نگارنده در پى آن است كه اثبات كند پلوراليزم دينى از ديدگاه قرآن مردود بوده و صراط مستقيم يگانه است و تعدد و تكثرى در آن راه ندارد.
چكيده:
نظريه پلوراليزم، حقيقت و رستگارى را منحصر در دين خاصى نمىداند و همه اديان را به طور نسبى از حقيقت مطلق بهرهمند مىداند. برخى از متفكران نيز اين نظريه را برگزيده و به استناد بعضى از آيات قرآن كه صراط مستقيم در آنها به صورت نكره آمده استبر اثبات تعدد و تكثر صراط مستقيم پاى فشردهاند، نگارنده در پى آن است كه اثبات كند پلوراليزم دينى از ديدگاه قرآن مردود بوده و صراط مستقيم يگانه است و تعدد و تكثرى در آن راه ندارد. در اين راستا به نقد نظريه صراطهاى مستقيم پرداخته و شواهدى از سخنان متفكران آورده و اثبات نموده است كه با آمدن شريعت جديد الهى، شريعتهاى پيشين منسوخ گرديده و معيار حق و باطل، شريعت اسلام است كه هم جهانى است و هم جاودانى.
نظريهاى است كه در دهههاى اخير در جهان مسيحيت توسط جان هيك (2) فيلسوف دين و متكلم مسيحى معاصر طرح و ترويجشده است. مفاد اين نظريه بهاختصار اين است كه حقيقت و رستگارى منحصر در يك دين نيست، بلكه همه اديان به طور نسبى از حقيقت مطلق بهرهاى دارند و هيچ دينى را نمىتوان يافت كه نمونه تمام عيار و كامل دين حق باشد. بر اين اساس، پيروى از برنامههاى هر يك از اديان مىتواند عامل نجات و رستگارى انسان باشد.
جان هيك حقيقت غايى و مطلق را يگانه مىداند، ولى بر اين عقيده است كه شناخت آن حقيقتبهطور كامل براى بشر ميسور نيست. بدين جهت، دريافتهاى معرفتى و شهودى انسان از حقيقت مطلق و غايى متعدد و متكثر است; و همه بهطور نسبى از آن بهره شهودى و معرفتى دارند. اين شناختها و شهودها پشتوانه و درونمايه آموزهها و گزارههاى دينىاند. اين آموزهها گوهر دين نيستند، گوهر دين متحول كردن شخصيت انسانهاست. بر اين اساس، نبايد آموزههاى دينى را بيش از حد مورد تاكيد قرار داد. از نظر وى، آموزههاى دينى را نبايد همچون نظريههاى علمى، صادق يا كاذب دانست. عقايد و آموزههاى دينى تا وقتى بتوانند ديدگاهها و الگوهاى انسان براى زيستن را متحول سازند، صادقاند. انسانهايى كه به فرهنگهاى گوناگون معتقدند، در قبال واقعيتى كه با آن مواجه مىشوند، واكنشهاى گوناگونى نشان مىدهند. آن آموزهها از اين واكنشهاى گوناگون حكايت مىكنند.
بهعبارت ديگر، هيك پيش از آن كهبه حقايق كلامى تعلق خاطر داشته باشد، به جنبههاى وجودى و تحولآفرين دين تعلق خاطر دارد. دين از آن رو اهميت دارد كه حكايتخودمحورانه انسان را به حياتى خدامحورانه تبديل مىكند. اما اين كه اين حقيقت در قالب چه مقولات و آموزههايى بيان شود، چندان مهم نيست. (3)
برخى از نويسندگان و صاحبنظران مسلمان نيز نظريه پلوراليسم دينى را برگزيدهاند آنان در تاييد اين نظريه به برخى از آيات قرآن كريم استناد كردهاند. از جمله اين كه قرآن كريم «صراط مستقيم» را به صورت نكره آورده است كه بر تعدد و تكثر آن دلالت مىكند، و نيز برخى از آيات پس از اشاره به پيروان اسلام (مؤمنان) و يهوديان و نصرانىها، يادآور شده است كه راه نجات و رستگارى، در ايمان و عمل صالح خلاصه مىشود. از اين جا مىتوان نتيجه گرفت كه پيروى از آيين يهود و مسيحيت مىتواند انسان را به رستگارى برساند، و راه رستگارى در پيروى از آيين اسلام خلاصه نمىشود.
