آيه شريفه « انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً » [احزاب/33] از آيات محكم كلامالله مجيد است كه علاوه بر روايات فراوان شيعه، به گواهي احاديث بيشمار منقول از طريق اهل سنت نيز در شأن پنج تن آل عبا نازل شده است . اين آيت روشن الهي كه به « آيه تطهير» نامبردار است، حقيقت انسانهاي والايي را ترسيم ميكند كه با گذر از عوامل مادي و خاكي، به عاليترين مرزهاي عصمت و طهارت دست يافته،گوهر انسانيت را تنها به بهاي رضوان الهي و خشنودي خداوند معامله كردند ؛ به گونهاي كه اگر فضيلت و تقواي همه انسانها يك جا جمع شود،قطرهاي در برابر درياي بيكران فضائل آنها بيش نخواهد بود. اينان همان مفسران حقيقي كلامالهياند كه در بيان منزلت رفيع و جايگاه بس بلندشان فرمود:« انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لايمسه الا المطهرون » [ 79ـ78] .
راستي تعصب با جمود فكري تا چه حد بايد باشد كه مفسري، انبوه بيشمار مدارك عقلي و نقلي را به يكبار كنار نهاده،صرفاً با تكيه بر اقوال ضعيف اشخاصي همانند «عكرمه»، دشمن سرسخت علي و سردسته گروهي از خوارج[1] ، نزول آيه تطهير را در شأن اهل بيت از اساس منكر شود؟!
آيا بيتوجهي و سهلانگاري مفسراني نظير فخر رازي به شأن نزول اين آيه، جز عناد و تعصب محمل ديگري ميتواند داشته باشد؟! او كه عليرغم اطناب ممل و زيادهگويي فراوان كه شيوه تفسيري اوست، وقتي به آيه شريفه تطهير ميرسد آن گونه شتابزده و عجولانه از آن رد ميشود كه هر خواننده آشنا به شيوه تفسيرياش را به شدت دچار شگفتي ميسازد؛ حال آن كه بسيار بعيد مينمايد مفسري همچون فخر رازي نداند كه اين آيه از مشهورترين آيات مورد استشهاد شيعه، در اثبات عصمت و طهارت اهل بيت است .
به منظور آشنايي بيشتر با شأن نزول آيه مذكور و نقد و بررسي ديدگاه اهل سنت در اين زمينه، نخست به اصل آيه ميپردازيم:
اين آيه در سوره احزاب و در ضمن آيهاي قرار دارد كه خطاب صدر آيه متوجه زنان پيامبر است و همين امر سبب گرديده است برخي به القاي شبهه پرداخته، نزول آن را در شأن اهل بيت انكار كنند يا زنان پيامبر را نيز در زمره آنان قرار دهند. اصل آيه چنين است:
« و قرن في بيوتكن و لاتبرجن تبرج الجاهلية الاولي و اقمن الصلوة و آتين الزكاة و أطعن الله و رسوله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تهيراً ؛ و در خانههايتان قرار و آرام گيرند و همانند زينت نمايي روزگار جاهليت پيشين زينت نمايي نكنيد و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و از خداوند و پيامبر اطاعت نماييد . همانا خداوند ميخواهد كه از شما اهل بيت هر پليدي [احتمالي و شبهه] را بزدايد و چنان كه شايد و بايد پاكيزه بدارد.»[2]
آيه 28 تا آيه 34 سوره احزاب، درباره زنان پيامبر و تكاليف و وظايف آنان سخن گفته و به صورت خطاب مستقيم و با تعبير « يا نساء النبي » ، يا به گونه خطاب غير مستقيم و با تعبير « يا ايهاالنبي قل لازواجك » آنان را مخاطب قرار داده، وظايف سنگين آنها را بيان فرموده است . همين امر موجب شده است تا گروهي از مفسران متعصب يا مغرض در صدد توجيه آيه برآمده، زنان پيامبر را هم مشمول اهل بيت قرار دهند؛ در حالي كه با نگاهي اجمالي به آيه تطهير و آيات قبل و بعد آن به خوبي ميتوان به اين حقيقت پي برد كه هر گاه مخاطب قرآن زنان پيامبر هستند ،تمامي ضماير به صيغه جمع مؤنث آمده ،حال آن كه همه ضماير در آيه تطهير به صورت جمع مذكر است و اين خود بهترين دليل است كه مخاطبان آيه، گروهي غير از زنان پيامبرند.
پيش از بيان تفصيل دلايل اين مدعا براي روشنتر شدن بحث، مختصراً به شرح و توضيح برخي مفردات آيه ميپردازيم:
چنانكه در مباحث بلاغي و أدبي به اثبات رسيده است، بكار رفتن اين واژه در آغاز هر كلام،نشانگر نوعي حصر و انحصار در معناي جمله است [3] . قرار گرفتن انما در آغاز آيه مورد بحث نيز بيترديد، بيانگر حصر اراده خداوند در اذهاب رجس از اهل بيت است.
مرحوم علامه طباطبائي در اين باره مينويسد:
« كلمة انما تدل علي حصر الارادة في اذهاب الرجس و التطهير»[4]
در اين كه از فعل مضارع « يريد» ،اراده تشريعي مورد نظر است يا اراده تكويني، ميان علماي فريقين اختلاف نظراست . دانشمندان اهل سنت بر اين باورند كه مراد خداوند اراده تشريعي است . در حالي كه به اجماع علماي اماميه، منظور از آن اراده تكويني است؛ زيرا اراده تشريعي امري نيست كه به گروهي خاص اختصاص داشته باشد . اين ارادهي است كه خداوند براي همگان خواسته است . ولي در آيه تطهير خداوند مزيت ويژهاي را براي گروهي خاص برشمرده ، به همين دليل با تأكيد فراوان، از جمله بكار بردن « انما» در صدر آيه و آوردن مفعول مطلق تأكيدي «تطهيراً» در ذيل آن ،آنها را مورد مدح و ستايش قرار داده است .
راغب در كتاب « مفردات الفاظ القرآن» مينويسد:
الرجس الشيء القذر: رجس يعني هر چيز پليد و ناپاك
آنگاه درباره انواع آن ميگويد:
الرجس علي أربعة اوجه، اما من حيث الطبع، و اما من جهةالعقل،و اما من جهةالشرع،و اما من كل ذلك كالميتة[5]؛ يعني رجس چهار قسم است : 1ـ از جهت طبع و سرشت آدمي؛ 2ـ از نظر عقل و خرد؛ 3ـ از جهت شرع و ديانت ؛ 4ـ از تمامي اين جهات، مانند پليدي مردار.
