ابتدا اندكي درباره عنوان اين بحث توضيح دهم. در عرف فارسي، كلمه عربي رؤيا كه معني آن خواب ديدن است، معناي دومي هم پيدا كرده است. يعني آرزو، آرزوي دوردست و دست نيافتني. چنانكه في المثل گويند: « صلح پايدار جهاني، رويايي بيش نيست.» يا « ريشه كني فقر و برقراري عدالت اجتماعي، يك رؤياست» . با اين حساب مراد من از اين عنوان اين است كه ترجمهاي بي غلط از قرآن كريم به دست دادن، ارزويي ديرياب و دوردست است . در يك كلام اگر بخواهيم تعبيري عربي به كار بريم، رؤيا در اين معني، يعني آرزوي بعيد المنال، يا صعب المنال. مدعاي بنده اين است كه در طول تاريخ هزار ويكصدساله و بلكه بيشتر، ترجمه فارسي،ترجمهاي پاك و پيراسته و بي غلط و آراسته، از كتاب مقدس آسماني اسلام كه به عين الفاظ وحي الهي است، به فارسي در نيامده است . قهراً معناي ديگري كه از اين مدعا يا حكم زاده ميشود اين است كه ترجمههاي فارسي قديم و جديد قرآن كم يا بيش غلط دارد. ترجمههاي هزار ساله يعني از قرن دوم و سوم تا اوايل و اواسط قرن چهاردهم ، قطع نظر از اغلاط موردي و واژگاني يا نحوي يا بلاغي و غيره، يك غلط يا نادرستي روشمندانه دارد و آن تحت اللفظي بودن شديد آن است . به طوري كه كمتر ترجمهاي از ترجمههاي قدما، به اصطلاح، بر سر پاي خودش بند است و قابليت آن را ندارد كه مستقلاً خوانده شود و وافي به مقصود باشد.
در اين بحث كاري به كار ترجمههاي زبان ديگر نداريم. ترجمه سندي يا تركي يا لاتين، قرآن كريم هم، قدمت بسيار دارد، ولي دراين مقال نقد و نظري درباره آنها نداريم . گو اينكه به تقريب آنچه درباره ترجمه فارسي گفته شود و صادق باش، درباره انها هم صادق است.
حال بايد ديد، با آن كه قرآن كريم سنگ بناي تمدن و اساس فرهنگ اسلامي ايراني ـاسلامي است و مسلمانان ايراني از عهد خود رسولالله (ص)، از زمان سلمان فارسي كه سوره حمد را ترجمه كرده بودو جواز اين ترجمه را از حضرت محمد(ص) دريافت داشته بود، عاشقانه و عالمانه در راه ترجمه قرآن كوشيده اند، چرا توفيق نهايي نيافتهاند؟
پاسخ ساده و سرراستش اين است كه قرآن يك كتاب عادي، مانند يك راسله تاريخ با جغرافيايي يا طبي يا رياضي يا فلسفي يا فقهي يا كلامي نيست كه به صرف آشنايي با زبان مبدأ(يعني عربي) و زبان مقصد(يعني فارسي) و انس و احاطه به موضوع آن رساله، بتوان آن را پاك و پيراسته و درست و دقيق ترجمه كرد.
قرآن كتابي است بسيار پرموضوع ، چنانكه فهرست موضوعياي كه بنده و دوست دانشورم آقاي كارمان فاني از آنترتيب دادهايم، هفت ـ هشت هزار مدخل و عنوان موضوعي دارد و حجم آن(بدون ذكر آيهها و نصوص قرآني، فقط با اشاره به نام سوره و شماره آيه) برابر با خود قرآن است. براين نكته بيشتر تأمل فرماييد. فهرست موضوعي يك كتاب 10 جلدي في المثل ميشود يك جلد، يا في المثل دايرة المعارف بريتانيكا كه در طبع 1990 ، بيست و نه جلد است، فهرستش دو جلد است. اين كه فهرست موضوعي يك كتاب برابر با خود آن كتاب شود،معنايش اين است كه آن كتاب، چگالي معنايياش بسيار بالاست و تعدد و تنوع موضوعاتش خارق آلعاده است. پس تعدد موضوعات، نخستين خصيصه قرآن است و در جنب آن و نظير آن تنوع موضوعاتش. بنده در مقاله «قرآن و قرآن پژوهي» كه در كتاب قرآن پژوهي، ص 11ـ12 ، به طبع رسيده است، كليترين زمينههاي مضامين قرآن را چنين برشمردهام:
1ـ اشاره به وقايع تاريخي (غزوات، هجرت رسولالله (ص) و نظايرآن.)
