مشكل اساسي ارتباط آيات غالباً به گوناگوني موضوعات مطروحه در ضمن يك سوره و گاهي حتي در سطح يك آيه باز ميگردد. صرف نظر از اينكه بسياري از سورهها به طرح موضوعات متفاوت پرداختهاند، نيز در بعضي جايها ديده ميشود كه صدر آيهاي درباره موضوعي سخن گفته، جدا از موضوعي كه ذيل همان آيه درصدد بيان آن برآمده است. همين جاست كه كلام امام باقر(ع) سخت شايان توجه مينمايد كه :
«ليس شيء ابعد من عقولالرجال من تفسير القرآن، ان الآيه تكون اولها في شيء و اوسطها في شيء و آخرها في شيء و هو كلام متصل ينصرف علي وجوه[1]».
ترجمه: چيزي چون تفسير از عقلهاي مردمان دور نيست، زيرا ابتداي آيهاي درباره چيزي و وسط آن درباره چيز ديگر و آخرش درباره چيز سومي است، حال آنكه كلامي متصل و مربوط است و به وجوه متعدد باز ميگردد.
با وجود اين، گوناگوني مباحث مطرح شده هرگز نبايد ما را بر آن دارد كه بپنداريم قرآن كريم مجموعه مطالبي است گسسته و نامربوط كه تصادفاً كنار هم جمع شدهاند، بلكه بايد دانست كه هر گاه مطالب، اينگونه گوناگون و متفاوت هستند، حتماً پاي ارتباط در ميان بوده و مناسبتي باعث شده كه چنين حالتي پديد آيد . در اينجا بايد توجه داشت كه اساساً گاهي اين عدم دريافت معناي درست آيات است كه پيدايش توهمات را موجب ميگردد.[2]
1ـ « لاتحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرآنه فإذا قرأناه فاتبع قرآنه ثم ان عليان بيانه[4]».
اين آيات كه در سوره كوتاه قيامت جاي دارد، بظاهر از شتاب محمد(ص) در از بر نمودن آيات نازله و تكرار آنها توسط او بحث كرده، حال آنكه قبل و بعد از آن ماجراي روز رستاخيز را بازگفته است. بر اين اساس گمان ميرود كه هيچ ارتباطي ميان اين دو بخش از آيات وجود ندارد.
2ـ « يا ايهاالذين آمنوا أوفوا بالعقود، احلت لكم بهيمة الانعام الامايتلي عليكم [5]».
ترجمه : اي اهل ايمان به پيمانهاي خويش وفادار باشيد كه منافع چهارپايان بر شما حلال گرديد مگر آنچه با شما خوانده خواهد شد.
با اينكه « احلت لكم» و « اوفوا بالعقود» هر دو در يك آيه واقع است اما ظاهراً ارتباطي ميان آنها مشهود نيست.
3- « اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم و اخشون، اليوم اكملت لكم دينكم و أتممت عليكم و رضيت لكم الاسلام ديناً ».[6]
ترجمه : امروز كافران از دينتان نوميد شدند. بنابراين از آنان نهراسيد كه از من بترسيد . امروز دينتان را كامل گرداندم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را عنوان آيين زندگي برايتان پسنديدم.
آنگاه در ادامه آيه آمده است:
« فمن اضطر في مخمصة غير متجانب لأثم فان الله غفور رحيم»:
ترجمه : و اما كساني كه در تنگنا گرفتار آيند و متمايل به گناه نباشند مسلماً خداوند بخشاينده و مهربان است.
عليرغم اينكه علماي شيعي و نيز برخي از عالمان اهل تسنن معتقدند كه اين آيه در روز غدير خم بر حضرت رسول اكرم (ص) فرود آمده است و به مسأله جانشيني و ولايت علي بن ابيطالب (ع) مربوط است، اما در بين آياتي جاي دارد كه راجع به خوراكيها احكامي را بيان داشتهاند و از اين رو بيارتباط با قبل و بعد از خود به نظر ميآيد.
4ـ « يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لايهدي القوم الكافرين[7]».
ترجمه : اي پيامبر! آنچه را از سوي پروردگارت نازل شد به مردم ابلاغ كن كه اگر چنين نكني رسالت او را به انجام نرساندهاي و خداوند ترا از مردم در امان نگاه خواهد داشت و خدا كافران را هدايت نميكند.
به اتفاق مفسران شيعه،شأن نزول اين آيه به اعلن ولايت امام علي(ع) در غدير خم مربوط ميگردد.امام فخر رازي درعين اينكه در ضمن وجوه دهگانه شأن نزول اين آيه، همين مضمون را نقل كرده،از پذيرش آن سرباز زده است. او در اين خصوص ادعا ميكند: از آنجا كه آيات قبل و بعد درباره يهوديان و نصرانيان گفتگو كردهاند، به هيچ روي نميتوان آيه را بر وجهي حمل نمود كه از قبل و بعد بيگانه باشد.[8]
5ـ « انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و بطهركم تطهيراً [9]».
