اسلام يك نظريه نيست بلكه يك شيوه و اسلوب است ؛ شيوهاي كامل كه برقراري جامعهاي « خدايي» در زمين را هدف خود ميداند به همين سبب اسلام به وضع تعاليم جامعي در سياست، اقتصاد، اجتماع و تعليم و تربيت پرداخته و همة آنها را در قالب و اصولي كلي ريخته است و به اين ترتيب اين تعاليم توانسته است ويژگي خلود و بقا، تكامل، شمول و هماهنگي را براي خود فراهم كند.
اهتمام اسلام آن است كه شيوة حيات و نظام جامعه باشد و به همين سبب است كه به امور زير توجه دارد؛
« إنَّ وَعْدَاٌاللهِ حَقُ فَلاتُغَرَّنَّكُمُ اٌلْحيوةُ اٌلدُّنيا وَلايُغَمَّرنَّكُمْ بِاُللهِ اُلفُرور[1]»
مادر بتها بت نفس شماست
« مولوي »
«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِي اٌبْتَر وَ اٌلْبَحْرِ وَرَزقْناهُمْ مِنَ اٌلطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي كَثيرٍ
مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً [2]»
« يا ايُّهاَ اٌلنّاسُ اِنّا خَلَقْناكُمْ مِن ذَكَرٍ وَاٌنْثي وَجَعَلْناكُمْ شُعوباً وَ قَبائِلَ يَتعارَفوا اِنَّ اٌكْرَمَكُمْ عِنْدَاٌللهِ أََتْقيكُمْ إنَّ اٌللهَ عَليمٌ خَبيرٌ .[3]»
« وَاٌلَّذينَ يَكْنزِونَ اٌلذَّهَبَ وَ اٌلْفِضَّهَ وَلا يُنْفِقونَها في سَبيلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أليمٍ[4]»
« وَمآأُبَّرِيُ نَفْسي إنَّ اٌلنَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِااٌلسّوءِ إلاّمارَحِمَ رَبّيِ اِنَّ رَبّي غَفورٌ رَحيم[5]»
ارزشهاي اساسي اسلام داراي افق بسياري وسيعي است و از ابعاد انعطاف پذيري برخوردار است و هر گونه تجديد طلبي را در راه ترقي و پيشرفت و سازندگي ميپذيرد.
به علاوة آنكه به هيچ وجه نميتوان جمود و تعصب را از نمودها و علايم آن به شمار آورد.
اسلام نظامي است كه نفس بشري را سيراب ميكند و نيازهاي روحي و مادي او را برآورده ميسازد.
اسلام يك نظرية فلسفي يا مذهب صوفي گرانه نيست، بلكه شيوة زندگي است كه با قوانين طبيعت و اصول فطري كه خداوند خلق را بر طبق آن آفريده آميخته است. چنانچه وجدان و عقل و دانش نيز از ديگر آميزههاي اسلام است. آنجا كه خداوند عقل و احساس و وجدان را در اين آيه با همديگر ميآميزد و با تعبير بسيار زيبا، رسا و موجزي ميفرمايد:
« قُلوبٌ يَعْقِلونَ بِها[6]» ، « قلبهايي كه متفكرند» ،پس دين اسلام نه فقط مانند فلاسفه، عقل را به تفكر در آفرينش ميخواند و نه فقط مانند عرفا و صوفيه
معتقد به اشراق و به تعبيري دريافت عاشقانه است، بلكه آميزهاي از هر دوست كه هر دو موهبتي الهي است.
در جاي ديگر ميفرمايد: « لَهُمْ قُلوبٌ لايَفْقَهونَ بِها[7]» تا جايي كه « اوليكَ كاٌلْاَنعامَ بَلْ هُمْ اَضَلَّ، اولئكَ هُمْ اٌلْغافِلون » مخاطب خود را قلبهايي كه نميفهمند قرارداده، آنها كساني هستند كه نميانديشند و در جرگة غافلين قرار دارند، مقام انسان طوري است كه از مرتبة خليفه اللهي كه تاج « وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم[8]» را بر سردارد ميتواند از اوج عزّت به حضيض ذلّت يعني پستتر از چهارپايان سقوط كند و اين است معناي هبوط !
