ايمان

پدیدآورابوالفضل روحی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 5

تاریخ انتشار1388/02/05

منبع مقاله

share 3743 بازدید

ايمان: تصديق تنها يا همراه با التزام عملى به امورى غيبى، مانند خدا و آخرت

ايمان مصدر باب افعال، از ريشه «أ ـ م ـ ن» به معناى ايجاد اطمينان و آرامش در قلب خويش يا ديگرى است. تصديق كردن خبر كسى بر اثر اطمينان يافتن از صحت و عدم كذب آن، و از‌بين‌رفتن ترس، اضطراب و وحشت از ديگر معانى كاربردى آن است.[1] دستيابى انسان به آرامش و اطمينان با اعتقاد به خدا و تصديق او احتمالا سبب استفاده از «امن» براى مفهوم ايمان بوده است.[2]
مشتقات «امن» نزديك به 900 بار در قرآن به كار رفته است[3] كه موارد فراوانى در ساختار باب افعال و با عبارت: «الذين آمنوا» است. مراد از اين گروه در بيشتر موارد مسلمانان، به معناى خاصّ «پيروان دين اسلام»اند (بقره/2،183)، اگرچه گاهى بر متدينان اديان ديگر مانند يهوديان (آل عمران/3،113) و مسيحيان نيز اطلاق شده است. (حديد/57‌،28)
آياتى را كه به موضوع ايمان پرداخته است، مى‌توان در چند گروه دسته بندى كرد: برخى از آنها ضرورت ايمان و نقش آن را در حيات دنيوى و اخروى به ياد آورده است. (نساء/4،173؛ توبه/9،20؛ حديد/57‌،7) دسته‌اى ديگر ويژگيهاى مؤمنان را بازگو كرده (مؤمنون/23،‌1 ـ 9؛ انفال/8‌، 2 ـ 4) و شمارى به پيامدهاى بى‌ايمانى پرداخته است. (حجّ/22،19؛ روم/30،16) در گروهى از آيات نيز مى‌توان مقوّمات (مريم/19،60‌، طه/20،112، بقره/2،256)، متعلقات (نساء/4،136؛ بقره/2،136)، آثار (حجّ/22،50‌؛ ابراهيم/14،23) و موانع (نساء/4،173؛ بقره/2، 7 ـ 8) ايمان را بازيافت. در چند جا نيز ايمان بار معنايى مثبتى ندارد، بلكه به دلبستگى كافران به عقايد باطل خويش اشاره دارد. در اين موارد از تعبير ايمان به باطل بهره‌گيرى شده است[4] (عنكبوت/29، 52‌، 67)؛ همچنين گاه از اسلام در قرآن به ايمان تعبير شده است. (بقره/2،62)[5]
برخلاف معناى لغوى نسبتاً روشن ايمان، درباره معناى اصطلاحى آن بر اثر طرح درگيريهاى كلامى زودرس پيرامون آن، چندگانگى گسترده‌اى وجود دارد؛ فرقه‌هايى مانند خوارج، مرجئه، قدريّه و جهميّه به زواياى گوناگونى از اين بحث پرداخته و پرسشهاى فراوانى درباره ايمان و كفر مطرح كرده‌اند. در ادامه اين روند متكلمان شيعى، معتزلى و اشعرى در دوره‌هاى بعد به نظريه‌پردازى در اين باب پرداخته و قلمرو بحثهاى كلامى در حوزه ايمان را توسعه‌داده‌اند.[6]
اشاعره ايمان را به معناى تصديق و اقرار زبانى به وجود خداوند و پيامبران و آنچه بر آنان نازل شده است، مى‌دانند.[7] ابوالحسن اشعرى، بنيانگذار اين مكتب در جايى ماهيت ايمان را فقط تصديق مى‌داند[8] و در كتابى ديگر ايمان را هم قول مى‌شمرد و هم عمل*.[9] برخى در توجيه اين اختلاف نظر گفته‌اند: نظر اصلى او همان‌گونه كه در كتاب اللمع فى الرد على اهل الزيغ والبدع نيز آمده، جدايى عمل از ايمان است و در ديگر كتب وى، تحريف صورت گرفته است.[10]