پلوراليسم دينى از ديدگاه قرآن مردود است. از ديدگاه قرآن، طريق حق و راه سعادت و رستگارى بشر جز صراط مستقيم نيست; و صراط مستقيم يگانه است و تعدد و تكثر در آن راه ندارد. صراط در لغتبه معنى راه روشن است. ريشه اين واژه، كلمه صراط به معنى بلعيدن است. گويا صراط (راه روشن) روندگان خود را مىبلعد و مانع از آن مىشود كه از درون آن خارج شوند. واژه مستقيم از قيام بهمعنى ايستادن گرفته شده است. چون در حالت ايستادگى، تسلط و چيرگى بر قوا حاصل مىشود، و بازگشت آن به پايدارى و تخلفناپذيرى است.
از اين جا روشن مىشود كه صراط مستقيم راهى است كه در هدايتبشر و رساندن رهروان به غايت و مقصود خويش، ثابت و تخلفناپذير است. چنان كه مىفرمايد: «فاما الذين آمنوا بالله و اعتصموا به فيدخلهم فى رحمة منه و فضل و يهديهم اليه صراطا مستقيما» (نساء/ 174) : خداوند كسانى را كه به او ايمان آورده و بدو پناهنده شدهاند به سراى رحمت و فضل خويش وارد مىسازد، و به راه خود كه راهى است استوار هدايت مىكند.
حاصل آن كه، صراط مستقيم، در همه كاربردهاى آن در قرآن كريم بر ثبات و پايدارى و تخلفناپذيرى دلالت مىكند و مفاد آن در مساله هدايت اين است كه هر كسى به صراط مستقيم هدايت راه يابد، بدون شك به غايت و كمال مطلوب خواهد رسيد. (4)
در قرآن كريم، صراط مستقيم گاهى به صورت معرفه «الصراط المستقيم» و گاهى به صورت نكره «صراط مستقيم» بهكار رفته است. البته، كاربرد دوم بيش از كاربرد نخست است. تعبير نخستبر معين و مشخص بودن راه دلالت مىكند و چنين راه يگانه راهى يكتاست. در اين صورت، تعبير دوم كه ترجمه فارسى آن راهى راست استبيانگر عظمت و اهميت آن است نه كثرت و تعدد آن، چون لازمه معنى دوم ناسازگارى در كلام الهى است، درحالى كه كلام خداوند از هرگونه ناهماهنگى و ناسازگارى پيراسته است (و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا) : اگر قرآن از جانب غير خداوند بود در آن اختلاف بسيار مىيافتند. (نساء/ 82) .
بنابراين، صراط مستقيم يكى بيش نيست، و آن همان راهى است كه پيامبران الهى و مؤمنان راستين برگزيدهاند، كسانى كه خداوند از آنان بهعنوان نعمت دادهشدگان ياد كرده است. (صراط الذين انعمت عليهم)، نعمت دادهشدگان، طبق آيه 69 سوره نساء عبارتند از: پيامبران، راستگويان، شهيدان، صالحان. از طرفى، چون پيامبر اسلام (ص) آخرين پيامبر و شريعت او آخرين شريعت الهى است، و نيز شريعت و آيين او جهانى و همگانى است، پس از آمدن شريعت اسلام، راه راست و طريق حق، منحصر در آن است، چنان كه در آيه 69 سوره نساء اطاعت از خدا و پيامبر اسلام را شرط رفاقت و همنشينى با نعمت دادهشدگان دانسته است (و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا) نكره و نامعين بودن صراط مستقيم (راهى است) در بيشتر آيات، بيانگر عظمت و اهميت اين راه است، اينگونه تعبير در زبان عربى شناخته شده و مشهور است، چنان كه درباره قرآن كريم نيز هر دو تعبير معرفه و نكره آمده است، (القرآن العظيم، القرآن الحكيم، قرآن مبين، قرآن مجيد) علامه طباطبائى در تفسير آيه 16 سوره مائده كه صراط مستقيم بهصورت نكره آمده است، يادآور شده است كه مقصود از آن يگانه راه راستى است كه در آيات ديگر به خدا نسبت داده شده است و نكره بودن آن بر عظمتشان و بزرگى مقام آن دلالت مىكند. (5)