علامه شعراني، رجس را با رجز مترادف ميداند، جز اين كه مينويسد:
بعضي گويند با آن فرقي جزئي دارد يكي به معناي پليدي ظاهري است و ديگري معنوي [6].
براي واژه رجس در كتب تفسير و غير آن، معاني و مصاديق متعددي ذكر شده است كه به پارهاي از آن اشاره ميشود:
ابن جوزي مينويسد:
در معناي اصطلاحي رجس پنج قول است :
الف ـ حسن گويد : مراد از آن شرك است:
ب ـ سدي آن را اثم و گناه ميداند؛
ج ـ به عقيده ابن زيد، مراد از رجس شيطان است ؛
د ـماوردي گويد: شك و ترديد مراد است ؛
هـ ـ در نقل ديگري از او آمده است كه منظور از آن ،معاصي و جرايم است [7] .
ابوحيان اندلسي پس از نقل موارد فوق، در تفسير خودميافزايد:
الرجس يقع علي الاثم و علي العذاب وعلي النجاسة و علي النقائص، فاذهب الله جميع ذلك عن اهل البيت [8]
طبري، مفسر نامدار جهان تسنن، رجس را سوء و فحشا دانسته، به نقل از ابن زيد مينويسد: « مراد از رجس در اين آيه شيطان و در باقي موارد شرك است »[9].
آلوسي پس از نقل مطالب ابن جوزي و ابوحيان كه بعضاً بر اساس ذوق و سليقه شخصي اظهار شده است، مينويسد:« ولايخفي عليك ما في بعض هذه الاقوال من الضعف »[10].
برخي نيز بدون اشاره به مصادق معيني، بر اين باورند كه : « استعار للذنوب الرجس و للتقوي الطهر»[11]
چنانكه ملاحظه ميشود، بسياري از اين اظهارنظرها با تكيه بر دلايل عقلي و نقلي متقني ارايه نشده، بلكه صرفاً بر اساس اجتهاد و استنباط شخصي يا ذوق و سليقه فردي بيان گرديده است و به تعبير آلوسي، ضعف و سستي پارهاي از اين اقوال در همان نظر ابتدايي روشن ميشود؛ زيرا دليلي بر انحصار رجس در يك يا چند مورد خاص وجود ندارد. گر چه پارهاي از اين اظهارنظرها در كتب شيعه نيز راه يافته است، اما به عقيده نگارنده سخن حق، كلام مرحوم علامه طباطبائي است كه ميفرمايد:
رجس به كسره « راء» به معناي قذرات است و قذرات عبارت از وضعيت و حالتي در شيء است كه باعث تنفر و انزجار از آن ميشود. اين پليدي و قذارت يا به حسب ظاهري است ؛ مانند پليدي خوك ،چنانكه خداوند ميفرمايد:« او لحم خنزير فانه رجس» [انعام /145] و يا به حسب باطن شيء است؛ يعني همان پليدي معنوي. مانند شرك و كفر و اثر عمل زشت. همانگونه كه قرآن ميفرمايد: « و اماالذين في قلوبهم مرض فزادتهم رجساً الي رجسهم و ماتوا و هم كافرون» [توبه/125]. در اين ديدگاه ،رجس عبارت از يك نوع ادارك نفساني يا اثر شعوري ناشي از تعلق و وابستگي قلب به اعتقاد باطل يا عمل زشت و ناستوده است [12] .
ديگران نيز با تعميم و توسعه در معناي رجس، آن را شامل تمامي انواع پليديها دانسته بر اين عقيدهاند كه هم اقسام ناپاكيها نظير شرك،كفر. ضلالت، جهالت، اخلاق زشت و همه معاصي اعم از كبائر يا صغائر از موارد رجس به شمار ميآيد و اذهاب تمامي اينها عصمت است و آن به اهل بيت اختصاص پيدا كرده است [13].
اين واژه در لغت به معناي شايسته، سزاوار و افراد تحت تكفل آدمي بكار رفته است . واژه « اهل » غالباً با مضافاليه بكار ميرود چنانكه گويند: اهل الرجل، يعني كسان و خويشان او يا افرادي كه در نسب، عشيره يا قبيله. با او شريكاند. اهل الامر ،يعني واليان و حكمرانان و اهل المذهب، يعني صاحبان دين و آئين[14].
واژه اهل دوازده مورد در قرآن با مضافاليه خاص بكار رفته است كه عبارتند از :اهل الانجيل، اهل البيت ، اهل التقوي ، اهل الذكر،اهل القري، اهل القرية ،اهل الكتاب، اهل مدين، اهل المدينة، اهل المغفرة،اهل الجنة ، اهل يثرب[15].
راغب مينويسد: بيت، مسكن و مأواي آدمي در شب است . ولي به تدريج بدون در نظر گرفتن شب،بر مسكن اطلاق گرديد. جمع بيت، ابيات و بيوت است؛ اما ابيات به شعر اختصاص يافت و براي مسكن،بيوت بكار رفت [16].
واژه بيت در آيه مذكور بدون هيچ وصف يا اضافهي ذكر گرديده و به تعبير مرحوم سيد قطب: خداوند گروهي را اهل بيت ناميد و براي بيت هيچ وصفي ذكر نفرمود،گويا در عالم تنها يك خانه است كه آن قدر معروف و مشهور است كه نيازمند هيچ گونه شرح و توصيفي نبوده و آن خانه، خانه اهل بيت است[17].
گر چه تركيب اضافي فوق به معناي خانواده و خاندان است؛ اما هر گاه به طور مطلق و بدون هيچ قيدي بكار رود، به دليل آيه تطهير،به خاندان پيامبر اختصاص مييابد [18] ؛ بنابراين توجيه تكلف آميز مؤلف محقق كتاب « التحقيق في كلمات القرآن » در نفي سخن مذكور و اثبات عدم اختصاص اهل بيت ـ آنگاه كه مطلق بكار رود ـ[19] به خاندان پيامبر بر تحقيق عميق استوار نبوده، چندان قابل اعتماد نخواهد بود. به ويژه اين كه پيامبر بر تحقيق عميق استوار نبوده، چندان قابل اعتماد نخواهد بود. به ويژه اين كه پيامبر پس از نزول آيه تطهير، ماهها پيش از نماز صبح به در خانه حضرت فاطمه آمده، با صداي بلند ميفرمود :« السلام عليكم اهل البيت و رحمةالله و بركاته ».[20]
به علاوه در حديث قريب به تواتر « ثقلين» ، پيامبر با صراحت اهل بيت را در كنار قرآن قرار داده، چنين فرمود: « اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ....».[21]
آري پس از چنين تأكيدهاي فراوان بود كه اصطلاح مذكور به تدريج به عنوان نامي خاص،بلكه صفتي ممتاز براي جماعتي مخصوص، يعني پنجتن آل عبا گرديد.
