«قرائت»، يعني وجهي از وجوه احتمالي نص قرآن، اصطلاحي است قديمي كه بازگشت آن به عهده صحابه پيامبر(ص) ميرسد. لذا «علم قرائت» نيز از قديميترين علوم اسلامي بود و داراي منزلتي بس عظيم. چرا كه اولين آموزش صحابه از علوم دين، حفظ قرآن و قرائت آن بوده است. پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) ، گروهي از اصحاب به جمعآوري قرآن در مصحفهايي دست زدند، از جمله: عبدالله بن مسعود،ابيبن كعب، معاذبجبل و مقدادبن اسود. اين افراددر مواردي ، درباره ضبط نصي از قرآن و يا معاذبنجبل و مقدادبن اسود. اين افراد در مواردي، درباره ضبط نصي از قرآن و يا چگونگي قرائت آن، با يكديگر اختلاف داشتند و از اينجا مصحفهاي صحابه با يكديگر اختلاف پيدا كردند و مردم هر منطقه از مناطق جهان اسلام، قرآن را بر حسب مصحف آن صحابي كه نزد آنان بسر ميبرد،قرائت ميكردند. مردم كوفه، قرائت « ابن مسعود» و اهل بصره قرائت «ابوموسي اشعري» و مردم شام قرائت «ابيبن كعب» را پذيرفته بودند و ديگر مناطق نيز به همين نحو از قرائت يكي از صحابه تبعيت ميكردند.
پس از آنكه در قرائت قرآن و ضبط الفاظ آن ميان مردم اختلاف رخ داد،ضرورت وجود علمي احساس شد كه بتوان، به كمك آن، صحيح متواتر را از شاذ نادر تميز داد. بدين ترتيب از اختلاف ميان اهل قرآن كاسته شد و كلمات قرآن از دستبرد تحريف درامان ماند.
« قراءات » ،جمع « قرائت» است و ساختمان جمعي اين كلمه حاكي از تنوع و اختلاف انواع است. بدرالدين زركشي در تعريف قراءات چنين آورده است:
« قراءات عبارت از اختلاف مربوط به «الفاظ»و «عبارات» وحي است كه اين اختلاف در ارتباط با حروف و كلمات قران و كيفيت آنها ـ از قبيل تخفيف و تشديد وامثال آن ـ از سوي قراء نقل شده است.»[1]
اما دمياطي، برخلاف زركشي، قراءات را منحصر در واژهها و الفاظ اختلافي تعريف نميكند، بلكه اظهار ميدارد كه :
« قراءات » عبارت است از : علمي كه از رهگذر آن، اتفاق نظر و يا اختلاف ناقلين كتاب خدا ـ درباره حذف و اثبات، متحرك خواندن و سكون، فصل و وصل حروف و كلمات و امثال آنها از قبيل: كيفيت تلفظ و ابدال و غيره ـ از طريق سماع و شنيدن قابل شناسايي باشد.»[2]
ابن الجزاري نيز مانند دمياطي، سماع را در تعريف قراءات گنجانده و ميگويد:
« قراءات ،عبارت از علم به كيفيت اداء كلمات قرآن و اختلاف اين كيفيت، ميباشد . اختلافي كه به ناقل و راوي آن منسوب است.»[3]
حاصل آنكه : مقصود از «قرائت» تلقي قرآن و اخذ ثقه از ثقه است كه اسناد نهايتاً به رسول خدا(ص) ميرسد. به عبارت ديگر: «قرائت»، عبارت از تلفظ الفاظ قرآن كريم است به همان صورت و كيفيتي كه رسول خدا(ص) تلفظ ميكرد و يا در حضور ايشان خوانده ميشد و آن حضرت آن تلفظ و خواندن را تأييد ميكرد.
به دليل آنكه مصاحف به تنهايي نميتوانست مأخذ قرائت باشد و حتي بعد از نشانهگذاري و اعراب و شكل نيز باز خط، وافي به القاي صوتي صحيح براي قرائت نبود، لذا بدون معلم، طرز اداي غالب كلمات روشن نميشد. از اينروست كه قاريان زمان رسول اكرم (ص) كه مستقيماً قراءات قرآن را از آن حضرت اخذ كرده بودند،سعي ميكردند معارف و اطلاعات خود را در اختيار ديگران قرآر دهند و بدين ترتيب گروهي از ايشان به مقام استادي و تعليم نايل شدند. گروهي از تابعين نيز، قرائت را از صحابه اخذ كرده و آن عده كه در اين امر بارز و برجسته شدند خود بر مسند اقراء و تعليم تكيه زدند و بدين منوال مردم براي آموزش قرائت قرآن از اطراف به سوي آنها آمده و در شهرهايي چون مدينه ، مكه ، بصره، كوفه و شام حلقههاي قرائت قرآن برگرد استاد قرائت آن شهر تشكيل ميشد.
بنا به نقل ابن الجزري ،قراء قديمي ، هفت نفر يا ده نفر يا سيزده نفر بودند كه در اعصار مختلف اوليه اسلامي شهرت زيادتري داشتند و ديگرآن از آنان اخذ قرائت ميكردند.[4]
پس از دوره صحابه و عصر تابعين، گروهي خاص در فن قرائت و كارآيي در آن، از شهرت و معروفيت برخوردار شده و به عنوان افرادي متخصص و ماهر درامر قرائت شناخته شدند . از اين ميان هفت نفر سرآمد ديگران گشته و به «قراء سبعه» شهرت يافتند.
