در اين مقاله با نگاه جامعهشناختى مسالهاى با عنوان «تضاد اجتماعى- روانى نسل جوان» بررسى شده است. ابتدا به تعريف و تفسير ابعاد مختلف تضاد اجتماعى از ديدگاه جامعهشناسى پرداختهشده و سپس ديدگاه و برداشت قرآنشناختى نگارنده آمده است. به نظر نگارنده با بهرهگيرى از آموزههاى قرآنى مىتوان به طور علمى و كاربردى از ميزان تضادهاى اجتماعى- روانى نسل جوان كاست.
سؤال حاكم بر مباحث اين مقاله آن است كه آيا تضادهاى اجتماعى- فرهنگى و عواقب اخلاقى- رفتارى آن كه در بخش بزرگى از گروههاى جوان جامعه امروز وجود دارد، با رجوع به آراى اسلامى- قرآنى قابل حل است؟
در اين مقاله به جنبه تضاد اجتماعى- فرهنگى در جامعه امروز مىپردازيم. در فرهنگ علوم اجتماعى ذيل عنوان تضاد آمده است:
تضاد از ريشه Conflict به معناى برخورد كردن و مبارزه كردن گرفته شده است. هرگاه دو يا چند گروه به جهت تاليف انديشه يا منافع در حال تعارض آشكار و عدم توافق آميخته با خشونت و مانند آن باشند، با وضعى مبتنى بر كشمكش مواجه خواهند بود (1) .
اين تضاد صورتهاى گوناگونى دارد. از تقابلهاى اجتماعى گرفته تا كشاكشهاى بينالمللى. نظريهپردازان اجتماعى، موضوع تضاد در جامعه را با اعتقادى خاص مورد توجه قرار مىدهند.
رالف دارندروف (959م.) يكى از جامعهشناسان آلمانى معتقد است: تضادها در جامعه، صفت تودرتو دارند و بر يكديگر منطبق نمىشوند. وى مدعى است كه كشمكش اصلى در جامعه به توزيع نابرابر قدرت و اقتدار و آنچه باعث پديد آمدن منافع متعارض مىشود، ارتباط دارد و از رهگذر آن است كه روابط سلطهگر و زيردستبودن در جامعه بوجود مىآيد (2) .
سلطهگران جامعه، روابط اجتماعى و الگوهاى فرهنگى در جامعه را به نحوى تنظيم مىكنند كه توجيهگر قدرتشان باشد; هر چند كه عواقب منفى جهت ايجاد آگاهىهاى كاذب و دروغين، اغفال اجتماعى، تكبعدى شدن و سرگردانىهاى فراوان در مردم و افراد زير دستبوجود آيد.
قرار گرفتن جوامع امروز در مسير گذر و تحول به سوى رشد و توسعه صنعتى و اقتصادى، پارهاى از تضادهاى اجتماعى- فرهنگى را براى اعضاى اين جوامع بوجود آوردهاست; از جمله:
- تضاد سنتبا مدرنيسم;
- تضاد قانونگرايى با روابط عاطفى و فاميلى;
- تضاد مصرفگرايى با كار و فعاليتخلاق علمى و فنى;
- تضاد فرهنگ ذهنىگرايى و تعصبگرايى پيشين با فرهنگ داراى سنتهاى عقلى، عينى و برنامهريزى براى زمان حال و آينده (3) .
در چنين مناسبات اجتماعى، بخش بزرگى از نسل حاضر نمىداند، سنتى باشد يا متجدد; اهل قانون و ضوابط عقلى باشد يا تحت تاثير روابط فاميلى، درونگروهى و عاطفى; قانع به داشتههاى خويش باشد يا در حرص مصرف روزافزون تقليدى به سر برد و نگران از اين كه مبادا از ديگران عقب بماند و مورد بىاحترامى و بىاعتنايى و تمسخر ديگران واقع شود (4) .
