شكر در لغت « تصور نعمت و آشكار كردن آن است» و در اصطلاح علم اخلاق آمده است، شكر عبارت است از: شناختن نعمت از منعم و شاد شدن به آن و صرف كردن آن در راهي كه منعم به آن راضي باشد.
از اين تعريف، معلوم ميگردد كه شكر، يكي از برترين اعمال و داراي فضيلت بسيار است و از سه عنصر علم، حال و عمل تشكيل ميشود كه علماي اخلاق آن را به حقيقت شكر تعبير كردهاند. علم عبارت از آن است كه بداني نعمت، استقلال ندارد و وابسته به نعمت دهنده است.
عنصر حال يعني، وقتي كه انسان به منعم حقيقي معرفت پيدا كرد و دانست كه نعمت وابسته به اوست، ثمرهاش اين است كه از اين نعمت، در دل شادي و سروري همراه با خضوع و تواضع ايجاد ميشود، و به اين جهت نعمت را هديهاي از سوي خدا و توجّهي از جانب او به خود ميداند. و امّا سومّين عنصر، عمل ميباشد و آن اقدام به چيزي است كه مقصود و محبوب منعم است، اين عمل ممكن است با قلب، زبان يا اعضاي ديگر انجام شود.
قلب « شكرگزار » همواره به ياد نعمت و بخشش « نعمت گستر » و بزرگداشت و تعظيم خداوند است و در برابر بزرگي و توجّه خداوند اظهار كوچكي و نياز ميكند و با تفكّر در كارهاي بزرگ و مخلوقات گوناگون خداوند و اراده خير رساني به بندگانش، شگفتي خويش را ابراز ميدارد و خضوع و خشوع او افزون ميگردد.
بعد از اين كه نعمت بودن نعمت، يعني ماهيّت واقعيآن، بر شخص عاقل روشن شد، سرچشمههاي شكر از قلب به زبانش جاري ميشود و با قلبش از منعم خود. راضي و سپاسگزاري مي گردد و اين رضايت و سپاس علاوه بر اين كه قلب انسان را سرشار از شكر منعم ميكند، در گفتار و رفتار او هم ظاهر ميشود. يعني فرد شكرگزار به تمجيد و ثناگويي و تسبيح و تحليل ميپردازد و در حدّ فكر و توان خود، او را ميستايد، بنابراين شكر زباني به تنهايي، نعمتي از جانب خداوند است كه نياز به شكر دارد.
مرحلة مهمّي كه در موضوع شكر مورد غفلت واقع شده مرحلة عملي است. شكر عملي، شكر كامل است و از انسان، شاكر كامل ميسازد. شكر عملي ثمرة دو مرحلة شكر قلبي و زباني است. به عبارت ديگر، وقتي كه انسان به دل، نعمت بودن نعمت را فهميد و به زبان آن را اظهار كرد و شكر منعم را به جاي آورد، حق بر اين است كه در عمل نيز شكر خدا را ظاهر نمايد. بنابراين « شاكر حقيقي » بايد نعمتهاي الهيه را صرف رضا و مقصود منعم نمايد و همواره بايد آگاه باشد كه از نعمتهاي خدا در چه مسيري استفاده كند تا مرتكب كفران نعمتهاي الهي نگردد.
شكر به اعتبار نعمت دهنده به سه قسمت تقسيم ميشود :
اوّل شکر انسان از خداوند بوده كه به حكم عقل وظيفۀ الزامي هر انساني است. و پايه آن بر اين است كه انسان، در بندگي اخلاص داشته باشد و همة نعمتها را از خداوند بداند، در هيچ شرايطي به خضوع در غير پيشگاه خدا راضي نشود و هيچ علاقۀ قلبي براي داشتن نعمت از غير خداوند نداشته باشد و راضي به آنچه خداوند اعطا كرده، باشد. بنابراين بهترين نوع شكر از نعمات بيكران خدا، اطاعت و امتثال فرمانهاي اوست، و براي شكرگزاري قبل از هر چيز بايد شخص منعم را شناخت و اينجاست كه خط شكر به خط توحيد منتهي ميشود.