تــن آدمي شـريف است به جان آدميت***نــه همين لباس زيبـاست نشان آدميت
رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند ***بنگــر كه تــا چـه حدست مقام آدميت
اسلام عقيدهاي مادي نيست كه با معيارهاي مادي همخواني داشته باشد . چنانچه تنها عقيدهاي روحاني نيز به شمار نميآيد كه با رؤيا، معجزه و امور خارق العاده هماهنگي داشته باشد و چنين هم نيست كه با ماده و حيات مادي ارتباط نداشته باشد.
اين آية شريفه مؤيد همين مطلب است كه ميفرمايد:
« فَإذا قُضِيَتِ اٌلصَّلوةُ فَاٌنْشِروا فِي اٌلاَرْضِ وَاٌتبَعوا مِن فَضْلِ اللهِ وَ اُذْكٌرٌ اللهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفلِحون[9]»
بلكه اسلام عقيدهاي است كه معنويت و ماديت،هر دو را در بر ميگيرد.
رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايند: « كادَ اٌلْفَقراَنْ يَكونَ كُفراً ». (نزديك است كه فقر به كفر منجر شود.) و فقر كه با كفر رابطة نزديكي دارد حاصل نميشود مگر با احساس مسئوليت نكردن و جهاد نكردن در راه كسب معاش و نهايتاَ انسان مسلمان ناچار است كه با اجتماع بياميزد و در عين حال ايمان قلبي داشته باشد و در برابر گناه نلغزد.
پژوهشگران بر اين نكته تأكيد دارند كه اسلام هرگز در برابر يورش تبليغاتي غرب به سقوط كشانده نخواهد شد، زيرا يك مسلمان اصولاً نميتواند مسيحي يا يهودي باشد، چرا كه اسلام خود كاملتر از مسيحيت است. زيرا اگر مسيحيت تنها يك دين است، اسلام هم دين است و هم قانون و اگر مسيحيت كار قيصر را به قيصر وا ميگذارد، اسلام هم همة امور را تحت اختيار خدا ميداند. اسلام براي دريافت رهاوردهاي عصر جديد، قدرت جذب و انعطاف پذيري بسياري دارد و هيچ مانعي را در مسير آزادي انديشه قرار نميدهد.
حديث « اٌطْلِبواٌلعِلْمَ وَلوبِآلصّين فاَنَّ طَلَبَ اٌلعِبمِ فَريضَةٌ علي كلِّ مُسلم[10]»
چنانچه صلاحيت اين دين از آغاز پيدايش آن بر تمامي ملتها و نژادها به اثبات رسيده است . اسلام ديني است كه براي سطوح مختلف انديشه و تفكر و درجات گونگان اجتماعي شايستگي لازم را دارد .
اسلام ديني فطري است « فَأَقِمْ وَجْهِكَ لِلديّنِ حَنيفاً فِطْرَتَ اٌللهِ اٌلَّتي فَطَرَ اٌلنّاسْ عَلَيْها لاتَبديلَ لِخَلْقِ اٌلله ذلِكَ اٌلديّنٌ اٌلقَيِّمْ و لكِن أكثَرَ اٌ لنّاسِ لايَعْلَمون[11]»
كه نتوانسته است به طرفداران خود چنان نيرويي ببخشد كه تماي قواي ديگر را در هم بكوبد، قوايي كه پيوسته ميكوشيدند تا اسلام را متلاشي سازند ولي اين دين توانست آنها را در يك بوته ذوب كند يا همه را از ميان ببرد.
