باغ: بوستان و درختزار در نقش نعمتى الهى و نماد قدرت خداوند
باغ واژه فارسى درى و ميانه، به معناى تكه زمين بوده[54] كه در عربى نيز رايج است.[55] در فارسى از باغ به «بوستان» كه تركيبى پهلوى از «بوى» (رايحه) و پسوند مكان «ستان» است[56] نيز ياد مىشود؛ همچنين به هر محوطه محصور كه داراى درخت و زراعت و گلهاى خوشبو باشد باغ گفته مىشود.[57] واژه عربى «جنّت» از ريشه «ج ـ ن ـ ن» بهمعناى پوشش و مخفى كردن مشتق شده و در معناى باغ از آن جهت كه درختان انبوه مانع از رسيدن نور آفتاب به زمين مىشود به كار رفته است.[58] گاه از درختان باغ ونه زمين آن به باغ تعبير شده[59] كه عبارت «جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـر» (بقره/2،25) نيز بر آن دلالت دارد.[60] ريشه تاريخى لغت جنت از سامى شمالى است؛ ولى در معناى بهشت از آرامى نشئت گرفته و احتمالا ازطريق سريانى به عربى راه يافته است.[61] برخى لغويان مسلمان همچون سيوطى نيز به اين منشاء مسيحى اشاره كردهاند.[62] به باغى كه با ديوار يا درختان ياهرچيز ديگرى دايره وار احاطه شدهباشد نيز حديقه مىگويند.[63]در قرآن، لغت جنت هم به معناى باغ اين جهانى (بقره/2،265؛ سبا/34،15) و هم به معناى جايگاه نيكوكاران و مومنان در آخرت (حاقّه/69،22، غاشيه/88،10) به كار رفته است. نخل و انگور به عنوان نمونه درختان باغ ذكر شدهاست: «جَنّـت مِن نَخيل و اَعنـب» . (مؤمنون/23،19) احتمالا تاكيد بر اين دو درخت به عنوان نمونه درختهاى جنت از آن روست كه خرما* و انگور* محصولات عمده حجاز بوده كه در مدينه و طائف كشت مىشده است.[64] البته به درختان ديگرى همچون زيتون* و انار* نيز در قرآن اشاره شده است: «وجَنّـت مِن اَعناب والزَّيتونَ والرُّمّان» . (انعام/6،99) ذكر باغ در قرآن همراه با تعابير گوناگونى چون: «جَنَّــت مَعروشـت و غَيرَ مَعروشـت» (انعام/6،141) به معناى باغهاى نيازمند به داربست و بىنياز از آن[65]، «وجَنّـت اَلفافـا» (نبأ/78،16) به معناى باغهايى با تراكم بسيار[66] و «حَدائِقَ ذاتَ بَهجَة» (نمل/27،60) به معناى باغهاى خوش منظر و سرورآفرين[67] آمده است؛ همچنين عبارت «تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـر» (بقره/2،25، آلعمران/3، 15، نساء/4، 13، ...) به معناى باغهايى با نهرهاى جارى در زير درختان آنها، و تعبير «فى جَنَّة عالِيَة» (حاقّه/69،22، غاشيه/88،10) نيز در قرآن براى خصوص بهشت به كار رفته است.
رويش گياهان و درختان و شكلگيرى باغهاى انبوه در قرآن، نعمتى براى انسانها و نمادى از توانايى مطلق خداوند و نشانهاى بر وجود و وحدانيت اوست: «و هُوَ الَّذى اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخرَجنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَىء فَاَخرَجنا مِنهُ خَضِرًا نُخرِجُ مِنهُ حَبـًّا مُتَراكِبـًا ومِنَ النَّخلِ مِن طَـلعِها قِنوانٌ دانِيَةٌ وجَنّـت مِن اَعناب والزَّيتونَ والرُّمّانَ مُشتَبِهـًا و غَيرَ مُتَشـبِه انظُروا اِلى ثَمَرِهِ اِذا اَثمَرَ ويَنعِهِ اِنَّ فى ذلِكُم لاََيـت لِقَوم يُؤمِنون» . (انعام/6،99) خداوند در اين آيه و آيات 141 انعام/6؛ 19 مومنون/23؛ 30 ـ 32 عبس/80 و ... آفرينش باغها را براى انسانها و منبعى خوراكى براى ايشان و چارپايانشان معرفى كرده است. تعبير «مُشتَبِهـًا وغَيرَ مُتَشـبِه» كه به تفاوت در شكل، رنگ يا مزه محصولات باغ نظر داشته[68] و عبارت «مُختَلِفـًا اُكُلُه» (انعام/6،141) به معناى تفاوت