انديشه آغازين جهانگردي در گستره تفكر و تمدن اسلام، با« هجرت» شكوفا گرديد. در قرآن مجيد، پيامبران، گروندگان، رهبران و راهيان راه فضيلت و فرهيختگي و فرهنگ بشري، به هجرت تشويق شدهاند.
اينك، بجاست نگاهي بيندازيم به معناي هجرت و كاربرد آن در قرآن.
واژه تازي هجرت به معناي گسستن پيوند دوستي و همكاري، جدايي، دوري و از جايي به جاي ديگر رفتن است.1 بدينگونه، معناي آغازين «هجرت»، گسستن پيوندهاي دوستي و دوري گزيدن بوده است و سپس به مفهوم راهي شدن و كوچيدن به كار رفته است.2 با نگاه به اين واژه شناسي، « مهاجر» كسي است كه براي خواسته و آرمان خويش، كه در چشم او سترگ مينمايد، از خانه، خانمان، دودمان. زادگاه و زيستگاه خود ميبُرد و ميگسلد و رها و گسسته و جدا و بركنار از وابستگيها و پيوستگيها، راهي سرزمين و جايگاهي ديگر ميگردد و همه كوشايي و تاب و توانش را در اين راه به كار ميگيرد.
اين، نخستين گام بلندي است كه براي ساخت و پرداخت تمدن بشري برداشته ميشود.
پيوند ميان واژگان هاجر، هجرت و مهاجر
از ديدگاه رُُنان (renan)، نام هاجر (Hajar)، كنيز مصري ساره كه به همسري حضرت ابراهيم (ع) درآمد، از واژه تازي حَجَر (سنگ) گرفته شده است؛ زيرا، در آغاز ميان دو حرفِ « ح » و « هـ » همساني وجود داشته است.
رنان، هاجر را به عنوان تشخص قبائل پترا (Petraea)3 ي عربستان باستان ميداند كه ظاهراُ داستان هاجر « حَجَر» و «هَجَر» يعني « سنگ» و « گريزنده» سرچشمه گرفته است.4
قديس پُل (St. Paul) نام هاجر را به زبان يوناني « اقامت كوتاه» ترجمه كرده است، چنانكه گويي با « گِر» (ger) يعني يك كوچكننده يا كسي كه موقتي در جايي ميماند، وابسته است5. از همين جا، واژه اروپايي emirgration ( هجرت و مهاجرت) بار معنايي خود را پيدا ميكند. اين واژه اروپايي در ريشه لاتيني خود به معناي بيرون آمدن و ترك كردن است6.
پيشنهاد لويي ماسينيون، براي ريشه شناسي واژهي مهاجر، طرحي نو درافكنده است. او ميگويد: هاجر از زبان حبشي آمده است كه در اصل به معناي «شهر» است. مهاجر يعني مانند هاجر شدن و نيز شهرنشين7 يا به تعبير نگارنده: شهرگرا.
چه ديدگاه رنُان را بپذيريم كه با همساني آوايي ميان « حجر» و « هجر» (نام هاجر) بويژه در شتابان دويدنِ (سعي) او ميان دو كوه سنگي صفا و مروه، مفهوم گيرا و تازهاي پيدا ميكند و چه با پيشنهاد ماسينيون همداستان شويم كه هاجر، يعني شهر و مهاجر يعني مانند هاجر شدن (و از جايي به جايي رفتن ) يك نمود برجسته و چشمگيري از پيوند ميان هجرت جهانگردي و تمدن در برابر ديدگاه تيزبين خواننده پديدار ميشود.
در واقع، هجرت، سرآغاز حركت شگونمند و سرنوشتسازي است كه تمدنهاي بشري را، با آن همه رنگارنگ و گوناگوني، در بستر هموار و پوياي خويش قرار داده است.
سرگذشت هاجر، همسر ابراهيم پيامبر و مادر اسماعيل، تا اندازهاي در منابع مسيحي و اسلامي همخواني دارد. پس از آن كه ساره، همسر سالخورده ابراهيم، كنيز مصري خود (هاجر) را برابرِ يك سنت و آيين آن روز به شوهرش بخشيد، تا با آوردن فرزند، به دمسردي و افسردگي زندگي خويش پايان دهد، اسماعيل از اين كنيز مصري پا به جهان گذاشت. پيامد رشك فراوان و ناسازگاريِ توانفرساي سارا، گريز هاجر از زيستگاه ابراهيم بود. سارا ميپنداشت: فرزندي كه كنيز او از ابراهيم ميآورد، مانند خود آن كنيز، بخشي از دارايياش خواهد بود. آنك، هاجر سرشار از محبتِ كودكي كه آبستن است و چشم به راه مادر شدن، از دنياي تنگ و تيره حسادتها دور ميشود و به تعبير قرآن ( از زبان ابراهيم) : به سرزميني بي آب و گياه و خشك و تفديده كوچ ميكند8.