از آنچه گفته شد، نادرستى سخن مؤلف صراطهاى مستقيم كه نكره آمدن صراط مستقيم در آيات قرآن را دليل بر «پلوراليسم دينى» دانسته و نتيجه گرفته است كه صراط مستقيم هدايت، منحصر در يكى نيست، و هر يك از اديان و مذاهب، مصداقى از صراط مستقيم و جلوهاى از آن هستند، روشن گرديد. وى چنين گفته است:
«بهجاى آن كه جهان را واجد يك خط راست و صدها خط كج و شكسته ببينيم، بايد مجموعهاى از خطوط راست ديد كه تقاطعها و توازيها و تطابقهايى را هم پيدا مىكنند، و آيا اين كه قرآن پيامبران را بر صراطى مستقيم (صراط مستقيم) يعنى يكى از راههاى راست نه تنها صراط مستقيم (الصراط المستقيم) مىداند، به همين معنا نيست؟» (6)
از مطالب قبل روشن شد كه در قرآن كريم درباره صراط مستقيم دوگونه تعبير (نكره و معرفه) آمده است و با توجه به اين كه (الصراط المستقيم) بر يك راه راست در زمينه هدايت دلالت مىكند، تعبير «صراط مستقيم» بيانگر عظمت و اهميت آن است، نه تعدد و كثرت صراط مستقيم. جالب اين جا است كه دو تعبير معرفه و نكره درباره صراط مستقيم در مورد پيامبران نيز بهكار رفته است، چنان كه درباره حضرت ابراهيم فرموده است «و هداه الى صراط مستقيم» (نحل/ 121) و درباره موسى و هارون مىفرمايد «و هديناهما الصراط المستقيم» (صافات/ 118) .
از آيات ديگرى كه بر يگانگى صراط مستقيم دلالت مىكند آيه 153 سوره انعام است، چنان كه مىفرمايد «ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصاكم به لعلكم تتقون» : اين است راه راست من، از آن پيروى كنيد، و از راههاى ديگر پيروى نكنيد كه شما را از راه خدا جدا مىسازد، خداوند شما را اين گونه توصيه مىكند، شايد پرهيزگار شويد.
كلمه «هذا» در آيه يادشده اشاره به مجموعهاى از احكام الهى است كه در آيات قبل (151- 152) بيان شده است اين احكام عبارتند از:
1. شرك نورزيدن به خدا; 2. احسان به والدين; 3. اجتناب از كشتن فرزندان بهخاطر مشكلات اقتصادى; 4. نزديك نشدن به پليدهاى آشكار و پنهان; 5. اجتناب از كشتن افراد بىگناه; 6. تصرف نكردن در مال يتيم مگر بر وجه احسن; 7. رعايت اصل توانايى در تكليف; 8. رعايت قسط در معاملات; 9. رعايت عدالت در گفتار; 10. لزوم وفا كردن به عهد و پيمان.
اين موارد دهگانه نمونههايى از اصول و فروع تشريع اسلامى است كه پيامبر اكرم (ص) از جانب خداوند ماموريت مىيابد تا آنها را بر مردم عصر رسالتبيان كند، آنگاه به آنان بگويد كه اين احكام و معارف توحيدى، صراط مستقيم خداوندند و پيروى از راههاى مخالف با آنها، انسان را از صراط مستقيم جدا مىسازد.