قسم دوم از اقسام شكر، شكر خدا از انسان نيكوكار است. خداوند به نوعي شكرگزار بندگان نيكوكار خويش ميباشد. به اين معني كه خداوند پاداش عمل صالح آدمي را به نيكي ميدهد، بنابراين چون عمل آدمي مورد لطف و شكر خداوند واقع ميشود آن عمل، مشكور خوانده ميشود. ديگر از اقسام شكر، شكر انسان از هم نوع ميباشد. كه خداوند متعال براي رساندن نعمتهاي بيكران خويش به دست بندگان، از مخلوقاتش به عنوان واسطه استفاده ميكند. يكي از شروط شاكربودن اين است كه تمام كساني را كه در راه رسيدن فيوضات الهي به ما كمك ميكنند را مورد سپاس خود قرار دهيم. چون هر نعمتي كه خدا در اختيار بنده خود قرار ميدهد و هر موهبتي كه به او ميبخشد، بوسيله اسباب و وسايط انجام ميگيرد، و بنابراين علاوه بر خداوند كه منعم اصلي و حقيقي است، از مخلوق نيز كه واسطه و سبب اين نعمت و موهبت شده، بايد شكرگزاري نمود. البته انسان، نبايد واسطه و مخلوق را به طور مستقل، منعم واقعي خود بداند، چون اين امر خود نوعي شرك ميباشد.
ملکۀ شكرگزاري داراي آثار بسيار مهمّ فردي و اجتماعي ميباشد.
آثار فردي آن شامل آثار دنيوي و اخروي است، و آثار دنيوي آن عبارتند از فراواني نعمت، كسب فضائل اخلاقي و دوري از زشتيها، دوام و ثبوت نعمت، ايمن بودن از انواع بلاها، و آثار اخروي شامل، كسب پاداش الهي و دوري از عذاب اخروي است.
اما آثار اجتماعي شكر اين است كه اگر همة افراد جامعه تمام نعمتهايي كه در دسترس دارند را ببينند و استفاده بهينه از آنها بكنند، ميتوانند با برنامهريزي دقيق مسائل و مشكلات اجتماعي موجود را برطرف كنند. نكتۀ مهمّي كه در اجتماع مؤثر است اين است كه نعمتها اظهار شود. افراد اجتماع بايد براي بهرهگيري بهتر از نعمتها، خود را به اظهار نعمتها در جامعه عادت دهند. اگر بازگو كردن نعمتها به عنوان شكر وسپاس الهي و نه به عنوان افتخار برتريجويي انجام گيرد، علاوه بر اينكه انسان را در مقام عبوديّت پروردگار تكامل ميبخشد و اثرات مثبت اجتماعي دارد، در روح و جان انسان نيز اثر آرامبخشي ميگذارد.
بنابراين به نظر ميرسد كه اگر افراد اجتماع به تقويت روحية شكرگزاري در خويش بپردازند، به اين معنا كه در برابر خدمت ديگران از آنان سپاسگزاري نمايند، دلهاي افراد به يكديگر نزديك ميگردد و افراد تشويق به خدمت رساني به همنوعان خويش ميگردند.
