از خصائص دين ، « راز آلودگي » است . تجربه ديني، آميخته با نوعي حيرت دربرابر سر وجود و راز آفرينش است؛ از اين روي، مذهب سرشار از رمزها « Symbols» ،مدلها «models» و تمثيلها « Analgies» ميباشد.
خدا، روحي كه از او در انسان دميده شده و در وي گوهري ماورايي به وديعه نهاده، روز بازپسين،فرشتگان، وحي، بعثت رسولان ، معجزات آنان و ... حقائقي پر از رمز و رازند. عرش، كرسي، نور، لوح و قلم و غير آن براي ما با زبان تمثيل و كنايه و به گونهاي نمادين تعبير ميشوند. شعائر ديني ، مملو از كنايات و نمادهاست، نمادهايي از رويدادهاي مهم تاريخي و ساير اسرار و رموز ديني. (مثل عشاء رباني در مسيحيت و حج در اسلام)
سرو سر ما در دين با عالم برين، متعالي و نامتناهي است.
( تا لب بحر، اين نشان پايهاست* خود نشان پا درون بحر لاست).
پيامها و رازهايي دريافت ميشود، اما با تمثيلات و كناياتي متناسب با درك و زبان بشر در اين جهان و در حد و اندازه معقولات و مقولات او. از كعبه نشاني است تا ره گم نشود، بلي بانگ جرسي و بوي كسي ميآيد، آيات و جلوههايي هست ولي حقيقت فراسوي همه اينهاست. به قول ياسپرس ما جز رمز چيزي از متعالي (Transcendance) نمي دانيم [1] و به تعبير دوروتي امت ( Dorothy Emmeet ) احساس خشوع و والايي كه در نگريستن به يك بلندي و ارتفاع به آدمي دست ميدهد تمثيلي براي بيان علو و عظمت ذات اقدس ربوبي تلقي ميشود[2].
امروز نماد انديشي « Symbolism» و استفاده از مدلها ، تمثيلها و زبان كنايي حتي در « علم » نيز اجتناب ناپذير انگاشته ميشود.(مثلاً براي تبيين مولوكلهاي شيميايي و معادلات و محاسبات رياضي و فيزيكي و ...). فيزيكي جديد، به صراحت اذعان دارد كه ما حتي خود ماده را مستقيماً ادراك نميكنيم و علم تنها با نمودها و نمادهايي از آن سرو كار دارد . گاهي الكترونها را به صورت موجي تصور ميكند و گاهي به صورت ذره و ...
قرآن، نقطه اوج و آخرين ميراث وحي، حقائق بلند ماورايي را با مثلهايي براي ذهن بشر خاكي نازل و تقريب مي كند.
« همانا ما آن را قرآني عربي گردانيديم باشد كه تعقل كنيد ولي در مرتبه اصلي خويش (ام الكتاب) پيش ما بسي بلند و استوار است[3]».
اين كتاب آسماني، از يك سور روشني و وضوح داشته، مبين و بيان و تبيان نام نهاده شده است و از سوي ديگر، رموز و اسراري دارد. خداوند ظاهر و باطن، پيدا و پنهان است و كلام او نيز، هم آشكار و هم ژرف و نهان و رمز آلود است.
حروف مقطعه، نمونهاي از رازهاي قرآن است و تلقي مسلمانان از آن (از صدر تاكنون) نشاندهنده عنصر نماد انديشي در معرفت ديني است. اين مقاله، نگاهي دارد به انگارههاي گوناگون راجعه به اين حروف، در مأخذي كه ذيلاً بترتيب تاريخي با مشخصات و قيد صفحات ذكر ميشود. خواننده ميتواند براي مورد به مورد مسائل عنوان شده در متن مقاله،به اين مأخذ و صفحات قيد شده مراجعه كند. بنابراين، از ارجاعات مكرر در متن خودداري گرديده است:
1ـ سده 1 هـ . تنوير المقياس، تفسير منسوب به ابن عباس (ف 68 هـ ) فيروز آبادي /3 دارالفكر بيروت، بيتا .