اما علت اشتهار اين هفت تن و حتي انحصار آنان چه بوده است؟
مكي بن ابوطالب مينويسد: «اگر كسي بپرسد به چه دليلي اين قراء هفتگانه درباره قرائت از شهرت برخوردار شدند تا آنجا كه حتي قرايي كه پيش از آنها و برتر از آنان بودند تا اين حد، معروفيت كسب نكردند؟ پاسخ اين است كه : راوياني كه قراءات را از اساتيد قرائت روايت كردهاند، در دوره دوم و سوم از لحاظ شمار، فزوني داشته و داراي اختلاف بيشتري در امر قرائت بودند . در دوره چهارم، مردم بر آن شدند كه در ميان قراءاتي كه با رسمالخط قرآن منطبق بوده است بر قراءاتي بسنده كنند كه حفظ آنها آسان بوده و نيز قرائت بر طبق آنها قابل ضبط و شايسته انطباق با قواعد كلي عربي باشد، لذا در صدد جست و جو و يافتن پيشوايي در قرائت برآمدند كه به وثاقت و امانت و حسن تدين و كمال ،معروف بوده و از عمري طولاني و شهرتي در خور بهرهمند باشد و نيز معاصران او، عدالت و وثاقتش را در روايات و قراءات و همچنين علم و آگاهي او را نسبت به آنچه قرائت كرده است،متفقاً مورد تأييد قرار داده باشند. به همين جهت مردم از هر سرزميني امام و پيشوايي در قرائت گزين كردند كه داراي چنان اوصافي باشد. اينان عبارتاند از:
ـ ابو عمروبن علاء، از بصره
ـ حمزة بن حبيب زيّات و عاصم بن أبيالنجود ،از كوفه و حوالي آن
ـ كسائي، از مردم عراق
ـ ابن كثير، از اهل مكه
ـابن عامر،از اهل شام
ـ نافع، از اهل مدينه
اينان از زمره كساني به شمار ميروند كه اوصاف پيشگفته را دارا بودند[5].
طبرسي نيز درانگيزه توافق و هماهنگي مردم درباره اين قراء و پيروي از آنان، به دو علت اشاره ميكند:« 1ـ اين قاريان علاوه بر اينكه از علم افزونتري نسبت به قراء ديگر بهرهمند بودند، عمده همت و فرصت خود را درباره قرائت مصروف داشته و بسيار در اين امر سخت كوش بودند.
2ـ قرائت اين قراء هم لفظاً و هم سماعاً از آغاز تا پايان قرآن كريم، به گونه مسند به دست آمده است. علاوه بر اينكه عملاً نسبت به وجوه قران به پركاري شهره بوده و با اين وجوه عملاً در مقام اقراء سرو كار داشتند.»[6]
دمياطي نيز در اين باره مينويسد:
« پس از آنكه اختلاف مربوط به قراءات رو به ازدياد گذاشت ، مردم تصميگرفتند پيشوايان وقارياني را انتخاب كنند كه معروف به وثاقت و امانت در نقل و درك صحيح و كمال علم بوده و عمري را در قرائت و اقراء سپري ساختند.»[7]
اما ابن مجاهد كه خود اولين بار عنوان «قراء سبعه» را گزين كرد، مطالبي را به عنوان انگيزه گزينش خويش بيان داشته است كه به اختصار به آن اشاره ميكنيم:
«قاريان و حاملان كتاب خدا چهار دستهاند:
دسته اول: قاريان معرب، يعني آگاه به وجوه اعراب و اقراءات ، آشنا به لغات و معاني كلام، بينا به عيوب و لغزشهاي قراءات، اهل نقد آثار و اخبار.
دسته دوم: قاريان فطري، يعني قارياني كه همانند اعراب باديه نشين، طبق لغت و زبان خود، قرائت و تكلم ميكنند و كيفيت خواندن و مكالمه آنها فطري است. گرچه با قواعد هماهنگي داشته و اشتباه و لغزش در آن ديده نميشود.
دسته سوم: حافظان قرآن، يعني قارياني كه نه از اعراب و قواعد و ضوابط عربي آگاه بوده و نه چيز ديگر. بلكه تنها قادرند آنچه را از ديگران فرا گرفتهاند،اداء كنند.
دسته چهارم: بدعتگزاران . يعني قارياني كه قرآن را از لحاظ اعراب، صحيح قرائت ميكنند و به معاني آيات آشنا هستند و لغات قرآن را ميشناسند، اما نسبت به قراءات مختلف مردم و آثار و روايات درباره قراءات ،فاقد علم هستند . لذا چه بسا آگاهي آنان به اعراب و دستور زبان عربي، آنان را وادارد كه قرآن را به وجهي قرائت كنند كه در زبان عربي جايز و با قواعد عربي منطبق بوده،ليكن هيچ يك از پيشينان قرآن را به آن وجه نخوانده باشند. »
و سرانجام ميگويد:
« دسته اول همان پيشواياني هستند كه حفاظ قرآن كريم در هر سرزميني از بلاد اسلامي به آنها پناه برده و حل مشكل مربوط به قرائت را نزد آنان جست و جو ميكنند.»[8]
بنابراين انگيزه ابن مجاهد از اين گزينش ،پاسداري روش و راه و رسم قراءات قرآني است. تا قراءات از طريق نقل و روايت مورد اعتماد به طريق نقل و روايت مشكوك منحرف نشود و يا از طريق نقل و روايت از رسول اكرم (ص) به طريق اجتهاد شخصي مايل نگردد.
از ميان قراء هفتگانه، 5 نفر به تحقيق ايرانياندكه عبارتاند از:
1ـ نافع بن أبي نعيم، از اهالي اصفهان.[9]
2ـ ابوعمروبن علاء، از مردم فارس و از قريه كازورن.[10]
3ـ حمزة بن حبيب زيات كوفي كه از نظر دونيا، ايراني است.[11]
4ـ كسائي، ابوالحسن علي بن حمزة بن عبدالله بن بهمن بن فيروز، از اهالي طوس يا ري.[12]
5ـ عبدالله بن كثير مكي، از ايرانياني بود ه كسراي ايران او را با كشتيهايي كه به يمن فرستاده بود براي فتح حبشه گسيل داشت.[13]
در نتيجه تنها دو تن از قاريان احتمالاً غير ايراني هستند كه عبارتانداز: 1ـ عاصمبن أبيالنجود 2ـ عبدالله بن عامر يحصبي، قاري دمشق.
بنا به نظر ابوعمرو داني، طعبدالله بن عامر» عرب است[14]. ليكن ابن حجر معتقد است كه وي از جمله كساني است كه نسبش مورد ترديد است.[15] حتي درباره عاصم نيز برخي معتقدند وي از اهواز ايران است.[16]
درباره مذاهب قراءسبعه گفته شده كه :« چهار تن از قراءكه عبارتاند از :« عاصم بن أبيالنجود»،«ابوعمروبن العلاء»، « حمزة بن حبيب» و « علي بن حمزه كسائي» شيعه اهل بيت (ع)هستند و مذهب آنان ثابت و مورد قبول ارباب سيره است.»[17]
يكي از اين قاريان نيز از پيروان معاويه است.