معتزله در تحليل مفهوم ايمان به معناى لغوى آن توجهى ندارند و معتقدند كه اسامى به كار رفته در متون اسلامى همگى از معناى لغوى به حقايقى شرعى نقل شده است. ايمان در نظر معتزليان افزون بر معرفت و تصديق خداوند و رسول، شامل انجام دادن اعمال خاصى هم مى‌شود.[11] بنابر گزارش قاضى عبدالجبار، حقيقت ايمان از ديدگاه ابوعلى جبايى (م. 303 ق.) و ابوهاشم جبايى (م. 321 ق.) انجام دادن واجبات و ترك قبايح است، در حالى كه ابوالهذيل علاّف (م.‌235‌ق.) گامى فراتر نهاده، انجام دادن مستحبات را به شرايط ايمان افزوده است.[12] از اين اختلاف اندك كه بگذريم، از ديدگاه معتزليان حضور عنصر عمل، ركن و پايه ايمان به‌شمار مى‌رود.
متكلمان شيعه، ايمان را با معرفت يكسان مى‌دانند. از نظر آنان عمل از آثار خارجى اين علم و معرفت به شمار مى‌آيد و وجود يا عدم يا ضعف ايمان هر شخص با معيار مطابقت اعتقادات دينى او با عالم واقع سنجيده مى‌شود. شيخ مفيد (م.‌413‌ق.) معتقد است كه ايمان، علم و معرفت فلسفى به واقعيتهاى جهان است و خصوصيتى عقلى و در نتيجه پايدار دارد.[13] سيد مرتضى (م.‌436 ق.) ايمان را تصديق قلبى دانسته و معتقد است كه اقرار زبانى صرف، اعتبارى ندارد. او كفر* را به معناى انكار قلبى مى‌داند، بنابراين انكار زبانى صرف نيز كفر نيست.[14] شيخ طوسى (م.‌460‌ق.) نيز ديدگاه ياد شده را تأييد كرده است[15]، با اين حال در ميان شيعه كسانى هم يافت مى‌شوند كه براى عنصر عمل در تعريف ايمان جايگاهى ويژه قائل‌اند. علامه طباطبايى تعريف ايمان به تصديق محض را نپذيرفته است و التزام عملى دست‌كم به برخى از لوازم ايمان را بخشى از تعريف آن به شمار مى‌آورد. او به آياتى استناد مى‌كند كه در آنها به پيوستگى ايمان و عمل صالح اشاره شده است. از نظر او فرد در صورتى مؤمن خوانده مى‌شود كه فى الجمله به ايمانش عمل‌كند. البته وى اين واقعيت را مى‌پذيرد كه ممكن است كسى به چيزى ايمان داشته باشد؛ اما به برخى از لوازم فرعى آن پايبند نباشد[16]؛ همچنين اماميه بر اين باورند كه اگر كسى به آنچه نازل شده اقرار كند، از آن جهت كه اهل‌معرفت و اقرار است مؤمن به شمار مى‌آيد و در صورتى كه گناهكار باشد فاسق خواهد بود؛ نه‌كافر.[17]
عارفان نيز مانند متكلمان به ديدگاهى يگانه دست نيافته‌اند؛ اما در نگاهى كلى مى‌توان تعريف آنها را چنين باز گفت: «اقرار زبانى و قلبى به اينكه تنها‌خدا داراى وصف الوهيت و مستحق معبوديت است و پذيرش نبوت و خاتميت پيامبر اكرم و گردن نهادن به همه دستورات قرآن كريم».[18] برخى از عارفان، دين را داراى مراتب گوناگون مى‌دانند كه نخستين مرتبه آن اسلام است و ايمان و يقين در جايگاههاى بعدى قرار دارد. از نگاه آنان، دارندگان اين مراتب بر اساس ميزان پايبنديشان به شريعت، طريقت و حقيقت در يكى از درجات سه‌گانه اهل «بدايت»، «ميانه» و «نهايت» قرار خواهند گرفت.[19]
از يحيى‌بن معاذ نيز روايت است كه مى‌گفت: ايمان عبارت است از: خوف، رجا و محبت؛ خوف به ترك گناه و رهايى از آتش دوزخ مى‌انجامد. رجا، خوض در طاعت و ورود به بهشت را در پى دارد و محبت براى دفع مكروهات و دستيابى به رضاى حق به كار مى‌آيد.[20] عارفى ديگر، ايمان را تصديق دل به آنچه از غيب براى انسان كشف‌شود، معنا كرده است.[21]

روابط معنايى ايمان:

پيوندهاى نسبتاً تنگاتنگى بين مفهوم ايمان و پاره‌اى مفاهيم بنيادى ديگر در قرآن، موجب شده كه فهم معناى آن بدون بررسى اين روابط امكان‌پذير نباشد.