2ـ قصص انبياء و حكايات ديگر .
3ـ انديشه توحيدي و دعوت به ايمان و اسلام و توصيف صفات خداوند.
4ـ نهي از شرك و نفاق .
5ـ معادشناسي و توصيف عوالم اخروي و حيات پس از مرگ.
6ـ فرشته شناسي (شامل بحث درباره شيطان و شياطين و جن.)
7ـ احكام فقهي .
8 ـ احكام اخلاقي(اعم از وعظ و ارشاد و توصيف اخلاق حميده و اخلاق رذيله وامر به معروف و نهي از منكر.)
9- توجه دادن به آيات الهي و شگفتيهاي آفاق و انفس.
10ـ اشاره به شرايع پيشين و اقوام پيشين و كتب و صحايف آسماني.
11ـ داستان آفرينش و خلقت انسان و انسانشناسي روانشناسانه .
در اينجا ميافزايم: اشاره به عصر نزول وحي و عصر جاهليت و پاسخ دادن به سؤالها و استفتاهايي كه مسلمانان از پيامبر(ص)، يا از طريق پيامبر (ص)، از خداوند داشتهاند، نظير پرسش درباره اهله قمر، يا كلاله (نوعي ارث)، يا حتي مسائل عادي زندگي ، نظير حيض زنان و اشاره به حركات و سكنان مؤمنان نومسلمان از يك سو و منافقان ضداسلام و توطئههاي آنان از سوي ديگر. حاصل آنكه، قرآن مجمعالمعارف عظيمي است و هيچ دايرة المعارف فشرده يك جلدي قديم و جديد به اندازه آن تعدد و تنوع مضامين ندارد. همين است كه با توجه به رسوخ عظيم قرآن كريم در ذهن و زبان و ضمير و زندگي فردي و جمعي مسلمانان ، اين معجزه مستمر، سرچشمه واقعي اغلب و بلكه همه علوم اسلامي و نيز فرهنگ اسلامي است.
صرف و نحو و علوم زباني و بلاغي و فرهنگ نويسي وفقه و اصول فقه و كلام و عرفان و اخلاق و حكمت و هنرهاي اسلامي همه از قرآن نشذت گرفته است . و يك سلسله معارف خاص قرآن و قرآنپژوهي نيز به نام علوم قرآني بر محور قرآن و براي فهم و شرح آن پديد آمده است. پس اولين شرط ترجمه، يعني اولين صفتي كه مترجم قرآن بايد داشته باشد، جامع العلوم بودن و جامع الاطراف بودن اوست. از آنجا كه ترجمه با تفسير فرق ماهوي ندارد، مگر از اين نظر كه ترجمه موجز و مجمل است، اما تفسير مفصل است، لذا مترجم قرآن بايد يكايك و همگي شرايط و صفات مفسر قرآن را داشته باشد، به اضافه فضل و هنر ديگر كه در دنباله اين مقال به آنها فهرستوار اشاره ميشود.