از جمله آثار ديگر شكر آثار فرهنگي است. فردي كه از نعمتهاي خداوند كه در اختيارش است، استفاده مينمايد، و شكر آنها را به جاي ميآورد، يعني توانسته تواضع و فروتني را در خود تقويت كند، و با اين خصوصيّت اخلاقي بالا در اجتماع حاضر ميشود، و نسبت به تمام كساني كه در اطرافش هستند و به نوبهاي او را در اداي امر زندگي كمك و ياري ميكنند، سپاسگزاري ميكند و با اين رفتار خوب خود، روابط اجتماعي سالم را در جامعه رشد ميدهد و فرهنگ جامعه را رو به ترقي و رشد ميبرد و با تمام وجود باور دارد كه شكرگزاري از زحمات و خدمات مخلوق نيز، راهي براي تشكر و قدرداني از خداوند است. در نتيجه در برابر اعمال مردم هر چند كوچك باشد، از آنها تشكر و قدرداني ميكند. و با اين كار خود، روحيۀ خدمتگزاران در اجتماع را بالا ميبرد. فردي كه خود را در قبال هر نوع نعمتي اعم از نعمتهاي مادي و معنوي مسئول دانسته و هم زمان، غناي طبع هم در او رشد كرده باشد، هيچگونه توقّعي از ديگران ندارد و به هيچ وجه حاضر نميشود كه بار مسئوليّت خود را به دوش ديگران بيندازد، بلكه فردي مسئوليت پذير و انجام وظيفه ميكند، كه اين عملكرد او عكسالعمل متقابل را به همراه دارد، يعني ديگران نيز از او توقعي براي انجام كارهاي خود ندارد. با پيشرفت اين فرهنگ در بين خانوادهها و اجتماع، فعاليّتهاي روزمره انسانها سريعتر انجام ميشود و افراد به صورت فردي مسئوليّت پذير و وظيفه شناس، كم توقّع و خدمتگزار بار ميآورد، كه اين خود بهترين عامل براي ترقي و تكامل اجتماع ميباشد.
در مورد آثار اقتصادي بايد گفت، در اجتماعي كه افراد آن با اظهار نعمت و اظهار بينيازي نسبت به چيزي شروع به حركت و تلاش ميكنند، بايد اثرات پيشرفت اقتصادي را در آن جامعه به روشني ديد و درك كرد اين روحيه شكرگزاري باعث بينيازي اقتصادي جامعه ميشود، زيرا افراد آن جامعه با تلاش و كوشش و به خدمت گرفتن تمام نعمتهايي كه در اختيار دارند شبانهروز تلاش ميكنند، تا پلههاي ترقّي و استقلال مالي را طي كنند، در نتيجه از نظر اقتصادي نيز تأمين ميشوند و دست نياز به سوي كسي دراز نميكنند و با صرفهجويي و قناعت باعث تمكن مالي هر چه بيشتر جامعه ميشوند، در اينصورت با قطع اميد از همه كشورها و همه بيگانگان و باور كردن نعمتهاي خود، دست به تلاش و تكاپو بزنند و از زير بار استعمار و استثمار بيگانگان خارج شوند.
براي اينكه روحيّۀ شكرگزاري در انسان تقويت شود و انسان در زمرة شاكرين به حساب آيد، ميتوان از راههاي گوناگون استفاده كرد كه يكي از آن راهها تفكّر در نعمتهاي خداوند است. اصولاً انگيزه شكرگزاري و گرايش به آن، گاه از اينجا سرچشمه ميگيرد كه انسان، معرفت كامل نسبت به نعمتها پيدا كند و در نعمتهاي الهي تفكّر ميكند. اگر ما در نعمتهاي معنوي يعني هدايت انبيا و رهنمودهاي معصومين ( عليهمالسلام ) و نزول كتب آسماني بينديشيم، آنگاه خواهيم دانست، تا چه حد مواهب بر ما عظيم و توان ما به شكر و سپاس او ناچيز است، در اينصورت پي به شناخت منعم ميبريم پس انگيزه ديگر در روحيۀ شكرگزاري از طريق معرفت نعمت حاصل ميشود و زمانيكه معرفت پديد آمد، به تبع آن، شناخت و معرفت منعم نيز پديد ميآيد. ديگر از اموري كه باعث ايجاد انگيزه و تقويت روحيۀ شكرگزاري ميشود، راضي بودن به قضا و قدر الهي است. اگر انسان به نعمتهايي كه دارد راضي و خشنود باشد و آنها را موهبتي از جانب خداوند بداند و درك كند كه خداوند اين نعمتها را شايسته او دانسته، در نهايت از خالق عالم و دانا، سپاسگزاري ميكند و خود را در برابر شكر نعمتهاي خداوند عاجز و ناتوان ميبيند و از خشنودي خداوند خشنود ميشود.
