بركت: پيدايش، پايدارى و فزونى خير در پديدهها از سوى خداوند
اين واژه از ريشه «ب - ر - ك» است[1] كه به سه معناى اصلى «سينه شتر» [2]، «ثبات» [3] و «فزونى» [4] دانسته شده است، گرچه راغب معناى اوليه را «سينه شتر» و معناهاى ديگر را از استعمالهاى بعدى شمرده، واژه بركت را به معناى ثبوت خير الهى در امور، مشتق از «بِركه» به معناى جايگاه استقرار و ثبات آب مىداند.[5] بعضى بركت را زيادشدن از خاستگاهى نامحسوس دانسته و به اين صورت بين «بركت يافتن» و «زياد شدن» تفاوت قائل شدهاند.[6]آرتور جفرى اصل اين واژه را عربى نمىداند و معتقد است فعل «بَرَكَ» كه براى زانو زدن به ويژه زانو زدن شتر به كار مىرود مشترك بين همه زبانهاى سامى است و پس از رواج زبانهاى سامى شمالى، اين ريشه، معناى بركت دادن پيدا كرده و از آنجا به ناحيه زبانهاى سامى جنوبى رسيده است و به اين ترتيب در زبانهاى عبرى، فنيقى، آرامى، پالميرى (تدمرى)، سبايى، حبشى و عربى معنايى نزديك به هم يافته است[7]، به هر روى معناى متداول بركت را شامل فيض، فضل، خير و فزونى مادى يا معنوى دانستهاند.[8]
بركت از مفاهيمى است كه در كتاب مقدس هم كاربرد زيادى دارد. در اين كاربردها از اعطاى بركت خداوند به پيامبران[9] واز سوى پيامبران و كاهنان به ديگران[10] سخن رفتهاست.
بركت متناسب با معناى لغوى آن، در اصطلاح قرآنى و دينى به معناى پديد آمدن خير الهى در كارها[11] و از پربسامدترين اصطلاحات در شاخههاى فرهنگ اسلامى است.[12] كاربرد اين مفهوم در اصطلاحات عرفان اسلامى با نامگذارى يكى از مراحل سلوك به «منزل بركات» [13] مىتواند بازتابى از اهميت بركت در فرهنگ دينى باشد؛ همچنين «بركت و خير الهى جُستن» كه از آن با اصطلاح «تبرك» ياد مىشود[14] و مباحثى كلامى و فقهى[15] بر محور آن سامان گرفته و فراگيرى «تبريك» [16] در ميان مسلمانان به معناى دعا و درخواست بركت براى همديگر، نشانهاى از اهميت بركت و تأثير آن در زندگى مسلمانان است.
واژه «بركت» در قرآن نيامده؛ اما مشتقات «برك» در مجموع 32 بار در قرآن آمده است: «بركات» (جمع بركت) سه مرتبه (اعراف/ 7، 96؛ هود/11، 48، 73)، «مبارك» 12 بار (براى نمونه نك: آلعمران/3، 96؛ انعام/ 6، 92) «باركنا» 6مورد (براى نمونه نك: اعراف/ 7، 137؛ صافات/ 37، 113)، «تبارك» 9 مرتبه (براى نمونه نك: اعراف/ 7، 54؛ مؤمنون/ 23، 14)، «بارك» (فصّلت/ 41، 10) و «بورك» (نمل/ 27، 8) هركدام يك مورد، افزون بر اين، آياتى هم كه بدون كاربرد واژهاى از مشتقات «برك»، باشرايطى وعده فزونى نعمت را طرح كرده، بهموضوع بركت مرتبط است. (براى نمونه. ر.ك: روم/30،29؛ سبأ/34، 37؛ بقره/2،261) درمجموع اين آيات، هر جا واژه «تبارك» آمدهاست، بر ثبوت بركت در ذات خداوند دلالتدارد. و آياتديگر، بر مبارك بودن قرآن گواهى مىدهد. (براى نمونه نك: انعام/6،92)، برخى پيامبران (براى نمونه نك: مريم/ 19، 31)، بعضىزمانها (دخان/ 44، 3) و مكانها (نمونه نك: آلعمران/3، 96) و برخى نعمتهاى خداوند در طبيعت (نور/24، 35) و سلام (نور/ 24، 61).