بنابراين نسل امروز جامعه سخت در گردونه پريشانى، ابهام و تقليد از ژستهاى گوناگون و متناقض قرار گرفته است و نمىداند كه چگونه براى رسيدن به اهداف خود در جامعه از هنجارها و شرايط موجود جامعه به درستى استفاده كند. اين نسل از يك سو نابرابرى و بىعدالتى اجتماعى (فقر و بيكارى و...) را مىبيند و حتى خود احساس مىكند; اما از سوى ديگر مىخواهد، به رفاه و منزلتبالاى اجتماعى برسد. ليكن نابرابريها فزونى يافته و فرصتها بسيار محدود شدهاست; لذا نسل جديد خود را تنها و بيگانه و دچار مشكل احساس مىكند. نسلى كه خود را در معرض سيل فشار تبعيض و نابرابرى مىبيند، نمىداند چگونه و با چه ابزارى مىتواند، به اهداف فردى و اجتماعىاش برسد.
قبل از ورود به بحث اصلى، بهتر است اين سؤال را مطرح كنيم كه آيا تضادهاى اجتماعى در جامعه امروز وجود دارد؟ خاستگاه اين تضادها را در كجا بايد جستجو كرد؟ اين تضادها چه نظمها و شرايط ساختارى را رقم زده است؟ آيا اين نظمها و شرايط ساختارى آزار دهنده قابل تغيير و اصلاح هستند؟
برخى از جلوههاى تضاد اجتماعى- فرهنگى به اين قرار است:
متجدد بودن و در برابر آن هنجارهاى سنتى را رعايت نمودن;
عالم و كارشناس واقعى شدن، اما از تلاش براى معاش و زندگى روزمره عقب نماندن;
استقلال شخصيت انسانى و با هويت انسانى ماندن; اما ملاحظهكارى كردن و از صاحبان قدرتهاى طاغوتى و ثروتهاى نامشروع ترسيدن و اطاعت محض كردن از آنان;
دوستى ورزيدن و دوست داشته شدن، اما تنها كار خود را كردن و در انديشه جمعآورى مال و قدرت براى خود بودن;
علاقه به اظهار انديشه نمودن، اما وابسته به قول اين و آن شدن;
ايمان به پايدارى ارزشها و عقايد دينى و انسانى داشتن، اما به هر نحوى در جستجوى ثروت و قدرت بودن و...
اينها صورتهاى ديگرى از تضادهاى اجتماعى- فرهنگى در جامعه امروز است كه آثار روانى و اخلاقى مطابق با خود را در روحيات نسل كنونى بوجود آورده است.
اگر در ماهيت رفتار و پندار نسل جديد بيانديشيم، مىبينيم كه نسل جديد مىخواهد خود را آراسته به آداب و ابزار تمدن جديد كند. براى نمونه اين نسل مىخواهد تحصيلات دانشگاهى را تجربه كند و از اينرو اهل شك و سؤال شدهاست. فكر مىكند و مىخواهد فكر خود را عرضه كند. مىخواهد براى انديشه و اظهار فكر و سؤال او گوش شنوايى وجود داشتهباشد; اما از سوى ديگر اين نسل با الگوهاى ساختارى پدرسالار و سنتى موروثى مواجه مىشود. نسل كنونى كمتر خود را داراى جسارت و شجاعت منطقى و انسانى در برابر صاحبان قدرت و ظاهرا داراى فضل و دانش مىبيند و بيشتر آموخته و عادت نمودهاست كه ساكت و صامت و محجوب باشد. اين گونه است كه قدرتپرستى و گاه شخصيتپرستى و ترويج احترامهاى دروغين و ايدههاى سنگفكرانه و تنگنظرانه ملوك داراى جاه و موقعيتبرتر اجتماعى در فضاى فرهنگى جامعه شاخص مىشود.