ابن جزري ميگويد:
« ابن عامر از فسق و دروغ، پرهيزي نداشته است. وي از پيروان معاويه بوده و ادعاي اخذ قرائت از كساني را داشته كه اصلاً آنان را نديده و يا از كساني مانند معاويه كه اصولاً قاري نبودهاند،به همين دليل سليمان بن عبدالملك، مهاجر را مأمور كرد كه وي را از امامت جامع دمشق بركنار كند و خود به جاي او نماز بخواند.»[18]
مذهب 2 تن ديگر يعني «ابن كثير» و «نافع» پوشيده و نامعلوم است. «نافع» مدني،احتمالاً مالكي مذهب بوده است.
شيخ عبدالجليل رازي در كتاب «نقضالفضائح علي تشيع عاصم و أنه كان مقتدي الشعيه» آورده است: « تشيع، آيين اكثر پيشوايان و استادان قرائت بوده است و اكثر قراء مكي و مدني و كوفي و بصري. عدليه و شيعي بودهاند نه مشبه و خوارج و جبريه. و روايات آنان نيز منقول از اميرالمؤمنين علي(ع) است.»[19]
اينك سيري كوتاه بر حوزههاي قرائتي كوفه از زمان پيامبر اكرم(ص) ،تا سال 75 هجري خواهيم داشت، يعني تا سالي كه حوزه قرائتي كوفه تحت تصدي«عاصم بن أبيالنجود» قرار گرفت.
چنانكه ذكر شد، سنگ زيربناي حوزههاي قرائت قرآن توسط شخص رسول اكرم(ص) نهاده شد. سپس با تأييد صلاحيت معلمي بعضي از صحابه از سوي پيامبر، حوزه قرائتي وي تشكيل ميشد و زنجيره مراكز قرائت قرآن ، به اين ترتيب شكل گرفت .
اولين مقري رسمي قرآن در كوفه كه از طرف خليفه دوم جهت اقراء اهل كوفه، مأمور شده بود، عبدالله بن مسعود بود.
وي اولين كس از صحابه است كه آشكارا در مكه قرآن خواند و در اين راه و به خاطر خدا ، مورد آزار و اذيت قريش قرار گرفت. همين كه او اسلام را پذيرفت ،پيامبر(ص) وي را به خدمت گرفت و در بسياري از كارهاي پيامبر(ص)، خدمتگزار ايشان بود،بدون مانع به خانه پيامبر(ص) آمد و شد داشت،تا آنجا كه برخي گمان كردند كه او از اهل بيت پيامبر(ص) است. وي در دو هجرت مسلمانان شركت داشت . به سوي دو قبله نماز گزارد و در تمام جنگها با پيامبر(ص) همراه بود. دب بين صحابه، پس از علي (ع) ، از همه در حفظ قرآن كوشاتر بود و پيامبر استماع قرائت او را دوست ميداشت . وي مدت 20 سال به اشتياق و علاقهمندي فراوان به كار اقراء ادامه داد و سرانجام در سال 33 هجري در اثر ضربهاي كه به امر عثمان به وي وارد آمد،درگذشت.
همه استادان قرائت كوفه. پس از وي دست پرورده اويند از جمله:« ابوعبدالرحمن سلمي»، « زربن حبيش»، «علقمه بن قيس نخعي»، «اسود بن يزديد نخعي» و «مسروق بن اجدع همداني.»[20]
ابوعبدالرحمن، عبدالله بن حبيب بن ربيعه سلمي،در حيات پيامبر (ص) متولد شد. قرائت قرآن را از ابن مسعود فرا گرفت و بنا به نقل ذهبي قرائت خود را به علي (ع)، زيدبن ثابت و ابي بن كعب عرضه كرد.
پس از وفات عبدالله بنمسعود،ابوعبدالرحمن سلمي،قاري كوفه شد. وي مدت 40 سال در مسجد كوفه به مردم قرائت ميآموخت، در ايام خلافت عثمان قاري بود تا اينكه در سال 74 به هنگام حكومت« شبر» بر عراق يا به قولي اوايل حكومت حجاج، درگذشت.
ابوعبدالرحمن، فردي نابينا بود و گفتهاند كه حسنين(ع) در نوجواني قرائتشان را بر او عرضه كردند.
همزمان با سلمي يكي ديگر از تابعين كه حوزه قرائت پررونقي داشت و بعضي از شاگردان سلمي نيز نزد او تلمذ داشتند. ابومريم، زربن حبيش بود.
«زربن حبيش»، مكني به « ابومريم» يا « ابومطرف» ،دوران جاهليت را درك كرده ولي پيامبر را نديده بود. وي از بزرگان تابعين محسوب ميشد و از افراد مورد وثوق اميرالمؤمنين علي (ع) بود. قرائت قرآن را از علي(ع) و ابن مسعود فرا گرفت. در عربيت از همه برتر بود و ابنمسعود در اين زمينه به او مراجعه ميكرد. وي در سال 83 هجري و در سن 127 سالگي دار فاني را واداع گفت.
حوزه قرائت بزرگ و نامدار«ابوعبدالرحمن سلمي» پس از وفات وي تحت تصدي ابوبكر« عاصم بن أبيالنجود» قرار گرفت.
ابوبكر عاصم بن ابيالنجود بن بهدله،مولي بني خزيمه(يا بني جذيمه) ابن مالك بن نصربن قعين.
نام پدر عاصم، «بهدلة» بوده است(برخي نيز گفتهاند كه «بهدلة» نام مادر اوست). وي در دوران امارت معاوية بنأبيسفيان به دنيا آمد . قرآن را بر ابوعبدالرحمن سلمي و زربن حبيش و ابوعمر و شيباني قرائت كرد.[21]
عاصم پس از وفات استادش ابوعبدالرحمن، قاري كوفه شد و همانند استادش ،نابينا بود كه غالباً يك نفر عصاكش داشت كه او را جابهجا ميكرد.[22]
وي ميگويد: هيچ كس جز عبدالرحمن به من قرائت قرآن را نياموخت و من هرگز از قرائت او تخصي نكردم.[23]
ابوعدالرحمن نيز از حضرت علي(ع) قرائت آموخته و از قرائت ايشان تخطي نداشته است. بنابراين عاصم با يك واسطه راوي قرائت اميرالمؤمنين علي(ع) است.