علامه طباطبايى با استفاده از گزارشهاى واژهشناسان و كاربردهاى بركت در آيات، درصدد ترسيم چارچوب معنايى اين مفهوم در قرآن برآمده است. وى پس از بازگويى نظر راغب درباره واژه بركت، نتيجه مىگيرد كه بركت، خيرى است كه متناسب با ظرفيت و كاركرد هر پديدهاى، در آن نهاده مىشود؛ مثلاً بركت در نسل، به فراوانى فرزندان است و بركت در وقت، اين است كه گستردگى كارهاى انسان در زمانى خاص، بيشتر از كار كسانى مانند او، در همان مقدار از زمان باشد؛ همچنين همان گونه كه بركت در هر پديدهاى متناسب با آن تعريف مىشود، در هر پديده نيز ممكن است به اعتبارهاى مختلف، نمودهاى گوناگون يابد؛ مثلاً غذا به اعتبار اينكه هدف از آن سير شدن افراد باشد يا نرساندن زيان به خورنده آن يا شفاى بيمار يا اينكه در باطن انسان نورى پديد آورد كه او را به عبادت خدا توانا كند، بركت و خير در آن نيز گوناگون رخ مىنمايد. ايشان در پرتو هدف غايى دين كه رسيدن به كمال معنوى است، بركت را در همه گونههاى آن، پديد آمدن خير معنوى يا مادىِ منتهى به خير معنوى تعريف مىكند، بر اين اساس آيه «رَحمَتُ اللّهِ وبَرَكـتُهُ عَلَيكُم اَهلَ البَيتِ» (هود/11،73) به خيرهاى متنوع معنوى مانند دين و قرب به خداوند و خيرهاى مادى منتهى به خيرهاى معنوى مانند مال و فراوانى فرزندان تفسير شده است.[17]
نگاه كلى قرآن به بركت:
قرآن در آياتى كه از واژه «تبارك» استفاده شده، بركت را در ذات خداوند مىداند: «تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العــلَمين» . (اعراف/7،54 و نيز ر.ك: فرقان/ 25، 1؛ ملك/67، 1) برخى گفتهاند: «تبارك» حصول بركت به طور مداوم را مىرساند، ازاينرو «تباركالله» يا تعابيرى چون «تبارك الذى ...» بر استمرار فضل، احسان و فيض خداوند و ذاتى بودن آن دلالت دارد.[18] در اين آيات در همنشينى با واژه «تبارك» از جلوههاى علم (زخرف/ 43، 85)، قدرت (ملك/67، 1)، مالكيت (زخرف/ 43، 85؛ ملك/ 67، 1) و خالقيت (اعراف/ 7، 54؛ مؤمنون/23، 14؛ غافر/ 40، 64) خداوند و نعمتهاى گوناگون او براى انسان سخن رفته است كه مىتواند شاهدى بر معناى مورد نظر «تبارك» باشد. نعمتهايى كه در اين آيات آمده عبارت است از: آفرينش آسمان و زمين، شب و روز، ماه و ستارگان: «اِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ فى سِتَّةِ اَيّام...يُغشِى الَّيلَ النَّهارَ يَطلُبُهُ حَثيثـًا والشَّمسَ والقَمَرَ والنُّجومَ مُسَخَّرت بِاَمرِهِاَلا لَهُ الخَلقُ والاَمرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العــلَمين» (اعراف/7،54)، نزول قرآن بر پيامبر براى انذار انسان: «تَبارَكَ الَّذى نَزَّلَ الفُرقانَ عَلى عَبدِهِ لِيَكونَ لِلعــلَمينَ نَذيراً» (فرقان/25،1)، توانايى خداوند بر پديد آوردن شرايط بهترى در زندگى انسان: «تَبارَكَ الَّذى اِن شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيراً مِن ذلِكَ...» (فرقان/ 25، 10) و مراحل آفرينش انسان: «ثُمَّخَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظـمـًافَكَسَونَا العِظـمَ لَحمـًا ثُمَّ اَنشَأنـهُ خَلقـًا ءاخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ اَحسَنُ الخــلِقين» . (مؤمنون/23،14 و نيز غافر/40، 64) در يكى از اين آيات استمرار بركت به «اسم پروردگار» نسبت داده شده است: «تَبـرَكَ اسمُ رَبِّكَ» . (الرحمن/ 55، 78) برخى مفسران با نگاهى عرفانى به آيه مراد از اسم را اسم رحمان دانستهاند كه در ابتداى سوره آمده است و نيز از اين آيه، تأثير اسما و صفات خداوند را در نزول بركات و خيرات برداشت كردهاند.[19] در آيات مربوط به بركت هر جا مشتقات فعلى «برك» آمده (براى نمونه: اعراف/7، 137؛ فصّلت/41، 10) به خداوند نسبت داده شده است كه مىتواند دليلى بر منحصر بودن توانايى ايجاد بركت در ذات خدا باشد؛ همچنين نيامدن واژه بركت به صورت مفرد در قرآن و كاربرد بركات به صورت جمع در سه آيه: «بَرَكـت مِنَ السَّماءِ» (اعراف/7، 96؛ هود/11،48،73) مىتواند نشانى از كثرت بركت خداوند باشد.