ترجمه: اي اهل بيت، خدا ميخواهد پليدي را از شما دور كند و شما را پاك دارد». ( ترجمه به نقل از ترجمه قرآن مجيد عبدالمحمد آيتي).
اين آيه در محاصره آياتي است كه خطاب به زنان حضرت رسول(ص) احكامي را بيان داشتهاند. از اين رو اين اشكال پيش آمده است كه مخاطبان اين آيه مانند آيات قبلي و بعدي همان زنان پيامبر(ص) هستند، حال آنكه علماي شيعه سخت تاكيد دارند كه اهل بيت (ع) صرفاً عبارتند از: محمد، فاطمه، علي، حسن و حسين(ع)[10].
عموم مفسران كن و متأخر در تفسير سوره مبارك « قيامت» به چگونگي پيوند و اتصال اين آيات با قبل و بعد از آنها پرداخته و نظراتي را ابراز داشتهاند. غالب توجيهات، آنها را جمله معترضهاي ميشمارد كه به مناسبت شتاب پيامبر(ص) در تلقي و بخاطر سپردن آيات نازله، در كنار ديگر آيات سوره قيامتر روييده است . اين آيات در حقيقت به محمد (ص) خاطر نشان كرده است كه جمعآوري آيات و حفظ آنها از ضياع و نابودي توسط خداوند صورت ميگيرد و او هيچ گاه فراموششان نخواهد كرد. پس او بايد به هنگام دريافت وحي، از خود ادب نشان دهد و بعد از پايانيافتم قرائت جبرائيل زبان به تلاوت آيات بگشايد!
اين تفسير در اصل به حديثي بر ميگردد كه طبري به نقل از ابن عباس بازگفته است، داير بر اين كه:
« كان النبي (ص) اذانزل عليه جبرئيل بالوحي كان يحرك لسانه و شفتيه فيشتد عليه فكان يعرف ذلكفيه فأنزل هذه الآية في (لااقسم بيوم القيامة): لاتحرك به لناسنك لتعجل به ، ان علينا جمعه و قرآنه، فاذا قرأناه فاتبع قرآنه، ثم ان علينا بيانه[11]».
پس از طبري، مفسران ديگر هر چند ، گاهي وجوه ديگري را در پيوند اين آيات متذكر شدهاند اما غالباً آنها را بسان جمله معترضهاي قلمداد نموده كه ناگاه در لابلاي آيات سوره قيامت ظهور يافتهاند. در اين جهت، تفاسير شيعي و سني تقريباً همداستاناند.[12]
تفسير جلالين ضمن بيان همين تفسير، آنها را بيارتباط با پيش از خود ندانسته و در چگونگي اتصالشان چنين به توجيه نشسته است كه: آيات پيشين متضمن اعراض از نشانههاي الهي بود و اين دسته، در بردارنده توجه به آيات و حفظ آنها ميباشد[13].
سيد قطب در « مشاهدالقيامة » پايبند نظريه مشهور است و در اين مورد چنين مينويسد:
« امر(لله) للرسول بالا يعجل لسانه بترديد مايوحي اليه فلاخوف من ان ينساه: لاتحرك به لسانك لتعجل به. ان علينا جمعه و قرآنه ... و يبدو ان هذه كانت حادثة ملابسة للآيات السابقة[14]».
ترجمه: خدا به رسول (ص) دستور داد كه در تكرار وحي شتاب نكند واز فراموشي آن هيچ گونه ترسي به خود راه ندهد: لاتحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرآنه ... و به نظر ميرسد كه اين حادثه (تكرار وحي در حين نزول) همراه با نزول آيات پيشين رخ داده است.
صاحب التفسير الكاشف، كلام را مستأنفه ميداند و گويا آن را بدون ارتباط با قبل و بعد انگاشته است. ولي به هر حال ، معني رايج را ميپذيرد[15].
اين گروه از مفسران، آيه « لا تحرك به لسانك لتعجل به » را قرينهاي دانستهاند براي ايه مبارك سوره طه كه ميگويد :
« و لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضي اليك وحيه[16]».
تا جايي كه علامه طباطبايي در الميزان تصريح كرده است:
« شباهت ظاهري اين آيات باهم، مؤيد شباهت معنايي آنها نيز هست[17]».