جوان امروز نمىداند، آيا با روحيه دانشگاهى و تفكر عقلى و شكگراى انتقادى در روابط اجتماعى- فرهنگى پيش قدم شود؟ يا بالعكس، ساكت و زبان بسته و فكر و دل خاموش باشد تا اينكه مبادا با آنها برخورد شود.
ما معتقديم نسل جوان امروز در دايره تضادهاى اجتماعى و فرهنگى سنگينى قرار گرفته است. اين واقعيت مسائل و آسيبهاى روحى و اعتقادى فراوانى را در شخصيت اجتماعى جوانان پديد آورده است. علائم اين آسيبشناسى انقباض بينش و روحيه و گاه واكنشهاى انتقادى و هيجانى شديد و به صورت خشونتهاى مقطعى و ناسازگاريهاى اجتماعى با خانواده و نظام فرهنگى و قانونى جامعه خودنمايى مىكند.
به اعتقاد نگارنده در خصوص مسائل مذكور مىتوان الگوها و پاسخهاى مناسبى را از قرآن كريم به دست داد.
در قرآن مىخوانيم كه خداوند حكيم، خالق ناظر كل عالم است. ما براى رفع نقائص خويش نياز داريم، به صفات الهى تخلق پيدا كنيم. همه عالم از اوست و به سوى او در حركت است (5) .مهربان و دوستحقيقى آدمى تنها و تنها خداوند كريم و اولياى بر حق اوست. همه عالم و ذرات آن براى تكريم و ستايش اودر جنبشاند (6) ; اعم از موجودات داراى آگاهى و قوه ناطقه و فاهمه و نيز موجودات فاقد آگاهى و قوه ناطقه. خداوند جل جلاله سازنده اساس و بنياد هستى است و تنها اوست كه باقى و برقرار و جاويدان است (7) ; لذا تنها او در همه جا (8) به عنوان نيروى قادر و كامل و صانع و خالق هستى وجود دارد.
اين خالق، مخلوق خود را دوست دارد (9) و اگر مخلوق به سوى او حركت كند، او را مىپذيرد و به مراتب كمال مىرساند (10) .هرگاه آدمى بخواهد الفباى آدميتخود را بيابد، ضرورى است كه به سوى صانع و خالق مهربان و رحيم خويش حركت كند (11) ; زيرا اوست كه از روح خود در آدمى دميده است (12) .اگر آدمى از خدا كه از رگ گردن به او نزديكتر است (13) ،غفلت ورزد، از هويتخويش دور مىشود; لذا وحدت خاطر و انديشهاى ندارد و نهاد دل و روان او به سوى وحدت پيش نمىرود و بيشتر به سوى كثرت حركت مىكند. از اين روست كه انسانها به دام پريشانى و احساس نگرانى و خسارت مىافتند.
اگر آدمى نتواند اين معنا را بفهمد و نتواند خويش را به صفات الهى بيارايد، به آسيبهاى فراوان روحى، اجتماعى و فناپذيرى كامل در اين عالم خاكى دچار مىشود.
به اعتقاد نگارنده يكى و شايد مهمترين زمينه قرار گرفتن در چالش تضادهاى اجتماعى و روانى، آن است كه انسان نتواند خويشتن را در وحدت قرار داده و به روى حبيب حقيقى و خالق راستين و مهربان خويش كه منشا رحمتها و بركتهاى عالم است، باب توسل، توكل (14) ،عبادت (15) و رضايت (16) را بگشايد و از هر چه غير اوست، بپرهيزد (17) و حتى بر كافرين و ظالمين بشورد (18) .
اگر آدمى نور ايمان را در خويش نيابد، همواره در چاه ويل ناتوانىها و سرگشتگىهاى خويش باقى خواهد ماند و فشار تضادهاى اجتماعى و روانى هرلحظه در او بيشتر شده و هيچگاه از ميان نمىرود.