2ـ سده 3 و 4 هـ . جامع البيان، محمد بن جرير طبري (ف 310 هـ) ، ج 1/87 مصر، 1373 هـ.
3ـ سده 4 هـ . تأويلات اهل السنة ، محمد ما تريدي سمرقندي (م 333 هـ ) ، ج 1/33ـ35 مصر، 1391 هـ.
4ـ سده 4 و 5 هـ . التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن طوسي(385 ـ 460 هـ ) ، ج 1/47 ـ 57، بيروت،بيتا .
5ـ سده 6 هـ . الكشاف ،محمود بن عمر زمخشري (ف 528 هـ ) ، ج 1/19 ـ 32 ـ 32 ،بيروت ، بيتا .
6- سده 6 ه - . مجمع البيان ، ابوعلي طبرسي (نيمه قرن ششم هـ)، 1/32 ـ 34 بيروت، 1379 هـ .
7ـ سده 7 هـ . انوار التنزيل و اسرار التأويل ، ناصر الدين عبدالله بن عمر بيضاوي (م 685 هـ )، ج 1/12 ـ 14 مصر 1388 هـ .
8ـ سده 8 هـ . الاتقان في علوم القرآن، جلالالدين سيوطي (1849 ـ 911 هـ)، ج 2/10 ـ 14 مصر 1388 هـ .
9ـ سده 9 هـ . الاتقان في علوم القرآن، جلاالدين سيوطي (849 ـ 911 هـ)، ج 2/10 ـ 14، 1376 هـ .
10ـ سده 11 هـ . الصافي في تفسير القرآن، محسن فيض كاشاني (قرن 11 هـ)، 57 ـ 58 تهران 1356 هـ.
11ـ سده 14 هـ . اعجاز قرآن (تحليل آماري حروف مقطعه)، رشاد خليفه، ترجمه آيت اللهي، همه كتاب،شيراز، 1365 ش .
12ـ سده 14 هـ . الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين طباطبايي، ج 18/6 ـ 16 ،بيروت ،1393 هـ .
13ـ سده 14 هـ . پرتوي از قرآن سيد محمود طالقاني، ايران، شركت سهامي انتشار، 1356 ش ، 1/45 ـ 50 .
گفته شده است كه اين حروف، جزو نامهاي قرآن هستند. طبري اين نظر را از قتاده، مجاهد و ابن جريح نقل كرده است. شيخ طوسي و پس از او طبرسي نيز در تبيان و مجمعالبيان ذكر نمودهاند. قاضي بيضاوي درانوار، اين قول را چنين توجيه كرده كه بعد از حروف مقطعه از كتاب آسماني و قرآن سخن گفته شده است(و لذلك اخبر عنها بالكتاب و القرآن) سيوطي هم اين را يكي از اقوال بر شمرده است.
اين حروف به عنوان نام سورهها نيز تلقي شدهاند. طبري آن را از زيدبن اسلم نقل كرده ،ماتريدي ذكر نموده و زمخشري به اكثريت نسبت داده است. شيخ طوسي و آن گاه طبرسي و سپس بيضاوي هم،هر يك در تفاسير خود اين نظر را از زيدبن اسلم و حسن نقل كردهاند.
سيوطي در اتقان نيز، ضمن اقوال بر شمرده شده است. طالقاني اين نظر را چنين توجيه كرده است كه مثلاً در ايات سوره بقره « الم» تكرار شده است: الم تر الي الذين خرجوا... الم تر الي الملأ من بني اسرائيل ... الم تر الي الذي حاج ابراهيم ... اين آيات در اواخر سوره پي در پي و نزديك به هم آمده و مانند اين مطلب را در سورههاي ديگري كه به حروف جداجدا شروع شده ميتوان يافت.
قرآن خداينامه جاويدان ادبيات آسماني است. روح پيامش توجه دادن جانها به حق تعالي ميباشد، حققتي كه اصل و ذات هستي است. و هر چه هست جلوه و پديداري از اوست. همه هر چه هستند از آن كمترند، كه با هستيش نام هستي برند.