يادآور ميشود كه اصطلاح اهل بيت سهبار در قرآن بكار رفته است:
1ـ در سوره هود: « رحمةالله و بركاته عليكم اهل البيت » [ آيه 73] كه مقصود از آن حضرت ابراهيم و همسر اوست ؛ 2ـدر سوره قصص : « فقالت هل ادلكم علي اهل بيت يكفلونه لكم»[آيه 12] كه مراد از آن، پدر و مادر حضرت موسي است؛ 3ـ در سوره احزاب ، كه به آيه تطهير ـ آيه مورد بحث ـ معروف گشت .
نكته قابل توجه در كاربرد سهگانه فوق ، آن است كه تنها در سومين مورد،واژه اهل بيت يك معناي اصطلاحي خاصي به خود گرفته و مصاديق مشخصي يافته است . چنانچه علامه طباطبايي در اين باره ميفرمايد:
و بالبناء علي ما تقدم،تصير لفظة اهل البيت اسماً خاصاً ـ في عرف القرآن ـ بهؤلاء الخمسة و هم النبي و علي و فاطمة و الحسنان . لايطلق علي غير هم و لو كان من اقربائه الاقربين [22].
پيش از اين، به اجمال گذشت كه آيه مذكور در ضمن آيات مربوط به زنان پيامبر قرار گرفته است و همين امر موجب به اشتباه افتادن گروهي شد كه نزول آيه را عام دانسته، زنان حضرت را نيز مشمول آن قرار دهند؛ در حالي كه به اجماع علماي شيعه و بسياري ديگر از دانشمندان اهل تسنن، آيه تطهير نزولي خاص داشته و مخصوص پنج نفري است كه در زير يك عباگرد آمدند و به اصحاب كسا معروف گشتند.
ابن جوزي از علماي بنام اهل سنت مينويسد:
در شأن نزول اين آيه مجموعاً سه عقيده ابراز شده است:
الف ـ برخي نظير عكرمة و مقاتل با اصرار بسيار آن را در شأن زنان پيامبر ميدانند؛
ب ـ گروهي همانند ضحاك،آن را شامل اهل، خانواده، زنان و خويشان حضرت ميدانند؛
ج ـ جمعي ديگر نظير ابوسعيد خدري، ام سلمة،عائشة و انس، نزول آيه را در شأن پنجتن آل عبا ميدانند كه به نظر من به حقيقت و صواب نزديكتر است [23].
بسياري از علماي عامه دخول پنج تن اصحاب كسا را در شمول آيه تطهير انكار نميكنند ؛ اما جماعتي از آنان تخصيص اجماعي شيعه را نپذيرفته، بر اين باورند كه سياق ورود آيه و چگونگي قرار گرفتنش در ضمن آيات مربوط به زنان پيامبر ،به همراه برخي روايات ، بهترين گواه صحت ادعاي آنان و رد مدعاي شيعه است. پيش از پرداختن به نقد تفصيلي اين ديدگاه انحرافي، چند روايت مورد استشهاد آنان را ذكر ميكنيم:
1ـروي ابن جرير عن عكرمة انه كان ينادي في السوق:« انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت » نزلت في نساء النبي خاصة [24] ؛ ابن جرير از عكرمه چنين روايت كرده است كه او در بازارها اين گونه آواز ميداد : آيه « انما يريد الله ...» در شأن زنان پيامبر نازل شده است .
در خور يادآوري است كه روايت مذكور را سعيد حوي در حالي از طيري نقل ميكند كه طبري در ذيل آيه مذكور، بيش از ده روايت در اثبات شأن نزول خاص آيه تطهير در شأن پنجتن آل عبا نقل كرده و تنها همين يك روايت را از عكرمه آورده است [25] . معالاسف ،سعيد حوي همه آن روايات را به يكباره به كناري مينهد و تنها روايت ضعيف عكرمه را دست مايه استدلال خويش قرار ميدهد!
2ـ عن عكرمة انه قال : ليس بالذي تذهبون اليه. انما هو نساء النبي [26] ؛ عكرمه گفته است : واقعيت آن گونه كه ميپنداريد نيست، بلكه اين آيه در شأن زنان پيامبر است.
3ـ عن عروة انه قال :« انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت » قال : يعني ازدواج النبي نزلت في بيت عائشة[27] ؛ از عروة بن زبير نيز نقل شده است كه گفت: آيه تطهير در خانه عائشه و در شأن زنان پيامبر نازل شده است .
اين اقاويل بخشي از مهمترين رواياتي است كه اهل سنت در اين باب بدان استناد ميكنند. نكته جالب اين است كه راويان بسياري از اين روايات اشخاصي همچون عكرمه،مقاتل و عروه هستند كه همگي به دشمني و خصومت با اهل بيت به ويژه شخص حضرت علي معروفند. در پارهاي موارد، از ديگران، نظير ابن عباس هم به عنوان يكي از راويان ياد ميشود؛ اما ترديدي نيست كه چنين نسبتهايي از سوي افرادي مانند عكرمه، غلام ابن عباس انجام گرفته است تا از اين طريق بتوانند براي ادعاي دروغين و ساختگي خويش در بين مردم مقبوليتي دست و پا كنند . از ابن عباس احاديث بسياري در تأييد نزول خاص آيه در شأناهل بيت نقل شده است كه اگر از صحت و استحكام بيشتري نسبت به آنچه اهل سنت ادعا ميكنند برخوردار نباشد ، به طور قطع كمتر از آن هم نخواهد بود و در تعارض اخبار، خبرهاي مرجوع از اعتبار ساقط است. روايات مربوط به نزول خاص آيه، مرجح است ؛ زيرا حداقل ترجيح اين است كه ابن عباس از صحابه و شاهد نزول آيه بود، و اين دسته روايات از نظر كميت و تعداد به مراتب بيشتر از آن چيزي است كه از عكرمه نقل شده است . ولي عكرمه از تابعين است و روايات ادعايي او از نظر تعداد،كمتر از احاديثي است كه از ابن عباس نقل گرديده است.
درباره اين سه نفر هم خواب است اشاره شود كه عكرمه سردسته طايقهاي از خوارج بود كه در راه منصرف ساختن مردم از علي از هيچ كوشش فروگذار نميكرد . علاوه بر اين كه متهم به كذب و جعل حديث بود؛ به گونهاي كه مولاي او،ابن عباس،به صراحت اعلام كرد كه عكرمه به او دروغها نسبت داده است [28].