آموزههاى قرآن متاسفانه در گذشته چندان كاربرد عينى نداشته و بيشتر ظاهر آن محترم بودهاست و در قبرستانها يا در سفرههاى عقد و پاگشايى عروسها و منازل مسكونى جديد حضور داشتهاست.
عدهاى به قرائت صورى الفاظ قرآن مىپردازند; بدون آنكه معانى آن را فهم كنند; در حالى كه كه اگر قرآن را با نياز، ايمان، تواضع، توجه و تفكر بخوانيم، مىبينيم كه خداوند چه زيبا و ظريف و حكيمانه پيام مىدهد:
1- در آيات و نشانههاى او در طبيعت، فضا، زمان و مكان، جامعه و نفس انسانى و تاريخ بيانديشيد (19) .
2- چشمبسته چيزى را نپذيريد و از آنچه به آن آگاهى ندارى، پيروى نكنيد.
3- خود را گرفتار نياكان و اجداد خود نكنيد (20) .
4- از ابزارهاى شناخت از جمله چشم، گوش، قلب و فكر استفاده كنيد. اگر از اين ابزارها استفاده نكنيد، چون چارپايان و بلكه بدتر از آنها خواهيد شد (21) .
5- به آنچه مىدانيد و مىگوييد، عمل كنيد (22) .اگر عمل نكنيد، چون حمارى مىشويد كه تنها اسفار و اوراق را با خود حمل مىكنيد (23) .
اگر قرآن به عنوان يك اثر علمى مطالعهشود، آموزههاى نو و پويا و متنوعى را به دستخواهيم آورد; البته علم نه به معناى علم رسمى روز، بلكه به معناى علمى كه بر قلب مبارك اولياى خدا القا مىشود و طالبان حقيقت عالم غيب را به سوى خود مىكشاند. شرط فراگيرى آموزههاى قرآنى آن است كه با توجه و دقت تمام و تواضع و ايمان مخلصانه در آيات آن بيانديشيم. در آن صورت خواهيم توانست، پاسخ بسيارى از مسائل و بحرانهاى اجتماعى- روانى انسان و جوان امروز را در آن پيدا كنيم.
به اعتقاد نگارنده از آياتى كه پيشتر ذكر شد، مىتوان بهرههاى كاربردى فراوانى را در جهتحل تضادهاى اجتماعى- روانى نسل جوان امروز بدست آورد. نويسنده در اين زمينه با بهرهاى كه از آيات جانبخش قرآن كريم برگرفته، ملاكها و نظريات ذيل را توانسته، استخراج كند:
1- با الهام از بينش قرآنى استفاده مىشود كه مناسب است در برنامههاى آموزش و پرورش و دانش آموختگان مدارس، توجه به طبيعت و گردشهاى علمى و سير و سياحت در طبيعتبه عنوان يك اصل شمرده شود تا اينكه نوجوان و جوان خود را در دامن طبيعتبشناسد.
متاسفانه يكى از فرضهاى خام ما اين است كه عقايد خودمان را بر جوانان تحميل كنيم. غافل از اينكه به اين وسيله ايشان را از توجه به ذات اقدس حضرت حق دور مىكنيم. بايد دانست كه ذهن و روح جوانان امروز همانند اسفنج نيست كه هر وقت هر كارى بخواهيم، بر روى آن انجام دهيم. بهتر آن است كه اهتمام به توصيه قرآن كنيم كه جوانان را با طبيعت و جلوههاى گوناگون آن همواره آشنا كنيم. قرار گرفتن در دامن طبيعت، نشاط و شادى طبيعى ايجاد مىكند و روح آدمى را براى جذب و يادگيرى آماده مىسازد.