(جهان را بلندي و پستي تويي، ندانم چهاي هر چه هستي تويي)
همه جهان ، فيض و آفرينش خداست. اسماء و افعالش اركان وجود را فرا گرفته و عالم ظهور صفات اوست. قرآن سر به سر سرود خدايي و نغمه دل انگيز اسماء الحسني است. اين است كه از صدر اسلام درباره حروف مقطعه گفته شده كه نمادي از اسماء و افعال حق تعالي استو در اين خصوص رواياتي نيز از پيامبر (ص) و ائمه (ع) و صحابه و تابعين باقي مانده است.
در تفسير منسوب به ابن عباس آمده است: كه الم = ( الف : آلائه، لام : لطفه، ميم: ملكه) يا (الف: الله، لام : لطيف ، ميم: مجيد) و ...
طبري از ابن عباس و سعيد بن جبير آورده: الم = (الف : انا ،لام : الله، م : اعلم) و ...
ماتريدي گفته است : اين حروف سوگندهاي حق به اسماء خود است. شيخ طوسي نيز اين قول را برشمرده كه اينها حرفي از اسماء الله ميباشند.
در مجمع البيان رواياتي و از جمله احاديثي از امام صادق(ع) نقل گرديده كه : المر= (انا + الله + اعلم + اري) ، المص = ( انا + الله = اعلم + افضل ) يا ( انا + الله + المقتدر + الصادق)، الر= (انا+الله + الرؤوف)، المر= (انا + الله+ المحيي+ المميت+ الرزاق)، كهيعص= (انا الكافي + الهادي + الولي + الصادق الوعد) و ... در تفسير بيضاوي آمده است: الرحمن = (الر+ حم+ ن) و از عكرمه و او از ابن عباس و از علي (ع) نقل كرده كه چنين نيايش مينمود: يا كهيعص يا حم عسق.
سيوطي در الاتقان از محمد بن كعب آورده: حم عسق=(الرحمن + العليم+ القدوس+ القاهر) ،طسم = (ذوالطول + القدوس + الرحمن) و اسعيد بن جبير نقل كرده كه حم = (الرحمن + الرحيم ).
آن گاه سيوطي افزوده است كه در زبان عربي گاهي به بخشي از كلمه اكتفا ميشود مثل « قلت لها قفي فقالت قاف»
(به او گفتم بايست گفت ايستادم= ق: وقفت =)
صاحب الميزان ،اين نظريه را از جمله اقوالي دانسته كه ميتوان تأييدي برايش پيدا كرد و سپس افزوده است كه به فرض صحت،اين روايات ، حروف مقطعه رموزي هستند كه دلالت بر معاني دقيقتر و مراتب متعالي تري از «اسماءالله» دارند. يعني وقتي ميگوييم «يا رؤوف » اين سوي صفت رأفت الهي براي ما مطرح است ولي حرف «ر» به آن سوي باطنيتر و ژرفتري از حقيقت رأفت الهي اشاره دارد و تأمل و استعداد بيشتري را ميطلبد همچنانكه علي (ع) ميفرمود: يا كهيعص و ....
بنا به برخي روايات، اين حروف،نه تنها بطور پراكنده نمادي از اسماء حق تعالي هستند بلكه من حيث المجموع، « اسم اعظم الهي» را تشكيل ميدهند. اين را طبري و شيخ طبرسي از ابن عباس، سدي و شعبي و طبرسي از ابن عباس، سدي و شعبي و طبرسي از سعيد بن جبير و سيوطي از ابن مسعود و اين عطيه نقل كردهاند. از امام صادق (ع) نيز روايتي در اين خصوص ذكر شده است (الميزان 18/16 به نقل از معاني الاخبار ) فيض كاشاني نيز در تفسير صافي، ج 1/57،نوشته است:
« هو حرف من حروف اسم الله الاعظم المقطع في القرآن الذي يؤلفه النبي و الامام فاذا دعا به اجيب.
افزون بر اسماء حق تعالي، اين حروف،نمادي ازديگر مقولات ديني نيز تلقي گرديده است . در تنوير المقياس از ابن عباس آمده است كه الم = (الف : الله + لام: جبرئيل + ميم : محمد ). در مورد ديگر حروف نيز چنين برداشتي شده است.
