییافت.
دکتر ذهبی در مورد عقاید مهم شیعه مینویسد:
«اکثر تعالیم الامامیة الاثنی عشریة امور اربعة: العصمة و المهدیة و الرجعة و التقیة.»50
و نیز در مورد عقیده شیعه در مورد ائمه مینویسد:
و هولاء قد جاوزوا الحد فی تقدیسهم للائمة فزعموا: ان الامام صلة روحیة باللّه کصلة الانبیاء و قالوا: «ان الایمان بالامام جزء من الایمان باللّه، و ان من مات غیر معتقد بالامام فهومیت علی الکفر و غیرذلک من اعتقاداتهم الباطلة فی الائمة.51
نیز در جلد سوم کتاب برخی احادیث را از کافی52نقل میکند که دلالت بر حجّت بودن ائمه(ع) دارد،53ولی بدون هیچاظهار نظری از آنها میگذرد. ایشان در ذیل آیات مربوط به اهل بیت(ع) معمولاً کلمات مفسران شیعه را نقل کرده، سپس با یک جمله آنها را موضوع و مجعول خوانده است. برای مثال در مورد آیه هفتم رعد:«انما انت منذر و لکل قوم هاد» از تفسیر مجمعالبیان طبرسی، حدیثی از ابن عباس نقلمیکند که پیامبر فرمود:«انا المنذر و علی الهادی من بعدی.» و نیز با سند از ابی برده اسلمی حدیثی نزدیک به همان مضمون نقل میکند54ولی در رد آن میگوید:«انه یذکر من الروایات ما هو موضوع علی السنة الشیعة.55»
علامه طبرسی در مجمعالبیان در مورد عصمت اهل بیت(ع) با استناد به آیه 33 سوره احزاب: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیراً»، با استفاده از روایات و شواهد لغوی و مباحث تفسیری و کلامی سخن گفته است.56اما ذهبی در یک جمله مینویسد:
فانتتری ان الطبرسی یحاول من وراء هذ الجدل العنیف ان یثبت عصمةالائمة و هی عقیدة فاسدة یونس بها هو و من علی شاکلته من الامامیة الاثنی عشریة و لاشک ان هذا تحکم فی کلام اللهتعالی دفعه الیه الهوی و حمله علیه تاثیر المذهب.57
دکتر ذهبی در مورد امامت و آیات ولایت لغزشهای متعددی داشته است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1.وی مطالبی را به شیعه نسبت میدهد بدون اینکه دلیل و سندی ذکر کند. این شیوه از فردی محقق پذیرفته نیست.
2. ایشان عقاید و تعالیم مهم شیعه را عصمت، مهدویت، رجعت و تقیه میداند، در حالی که«امامت و عدل» دو اصل اساسی است که سه مورد«عصمت، مهدویت، و رجعت» زیر مجموعه آنهاست.
3. وی مینویسد«زعموا ان الامام له صلة روحیة بالله کصلة الانبیاء.58» این مطلب به معنای آن است که بر امامان شیعه وحی شود، همانگونه که بر پیامبران میشود، در حالی که هیچ کس چنین ادعایی نکرده و مطلب وی بدون دلیل و استناد ونوعی تهمت بر شیعه و ائمه(ع) است.
4. اینکه ایمان به امام لازم است و هر کس امام زمانش را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است، مطلبی است که در احادیث شیعه و اهل سنت وارد شده است. از پیامبر(ص) روایت شده است:«من مات و هو لایعرف امامه، مات میتة جاهلیة.»59در حدیث دیگری آمده است: «من مات بغیر امام مات میتة جاهلییة.»60پس این عقیده باطلی نیست، بلکه ادعای دکتر ذهبی در انکار این مطلب باطل است.