اسلام توانسته است دو مشكل بزرگ يعني اخوت اسلامي و عدل اجتماعي را كه پيوسته انديشة غرب را به خود مشغول داشته حل كند. وجود قرآن كريم كه خود مصون از هر گونه خطري بوده و صحيح و سالم باقيمانده، اسلام را از سقوط و فروپاشي حفظ كرده است .
« إنّا نحنُ نَزَّلْنَا اٌلذِّ وَ إنّا لَهُ لَحافِظون[12]» .
« إنَّ اٌلمُؤمِنونَ اِخْوَةُ فَاٌصْلِحٌوا بَيْنَ أخَوَيْكٌمْ وَ اٌتَّقُواٌلله لَعَلَّكٌمْ تُرْحَمون[13]».
«يا اَيُّها اٌلَّذينَ امَنوا كونوا قَوامينَ يللّهِ شُهَدآءَ بِاٌلْقِسْطِ وَلايَجْرِ مَنَّكُمْ شَنَآنُ قَومٍ عَلي اَن لاتَعْدِلوا، إعْدِلوا هُوَأقْربُ لِلتَّقْوي[14]»
اسلام از شخص مسلمان وجودي ساخته كه كرامت و عزت خود را داراست و هر جرياني نميتواند او را به جلو براند و به همراهي با قافله وادارد. بلكه اسلام افرادي را ساخته است كه در پرتو وحي الهي و داشتن هدف انساني از ديگران متمايزند.
اسلام توانسته است براي تمامي مشكلات انسان و جامعه راهحلهايي را ارائه كند كه داراي جوهرهاي ثابت ميباشد و هدفي را عرضه ميكند كه داراي وسايل و اشكال مختلفي است .
اسلام اين راهحلها و قوانين را از پيش تحميل نميكندو با اجبار به پياده كردن آن نميپردازد.
اسلام در رويارويي با استعمار جنبشي آزادبخش و در برابر فئوداليسم نهضتي عدالت جو[15] و اجتماعي و در برابر استبداد حركتي شورايي و در برابر تفرقههاي نژادپرستانه، نهضت برادري بوده و هست .
« وَأمْرُهُمْ شوري بَيْنَهُمْ[16] »
اسلام اركان خود را متناسب با دگرگونيهاي عصر و با در نظر داشتن شرايط و ويژگيهاي در حال تغيير تودهها وضع كرده آن هم بدون آنكه از بنيادهاي ثابت خود خارج شود و ميتوان ريشة اين مسأله را در وسعت چهارچوب و انعطاف پذيري ابعاد و قدرت جذب آن دانست.
اسلام شناخت و عقيده و علم و فلسفه را از يكديگر جدا كرده و عقل و احساس و دين و علم را باهم درآميخته است .
به نظر اسلام شناخت آدمي، عام و عقايد او جنبة خصوصي دارد و هر امتي عقيدة خاص خود را داراست .
« لاإكْراهَ فِي اٌلدّين قَدْتَبَيَّنَ اٌلرُّشْدُ مِنَ اٌلْغَيّ[17]»
اسلام علم سودمند را از علم بيفايده جدا كرده است و اعتقاد اسلامي كه بر توحيد تكيه دارد از تقسيمبندي علوم اسلامي به علوم ديني و عقلي پرهيز دارد.
« لاتَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِه عِلْم[18]»
يكي ديگر از اصول تربيتي، زيبا و سازندة اسلام كه در قرآن با بهترين وجه نيكو به آن پرداخته شده، امر به معروف و نهي از منكر است . دليل اهميت اين فرضية الهي زماني بيشتر آشكار ميگردد كه به اين سخن حضرت علي (عليه السلام ) توجه گردد .
ايشان ميفرمايند: « فَإنَّ اللهَ سُبحانَه لَمْ يَلْمَنِ اٌلْقَرْنَ اٌلْماضيَ بَيْنَ أيديكُمْ إلاّ لِتَرْكِهِمُ اٌلْاَمْرَ بِاٌلْمَروفِ وَاٌلنَّهْيَ عَنِ المٌنْكَرْ[19]» .