مثلاً يس = (ايها السامع للوحي)، ن = (نصر موعود للنبي) ،ق =(قران يا قوت قلب پيامبر(ص).
فيض مينويسد:
«از اسرار غريب اين حروف آن است كه بعد از تركيب و حذف مكررات ميشوند: صراط علي حق نمسكه»
* ربط دادن اين حروف به حساب جمل و شمارههاي حروف ابجد و ...
در اين زمينه رواياتي نيز نقل شده كه در كهنترين تفاسير مثل تفسير طبري آمده است. اين روايت از ابن عباس است كه :
« وقتي پيامبر براي علماي يهود سوره بقره را ميخواند، الم را به حساب جمل برده و گفتند:
آيا در دين پيغمبري وارد شويم كه مدت حكومت او و سرآمد امتش 71 سال است؟
پيامبر تبسمي فرموده و پاسخ داد المص، الر و المر نيز هست.
در تفسير ماتريدي نيز اين نظر نقل شده كه ممكن است حروف مقطعه رمزي از اجلها و ساير خبرها و امور غيبي باشد. طبرسي جزو اقوال، اين نظر را ذكر كرده كه حروف مزبور اشاره به نعمتها و آزمايشها و مدت اقوام و عمر و اجل آنهاست. (از ابوالعاليه) . در اتقان هست كه « الم غلبت الروم » به همين حساب و كتابها! 583 ميشود كه سال فتح بيت المقدس بوسيله مسلمانان است و موضوع پيش از وقوع آن پيشبيني شده بود.
طباطبايي روايت مربوط به علماي يهود و پيامبر را نقد و تحليل كرده و مينويسد:
« به فرض صحت دلالتي ندارد كه حضرت كار علماي يهود(حساب جمل و ... ) را امضاء و تأييد فرموده باشد. مخصوصاً كه حضرت تبسم نيز كردهاند».
همان گونه كه در قرآن نيز آمده ، كفار به يكديگر ميگفتند كه به اين قرآن گوش ندهيد. آنان هر گاه كه رسول خدا(ص) ميخواست آيات الهي را تلاوت كند كف ميزدند و سوت ميكشيدند تا مبادا بر اثر شنيدن قرآن،تحت تذثير جاذبه شگفت انگيز و اثر خارقالعاده آن واقع شوند.
طبق نظري كه طبري نقل نموده، حروف مقطعه در آغاز بعضي سور، چون امري بديع و بيسابقه بود و توجه اذهان را جلب ميكرد، سكوت و آرامشي را فراهم مياورد تا بقيه آيات را گوش فرا دارند، باشد كه هدايت شوند. در واقع ،اين حروف، شكل ابتكاري و بيسابقهاي از امثال : « الا » و « اما» در عربي و « زينهار» و « هان» در فارسي ميباشد . اين قول در تفاسيري چون تأويلات اهل السنه ، تبيان، مجمع اليان ،انوار التنزيل و در كتب علوم قرآني مثل الاتقان ذكر گرديده است.
شيخ طوسي، از ابو مسلم و قطرب نقل كرده معني حروف مقطعه آن است كه اين قرآني كه شما از معارضه با آن درميمانيد و نميتوانيد نظيري برايش بياوريد از جنس همين حروفي است كه در سخن خويش به كار ميبريد. اين نظر در مجمع البيان نيز ذكر شده است. و در اين زمينه، حديثي از امام حسن عسگري(ع) در كتب تفسيري ما نقل گرديده است . به تعبير بيضاوي كلام از اين عناصر تركيب يافته و اگر قرآن از جانب خدا نبود، عرب با آن همه گشاده زباني و فصاحت، چيزي در حد آيات اين كتاب كه به وسيله فردي امي به آنها ابلاغ شده، ميآورد.
از نظرات جالب درباره حروف مقطعه آن است كه خداوند متعال،به خود حروف سوگند ياد ميكند و اين بخاطر منزلت و اهميت حروف و كلمات و زبان و بيان در حيات بشر ميباشد . شايسته است آدمي حرمت حروف را پاس بدارد و واژهها و تعابير و سخنان راست و با ارزش و مفيدي با آنها درآميزد و بر زبان بياورد. اين نظر در تفسير فيروز آبادي، ماتريدي، مجمع، انوار و غير آن آمده است.