حوزه بزرگ قرائت عاصم، 54 سال ادامه يافت. ابن جزري 29 نفر از قراء سده دوم هجري را كه از عاصم روايت كردهاند،نام برده است . [24] وي در سال 127 يا 128 هـ . ق . درگذشت.
عاصم از ديدگاه دانشمندان شيعي و نيز علماء اهل سنت ، شخصيتي بارز و با تقوي و مورد اعتماد در مسأله قرائت بوده است و روي هم رفته،وي را جامع فصاحت و قرائت صحيح و تجويد معرفي كرده و ميگويند كه در قرائت قرآن داراي صوتي خوش و دلنواز بوده است.
قاضي نورالله شوشتري و نيز سيد حسن صدر، به تشيع عاصم تصريح دارند، به همين جهت قاطبه دانشمندان شيعي، قرائت عاصم را قصيحترين قراءات دانستهاند . چنانكه ابن جزري نيز در ردهبندي قراءات قراء سبعه، قرائت عاصم را « افصحالقراءات» ناميده است.»[25]
اينك به برخي از آرا و نظرات بزرگان و اهل فن درباره «عاصم»، اشاره ميكنيم كه حاكي از وثاقت و ارج و مقدار او در امر قرائت است. ابن خلكان ميگويد: عاصم در قرائت مورد توجه همگان و انگشتنماب بود.[26]
عبدالله بن احمد بن حنبل ميگويد: از پدرم درباره عاصم سؤال كردم . در پاسخ گفت، شخصيتي شايسته و فردي ثقه و مورد اعتماد است . سپس پرسيدم: كدام يك از قراءات نزد تو محبوبتر و دلچسبتر است؟ گفت قرائت اهل مدينه. گفتم: و بعد. گفت: قرائت عاصم. مردم كوفه قرائت عاصم ر اپذيرفتهاند و من نيز آن را اختيار كردهام. [27]
ابن الجزري مينويسد: ابوزرعه و گروهي از محدثان، عاصم را توثيق كردهاند.[28]
مرحوم خانساري نيز آورده است كه :
« قرائت عاصم،قرائت متداول بين مسلمانان است و از اين رو، قرائت او همه جا با مركب سياه نوشته ميشود و قرائتهاي ديگر را با رنگهاي ديگر مينويسند تا با قرائت عاصم اشتباه نشود.»[29]
ابوبكر بن عياش، راوي عاصم، رويدادي را از آخرين لحظات زندگي عاصم نقل كرده و ميگويد : وارد بر عاصم شدم در حالي كه ساعات پايان عمر خود را طي ميكرد، شنيدم كه آيهاي را به روش تحقيق و به صورتي كه گويا آن را در نماز ميخواند، قرائت ميكرد و ايه اين بود،« وردوا الي الله مولاهم الحق وضل عنهم ماكانوا يفترون»(يونس 10/30).
با توجه به اينكه هيچ يك از قراء مانند عاصم از تأييد بيشترين دانشمندان برخوردار نبودهاند، برجستگي شخصيت و والايي مقام او در قرائت بر ما ثابت ميگردد .
علاوه بر موقعيت علمي و فردي عاصم، يكي از عمدهترين دلايل ترجيح قرائت عاصم بر ديگر قراء سبعه،اسناد قرائت اوست.
ابومحمد مكي بنابيطالب ميگويد: صحيحترين قرائتها از نظر سند، قرائت عاصم و نافع است.[30]
علم « اسناد» خصوصاً در زمينه قراءات و حديث توجه دقيق و وافر علماي اسلامي را به خودجلب كرده است.
شهابالدين قسطلاني در كتاب خود « ضوءالقراءات القرآنيه»، اهميت اين علم را چنين بيان كرده است: « علم اسناد،بزرگترين محور فن قرائت است. زيرا قراءات سنتي پيروي شدهاند وص رفاَ بر پايه نقل استوار است. لذا گزيري جز اثبات و صحت آن نيست. صحت و اثبات آن نيز جز از طريق اسناد ممكن نيست. از اين روست كه شناخت علم قرائت بر پايه درك اسناد بنا شده است.»
انواع اسناد چنانچه قسطلاني تقسيم كرده است عبارتاند از :
1ـاسناد صحيح : اسناد متصلي است كه به نقل عدل ضابط، ثقه و متقن از مانند خود تا پايان سند،متكي باشد. بدون هيچ شذوذ و علت مضر.
منظور از اسناد متصل، اين است كه هيچ افتادگي و حذفي در ميان روايان نباشد و هر يك از روات آن، قرائت را از شيخ و استاد خويش گرفته باشند.
2ـ اسناد حسن: اسنادي است كه مخرج آن معروف است به اينكه شامي، عراقي، مكي و يا كوفي است ور جال آن به عدالت و ضبط مشهور باشند،البته عدالت و ضبطي كه حد وسط صحيح و ضعيف و نيز شاذ و معلل نباشد. يعني علت و نقصي در آن پيدا نشود كه صحت آن را خدشهدار كند گرچه در ظاهر از نقص مبرا است .
3ـ اسناد ضعيف: اسنادي است كه فاقد يكي از شروط پنجگانه اسناد صحيح باشد.
بدين ترتيب 5 شرط براي اسناد صحيح در تعريف لحاظ شده است. «هوالمتصل الاسناد بنقل عدل ضابط، ثقه، متقن عن مثله الي منتهاه،من غير شذوذ و لاعلة قادحة»
عبارت از : 1ـاتصال سند 2ـ نقل عدل ضابطه ثقه 3ـ از عدل ضابط ثقه 4ـ وجود شروط 2 و 3 تا انتهاي سند 5ـ نبود شذوذ و علت.
اما اسناد قرائت عاصم و نافع كه صحيحترين سندها معرفي شدهاند،به شرح نمودار ارائه شده است:
ابوعبدالرحمن سلمي علي بن ابيطالب (ع)
ابي بن كعب
عاصم زربن حبيش زيدبن ثابت رسولالله (ص)
ابوعمروشيباني عثمان بنعفان
عبدالرحمن بن هرمز ابوهريرة
الاعرج عبدالله بن عباس ابيبن كعب
نافع ابن شهاب زهري سعيد بن مسيب زيدبنثاابت
صالح بن خوات
شبية بن نصاح
يزديد بن رومان
سند قرائت عاصم،سند عالي است و تنها با يك واسطه، به عليبن ابيطالب(ع)و از ايشان به رسول خدا(ص) منتهي ميشود.