در ميوه و طعم محصول و همچنين آيه «و مِن كُلِّ الثَّمَرتِ جَعَلَ فيها زَوجَينِ اثنَين» (رعد/13،3) كه به تفاوت در رنگ، مزه، زمان برداشت و آبدار بودن اشاره دارد[69] مىتواند به سلايق گوناگون انسانها يا نيازمنديهاى متفاوت آنهادر فصول مختلف سال تفسير شود[70]، بر اين اساس باغها نعمت و مرحمتى براى انسانهاست كه با دقت و تفكر در آنها كه به تعبير برخى لازم تلقى شده[71] وجود مدبرى آگاه، انكارناپذير است و او همانگونه كه بر خلق گياهان گوناگون و باغهاى انبوه از آب و خاك مرده قادر است، بر رستاخيز نيز توانايى دارد.[72] خداوند در آيات ابتداى سوره رعد نيز در اثبات توحيد و معاد پس از آنكه شمار بسيار مردمِ بىايمان را نكوهش مىكند، نشانههايى از قدرت خويش را ذكر كرده كه از آن جمله توانايى در روياندن ميوه*هاى گوناگون از آب، هوا و زمينى يكسان است[73]: «و فِىالاَرضِ قِطَعٌ مُتَجـوِرتٌ وجَنّـتٌ مِن اَعنـب وزَرعٌ ونَخيلٌ صِنوانٌ وغَيرُ صِنوان يُسقى بِماء واحِد و نُفَضِّلُ بَعضَها عَلى بَعض فِى الاُكُلِ اِنَّ فىذلِكَ لاَيـت لِقَوم يَعقِلون» (رعد/13،4) در همين جهت در اين آيه دعوت به تفكر و تعقّل و در آيه 99 انعام/6 تاكيد بر دقت در نحوه رسيدن ميوهها شده است. در آيه 60 نمل/27 نيز خداوند با بيان اينكه آفريدگار آسمانها و زمين است و براى انسانها از آسمان، آب فرستاده و با آن باغهاى زيبا و سرورانگيز رويانده به ناتوانى انسانها در آفرينش درختان و توبيخ ايشان در پرستش غير خود پرداخته است[74]: «اَمَّن خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ واَنزَلَ لَكُم مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَنبَتنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهجَة ما كانَ لَكُم اَن تُنـبِتوا شَجَرَها اَءِلـهٌ مَعَ اللّهِ بَل هُم قَومٌ يَعدِلون» . (نمل/27،60) برخى صفت سرورآفرينى براى باغ را كه با واژه «بهجت» بيان شده، تنها در زيبايى و خوشمنظر بودن خلاصه نكرده و به اهميتِ نقش شادىآور بودن باغ در تصفيه هوا و ايجاد محيطى پاكيزه اشاره كردهاند.[75]
در داستانهاى گوناگون قرآنى از باغ ياد شده است؛ حضرت آدم و همسرش حوّا پيش از خوردن از درخت ممنوع در باغى ساكن بودند: «وقُلنا يـــادَمُ اسكُن اَنتَ و زَوجُكَ الجَنَّةَ» (بقره/2،35) كه مصداق آن بين مفسران مورد اختلاف است؛ برخى آن را به قرينه «ال» تعريف، همان بهشت جاودان دانستهاند.[76] ديگران از آن جهت كه هركس به بهشت درآيد از آن راندهنمىشود و نيز نشان دادن درخت زندگى جاودان به وسيله شيطان (طه/20،120) با اين نظر مخالفت كردهاند.[77] در داستان اصحاب الجنه در آيات 17 ـ 32 قلم/68 نيز از باغى سخنمىرود كه مالكان آن به شيوه پدر خود مبنى بر تقسيم درآمد باغ به سه بخش هزينههاىباغ، سهم فقرا و قوت ساليانه خويش[78] پايبند نبوده و تصميم به تصاحب تمامى محصولات باغ داشتند كه نيمهشب عذاب الهى باغ آنها را به خاكستر تبديل كرد.[79] در داستان قومسباء نيز از باغهاى گستردهاى سخن مىرود كه در سمت چپ و راست آنها قرار داشته و نشانهاى از قدرت خداوند براى ايشان بوده است[80]: «لَقَد كانَ لِسَبَإ فى مَسكَنِهِم ءايَةٌ جَنَّتانِ عَن يَمين وشِمال كُلوا مِن رِزقِرَبِّكُم واشكُروا لَهُ بَلدَةٌ طَيِّبَةٌ ورَبٌّ غَفور» (سبأ/34،15)؛ ولى ايشان با سرپيچى از امر خداوند سپاس نعمتهاى وى را به جاى نياوردند و عذاب خداوند باغهاى سرسبز آنها را به درختانى بىارزش با ميوههايى تلخ تبديل كرد.
