در مقالههاي پيشين جلوههايي از تجلي قرآن كريم در شعر فارسي و نمونه هايي از اثر پذيريهاي شاعران فارسي از اين كتاب كريم را ديديم. اينك برآنيم تا اگر خداوند ياري كند، ديد و داوري پارهاي از شاعران بزرگ فارسي را درباره قرآن كريم بياوريم و قرآن را در آئينه سرودههاي آنان به تماشا بنشينيم. از سنايي، كه در بسياري از زمينههاي شعر فارسي پيشگام است، آغاز ميكنيم.
سنايي غزنوي، عارف بزرگ و شاعر توانا سده ششم هجري كه در تحول و تكامل شعر فارسي، نقشي بسيار برجسته و كارساز دارد و در پارهاي از زمينهها به ويژه پيوند دادن شعر و ادب با عرفان و تصوّف، بيشترين نقش و اثر را داشته است. شاعري است با اعتقادات استوار ديني و از اين روي به دين و سرچشمه جوشان آن (قرآن كريم) سخت به ديده احترام مينگرد و شاعري خويش را در خدمت آنها ميگذارد و از شعر خويش، چون ابزاري براي گسترش دين، اخلاق، ايمان و عرفان ياري ميجويد. در اين مقاله پارهاي از ديد و داوريهاي او را درباره قرآن ميخوانيم.
سنايي، افزون بر اين كه در جاي جاي سرودههاي بسيار خويش به مناسبت بيتهايي درباره قرآن آورده است، در فصل دوم كتاب «حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة» را بدان، زير عنوانهاي «في الكلام ذكر كلام الملك العلام يسهل المرام»؛ «ذكر جلال قرآن»، «در سرّ قرآن»؛ «در اعجاز قرآن»؛ «ذكر هدايت قرآن»، «في عزّة القرآن»، «ذكر حجّت قرآن»، «ذكر تلاوت قرآن» و «ذكر سماع قرآن» تقريباً به گستردگي سخن گفته است و نكات نغزي در ميان آورده است. البته، گفتني است كه حديقه سنايي، گويا چنان كه بايد از سوي خود شاعر ويراسته و آراسته نشده است، در حقيقت شاعر چنين فرصتي را نيافته. از اين رو آشفتگيها و درهم و برهميهاي فراواني در آن ديده ميشود، به گونهاي كه در بسياري از موارد به پيش نويس ناويراستهاي ميماند، از اين رو بخش ويژه قرآن نيز به پارهاي از ناهماهنگي و آشفتگي همراه است؛ مثلاً برخي از عناوين ياد شده با بيتهاي آمده در ذيل آن چندان تناسب و هماهنگي ندارد يا برخي نكتهها در ذيل چند عنوان تكرار شده است و پارهاي از واژهها و عبارات را تحريف شده مينماياند.
باري، در اين بخش حديقه، سنايي نخست از قرآن و پارهاي از ويژگيها و اوصاف آن سخن گفته است و سپس به اين نكته مهم پرداخته كه: قرآن ظاهري دارد و باطني. ظاهر آن همين واژهها و آيههايي است كه مينويسيم، ميخوانيم، ميشنويم و ميبينيم. اين ظاهر پردهاي است كه قرآن راستين را يعني؛ حقيقت باطني قرآن را فرو پوشانده است و ما گرچه نخست ناگزير با همين پوشش ولايه بروني قرآن سرو كار داريم، امّا بايد بدانيم كه قرآن حقيقي و حقيقت قرآن، نه همين لايه بروني و واژگاني است. از اينروي بي آنكه اين لايه بيروني را فرو گذاريم، بايد بكوشيم تا به لايههاي دروني قرآن راه يابيم و چهره راستين آن را از پس اين پردههاي واژگاني بجوييم و بيابيم، البته اين مرحله شايستگيها و بايستيهايي ميطلبد، از همه مهمتر و كارسازتر پيراستگي جان و روان و پاكي ديده و دل است. سپس انگشت انتقاد مينهد بر شيوه كساني كه قرآن را همي لايه واژگاني آن ميدانند و تنها به خواندن و شنيدن همين واژهها بسنده ميكنند و براي بهرهمندي از رهنمودهاي قرآن و راه يابي به لايههاي دروني آن، نه هيچ كوششي ميكنند و نه اصلاً به اين چيزها كاري دارند. سپس به اين ميپردازد كه قرآن ريسمان و دستاويزي است كه خدا فرو فرستاده تا ما بدان چنگ زنيم و خويش را از سياهچال بيراهي بر آوريم. نه اين كه آن را ابزار دكان داري و عوام فريبي و سود اندوزي سازيم و اينجاست كه تيغ تيز طنز و طعن را بر ميكشد و به آنان كه به هر گونه و شيوهاي قرآن را دكان سود اندوزي و مردم فريبي ساختهاند، سخت هجوم ميآورد و پارهاي از شيوههاي عوام فريبانه آنان را بر ميشمرد و بدين گونه پرده تزوير، ريا، نفاق و نيرنگ آنان را ميدرد. سرانجام سخن را به شكوه و شكايت قرآن در قيامت، از چنين قرآن خواناني ميكشاند اين بود فهرست وارهاي از ديد و داوريهاي سنايي در باره قرآن. و اينك با آوردن بيتهايي در اين زمينه مطلب فوق را مستدل ميگردانيم.