با اين همه، شيخ طبرسي در كنار بيان شأن نزول مشهور اين آيات. به نقل ديگري نيز پرداخته است كه شايان توجه تواند بود و مشكل را بكلي از ميان برميدارد:
« آيه « لاتحرك به لسانك لتعجل به ...»اساساً راجع به قرآن و عجله پيامبر (ص) سخن نميگويد و دليلي هماز خود قرآن در دست نيست كه نشانگر اين ادعا باشد، بلكه بروشني درصدد تصوير دهي از حادثه هولناك قرائت نامه اعمال در روز قيامت است. آري، نگاه كه كافران نامه عمل خويش را گشاده يابند، با عجله و شتاب به خواندن آن ميپردازند تا مگر چيزي از محتواي آن را انكار نمايند، اما خطاب به آنان گفته ميشود: شتاب نكنيد كه زود بخوانيدش! تمام اعمالتان در اين نامه گرد آمده و چون ما قرائتش نموديم پيرويمان كنيد كه هيچيك از مطالب آن را انكار نميتوانيد كرد»! [18]
ميبينيم كه اين تفسير، با نمايش صحنهاي سخت تكاندهنده از دلهره و اندوه كافران درهنگام بازخواني اعمالشان، آهنگ سوره را بخوبي يكنواخت و يكدست جلوه داده است،آن چنان كه هيچگونه قطع و انفصالي در آن مشاهده نميگردد.
آيات، با سوگند به روز قيامت و نفس ملامتگر ميآغازد و با آگاهي يافتن آدمي از عملكرد خويش و بيان حالت او در اين هنگام ادامه مييابد و با پافشاري بر رخداد رستاخيز پايان ميپذيرد.
شيخ محمود شلتوت در «الي القران الكريم» پايبند همين تفسير است.[19]
اما علامه طباطبائي با بيان اين نكته كه « جملات معترضه در ارائه معناي مراد نيازي ندارد كه آيات قبل و بعد آنها ناظر بر معنايشان باشد»، آن را غير قابل قبول معرفي ميكند.[20]
در اين موارد گفتني است كه گويا فراموش شده است كه در اين وجه معنايي، « لا تحرك به لسانك لتعجل به » ديگر به عنوان جمله معترضه بحساب نميآيد تا چنين اشكالي بر آن وارد باشد.
سيوطي هم در الاتقان پس از طرح همين نظريه به نقل از قفال ، بي درنگ با چوب شاذبودن و مخالفت با حاديث صحيح آن را به زعم خود از اعتبار انداخته است.[21]
آنچه گفته شد،مهمترين وجوهي بود كه در مورد وجه اتصال اين آيات در كتب تفسير ديدني است. طبعاً در اين بين، نظرات فرعي و جانبي ديگري نيز هست كه براي آشنايي نزديك با آنها بايد به تفاسير رجوع نمود. از اين ميان، سخن آقاي عبدالكريم الخطيب را بر ميگزينيم كه وجوهي را در چگونگي پيوند آيات سوره قيامت ذكر ميكند، بدين قرار:
1ـ آيات « لا تحرك به لسانك...» متكفل بيان اين نكته است كه تنها وظيفه و رسالتي كه بر دوش پيامبر (ص) سنگيني ميكند پيغامبري و عرضه قرآن است و نه چيز ديگر . اين سخن وقتي به گوش مشركان ميرسيد ميتوانست تا حدود زيادي از حسد و رشك آنان به حضرتش بكاهد و احياناً زمينهاي فراهم سازد كه آنان ديدگان خود را باز كنند تا حقيقت را روشنتر بنگرند.
2ـ اين آيات، با نكوهيدن عجله به عنوان يكي از خصوصيات ناپسند انساني ، بر اين نقطه پافشاري كرده است كه در كليه امور، به تعادل رفتار كردن و انديشه نمودن ، محمود و پسنديده است. با اين وضعيت ،آيا بهتر نيست كه مشركان در انكار وقوع قيامت شتاب آلوده نظر ندهند و در عوض، اندكي در اين باره بينديشند؟!
3ـ در توجيه سوم كه در واقع همان بازپروري نظريه مشهور است، چنين آمده است: حال كه پيامبر(ص) وظيفهمند است به اواي وحي گوش بسپارد و زبان خويش را پيش از اتمام وحي به حركت و جنبش نياورد تا معاني قرآن در جان او صورتي روشن و استوار بيابد، آيا مسلمانان نبايد اين شيوه را سرمشق قرار دهند و وقتي قرآن تلاوت ميگردد به آن گوش فرا دهند و هيچ سخني نگويند تا مگر خداوند راهي براي درك محتواي وحي پيش پاي آنان بگشايد؟![22]
اكنون براي پي بردن به كيفيت اتصال سه آيه سوره مائده، به طور خلاصه موقعيت بني اسراييل را ـ كه مورد بحث سوره است ـ در عصر نزول از نظر ميگذرانيم:
يهوديان كه زماني داراي كتاب، حكومت ، نبوت و روزيهايي از طيبات بودند و بر عالميان برتري داشتند، پس از مدتي به جاي كسب معنويت و عمل به كتاب آسماني، يكسر به دنيا روي آوردند و به آن دل بستند . آيات زير در اين باره گوياست:
« و لقد آتينا بنياسرائيل الكتاب و الحكم و النبوة و رزقناهم من الطبيات و فضلناهم علي العالمين[23] ،« فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب يأخذون عرض هذا الأدني[24]
اينان در رويكرد خود به دنيا چنان دچار روحيه شيطاني و برتري جويي نژادي شدند كه خويش را از تبار ساره، بانوي ابراهيم(ع) ، عزيز دانستند و عربها را به عنوان كنيزك زادگان تبعيدي ، از نسل هاجر شمردند و در مورد آنان تحقير و اهانت روا داشتند.