5. جعلی بودن احادیث چیزی نیست که با ادعا ثابت شود، به ویژه وقتی حدیثی از صحابه نقل میشود و سند نیز دارد. دکتر ذهبی در مورد احادیث تفسیری صحابه میگوید از منابع تفسیر است61و حکم احادیث مرفوع دارد:«لایجوز ردّه اتفاقاً بل یأخذ المفسر و لایعدل عنه الی غیره بایة حال.»62وی در جای دیگر آن را در حکم حدیث موقوف میخواند که اگر تفسیر آیه در قرآن و سنت نبود به آن رجوع میشود.63
ولی عجیب آن است که وی وقتی به احادیث ابن عباس و ابن برده اسلمی در مورد فضایل اهلبیت(ع) و حقانیت ولایت وعصمت امامت شیعه میرسد، آنها را «عقیده فاسد» و «تحکم در کلام الله تعالی» و هواپرستی و تأثیر مذهب و جعلی میخواند، بدون اینکه یکی از احادیث را از نظر سند یا دلالت بررسی نماید و شواهد لغوی و تفسیری آنها را رد کند. روشن است که این شیوه برخورد با احادیث پیامبر(ص) و صحابه، نه منطقی است و نه علمی.
6. در مورد آیات ولایت از جمله آیه تطهیر(احزاب:33)، کتابها و مقالات متعدد نوشته شده و احادیث شیعه و اهل سنت در این مورد گرد آمده و بررسی شده و به شبهات پیرامون آن نیز پاسخ داده شده است. الغدیر، اثر علامه امینی، آیةالتطهیر، نوشته سید علی ابطحی و تفسیر تطبیقی آیه تطهیر، اثر ایلقار اسماعیلزاده از آن جمله است.
دکتر ذهبی شیعه را متهم میکند که عقل را در تفسیر کنار گذاشتهاند وفقط تفسیر روایی را قبول دارند. وی در این موردمینویسد: «و حجروا علی العقول فمنعوا الناس من القول فی القرآن بغیر سماع من ائمتهم.»64سپس شیعه را متهم بهتروریسم دینی و تحمیل قرون وسطایی میکند و مینویسد:
فحاولوا ان یحملوهم علیه من ناحیة العقیدة و الارهابالدینی، الذی یشبه الارهاب الکنسی للعامة فی العصور المظلمة، من حمل الناس علی ما یوحون به الیهم بعد اناَحظروا علیهم اعمال العقل، و حاولوا بینهم و بین حریتهم الفکریة.
و حرصاً منهم علی تعطیل عقول الناس و منعهم من النظر الحر فی من نصوص القرآنالکریم،قالوا: ان جمیع معانی القرآن، سواء منها ما یتعلق بالظاهر و ما یتعلق بالباطن، اختص بهاالنبی(ص) و الائمة من بعده.... قالوا: ولهذا لایجوز لانسان ان یقول فی القرآن الّا بما وصل الیه من طریقهم.65
اولاً: دکتر ذهبی در این ادعا هیچ مدرک و سندی ارائه نکرده است که کدام یک از مفسران بزرگ شیعه مثل شیخ طوسی،طبرسی، ابوالفتوح رازی، علامه طباطبایی و... چنین سخنی گفتهاند و عقل مردم را تعطیل کردهاند.
ثانیاً: اگر وی به احادیث شیعه و مفسران و تفاسیر شیعه مراجعه میکرد متوجه میشد که یکی از منابع تفسیر قرآن ازنظر شیعه، «عقل» است. در حدیثی چنین آمده است: «لله علی الناس حجتین، حجة ظاهرة و حجة و باطنة.» شیخ طوسی(ره) در مقدمه تفسیر تبیان فرموده است:
بل ینبغی اَن یرجع الی الادّلة الصحیحة امّاالعقلیة او الشرعیة من اجماع علیه او نقل متواتر به عمن یجب اتباع قوله.66
جالب این است که تفاسیر شیعه مثل تفسیر قرآن کریم ملاصدرا و تفسیر المیزان علامه طباطبایی و مانند آنها، همگی از تفاسیر اجتماعی به شمار میروند که علاوه بر استفاده از احادیث، از عقل به صورت گسترده استفاده کردهاند. پس چگونه شیعه عقل را تعطیل کرده است؟
البته مفسران شیعه همچون مفسران اهل سنت، تفاسیر اجتهادی و عقلی و تفاسیر روایی دارند. در میان اهل سنت تفسیر طبری و الدرّالمنثور روایی است و در شیعه نیز تفسیر عیاشی، البرهان، نورالثقلین و صافی روایی به شمار میآیند. ولی وجود این تفاسیر به معنای تعطیل عقول نیست، بلکه صاحبان این تقاسیر با توجه به علاقه و تخصص خود ترجیح دادهاند احادیث تفسیری را ذیل آیات مربوط جمع کنند.