در تفسير طبري و تبيان آمده است:
« سر القرآن في فواتحه»
حروف مقطعه از رازهاي قرآن است.
در مجمع از علي (ع)نقل گرديده است:
« ان لكل كتاب صفوةً و صفوة هذالكتاب حروف التهجي »
براي هر كتابي چكيدهاي وجود دارد و چكيده قرآن اين حروف است.
در همين رابطه بعضي بر ان بودهاند كه اين حروف سري الهي است كه كسي از آن آگاه نيست(لا يعلم تأويله الاالله) و خداوند با آنها ميخواهد اندازه دلبستگي، تعهد و ايمان بندگانش و توقف آنان در شبهات و متشابهات را بيازمايد. فقط كساني كه در دلشان لغزشي وجود دارد د راين زمينه دنبال تأويل ميدوند. اين نظر را تفاسير ماتريدي و تبيان و انوار ذكر نموده است. مجمع البيان به أئمه شيعه نسبت داده و سيوطي ضمن نقل از شعبي، خود نيز اختيار كرده است. بعضي ديگر گفتهاند: اين حروف اسراري بين خدا و رسول اوست و غير راسخين در علم از آن سر در نميآورند . در تفسير صافي راجع به اين حروف آمده است:
« سر الحبيب مع الحبيب بحيث لا يطلع عليه الرقيب»
اما در عمل همانگونه كه در بخشهاي پيشين ديديم تا سده ششم، تعبير و تفسيرهايي از اين حروف به دست داده شده و از سده ششم به بعد نيز افزودن بر ادامه تعبير و تفسيرهاي سنتي، پارهاي تأملات بيشتر و تازهتر در اين حروف صورت پذيرفته است كه ميتوان آغازگر آن را زمخشري صاحب تفسير الكشاف دانست.
وي مينويسد:
« اين حروف در آغاز 29 سوره از قرآن آمده است كه برابر با تعداد حروف الفباست خود حروف نيز 14 حرف از حروف الفبا يعني نصف آن را شامل ميشود و اگر سخن عرب را استقراء كنيم ميبينيم در آن بيشتر از همه، همين 14 حروف به كار ميرود خصوصاً الف و لام كه استعمال زيادي دارد و از اين رو در حروف مقطعه سورههاي بقره، آل عمران، روم،عنكبوت،لقمان، سجده، اعراف،رعد،يونس، ابراهيم، هود، يوسف و حجر آمده است. حروف مقطعه اوايل سور از دستههاي يك حرفي تا پنج حرفي را شامل ميشوند كه با ساختارهاي واژگون در زبان عرب (يك حرفي تا پنج حرفي ) متناسب است.
زمخشري نتيجه ميگيرد كه :
« فسبحان الذي دقت في كل شيء حكمته»
پاك و منزه و متعالي است خدايي كه در هر چيز، حكمت او بسي دقيق و باريك است .
پس از زمخشري، بيضاوي سر رشته تدبرهاي تازه را به دست گرفته و الحق بر كارهاي پيشين افزود. او مينويسد:
« اين از معجزه قرآن است كه حتي با نخستين فونمهاي سوره، اعجاز مستقلي ارائه ميدهد».
وي، ضمن ذكر آنچه پيشتر زمخشري گفته بود، توجيهات ديگري مياورد و در اين زمينه خصوصاً نظريات او، امروز از جنبه آواشناختي بسيار جالب و ارزنده است. وي ، به تفصيل توضيح ميدهد:
« چگونه حروف مقطعه افزون بر اين كه نيمي از حروف الفبايي هستند[الف با نظربه همزه محسوب نميگردد] نصفهايي : از انواع مختلف حروف مثل مهموسه، مجهوره، شديده، رخوه، مطبقه، مفتحه، قلقله و .... را در بر ميگيرند».