از ابن مسيب ـ فقيه مدينه ـ نيز نقل شده است كه به غلام آزاد شده خود سفارش ميكرد: مبادا به من دروغ و خلاف واقع نسبت بدهي ؛ آن گونه كه عكرمه بر مولاي خويش (ابن عباس) چنين كرد[29].
به اجمال بايد گفت: عكرمه از سه جهت مورد سوء ظن بود: 1ـ فاسد العقيده بودن به خاطر پيروي از خوارج؛
2ـ فاسق بودن به جهت اخذ صله و انعام از حكام جور؛ 3ـ جاعل و كاذب بودن به دليل جعل حديث و دروغ بستن به صحابه [30].
رواي ديگر ادعاي مذكور، مقاتل بن سليمان است كه بيترديد او را نيز بايد در زمره دشمنان سرسخت اميرمؤمنان ،علي دانست. او از نظر اعتقادي، مشبهه است؛ يعني از زمره كساني كه خداوند را ـ نعوذبالله ـ شبيه به انسان ميپندارند.
ابوحنيفه درباره وي گفته است:
مقاتل در اثبات تشبيه، راه افراط پيش گرفته ،پروردگار را همچون خلق پنداشته است[31].
دكتر محمد حسين ذهبي از دانشمندان سني مذهب معاصر، به تفصيل درباره وضع و جعل حديث به وسيله مقاتل سخن گفته، چنني مينگارد:
مقاتل بن سليمان متهم مجروح ،و لا نعلم احداً من علماء عصره ناله مثل مائاله من الطعن و التجريح... و كان يأخذ عن اليهود و النصاري علم القرآن العزيزي الذي يوافق كتبهم، و كان مشبها يشبه الرب بالمخلوقين و كان يكذب مع ذلك في الحديث [32].
مؤلف محقق مذكور پس از نقل جرح و قدح برخي دانشمندان نسبت به مقاتل مينويسد:
مقاتل بن سليمان كان رجلاً جسوراً ، هو متروك الحديث و مهجور القول، و كان يتكلم في الصفات بما لاتحل الرواية عنه [33].
جاي بسي شگفتي است كه چگونه جماعتي به خود اجازه ميدهند از چنين فردي كه خود به صراحت اعلام ميكنند نبايد از او حديث نقل كرد، سخناني به عنوان روايات مورد قبول، نقل كرده،بدان استناد نمايند! ولي از آن همه احاديث صحيحي كه علاوه بر كتب شيعه، در بسياري از جوامع معتبر حديثي اهل سنت نيز نقل شده است، به اين راحتي دست شسته،از آن صرف نظر ميكنند!
اما راوي سومي كه شأن نزول جعلي آيه تطهير به او نيز منتسب است ،عروة بن زبير، سرسختترين دشمنان مولاي متقيان است. او رسماً حضرت را دشنام داده، احاديث دروغيني در مذمت علي نقل ميكرد . از آن جمله است روايت جعلي ذيل كه ابن ابي الحديد معتزلي به صراحت آن را ساختگي ميداند . طبق اين نقل، وقتي علي به همراه عباس، عموي پيامبر ،به حضور حضرت شرفياب شدند،پيامبر آهسته به عائشه فرمود:اين دو به هنگام مرگ، غير مسلمان از دنيا خواهند رفت !!![34].
ابن ابي الحديد ،پس از نقل سخن جعلي فوق مينويسد:
معاويه گروهي از صحابه و جمعي از تابعين را گرد خود جمع كرده، براي آنها پاداش و مقرري فراواني تعيين نمود و به آنان دستو رداد تا ميتوانند اخبار نادرستي درباره علي جعل كنند و آنها نيز براي رضايت و خشنودي وي و كسب مزد و پاداش بيشتر،در انجام اين كار از يكديگر سبقت ميگرفتند. از جمله اين اشخاص: ابوهريره ،عمروبن عاص و مغيرةبن شعبه از صحابه و عروةبن زبير از تابعين بودهاند [35].
آيا واقعاً ميتوان به روايات چنين اشخاصي اعتمار كرده، شأن نزول آيه تطهير را در شأن اهل بيت عصمت و طهارت به اين راحتي انكار كرد ؟!
چنانكه ملاحظه شد،اعتقاد عمومي اهل سنت و ديدگاه حاكم در بين آنان اين است كه آيه تطهير ،نزولي خاص ندارد؛ بلكه زنان پيامبر و احياناً ديگران هم در شمول آن قرار دارند. مثلاً فخر رازي در اين باره مينويسد:
اختلف الاقوال في اهل البيت،و الاولي ان يقال : هم اولاده و ازواجه ،والحسن والحسين منهم، وعلي منهم لانه كان من اهل بيته بسبب معاشرته ببنت النبي و ملازمته للنبي [36].
به عقيده آنان، قرار گرفتن آيه تطهير در بين آيات مربوط به زنان پيامبر و روايات صحابه و تابعيني كه در شأن نزول آن ذكر كردهاند ،بهترين مؤيد اثبات مدعاي آنان است ؛ اما دلايل فوق هرگز كافي به مقصود نبوده ، به هيچ روي ادعاي آنان را اثبات نخواهد كرد.
اينك دلايل مردود بودن ادعاي اهل سنت را به تفصيل بازگو ميكنيم:
1ـ بحث از تناسب آيات و ارتباط ميان بخشهاي مختلف كلام الهي به ويژه آن دسته آياتي كه به يكباره نازل گرديده ،امري قابل قبول و مورد اعتناست؛ اما نبايد فراموش كرد كه نظم فعلي آيات، بر أتساس ترتيب نزول آن نبوده، به دستور پيامبر انجام پذيرفته است كه اصطلاحاً به آن توقيفي ميگويند؛بنابراين صرف قرار گرفتن آيهاي در ضمن آيات يا آيهاي ديگر به تنهايي نميتواند وابستگي صددرصد آن را با آيات قبل و بعد به اثبات رساند.
تنها نكتهاي كه ميتوان از سياق قبل و بعد آيه تطهير به دست آورد،اين است كه آيه مذكور در ضمن آيات مربوط به زنان پيامبر قرار دارد ؛ اما در اين كه حتماً بايد آن در ارتباط باشد،امري نيست كه به راحتي قابل اثبات بوده يا بتوان بر آيه تحميل كرد؛ به ويژه اگر بر اين واقعيت اعتقاد داشته باشيم كه در پارهاي موارد، صدر آيه در خصوص يك مطلب است و ميانه آن درباره مطلبي ديگر و ذيل آن بيانگر نكتهاي سوم است [37].