خداوند به دو گونه، جهان آفرينش و به ويژه انسان را از بركت بهرهمند مىسازد: نخست قرار دادن بركت در وجود بعضى انسانهاى برگزيده مانند پيامبران (براى نمونه نك: صافّات/ 37، 113) و مبارك ساختن برخى جلوههاى طبيعت مانند باران (ق / 50، 9) و بعضى زمانها (دخان/44، 3) و مكانها. (براى نمونه نك: آلعمران/3،96) اين بركتْ اكتسابى نيست و به خواست خدا در وجود بعضى انسانها و برخى آفريدههاى ديگر نهاده شده است. گونه ديگر بركت، اكتسابى و ويژه انسان است و براى برخوردارى از آن تحصيل شرايطى بايسته است. (براى نمونه ر.ك: اعراف/7، 96) (=>همين مقاله: عوامل بركت) بركت اكتسابى به دو گونه پديد مىآيد: نخست با دريافت فيض و خيرى از جانب خداوند در كارها و ديگرى با بهرهمندى از بركت موجودات مباركى چون پيامبران يا زمان و مكانهاى مقدس. علامه طباطبايى براى حل مشكل تعارض بركت با علل و عوامل طبيعى پديد آمدن بركت را سازگار با ديگر عوامل و اسباب مىداند و معتقد است كه اراده خداوند براى بركت، در عرض ساير عوامل و اسباب نيست تا باطل شدن آنها را در پى داشته باشد، بلكه در طول ساير اسباب و عوامل با رفع موانع بركت و ايجاد عوامل مقتضى آن، بين عوامل و اسباب گوناگون سازگارى پديد مىآورد.[20]
اشخاص و پديدههاى با بركت:
قرآن از اشخاص و پديدههايى با وصف بركت يا مفهومى كه به معناى خير فراوان است ياد مىكند. مفسران بر پايه دو معناى «ثبوت» يا «فزونى» خير كه براى بركت بازگو شده است، چگونگى بركت را در اين اشخاص و پديدهها توضيح دادهاند:1. اشخاص با بركت:
قرآن بعضى از پيامبران مانند نوح، ابراهيم، اسحاق، اسماعيل، موسى و عيسى را بهرهمند از بركت و پيامبر اسلام را داراى «كوثر» مىداند. مطابق آيه 29 مؤمنون/ 23 پس از سوار شدن نوح به كشتى، خداوند به او وحى كرد كه از پروردگار خود بركت بخواهد: «و قُل رَبِّ اَنزِلنى مُنزَلاً مُبارَكـًا» . در قرائت واژه «مُنزَلا» و معناى آن اختلاف است؛ ابوبكر از عاصم آن را مَنزِلاً (به فتح ميم و كسر زاء) و ديگران آن را مُنزَلاً (به ضمم ميم و فتح زاء) خواندهاند،[21] كه در صورت نخست، آيه بر درخواست نوح براى فرود آمدن در جايى مبارك دلالت دارد و بر مبناى قرائت مشهور معناهاى گوناگونى براى «مُنزَلاً مُبارَكاً» وجود دارد؛ مجاهد آن را به معناى فرود آمدن مبارك (انزال يا نزول مبارك) از كشتى دانسته و جبائى آن را به جايگاه (منزل) مبارك معنا كرده و منظور از آن را كشتى دانسته است. كلبى اين تعبير را به معناى فرود آمدن در مكانى بركت يافته از آب و درختان گرفته است. به نظر مقاتل، منظور از بركت افزايش فرزندان و نسل ساكنان كشتى است[22]، به هر روى اين درخواست نوح در آيه 48 هود/11 پاسخى فراتر از دعاى او گرفته و خداوند فرود نوح از كوه يا كشتى را با سلام و بركات خود همراه كرده است: «قيلَ يـنوحُ اهبِط بِسَلـم مِنّا وبَرَكـت عَلَيكَ» . مفسرانبركات را به معناى نعمتها و خيرهاى هميشگى[23] و اشاره به نعمت توحيد و فراوانى نسل نوح[24] دانستهاند.ابراهيم، اسماعيل و اسحاق (صافّات/ 37، 113) و اهلبيت ابراهيم (هود/ 11، 73) نيز از بهرهمندان از بركت خداوند هستند. برخى مفسران تعبير «و بـرَكنا عَلَيهِ» در «وبـرَكنا عَلَيهِ وعَلى اِسحـقَ» (صافّات/37، 113) را درباره ابراهيم و بعضى اشاره به اسماعيل دانستهاند.[25] نزول بركت بر ابراهيم و اسحاق مىتواند به معناى فراوانى فرزندان و ماندگارى نسل آنان تا قيامت[26] باشد. بعضى هم بركت بر ابراهيم را بركت در فرزندان و بركت بر اسحاق را به پيامبرانِ از نسل او دانسته[27] و در معناى بركت بر اسماعيل به داستان ذبح او اشاره كردهاند.