ثالثاً: احادیث پیامبر(ص) بر اساس آیه 44 سوره نحل در تفسیر قرآن حجت است و احادیث اهلبیت(ع) نیز بر اساسحدیث متواتر ثقلین حجت است. اینها قرائن نقلی در تفسیر قرآن بهشمار میآیند. البته بخش اول(حجیت روایت پیامبر(ص) مورد قبول اهل سنت نیز هست.
اما اینکه تفسیر قرآن منحصر به پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) باشد و تفسیر قرآن بدون احادیث آنان جایز نباشد، دیدگاه مشهور شیعه نیست. همانگونه که بیان شد، شیخ الطائفه، یعنی شیخ طوسی، در تفسیر تبیان، به تفسیر اجتهادی پرداخته و به روایات اکتفا نکرده است. بسیاری دیگر از مفسران شیعه نیز اینگونه عمل کردهاند. بلی، به اندکی از علمای شیعه، یعنی اخباریها، نسبت داده شده که ظواهر قرآن را حجت نمیدانند و بر اساس برخی احادیث67فهم و تفسیر قرآن را منحصر به معصومان(ع) میشمارند و بنابراین فقط تفسیر روایی را جائز میدانند.68ولی این سخن از طرف علمای علم اصولالفقه و مفسران شیعه رد شده است، زیرا:
الف. ظواهر قرآن حجت است، چون حجیت ظاهر بر اساس مبنای عقلاست.69
ب. روایاتی که در این زمینه مورد استدلال واقع شدهاند و شأن عقل را پایین آورده یا فهم و تفسیر قرآن را منحصر بهاهلبیت(ع) دانستهاند، از نظر سند ضعیفاند و از نظر دلالت کامل نیستند.70
ج. استناد این دیدگاه به اخباریهای شیعه مشکوک است و برخی از صاحب نظران بر آناند که هیچ کدام از اخباریهای شیعه چنین دیدگاهی نداشتهاند.71
رابعاً: برای دکتر ذهبی زیبنده نبود که از طور بحث علمی خارج شود و به شیعه تهمت تروریسم دینی و تحمیلقرون وسطایی و تعطیل عقول بزند. وی هیچ دلیل و مدرکی بر اصل مدعا(تعطیل عقول و انحصار تفسیر درروایات) ارائه نکرده است. بر فرض که چنین دلیلی نیز وجود داشت حداکثر میتوانست به دلایل و مستندات اشکال کند، نه اینکه شیعه را تهمت باران کند. به هر حال این مطلب از یک دانشمند بعید است.
