بُدَيل بن وَرقاء: از بزرگان قبيله خُزاعه و صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله)
برخى سيرهنويسان نام جد او را عبدالعزىبنربيعه[81] و برخى ديگر، عمروبنربيعه[82] ذكر كردهاند. وى از چهرههاى مؤثر در تاريخ صدر اسلام و از زيركان عرب دانسته شده است.[83]درباره زندگى وى، پيش از اسلام آوردنش اطلاع چندانى در دست نيست. طبق پارهاى گزارشها او ساكن مكه بوده[84] و نخستين كسى است كه در مكه روشنايى قرار داد و در آن شهر، خانه مربعى شكل (شبيه خانه خدا) ساخت و براى آن پنجره و دريچههايى قرار داد، در حالى كه پيش از وى به احترام كعبه كسى چنين كارى نمىكرد و براى اينكه خانه كعبه از ديگر بناها ممتاز باشد از ساختن خانههايى شبيه آن خوددارى مىشد.[85] گويا او قبل از اسلام آوردنش و پيش از هجرت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)به مدينه، به همراه تنى چند از مشركان، به اعمال مسلمانان خرده مىگرفتند، ازاينرو برخى مفسران در ذيل آيه 67 حجّ/22[86]و نيز آيه 119 انعام/6[87] از او نام برده و او را در شأن نزول اين آيات دخيل دانستهاند.
بيشتر سيره نويسان و مفسران از نقش بديل در پيمان حديبيه* در سال ششم هجرت سخن گفته و نوشتهاند كه او با شمارى از بزرگان قبيله خود و به نمايندگى از قريش به حضور پيامبر رسيدند و آن حضرت را از آمادگى قريش براى جنگ با او با خبر ساختند و نيز پس از جويا شدن از علت سفر رسول خدا گزارش آن را به اطلاع مشركان مكه رساندند و با آنكه قريش او را به نمايندگى نزد پيامبر فرستاده بودند به سخنانش اعتماد نكرده، او را به سازش با پيامبر متهم كردند.[88]
گويند: رسول خدا پس از صلح حديبيه، ـحدود سه ماه پيش از فتح مكه ـ نامهاى به خط على(عليه السلام)براى بديل فرستاد.[89] در اين نامه جمله «كريمترين اهل تهامه نزد من شماييد» نشان دهنده مقام بديل و خزاعه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)است.[90] نوشتهاند كه بديل اين نامه را به فرزندش مسلم سپرد و گفت: مادام كه اين نامه با شماست خير و بركت با شما خواهد بود.[91]
قبيله بديل (خزاعه) پس از صلح حديبيه، همپيمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند و مطابق گزارشهايى همه افراد اين قبيله، اعم از مشرك و مسلمان، رازدار و امين سرّ پيامبر و هواخواه آن حضرت بودند و آنچه در مكه مىگذشت از پيامبر مخفى نمىكردند.[92] گفته شده: وى پس از همدستى قريش با بنىبكر بر ضدّ خزاعه و نقض صلحنامه حديبيه از سوى قريش، نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)به مدينه آمد و آن حضرت را از اقدام آنها با خبر ساخت. حضرت در پاسخ وى پيشبينى فرمود: ابوسفيان به زودى براى تجديد پيمان حديبيه به مدينه خواهد آمد؛ ولى بدون نتيجه باز خواهد گشت.[93]