هاجر، با گريز از تاريكيها، سرزمينها را زير پا ميگذارد. او، در اين گشت و گذارها، كه با سختي و دلهره همراه بود، به جهان خرم و تازهاي پا گذاشت كه نيكبختي و شگونمندي و رستگاري برايش همراه داشت.9
هاجر، به عنوانِ نخستين جهانگرد، نه تنها خود به جهاني نو و نگرشي تازه دست يافته بلكه، با آراميدن در كنار خانهي خدا و جاي گرفتن اسماعيل در دامان پر عطوفتش، به تمدنها واپسين بشري جهت و هدف والا و ويژهاي بخشيد.
در آيههاي فراواني از قرآن مجيد ( براي نمونه: سوره أنفال/75، 74، 72؛ سوره بقره/218، توبه/20؛ نحل/41) هجرت بسان پلي ميان ايمان (گرويدن) و جهاد ( پيكار و نبرد براي خدا) ترسيم شده است: « والذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا.»
گويي ميان گروش و نگرش يك مسلمان و جهانگردي و جهانْديداري و پيكار و مبارزه، پيوندي مقدس و هميشگي بسته شده است.10
آري، هنگامي كه هاجر از بديها ميگريزد و ناگريز به هجرت دست ميزند، خداوند آن همه كوشايي و شكيبايي(سعي) او را ميبيند و آواي پاكش را ميشنود وبه او فرزندي ميبخشد، به نام: اسماعيل. مگر نه اين است كه اسماعيل يعني «خدا آوازش را ميشنود.»
شايان يادآوري است كه يكي از معناهاي واژه تازي «جهاد» زمينِ سرسخت و ناهموار است.11 مهاجر، براي نگاهداشتِ ايمان خويش كه با نيروي آن، به حركت درميآيد؛ از زيستگاه و زادگاهش دور ميشود، سرزمينهاي سخت و سختيهاي زندگي را درمينوردد و به نبرد مقدس برميخيزد. اما در راه پاسداري از آرمان پاكِ خويش، اين مهاجر است كه تن به چشمه نور ميشويد و در سرزميني ديگر جاري ميگردد. مگر نه اين است كه واژه تازي سياحت (جهانگردي) يعني(مانند آب) جاري شدن و روان گرديدن؟12
واژه تازي«رباط» به معناي بستن و پيوند دادن است. به جايي كه اسب را به آن ميبستند، رباط ميگفتند. اين واژه كه با تركيب «رِباطُ الخيْل» در قرآن ديده ميشود( انفال/60) اصطلاح ويژهاي گرديد براي پاسگاههاي مرزي و مرزباني. گذشته از آن كه رباطها يا كاروانسراهاي ميانْراهي در پذيرايي از جهانگردانِ كشورهاي اسلامي و چه بسا نامسلمان نقش سترگي بازي ميكرد، كم كم در پاسداري از مرزها و سرزمينهاي اسلامي، به عنوان پايگاه و پادگان نظامي چهره كارسازي به خود گرفت. در كنار اين موقع نظامي و انتظامي، رباطها كانوني گرديدند براي آموزش تصوّف، دانشهاي اسلامي، نيايش، درمانِ بيماران و حتي برپايي دولتهايي كه براي نمونه دولت مُرابطون در مغرب اسلامي نام خود را از آن گرفت. مرابطون، از سوي ديگر كساني بودن كه خود را وقف دفاع از اسلام ميكردند.13