2- به نفس و شان انسانى جوانان پيش از بيش احترام بگذاريم. خداوند عزيز آن همه حرمت و حسن و كرامتبراى گوهر جان آدمى قائل است. اگر ما هم قدرى از اين بينش و ادب الهى بياموزيم، اتفاقات بسيار ارزشمندى در زندگى اجتماعى رخ خواهد داد. اگر ما بزرگترها پيشقدم به تقديم رعايت ادب و احترام انسانى نشديم، چگونه مىتوانيم از جوانان توقع رعايت آن را داشته باشيم.
سيلى نامرئى به جوان همين است كه او را بدون هيچ گونه شناختى، تحقير كنيم يا خطاب به او سخن بگوييم; بدون آنكه براى سؤال و انديشه او ارزشى قائل باشيم يا او را در طرحها و برنامههاى اجتماعى و فرهنگى مشاركت دهيم. جوانان گوهرهاى شريف الهى هستند كه با رشد بينش و نفس ملكوتىشان نعمت فرهنگ و تمدنى بزرگ و ارجمند را براى جامعه به دنبال خواهد داشت.
به اعتقاد نگارنده اگر از لحاظ تربيتى- فرهنگى جوانان را با تحقير و تمسخر ننگريم و نگرش ابزارى نسبتبه ايشان نداشته باشيم، بسيارى از مسائل اجتماعى- روانى جوان حل مىشود.
بايد به فكر و انديشه و اعتقادات آنها دقيقا توجه كنيم و سپس با آنها باب گفتگو و همراهى را باز كنيم. آنها را دشمن يا مزاحم نيانگاريم. دوستشان بداريم تا آنها نيز با مربيان و مديران، احساس محبت و نزديكى كنند.
3- دستور خداوند به اهل ايمان اين است كه تنها از چيزى بايد پيروى كنند كه از آن آگاهى دارد(و لاتفف ماليس لك به علم).
اگر مسلمانان به اين آيه قرآن گوش دل سپارند و عمل كنند، بسيارى از مسائل اجتماعى، اقتصادى، صنعتى و حتى تضادها و بحرانهاى فرهنگى حل مىشود.
متاسفانه به جاى آنكه براى جوانان، توليد آگاهى و بينش كنيم و به گرايش پرسشگرى، كنجكاوى و جستجوى آنها پاسخ دهيم، همواره به جوان امر و نهى مىكنيم تا آنان را مريد و پيرو خود كنيم; غافل از اينكه جوان امروز الزاما راه پدران و گذشتگان خود را طى نمىكند. بايد جوان امروز را موجود چشم و گوش بسته ندانيم.
4- با الهام از پيام الهى قرآن دانستيم كه انسانها در نظام آفرينش از كرامت و عزت و هويت نيكو و زيباى الهى برخوردارند و هيچ تبعيض و نابرابرى بين آنها وجود ندارد. اين خطر بزرگى است كه جوان احساس كند، در برابر ديگران فاقد كرامت و عزت انسانى است. همين احساس است كه او را به سوى تضادهاى اجتماعى- روانى عذابآورى مىكشاند و او را از جامعه اعم از خانواده و مدرسه و... بيزار مىكند.
اگر مديران و مربيان جامعه خود را موجودات برترى نپندارند و با جوانان بسيار عادى و در ارتباط چهرهبهچهره باشند، مىتوانند اعتماد آنها را به خود خود جلب كند.
تا بشر از انانيتخود نگذرد و هوسهاى خود خواهانه را در خود از بين نبرد، نمىتواند در مسير كمال، آزادى و دوستى حقيقى قرار گيرد و نيز نمىتواند، شيرينى و حلاوت عمل صالح، انصاف، تقوى، اخلاص و احسان، ارتقاى فكر و وجدان را در عالم معنا و نيز اكسير شفابخش عشق و اشتياق به ديدار دوست را بفهمد; زيرا همه چيز را براى خود مىخواهد; لذا چنين شخصى نمىتواند داور منصف و عادلى باشد. همينطور نمىتواند به طور حقيقى مهربانى و دوستى بورزد و اگر آن را ادعا كند، دروغ مىگويد; زيرا ديگران را براى خود مىخواهد. او نمىتواند معناى درست عشق را بفهمد; زيرا معشوق را براى كمال و جمال و جلال او نمىخواهد; بلكه معشوق را براى خدمتبه نيازها و تمناهاى نفس ظلمانى خود مىخواهد. نمىتواند به سوى كمال، نور، معرفت، آزادى و رستگارى و اشتياق به عمل صالح حركت كند; چون آن قدر حوائج نفسانى از قبيل شكمپرستى، پولپرستى، شهرت يا مقامپرستى، جمعآورى اموال و توجه به زن و فرزند و امثالهم هست كه بايد در استخدام و گرفتار آنها باشد.