دکتر ذهبی اسباب ضعف احادیث تفسیری راسه چیز میداند: رواج وضع در تفسیر؛ ورود اسرائیلیات به آن؛ اسانید.72وی سپس در مورد اسباب وضع و جعل حدیث توضیح میدهد و یکی از اسباب را مسائل سیاسی معرفی میکند و متذکر میشود که جعل حدیث و نسبت دادن احادیث جعلی به امام علی(ع) و ابنعباس بسیار بوده است، و علت این امر را اینگونه توضیح میدهد:
والسبب فی ذلک ان علیاً و ابنعباس رضیالله عنهما من بیت النبوة، فالوضع علیهما یکتسب الموضوع ثقة و قبولاً، تقدیساً و رواجاً، مما لایکون لشیئی مما ینسب الی غیر هما. و فوق هذا فقد کان لعلی من الشیعة ما لیس لغیره، فنسبوا الیه من القول فی التفسیر ما یظنون انه یعلی من قدره و یرفع شأنه.73
ذهبی سپس در مورد اسرائیلیات مطالبی را بیان میکند که شامل یهودیها و مسیحیها و تأثیر آنها در تفسیر میشود.74سپس احادیث پیامبر(ص) را در مورد احادیث اسرائیلی و نهی ایشان از تصدیق آنها75و نیز خشم پیامبر(ص) بر عمر را هنگامی که قسمتی از نوشته اهل کتاب را نزد پیامبر(ص) آورد و خواند،76نقل میکند و اسرائیلیات را خطر و دسیسه در دین میداند.77
وی آنگاه شخصیتها و قطبهای مهم اسرائیلیات را عبداللهبن سلام، کعبالاخبار، وهببن منبه و عبداالملک بنعبدالعزیز بن جریح بر میشمارد، ولی از سه نفر اول دفاع میکند و آنها را دانشمند و ثقه بلکه عادل میداند؛ اما از نفر اخیر بر حذر میدارد.78دکتر ذهبی عبداللهبن سلام را یکی از علمای بزرگ یهود بلکه اعلم آنها میشمارد. سپس یادآور میشود که در جریان قتل عثمان، او مدافع عثمان بود.79وی در ادامه مینویسد:
امتزجت فیه الثقافتان الیهودیة و الاسلامیة و لقد نقل عنه المسلمون کثیراً مما یدل علی علمه بالتوراة و ما حولها و نجد ابنجریر الطبریینسب الیه فی تاریخ کثیراً من الاقوال فی المسائل التاریخیة الدینیةکما نجده یجتمع حول اسمه کثیراً من المسائل الاسرائیلیة یرویها کثیر من المفسرین فی کتبهم.80
وی در پایان چنین نتیجه میگیرد:
هذا، و انا لا نستطیع ان نتهم لرجل فی علمه و لا فی ثقته و عدالته، بعد ما علمت انه من خیار الصحابة و اعلمهم... کما اننا لمنجد من اصجاب الکتب التی بین ایدینا من طعن علیه فی علمه او نسب الیه من التهم مثل ما نسب الیکعبالاخبار و وهببنمنبه.81
همچنین ایشان کعبالاحبار را فردی یهودی از یمن معرفی میکند و مینویسد:
اما ثقته و عدالته فهذا امر نقول به، و لانستطیع ان نطعن علیه کما طعن بعض الناس، فابن عباس علی جلالة قدرة و ابوهریرة علی مبلغ علمه و غیر هما منالصحابة کانوا یأخذون عنه و یرون له و نری الامام مسلماً یخرج له فی صحیحه... کماتری ابا داود و الترمذی و النسائییخرجون له... هذا دلیل علی ان کعباً کان ثقة عنه هولاء جمیعاً و تلک الشهادة کافیة لردّ کل تهمة تلصق بهذا البحرالجلیل.82
ایشان سپس اشکالات احمد امین و رشیدرضا را درباره کعبالاحبار میآورد و نمیپذیرد و در پایان به عنوان دلیل دیگر، سخن معاویه را در مورد کعبالاخبار میآورد که میگوید:
«الا ان کعبالاحبار احد العلماء ان کان عنده علم کالثمار و ان کنا لمفرطین فمعاویة قد شهد لکعب.»83
ذهبی وهببنمنبه را یکی از ایرانیان میشمارد که به یمن تبعید شده بود، سپس مسلمان شد و از کتابهای ادیان و تاریخ اطلاعات وسیع داشت. سپس اشکالات علمای مسلمانان را درباره وهببنمنبه نقل میکند و مینویسد:
و انا و ان کنت لا انکران صاحبنا اکثر من الاسرائیلیات و قص کثیراً من القصص الّا انی لا اتهمه بشییء من الکذب و لااَنسب الیه افساد العقول والعقائد و لا احمله تبعة ذالک.84
اصل سخن دکتر ذهبی در مورد رد احادیث مجعول و اسرائیلیات صحیح و قابل قبول است و علمای شیعه نیز در اینمورد تأکید کردهاند و در شناخت جاعلین اَقطاب اسرائیلیات تلاش وسیع نموهاند.85اما برخی مطالب دکتر ذهبی جای بحث و بررسی و نقد دارد:
1. وی به شیعیان علی(ع) تهمت میزند که در تفسیر مطالبی را به ایشان نسبت دادهاند و جعل کردهاند که گمان میکردهاند شأن آن حضرت را بالا میبرد. ولی جالب این است که ذهبی حتی یک منبع یا دلیل برای این مورد ارائه نمیکند. روشن است که ادعای بدون دلیل باطل است و نسبت نا روا بهشمار میآید. وی بدون ارائه سند و مدرک به شیعیان علی(ع) نسبت جهل میدهد، اما از یهودیانی کهاسرائیلیات را نقل میکنند دفاع میکند و علیرغم تصریح علما به نقل اسرائیلیات توسط آنها(که درپیمیآوریم)، بهشدت از آنها حمایت مینماید.