عبداللهبن مسعود گفته است «پيامبر اكرم (ص)» خطى را در برابر خود رسم كرد و فرمود: اين راه رشد است، آنگاه خطوط ديگرى در جانب راست و چپ خود ترسيم كرد و فرمود: اينها راههايى است كه در هر يك از آنها شيطانى است كه مردم را به پيمودن آن فرا مىخواند. (7)
نكته ديگر، اين كه، در يك سياق، و در جمله به هم پيوسته، هر دو تعبير معرفه و نكره درباره صراط مستقيم بهكار رفتهاست، مثلا گفته شده است: صراط مستقيم (راهى راست) آنگاه آنرا راه خداوند (نه يكى از راههاى خدا) معرفى كرده است، اينگونه تعبير بر وحدت و يگانگى راه راست دلالت مىكند. مانند اين كه گفته شود: من تاريخ زندگانى فردى عادل را خواندهام، آنگاه گفته شود: تاريخ زندگى امام علىبن ابىطالب (ع) را كه پيشواى عدالتخواهان است. از نظر ادبى، عبارت دوم بيانگر عبارت اول (عطف بيان) است. و چون عبارت دوم معرفه (معين و مشخص) است، عبارت نخست هم معين و مشخص خواهد شد.
اينگونه تعبير در آياتى از قرآن كريم، از جمله در آيه 52 و 53 سوره شورى، درباره صراط مستقيم بهچشم مىخورد، چنان كه در آغاز فرموده است: اى پيامبر، تو به راهى راست (صراط مستقيم) هدايت مىكنى، آنگاه در بيان آن راه فرموده است: راه خداوندى كه مالك آسمانها و زمين است، و همه چيز بهسوى او باز مىگردد (صراط الله الذى له ما فى السموات و ما فى الارض، الا الى الله تصير الامور) .
از مجموع مطالب يادشده، روشن شد كه صراط مستقيم يكى بيش نيست، و آن همان راهى است كه پيامبران الهى فرا روى بشر قرار دادهاند، و به مقتضاى اين كه پيامبر اسلام (ص) آخرين پيامبر الهى و شريعت او آخرين شريعت آسمانى است، پس از بعثت پيامبر اكرم (ص) و آمدن شريعت اسلام، صراط مستقيم مصداقى جز شريعت اسلام ندارد.
استاد مطهرى، در اين باره سخن جامعى دارد كه نقل آن در اين جا سودمند خواهد بود:
«دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست، و بر همه كس لازم است از آن پيروى كند. اين انديشه كه اخيرا در ميان برخى از مدعيان روشنفكرى رايجشده است كه مىگويند همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقتيكسانند، انديشه نادرستى است، درست است كه پيامبران خدا همگى بهسوى يك هدف و يك خدا دعوت كردهاند، ولى، اين سخن به اينمعنا نيست كه در هر زمانى چندين دين وجود دارد و انسان مىتواند در هر زمانى هر دينى را كه مىخواهد بپذيرد، بلكه معناى آن اين است كه انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق مبشر پيامبران لاحق - خصوصا خاتم و افضل آنان - بودهاند، و پيامبران لاحق مصدق پيامبران سابق بودهاند.
پس لازمه ايمان به همه پيامبران اين است كه در هر زمانى تسليم شريعتهاى پيامبرى باشيم كه دوره او است و قهرا لازم است در دوره ختميه به آخرين دستورهايى كه از جانب خدا و بهوسيله آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم و اين، لازمه اسلام، يعنى تسليم شدن به خدا و پذيرفتن رسالتهاى فرستادگان اوست.
درست است كه در دين اكراه و اجبارى نيست (لا اكراه فى الدين) ولى، اين سخن به اين معنا نيست كه دين خدا در هر زمانى متعدد است و ما حق داريم هر كدام را كه بخواهيم انتخاب كنيم، چنين نيست، در هر زمانى يك دين حق وجود دارد و بس، هر زمان پيامبر صاحب شريعتى از طرف خدا آمده و مردم موظف بودهاند كه از راهنمايى او استفاده كنند و قوانين و احكام او را فرا گيرند تا نوبتبه حضرت خاتم الانبيا (ص) رسيد. در اين زمان، اگر كسى بخواهد بهسوى خدا راهى بجويد بايد از دستورات دينى او راهنمايى بجويد. قرآن كريم مىفرمايد «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين» (آل عمران/ 85) : هر كس غير از اسلام دينى بجويد، هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود.
اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست، بلكه منظور تسليم خدا شدن است.
پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين، همان تسليم است، ولى، حقيقت تسليم در هر زمان شكلى داشته است و در اين زمان، شكل آن همان دين گرانمايهاى است كه بهدستحضرت خاتمالانبياء (ص) ظهور يافته است، و قهرا كلمه اسلام بر آن منطبق مىگردد و بس. به عبارت ديگر، لازمه تسليم خدا شدن، پذيرفتن دستورهاى او است، و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است» . (8)
در دو آيه قرآن كريم، (9) از پيروان آيين اسلام، مسيحيت، يهود و مذهب صائبى ياد شده، و يادآورى شده است كه هرگاه آنان به خدا و روز قيامت ايمان داشته و عمل صالح انجام دهند، اهل نجات و رستگارى، خواهند بود. مفاد اين دو آيه اين است كه براى رستگارى، پيروى از اسلام يا آيين خاص ديگرى لازم نيست، آنچه مهم است، ايمان و عمل صالح است.
با توجه به آياتى كه بيانگر اين مطلب است كه اهل كتاب در زمان پيامبر اكرم (ص) مدعى بودند كه يگانه راه نجات اين است كه فردى بهعنوان يهودى يا نصرانى شناخته شود «قالوا لن يدخل الجنة الا من كان هودا او نصارى» (بقره/ 111)، اين گونه آيات در صدد ابطال عقيده مزبور است، يعنى صرف اين كه انسان خود را به نامهايى چون مؤمن، يهودى، نصرانى يا صائبى بنامد، در رستگارى او كافى نخواهد بود، شرط اصلى رستگارى، داشتن ايمان خالص و عمل صالح است. اين مطلب، اختصاص به هيچ دوره و زمانى ندارد. قبل از آمدن شريعت اسلام نيز كه آيين مسيحيت، آيين حق بود، تنها انتساب به آن آيين آسمانى مايه نجات و رستگارى نبود، همينگونه است در زمان شرايع آسمانى پيشين و در زمان ما (پس از آمدن شريعت اسلام) . حاصل آنكه، آيههاى يادشده، شرط نجات و رستگارى انسان را ايمان راستين به خدا و قيامت، و پيروى از شرايع الهى مىدانند و انتساب به يكى از شرايع را كافى در نجات و سعادتمندى انسان نمىدانند، و گرچه به لحاظ زمان اطلاق دارد، و شرايع سابق را نيز شامل مىشود ولى، با توجه به آيات ديگر قرآن، كه جهانى بودن و خاتميت نبوت پيامبر اكرم (ص) را بيان كرده، حقانيت شريعت در اين زمان، مخصوص شريعت اسلام خواهد بود، از آن جهت كه جهانى است. با آمدن شريعت اسلام پيروى از شريعتهاى پيشين پذيرفته نيست، بهعبارت ديگر، شريعت اسلام ناسخ شريعتهاى پيشين است، و از آن جهت كه جاودانى است، پس از آن شريعت ديگرى نخواهد آمد، و پيروى از هر مكتب و آيينى بايد با محك آيين مقدس اسلام آزموده شود.
در قرآن كريم، علاوه بر صراط يا طريق مستقيم كه يگانه راه حق و رستگارى است، از سبل الهى نيز سخن گفته شده است. تعابير: سبيل الرشاد (10) ، سبيل الرشد (11) ، سبل السلام (12) ، سبيل المؤمنين (13) سواء السبيل (14) و قصد السبيل (15) نمونههايى از كاربردهاى سبل الهى در قرآن كريم است. در مقابل سبل الهى، سبل شيطانى قرار دارد، واژههاى: سبيل الطاغوت (16) ، سبيل المجرمين (17) ، سبيل المفسدين (18) ، سبيل الغى (19) و سبيل الذين لا يعلمون (20) ، به سبل شيطانى اشاره دارد.
بنابراين، صراط مستقيم حق محض است، و در آن باطل راه ندارد، ولى سبيل دوگونه حق و باطل دارد. سبيل الهى حق و سبيل شيطانى باطل است. همچنين صراط مستقيم يكى بيش نيست، ولى سبيل الهى متعدد است. چنان كه مىفرمايد: «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» (عنكبوت/ 69) : كسانى كه در راه ما جهاد مىكنند را به راههاى خود (راههاى الهى) هدايت مىكنيم.