[28] آيه 73 هود/ 11 نيز پس از بيان نازايى همسر ابراهيم و مژده بچهدار شدن به همسرش و شگفتى او از اين خبر در آيات پيشين، بهرهمندى اهلبيت ابراهيم از رحمت و بركات خداوند را بازگو مىكند: «قالوا اَتَعجَبينَ مِن اَمرِ اللّهِ رَحمَتُ اللّهِ وبَرَكـتُهُ عَلَيكُم اَهلَ البَيتِ اِنَّهُ حَميدٌ مَجيد» . مفسران سخن ملائكه: «رَحمَتُ اللّهِ وبَرَكـتُهُ عَلَيكُم اَهلَ البَيتِ» را در ادامه «اَتَعجَبينَ مِن اَمرِ اللّهِ» به اين معنا دانستهاند كه اين مسئله جاى شگفتى ندارد، زيرا شگفتى در جايى رخ مىنمايد كه سبب پديدهها بر انسان پوشيده باشد، در حالى كه خداوند بر هر كارى تواناست و نعمت و خير فراوان او، اهلبيت ابراهيم را در برگرفته است.[29] سخن فرشتگان مىتواند خبرى از ثبوت نعمت* و بركات خدا و يادآورى آن براى اهلبيت ابراهيم يا دعايى ازسوى ملائكه براى آنان باشد.[30] بر اساس اين آيه ساره همسر ابراهيم از اهلبيت او محسوبشده، از بركات خداوند بهرهمند است.[31] مفسران در اينكه ساره به اعتبار همسرى[32] يا خويشاوندى ديگرش با ابراهيم[33]، از اهلبيت او به شمار رفته است، اختلاف دارند. بعضى از مفسران با توجه به اينكه همه پيامبران بعد از ابراهيم را از نسل اسحاق و اسماعيل مىدانند، بركات را به «بركاتنبوت» معنا كرده[34]، صفات حميد و مجيد در آيه را نيز بازگو كننده علت رحمت* و بركاتخداوند دانستهاند.[35]
آيه ديگرى كه در آن از بركت سخن رفته درباره برانگيخته شدن حضرت موسى(عليه السلام)به پيامبرى است. موسى پس از آنكه براى گرفتن خبر يا شعلهاى به آتشى نزديك شد كه از دور ديده بود (نمل/27،7) ندايى شنيد كه آنكه در آتش و پيرامون آن است مبارك است: «فَلَمّا جاءَها نودِىَ اَن بورِكَ مَن فِى النّارِ ومَن حَولَها» . (نمل/27،8) برخى مفسران، منظور از «مَن فِى النارِ» را خداوند و «نار» را «نور» و «بورِكَ» را به «قُدِّس» معنا كرده و تعبير «مَن حَولَها» را شامل موسى و ملائكه دانستهاند.[36] گروهى ديگر معتقدند كه «مَن فِى النارِ» بر ملائكه و «مَن حَولَها» بر موسى دلالت دارد.[37] از سعيدبن جبير نقل است كه پس از «حجاب عزت»، «حجاب ملك» و «حجاب سلطان»، «حجاب نار» است و مراد از «نار» در آيه «حجاب نار» است كه از آن ندا داده شده است.[38] از پيامبران حضرت عيسى(عليه السلام)تنها پيامبرى است كه قرآن گواهى او را بر مبارك بودن خود نقل كرده است: «وجَعَلَنى مُبارَكاً اَينَ ما كُنتُ» . (مريم/19، 31) بعضى از مفسران مبارك را در اين آيه به نفع رسانى بسيار[39] و خير[40] در دين و دعوت به آن[41] معنا كردهاند. بعضى نيز آن را به سبب امر به معروف و نهى از منكر و راهنمايى گمراهان و يارى مظلومان دانستهاند.[42] خداوند، عيسى را به وسيله روحالقدس تأييد كردهاست: «و اَيَّدنـهُ بِروحِ القُدُس» . (بقره/2،87) بعضى از مفسران «قُدس» را بهمعناى بركت دانستهاند.[43]
قرآن پيامبر اسلام را داراى كوثر مىداند: «اِنّا اَعطَينـكَ الكَوثَر» . (كوثر/108،1) مفسران كوثر را به خير فراوان[44] معنا كردهاند كه به معناى بركت، بسيار نزديك است، افزون بر اين، آياتى كه از نزول قرآن مبارك بر پيامبر ياد مىكند (ر.ك:ص/38،29) به گونهاى بر بركت وجود پيامبر نيز دلالت دارد. ابنعربى در تفسير «اِنّا اَنزَلنـهُ فى لَيلَة مُبـرَكَة» (دخان/44،3) با رويكردى عرفانى منظور از شب مبارك را پيامبر اسلام دانسته است.[45]
افزون بر پيامبران، مىتوان مؤمنان و صاحبان حكمت را نيز برخوردار از بركت (هود/11، 48) و خير فراوان (بقره/2، 269) دانست. در ادامه آيه48 هود/ 11 كه سخن از بركات خداوند بر نوح دارد، بركات خداوند بر امتهاى همراه نوح و امتهاى ديگرى كه در آينده از نعمت خداوند بهرهمند مىشوند بازگو شده است: «... و بَرَكـت عَلَيكَ وعَلى اُمَم مِمَّن مَعَكَ...» . مفسران تعبير «اُمَم مِمَّن مَعَكَ» را شامل مؤمنان همراه نوح و هر مؤمنى از نسل آنان تا قيامت دانستهاند.[46] خداوند هركه را خواهد حكمت مىدهد و دارندگان حكمت از خيرى فراوان بهرهمندند: «يُؤتِى الحِكمَةَ مَن يَشاءُ و مَن يُؤتَ الحِكمَةَ فَقَد اوتِىَ خَيراً كَثيراً و ما يَذَّكَّرُ اِلاّ اُولواالاَلبـب» . (بقره/2،269)