همين رباطها، به عنوان كاروانسراها و خانقاهها، نه تنها در گسترش دانش و دانش اندوزي سهم داشتند، بلكه، در رواج و آسانْكردِ جهانگردي و در نتيجه، ديدار از شهرها و آشنايي با فرهنگها اثر بزرگي برجا نهادند. مسلمانانِ نيك نهاد و توانگر، با وقف داراييهاي خويش به رباطها، در شكوفايي و برپايي آنها انباز بودند.14
يكي از راههاي خداشناسي و رسيدن به كمال، در نگاه قرآن، سير آفاق بوده است كه از آن به « هجرت بروني» تعبير ميكينم. راه ديگري كه قرآن براي خداشناسي پيشنهاد كرده است، سير اَنفُس است كه در اينجا، «هجرت دروني» ( در برابر هجرت بروني ) نام ميگيرد. در قرآن ميخوانيم:« زود بُود كه بنماييم ايشان را نشانهاي خويش در كنارهاي زمين و در تنهاي ايشان، تا پديدار آيد ايشان را كه آن درست راست است. خود نه بسندست خداي تو كه او بر همه چيز گواه است؟»15
انديشهگري در سرنوشت انسانها و گذشتگان و ياد و يادگارها وكرد و كردارهاي آنان، در نگاه قرآن، به نگرشي باز و نوين پيرامون فلسفه تاريخ ميانجامد. اين نگاه و نگرش كه با گشتو گذار در روي زمين و انديشيدن پيرامون انگيزهها و انگيزشها و دريافتِ ارزشها و ضد ارزشها همراه است، جايگاهي والا و بالا در جامعهشناسي، از يك سو، و فلسفه تاريخ، از سوي ديگر، بازي كرده است. اين همان است كه در قرآن به پندآموزي خودسازي و جامعهپردازي ميانجامد.
در كنارِ گشت و گذار در كرانهها و كنارهها (آفاق)، كه با جهانگردي امكانپذير خواهد بود، انديشهگري و كندوكاو در نشانههاي خداوند براي رهيافت به چگونگي استدلال پيرامون يگانگي و توانايي پروردگار جهان، نيازي حتمي و گزير ناپذير خواهد بود. به گفته عبدالرزاق كاشاني، تنها ديدنِ نمودها و نمادها بسنده نيست بلكه، دستيابي به پرتوهاي صفات خدا كه با «جذب» پيش از « سلوك » همراه است ضروري است.16 اين همان است كه در بالا از آن به هجرت دروني يا « درون گردي» تعبير كرديم.
هنگامي كه خداوند در قرآن انسانها را به نماياندن نشانههاي خود در جهان برون (آفاق) و جهانِ درون ( انفس ) فرا ميخواند، در واقع بانگ ميزند كه هان انسانها! ببينيد و بنگريد و نگرش و گروش پيدا كنيد! آيات ( نشانهها ) جمع واژه آيه ( نشانه) با حرفِ نداي « أيا» (هان!) همريشه است.17 اين آگاهي و آگاهانيدن از همين جا پيداست.
خداوند دو گونه جهان آفريده است: جهانِ بزرگ و پهناور ( كرانهها و كنارهها = آفاق ) و جهان كوچك ( تن و روان آدمي.) بايد به هر دو جهان راه بريم تا به شگفتيها و راز و رمزها آفرينشگري خداوند، روزنهاي تابناك باز كنيم و به آفرديگار دانا و توانا برسيم.18
آمدن واژه آفاق پيش از انفس، تنها به خاطرزيبايي تلفظ وموسيقي كلام در آيه53 سوره فصلت نيست، بلكه نشانگر اهميت جهانگردي و پيشين بودنش بر درونْگردي است.