بدون شك، سبيل الهى نيز چون صراط مستقيم حق است، با اين حال سبيل الهى كثرتپذير است ولى صراط مستقيم كثرتپذير نيست. از اين جا روشن مىشود كه نسبت ميان صراط مستقيم و سبل الهى، نسبت وحدت و كثرت است. و كثرت در سبل الهى، از قبيل كثرتهاى طولى است نه كثرت عرضى. كثرت طولى با وحدت ناسازگار نيست. مانند كثرت موجود در مراتب نور كه با وحدت حقيقت آن منافات ندارد. از نظر اهل معرفت اينگونه كثرت تحكيمكننده وحدت است، نه ناسازگار با آن.
زلف آشفته او موجب جمعيت ماست چون چنين است پس آشفتهترش بايد كرد
پلوراليسم دينى مورد نظر جان هيك و همفكران او مربوط به كثرت عرضى اديان است، نه كثرت طولى. آنان تثليث مسيحى را با توحيد اسلامى، خداى متشخص اديان وحيانى را با خداى نامتشخص در فلسفه و عرفان هندى برابر مىانگارند و همه را تجلىها و تعبيرهاى يك حقيقت مىدانند. از نظر عقل بازگشت كثرتهاى عرضى و مانعةالجمع به وحدت حقيقى امكان ندارد، زيرا به تناقض مىانجامد، اما بازگشت كثرتهاى طولى به وحدت حقيقى معقول و خردپذير است.
نسبت صراط مستقيم با سبل الهى را مىتوان چنين تصوير كرد كه صراط مستقيم عالىترين مرتبه هدايت است، و نيل به اين مرتبه، در گرو اين است كه انسان همه سبل امن الهى را بپيمايد. اما اگر تنها برخى از اين سبل را طى كند، فقط به برخى از درجات و مراتب صراط مستقيم راه يافته است.
بهعبارت ديگر، هدايت انسان بهسوى خدا مراحل و مراتب گوناگونى دارد كه هر يك از آنها يكى از سبل هدايت و رستگارى است. هرگاه كسى همه سبل هدايت را طى كند; درحقيقت، تمام مراحل و مراتب هدايت را پيموده و به صراط مستقيم راه يافته است. (21)
اين مطلب كه پيمودن سبل الهى، انسان را به قله هدايت و رستگارى كه همان صراط مستقيم است مىرساند از آيه 16 سوره مائده به روشنى به دست مىآيد چنان كه مىفرمايد: «قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم» . از اين آيه استفاده مىشود كه:
1. قرآن كريم و شريعت اسلام نورى است الهى كه راههاى رستگارى و رهايى از گمراهى را به بشر مىآموزد.
2. شرط بهرهمندى از نور هدايت قرآن و اسلام، برگزيدن رضايتخداوندى (ايمان و اخلاص) است.
3. انسان با عمل خالصانه به رهنمودهاى قرآنى، راههاى رستگارى و رهايى از گمراهى (سبل السلام) را طى نموده و از تاريكىهاى كفر و شرك و گناه رهايى يافته و در فضايى آكنده از نور معنوى. و در نتيجه به صراط مستقيم الهى وارد مىشود. صراطى كه هرگز در آن انحراف راه نخواهد يافت.
1. پلوراليسم دينى به اين معناست كه گرچه حقيقت مطلق و غايى واحد است، اما راههاى ارتباط با آن متعدد است، و اين راهها هيچيك بهطور كامل به حقيقت غايى نمىرسد. بلكه همگى از نوعى هدايت نسبى برخوردارند. بنابراين پيروى از همه اديان مىتواند نجاتبخش باشد.
2. پلوراليسم دينى، صراط مستقيم را متعدد مىداند و بهجاى يك صراط مستقيم به صراطهاى مستقيم قائل است.
3. از ديدگاه قرآن پلوراليسم دينى مردود است، زيرا قرآن كريم تنها به يك صراط مستقيم قائل است. و راه حق را يگانه مىداند، راههاى ديگر، شيطانى و باطلاند و انسان را به رستگارى مطلوب نمىرسانند.
4. در هر دورهاى راه حق و طريق راستين هدايت همان بوده است كه پيامبران الهى از جانب خداوند به بشر ارزانى داشتهاند. يعنى صراط مستقيم، پيوسته در شرايع آسمانى تجلى و تبلور يافته است.