2. پديدههاى با بركت:
يكى از پديدههاى مبارك، قرآن است كه در 4 آيه، از آن ياد شده است: «و هـذا كِتـبٌ اَنزَلنـهُ مُبارَكٌ» . (انعام/6، 92، 155 و نيز انبياء/21، 50؛ ص/38،29) مبارك بودن قرآن را بنابر تعريف بركت به «ثبوت خير» به اين سبب دانستهاند كه تلاوت و عمل كردن به قرآن، راه رسيدن به سعادت و خير است و علم اولين و آخرين و بخشش گناهان و حلال و حرام در آن آمده است[47] و بنابر تعريف بركت به «افزون شدن»، مبارك بودن قرآن را به سبب بيان افزون و ناسخ بودن آن نسبت به كتابهاى پيشين و ماندگارى آن تا پايان تكليف دانستهاند.[48]آيه ديگرى نزول قرآن را در شبى مبارك مىداند: «اِنّا اَنزَلنـهُ فى لَيلَة مُبـرَكَة» . (دخان/44، 3) بيشتر مفسران[49] منظور از «لَيلَة مُبارَكَة» را شب قدر[50] و بعضى شب پانزدهم شعبان[51] دانستهاند؛ اما برخى به دلالت «اِنّا اَنزَلنـهُ فى لَيلَةِ القَدر» (قدر/97،1) و «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِى اُنزِلَ فيهِ القُرءانُ» (بقره/2، 185) قول نخست را صحيحتر مىدانند.[52] وصف مبارك را به سبب اجابت دعا[53] و نزول بركات و ثواب* و خيرى دانستهاند كه در اين شب از جانب خداوند بر بندگان نازل مىشود.[54]
در قرآن از پديدههاى مبارك ديگرى ياد شده است كه مىتوان از آنها با عنوان مكانهاى مبارك نام برد. اين مكانها عبارتاند از: زمين مكه و سرزمين شام. زمين گستردهترين مكانى است كه قرآن از بركت نهادن خداوند در آن سخن گفته است: «...بِالَّذى خَلَقَ الاَرضَ... وبـرَكَ فيها» . (فصّلت/41،9 - 10) منظور از بركت را خير دائمى زمين براى اهلش و روييدن درختان دانستهاند.[55] در آيهاى از كعبه با وصف مبارك ياد شده است: «اِنَّ اَوَّلَ بَيت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكـًا» . (آلعمران/3، 96) بركت كعبه را به سبب ثواب و بخشش گناهان دانستهاند كه حاجيان، عمرهگزاران، معتكفان و طواف كنندگان كعبه به دست مىآورند.[56]
در 6 آيه (اعراف/ 7، 137؛ اسراء / 17، 1؛ انبياء/21، 71، 81؛ قصص/28، 30؛ سبأ/34، 18) به بركت سرزمينى اشاره شده است كه مشهور مفسران آن را سرزمين شام[57] يا بخشى از آن منطقه[58] دانسته و عامل بركت آن را با تعابيرى گوناگون در دو نظريه[59] بيان كردهاند: عدهاى بركت اين سرزمين را به حاصلخيزى زمين و وجود محصولات كشاورزى، درختان و ميوههاى فراوان و چشمهها و نهرهاى جارى دانستهاند.[60] بعضى به نزول وحى و ملائكه در اين سرزمين و وجود پيامبران بسيار و مدفن آنها اشاره كرده[61] و سرزمين شام را بركت يافته از آنها دانستهاند. در روايتى از پيامبر، شام سرزمين برگزيده خدا و جايگاه گسيل بندگان برگزيدهاش معرفى شده است.[62] فخر رازى نيز بر اين باور است كه خداوند نشان بركات خود را بر سرزمين شام نهادهاست.[63]
بركت اين زمين در قرآن، ضمن وقايعى بازگو شده است:
1. خداوند در شب معراج، پيامبر را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى كه در سرزمينى مبارك است، سير داد: «المَسجِدِ الاَقصَا الَّذى بـرَكنا حَولَهُ» . (اسراء/17،1)[64]
2. خداوند بنىاسرائيل را در سرزمينى بركت يافته مستقر كرد: «و اَورَثنَا القَومَ... مَشـرِقَ الاَرضِ ومَغـرِبَهَا الَّتى بـرَكنا فيها» . (اعراف/7، 137) مراد از اين سرزمين را شام يا مصر دانستهاند.[65]
3. خداوند ابراهيم و لوط را نجات بخشيد و در سرزمينى با بركت براى همه جهانيان، جاى داد: «ونَجَّينـهُ ولوطـًا اِلَى الاَرضِ الَّتى بـرَكنا فيها لِلعــلَمين» . (انبياء/21،71) مفسران سخنان مختلفى در معرفى اين سرزمين گزارش كردهاند؛ قتاده آن را سرزمين شام و جبائى آن را بيت المقدس دانسته و به نظر ابنعباس به دليل آيه «اَوَّلَ بَيت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكـًا» (آلعمران/3،96) آن مكان، مكه است.[66] بعضى هم آن را مصر[67] دانستهاند.