البته لازم به توضيح است كه سند قرائت ابن عامر نيز از قلت وسايط بهرهمند است ولي تنها با واسطه عثمانبن عفان به رسول خدا(ص) منسوب شده است. علاوه بر آنكه با رجوع به شرح حال ابنعامر و بيانات ابن حجر و ابن الجزري درباره او، از اعتبار آن كاسته ميشود.(ص 7)
در توصيف مقام علمي و ديني عاصم،علاوه بر مطالب گذشته، ذكر اين نكته نيز ضروري و قابل توجه است كه : ابانبن تغلب قرآن را بر عاصم خوانده است. و وي اولين كسي است كه در علم قرائت كتاب نگاشت. ابنالنديم در فهرست خود، ذيل شرح حال آبان، از كتب وي نام ميبرد و ميگويد: « له من الكتب: كتاب معاني القرآن، لطيف، كتاب القراءات ،كتاب من الاصول في الرواية علي مذهب الشيعه.» نجاشي نيز در ترجمه احوال آبان از كتاب « القراءة» او ياد كرده است.
آبان بن تغلب در سال 141 ، يعني 83 سال پيش از ابوعبيده قاسم بن سلام از دنيا رفته است.(ذهبي قاسم بن سلام را نخستين مدون قرائت ميداند.)
قرائت هر قاري را عدهاي نقل ميكنند كه در اصطلاح اهل فن از آنها به «راوي» تعبير ميشود و از كساني كه روايت راوي را نقل ميكنند به « طرق روايت» تعبير ميشود . پس «طريق» يعني همان واسطههايي كه قرائت راوي را براي ما نقل كردهاند.
هر قاري چند راوي دارد كه از بين روات او،دو راوي از همه مشهورترند،به طوري كه مشخصات اين دو راوي ضبط گرديده است.
به طور كلي هر گاه دو راوي در يك مورد متفقاً وجه و يا وجوه مشابهي را از قاري نقل كنند، به آن وجه يا وجوه «قرائت قاري» گفته ميشود . اما چنانچه دو راوي، وجوه مختلفي را نقل كنند، در آن صورت به آن وجه يا وجوه «روايت راوي از قاري» گفته ميشود.
از ميان راويان عاصم نيز، دو نفر معروفيت دارند از : ابوبكر، شعبة بن عياش و حفصبن سليمان.
نام كامل وي، شعبه بن عياش بن سالم اسدي نهشلي كوفي است و مكني به ابوبكر.
پس از وفات عاصم (در سال 127 هـ . ق)، رياست حوزه قرائت، به ابوبكر شعبة بن عياش رسيد كه آن زمان 33 ساله بود و تا آخر عمرش (سال 193) ، يعني حدود 58 سال، فعال بود.
گفتهاند كه وي، سه بار قرآن را بر عاصم خواند. ابوبكر از پيشوايان اهل سنت بود و حدود 7 سال پيش از مرگش ، سمت اقرا و بررسي قرائت ديگران را رها كرد.[32]
آنچه در ميان آراء و نظرات اهل فن درباره ابوبكر به چشم ميخورد، اين است كه غالباً وي را داراي حافظهايي قوي ندانستهاند، بلكه به وي نست لغزش و اشتباه و اضطراب دادهاند.
مثلاً ابونعيم در طبقات القراء آورده است: در ميان اساتيد قرائت،هيچ كس بيش از ابوبكر، گرفتار اشتباه نبوده است.
و نيز بزاز اسدي گفته است: وي حافظ و ضابط در حديث نبوده است.
ابن ابي حاتم نيز ميگويدك از پدرم درباره ابوبكربن عياش و ابيالأحوص سؤال كردم. گفت : ما اقربهما(صحت اين دو را اقرار ندارم).
باري، نوشتهاند كه به هنگام مرگ ابوبكر، خواهرش ميگريست، ابوبكر به وي گفت: چرا گريه ميكني؟ خواهرام! به آن زاويه بنگر كه من در آن زاويه، هيجده هزار بار،قرآن را ختم كردهام.
با علم به اينكه ابوبكر، 98 يا 99 سال عمر كرده است(يعني 95 تا 193) ، بايد در هر 2 روز يكبار قرآن را ختم كرده باشد و اين امر با توجه به اينكه شغل شاغل وي قرائت بوده است چندان دور از ذهن نيست .
روايت شعبه از دو طريق نقل شده است:
1ـ يحيي بن آدم كه روايت او نيز از دو طريق ابوحمدون(م 240) و شعيببن ايوب(م.261) وارد شده است. و در مجموع 58 طريق ذكر شده است.
2ـ يحيي العليمي (م. 243) كه روايت او نيز با واسطه ابوبكر الواسطي(م . 323) از دو طريق الرزاز كه همان ابوعمر و عثمان بن احمد بن سمعان بغدادي(م 360) است و ابن خليع كه همان ابوالحسن علي بن محمد بن جعفر بن خليع(م . 356) ميباشد،وارد شده است. و در مجموع 10 طريق براي او ذكر شده است.
و بدين ترتيب براي ابوبكر شعبةبن عياش، 76 طريق عنوان شده است.[33]
لازم به توضيح است كه درباره نام ابوبكر بن عياش، اختلاف نظر وجود دارد . نامهاي :رؤبه، محمد،حماد، اشعث، مترف، عبدالله، سالم، عنتره، يحيي و ابوبكر براي او ذكر شده است. ولي صحيحترن قول، شعبه است.[34]
از يزيدبن مهران نيز روايت شده كه گفت: به ابوبكر گفتم: اسمتچيست؟ گفت : مادرم روزي كه مرا به دنيا آورد، ابوبكرم ناميد.[35]
ابوعمرو، حفصبن سليمان بن مغيره بزاز اسدي كوفي، مشهور به «حفص» بوده و او را ربيب عاصم (فرزند همسر او) ميداند.
چنان كه نوشتهاند؛ حفص ،پنجآيه، پنجآيه، قرائت قرآن را از عاصم اخذ كرده بود، همانند كدكي كه قرآن را از ستاد خود ميآموزد.
وي از نظر سني از ابوبكر بزرگتر بود ولي در برابر شهرت و نفوذ او در كوفه جاي عرض اندام نميديد. مدتي در مكه و زماني نيز در بغداد به اقراء نشست.