2.برخی صاحبنظران در مورد عبداللهبن سلام نوشتهاند:
کان عبداللهبنسلام ممن یحدث الاحادیث لیستجلب انظار العامة و یرفع بمنزلته لدیهم، من ذالک ما حاکه حول صفة رسولالله(ص) فی التوراة کان یمیلها علی العامة تزلّفاً الیهم. فکان یذکر مناوصاف الرسول الراهنة، و یقول وجدتما کذلک فی التوراة.86
و کان یدّعی انه اعلم الیهود و اخبرهم بکتب السالفین.87
و قد حُکیت حوله احادیث فی فضله و نبله، غیر اَنّها ضعیفة الاسناد موهنة.88
آقای دکتر ذهبی میگوید«ما نمیتوانیم او را در عدالتش متهم کنیم»، در حالی که اثبات عدالت و وثاقت دلیلمیخواهد و همین که او اسرائیلیات را نقل میکرده، برای عدم اعتماد به وی کافی است. محمود ابوریه، او را در ردیف اقطاب اسرائیلیات قرار داده و نمونه احادیث اسرائیلی او را جمع آوری و حکایت کرده است.89
3. دفاع آقای دکتر ذهبی از عدالت و وثاقت کعبالاحبار از عجایب تاریخ علم تفسیر است. کافی است برای آشنایی باشخصیت کعبالاحبار برخی وقایع و کلمات را نقل کنیم:
او در اوایل خلافت عمر(بعد از وفات پیامبر(ص)) مسلمان شد و در سال 32 هجری به هلاک رسید. او مشاور مخصوص معاویه بود.90پس طبیعی است که کارهای خلاف معاویه را تأیید کند و معاویه نیز او را تأیید نماید. او در سرزمین شام(سوریه و فلسطین فعلی) قصهگویی میکرد و از این طریق برخی قصههای تلمود(اسرائلیات) وارد احادیث تفسیری و تاریخی مسلمانان شد.91
حکایت شده که عمر از کعبالاحبار منزجر بود و به او سوء ظن داشت، زیرا دروغ پخش میکرد و احادیث را دگرگون میساخت. «ان الامام امیرالمؤمنین(ع) کان یذمّه و یقول عنه: ان کعبالاحبارلکذّاب.»92
محمود ابوریه مینویسد:
و ممّن اشترک فی موامرة قتل عمر، و کان له اثر کبیر فی تدبیرها کعبالاخبار و هذا لایمتری فیه احد الّا الجهلاء93
انّ کعباً اظهر الاسلام حذاعاً و طوبی قلبه علی یهودیّة... و قد استطاع هذا الیهودی ان الیهودی ان یدّس من الخرافات والاوهام و الاکاذیب فی الدین ما امتلأت به کتب التفسیر و الحدیث و التاریخ.94
در مورد روایت ابنعباس از کعبالاخبار(که دکتر ذهبی آن را دلیل وثاقت کعبالاخبار میداند) آیتالله معرفت مینویسد:«اما روایة ابنعباس عن کعب فشییء موضوع و لمیثبت روایته عنه و هو الناقم علی مراجعی اهل کتابعلی ما اسلفنا.»
4. عجیب این است که دکتر ذهبی، خود، حدیث خشم پیامبر(ص) را بر عمر در نقل تورات، نقل می کند و اسرائیلیات را خطری برای اسلام میخواند و نیز خود اعتراف دارد که وهببنمنبه«اکثر من الاسرائیلیات و قص کثیراً من القصص»، ولی درهمان حال میگوید: من او را متهم نمیکنم و فاسدالعقیده نمیدانم و پیامدهای آن(مثل رد وثاقت) را بر او جارینمیسازم.95
1. ابنحدیث را سنن ترمذی حسن دانسته است. نک: سنن ترمذی،ج8، ص199.