امر به معروف و نهي از منكر يكي از اركان داشتن يك جامعة صالح و متعادل است ك در آن همة انسانها در كمال آزادي و دينداري، برادرانه و برابرانه در كنار يكديگر زندگي ميكنند. ليكن انجام اين اصل مهم مستلزم رعايت اصول و نكاتي است .
اگر توجه شود در جامعة امروز ما يا به اين اصل آنطور كه بايد پرداخته نميشود و مهجور مانده و يا اينكه روش، صحيح نيست و نتيجهاي معكوس دربر دارد.
براي اينكه حرف يك ناهي از منكر،تأثير ببخشد، در جامعة جواني كه اغلب جوانان به قدرت درك و تجزيه و تحليل مسايل رسيدهاند و حرف اگر متين باشد ميپذيرند بايستي به خود قرآن رجوع شود و اين اصول از لابهلاي آيات قرآن كريم استنتاج شود. خداوند ميفرمايد:
« اُدْعٌ إلي سَبيلِ رَبِّكَ بِاٌلْحِكْمَهِ وَ اٌلْحَسَنَهِ وَجادِلْهُمْ بِاٌلَّتي هِيَ أحْسَن[20]»
پس اين كار بايستي از روي خلوص نيت و نه سركوب كردن فردي انجام شود به بهترين وجه ممكن .
در ثاني امر به معروف و نهي از منكر مراتبي دارد و بايد اين تغيير به صورت تدريجي و با «موعظه حسنه »انجام گيرد.
به عنوان مثال در مسألة تحريم شراب ميبينيم كه خداوند چقدر زيبا و اصولي و در عين حال با روش و اسلوبي صحيح اين حكم را صادر ميكند كه در واقع اگر تأمّل بيشتري شود در مييابيم كه خداوند اگر ميخواست ميتوانست در اوايل بعثت پيغمبر كه مسلمانان شيفتهوار درخواست اصول عملي را از پيامبر داشتند اين حكم را خداوند صادر نكرد، چرا كه به زعم نگارنده اگر ميگوئيم قرآن و اسلام ديني پرتحرك است كه براي همة زمانها و مكانها مصداق دارد در اينجا محقق ميشود كه خداوند در واقع خواسته به مسلماناني كه در سدهها و هزارههاي بعد ميآيند بياموزد كه در هر زمينهاي به قرآن رجوع شود و روش و اسلوب انجام كار از متن قرآن كريم گرفته شود.
در مرحلة اوّل ميفرمايد: « لاتَقْرِبو اٌلصَّلوة وَانْتُم شكاري[21]» با حالت مستي به نماز نزديك مشويد، در مدينه نازل شد،و تنها از ميگساري در بهترين
حالات انسان و در بهترين اماكن يعني نماز در مسجد نهي كرده است .
اعتبار عقلي خود ما و نيز سياق آية شريفه نميپذيرد كه اين آيه بعد از آية بقره و دو آية مائده كه به طور مطلق از ميگساري نهي ميكنند نازل شده باشد و معنا ندارد كه بعد از نهي از مطلق ميگساري ، دوباره نسبت به بعضي از موارد آن نهي كنند، علاوه بر اينكه اين كار به تدريجي كه مطرح شد از اين آيات استفاده ميشود منافات دارد، چون تدريج عبارت از اين است كه اول تكليف آسان را بيان كنند، بعداً به سختتر و سختتر آن بپردازند نه اينكه اوّل تكليف دشوار را بيان كنند، بعداً آسانتر آن را بگويند.
و سپس آية بقره نازل شد و فرمود: « … فيهما إهمٌ كبيرٌ و مَنافعُ لِلنّاس و إثْمُهما أكبَرٌمِن نَفْعِهِما[22]»
و اين آيه بعد از آية سورة نساء نازل شد به بياني كه گذشت و دلالت بر تحريم هم دارد . براي اينكه در اينجا تصريح ميكند بر اينكه شرب خمر اثم است و در سورة اعراف به طور صريح بيان ميكند كه هر چه مصداق اثم باشد خداوند از آن نهي كرده است.