روايت حفص، دقيقترين روايات از عاصم شمرده شده است و ابنالمنادي، مقري معروف ميگويد:
« بارها بر عاصم قرآن را قرائت كرد و پيشينيان او را در حفظ از ابوبكر بالاتر ميشناسند و او را به ضبط دقيق حروفي كه بر عاصم قرائت ميكرد، توصيف ميكنند. ابوهشام رفاعي نيز ميگويد« كان حفص العمهم بقراءة عاصم».[36]
يحيي بن معين نيز روايت حفص را روايت صحيح از قرائت عاصم ناميده است.
حفص، تشيع را از شيخ خود،عاصم گرفت و شيخ ابو جعفر طوسي وي را از اصحاب امام صادق(ع)برشمرده است.
قرائتي را كه عاصم به حفض آموخت، همان قرائتي است كه از ابوعبدالرحمن سلمي آموخته و ابوعبدالرحمن نيز از علي (ع) فرا گرفته است.
حفص براي هميشه، در بين قراء ،مقامي رفيع و والا دارد،زيرا قرائت او تاكنون قرائت متعارف و متداول بين مسلمانان است و قرائت عامه، بر مبناي رائت اوست .
حفص پس از گذراندن 90 سال عمر پربركت، در سال 180 هـ .ق. درگذشت.
1ـ عبيد بن الصباح(م .235) كه روايت او نيز به واسطه ابوالعباس،احمدبن سهلبن الفير وزاني الاشناني(م.307) ، از دو طريق طاهر عبدالواحدبن ابيهاشم البغدادي و ابوالحسن الهاشمي البصري(م.368) وارد شده است .
2ـ عمر و بن الصباح(م.221) كه روايت او از دو طريق ابوالحسن زرعان البغدادي (م.29) و ابوجعفر احمد بن محمدحميد الفيل البغدادي (م.2899 وارد شده است.
در مجموع 52 طريق براي روايت حفص از قرائت عاصم، ذكر شده است كه با احتساب 76 طريق روايت شعبه، طرق روايت از عاصم به 128 طريق ميرسد.[37]
ابوبكر،شعبة بن عياش، علاوه بر آنچه از استادش عاصم آموخته بود،اتفاق قراءات حجاز، بصره و شام را نيز مدنظر داشته و بناي قرائت خود را بر موارد اتفاق قراءات مزبور نهاده است.
ديدگاههاي لغوي و نحوي در روايت ابوبكر،همواره حضور خود را نشان ميدهند، گاه به صورت تغيير صيغه باب افعال و در بسياري موارد به صورت تغيير صيغه فعل از خطاب به غيبت، از غيب به متكلم ،از معلوم به مجهول و برعكس جلوه ميكند.
بررسي كلي، حاكي از اين است كه اختلاف روايت حفص و شعبه از عاصم به 520 مورد ميرسد.[38] و اين در حالي است كه حفص خود ميگويد: قرائت عاصم كه همان قرائت علي(ع) است را بدون كم و زياد اقراء ميكند.
به عبارت ديگر حفص برخلاف ابوبكر كه داعيه اختبار در قرائت داشت، اصرار داشته است كه قرائت عاصم را بدون هيچ دستبردي اقراء كند.
در غاية النهايه آمده است: روايت حفص از عاصم، همان قرائتعامه است كه قرائت همه صحابه بوده و همواره در زمان پيامبر(ص) و پس از رحلت ايشان تاكنون به عنوان متن قرآن شناخته شده و قراءات مختلف با آن سنجيده شدهاند.[39]
ابوشامه نيز ميگويد: روايت حفص از جهات لغوي، نحوي،بلاغي و تفسيري بر ديگر قراءات حتي روايت ابوبكر از عاصم، مرجح است.
از آنچه گذشت نتيجه ميگيريم كه 2 عامل،دليل ترجيح قرائت عاصم بر قراء ديگر بوده است: 1ـ خصوصيات و خصايل ممتاز علمي و ديني عاصم . 2ـ إسناد قرائت.
اين دو عامل در ترجيح روايت حفص بر روايت شعيه از عاصم، قابل پيگري و اثبات است.
چنانكه ذكر شد،شخصيت علمي حفص بر ابوبكر مرجح است چرا كه غالباً او را اضبط از ابوبكر دانسته و روايت او را دقيقترين روايات دانستهاند و نيز همانطور كه ذكر شد حفص در قرائت، داعيه اختيار نداشته است و تنها آنچه را از استاد و شيخش تلقي كرده است، عيناً قرائت ميكرده است برخلاف ابوبكر.[40]
به اين ترتيب، در تمام دورههاي تاريخ، قرائت عاصم به روايت حفص، قرائتي بوده كه برهمه قرائتها ،ترجيح داشته و بين عامه مسلمانان رواج داشته و همگان بدان توجه داشتهاند.
علاوه بر دو دليل بالا،به علت سومي نيز در ترجيح قرائت حفص ميتوان اشاره كرد و آن اينكه:
3ـ عاصم ، اختصاصاً اسناد طلايي و عالي قرائت خود را به حفض منتقل كرده و اين فضيلت بزرگي است كه حفص در بين ديگر قراء بدان ممتاز است و اين، آن چيزي است كه صلاحيتي را براي حفص به وجود آورده كه همه مسلمانان به او روي آورند و تنها قرائت او را بپذيرند .
حفص ميگويد: عاصم به من گفت: قرائتي را كه به تو آموختم، همان قرائتي است كه از ابوعبدالرحمن سلمي اخذ كردم و او عيناً از علي (ع) فراگرفته است و قرائتي را كه به ابوبكربن عياش آموختم، قرائتي است كه بر زرين حبيش عرضه كردم و او از ابن مسعود اخذ كرده بود.
روايت حفص از عاصم = روايت ناب شيعي
وقتي تاريخ قرآن مجيد و دورههايي را كه نسل بعد از نسل به قرآن گذشته، بررسي ميكنيم، درمييابيم كه نص كنوني قرآن، با وضع موجود،اساساً حاصل تلاشهاي شيعه است. در حقيقت اگر قرآني وجود داشته باشد كه بتوان آن را «مصحف شيعي» ناميد، همين مصحف موجود است كه بايد با توجه به نقش ائمه شيعه و قراء و حفاظ و هنرمندان شيعه در طول تاريخ نسبت به مصحف، آن را به شيعه منسوب كرد.