2. سند این حدیث در منابع شیعه صحیح است، نک معجم رجال الحدیث، خوئی، ج17، ص284ـ285؛ درسنامه روشها و گرایشهای تفسیری، نگارنده، ص365.
3. التفسیر و المفسرون، ج1، ص254.
4. همان، ص264.
5. همان، ص289.
6. همان، ص363 به بعد.
7. مفردات راغب اصفهانی، مادّه«رأی». برای اطلاع بیشتر نک به: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مصطفوی.
8. المیزان، ج3، ص75، نقل از منیةالمرید.
9. در این مقاله مجال بیشتر برای پرداختن به این بحث نیست، ما این مطلب و خلط تفسیر به رأی با تفسیر اجتهادی و عقلی را در کتاب درسنامه روشها و گرایشهای تفسیر قرآن(منطق تفسیر قرآن)، ص178ـ191و ص381 ـ 385بیان کردهایم.
10. همان طور که دکتر ذهبی در پاورقی التفسیر والمفسرون، ج1، ص144 تصریح کرده و نیز عبدالرحمن العک در کتاب اصول التفسیر و قواعده، ص167 ـ 8 و نیز دکتر محمدحمد زغلول در کتاب التفسیر بالرأی، ص114 تصریح کردهاند، این مطلب را اولین بار راغب اصفهانی(م502 ق) در تفسیر معانی القرآن ص243 مطرح نموده است.
11. نک: اصول التفسیر و قواعده، شیخ خالد عبد الرحمن العک، ص107؛ مناهل العرفان، زرقانی، ج2، ص284.
12.التفسیر والمفسرون، ج2 ص474.
13. همان، ص417.
14. همان، ص418.
15. التفسیر و المفسرون، ج2، ص474.
16. همان، ص491.
17. همان، ص492.
18. همان، ص492.
19. همان طور که در مبحث قبل گذشت، ایشان در تعریف تفسیر علمی، بین تفسیر قرآن بر اساس علوم تجربی و تفسیر فلسفی که نوعی تفسیر عقلی است خلط کرده است.
20. نک: در آمدی بر تفسیر علمی قرآن، از نگارنده.
21. رعد:2.
22. اصول کافی، ج1، ص91، ح3، ب7؛ نورالثقلین، ذیل آیه اول سوره حدید.
23. نک: در آمدی بر تفسیر علمی قرآن، از نگارنده و نیز کتاب درسنامه روشها و گرایشهای تفسیر قرآن، ص 289.
24. نک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، از نگارنده.
25. همان، ج1، ص4 ـ 403.
26. قیامت:23.
27. التفسیر و المفسرون، ج2، ص405.
28. همان، ص406.
29. التفسیر و المفسرون، ج1، ص268.
30. همان، ص369.
31. همان، ج2، ص135.
32. همان، ص136.
33. نک: روش رئالیسم، شهید مطهری، مبحث جبر و اختیار، مجموعه آثار، ج6، ص607ـ640.
34. التفسیر المفسرون، ج1، ص273.
35. همان، ج2، ص16 ـ 19.
36. تبیان، شیخ طوسی، ج1، ص4.
37. همان.
38. نک: در آمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص74.
39. التفسیر و المفسرون، ج1، ص95 ـ 64.
40. التفسیر المفسران، ج2، ص10 ـ 11
41. همان، ص35.
42. همان، ص36.
43. نک: التبیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص320؛ مجمع البیان، ج6، ص509؛ روض الجنان و روح الجنان، ج1، ص31؛ البیان فی تفسیر القرآن، ص207؛ صیانة القرآن عن التحریف، ص403.
44. نک: بحارالانوار، ج2، ص225 و ج5، ص68؛ کافی، ج8، ص53.
45. صیانة القرآن عن التحریف، محمدهادی معرفت ص50.