2ـ با تدبر در ظاهر آيه تطهير اين حقيقت به دست ميآيد كه در خود آيه قرينه صارفه و معارضي موجود است كه مانع از ورود زنان پيامبر يا ديگر نزديكان حضرت ، در شمول اهل بيت ميشود؛ زيرا تمامي ضمايري كه در آيات مورد بحث به زنان پيامبر بر ميگردد،به صيغه جمع مؤنث آمده است ؛ حال آن كه همه ضماير جمله « انما...» به صورت جمع مذكر است. اگر واقعاً اين آيه زنان پيامبر را هم شامل ميشد،چه انگيزهاي سبب شده است همه ضميرها به يكباره از جمع مؤنث به صيغه جمع مذكر برگردانده شود؟
3ـ در مواردي از قرآن پيش آمده است كه به هنگام بيان مطلبي، خداوند استطراداً يا به صورت جملهاي معترضه،مطلب ديگري را بيان فرموده است كه بعنوان نمونه،تنها به ذكر دو آيه بسنده ميشود:
الف ـ در داستان حضرت يوسف آمده است :فلما رأي عميصه قد من دبر قال انه من كيدكن إن كيدكن عظيم، يوسف اعرض عن هذا، و استغفري لذنبك انك كنت من اخلاطئين[يوسف/29 ـ 28] .
چنانكه ملاحظه ميشود، در اثناي سخن از كيد زليخا و مكر زنانه وي ، جمله معترضه « يوسف اعراض عن هذا» آمده است كه به قبل و بعد خود ارتباطي ندارد،بلكه خود جمله مستقل و مجزايي به شمار ميآيد.
ب ـصريحتر و روشنتر از مورد فوق ، آيه سوم سوره مائده است كه ميفرمايد:
حرمت عليكم الميتة والدم و لحم الخنزير و ما اهل لغيرالله به والمنخنفة و الموقوذةو امتردية و النطيحةو ما أكل السبع الا ما ذكيتم و ماذبح علي النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلكم فسق ، اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشون واخشون، اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً فمن اضطر في مخمصة غيرمتجانف لاثم فان الله غفور رحيم [مائده 3] .
علامه طباطبائي ميفرمايند:
اگر در صدر و ذيل آيه با دقت و تأمل ژرفتري نظر شود،اين حقيقت به دست ميآيد كه در افاده معنا ،خود كلامي تام است و كامل شدن معنايش متوقف بر « اليوم يئس الذين كفروا...» يا « اليوم اكملت لكم دينكم ...» نيست. و اساساً به هيچ وجه نميتوان ميان آغاز و انجام اين آيه و آنچه در ميانه آن قرار گرفته است، ارتباطي از جهت معنا پيدا كرد. بلكه بايد گفت « اليوم يئس الذين كفروا ...» خود،آيه كامل و مستقلي است كه به عنوان يك جمله معترضه در وسط آيه مذكور قرار گرفته است و در دلالت و بيان خويش ابداً نيازمند قبل و بعد خود نيست؛ بنابراين چه بگوييم اين آيه به يكباره نازل گرديده،يا گفته شود كه آيه « اليوم يئس الذين كفروا ....» نزولي مستقل داشته و به دستور پيامبر در اين بخش از آيه سوره مائده قرار گرفته است،از يك حقيقت نميتوان غافل ماند و آن اين كه دو جمله مذكور آيهاي مستقلي به شمار ميايد و هيچ يك در افاده معنا به ديگري وابسته نيست.
دليل بارز اين مدعا هم روايات فراواني است كه از طريق شيعه و سني در شأن نزول خاص آيه « اكمال دين» نقل شده است [38] . در بسياري از اين روايات بدون هيچ اشارهاي به قبل و بعد ايه « اليوم يئس الذين كفروا ...» به شأن نزول اختصاصي آن پرداخته شده است [39].
4ـ ادعاي نزول يك باره آيه تطهير و آيات قبل و بعد آن مطلبي است كه در هيچ يك از روايات مربوط به شأن نزول آن ذكر نگرديده است؛ گر چه بر فرض پذيرش، نزول يك باره آن هم ،باز نميتوان وجودجملههاي معترضه را ، همانگونه كه مشاهده كرديم، در اثناي آيات انكار كرد. آنچه در اين زمينه بيان ميشود، پيش از آن كه به دليل متقن عقلي يا نقلي مستند باشد،به اجتهاد شخصي و اعمال سليقه فردي مفسراني استناد دارد كه خود با تكيه بر سياق آيات و حب و بغض نسبت به خاندان پيامبر چنين نتيجهگيري نمودهاند . آنچه به حقيقت نزديكتر مينمايد،اين است كه آيه تطهير نزولي خاص داشته و به دستور شخص پيامبر در اين بخش از آيات قرار گرفته است[40].
5ـ همانگونه كه برخي مفسران اهل سنت نيز يادآور شدهاند، صرف قرار گرفتن آيه تطهير در ضمن آيات مربوط به زنان پيامبر ،و صرف اعتماد و استناد به معناي لغوي واژه اهل،نميتواند جواز دخول آنها در زمره اهل بيت حضرت باشد [41]. اين حقيقت را علاوه بر آنچه اشاره شد،ميتوان از داستان حضرت نوح هم استنباط كرد. آنچا كه ايشان به سائقه عواطف و احساسات پدرانه، از خداوندنجات فرزند خويش را از هلاكت حتمي طلب ميكند؛ لكن ذات اقدس اله به صراحت ميفرمايد: يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح [هود / 46].
بر حسب عرف و لغت،واژه اهل به زن و فرزند هم اطلاق ميشود؛ اما چنانكه در آيه مذكور مشاهده ميشود، ممكن است به دلايلي اين عنوان برداشته شده، همسر و فرزند انسان از شمول اهل وي خارج گردند. اگر بر اين نكته حقيقتي ديگر اضافه شود كه پس از نزول آيه تطهير، ام سلمة ـ از همسران باوفاي پيامبر ـ از آن حضرت درخواست كرد كه او را هم به اصحاب كسا ملحق سازد،اما حضرت با تعبير محترمانه « انك علي خير»،او را از الحاق به اهل بيت مانع شد،به خوبي دانسته ميشود كه تنها ارتباط همسري با فرزندي نميتواند آن اندازه مهم و اساسي باشد كه ساير روابط الهي يا انساني را تحتالشعاع قرار دهد. چنانكه ممكن است عكس اين قضيه هم صادق باشد و مثلاً فردي كه هيچ ارتباط سببي يا نسبي با شخص ديگري ندارد، به دليل ارتباط روحي عميق و پيوند اعتقادي شديد، در زمره اهل بيت وي قرار گيرد. و از قضا چنين ارتباطي رخ داده است و آنگونه كه فريقين از پيامبر نقل كردهاند ،ايشان درباره سلمان فرمود: «سلمان منا اهل البيت »[42] و بر همين صل اصيل و استوار است كه برخي به جاي سلمان فارسي، تعبير زيباي سلمان محمدي را به كار ميبرند. ناگفته پيداست كه مراد پيامبر اين نبود كه سلمان هم در زمره اهل بيت و اصحاب كسا قرار گرفته است،بلكه تكيه حضرت بر اين واقعيت بوده است كه سلمان از نظر درجه ايمان و قوت اعتقاد بدان پايه از كمال رسيده است كه همپاي اهل بيت قرار گيرد.