4. قرآن از حركت تند باد به فرمان سليمان به سوى سرزمينى بركت يافته ياد مىكند: «ولِسُلَيمـنَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجرى بِاَمرِهِ اِلَىالاَرضِ الَّتى بـرَكنا فيها» . (انبياء/21،81) باد به فرمان سليمان به هر جا مىرفت و در نهايت به محل استقرار سليمان در شام بازمىگشت.[68]
5. در آيه 18 سبأ/34 نيز سخن از بركت يافتگى مكانى است كه قوم سبأ با آنجا ارتباط داشتند: «وجَعَلنا بَينَهُم وبَينَ القُرَى الَّتى بـرَكنا فيها قُرًى ظـهِرَة...» . مفسران، اين سرزمين را شام و بركت آن را به داشتن 4700 قريه با آب و درختان و محصولات فراوان دانستهاند. بعضى هم گفتهاند: با فراوانى قريهها به آنجا بركت داده شده است.[69] بعضى هم منظور از اين سرزمين را بيتالمقدس و ارض مقدسه گفتهاند.[70] در بعضى روايات شيعه براى اين آيه تأويلهايى آمده است؛ اين روايات، «القُرَى الَّتى بـرَكنا فيها» را اهلبيت و «قُرًى ظـهِرَة» را واسطههاى بين اهلبيت و شيعيان مانند راويان حديث و فقيهان دانستهاند.[71] بعضى از مفسران شيعه اين روايات را در مقام تفسير آيه نشمرده و آنها را بازگو كننده بطنى از قرآن دانستهاند.[72]
6. قرآن از محل برانگيخته شدن موسى با تعبير «بقعه مباركه» ياد مىكند: «نودِىَ مِن شـطِىِ الوادِ الاَيمَنِ فِى البُقعَةِ المُبـرَكَةِ» . (قصص/28، 30) فخر رازى وصف مبارك را به اين سبب دانسته كه پيامبرى موسى از آن مكان آغاز شده است.[73] مفسران «بقعه مباركه» را همان سرزمين مقدس مىدانند كه هنگام ورود موسى به آنجا، خداوند او را اين گونه خطاب كرد: «فَاخلَع نَعلَيكَ اِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ» . (طه/20،12)[74] مفسران «مقدس» را «مبارك» معنا كردهاند[75]، افزون بر اين واژههاى «سَيناء» : «شَجَرَةً تَخرُجُ مِن طورِ سَيناءَ» [76] (مؤمنون/23،20) و «سينين» [77]: «و طور سينين» (تين/95،2) را به معناى مبارك و منظور از طور سيناء و طور سينين را كوهى دانستهاند كه در آنجا ندايى موسى را مخاطب قرار داد.[78] مفسران براى اين دو عبارت معناهاى ديگرى نيز بازگو كردهاند.[79]
بخشى ديگر از پديدههاى مبارك مربوط به بعضى از جلوههاى طبيعت است؛ در آيهاى ضمن تمثيلى براى نور خداوند، از درخت مبارك زيتون سخن رفته است: «كَاَنَّها كَوكَبٌ دُرّىٌّ يوقَدُ مِن شَجَرَة مُبـرَكَة زَيتونَة» . (نور/ 24، 35) مفسران بركت درخت زيتون را بدين سبب دانستهاند كه گونههايى از منافع را در خود جاى داده است و روغن آن روشنترين روغن است، افزون بر اين گفتهاند كه درخت زيتون نخستين درختى است كه پس از طوفان نوح روييده و محل رويش آن منزلگاه انبيا بوده است.[80]
يكى ديگر از جلوههاى طبيعت باران است كه قرآن از آن با تعبير «آب مبارك» ياد مىكند: «ونَزَّلنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبـرَكـًا» . (ق/50، 9) وجه بركت باران را در ادامه آيه با ذكر كاركرد آن در رويش باغها و دانههاى كشاورزى و درختان و برخوردارى انسان از رزق و روزى، مىتوان دريافت[81]: «فَاَنبَتنا بِهِ جَنّـت وحَبَّ الحَصيد» . (ق/50، 9، 10، 11) مفسران بركت زمين (فصّلت/41،10) را به رويش درختان تفسير كردهاند.[82]
پديده مبارك ديگرى كه قرآن در ضمن دستورى اخلاقى براى حسن معاشرت مسلمانان از آن ياد كرده «سلام» است: «فَاِذا دَخَلتُم بُيوتـًا فَسَلِّموا عَلى اَنفُسِكُم تَحِيَّةً مِن عِندِ اللّهِ مُبـرَكَةً» . (نور/24،61) مفسران، پيوسته سلام گفتن را سبب زيادى خير دانستهاند[83]، زيرا از دعاى مؤمن براى مؤمن اميد خيرى از جانب خداوند مىرود.[84] افزون بر اين پديدههاى با بركت كه در قرآن آمده، در روايات نيز پديدههاى بسيارى مانند: آب، آتش، گوسفند، بز و ... داراى بركت معرفى شدهاند.[85]
عوامل بركت:
آيات بيانگر عوامل بركت را مىتوان به سه دسته تقسيم كرد:1. آياتى كه با استفاده از واژه «بركات» (اعراف/7، 96) به تبيين عوامل بركت پرداختهاست. از آياتى كه در آنها يكى از مشتقات «برك» به كار رفته است، تنها يك آيه به عوامل بركت اشاره دارد. اين آيه ايمان و تقوا را سبب گشايش بركات آسمان و زمين مىداند: «و لَو اَنَّ اَهلَ القُرَى ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكـت مِنَالسَّماءِوالاَرضِ» . (اعراف/ 7، 96) مفسران بركات آسمان را باران و بركات زمين را رويش گياهان و درختان دانستهاند.[86] بعضى نيز با رويكردى عرفانى بركات آسمان را قبول دعا و بركات زمين را تسهيل حاجات گفتهاند.[87]