بني اسرائيل با چنين روحيهاي به شهر يثرب سكونتگاه اسماعيل زادگان روانه گشتند و ميان كوه تيما و احد مسكن گزيدند .آنها كه مردمي با سواد و كتابدار بودند ، با مال دوستي و ثروتگرايي، داراييهاي هنگفتي فراهم ساختند و از اختلافات موجود ميان « اَوْس» و « خَزْرضج» به نفع خود بهره بردند و بدين سان تلاش نمودند سلطه همه جانبه خود را به هر سو بگسترانند .
هر گاه ميان يثربيان و آنان جنگي در ميگرفت ، يهوديان ميگفتند بزودي پيامبر زمان مبعوث خواهد گشت و ما را عليه شما ياري خواهد رساند.
«يهوديان با نشانيهايي كه از پيامبر (ص) در كتابهايشان خوانده بودند، راهي شهر يثرب شدند تا با كمك او بر دشمنان خود پيروز گردند و سلطه و اقتدار خود را گسترش دهند . از اين رو به هنگام ورود پيامبر (ص) ميان اوس و خزرج و نيز مهاجرين و انصار، پيمان برادري و وحدت اسلامي ايجاد كردند، يهوديان زمينه سلطه سياسي خود را از دست دادند».
از طرف ديگر، تلاش پيگيري كه پيامبر(ص) براي باسواد كردن مسلمانان از خود نشان داد، سلطه فرهنگي را نيز از يهوديان بازستاند.
مسأله ديگر اين بود كه « آنان خود را ملت برگزيده خدا ميانگاشتد و ولايت الهي و خلافت زمين و كتاب آسماني را منحصر به خود ميدانستند و انتظار داشتند كه پيامبر اسلام از ميان آنان برانگيخته شود و از اين بالاتر توقع داشتند كه پيامبر اسلام از آنان پيروي كند كه:
« ولن ترضي عنك اليهود و لاالنصاري حتي تتبع ملتهم [25]».
ترجمه: يهوديان و نصرانيان هرگز از تو خشنود نخواهند شد مگر آنكه از آئين آنها تبعيت نمايي.
وقتي خداوند متعال در ضمن آياتي از قرآن كريم،پرده از چهره كفر و ستم آنان برداشت و تغيير قبله را اعلام داشت، يهوديان كه اينك احساس ميكردند اسلامي حالتي استقلالي به خود گرفته است، انتظار داشتند كه دعوت پيامبر (ص) كاري به كار آنان نداشته باشد و تنها به طيف محدودي از جامعه كه آنان را درس ناخواندگاني ناانديشمند ميدانستند، محدد گردد. اما آنجا كه دريافتند اسلام، خود را ديني جهاني معرفي ميكند و يهوديان را مخاطب ميسازد كه بر اساس ميثاق خود با خدا موظفند از پيامبر آينده پيروي و حمايت كنند(آل عمران / 81[26])، غرورشان سخت درهم فرو ريخت:
« قل يا اهل الكتاب لستم علي شيء حتي تقيموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليكم من ربكم[27]».
اي صاحبان كتاب آسماني ! شما به هيچ روي بهرهاي از دين خدايي نداريد، مگر آنكه تورات و انجيل را و همه آنچه را از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است بپاي داريد[28].
اكنون كه فضاي بحث تا حدودي مشخص شد، مشكلات ارتباط آيات را با سخن در مورد اولين آيه سوره مائده پي ميگيريم:
همانطور كه در سورههاي بقره، آل عمران و نساء به تفصيل آمده، در اين سوره نيز اشاره شده است كه : بنياسرائيل همواره سمبل پيمانشكني بودهاند:
« أَوَكلما عاهدوا عهداً نبذه فريق منهم [29]».
و مدام به ظلم و كفر و ناسپاسي و تكذيب و كشتار پيامبران پرداختهاند. خداوند نيز به كيفر اين سياهكاريها. مائده آسماني را از آنان دريغ نمود:
« وضربت عليهم الذلة و المسكنة و باء و البغضب من الله ذلك بانهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون النبيين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون [30]».
و نعمات نيكويي كه در آنان حلال بود، حرام گرداند:
« فبظلم من الذين هادوا حرمنا عليهم طبيات احلت لهم و بصدهم عن سبيل الله كثيراً[31]».
از جمله نشانيهاي پيامبر اسلام(ص) در تورات وانجيل اين بود كه :
« و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الأغلال التي كانت عليهم [32]».
ترجمه : آنچه را پاكيزه است برايشان حلال و آنچه را پليد است حرام ميگرداند و بارهاي گراني را كه همچون زنجير بر گردنهاشان سنگيني ميكردند بر ميدارد.