حضرت علي(ع) ، اولين كسي است كه فرك جمعآوري قرآن را پس از درگذشت پيامبر اكرم(ص) اظهار كرد. هر چند كه قرآني را كه وي جمعآوري كرد،رد كردند.
مصحفهاي مهمي كه در آن زمان و قبل از توحيد مصاحف، تهيه شد و قرآن در آنها جمعآوري شد. عبارت بودند از : مصحف عبدالله بن مسعود، مصحف ابيبن كعب، مصحف ابوالدرداء و مصحف مقدادبن اسود كه به ولاء خاص، نسبت به بيت والاي نبوت، شناخته شدهاند. ديگر مصحفها از اعتبار اين مصاحف برخوردار نبودند و صحف ابوبكر نيز بين دو جلد منظم نشده بود.
اول كسي كه توحيد مصحفها را در عهد عثمان مطرح كرد، «حذيقه بن اليمان» از اصحاب حضرت علي (ع) بود.
متصدي املاء قرآن براي كميته استنساخ مصحفهاي يگانه، «ابيبن كعب» بود.
شكلگذاري و نقط و اعجام مصحف، به دست « ابوالاسود دوئلي» و دو شاگرد او «نصربن عاصم» و «يحيي بن يعمر» انجام گرفت.
اول كسي كه در تحسين كتابت مصحف و تجويد خط آن، اقدام كرد،«خالدبن ابيالهياج» از اصحاب علي(ع) بود.
ضبط حركات به شكل كنوني، كار استاد بزرگ «خليل بن احمد الفراهيدي» است و او اولين كسي است كه همزه،تشديد، روم واشمام را وضع كرد.
اگر نگوييم شش تن،دست كم چهارتن از قراء سبعه، شيعه بودند. علاوه بر آنكه گروهيي از ائمه قراء بزرگ، از شيعيان به شمار ميآيند،از جمله: ابن مسعود، ابيبن كعب، ابوالدرداء مقداد، ابن عباس، ابولاسود علقمه، ابن السائب، سلمي، زرين حبيش، سعيدبن جبير، نصربنعاصم، يحيي بن يعمر، عاصمبن ابيالنجود، حمران ابن اعين، ابان بن تغلب ،اعمش ،ابوعمروبن العلاء ، حمزه، كسائي، حفصبن سليمان و امثال ايشان.
قرائت كنوني كه قرائت حفص است،يك قرائت شيعي ناب و خالص است .
حفص عاصم سليمي عليبن سلمي ابيطالب(ع) رسول اكرم (ص)
در سال 1342هـ .ق (=1923م.) ،قرآن فقط بر طبق روايت حفص از قرائت عاصم و تحتنظر اساتيد الازهر و تأييد كميتهاي كه از سوي ملك فؤاد اول تعيين گرديد، در قاهره به چاپ رسيد. اعضاي اين كميته عبارت بودند از : شيخ محمد علينجار(استاد دانشكده زبان و ادبيات عرب)، شيخ عبدالحليم بسيوفي(مدير دفتر رييس جامع الازهر) و شيخ علي محمد ضباع (استاد مقرئين مصري).
كميته ياد شده همه آن مطالبي را كه در چاپ كميته قبلي نياز به ترميم داشت جبران كردند. در شناسنامه متن قرآني كه در قاهره با اجازه بزرگان علمي جامعالازهر ، در سال 1385 ،به همراه تفسير علامه سيد عبدالله شبر چاپ شده است ، چنين آمده است:
« بحمدالله و حسن توفيقه ثم طيع هذا المصحف الشريف باذن مشايخة الجامع الازهر باشراف مراقبة الحوث الاسلامية بعد مراجعة لجنة المصاحف بالأزهر.
كتب هذال المصحف و ضبط علي ما يوافق رواية حفص بن سليمان بن المغيرةالاسدي الكوفي لقراءة عاسم بنابي النجود الكوفي التابعي عن أبي عبدالرحمن عبدالله بن حبيب السلمي عن عثمان بن عفان و علي بن أبيطالب و زيدبن ثابت و ابيبن كعب عنالنبي صليالله عليه و وسلم...»
سرانجام جهان اسلامي اين مصفح را تلقي به قبول كردند و مليونها نسخه در سال از اين قرآن به چاپ رسيد كه به صورت مصحف منحصر به فرد در ميان مسلمين درآمد و ميان آنها متداول شد، چرا كه دانشمندان شرق و غرب بلاد اسلامي، با اتفاق نظر و دقت كامل، رسمالخط و كتابت اين مصحف را گواهي و تصديق كردهبودند.[41]
عنوان « حفص » بين دو راوي مشترك است:
1ـ حفصبن عمر،مكني به ابوعمر ملقب به « دوري» . متوفي سال 246 و رواي قرائت ابوعمروبن العلاء است .
2ـ حفص بن سليمان، مكني به ابوعمرو متوفي به سال 180 و راوي قرائت عاصم است.
ضعف « حفص» و «عاصم» در حديث
درباره « حفص » اظهاراتي نيز وجود دارد كه حاكي از جرح اوست . چنانچه درباره عاصم نيز چنين است . به عنوان نمونه به موارد زير اشاره ميشود:
ابن سعد: كان(عاصم)ثقة الاانه كان كثيرالخطا في حديثه.
الدار قطني: في حفظه شيء .
عقيلي: لم يكن فيه الاسوء الحفظ.
نسائي: ليس بحافظ
ذهبي: فاما فيالقراءة فثبت امام و اما فيالحديث فحسن الحديث
و در مورد حفص آمده است:
ابنابي حاتم از عبدالله از پدرش: (حفص) متروك الحديث.
ابن المديني: ضعيف الحديث و تركته عمداً.
مسلم: متروك.
نجاري: تركوه
نسائي: ليس بثقة و لايكتب حديث.
و در جاي ديگر: متروك الحديث .
ابوزرعه: (حفص) ضعيف الحديث.
ابن الجوزي در « الموضوعات» از عبدالرحمن بن مهدي ميگويد: « والله ماتحل الرواية عنه».
اين عبارات را در كنار عباراتي ديگر قرار ميدهيم كه حاكي از وثاقت و قوت علمي عاصم و حفص بوده و به پارهاي از آنان نيز اشاره شد . از جمله:
ابن المنادي ميگويد: كان الاولون يعدونه(حفص) في الحفظ فوق ابيبكربن عياش و يصفونه بضبط الحروف التي قرأها علي عاصمم و اقرأ الناس دهراً.