6ـ رواياتي كه نزول آيه را خاص اهل بيت و منحصر در پنج ذات مقدس ميداند، از نظر كميت در حدي است كه نه تنها به هيچ وجه قابل توجيه يا انكار نيست، بلكه بايد گفت به سر حد تواتر معنوي هم ميرسد.
علامه طباطبايي در اين باره مينويسد:
روايات اين موضوع از هفتاد حديث هم تجاوز ميكند. بسياري از آن را اهل سنت به طرق متعدد ـ نزديك به چهل طريق ـ از علي ، امام حسن ،ام سلمه،عائشه، ابوسعيد خدري، سعد ،واثلة بن اسقع،ابوالحمراء ابن عباس،ثوبان غلام پيامبر و عبدالله بن جعفر نقل كردهاند. و از طريق شيعه هم بيش از سي طريق از حضرت علي ، امام سجاد ،امام باقر ،امام صادق ،امام رضا ،ام سلمة،ابوذر، ابوليلي، ابوالاسود دوئلي، عمروبن ميمون و سعد بن ابي و قاص نقل شده است [43].
در بين مفسران اهل سنت، بيشترين روايات اين باب را محمد بن جرير طبري در تفسير خود و حافظ جلالالدين سيوطي در « الدرالمنصور» گردآوردهاند؛ اما نكته قابل توجه اين است كه طبري از حدود پانزده روايتي كه در شأن نزول آيه تطهير ذكر كرده تها يك روايت ـ آري تنها يك روايت ـ آن هم از عكرمه در اثبات ادعاي اهل سنت آورده است[44] و سيوطي از ميان نزديك به بيست و پنج روايت،تنها پنج حديث در تأييد نظريه عامه نقل كرده است [45] . اكون جاي اين پرسش باقي است كه آيا عليرغم كثرت و فزوني رواياتي كه شأن نزول آيه تطهير را خاص پنج تن آل عبا ميداند [46] و از نظر حجيت و اعتبار اگر از روايات مخالفش محكمتر و قويتر نباشد،لااقل در حد و اندازه آن است و اگر در كتابهاي اهل سنت بيش از كتب شيعه نقل نشده باشد،مطمئناً كمتر از آن نخواهد بود،باز هم بايد چشم و گوش بسته از منقولات جعلي تابعين معلومالحالي همانند عكرمه يا ديگران پيروي كرده،زنان پيامبر را هم در شمول آيه جاي داد؟!
7ـ اصرار پيامبر در معرفي مصاديق مشخص اهل بيت و تأكيد فراواني كه ماهها پس از نزول آيه تطهير به منظور تثبيت اين عنوان براي جماعتي خاص به عمل آوردهاند،خود بهترين گواه انحصار نزول آيه در شأن پنجنفري است كه در زير يك عبا گرد آمده بودند. رواياتي كه به بيان سبب نزول آيه پرداخته است،ضمناً بر اين نكته نيز تأكيد دارد كه بعد از نزول آن پيامبر چندين ماه ( از چهار تا نه ماه) به هنگام رفتن به مسجد براي اقامه نماز صبح به در خانه حضرت فاطمه آمده ،چنين ميفرمود: « السلام عليلكم و رحمة الله و بركاته،الصلاة يا اهل البيت ».[47]
ترديدي نيست كه اگر ديگران هم در شمول اهل بيت جاي داشتند،بايد در بين دهةا روايتي كه در اين باب از پيامبر نقل شده است، لااقل يك روايت وجود داشته باشد كه حاكي از اين باشد كه پيامبر در حق آنان هم چنين دعايي كرده است واگر واقعاً چنين روايتي وجود داشت،انگيزه بزرگ نمايي آن نزد عامه بسيار زياد بوده و با تعصبي كه در اين زمينه بروز دادهاند، قطعاً آن را با آب و تاب فراوان نقل ميكردند. لكن نه تنها چنين نمونهاي در ميان نيست، بلكه مطلب درست خلاف آن است و در اكثر روايات اين باب چنين آمده است كه پس از نزول آيه،ام سلمه از پيامبر درخواستكرد كه او را نيز در جمع اصحاب كسا جاي دهد و پيامبر با فرمودن عبارت « انك علي خير» به صورتي بسيار ظريف و محترمانه مانع از دخول او در جمع آنان گرديد.
8ـ از مهمترين دلايل اثبات نزول اختصاصي آيه تطهير در شأن اهل بيت ، احتجاجهاي فراوان ائمه ،در موارد متعدد به آن است . گر چه ممكن است در بدو امر چنين به نظر آيد كه استدلال پيشوايان دين به آيه تطهير و استشهاد آنان بدان، دليلي شيعه پسند است،اما آنچه اين استدلال را متين و متقن ميسازد آن است كه عليرغم احتجاج متعدد ائمه بدان،هرگز سخني خلاف كه نشانگر انكار آن از سوي مخالفان باشد به ميان نيامد.
ميدانيم كه دشمنان اهل بيت همواره در صدد بودند تا به هر وسيله ممكن،مقام و موقعيت ائمه را تضعيف نموده،ارزشهاي والاي آنها را ناديده انگارند. بيترديد، يكي از سهلترين راههاي ممكن براي نيل به چنين مقصودي آن بود كه به گاه احتجاج ائمه به آيه تطهير، به مجادله با آن برخاسته، نزول خاص آيه را در شأن آنان انكار نمايند؛ بگذريم از اين كه اگر چنين حقيقتي در ميان نبود، پيشوايان دين هرگز به ناحق بدان استدلال نميكردند. نبودن حتي يك مورد از چنين مخالفتهايي، به طور ضمني نشانگر اين حقيقت است كه :
اولاً مصاديق اهل بيت همان پنج نفري بوده است كه در زير يك عباگرد آمدند؛
ثانياً اين مصديق براي همگان شناخته شده و مشخص بوده است ؛
ثالثاً هيچ كس در اين واقعيت ترديد نداشته،جاي ابهام يا پرسشي برايش باقي نمانده بود.