اينك در ابتداي سوره مائده، خطاب به يهودياني كه بر ايين پاك اسلام گردن نهادهاند، نسخ پارهاي از احكام تورات را اعلام ميدارد كه :
« يا ايهاالذين آمنوا أوفوا بالعقود...».
به عهد و پيمانهاي خود وفادار باشيد كه در سايه ايمانتان به قرآن و پيامبر (ص9، كيفر نقض پيمان و عصيان از شما برداشته شده و استفاده از « بهيمة الانعام» (شتر، گاو و گوسفند) بر شما حلال گرديد: « احلت لكم[33]».
« اوفوا بالعقود با توجه به الف و لام آن، شامل همه عقدها و عهدها ميشود[34].»
يكي از عناصري كه در آن زمان باعث شد تا كافران از دست كشيدن مسلمانان از آيين خود مأيوس شوند، نسخ پارهاي از احكام تورات و حليت بهيمه انعام بود كه به عنوان كيفر بر بنياسرائيل حرام شده بود. كامل شدن فرايض ديني نيز با نازل آمدن حكم حرمت انواع مردار، خون و گوشتهايي كه كافران در راه بتها قرباني ميكردند ويا با قرعهكشي به سنت جاهلي ذبح و تقسيم مينمودند، در اين جهت بيتأثير نبود. همچنين از مهمترين عواملي كه چنين نتيجهاي به دنبال آورد، بيان مسأله ولايت از جانب پيامبر (ص) و نصب امام علي (ع) به اين مقام بزرگ بود؛ چه، كافران و يهوديان اميد داشتند با رحلت حضرت رسول (ص) دين اسلام نيز رخت بربندد. از اين رو تعيين ولي بعد از وفات مقام رسالت، نعمتي سترگ بود كه باعث يأس كفار و يهود از بازگشت مسلمانان از دين خود گرديد.
بر اين اساس بايد گفت: اگر در ضمن آيه از احكام مربوط به خوراكيها، به « اليوم يئس الذين كفروا من دينكم...» انتقالي صورت گرفته ، نظر به دخالت همين مناسبتها بوده است.
تأثيري كه معرفي امام علي(ع)به عنوان ولي مسلمانان در كفار و يهوديان نهاد، كمابيش مشابه همان پيامدي بود كه نسخ برخي احكام تورات وكامل شدن احكام خوراكيها به همراه داشت.« فمن اضطر في مخمصة غير متجانف لاثم...» نيز ادامه مطلب پيش از « اليوم يئس الذين كفروا من دينكم ...» ميباشد كه به وضوح مؤيد وقوع استطراد در آيه است.
« كشاف » اكمال دين را پيروزي مسلمانان بر دشمن و كمال يافتن احكام و فرايض ديني برآورد و اتمام نعمت را در فتح مكه خلاصه نموده است.[35]
در تبيان و مجمع، هيچ اشارهاي به جايگاه ويژهاي كه آيه دارد، نشده است. در تفسير جلالين نيز نكتهاي در اين باره يافت نميشود. اما علامه طباطبايي كه گويا در چگونگي پيوند آيه سخت به شگفت آمده است. رأي خود را چنين اظهار ميدارد:
« آيه (اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم واخشون) هم از لحاظ مكاني كه در آن واقع شده و هم از جنبه دلالي و معنايي، وضعيت عجيبي دارد. قابل توجه است كه اگر صدر آيه: (حرمت عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير و ...) با ذيل آن: ( فمن اضطر في مخمصة غير متجانف لإثم ...) وجود ندارد و بدين سان در واقع آيهاي مستقل تشكيل ميشود مشابه با آياتي كه درباره محرمات خوراكيها در سورههاي بقره، انعام و نحل است. آيه سوره بقره چنين است:
انما حرم عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير و ما اهل به لغيرالله فمن اضطر غيرالله فمن اضطر غير باغ و لاعاد فلااثم عليه ان الله غفور رحيم .
آياتي نيز به همين مضمون در سوره هاي انعام و نحل يافت ميشود.
بر اساس آنچه گذشت بخوبي ميتوان نتيجه گرفت كه « اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم واخشون»، جمله معترضهاي است كه در وسط آيه ظهور يافته و قبل و بعد آن، در معنا و مفهومش نقشي ندارد، چه بگوييم: از ابتدا ،آيه به همين صورت نازل شده بوده يا چنين قايل شويم كه : رسول اكرم(ص) به كاتبان وحي دستور داده است كه اين قسمت را در اين جايگاه بگنجانند، عليرغم اينكه از لحاظ معنايي و زمان نزول باهم متفاوت بودهاند. در هر صورت، هيچ كدام از احتمالات فوق نميتواند بر اعتقاد به معترضه بودن« اليوم يئس الذين كفر و امن دينكم ...» خدشهاي وارد سازد.
يكي از علاماتي كه دال بر اين استنتاج تواند بود،پرداختن غالب روايات شأن نزول به همين بخش از آيه(اليوم يئس ...) است، بيآنكه از اصل آيه يعني : « حرمت عليكم الميته و الدم و ...» سخني به ميان آورده باشد[36]».