سيوطي، قرآن پژوهمعروف قرن دهم، در كتاب « الاتقان في علوم القرآن» بر آن است كه مفسر بايد در پانزده علم دست داشته باشد: 1ـ لغت 2ـ نحو 3ـ تصرف يا صرف ( تا به روشني، في المثل فرق نكاح را با انكاح يا سماع را با ساماع و رجوع را با ارجاع بداند) 4ـ اشتقاق 5 و 6 و 7. معاني و بيان و بديع (= علم بلاغي) 8ـ علم قراءت(و شناخت وجوه اختلاف قراآت كه در بعضي فرهنگهاي خاص اين فن، بيش از دههزار مورد است)9ـ اصول دين (=علم كلام و عقايد) 10ـ اصول فقه 11ـ اسباب النزول و قصص (و توسعاً : تاريخ ) 12ـ ناسخ و منسوخ ، تا محكم از غير محكم شاخته شود؛ و معلوم شود كه به حكم آيه منسوخه نبايد عمل شود. 13ـ فقه (و بايد افزود خلاف و فقه مقارن يعني فقه تطبيقي پنج مذهب فقهي اسلامي)14ـ احاديث(اعم از روايت الحديث و دراية الحديث ) 15- علم موهبت: و اين علمي است كه خداوند به كسي كه به علم خويش عمل ميكند ميبخشد و حديثي ماسب اين مقام هست كه:
«من عمل بما علم ورثه الله علم مالم يعلم[1] »
كسي كه به مقتضاي علمش عمل كند، خداوند علم نادانستهها يا نادانستنيها را به او ميبخشد.
علاوه بر اين پانزده علم و فن، مترجم قرآن بايد از اين معارف يا از اين صفات هم برخوردار باشد:
16ـ عربيت: يعني دانش زبان عربي كه صرف و نحو و لغت، از لوازم و اركان آن است. ولي ممكن است كسي صرف و نحو و لغت بداند، اما زباندان نباشد، بلكه لغت دان و دستور زبان (=گرامر) دان باشد.
17ـ انس با قرآن : كه خود يك پيش شرط دارد، يعني يك مقدمه لازم؛ و آن اسلام و ايمان است. زيرا چنانكه مفسران قديم و جديد گفتهاند يك معناي آيه معروف:«لايمسه الا المطهرون»[2] اين است كه جز كساني كه طهارت قلبي يعني توحيد و ايمان دارند، كسي حقايق و معاني اصلي و بطون آيات قرآني را درك و دريافت نميكند . پس از احراز اين مقدمه واجب و پيش شرط لازم، مترجم قرآن بايد يك انس بيست، سيساله با قرآن كريم داشته باشد و اگر هم حافظ سراسر قرآن نيست، استحضار ذهني بسيار به آيات قرآني داشته باشد، تا از اصل اصيل « القرآن يفسر بعضه بعضا»[3] حداكثر استفاده را ببرد.
18- علم تفسير: مترجم قرآن بايد غواص خستگي ناپذير اقيانوس تفسيرهاي قرآني باشد و مدام به تفسيرهاي مهم از پيش از طبري (نظير تفسير ابن عباس و مجاهد و زيد شهيد) تا پس از طباطبايي(نظير تفسير كاشف مغنيه و ساير تفسيرهاي معاصر) رجوع و در آنها تعمق و آنها را با يكديگر تطبيق كند. و فقط به يك نوع تفسير (مثلاً تفسيرهاي روايي يا مأثور ) و متعلق به يك مذهب يا مكتب (يعني في المثل فقط تفسيرهاي شيعي يا معتزلي يا اسماعيلي يا عرفاني يا ادبي ) اكتفا نكند. چون درباره قرآن كريم و قرآن پژوهي هم اين حكم صادق است كه همه چيز را همگان دانند .اگر مترجم قرآن كريم به فارسي،في المثل نتواند به تفاسيرهاي مهمي چون تبيان، مجمعالبيان و كشاف زمخشري و مفاتيح الغيب امام فخررازي مراجعه كند و عملاً هم شب و روز ، پيش از اقدام به ترجمه قرآن و پس از آن و در حين ترجمه، با اين تفاسير مأنوس و محشور نباشد، زحمت بيهوده ميكشد و حاصل ترجمهاش مقبول طبع مردم صاحب نظر نخواهد گرديد.
گفتني است كه توجه و تكيه به امهات متنون تفاسير مهم شيعه و اهل سنت، مجموعاً در حدود چهارده ـ پانزده تفسير قديم و جديد، كارسازتر است، تا مراجعه به دهها و بلك صدها تفسير، زيرا در تاريخ اسلام حتي فرقههاي ضاله و مضله و كژراههرو،هم، انواع و اقسام تفاسر را دارند. همانطور كه براي لغت به امهات معاجم و قواميس بايد مراجعه كرد و نه هر كتاب لغتي كه در دسترس باشد، در انتخاب تفاسير هم بايد با بصيرت و خبرويت عمل كرد.