در آيات 32 ـ 44 كهف/18 نيز داستانى از ايمان مردى فقير به خداوند و رستاخيز وكفران مردى ثروتمند آمده است[81] كه خداوند باغهايى پرمحصول از انگور و نخل و زراعتى پربركت همراه با آبى فراوان به وى عطا كرده بود[82]: «واضرِب لَهُم مَثَلاً رَجُلَينِ جَعَلنا لاَِحَدِهِما جَنَّتَينِ مِن اَعنـب وحَفَفنـهُمابِنَخل وجَعَلنا بَينَهُما زَرعـا * كِلتَا الجَنَّتَينِءاتَت اُكُلَها ولَم تَظلِم مِنهُ شيــًا و فَجَّرنا خِلــلَهُما نَهَرا» . (كهف/18، 32 ـ 33) مرد ثروتمند دوست مومن خود را به نادارى و ناتوانى تحقير مىكرد[83] و با ديدن باغهاى آباد خود گمان مىبرد كه رستاخيزى نخواهد بود و آن باغ همواره آباد خواهد ماند[84]: «و دَخَلَ جَنَّتَهُ وهُوَ ظالِمٌ لِنَفسِهِ قالَ ما اَظُنُّ اَن تَبيدَ هـذِهِ اَبَدا * و ما اَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً» (كهف/18،35)؛ همچنين مىپنداشت اگر آخرتى نيز باشد بيش از آنچه در اين دنيا دارد در آنبهرهمند خواهد شد: «... و لـَئِن رُدِدتُ اِلى رَبّى لاََجِدَنَّ خَيرًا مِنها مُنقَلَبـا» (كهف/18،36)، بر اين اساس بر اثر ناسپاسى وعدم اطمينان به آخرت دچار عذاب شده و باغش به ويرانهاى خشك و بىمحصول تبديل شد.[85]
در آيات 265 ـ 266 بقره/2 انفاق در راه رضاى خدا به باغى در نقطهاى مرتفع تشبيه شدهاست كه بارانى درشت يا لااقل بارانى نه چندان اندك بر آن نازل شده و محصولاتش را دوچندان كرده است و به اين اشاره دارد كه بههرحال پاداش انفاقكننده فراموش نمىشود[86] و در مقابل، انفاق با ريا به باغ پرثمرى تشبيه شده است كه در زمان نيازمندى صاحبش آتش گرفته و نابود مىشود.[87]
منابع
الاتقان فى علوم القرآن؛ انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآنالكريم؛ تفسير راهنما؛ التفسير المنير فى العقيدة والشريعة والمنهج؛ تفسير نمونه؛ تفسير نورالثقلين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجواهرفى تفسير القرآن الكريم؛ دانشنامه جهان اسلام؛ الدرالمنثور فىالتفسير بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ فرهنگ فارسى؛ كشفالاسرار و عدةالابرار؛ لغت نامه؛ مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسيرالقرآن؛ واژههاى دخيل در قرآن مجيد.محمد باقر معمورى
[54]. دانشنامه جهان اسلام، ج1، ص570.
[55]. لغتنامه، ج3، ص3605، «باغ».
[56]. همان، ص4404، «بوستان».
[57]. همان، ص3605؛ فرهنگ فارسى، ج1، ص461. «باغ».
[58]. مفردات، ص204؛ التحقيق، ج2، ص122؛ «جنّ».
[59]. مفردات، ص204.
[60]. مجمعالبيان، ج1، ص161.
[61]. واژههاى دخيل، ص171.
[62]. الاتقان، ج1، ص295.
[63]. مفردات، ص223؛ التحقيق، ج1، ص181، «حدق».
[64]. جامع البيان، مج10، ج18، ص18.
[65]. المنير، ج7، ص66؛ نمونه، ج6، ص3؛ راهنما، ج5، ص379.
[66]. جامع البيان، مج15، ج30، ص10.
[67]. مجمعالبيان، ج7، ص358؛ الميزان، ج15، ص379.
[68]. جامعالبيان، مج5، ج7، ص383؛ كشفالاسرار، ج3، ص436؛ الدرالمنثور، ج3، ص333.
[69]. مجمع البيان، ج6، ص423.
[70]. المنير، ج8، ص69.
[71]. كشف الاسرار، ج3، ص436؛ الدرالمنثور، ج3، ص333.
[72]. كشفالاسرار، ج3، ص437؛ المنير، ج30، ص14.
[73]. مجمعالبيان، ج6، ص424؛ ج13، ص102ـ103.
[74]. مجمعالبيان، ج7، ص358؛ الميزان، ج15، ص380.
[75]. الجواهر، ج13، ص237.
[76]. تفسير بيضاوى، ج1، ص296؛ مجمعالبيان، ج1، ص194.
[77]. مجمع البيان، ج1، ص194؛ نورالثقلين، ج1، ص62.
[78]. كشفالاسرار، ج10، ص192؛ مجمع البيان، ج8، ص550.
[79]. مجمعالبيان، ج10، ص505ـ506.
[80]. مجمعاليبان، ج8، ص604؛ المنير، ج22، ص169.
[81]. مجمع البيان، ج6، ص723؛ روحالمعانى، مج9، ج19، ص394.
[82]. جامعالبيان، مج9، ج15، ص304ـ305؛ روحالمعانى، مج9، ج19، ص395.
[83]. جامع البيان، مج9، ج15، ص306؛ روح المعانى، مج9، ج19، ص397.
[84]. جامع البيان، مج9، ج15، ص306ـ307؛ مجمعالبيان، ج6، ص723.
[85]. جامعالبيان، مج9، ج15، ص307، 309؛ مجمعالبيان، ج6، ص723، 728.
[86]. جامعالبيان، مج3، ج3، ص99ـ103؛ التبيان، ج2، ص338ـ340.
[87]. جامعالبيان، مج3، ج3، ص103ـ104؛ مجمعالبيان، ج2، ص180، 188؛ التبيان، ج2، ص340ـ343.