5. با آمدن شريعت جديد الهى، شريعت پيشين منسوخ گرديده، و از درجه اعتبار افتاده است، البته، اين سخن بدان معنى نيست كه هيچگونه معارف و احكام مشتركى ميان شريعت الهى پيشين و پسين وجود نداشته است، بالعكس، مشتركات شرايع آسمانى در زمينه عقايد، اخلاق و احكام فراوان بوده است، ولى به هر حال شريعت جديد دربرگيرنده حقايقى بوده است كه در شريعت پيشين نبوده، يا اين كه برخى از احكام شريعت پيشين را تغيير داده است. روشن است كه در مساله حق و باطل در اديان، مجموع، من حيث المجموع مورد نظر است، نه وجود پارهاى از آموزهها و گزارههاى حق و درست، بر اين اساس با آمدن شريعتبعدى، حق كامل را بايد در آن يافت و نه در شريعت پيشين.
6. با آمدن شريعت اسلام، همه شرايع الهى پيشين منسوخ گرديده است. شريعت اسلام هم جهانى است و هم جاودانى، بنابراين، حق و باطل را بايد با آن اندازهگيرى نموده و هدايت و رستگارى كامل را بايد در ايمان و عمل به اين شريعت الهى يافت. نه در شرايع يا مكاتب ديگر.
7. در شريعت و آيين حق، كثرت عرضى راه ندارد، ولى كثرت طولى راه دارد. اين كثرتها همان سبل الهى را تشكيل مىدهند، كه درجات و مراتب صراط مستقيم الهىاند. از اين روى، اگرچه صراط مستقيم يكى بيش نيست، ولى سبل الهى متعدد است، و هر كس به همان اندازه كه سبل الهى را برگزيده و مىپيمايد; از صراط مستقيم بهرهمند مىگردد، و هرگاه همه سبل الهى را برگزيند و بپيمايد; به قله صراط مستقيم راه خواهد يافت. رسيدن به چنين درجه و مقامى او را از هرگونه لغزش مصون مىدارد.
8. نكره بودن صراط مستقيم در برخى از آيات قرآنى دليل بر تعدد و كثرت در صراط مستقيم نيست، بلكه اين تعبير به عظمت و اهميت صراط مستقيم اشاره دارد، چنانكه درباره قرآن كريم نيز دو تعبير معرفه و نكره بكار رفته است. همچنين در برخى از آيات، صراط پيامبران به دو صورت معرفه و نكره بيان شده است.
9. آياتى كه ايمان و عمل صالح را شرط رستگارى انسان دانسته، بيانگر اين حقيقت است كه برگزيدن شريعت آسمانى به تنهايى عامل نجات نخواهد بود، و تنها به اين كه انسان خود را مسلمان يا يهودى يا مسيحى بنامد، نبايد بسنده كند، بلكه بايد ايمان راستين داشته و به مقتضاى آن عمل كند. از اين مطلب نمىتوان نتيجه گرفت كه پيروى از هر آيينى در زمان ما مىتواند نجاتبخش باشد، زيرا اين مطلب با اصل جهانى و جاودانگى اسلام منافات دارد.
1. Religious Pluralism.
2. John Hick,(1922-...)
3) ر . ك: مايكل پترسون، عقل و اعتقاد دينى، ترجمه احمد نراقى و ابراهيم سلطانى، صص 408- 409، جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، صص 243- 245.
4) الميزان، ج 1، ص 33.
5) الميزان، ج 6، ص 246.
6) عبدالكريم سروش، صراطهاى مستقيم، ص 27.
7) زمخشرى، الكشاف، ج 2، ص 80.
8) مرتضى مطهرى، عدل الهى، صص 330- 334، چاپ هشتم.
9) بقره/62، مائده/69
«ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابئين من آمن بالله و اليوم الآخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون . »
10) اعراف/146.
11) قصص/38.
12) مائده/16.
13) نساء/115.
14) مائده/12.
15) نحل/9.
16) نساء/76.
17) انعام/55.
18) اعراف/142.
19) اعراف/146.
20) يونس/89.
21) ر . ك: الميزان، ج 1، ص 3 و ج 4، ص 407.