اما به نظر ميرسد شباهت ظاهري و معنايي صدر ايه سوم از سوره مائده با ديگر آيات مربوط به خوردنيها ، لزوماً نميتواند عدم ارتباط آن را با « اليوم يئس الذين كفروا ...» ثابت كند. در تكرار حكم حرمت ميته و خون و ... در سوره مائده، حتماً فايدتي بوده است كه ظاهراً در اشكال علامه ملحوظ نيست.
مجمع البيان در چگونگي ارتباط آيه محل بحث با قبل و بعد آن،خاموش است، اما همراه با نقل سهشأن نزول گوناگون درباره مراد از «ما انزل اليك من ربك» ، به نظر ميرسد خود به حديث ابن عباس گرايش دارد كه آيه را بيانگر ولايت علي بن ابي طالب(ع) ميداند.[37]
اگر چه در متن آيه، تصريحي به معني « ما انزل اليك من ربك » يافتني نيست، اما وصف « ما انزل اليك» بخوبي نشان ميدهد كه اولاً : امر نازله خيلي ارزشمند و عظيم است و ثانياً پيامبر (ص) هيچ دخالتي در چند و چون آن ندارد و ثالثاً : اگر تأخيري در باين حكم صورت گرفته، نظر به واهمه و هراسي بوده كه رسول (ص) ازبيان آن داشته است.[38].
از تأكيدات بسياري كه از ظاهر آيه فهميدني است، مي توان دريافت كه اين حكم حياتي و دورانساز، حكمي بوده كه در آن شبهه سودجويي و بهرهوري شخصي پيامبر (ص) ميرفته است از اين رو به وي وعده ميدهد كه از آزارمردمان در امانش نگه خواهد داشت.
چنين معنايي آشكارا مؤيد مضمون احاديث بسياري است كه در شأن نزول آيه موردبحث ، از جانب فريقين منقول آمده است، مبني بر اينكه : آيه تبليغ راجع به ولايت علي (ع) نازل شده و چون پيامبر (ص) ميترسيده او را در اين خصوص متهم سازند، بيان حكم را چندي به تأخير انداخته است، اما سرانجام با نزول اين آيه در غدير خم براي بيان و تبليغ مفاد « ما انزل اليك من ربك » دست علي (ع) را بالا برده است كه :
« من كنت مولاه فهذا علي مولاه [39]».
با وجود اين، به نظر ميرسد كه نبايد مفهوم آيه را كاملاً جدا و بيگانه از يهود و نصاري تصور نمود، بلكه بر اساس روايات بايد گفت:
« اين آيه در ارتباط با آيات 54 و 55 راجع به ولايت خدا و پيامبر (ص) و علي (ع) بر مؤمنان و تأكيد بر احتراز از ولايت يهود و نصاري در آيات 51 تا 57 ، دستوري است كه از سوي خدا به پيامبر براي اعلام استقلال مسلمانان از يهود و انتقال ولايت و خلافت از آنان به مسلمانان و تأكيد بر اينكه اين مطالب را صريحاً به مردم ابلاغ كند و هراسي از دشمنان به دل راه ندهد كه خداوند او را محافظت خواهد كرد. در اين صورت مراد از « الناس » (مردمي كه بيم زيان رساندن از سوي آنان ميررود ) اعم از يهوديان و كافران و مسلمان نماهاي منافق است، چرا كه آنها فكر ميكردند چون پيامبر پسر و جانشيني ندارد، با مرگ او همه چيز تمام ميشود و آنها بار ديگر سلطه خود را پس از مرگ رسول خدا باز خواهند يافت. بديهي است كه آيات پيشين مبني بركنار گذاردن ولايت يهود و نصاري و تمسك به ولايت خدا و پيامبر و پس از پيامبر به ولايت علي 0ع)، دشمنان را سخت ناراحت سازد و در صدد توطئه برآيند، چون اين ابلاغ در واقع به منزله سلب ولايت و خلافت زمين از يهود و نصاري و انتقال آن به مسلمانان و ادامه آن بعد از پيامبر اكرم(ص) است»[40].
همچنين ميتوان آيه تبليغ را در پي ايجاد مقايسهاي ميان وضعيت احتمالي در اينده و سرنوشتي كه يهوديان و نصرانيان بدان دچار شدند، تلقي نمود، بدين بيان كه :
« اي رسول ما ؟! امت اسلامي نيز مانند يهود و نصاري نيازمند آن هستند كه بعد از تو مولاو رهبر داشته باشند تا از رهنمود او بهرهور گردند. اگر امت اسلامي بعد از تو بيمولا و رهبر بماند، به سرنوشتي بدتر و شومتر از سرنوشت يهود و نصاري دچار خواهد گشت. از اين رو مفاد آيتي را كه از سوي پروردگارت برتو نازل شد و اولين مولاي مؤمنين را كه بعد از تو بايد بر مسند بنشيند با ذكر يك نشاني به حضورت معرفي كرد، به مردم ابلاغ كن و آن كسي را كه در حال ركوع انفاق ميكرد«انما وليكم الله و رسوله و الذين ... يؤتون الزكوة و هم راكعون [41]» به مردم بشناسان[42]»!