راجع به زمان اسلام آوردن بديل، سيرهنويسان بر يك رأى نيستند؛ قول مشهور آن را به هنگام فتح مكه در مَرُّالظَهْران نوشتهاند و از او به عنوان يكى از بزرگ مسلمانان فتح مكه نام بردهاند.[94] گزارشهايى ديگر حاكى از آن است كه اسلام او پيش از فتح مكه بوده است و مؤيد آن نيز، تمايل و علاقه بديل به پيامبر و همپيمانى قبيله خزاعه با مسلمانان[95] و از همه مهمتر اين گزارش دانسته شده كه پس از صلح حديبيه، از قبيله خزاعه كسى نمانده بود كه مسلمان نشود و پيامبر را تصديق نكند.[96]
هنگام فتح مكه و پس از آنكه عباس عموى پيامبر، بديل را (ازاينرو كه جد سوم رسولخدا(صلى الله عليه وآله)عبد مناف از قبيله خزاعه بود) به عنوان دايى رسول خدا معرفى كرد[97] حضرت از سنّ بديل پرسيد. او گفت: 97 سال دارد و پيامبر او را دعا كرد.[98] طبق پارهاى از گزارشها، در فتح مكه خانه بديل و مولايش رافع از مكانهاى امنى بود كه قريش به دستور پيامبر مىتوانستند به آنجا پناهنده شوند.[99]
بديل پس از اسلام آوردن، در غزوههاى حنين، طائف و تبوك شركت داشت. در غزوه حُنَيْن، پيامبر او را پاسدار غنايم و اسيران كرد.[100] در غزوه تبوك نيز مأموريت يافت تا بنىكعب را براى جنگ با روميان بسيج كند[101]؛ همچنين گزارش شده كه وى در حجةالوداع سوار بر شتر اعلان مىكرده كه پيامبر به او مأموريت داده تا مردم را از روزه گرفتن در ايامتَشْريق (سه روز بعد از عيد قربان) باز دارد.[102]
درباره مرگ بديل، نظرها همسان نيست؛ بيشتر سيره نويسان، وفات او را پيش از رحلت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)ذكر كرده[103] و عمر او را حدود 100سال تخمين زدهاند.[104]
گويند: فرزندان بديل از ياران نزديك اميرمؤمنان، على(عليه السلام) بودند و دو يا سه تن از آنان در جنگ صفين در ركاب آن حضرت به شهادت رسيدند.[105] عبدالله يكى از پسران وى با كوششى چشمگير مىجنگيد و حتى هنگام شهادت، پيشنهادى داد كه فرداى آن روز به پيروزى سپاه امام انجاميد.[106] عبدالرحمن نيز از نخستين شهيدان صفين بود[107]؛ همچنين رافعبن بديل كه پيش از پدرش اسلام آورد و در فاجعه بئر مَعُونَه (درسالچهارم هجرت) به شهادت رسيد.[108]
گفته شده: پسر ديگر بديل، به نام عمرو نيز در قيام بر ضدّ عثمان، نقش داشته است.[109] شايد، به سبب نقش فرزندان بديل در جنگ صفين و نيز انتساب افرادى همچون ابوالفتوح رازى[110] و دعبل خزاعى به خاندان بديل باشد كه برخى دانشمندان، خاندان بديل را به تشيع نسبت دادهاند.[111] بديل از راويان حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله)بود و كسانى چون پسرش سلمه و حبيبه دختر شُرَيْق از او روايت كردهاند.[112]
بديلبن ورقاء در شأن نزول:
1. «لِكلّ اُمّة جَعَلنا مَنسكـًا هُم ناسِكُوه فلا ينـزعُنَّكَ فى الاَمر ... = براى هر امتى عبادتى قرار داديم تا خدا را با آن پرستش كنند، پس نبايد در اين امر با تو به ستيزه برخيزند....» (حجّ/22،67) ابنجماعه[113] و ابوحيان اندلسى[114] در سبب نزول اين آيه چنين نوشتهاند كه افرادى چون بديلبن ورقاء و بشربن سفيان (قبل از پذيرش اسلام) و ... با مسلمانان به جدال پرداختند و گفتند كه چرا شما آنچه را خودتان مىكُشيد، مىخوريد و آنچه را كه خدا مىكُشد (مردار) نمىخوريد؟ خداوند در پاسخ آنها اين آيه را نازلفرمود.2. «... و اِنَّ كَثيرًا لَيُضِلّونَ بِاَهوائِهِم بِغَيرِ عِلم اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعلَمُ بِالمُعتَدين = بسيارى از مردم (ديگران را) از روى هوا و هوس و نادانى گمراه مىسازند و پروردگار تو تجاوزكاران را بهتر مىشناسد.» (انعام/6،119) ابوحيان اندلسى در ذيل اين آيه نوشته است كه منظور از «و اِنَّ كثيرًا» بديلبن ورقاء (قبل از مسلمان شدن)، عمروبن لحى و برخى مشركان بودند كه از روى هوا و هوس، حرام و حلال را ـ بدون آنكه از شريعت و دينى سرچشمه گرفته باشد ـ تغيير مىدادند.[115]
منابع
الاستيعاب فى معرفة الاصحاب؛ اسد الغابة فى معرفة الصحابه؛ الاصابة فى تمييز الصحابه؛ اعيان الشيعه؛ البحرالمحيط فى التفسير؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جمهرة انساب العرب؛ دانشنامه جهان اسلام؛ رجال الطوسى؛ روض الجنان و روح الجنان؛ السيرة النبويه، ابنهشام؛ صبح الاعشى فى صناعة الانشاء؛ الطبقات الكبرى؛ غررالتبيان فى من لم يسم فى القرآن؛ قاموسالرجال؛ معجم رجال الحديث؛ المغازى.سيد محمود سامانى
[81]. الطبقات، ج4، ص220؛ جمهرة انساب العرب، ص239؛ الاستيعاب، ج1، ص235.
[82]. اسدالغابه، ج1، ص359؛ الاصابه، ج1، ص408.
[83]. جمهرة انسابالعرب، ج1، ص239.
[84]. الاستيعاب، ج1، ص235؛ الاصابه، ج1، ص408.
[85]. صبح الاعشى، ج1، ص485؛ دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص563.
[86]. غررالتبيان، ص354.
[87]. بحرالمحيط، ج4، ص631.
[88]. السيرة النبويه، ج3، ص311؛ روض الجنان، ج17، ص354.
[89]. المغازى، ج2، ص749.
[90]. اسدالغابه، ج1، ص360؛ المغازى، ج2، ص750.
[91]. اسدالغابه، ج1، ص360؛ قاموس الرجال، ج2، ص255؛ الاصابه، ج1، ص410.
[92]. السيرةالنبويه، ج3، ص312؛ المغازى، ج2، ص593.
[93]. السيرةالنبويه، ج4، ص395؛ تفسير قرطبى، ج8، ص42ـ43.
[94]. الاستيعاب، ج1، ص235؛ اسدالغابه، ج1، ص360.
[95]. السيرةالنبويه، ج4، ص390.
[96]. المغازى، ج2، ص749.
[97]. قاموس الرجال، ج2، ص255ـ256.
[98]. الاصابه، ج1، ص409؛ قاموس الرجال، ج2، ص255.
[99]. الاستيعاب، ج1، ص235؛ الاصابه، ج1، ص409.
[100]. الطبقات، ج4، ص220 - 221؛ اسدالغابه، ج1، ص361.
[101]. الطبقات، ج4، ص221.
[102]. الاصابة، ج1، ص409.
[103]. اسدالغابه، ج1، ص360ـ361؛ الاصابه، ج1، ص408.
[104]. دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص564.
[105]. رجالالطوسى، ص70؛ معجم رجال الحديث، ج10، ص340.
[106]. معجم رجال الحديث، ج9، ص313؛ ج10، ص119.
[107]. قاموس الرجال، ج6، ص95.
[108]. الطبقات، ج4، ص220؛ جمهرة انساب العرب، ص239.
[109]. جمهرة انساب العرب، ص239.
[110]. روض الجنان، ج17، ص354.
[111]. اعيانالشيعه، ج3، ص550.
[112]. الاستيعاب، ج1، ص150؛ ج4، ص221.
[113]. غررالتبيان، ص354.
[114]. البحر المحيط، ج7، ص534.
[115]. همان، ج4، ص631.