پس از آنكه انگیزۀ شكرگزاري در انسان ايجاد شد و روحيۀ شكرگزاري تقويت گرديد، انسان در زمرۀ شاكران قرار ميگيرد كه داراي ويژگيهايي ميباشد، از جمله شكر در برابر نعمتها، صبر در برابر بلا، قناعت به قسمت خدا و ترك حمد و تعظيم غير خدا. شخص شاكر، به آنچه از خدا به او رسيده قناعت ميورزد و چشم طمع به دارايي ديگران ندوخته و عتاي خود را در قناعت ميبيند، چنين شخصي با چنين صفات، هرگز حاضر به ستايش و حمد غير خدا نميشود، چرا كه مسببالاسباب حقيقي را تنها خدا ميداند و صاحب تمام داراييها را نيز خدا ميبيند، پس تنها در برابر او سر تسليم فرود ميآورد و خضوع ميكند.
همانگونه كه شكر و سپاس نجات دهنده و رساننده انسان به سعادت ابدي و افزوني نعمت در دنياست، ضد آن يعني كفران و ناسپاسي، از مهلكات و كشانندة آدمي به شقاوت هميشگي و عقوبت دنيا و سلب نعمتهاست.
در تعريف كفران آمده است كه : كفران نشناختن نعمت از منعم و شاد نبودن به آن و صرف نكردن آن در مصرفي كه منعم به آن راضي است.
بنابراين كساني كه كفران نعمت ميكنند از سوي انسانهاي ديگر مورد لرزش و عيبجويي قرار ميگيرند و اينگونه افراد داراي ويژگيهايي ميباشند ا ز جمله اينكه آنان مورد مذمّت قرار گرفتهاند آنان اشخاص مسرف، پست، دوزخي و ميباشند، زيرا نعمتهايي را كه خداوند به آنان عطا فرموده است چه نعمتهاي مادّي و چه معنوي را كفران نمودهاند. مثلاً نعمت پيامبر (صلیاللهعليهوالهوسلّم) و ائمه اطهار (عليهمالسّلام) خصوصاً امام عصر (عجاللهتعاليفرجه الشّریف) مورد كفران قرار گرفته شدهاند. واقعيّت اين است كه اكثر مردم حتي شيعيان و دوستداران ائمه (عليهمالسلام) با حقوق پيامبر (صلياللهعليهوالهوسلّم ) و اهل بيت (عليهمالسلام)، به طور كامل آشنا نيستند و گاهي اصلاً به ضرورت اين نعمت الهي توجّه ندارند، اگر هم موعظهاي شنيده و متذكر شوند به زودي آن را فراموش ميكنند و عنايتي را كه نسبت به امور دنيوي خويش دارند، هيچ گاه در مورد اهل بيت (عليهمالسلام) ندارند، در حالي كه حقّ ايشان از هر صاحب حقّي بالاتر است.
بايد توجّه داشت كه ناسپاسي نعمت، آثار سوء گستردهاي از نظر معنوي و مادّي در زندگي انسانها دارد، از يك سو سبب زوال نعمتها ميشود و از سوي ديگر سبب ميشود كه انسان از معرفه الله دور بماند و اين بزرگترين خسران و زيان است.