پيامد سفارش قرآن به گشتوگذار در جهان و جهانگردي، انگيزهاي گرديد بنيادين در پرداخت ديدگاهي تازه در فلسفه تاريخ. ديدار تاريخي و آثار باستاني براي پي بردن به شيوههاي زندگي و انديشهها و پيشههاي گذشتگان،كه در قرآن با كاربرد فعل « سيروا» ( 6بار)19 و « أفلم يسيروا» و « ألم يسيروا» ( 7 بار) 20، بيان شده است، روش و روند ويژهاي به بينش اسلامي تاريخ داده است. بعدها، اصطلاح « سيره» كه كارسازترين روش علمي تفسير قرآن گرديد، از همين واژه « سير» ( رفتن و پيمودن) گرفته شد. براي نمايش اهميت جهانگردي در نگاه قرآن، همين دريافت و برداشت بسيار برجسته و چشمگير است. ميبينيم كه سيره يا زندگينامه پيامبر(ص) بخشي از تاريخ اسلامي و جهاني ميشود.21
براي آن كه « واقعيت» نقش خود را در يافت و دريافتِ مفاهيم تاريخي بهتر بازي كند، قرآن برگشت و گذار و ديد و ديدار از بازماندههاي هنري، فكري، فرهنگي و اخلاقي ملتها و تمدنها تأكيد ميورزد. در اينجا داستانسرايي به هيچ رو مورد نظر نيست. نگاه و نگرش به واقعيتها و سرنوشتها شالوده كار است. اين كار تنها با جهانگردي شدني است هنگامي كه قرآن، براي تفهيم مباني و شالودههاي پاكي، پارسايي، پويايي و پيمانداري دست ميزند، بي درنگ يادآور ميشود كه گزينش اين قالب از بيان و تعبير، در زيباترين و شيرينترين آن، تنها براي پندآموزي و عبرت اندوزي است.22
قرآن، دربسياري از جاها، انسان را به جستجوي سنتها و آيينهاي خداوند در تاريخ فرا ميخواند.23 اين كار، با جهانگردي سفارش شده است ولي نه اين كه تنها ببينيم و از آن بگذريم، بلكه ، بينديشيم و راه اكنون و آينده خويش را از گذشتهها، سرگذشتها و سرنوشتها برگزينيم و در اين بهزگيني، به تاريخ و فلسفه آن قالب نويني بخشيم. اين جاست كه جهانگردي، شالوده جهانبيني ميگردد.
گفتيم، جهانْ ديداري، بيجهانْ انديشي و جهانْ بيني ارزشي نخواهد داشت. كسي كه بينگاه و نگرش و جستجو و تكاپو به جهانگردي ميپردازد، با خطر بزرگ و خانمان براندازي نيز روبه روست: خودباختگي، خودفروختگي و خودفراموشي. جهانگردي، در مفهوم والا و بالايي كه در قرآن آمده است، بايد به انسان، خودآگاهي و خودنگري بياموزد و گرنه ولگردي است.
در برابر كساني كه با جهانگردي به جهانْ نگري ميرسند، افقهاي بيكرانهاي گشوده ميشود كه منش و روش آنان را دگرگون ميسازد. در اينجاست كه واژه قرآني « اعتبروا»، كه يك بار در قرآن به كار رفته است ( حشر/2)، كاربردي علمي و فراگير پيدا ميكند و در انديشه دانشمندان و كارشناسان مسلمان، جاي تازهاي براي خود باز ميكند. رياضيدانان، فيزيكدانان، شيميدانان و دانشمندان علوم طبيعي مانند بيروني، ابن هيثم و رازي، به جاي واژه تجربه و آزمايش (experience)، كه ترجمه اصطلاح يوناني است، از « اعتبار» كه اصطلاح گسترده و بارورتر قرآني است،بهره ميگيرند. « اعبتار»، كه در پي ديدارها و نگرشها به آثار برجا مانده طبيعت و انسانها و فرهنگها و تمدنها در قرآن مفهومي رژف و باريك يافته است،در ساخت نظريههاي علمي دانشمندان اسلامي، نقش سترگي بازي كرده است. درحقيقت، « اعتبار» پيامد فرخنده و خجسته جهانگردي و هجرتِ بروني به چهره قالبي تازه و جاندار براي مفاهيم فني و علمي در آمده اسا.
در كاربردهاي علوم اجتماعي انساني( و از آن ميان، مفاهيم روانشناختي) واژه « عبرت» ( كه 6 بار در قرآن آمده است)24 ما را در حل دشواريها ياريگر است. « اعتبار»، در روششناسيِ علوم طبيعي و « عبرت» در شناختشناسي و جهانبيني و دانشهاي اجتماعي، به انديشهگري و نظريهپردازي ما جهت و هدف ميبخشد. پيوند مقدس و فرخنده جهانگردي و جهاننگري، كه با بستهاي استوار هجرت، به هم جوش خوردهاند، بهتر از اين نمايش در نميآيد.
1ـ « لسان الغيب»، ابن منظور افريقي،ج5/250، دارصادر، بيروت؛ « المفردات في غريب القرآن »، راغب اصفهاني، تحقيق و ضبط محمد سيد الكيلاني/536ـ537، دار المعرفة للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت
2. W. Montegomory Watt, HIJRA, in the Encyclopdeia of Islam, New Edition, P.366.
3. پترا يا سَلْع، شهري بود باستاني در بخش جنوب باختري اردن امروز مركز كشور نبِطيها. اين شهر غني و آبادان در گذشته از اهميت بازرگاني برخوردار بود، ولي، در سال106 ميلادي سقوط كرد و با از دست دادن پايگاه بازرگاني و سوداگري به فراموشي سپرده شد. (Petit Larpousse Ilustre, 1982,1598).