2. آياتى كه عوامل يكى از مصداقهاى بركت را معرفى مىكند. (هود/ 11، 52؛ نوح/ 71، 10، 11؛ جنّ / 72، 16) با توجه به مبارك بودن باران: «ونَزَّلنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبـرَكـًا» (ق / 50، 9) و تفسير بركات آسمان (اعراف/7،96) به باران مىتوان باران را از مصاديق بركت و بخشى از عوامل بركت را با عوامل باران مشترك دانست، بر اين اساس افزون بر ايمان و تقوا، به اين موارد مىتوان اشاره كرد: استقامت و پايدارى بر ايمان: «و اَلَّوِ استَقـموا عَلَى الطَّريقَةِ لاََسقَينـهُم ماءً غَدَقـا» (جنّ/72،16)، توبه: «توبوا اِلَيهِ يُرسِلِ السَّماءَ عَلَيكُم مِدرارًا» (هود/11، 52) و استغفار: «استَغفِروا... يُرسِلِ السَّماءَ عَلَيكُم مِدرارًا» . (نوح/71،10 - 11) «غَدَق» به معناى باران فراوان و فراگير يا آب زياد است[88] و بعضى آن را تعبيرى كنايى براى فراوانى نعمت دانستهاند.[89] «مِدْرار» هم به باران مفيد معنا شدهاست.[90]
3. آياتى كه عوامل افزايش نعمت و بهرهورى بيشتر انسان از مواهب مادى و معنوى خداوند را بازگو مىكند. اين دسته بخش گستردهاى از آيات را شامل مىشود. علامه طباطبايى افزون بر تقوا، احسان: «هَلجَزاءُ الاِحسـنِ اِلاَّ الاِحسـن» (الرحمن/55،60) و شكرگزارى: «لـَئِن شَكَرتُم لاََزيدَنَّكُم» (ابراهيم/14،7) را ملازم بركت مىداند.[91] بر اساس اين دسته از آيات موارد بسيار ديگرى با موضوع بركت مرتبطاند؛ از جمله: انجامدادن حسنات (نساء/4، 40)، صدقه دادن (بقره/2،276)، پرداخت زكات (روم/30، 39) و قرضالحسنه. (حديد/57، 18) در روايات نيز عوامل بسيارى مانند ياد،[92] اطاعت و رضايت[93] خدا، روزه گرفتن[94]، صله رحم[95] و عدل[96] براى جلب يا افزايش بركت بازگو شده است و در مقابل، عواملى مانند خيانت، سرقت، شرب خمر، زنا[97]و جنايات[98] را ناسازگار با بركت دانستهاند.
منابع
الامامة و التبصره؛ انوارالتنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ بحارالانوار؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير التحرير و التنوير؛ التفسير الكبير؛ تفسير القرآن الكريم، ابنعربى؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ رحمة من الرحمن فى تفسير و اشارات القرآن؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه؛ عيون الحكم و المواعظ؛ الفتوحاتالمكيه؛ الكافى؛ الكشاف؛ كشف الاسرار و عدةالابرار؛ كمال الدين و تمام النعمه؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البحرين؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مسند احمدبن حنبل؛ معجم الفروق اللغويه؛ معجم اللاهوت الكتابى؛ معجم مقاييس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الموسوعة الفقهية الميسره؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ واژههاى دخيل در قرآن مجيد؛ وسائلالشيعه.غلامرضا قدمى
[1]. الصحاح، ج4، ص1574، «برك».
[2]. مفردات، ص119؛ لسان العرب، ج1، ص387، «برك».
[3]. الصحاح، ج4، ص1574؛ مقاييس اللغه، ج1، ص227، «برك».
[4]. التحقيق، ج1، ص257، «برك».
[5]. مفردات، ص119، «برك».
[6]. الفروق اللغويه، ص96؛ مفردات، ص119ـ120، «برك».
[7]. واژههاى دخيل، ص126ـ127.
[8]. التحقيق، ج1، ص259، «برك».
[9]. معجم اللاهوت الكتابى، ص159ـ160.
[10]. الميزان، ج7، ص282.
[11]. مفردات، ص119؛ الميزان، ج7، ص281.
[12]. الميزان، ج7، ص282.
[13]. الفتوحات المكيه، ج3، ص129.
[14]. التبيان، ج7، ص124؛ لغتنامه، ج4، ص5573، «تبرك».
[15]. الموسوعة الفقهيه، ج10، ص69.
[16]. لغتنامه، ص5584، «تبريك».
[17]. الميزان، ج7، ص280، 281.
[18]. التحقيق، ج1، ص259ـ260، «برك».
[19]. الميزان، ج19، ص111ـ112.
[20]. همان، ج7، ص281.
[21]. جامعالبيان، مج10، ج18، ص25؛ مجمعالبيان، ج7، ص166.
[22]. مجمع البيان، ج7، ص166.
[23]. همان، ج5، ص255.
[24]. الكشاف، ج2، ص401؛ تفسير بيضاوى، ج2، ص266.
[25]. تفسير قرطبى، ج15، ص75.
[26]. همان؛ مجمع البيان، ج8، ص709؛ تفسير بيضاوى، ج3، ص468.
[27]. تفسير بيضاوى، ج3، ص468.
[28]. تفسير قرطبى، ج15، ص75.
[29]. الميزان، ج10، ص325.
[30]. مجمع البيان، ج5، ص274.
[31]. همان؛ تفسير قرطبى، ج9، ص48.
[32]. تفسير قرطبى، ج9، ص48.
[33]. مجمعالبيان، ج5، ص274.
[34]. كشف الاسرار، ج4، ص416.