19ـ فارسي داني و فارسي نويسي: مترجمان فارسي قرآن كريم، اين مسأله را سهل و بديهي گرفتهاند و به گمان اينكه فارسي زبان مادريشان است، به همان مبلغ اندكي از علم كه در اين زمينه داشتهاند اكتفا كردهاند. حال آنكه علم و اطلاع و مهارتعادي در اين زمينه كافي نيست و مترجم قرآن به فارسي،پيش از اقدام به اين امر خطير، بايد عمري را در مارت آثار فصحاي فارسي زبان گذرانده باشد، نه اينكه حتي ديك دور هم كليات سعدي يا غزلهاي حافظ، يا كليله و دمنه را نخوانده باشد. اگر مثال بزنم، يكي از مترجمان معاصر كه قرآن كريم را تحت عنوان «معاني القرآن» به زباني ، شبه فارسي درآورده است، اگر از بيست و يك شرط و صفتي كه در اينجا براي مترجم قرآن ميشمريم، حتي آن بيست تاي ديگر را به حد اكمل حاصل كرده باشد، اين يك نقص ، يعني ضعف در زبان فارسي، حاصل همه دانش و كوشش او را بر باد داده است . و غريبتر از همه آن كه ، به اين ضعف خود نه علم دارد، نه توجه و هشدارهاي ديگران را نيز مغرضانه ميداند . يكي از لوازم فارسي داني مترجم قرآن هم اين است كه در نثر نويسي،اهل افراط درعربيگرايي يا فارسي گرايي نباشد . يكي از افراطگرايان كه در ترجمهاش از قرآن كريم، در وادي لغزان سرهگرايي كوشيده است كه حتي «مسجدالحرام »را به فارسي درآورد. يا «عذاب» را به شكنجه ترجمه كرده است و بنده به ايشان برادرانه تذكر دادم كه شكنجه ايهام قبيح دارد . يا « عذاب را به شكنجه ترجمه كرده باشند، ولي در عصر ما، يادآور شكنجههاي ددمنشانه ساواك و سازمانهاي امنيت كشورهاي مختلف به مجرمان يا متهمان يا مبارزان سياسي است و اگر مترجمي قصد و غرض خاصي نداشته باشد، نبايد از آن استفاده كند. چون خود كلمه«عذاب» در عرف فارسي كتبي و شفاهي ما به همان معناي قرآنياش، زنده است، لذا در ترجمه بايد همان را گذاشت. يا في المثل همان مترجم كه مردي فاضل و صاحبنظر در علوم اسلامي و معارف قرآني است، در ترجمه«اهل الكتاب» يا « الذين اوتوالكتاب» گذاشته است«نامهوران»، حال آن كه اين يك اصطلاح و يك علم است و اعلام و اصطلاحات را نبايد ترجمه كرد.
20ـ بيستمين شرط و امتياز لازم كه بايد مترجم قرآن به فارسي (و نيز هر زبان ديگري)، از آن برخوردار باشد، مهارت در صناعت ترجمه است! خوشبختانه در عصر جديد بعضي از مترجمان قرآن، مترجم حرفهاي بودهاند. از جمله شادروان پاينده و آقايان محمد خواجوي و عبدالمحمد آيتي، همه مترجمان ماهر و صاحبنظري هستند . يا همين طور اقاي سيد جلال الدين مجتبوي. و لذا حاصل كارشان بهتر و پذيرفتنيتر از ساير مترجمان است. بنده معتقدم كه مترجم قرآن كريم به فارسي، واجب است كه مترجم حرفهاي يا مجرب و كارآزموده باشد و اولين و آخرين ترجمهاش قرآن نباشد. زيرا ترجمه چه علم باشد، چه فن، چه هنر، نيازمند به كار علمي و ورزش و وزيدن است. با علم لدني كار پيش نميرود، مگر در جاي خودش كه ميبايد مترجم از روح و ضمير صافي و پيراسته از غبار اغراض و كدورتهاي دنيوي برخوردار باشد. و گوشه و كنار دلش از پرتو انوار غيب و قدس نوراني باشد . در عرف هم ميبينيم كه مردم به صنعتگر يا بنا يا جراح تازهكار مراجعه نميكنند و به قول شاعر« به كارهاي گران مرد كارديده فرست.» مترجم قرآن به قول معروف بايد سلمانيگري (يعني ريزهكاريهاي صناعت ترجمه را) بر سر كتابهاي ديگر يادگرفته باشد، نه (العياذبالله) بر سر قرآن ناشيگرياش را درآورد.