بدين ترتيب « روابط و همگوني آيات نشان ميدهد كه آيه ابلاغ در عين ارتباط كامل با قوم يهود، مهمترين چيزي كه بر پيغمبر (ص) نازل شده و پيغمبر مأمور به ابلاغ آن است، مسأله اعلام پايان خلافت و ولايت يهود و آغاز ولايت خدا، رسول(ص) و علي (ع) ميباشد[43]».
در اينجا گفتني است كه از نظر برخي مفسران اهل سنت و جماعت، اين آيه صرفاً ميتواند در ارتباط با مطالبي باشد كه از چند آيه پس از آن به بحث راجع به يهود و نصاري پرداخته است. اينان هر چند در ضمن يكي از بندهايي كه براي بيان شأن نزول آيه تبليغ آورده، نقل كردهاند كه يك رأي. اين آيه را به اعلام ولايت علي(ع) در روز غدير مربوط ميداند، اما خود از پذيرش آن سرباز زده و در اين جهت استدلال كردهاند كه مفهوم آيه را كه در بين چندين آيه مربوط به اهل كتاب قرار دارد، هرگز نميتوان بر وجهي حمل نمود كه با آنها بيگانه باشد.[44]
بحث را با طرح اين سؤال آغاز كنيم كه براستي مخاطبان اصلي آيه تطهير چه كساني ميباشند وآيا زنان رسول (ص) هم در مصداقيت آن شريكاند يا نه؟
حال براي پاسخ گفتن به اين پرسش، نظرات مفسران قرآن كريم را كه در اين باره بر سه گونه كلي قابل تقسيم است، ملاك قرار ميدهيم وآنگاه ديگر مسايل مربوط را بطور خلاصه مرور ميكنيم:
1ـ نظريه نخستين كه از طريق عكرمه و سعيد بن جبيربه ابن عباس و مقاتل و كلبي منسوب است، مراد از « اهل بيت » در آيه تطهير را صرفاً زنان نبي (ص) دانسته است و نه كس ديگر.
2ـ نظريه دوم، زنان پيامبر (ص) را به همراه اصحاب كسا به عنوان مصاديق « اهل البيت » در كنار اصحاب كساء نشاندهاند .
هر كدام از اين اقوال كه خود متكي به نقلهاي تاريخي و برداشتهاي تفسيري گوناگون است، تنها زماني معتبر و قابل اعتماد است كه علاوه بر سازگاري با متن قرآني، همچنين مخالفتي با احاديث متواتري كه در اين زمينه در دست داريم، نداشته باشد. حضرت رسول(ص) كه بيگمان داناترين مردم به مراد و محتواي وحي آسماني بوده است خود طي احاديث زيادي كه از طرق مختلف شيعه و سني منقول است، منظور از « اهل البيت » را صرفاً اصحاب كسا دانسته است . اين قبيل روايات چندان فراوان است كه بيهيچ ترديد بايد آنها را متواتر بناميم.
بر طبق گمان برخي، آيه تطهير به همسران پيغمبر (ص) اختصاص دارد يا دست كم آنها را نيز شامل ميگردد[49] . براي اثبات اين ادعا چنين استدلال شده است كه آيه، ميان اياتي قرار گرفته كه « نساء النبي» را مخاطب ساخته است.
اما نكته قابل ذكر آن است كه سياق آيات مطلبي جز آنچه اينان گمان بردهاند، عرضه ميدارد كه به هيچ روي با شامل شدن آيه بر خصوص اصحاب كسا ناسازگار نيست. اين دسته آيات، اصالتاً شخص حضرت رسول (ص) را مخاطب قرار داده و موضوعاتي به ايشان گوشزد ميكند. بنگريد:
« يا ايهاالنبي. قل لأزواجك: ان كنتن تردن الحياة الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحاً جميلاً .
و ان كنتن تردن الله و رسوله والدار الاخرة فان الله اعد للمحسنات منكن اجراً عظيماً .
يا نساء النبي من يأت منكن بفاحشة مبينة ، يضاعف لها العذاب ضعفين و كان ذلك علي الله يسيراً .
و من يقنت منكن لله و رسوله و تعمل صالحاً نؤتها اجرا مرتين و اعتدنالها رزقاً كريماً .
يا نساء النبي لستتن كاحد من النساء ان اتقين فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً.
و قرن في بيوتكن و لاتبرجن تبرج الجاهلية الاولي و اقمن الصلاة و آتين الزكاة و اطعن الله و رسوله، انما يرديد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تهيراً .
و اذكرن ما يتلي في بيوتكن من آيات الله و الحكمة ، ان الله كان لطيفاً خبيراً[50]».