باري، تأملات نو درحروف مقطعه، در سده ششم هجري، يعني اوج شكوفايي عقلي، فلسفي ، علمي و فرهنگي تمدن مسلمانان با زمخشري آغاز ميشود. كسي كه از سويي داراي ذوق و نبوغ سرشار أدبي است و از سوي ديگر، مشرب كلامي او « معتزلي» و عقلگراست . اين تأملات در قرن بعد، باز به عنوان واپسين آثار دوره توسعه و تكامل فرهنگ و دانش مسلمانان (سده دوم و سوم تا ششم و هفتم )توسط بيضاوي، كه در اصول و معارف نيز دستي داشت،تداوم پيدا ميكند. اما ديگر در همان سقف باقي مانده و منحني مطالعات در اين زمينه صعود چنداني را نشان نميدهد، تا اين كه پس از گذشت شش هفت قرن! در سده حاضر و بار ديگر بر اثر تحول فكري و اجتماعي جديد در جوامع مسلمانان و به دنبال آن حركتهاي اصلاح و نو انديشي ديني سيد جمال و عبده و ....، مطالعه تازهاي در اين حروف، خصوصاً با بهرهگيري از كامپيوتر، توسط رشاد خليفه مصري، دكتر در بيوشيمي گياهي از كاليفرنيا ، صورت ميپذيرد . وي پس عبدالحكيم خليفه (مهندس بازنشسته ) بود.
حاصل كوششهاي رشاد خليفه كه در تاريخ 1393 هـ /1973 م به پايان رسانيد، اين بود كه :« كاربرد كلمات و حروف در قرآن حساب شده، سنجيده و دقيق است» وي ، تعداد هر يك از حروف الفبا در هر سوره از قرآن و مجموع حروف سورهها را محاسبه و از تقسيم بسامد هر حرف بر تعداد كل حروف سوره، در صد بسامد هر حرف و نيز از بخش كردن بسامد هر حرف بر شماه آيات سوره، ميانگين آن را به دست آورد. وي، با استفاده از برنامهنويسي كامپيوتري ،درصد هر يكاز 14 حرف نوراني (مقطعه) را در هر يك از 114 سوره مباركه،ميانگين هر يك از آن حروف در سورهها و تعداد حروف مزبور در هر سوره و پارامترهاي ديگري را محاسبه كرد و نتايجي به دست آورد.
بعنوان مثال، ميگويد:
« در سوره « ق» و سوره الشوري (حم عسق) بيش از ساير سورهها آمده است و شگفتانگيزتر اين كه تعداد آن در هر دو سوره 57 بوده است.»
اين موضوع را در مورد سوره «ن»، « ص»، حم و .... نيز مطرح كرد و استثناها را براي خود توجيه نمود. مثلاً اگر در مورد حرف «ق » در سه سوره الشمس، القيامه و الفلق نتيجه ناخواستهاي پيشامده ، او گفت در صورت ملاك قرار دادن مجموع سه فاكتور بسامد مطلق، درصد بسامد و ميانگين آيه، فرضيه به قوت خود باقي ميماند. يا در مورد سوره طه، استثنا خوردن پنج سوره «الحج، النور، الفتح،المجادله و التوبه»، با اين عنوان كه همه مدني هستند توجيه گرديده است. اما نتيجه تحقيق او در سوره يس، كاملا معكوس بوده است يعني يوس دراين سوره كمترين بسامد را دارد . رشاد خليفه بقيه حروف مقطعه، برعكس ترتيب حروف الفبايي است ، پس نتيجه نيز بايستي وارونه ميشد وي از اين مطالعات ، توقيفي بودن ترتيب آيات و سورههاي قرآني ، عدم تحريف اين كتاب آسماني، اعجاز آن وحتي ضرورت حفظ رسمالخط عثماني را (مثل صلوة كه نبايد صلوة نوشته شود) نتيجه گرفت. بيشك كار رشاد خليفه، هم در دادهها و پردازش آنها و هم از نظر روشها و نتيجهگيريهايش قابل انتقاد و چون و چرا است، ولي از نظر بحث اين مقاله(انگارههاي مسلمين در طول تاريخ نسبت به حروف مقطعه) ارزش آنرا داشت كه در ادامه مطالعات سنتي ذكر شود.