21ـ بيست و يكمين و آخرين شرط كه عجالتاً ، در اين مقال به خاطر فاترم مي رسد، احتياط علمي است. مترجم قرآن كريم به فارسي، اگر بيست شرط قبلي را هم به خوبي احراز كرده باشد و در همه آن علوم و معارف و فنون مجتهد باشد، در كار قرآن بايد عمل به احتياط كند. به قول حافظ:« بيفتد آنكه ر اين راه با شتاب رود.» بهترين شيوه احتياط، كثرت مراجعه است، مراجعه به متون و منابع ذيربط و صاحبنظران ذيصلاح . اگر مترجمي قبل از مراجعه به چندين و چند فرهنگ عمومي عربي به عربي و عربي، فارسي خاص قرآن، براي هر كلمه قرآني، اولين معادل را كه در ذهن دارد، بگذرد،از احتياط علمي عدول كرده است.
يكي ديگر از منابع مراجعه و بررسي، تفاسير است كه پيشتر از آنها ياد كرديم. يكي ديگر نيز خود ترجمههاي قرآن است به هر زباني. اين كه در اين مقاله ادعا كردهايم كه ترجمههاي قران بيغلط نيستند، معنايش اين نيست كه آكنده از اغلاطاند. انسان بايد حتي المقدور و با جد و جهد بهداشت را رعايت كند، ولي لازم نيست كه از ترس ميكرب، يا انتقال بيماري، دست به سياه و سفيد نزند.
يك عمل احتياطي رايج در عصر جديد هم ويرايش است. چه مبارك و مفيد است كه مترجم قرآن، ترجمهاش را پيش از چاپ و انتشار به دست يك ويراستار صاحب صلاحيت بسپارد. سه ترجمه از ترجمههاي خوب معاصر را در اين جا بر ميشمارم كه بخشي (كم يا بيش) از صحت و سلامت و سلاست آنها، حاصل همكاري و همفكري ويراستار يا ويراستاران آنها است. 1ـ ترجمه آقاي عبدالمحمد آيتي، به ويراستاري آقاي موسي اسوار . 2ـ ترجمه آقاي مجتبوي، به ويراستاري آقاي حسين استاد ولي. 3ـ ترجمه آقاي محمد مهدي فولادوند (به ويراستاري چند تن از افاضل طلاب حوزه عليمه قم) معروف است كه شادروان زينالعابدين رهنما، از مشاوره شادروان آيتالله ابوالحسن شعراني و نيز همكاري ويراستار جوان ديگري به نام آقاي علي اصغر حلبي برخوردار بوده است.
بنده كه يكي از مترجمان فارسي قرآن كريم هستم، يك دم دامن احتياط علمي را رها نميكنم و هر كلمه وتعبير قرآني را در چندين و چند منبع بررسي ميكنم. ضمناً با توجه به حديث:«السعيد من التعظ بغيره » خوشبخت كسي است كه از اشتباهات ديگران پند بگيرد.
برگرداني از اشتباهات ترجمههاي ديگران ترتيب دادهام، كه بر حسب سورهها و شمارههاي آيات مرتب شده است و در طول كار، مدام به آنها مراجعه مي:نم و از لغزشهاي آنها پرهيز ميكنم.