« قل انَّما حَرَّم رَبّي اٌلَفَواحش ماظَهرَ مِنها وَ مابَطَن وَ اٌلاِثم و اٌلْبَغيَ بغَيرِاٌلْحَق[23]»
آنگاه اين آيه در سورة مائده نازل شد و فرمود: « يا اٌيُّهاالّذين آمَفوا إنَّماالخَمر و الميسَر و اٌلاَنصاب وَ اٌلْازَم رِجسٌ مِن عَملِ الشَّيطان فَاَجْتَنِبوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحون[24]»
و سپس « اِنَّما يُريد الشَّيطان اَن يوقِع بينكم اٌلْعَداوَةَ وَ اٌلْقبغْضاءَ فيِ اٌاْخَمْرِ و اٌلْمَسيرِ و يَصّدَّكُم عَنِ اٌلصَّلوة فَهَلْ أنتُم مَنْتَهون[25].»
« اي اهل ايمان ! شراب و قمار و بتپرستي و تيرهاي گروبندي همة اينها پليد و از عمل شيطان است از آن البته دوري كنيد، زنهاركه از آن اجتناب كنيد،شايد رستگار گرديد. »
« تنها هدف شيطان اين است كه با شراب و قمار ميانة شما دشمني و كينه بيندازد و شما را ازراه خدا و از نماز جلوگيري كند، آيا دست از آنها بر ميداريد؟ .»
ميبينيم كه با چه روش علمي و صحيحي خداوند جلّ و علا به تحريم شراب و قمار دست ميزند و يك مرتبه آن را نهي نمي كند.
لذا اگر ما هم در هر زمينهاي از اسلوبهاي قرآني پيروي كنيم محققاً به هدف دست خواهيميافت .
اسلام عقيدهاي مترقي است و مترقي بودن آن نه بدان سبب است كه آراء و ايدئولوژيهاي ديگر را تأييد ميكند بلكه ز آن جهت است كه اسلام نخستين عاملي به شمار ميآيد كه انسان را به جلو رانده و او رااز بندگي، بردگي، بتپرستي، ماديت و شرك به خدا رها ساخته است.
« اٌلْيَومُ أكْمَلْتُ لَكُمْ و اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ رَضيتُ لَكُمُ اٌلاِسلامَ ديناً[26].»
( امروز دين شما را به حد كمال رسانيدم و بر شما نعمت را تمام كردم و بهترين آئين را كه اسلام است برايتان برگزيدم.)
1) قرآن كريم ،ترجمة مهدي الهي قمشهاي ، چاپ دوم ،1375 ،تهران
2) قرآن كتاب هدايت در ديدگاه امام خميني، چاپ دوم،تابستان 1377، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني
3) المنهج القويم للتعلم اللغة القرآن الكريم، عيس متقيزاده ، حميد رضا ميرحاجي، ابراهيم رفاعه، چاپ دوازدهم، 1377، انتشارات سمت
4) معجزات و عجايب من القرآن الكريم، محمد عبدالرحيم،1995، لبنان ، بيروت، طباعه و النشر ، دارالفكر
5) اسلام و جهان معاصر،انور جندي،ترجمة حميد رضا آژير، چاپ اول، 1371 ، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي
6) ترجمة تفسير الميزان، تأليف علامه طباطبايي، جلد 3 ،مؤسسه انتشارات دارالعلم، قم
7) نگاهي به اركان اسلام در نهجالبلاغه، تأليف بنياد نهجالبلاغه، مؤسسه فرهنگي هنري انتشاراتي ضريح آفتاب، 1377.چ
[1] لقمان /33 « البته وعدةخدا حق رحمتي است، پس زنهار شما را زندگاني دنيا فريب ندهد و از عتاب خدا شيطان به عفو و كرنش سخت مغرورتان نگرداند. »
[2] اسراء /72 « و محققاً ما فرزندان آدم را بسيار گرامي داشتيم و آنها را بر مركب بر و بحر سوار كرديم و از هر غذاي لذيذ و پاكيزه آنها را روزي داديم و بر بسياري از مخلوقات خود برتري و فضيلت بزرگ بخشيدم