حال كه معناي كفران نعمت بر ما معلوم گرديد و آثار منفي آن روشن شد، بر هر انسان عاقلي لازم است كه بداند علّت به وجود آمدن كفران نعمت چيست و شخص مبتلاي به اين صفت ناپسند، چگونه ميتواند از اين بيماري نجات يابد؟
يكي از مواردي كه مانع شكرگزاري، و انگيزهاي براي ناسپاسي قرار ميگيرد اين است كه منعم را نشناسيم. عدم اين شناخت باعث ميشود در مقابل عطايا و نعم او بيتفاوت باشيم، از روزيهاي فراوان اين خالق و رازق مهربان استفاده ميكنيم اما از وجود خداي رحيم و لطيف غافليم. انسان بايد با ديدن نعمت، سعي در شناختن بخشنده آن كرده و حق را در برابر او به جاي آورد. انگيزه ديگر ناسپاسي عدم معرفت به ارزش نعمت ميباشد كه معمولاً چون نعمتها در نظر افراد، حقير و بيارزش است، اين امر سبب ناسپاسي آنها شده است. در صورتي كه اگر انسان فكر كند، درمييابد هر نعمتي كه به دست او ميرسد، صدها نفر به طور مستقيم و غيرمستقيم در تهيه آن مؤثر بودهاند و اينجاست كه بايد از اعماق جان، خدا را شكر كند.
بنابراين پي بردن به اسرار آفرينش در اثر تفكّر و مطالعه، باعث خضوع و خشوع بنده در مقابل خالق مطلق هستي ميشود و اين كرنش و خضوع بهترين نوع سپاس و قدرداني از خداوند متعال است.
ديگر از انگيزه ناسپاسي اين است كه انسانها خود را سزاوار نعمت خداوند ميدانند، مثل اين كه از خدا طلبي دارند، در حالي كه آنچه خدا به بنده عطا ميكند، عين تفضّل و ترّحم است و كسي به عمل و عبادت، استحقاق نعمت پيدا نميكند. ريشه اين كفران نعمت، غرور است و غرور نيز غالباً ناشي از عدم شناخت و جهل به قدر و منزلت انسان در پيشگاه خداست. بنابراين انسان نبايد به عبادت و اعمال خود مغرور شود و خود را سزاوار نعمتهاي الهي بداند، بلكه بايد به اين مطلب توجه داشته باشد كه اگر تمام عمر شكر خداوند كند، حتي قادر نخواهد بود، شكرگزار جز كوچكي از نعمتهاي خداوند باشد.
فراواني نعمت و ارزاني نعمتها، يكي ديگر از انگيزههاي ناسپاسي است. بعضي انسانها در اثر نزول نعمتهاي الهي از هر طرف، دچار غفلت گشته، به آن نعمتها مشغول ميشوند و از شكر عطا كنندة آن باز ميمانند. آيات و مثلهاي قرآني، براي ما انسانها درسي است كه خداوند و نعمتهاي مادّي و معنوي او را سپاس گوييم و در هر حال شكر نعمتش را بجا آوريم.
ديگر از انگيزه ناسپاسي اين است كه انسان معمولاً خود را با كساني كه از نظر دنيوي بالاتر از او هستند مقايسه ميكند، و در نتيجة اين مقايسه، زندگي و نعمتهايي كه خداوند به او عطا كرده، در نظرش پست و حقير جلوه ميكند، و در نهايت به كفران نعمت مبتلا ميشود، و هميشه از خداي خود، گلهها و نزاعهايي دارد.
بنابراين انسان بايد در امور دنيوي به پايينتر از خود نگاه كند و در امور ديني به بالاتر از خويش نگاه كند، در اينصورت روح شكرگزاري در او تقويت ميشود.
در پايان بايد گفت كه انسانها بايد خود را به اين حسنه اخلاقي ملزم كرده و در جهت آن تلاش نمايند و كفران نعمت را از خود دور كنند تا سعادت دنيا و آخرت را شامل حال خود گردانند. والسلام.
1479 بازدید
مفهوم شکر نعمت در قران وسنت
زهرا غیور انزله