با ذكر چند مثال در حوزه آموزش و پرورش در زمينه جوانان بيشتر مىتوانيم، به درستى و حقانيت پيام قرآن پىببريم. آيا فكر كردهايم كه چرا جوان ما در دبيرستان و دانشگاه نمىتواند انديشه خود را به دقت تنظيم و با جسارت به عنوان يك طرح و فكر تازه عرضه كند؟ در حالى كه مدرسه و دانشگاه جاى شكوفايى پرسشها و انديشهها و نظريات اساسى او در حوزه علم و دانش است. علت آن است كه جوانان به ظاهر در مدرسه و دانشگاه هستند; اما در واقع فكر، روح و دلبستگىشان با مدرسه و دانشگاه نيست.
ما به پيام قرآن گوش دل نسپردهايم و نگذاشتهايم، آن وجه خلقت عالى انسان يعنى نفخه الهى او، فرصت ظهور و بروز پيدا كند. اجازه ندادهايم، فطرت كريم و عزيز انسانى او فعالشود تا بتواند به سوى شناختحقيقتخود و استفاده درست از گوش و چشم، تفكر و درك قلبى (شهودى) حركت كند. ما كلاسهاى درس و مدرسه و دانشگاه را فقط براى خود و رفع حوايج نفسانى خودمان مىخواهيم. به همين دليل است كه محيطهاى آموزشى امروز به محيطهاى تجارى تبديل شده و لذا زمينه پرورش انسانهاى فاضل و الگوى علمى- اخلاقى را نمىتواند تربيت كند.
5 - عالمان عامل در حل تضادهاى اجتماعى- روانى نسل جوان تاثير بسزايى مىگذراند. تاكيد عالمان بر حل مسائل اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى جوانان در عمل، بركات همبستگى و وحدت ايمانى و اخوت صادقانه را در جامعه افزايش مىدهد; زيرا عالمان راه درمان دردها و مسائل را مىدانند; اما اگر عالمان سكوت كنند يا عمل مربوط به حوزه علم خود را كنار بگذراند، خسارتهاى اجتماعى- فرهنگى جامعه فزونى پيدا مىكند. جوانى كه نمىتواند فاصله و بيگانگى خود را با فرهنگ دينى و نظام اجتماعى حل كند، اين بيگانگى و فاصله در او بيشتر مىشود و جوان در لابه لاى تبعيضها و نابرابريها و كشمكشهاى اجتماعى فرسودهشده، به دام مشكلاتى چون فقر، بيكارى، اعتياد و ديگر آسيبهاى اجتماعى- روانى گرفتار مىشود.
نيتحاكم بر اين مقاله با سبك نگارش بحثهاى اجتماعى طرح يك مساله جامعهشناختى تحت عنوان «تضاد اجتماعى- روانى نسل جوان» بوده است.