به منظور آشنايي بيشتر با احتجاجهاي ائمه به ذكر چند نمونه به اجمال بسنده ميشود:
الف ـ اميرمؤمنان، علي در روز شوري ، خطاب به همگان چنين فرمود:
انشدكم الله هل فيكم احد انزل فيه آية التطهير علي رسوله، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ... فاخذ رسولالله كساء خيبرياً فضمني فيه و فاطمة و الحسن و الحسين ثم قال يا رب هؤلاء اهل بيتي فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً غيري ؟ قالوا: اللهم : لا .[48]
ب ـ باز آن حضرت در احتجاج بر ابوبكر چنين فرمود:
فانشدك بالله الي و أهلي و ولدي آية التطهير من الرجس، ام لك و لاهل بيتك؟
قال : بل لك و لاهل بيتك [49].
ج ـ امام حسن در ضمن خطابهاي چنين فرمود:
ايها الناس من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني فانا الحسن بن محمد،انا بن البشير، انابن النذير، انابن الداعي الي الله عزوجل باذنه، انا بن السراج المنير و انا من اهل البيت الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً [50].
اگر همه روايات مربوط به شأن نزول آيه تطهير را يك جا گرد آورده،دستهبندي كنيم، حاصل را ميتوان در سه عنوان ذيل خلاصه كرد:
1ـ بيشترين روايات اين باب از ام سلمه،همسر بارفاي پيامبر ، نقل شده است كه جملگي بيانگر نزول خاص نزول خاص آيه در خانه او و در شأن پنجتن آل عبا است .
2ـ برخي روايات بر اين نكته اصرار دارد كه آيه درغير خانه ام سلمة نازل گرديد، گر چه نزول آن به اهل بيت اختصاص دارد . مانند روايتي كه از زينب ، يكي از همسران پيامبر نقل گرديده است [51].
3ـ پارهاي روايات از اشخاصي نظير عكرمه و عروه نقل شده است،حاكي از نزول عام آيه كه شامل زنان پيامبر هم ميشود.
با توجه به آنچه اشاره شد ميتوان گفت : روايات قمس دوم گر چه از اعتبار چنداني برخوردار نيست، اما با احاديث نوع اول تضاد اساسي ندارد و ميتوان با معيارهاي دراية الحديث ميان آنها جمع و سازش برقرار كرد.
اما احاديث نوع سوم به دلايلي كه ذيلاً به اختصار اشاره ميشود، تاب مقاومت در برابر روايات دسته اول را نداشته بايد دور انداخته شود:
يك ـ احاديث نوع اول از نظر كميت و تعداد در حدي است كه روايات قسم سوم را ياراي ايستادگي در برابر آن نيست .
دو ـ آنچه در قسم اول نقل گرديد، عمدتاً از اشخاصي موثق و قابل اطمينان است،به گونهاي كه احتمال جعل و وضع، يا تصحيف و تحريف در آن بسيار ضعيف است . به خلاف روايات قسم سوم كه معمولاً از اشخاصي است كه به دشمني با اهل بيت و بغض علي يا به كذب و جعل متهماند.
سه ـ بسياري از روايات نوع سوم بر أتساس ذوق و سليقه فردي يا اجتهاد شخصي راوي است؛ در حالي كه در احاديث قسم اول، راوي خود شاهد ماجرا و حاضر در زمان نزول ايه بوده است.
چهارـ اگر واقعاً نزول آيه عام بود، چرا در هيچ موردي در تاريخ نيامده است كه همسران پيامبر در حوادث و ماجراهاي تلخ و ناگوار بسياري كه پس از رحلت پيامبر پيش آمد،حتي در يك مورد بدان احتجاج باشند؟ يا لااقل با اشارهاي به اين واقعه ، در صدد توجيه اعمال خود برآمده، رفتار خويش را منتسب به فرموده پيامبر كنند؟
پنج ـ اگر نزول آيه در شأن زنان پيامبر هم بوده است، آيا براي درخواست ام سلمه كه شيعه و سني آن را نقل كردهاند، هيچ توجيهي باقي ميماند؟ آيا ام سلمه نميإانست كه مشمول آيه قرار گرفته است و از پيامبر درخواست كرد كه او را در زمره آنان جاي دهد،ولي آن حضرت چنين نكرد؟
شش ـ اگر با ملاكها و معيارهاي دراية الحديث يا علم رجال به بررسي احاديث اين باب و راويان آن بپردازيم، جاي اين پرسش باقي است كه آيا روايات عكرمه يا عروه با آن سابقهاي كه در دشمني با هل بيت داشتند، در درجه اول اهميت قرار دارد يا احاديث منقول از امسلمة و ابن عباس كه هر دو از بهترين اصحاب پيامبر بودند؟
هفت ـ اگر روايات مربوط به شأن نزول خاص آيه تطهير تنها در متون روايي شيعه بود،شايد ادعاي برخي بزرگان اهل سنت تا حدودي پذيرفتني و قابل قبول بود. اما بايد توجه داشت آنچه از صاحبان انديشه و قلم اهل تسنن در اين باب نقل شده است،قطعاً كمتر از منقولات شيعه نبوده، بلكه حتي تعدادي از آنان به صحت اين احاديث تصريح كردهاند . چنانكه ترمذي پس از نقل نزول خاص آيه مينويسد:« هذا حديث حسن صيحيح و هو أحسن شيء روي في هذالباب »[52].
و حاكم نيشابوري پس از نقل شأن نزول مذكور از عايشه مينويسد:
« هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين»[53]
با توجه به دلايل اجمالي فوق است كه ميتوان با قاطعيت تمام گفت: آنچه در نزول عام آيه،روايت شده است، به هيچ وجه با واقعيت سازگاري نداشته، بدون ترديد دنبال كننده همان سياستي است كه موجبات خانهنشين شدن اهل بيت را فراهم ساخت و آنها را حقه خويش محروم نمود. واقعيت غير قابل انكار آن است كه آيه تطهير سبب نزولي خاص داشته و تنها در شأن پنج نفري نازل گرديد كه در زير يك عبا گرد آمده بودند و آنها عبارت بودند از : پيامبر گرامي اسلام ،حضرت علي ، حضرت فاطمه ،حضرت امام حسن و امام حسين .