4. H.E.Ryle, HAGAR, in James Hasting ( edited), A Dictionary of the Bible, Edinburg: T.&T. clark, eight Emprission, 1910), Vol. II, P.278.)
5. Ryle, Ibid, p.278.
6. The Oxford English Dictionary.
7. « ميعاد با ابراهيم» ، علي شريعتي/161، چاپ اول، مونا، تهران، اسفند 61.
8. « سوره ابراهيم» آيه 37.
9. « قصص الانبياء»، ابن كثير، تحقيق و تعليق عبدالقادر احمد عطا، ج 1/220-228، الكمتبة الاسلامية ، بيروت ، بيتا؛ «انوار التنزيل و أسرار التأويل» معروف به « تفسير بيضاوي»، بيضاوي، ج3/162، مؤسسه شعبان ، بيروت، بيتا.
Hughes, A Dictionary of Islam, ( New Dehli: Cosmo Publications, 1977), p.154. John D. Davis, The Westmenister Dictionary of the Bible, Revised and Rewritten, ( London and New York: Collin ص s clean Type press, 1994), PP. 221-222; J.Hastings (edited), A Dictionary of the Bible, PP.277-278;
جيمس هاكس، قاموس كتاب مقدس ، واژه هاجر.
10. John D.Davis, the Westminister Dictionary of the Bible, P.272.
11. « الجامع لاحكام القرآن» ، قرطبي ، ج4/333؛ ج8/36، دارالحياء التراث العربي، بيروت، 1405هـ /1985م.
12. «همان مدرك» ، ج8/64.
13. Gerge Marcais, “ RIBAT”, in the Encyclopedia of Islam, New Edition, pp.1150-1152.
14. « التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج»، وهبة الزحيلي، ج 10/51-52، دارلفكر المعاصر، بيروت ، الطبعة الاولي 14111هـ . /1991م.
15. « سوره فصلت» ، آيه 15. ترجمه قرآن موزه پاريس، از مترجمي ناشناس، به كوشش دكتر علي رواقي/245، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1353.
16. « تفسير القرآن الكريم»، منسوب به محي الدين بن عربي، ج2/422-423. دارالقيظة العربيةْ للتأليق و الترجمة و النشر، بيروت، الطبعة الاولي، 1378هـ./1968م. اين تفسير ، به نادرستي به ابن عربي(م:638هـ.) پيوند يافته است. اين تفسير از نگاشتههاي عبدالرزاق كاشاني ، شاگرد مكتب ابن عربي است.
17.« لسان العرب»، ابن منظور، ج14/61.
18. « تفسير قرآن مجيد»،نسخه محفوظ در كتابخانه دانشگاه كمبريج ، به تصريح دكتر جلال متيني، ج2/12، بنياد فرهنگ ايران، 1349.
19. « سوره يوسف»، آيه 109؛ «سوره حج»، آيه 24؛ «سوره روم»، آيه 9، «سوره فاطر»، آيه 44؛ « سوره غافر»، آيه 21، 82؛ « سوره محمد»، آيه 137؛ « سوره انعام»، آيه 11؛ « سوره نحل» ، آيه 36؛ « سوره نمل»، آيه 69؛ « سوره عنكبوت»، آيه 20؛ « سوره روم»، آيه 42.
21. « المدخل الي التاريخ الاسلامي»، محمد فتحي عثمان/ 119، دارالنفائس للطباعة و النشر و التوزيع ، بيروت،الطبعة الاولي 1408هـ./1998م.
22. « سوره يوسف»،آيه 3، 111؛ « سوره اعراف»، آيه 176؛ « سوره هود»، آيه 120.
23. « التفسير الاسلامي للتاريخ»، عمادالدين خليل/114، دارالعلم للملايين ، بيروت، الطبعة الرابعة 1983م.
24. « سوره آل عمران»، آيه 13؛ «سوره يوسف» ، آيه111؛ « سوره نحل»، آيه 66؛ « سوره مؤمنون»، آيه 21؛ « سوره نور»، آيه 44؛ «سوره نازعات»، آيه 26.