46. نک: سلامة القرآن من التحریف، دکتر فتحالله المحمدی(نجارزادگان)، ص64 و ص158
47. الدّرالمنثور، ج5، ص180؛ البرهان، ج2، ص37؛ الاتقان، ج1، ص72؛ سلامة القرآن من التحریف، 158 به بعد.
48. الکافی، ج1، ص69؛ العیاشی، ج1، ص8.
49. نک: سلامة القرآن من التحریف، ص31؛ التبیان، شیخ طوسی، ج1، ص3ـ4؛ المیزان، علامه طباطبائی، ج12، ص17.
50. التفسیر المفسرون، ج2، ص8 و نیز ج3، ص87.
51. همان.
52. کافی، ج1، ص145.
53. همان، ج3، ص182.
54. مجمع البیان، ج2، ص5(ذیل آیه هفت سوره رعد).
55. التفسیر والمفسرون، ج6، ص138.
56. مجمع البیان، ج1، ص50.
57. التفسیر والمفسرون، ج2، ص110ـ111.
58. همان، ص8.
59. بحارالانوار، ج23، ص78 در احادیث متعدد.
60. کنزالعمال، ج1، ص463 و 464.
61. التفسیر و المفسرون، ج1، ص274.
62. همان، ص95.
63. همان، ص96.
64. التفسیر و المفسرون، ج3، ص95.
65. همان، ص97.
66. تفسیر تبیان، شیخ طوسی، ج1، ص4.
67. قتاده از امام باقر(ع) نقل میکند که: "انما یعرف القرآن من خوطب به.(صافی، فیض کاشانی، ج1، ص20. و نیز در مورد نقش عقل در تفسیر از پیامبر(ص) حکایت شده است که: «انه لیس شئی بابعد من الرجل من تفسیرالقرآن».(مرأة الانوار، ص17).
68. الفوائد المدنیّة، محمدامین استرآبادی، ص128؛ وسائل الشیعة، ج18، ص29؛ نیز روشها و گرایشهای تفسیر قرآن، از نگارنده، ص123؛ روششناسی تفسیر قرآن، رجبی و دیگران، ص42.
69. نک: کتب اصولالفقه شیعه مثل کفایه، آخوند خراسانی، رسائل،شیخ انصاری، اصولالفقه، محمدرضا مظفر،حلقات، شهید صدر و...
70. نک: البیان، آیتالله خویی، ص267ـ 168؛ درسنامه روشها و گرایشهای تفسیر قرآن، از نگارنده، ص125 و199و70.
71. نک: التفسیر و المفسرون، آیةالله معرفت، ج1، ص
72. التفسیر و المفسرون، ج1، ص175.
73. همان، ص159.
74. همان، ص165.
75. بخاری، ج8، ص120. و همان، ص169.
76. مسند احمد، ج3، ص387 و همان، ص12ـ13.
77. همان، ص181.
78. همان، ص182ـ183.
79. همان، ص185.
80. همان، ص186.
81. همان، ص187.
82. همان، ص189.
83. همان، ص194.
84. همان، ص195ـ197.
85. نک:مقاله «دروغپردازان در حوزه حدیث شیعه»، مجله تخصصی حدیث، شماره 3 و مقاله «دروغپردازان درحوزه حدیث اهل سنت»، همان، شماره 8 و نیز الغدیر، علامه امینی.
86. طبقات، ابنسعد، ج1، ص87، سطر14.
87. الاصابة، ج2، ص321؛ سیرالاعلام، ج2، ص416.
88. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، معرفت، ج2، ص96.
89. اضواء علی سنة المحمدیة، ص150ـ152، نشر البطحاء.
90. التفسیر و المفسرون، ج2، ص97.
91. همان، ص97.
92. شرح نهجالبلاغة، ابن ابیالحدید، ج4، ص77.
93. اضواء علی السنة المحمدیة، ص155.
94. همان، ص164.
95. حدیث عمر و سخنان ذهبی در مورد وهببنمنبه گذشت.
* عضو هیأت علمی مدرسه عالی امام خمینی(ره) و مسئول انجمن قرآنپژوهی.