يك منبع ديگر براي غلط زدايي و بهسازي ترجمههاي قرآن، توجه به نقد ناقدان صاحب نظر و بيغرض است. مانند نقد شادروان سيد محمد فرزان بر ترجمه قرآن شادروان ابولاقاسم پاينده. بنده خود نميدانم تا چه ميزان صلاحيت دارم، ولي از رهگذر عشق به قرآن و ترجمه فارسي آن، عمري را در مقابله ترجمههاي فارسي با متن مقدس قرآن گذراندهام . چنانكه في المثل در سال 1367 كه چاپ اول ترجمه استاد آيتي از قرآن كريم انتشار يافت، به مدت 14 ماه آن را با متن قرآن و چندين و چند ترجمه قديمي و تفاسير قران مقابله ميكردم و در طي اين مدت بيش از يكصد و چهل صفحه يادداشت تهيه و به حضور ايشان تقديم كردم كه در اصلاحات و آمادهسازي براي چاپ بعدي مؤثر افتاد. يا بر 5ـ6 ترجمه فارسي ديگر، نقدهاي كوتاه يا بلند نوشتهام، كه همه آنها در كتاب «قرآنپژوهي» يكجا چاپ شده است و خدا كند براي قرآنپژوهان و دانشجويان علوم قرآني يا ساير رشتههاي الهيات و نيز رشتههاي ترجمه و زبان، فايده و ارزشي داشته باشد.
همچنين براي آنكه مترجمان قرآن، از اين به بعد، مرجع معتبري براي اطلاع از ترجمههاي قدما در طول تاريخ هزار ساله ترجمه قرآن كريم به فارسي، در دست داشته باشند،طرحي را در دست بررسي دارم كه براي اجرا به «فرهنگستان زبان و ادب فارسي» يا يكي ديگر از نهادهاي دولتي يا خصوصي عرضه خواهد شد و آن جمع و تدوين مجمعالتراجم،هزار ساله قرآن كريم است. يعني فراهم آوردن تقريباً 20 يا 30 ترجمه به فارسي قرآن، از قرن سوم و چهارم تاكنون و تنظيم آنها به صورت آيه به آيه، از آغاز تا انجام قرآن، در چندين مجلد، كه كار را براي آيندگان بسيار آسان خواهد كرد و ميتوانند انواع ترجمههاي هر آيه و عبارت قرآن را در آن جا بازيابند و بررسي و بهگزيني كنند.
حاصل آن كه در ميان چهل تا پنجاه ترجمه قديم و جديد فارسي قرآن كريم ، تاكنون بنده با مراجعه و مطالعه بيست، سيساله به ترجمهاي برنخوردهام كه قطع نظر از درجه فصاحت و زيبايي و شيوايي آن، از اغلاط علمي و ترجمهاي خالي باشد، لذا با اين ميزان از استقصا، به اين نتيجه رسيدم كه به دست دادن ترجمه بيغلط از قرآن،به رؤيا شباهت دارد . اما در ميان رؤياها، رؤياي صادقه هم وجود دارد . در اينجا بيستويك شرط براي ترجمه و مترجم خوب و سنجيده به دست داده شد، احراز اين شرطها و امتيازات دشوار است، اما محال نيست و به قول شيخ بهايي«رنج راحت دان چو شد مطلب بزرگ» .
دشواري برآوردن اين شرطها، انسان را به صرافت اين انديشه مياندازد، كه آيا مطلوب و ممكن است كه از قرآن ترجمهاي دستهجمعي به عمل آيد؟ به نظر من اين كار ممكن و حتي مطلوب و چه بسا ناگزير است. عادت ملي ما روحيه فردگرايي است،اما نظر به اهميتي كه قرآن كريم درحيات فردي و جمعي ملل مسلمان فارسي زبان دارد، ميتوان اين طرح را آزمون كرد. ميتوان تصور كرد كه در يك جمع هشت، دهنفري اين شرطها و اين علوم و معارف و مهارتها آسانتر فراهم ميآيد،تا در يك تن واحد. في المثل از اين گروه مترجمان، بعضي در فقه، بعضي در كلام، بعضي در عربيت، بعضي در فارسينويسي و بعضي در ويرايشگري و ريزهكاريهاي زباني دست دارند . در هر حال اين پيشنهاد به طرح اجمالياش در اين مقال ميارزيد. مگر صاحبدلان و صاحبنظراني در آينده دور يا نزديك آن را از قوه به فعل درآورند و از اين دانشجوي قرآنپژوهي به دعاي خير ياد فرمايند.
[1] «بحارالانوار»، علامه مجلسي،ج68/363 و ج 92/172، چاپ آخوندي.
[2] سوره «واقعه» ، آيه 79.
[3] «بحارالانوار»، ج 57/218.