*قرآن چنان شكوهمند و متعالي و فرا رتبه است كه فكر، فهم، عقل و وهم را در برابر آن جز حيرت و شيفتگي راهي نيست:
وهم حيران ز مشكل صورتهاش عقل واله ز سرّ سورتهاش
ص 171 بيت 13
عقل كل را افكنده در شدّت نفس كل را نشانده در عدّت
ص172بيت7
عقل نبود دليل اسرارش عقل عاجز شده است در كارش
ص176بيت1
به همين دليل شكوهمندي و فرا رتبگي است كه هيچ سخنور بليغ و هنروري نميتواند سورهاي بل آيهاي همانند آن بياورد. نكتهاي كه در خود قرآن نيز چند بار آشكارا آمده است:
عقل و نفس از نهاد او حاجز فصحا از طريق آن عاجز
ص172بيت6
شگفتيها و شكوهمنديهاي خدايي قرآن، تا بدانجاست كه با گذشت روزگاران كهنه نميشود و از طراوت و تازگي نميافتد و روزگاري كه همه چيز را كهنه ميكند و از طراوت و تازگي مياندازد، به حريم والاي آن نميتواند دست اندازد:
نشد از دور طارم ازرق1 عرق2 اوست و تازگياش خَلَق3
1. طارم ارزق: گردش روزگار. 2. عرق: رگ و ريشه و اصل و بنياد هرچيز. 3. خلق: كهنگي.
ص173بيت6
*قرآن ظاهري آراسته و باطني پيراسته و پرورده دارد. يعني هم ساختار زباني و ظاهري آن در اوج شيوايي، زيبايي، رسايي، فصاحت و بلاغت است و هم باطن آن سرشار از حقايق و معارف است و از اين روي هم بروني دل آويز دارد و هم دروني دل پذير:
مغز و نغز است حرف و صورت او دلبر و دلپذير صورت او
ص171بيت14
*از اينجاست كه در ديد دل قرآن خوانانِ قرآن شناس، بهشتي است آراسته و خواني است گسترده كه چون به خواندن آن ميپردازند، خود را بر خواني گسترده در بهشت مييابند:
روضه انس عارفان است او جنّة الأعلي روان است او
ص172بيت12
كم ز مهمانسراي عدن مدان خوان قرآن به پيش قرآن خواني
ص174بيت3
*نيز از اينجاست كه به جان شيريني ميبخشد و درد و داغ آن را درمان ميسازد:
دل مجروح را شفا قرآن دل پر درد را دوا قرآن
ص171بيت17
دل مجروح را شفا ز وي است جان محروم را دوا ز وي است
ص173بيت17
نكتهاي كه در خود قرآن نيز بدينگونه آمده است: «وَ نُنَزِّلُ منَ القُرآن ما هُوَ شِفاءّ وَ رَحمَةّ لِلمُؤمنين…؛ و ما آنچه را براي مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل ميكنيم». (سوره اسراء، آيه 82)، و نيز در رواياتي چون: «و القرآن هو الدواء. همانا كه قرآن دواست». (ميزان الحكمة، ج3، ص2520)
*از اينجاست كه هم آدمي و هم پديدههاي ملكي و ملكوتي از قرآن قوت، قوّت، نوا و نيرو ميگيرند:
زان گرفته مقيم1 قوّت و قوت زاده ملك و داده ملكوت
1. مقيم: همواره، هميشه.
ص171بيت15
* قرآن از درون سو، چراغي است كه راه شريعت و ديانت را براي روندگان روشن و آشكار ميسازد و آنها را از گمراهي و كژ راهي باز ميدارد و از برون سو، باور ديني مردم را پاس ميدارد:
از درون شمع منهجالسلام وز برون حارس عقيده عام
ص172بيت17