ميماند يك نكته ديگر و آن اين كه ميبينيم اين نوع بررسيها بيشتر به كتب اهل سنت اختصاص يافته است. تا اين كه در جهان تشيع، علامه طباطبايي(ره)، به دليل مشرب فلسفي و عرفاني خود و در دوره اي از رشد تازه جريان ديني در تاريخ اجتماعي و سياسي ايران معاصر، و خصوصاً با تكيه بر روش كار آمد« مطالعه ارگانيك آيات قرآني » به تأملاتي ابتكاري دست زده است. وي مينويسد در سورههايي كه حروف مقطعه آنها مشترك است(مثل الم ـ الرـ طس ـ حم ) مشابهتي در مضامين و تناسبي در سياقها مشاهده ميشود. همچنين نخستين آيه پس از حروف مقطعه ، در اين سورهها همگونيهايي باهم دارد بنابراين گويا ارتباط ويژهاي بين اين حروف و مضامين سورهها وجود دارد .تا جايي كه سوره الاعراف (المص) آميزهاي از مضامين سورههاي الم و ص را در برگرفته است، همچنانكه سوره رعد(المر) مشتمل بر مطالب سورههاي الر و الم ميباشد. در پايان ميگويد:
« و لعل المتدبر لو تدبر في مشتركات هذه الحروف وقايس مضامين السور التي وقعت فيها بعضها الي بعض، تبيين له الامر ازيد من ذلك».
بدين ترتيب ،در حالي كه بعضي اصرار داشتهاند اين حروف اسرار مخصوص الهي هستند و ديگران نبايد نزديك شوند، از يكسو در عمل همواره تأويل و تعبيرهايي از اين حروف صورت پذيرفته و در كتب تفسير و غير آن ذكر شده است و از سوي ديگر، در قرن شش و هفت و پس از يك فترت در قرن حاضر ،آن هم به طور مشخص در جهان تسنن، كارهايي تازه تر انجام يافته است و در جهان تشيع نيز، اخيراً، علامه طباطبايي سكوت درازي را شكستهاند و ضمن برداشتن گامهايي نو،,اظهار اميدواري كردهاند: كه با تدبر بيشتر در اين حروف و رابطه آنها با مضامين سور و سياق آيات، حقائق بيشتري نصيب ما شود. بلي در حالي كه به نظر برخي، حروف مقطعه براي آزمايش ايستان و دست نگهداشتن و تنها ، ايمان آوردن بوده است، (به قول مشهور: كيفيت مجهول، ايمان واجب و سئوال بدعت است ) از نظر برخي ديگر، حروف مقطعه براي برانگيختن افكار و انديشهها ميباشد.
آية الله طالقاني (ره) مينويسد:
« اين حروف، از آن روي در آغاز بعضي سورهها آمده كه سبب گشوده شدن راه تفكر و به كار افتادن عقلهاي ايماني شود. استعداد انديشه و پژوهش اهل نزر بيدار گشته و ذهنشان به كار پردازد. »
در واقع، تلقي مسلمانان از حروف مقطعه، پابه پاي تحول و تكامل و تنوع و تفاوت روشها و مشربهاي تفسيري و كلامي در دورههاي مختلف تاريخي و شرائط گوناگون اجتماعي، و حتي امكانات متفاوت تكنولوژيك فرق كرده است. حتي ، در اين زمينه ،رواياتي كه در تفاسير گذشته كمتر در آنها انتقاد و اظهار نظر شده،در تفاسير جديدتر نقد و بحث و تحليل شده است( به عنوان مثال بنگريد به چون و چراي علامه طباطبايي در اين روايات چه از حيث سند و چه از جهت دلالت).
* درباره رشاد خليفه، رك /صفحه 111.
[1] اگزيستانسياليسم، پل فولكيه، ترجمه ايررج پورباقر / 115 ـ 133 ، چاپ 1332، اصفهان .
[2] علم و دين، ايان بار بور، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي /255.
[3] سوره زخرف، آيه 4.