[35]. الميزان، ج10، ص326.
[36]. جامعالبيان، مج11، ج19، ص163ـ164؛ تفسير قرطبى، ج8، ص106.
[37]. مجمع البيان، ج7، ص330.
[38]. جامعالبيان، مج11، ج19، ص164.
[39]. همان، مج9، ج16، ص101؛ مجمعالبيان، ج6، ص793.
[40]. رحمة منالرحمن، ج3، ص48.
[41]. التفسير الكبير، ج21، ص214.
[42]. كشف الاسرار، ج6، ص43؛ تفسير قرطبى، ج10، ص70.
[43]. جامع البيان، مج1، ج1، ص570؛ التبيان، ج1، ص341.
[44]. التبيان، ج10، ص417؛ التفسير الكبير، ج32، ص124؛ الميزان، ج20، ص370.
[45]. تفسير ابنعربى، ج2، ص460.
[46]. جامع البيان، مج 7، ج12، ص73؛ الكشاف، ج2، ص401؛ تفسير قرطبى، ج9، ص33.
[47]. مجمع البيان، ج4، ص516.
[48]. همان؛ مجمع البحرين، ج1، ص191، «برك».
[49]. روح المعانى، مج 14، ج 25، ص170.
[50]. جامعالبيان، مج13، ج25، ص138؛ تفسير بيضاوى، ج4، ص117.
[51]. جامعالبيان، مج13، ج25، ص139.
[52]. مجمع البيان، ج9، ص93؛ تفسير قرطبى، ج16، ص85.
[53]. مجمع البيان، ج10، ص786.
[54]. روحالمعانى، مج14، ج25، ص172.
[55]. جامع البيان، مج12، ج24، ص120.
[56]. الكشاف، ج1، ص378؛ مجمع البيان، ج2، ص798.
[57]. جامع البيان، مج12، ج22، ص102؛ الكشاف، ج2، ص149؛ مجمع البيان، ج4، ص725.
[58]. الكشاف، ج2، ص149، 648؛ مجمع البيان، ج4، ص725؛ ج6، ص611؛ تفسير قرطبى، ج11، ص202؛ ج14، ص185.
[59]. مجمعالبيان، ج7، ص392؛ تفسير قرطبى، ج10، ص139؛ ج11، ص202.
[60]. تفسير قرطبى، ج14، ص185.
[61]. مجمعالبيان، ج6، ص611؛ التفسير الكبير، ج22، ص190، 201؛ التحرير و التنوير، ج13، ص20.
[62]. تفسير قرطبى، ج10، ص139.
[63]. التفسير الكبير، ج22، ص190.
[64]. مجمع البيان، ج6، ص611.
[65]. همان، ج4، ص725.
[66]. مجمعالبيان، ج7، ص89؛ تفسير قرطبى، ج11، ص202.
[67]. تفسير قرطبى، ج11، ص202.
[68]. جامعالبيان، مج10، ج17، ص73.
[69]. تفسير قرطبى، ج14، ص185.
[70]. جامع البيان، مج12، ج22، ص102.
[71]. الامامة والتبصره، ص140؛ كمال الدين، ص483؛ وسائلالشيعه، ج27، ص152.
[72]. الميزان، ج16، ص368.
[73]. التفسير الكبير، ج24، ص244.
[74]. مجمعالبيان، ج7، ص392.
[75]. جامع البيان، مج9، ج16، ص182؛ التبيان، ج10، ص256.
[76]. جامع البيان، مج10، ج18، ص19؛ التبيان، ج7، ص357.
[77]. جامع البيان، مج15، ج30، ص305؛ التبيان، ج10، ص375.
[78]. جامع البيان، مج 10، ج18، ص19، مج 15، ج30، ص303؛ التبيان، ج7، ص358؛ ج10، ص375.
[79]. جامع البيان، مج10، ج18، ص19؛ مج15، ج30، ص303ـ305؛ التبيان، ج7، ص358؛ ج10، ص376.
[80]. مجمع البيان، ج7، ص225.
[81]. جامعالبيان، مج13، ج26، ص196ـ197؛ الكشاف، ج4، ص381.
[82]. جامع البيان، مج12، ج24، ص120.
[83]. مجمع البيان، ج7، ص247.
[84]. الكشاف، ج3، ص258.
[85]. بحارالانوار، ج61، ص116، 127، 130 - 134؛ ج22، ص226؛ سفينةالبحار، ج1، ص186، «برك».
[86]. الكشاف، ج2، ص133.
[87]. كشف الاسرار، ج3، ص686.
[88]. لسانالعرب، ج10، ص24؛ تاجالعروس، ج13، ص370ـ371، «غدق».
[89]. مجمع البيان، ج3، ص380؛ تفسير قرطبى، ج19، ص17ـ19.
[90]. الميزان، ج10، ص299.
[91]. همان، ج11، ص313.
[92]. الكافى، ج3، ص610؛ بحارالانوار، ج7، ص341.
[93]. الكافى، ج2، ص275؛ بحارالانوار، ج70، ص341.
[94]. مسند احمد، ج3، ص12.
[95]. بحارالانوار، ج71، ص132.
[96]. عيون الحكم، ص188.
[97]. بحارالانوار، ج79، ص19.
[98]. الكافى، ج5، ص125.