[3] حجرات /13 « اي مردم ! ما همة شما را ( نخست ) از مرد و زني آفريديم و آنگاه شعبههاي بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد. بزرگوار ( و با افتخار) ترين شما نزد خدا با تقواترين مردمند و خدا از حال شما كاملاً آگاه است. »
[4] توبه /34 « و كساني كه طلا و نقره را گنجينه و ذخيره ميكند و در راه خدا انفاق نميكنند آنها را به عذاب دردناك بشارت ده. »
[5] يوسف / 53 « و من خودستايي نكرده و نفس خويش را از عيب و تقصير مبرا نميدانم زيرا نفس اماره انسان را به كارهاي زشت و ناروا سخت وار ميدارد جز آنكه خدا به لطف خاص خود آدمي را نگه دارد كه خداي من بسيار آمرزنده و مهربان است . »
[6] حج /46
[7] اعراف /179
[8] اسراء /72
[9] جمعه / 10 « پس آنگاه كه نماز پايان يافت باز در پي كسب و كار خود روي زمين منتشر شويد از فضل و كرم خدا روزي طلب كنيد و ياد خدا بسيار كنيد تا مگر رستگار و سعادتمند گرديد. »
[10] جامع الصغير، ح 1/44
[11] روم / 30 « پس راست گردان رويت را به جانب آئين پاك اسلام و از دين خدا كه فطرت خلق را بر آن آفريده است پيروي كن، هيچ تغييري در خلقت خداوند نيست، اين است آئين استوار حق و ليكن اكثر مردم از حقيقت آن آگاه نيستند. »
[12] حجر /9 . « البته ما قرآن را بر تو نازل كرديم و ما هم او را محققاً محفوظ خواهيم داشت. »
[13] حجرات / 10 . « به حقيقت مؤمنان همه برادر يكديگرند،پس هميشه بين برادران خود صلح دهيد و پرهيزكار باشيد، باشد كه مورد رحمت الهي قرار گيرند.»
[14] مائده /8 . « اي اهل ايمان! در راه خدا پايدار و استوار بوده و ( بر ساير ملل عالم ) شما گواه عدالت و راستي و درستي باشيد و البته شما را نبايد عداوت گروهي بر آن بدارد كه از طريق عدل بيرون رويد ، عدالت كنيد كه عدل به تقوا نزديك تر از هر عمل است . »
[15] مائده/8 . قبلاً ذكر شده است
[16] شوري / 38 . « و كارشان را به مشورت يكديگر انجام دهند.»
[17] بقره /256 . « كار دين به اجبار نيست، راه هدايت و ضلالت بر همه كس روشن گرديد. »
[18] اسراء 36. « هرگز بر آنچه كه بدان علم و اطمينان نداري پيروي مكن. »
[19] نهج البلاغه ،خطبة 234/فيض الاسلام . « خداوند سبحان نسل گذشته را مورد لعن و نفرين و عذاب خويش قرار نداد مگر به سبب اينكه آنان امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردند. »
[20] نحل /125 . « خلق را به حكمت و برهان و موعظة نيكو به راه خدا دعوت كن و با بهترين طريق مناظره كن. »
[21] نساء /42
[22] بقره /217 . « در آن دو گناه بزرگي است و سودهاي براي مردم دارد ولي زيان گناه آن بيش از منفعت آن است. »
[23] اعراف/ 32. « بگو پروردگار من تنها فواحش چه ظاهري و چه باطني آن (8) و نيز اثم و ستم بودن حق را تحريم كرده است . »
[24] مائده /90
[25] مائده /91
[26] مائده /3