يحيي بن معين (نقاد بزرگ) مينويسد: الرواية الصحيحة التي رويت عن قراءة عاصم رواية ابيعمرو حفص بنسليمان و ... جز اينها.
در اينجاسؤالي جدي مطرح ميشود و آن اينكه: چگونه يك فرد ، در حديث ثقه نيست، لكن در قرائت مورد اعتماد؟ مگر نه اينكه قرائت، سنتي متبع است و تنها بر پايه حفظ، ضبط و وثاقت متكي است؟ مگر نه اين است كه قرائت صحيح، قرائتي است با اسناد صحيح ، يعني نقل متصل ثقه از ثقه؟
چه عاملي سبب ميشود كه وثاقت و قدرت حافظه فردي در روايت قرائت، همهپذير و جهانگير باشد ليكن در حديث غيرقابل اعتماد و غير موثق؟
پاسخي كه به ذهن نگارنده ميرسد اين است كه به احتمال قوي، آنچه موجب جرح حفص و عاصم در حديث شده است، مذهب و اعتقاد ايشان بوده است . به عبارت ديگر،شيعهبودن تنها جرم ايشان است كه موجب ترك حديث آنان شده است . و اين مطلب تازه و بيسابقهايي نيست .
از اين رو، سخناني كه موجب جرح عاصم و يا حفص ميشود، فاقد اعتبار علمي بوده و نميتواند به مقام و موقع ايشان كمترين خدشهاي وارد ساخته و قرائت آنان را از اعتبار ساقط كند. والله اعلم .
[1] بدر الدين زركشي ، البرهان في علوم القرآن،تحقيق ابوالفضل ابراهيمي، مصر، 1957 م، 1/38.
[2] احمد دمياطي، اتحاف فضلاء البشر فيالقراءات الاربع عشر، تصحيح علي محمد ضباع، قاهر ، 1345، ص 5.
[3] ابن الجزري ،منجد المقرئين، قاهره، 1350، ص3.
[4] سيد ابوالقاسم خوئي، البيان في تفسير القرآن، نجف، 1385 هـ . ق، ص 177.
[5] عبدالهادي فضلي. تاريخ قراءات قرآن كريم، ترجمه دكتر سيد محمد باقر حجتي. تهران 1365 هـ . ش، ص 48.
[6] طبرسي، مجمعالبيان فيتفسير القرآن،دارالمعرفة ، 1408 هـ . ق، 1/25.
[7] اتحاف فضلاء البشر فيالقراءات الاربع عشر، پيشگفته ،ص 5.
[8] ابن مجاهد، كتاب السبعة في القراءات ، تحقيق دكتر شوقي ضعيف ، قاهره 1972 م ، 1/391.
[9] ابن النديم، فهرست، ص 42.
[10] محمد الجزري ، غاية النهاية في طبقات القراء ، قاهره،1351 هـ . ق، 1/288.
[11] دكتر سيد محمد باقر حجتي،تاريخ قرآن كريم، تهران 1372 هـ . ش، ص 328.
[12] غاية النهايةفي طبقات القراء، پيشگفته ، ص 1/274.
[13] البيان في تفسير القرآن، پيشگفته ،ص 94.
[14] عثمان بن سعيد الداني، التفسير فيالقراءات السبع، استانبول، 1930 م . ص 6.
[15] ابن حجر عسقلاني ، تهذيب التهذيب، هند، 1325 هـ . ق،5/274.
[16] عبدالوهاب ، حموده، القراءات و اللهجات، قاهره، 1368، ص 218.
[17] سيد حسن صدر،تأسيس الشيعة الكرام العلوم الاسلام،بغداد، 1951 م،ص 346.
[18] محمد علي لساني، قراء سبعه و گزارش و بررسي قراءات ايشان،پاياننامه دكتري، 1372، دانشگاه تهران.
[19] تأسيس الشيعة الكرام لعلوم الاسلام،پيشگفته ،ص 346.
[20] قراء سبعه و گزارش و بررسي قراءات ايشان، پيشگفته .
[21] البيان في تفسير القرآن، ص 95.
[22] احمد بن محمد ذهبي، سير اعلام النبلاء ، 5/256.
[23] غاية النهايةفي طبقات القراء، پيشگفته، 1/348؛ احمد بن أبيعمر اندرابي، و قراءات االقراء المعروفين بروايات الرواة المشهورين ، بيروت 1407 هـ . ق، ص 108.
[24] حافظ ذهبي، معرفة القراء الكبار عليالطبقات و الاعصار، تحقيق سيد جواد الحق. بيتا،1/صص 76 ـ73؛ غايةالنهايه في طبقات القراء ، 1/صص 348 ـ 346.
[25] غايةالنهاية، 1/75.
[26] ابن خلكان، وفيات الأعيان و اتباع ابناء الزمان، قم ، 1364 هـ . ق، 3/9.
[27] تهذيب التهذيب، 5/39.
[28] غاية النهاية، 1/348.
[29] سيد محمد باقر خوانساري، روضات الجنات فياحوال العلماء و السادات، ايران، 1341 هـ . ق، 5/4.
[30] جلال الدين سيوطي،الاتقان فيعلوم القرآن، بيروت، 1370، 1/225.
[31] دكتر احمد مختار عمر، معجمالقراءات القرآنيه، تحقيق دكتر عبدالعال سالم مكرم ايران،1420 هـ. ق، 1/صص 87ـ81.
[32] تهذيب التهذيب، 12/35.
[33] محمد الجزري، النشر في القراءات العشر. تصحيح علي محمد ضباع، بيروت، بيتا، 1/152.
[34] غايةالنهاية ، 1/326.
[35] قراءات القراءالمعروفين...، ص /97.
[36] معرفة القراء، 1/116؛ غاية النهاية1/254؛ النشر، 1/156.
[37] النشر ...، 1/155.
[38] معرفة القراء، 1/87.
[39] همان، 1/254.
[40] علي بن قاصع بغدادي، سراج القاري المبتدي و تذكار القاري المنتهي،قاهره، 1373، ص14.
[41] احمد محمد زينحار ،السبيل الي ضبط كلمات التنزيل ، قاهره، 1373،ص 58؛ دكتر صبحي صالح، مباحث فيعلوم القرآن ، بيروت، 1969 م ،ص 100.