[1] غفاري ،حاج ميرزا حسين، كاوشهاي علمي در رجال واساتيد روايات اهل سنت، ص 210.
[2] خرمشاهي، بهاء الدين ، ترجمه قرآن، ص 422.
[3] راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص 193.
[4] طباطبائي، علامه محمد حسين، الميزان، ج 16، ص 309.
[5] بنگريد به :مجمعالبيان،ج 8،ص 313؛ شيخ عبدالحسين بن مصطفي ،اقطاب الدوائر في تفسير آية التطهير،ص 70 ـ 69؛ شيخ طوسي، محمد بن حسن، التبيان، ج 8،ص 308؛ احقاق الحق، ج 3، ص 515.
[6] شعراني، ميرزا ابوالحسن ،نثر طوبي، ج 1، ص 291.
[7] زاد المسير،ج 6،ص 381 نيز بنگريد: البحر المحيط،ج 7،ص 231؛ روحالمعاني ،ج 22،ص 12.
[8] ابوحيان،محمدبن يوسف، البحر المحيط، ج 7، ص 231.
[9] طبري، ابوجعفر محمد بن جرير، جامعالبيان عن تأويل آيات القرآن،ج 12،ص 6ـ5.
[10] آلوسي بغدادي، شهابالدين محمود، روحالمعاني،ج 22، ص 12.
[11] حوي،سعيد،الاساس في التفسير، ج 8،ص 4428،نيز بنگريد به : الكشاف، ج 3،ص 235، الجواهر في تفسير القرآن الكريم، ج 8، ص 28، أقطاب الدوائر،ص 12.
[12] الميزان، ج 16، ص 12.
[13] اطيب البيان ،ج 10، ص 501.
[14] محقق،دكتر محمد باقر، دائرة الفرائد،ج 2 ، ص 1123.
[15] همان،ج 2، ص 1124.
[16] مفردات راغب، ص 64؛ نيز بنگريد به : التحقيق في كلمات القرآن، ج 1، ص 157.
[17] سيد قطب، في ظلال القران،ج 6، ص 585.
[18] المفردات،ص 25.
[19] التحقيق في كلمات القرآن، ج 1، ص 156.
[20] ر.ك: سيوطي، حافظ جلالالدين ،الدرالمنثور،ج 5، ص 199، حاكم حسكاني، شواهد التنزيل ، ج 2، ص 15ـ14، ابن كثير، ابوالفداء ، البداية و النهاية ،ج 8،ص 205.
[21] تفصيل منابع اين حديث را در كتاب ارزشمند « عبقات الانوار» بنگريد.
[22] الميزان،ج 16،ص 312.
[23] زادالمسير، ج 6،ص 381، نيز بنگريد به : البحر المحيط، ج 7، ص 232 ـ 231، روحالمعاني ،ج 22،ص 13.
[24] الاساس في التفسير، ج 8، ص 4437؛ نيز بنگريد به : شوكاني، فتحالقدير ،ج 4، ص 378.
[25] جامعالبيان عن تأويل آيات القرآن،ج 12، ص 8؛ نيز بنگريد به : الدرالمنثور ،ج 5، ص 198.
[26] روحالمعاني، ج 22،ص 13؛ الدرالمنثور ، ج 5، ص 198؛ فتحالقدير، ج 4، ص 278.
[27] الدر المنثور، ج 5، ص 198؛ فتحالقدير،ج 4،ص 279.
[28] اشراقي، شهابالدين ،اهل بيت يا چهرههاي درخشان،ص 40.
[29] همان،ص 41؛ اهل بيت در آيه تطهير ،ص 1351.
[30] كاوشهاي علمي دررجال و اسانيد حديث، ص 211.
[31] چهرههاي درخشان،ص 42.
[32] الاسرائيليات في التفسير و الحديث ،ص 113.
[33] همان،ص 114.
[34] شرح نهجالبلاغه ،ج 4، ص 359؛ نيز بنگريد به : اهل بيت در آيه تطهير، ص 134؛ چهرههاي درخشان ،ص 43.
[35] شرح نهجالبلاغه ، ج 4، ص 358.
[36] فخر رازي ،تفسير كبير، ج 13، ص 210.
[37] در جوامع روائي شيعه از امام باقر نقل شده است كه فرمود: ليس شيء أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن، ان الاية ينزل اولها في شيء و أوسطها في شيء واخرها في شيء.
[38] تفصيل منابع اين روايات را در كتب ذيل بنگريد: حويزي، نورالثقلين،ج 4،ص 272ـ270 ؛ فيروزآبادي ، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 1، ص 242 ـ 241؛ حسكاني،شواهد التنزيل ، ج 2، ص 15ـ14؛ اهل البيت في القرآن، ص 248ـ242؛ تفسير آية المودة ،ص 105 ـ 104.
[39] اين مضمون با الفاظ و عبارات مختلف و متعددي نقل شده است . طبري مينويسد:« عن انس قال: ان النبي كان يمر ببيت فاطمة لستةاشهر، كلما خرجه الي الصلاة فيقول:الصلاة اهل البيت »(جامعالبيان،ج 12،ص 6) . و سيوطي آورده است:« عن ابن عباس قال: شهدنا رسولالله تسعة أشهر يأتي كل يوم باب علي بن ابي طالب عند وقت كل صلاه فيقول : السلام عليكم و رحمة الله و بركاته اهل البيت انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً »(الدرالمنثور،ج 5، ص 199).
[40] ر.ك: الغدير، مرحوم شيخ عبدالحسين اميني.
[41] الميزان، عربي، ج 5، ص 168.
[42] همان،ج 16، ص 312 ـ 311.
[43] ميبدي، رشيدالدين ،كشفالاسرار،ج 8، ص 46،الاساس في التفسير، ج 8،ص 4438.
[44] شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 70.
[45] الميزان، ج 126، ص 311،نيز بنگريد به : مجمعالبيان، ج 7،ص 559،اهل بيت در آيه تطهير، ص 26.
[46] جامعالبيان عن تأويل اي القرآن،ج 12، ص 10ـ8.
[47] الدر المنثور، ج 5، ص 200 ـ 198.
[48] همان،ج 5، ص 199.
[49] همان.
[50] شوشتري، علامه شيخ محمد تقي، قاموس الرجال،ج 6،ص 20.
[51] چهرههاي درخشان، ص 38.
[52] سنن ترمذي، ج 5، ص 361؛ به نقل از تفسير آية المودة ،ص 104.
[53] مستدرك، ج 3، ص 147؛ به نقل از فضائل الخسمة من الصحاح الستة، ج1، ص 214.