به علاوه در زمينه موضوع، مثالهايى مختصر از محيطهاى آموزشى- فرهنگى جوانان مطرح شده است. مبناى تحليل نگارنده، نگرش و برداشت از پاسخهاى قرآنى در خصوص مساله مذكور است. ابتدا به تعريف و تفسير ابعاد مختلف تضاد اجتماعى از ديدگاه جامعهشناسى پرداخته شده و سپس ديدگاه و برداشت قرآنشناختى نگارنده به همراه استناد به چندين آيه قرآنى آمده است. به نظر نگارنده با بهرهگيرى از آموزههاى قرآنى كه در متن مقاله آمدهاست، مىتوان به طور علمى و كاربردى از ميزان تضادهاى اجتماعى- روانى نسل جوان كاست.
1. بيرو، آنى، «فرهنگ علوم اجتماعى"، ترجمه دكتر باقر ساروخانى، تهران: كيهان، 1366، ص62.
2. آبر كرابى، نيكلاس و... «فرهنگ جامعهشناسى"، ترجمه حسنپويان، تهران; چاپخش، 1367، ص7-86.
3. نگاه شود به: عظيمى، حسين، «مدارهاى توسعه نيافتگى در اقتصاد ايران"، تهران: نى، 1371، مبحث فرهنگ.
4. نگاه شود به: امامجمعه، فرهاد، مقاله «اختلال در روند اجتماعى شدن جوانان» قسمتسوم، هفته نامه سرچشمه استان مركزى، ش 42 به تاريخ 30/4/1379، ص 6.
5. انا لله و انا اليه راجعون (بقره/156).
6. سوره اسراء /80 و حشر /59; و سوره تغابن /1.
7. سوره رحمن /27: كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام.
8. بقره /177: ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب.
9. بقره /195; آل عمران /134.
همچنين حديث قدسى معروفى از حضرت رسولصلى الله عليه وآله نقل مىشود كه فرمودهاند: «كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكى اعرف.» (فروزانفر، بديع الزمان، «احاديث مثنوى"، اميركبير، ص29) حضرت حق جلجلاله فرمود كه: من گنج نهفتهاى بودم، دوست داشتم شناخته شوم; پس انسان را خلق كردم تا شناخته شوم.
10. سوره عنكبوت /69.
11. در قرآن مكرر آمده است كه: بسماللهالرحمن الرحيم (به نام خداوند بسيار بخشنده و مهربان) الحمد لله رب العالمين الرحمن الرحيم (سوره رحمن/2-1).
به اعتقاد نگارنده، سنگ بناى پرورش و تربيت روح آدمى، شكر مداوم از نعمتهاى بىشمار خداوند است كه در اختيار ما نهادهاست. هر چه شكر و سپاس اين نعمتها به عمل آيد، مىتوان به منشا كمال عالم و نظام آفرينش نزديكتر شد و مسير دايتخود را پيدا كرد.
12. سوره سجده /9.
13. سوره ق /16 و واقعه /85.
14. سوره آل عمران /159.
15. سوره ذاريات /56.
16. سوره رعد /28.
17. سوره بقره /163.
18. سورههاى آل عمران /56; فتح /29; بقره /140; توبه /109; هود /18.
19. اشاره خداوند در قرآن به طبيعتبسيار فراوان است. از آب گرفته تا بارش باران و رويش گياهان، زمين و آسمان و آنچه بين آنهاست. درختان و ميوهها و گاو، شتر و ديگر چارپايان، زيتون، زنبور عسل، انجير، خرما و...
به علاوه برخى از سورههاى آن به پديدههاى طبيعى نامگذارى شدهاست; مانند: رعد، مائده، نحل، نور، نمل، عنكبوت، نجم، بروج، انشقاق، فجر، شمس، ليل، ضحى، تين، زلزله، فيل، فلق، ناس، انسان و...
نگاه شود به: سوره اسراء آيه 70 و سوره نمل آيه 36، تين آيه 95.
20. سوره مائده، آيه 104 و سورههاى اعراف / آيه 70 و 28 و انبياء، آيات 6-52 و ابراهيم، آيه 10.
21. سوره اعراف آيه 7.
22. سوره صف / آيه 2-1.
23. سوره جمعه / آيه 6.