بدين ترتيب از مجموع آيات بالا در مييابيم كه : خداوند متعال به پيامبرش فرمان داده است تا همسران خود را براي برگزيدن خدا و رسول يا زندگي و زيورهاي دنيا مخير بگذارد و به آنان بگويد: يا نساء النبي لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلاتخضعن بالقول ...» ، آنگاه نيز به خود رسولالله (ص) ياد آوري ميشود كه : كليه اين اوامر و نواهي كه حضرتش مأمور ابلاغ آنها به همسران خود است، صرفاً بخاطر پاسداري از پاكي و قداست خاندان نبوت تشريع شده است.
با اين نگاه كاملاً روشن ميشود كه آيه تطهير در عين ارتباط كامل و استوار با احكام مربوط به همسران پيغمبر(ص) ، تصوير كننده عصمت « اهل البيت» نيز هست و از اين رو هيچ گونه قطع و انفصالي در سياق ديده نميشود[51]».
اما اگر بر فرض بتوان از اين ديدگاه دست كشيد ودر نتيجه، خطاب « يا نساء النبي» را مستقيماً « متعلق به همسران رسول (ص) دانست، نهايتاً بايد آنرا به منزله « التفات » به آنان محسوب نمود و گرنه معلوم است كه متعلق خطاب در يكي دو آيه پيش از « يا نساء النبي » ، شخس رسول اكرم(ص) است . با اين فرض به نتايج زير ميتوان دست يافت:
1ـ بنابر حكم خداوندي، محمد (ص) دستور دارد كه همسران خويش را در گزينش خدا و رسول يا زندگاني دنيايي مختار بگذارد.
2ـ سپس با التفات به همسران، مستيماً خود آنان مخاطب واقع شدهاند كه: اگر چنين مورد امر ونهي قرار گرفتهاند از آنجاست كه به رسول خدا(ص) منسوبند و به همين خاطر چنانچه مرتكب يكي از فواحش گردند، كيفرشان دو چندان ميشود:
« ... من يأت منكن بفاحشة مبينة يضاعف لها العذاب ضعفين...».
3ـ به دنبال اين التفات، مجدداً شخص رسول اكرم (ص) مورد خطاب قرار ميگيرد كه انگيزه اصلي تشريع چنين فرمانهايي زدودن « رجس» و پليدي از خاندان نبوت است؛ چه براي مصون ماندن حوزه رسالت. صيانت از قدسيت خاندان نبوت، ضرورتي قطعي و انكار ناپذير است.
در اينجا بر مطالب پيش گفته بيفزاييم كه : تنها در صورتي ميتوان از سياق به عنوان دليل و حجت بر مطلبي، بهره برد كه متكلم از آغاز سخن تا پايان آن صرفاً خود را پايبند بيان موضوعي واحد بيبند. ولي اگر در كلام او از احكام و موضوعات چندي سخن رود كه همگي در چارچوب غرضي كلي و جامع مثلاً دين يا قانون، قابل جمع باشد، روشن است كه ديگر اينكه موضوع ياد شده با غرض كلي سخن ناسازگار و ناهماهنگ باشد. علاوه بر اين شايان ذكر است كه وحدت سياق هميشه نميتواند با وحدت موضوع و حكم ملازم باشد. زيرا گاه اسلوب بياني گفتار اقتضا ميكند كه به برخي متعلقات موضوع اصلي پرداخته شود گرچه از لحاظ طبيعي و ماهوي با موضوع اصلي متفاوت باشد.
حال با عنايت به مطالب بالا، چنين نتيجه ميگيريم كه : اين آيات، خطاب به پيغامبر(ص) نازل شده است كه به همسرانش آن فرمانها را برساند به اين هدف كه مبادا از ناحيه آنان عيب و نقصي بر خاندان وحي عارض گردد. وجه جامع سخن نيز همان حفظ اهل بيت(ع) است كه بدون شك در صيانت از پيام آسماني بيتأثير نخواهد بود.
معترضه بودن « انما يريدالله ليذهب ... تطهيراً»
حتي اگر بر فرض بتوان گفت كه : خطاب ايه اساساً متوجه نبي (ص) و خاندان نبوت نيست و از آغاز، همسران رسول(ص) را مد نظر داشته است، باز اين فرض چنان نخواهد بود كه آيه تطهير را مختص همسران پيامبر (ص) يا حتي شامل بر آنان نشان دهد. زيرا با معترضه به حساب آوردن آيه تطهير. در واقع آيه كريمه را مختص اصحاب كسا شناساندهايم و در آن صورت، نه هيچ خللي به سياق قراني وارد ميآيد و نه هيچ تكذيبي نسبت به حضرت رسول (ص) در خارج كردن همسران خود از مفاد آيه صورت ميگيرد. البته اين وجه وقتي درست است كه فقرات قبل و بعد از « انما يريد الله ...» را واحدي يكدست بشمار آورده باشيم.