1. ايمان و شناخت:

صورت ذهنى يك شىء نزد فرد را علم مى‌نامند كه به دو گونه تصور و تصديق است.[22] هرگاه صورت ذهنى چيزى در عقل با اعتراف و اذعان و حكم به آن همراه باشد، گونه دوم علم پديد آمده است.[23] بر پايه همين تعريف، برخى معتقد شده‌اند كه ميان تصديق و ايمان تفاوت وجود دارد و در صورت همراهى تصديق با التزام عملى، ايمان حاصل مى‌شود.[24] با‌اين بيان، تصديق با ضد ايمان نيز قابل جمع خواهد بود: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا وصَدّوا عَن سَبيلِ‌اللّهِ وشاقُّوا الرَّسولَ مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدى‌...» . (محمّد‌/‌47،‌32) در اين آيه تبيّن هدايت به معناى شناختن حقيقت و پى بردن به نبوت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)، با كفر و امتناع از پذيرش دين خدا جمع شده است.[25] بر اساس آيه‌23 جاثيه/45 نيز خداوند گروهى را با وجود اينكه علم و آگاهى داشتند، گمراه مى‌كند، زيرا هواى‌نفس خويش را معبود خود قرار داده بودند[26]: «اَفَرَءَيتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلـهَهُ هَوهُ و اَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلم» . البته گروهى از مفسران «عَلى عِلم» را اشاره به علم خداوند بر عدم هدايت آنان دانسته‌اند.[27]

2. ايمان و يقين:

يقين نوعى تصديق و اعتقاد جزمى است كه احتمال كذب در آن نمى‌رود.[28] با استناد به آياتى كه ميان اهل ايمان و يقين* تمايز نهاده است، مى‌توان به دوگانگى ايمان و يقين نيز حكم كرد: «اِنَّ فِى السَّمـوتِ والاَرضِ لاَيـت لِلمُؤمِنين * و فى خَلقِكُم وما‌يَبُثُّ مِن دابَّة ءايـتٌ لِقَوم يوقِنون» . (جاثيه/45،3 ـ 4) مؤمنان در اين آيه كسانى هستند كه با استفاده از آيات و نشانه‌هاى آفاقى، خدا و پيامبرش را تصديق مى‌كنند؛ ولى اهل يقين با تدبر و تفكر در آفرينش خودشان و ديگر جانداران روى زمين به يقين مى‌رسند.[29]
برخى از مفسران گفته‌اند: مقدم داشتن اهل ايمان بر اهل يقين در اين آيات از باب ذكر بر اساس ترقى است[30]، بنابراين يقين را مى‌توان برتر از ايمان شمرد، چنان‌كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) با وجود اينكه ايمان داشت، خواهان ديدن رستاخيز مردگان بود تا به يقين و اطمينان قلبى دست يابد. (بقره/2،260) در مورد كاربرد «ايقان» به جاى «ايمان» در آيه 4 بقره/2 نيز گفته شده كه تقوا با ايمان صرف كامل نمى‌شود، بلكه بايد همراه يقين باشد تا هيچ‌گونه فراموشى در پى نيايد.[31]
اهل يقين در اين معنا، اصطلاحى است قرآنى كه بر كمال ايمان دلالت دارد، افزون بر اين، مفهوم ايمان با معناى لغوى يقين نيز تفاوت دارد كه از آيه 14 نمل/27 اين تفاوت به خوبى روشن است. در اين آيه آمده است كه گروهى با وجود يقين به نشانه‌هاى الهى آنها را از روى ظلم و سركشى انكار كردند: «و جَحَدوا بِها واستَيقَنَتها اَنفُسُهُم ظُـلمـًا و عُلُوًّا...» .

3. ايمان و عمل:

در بسيارى از آيات قرآن، هرگاه سخن از ايمان به ميان آمده اشاره‌اى هم به همراهى آن با عمل صالح شده است: «و بَشِّرِ الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّــلِحـتِ اَنَّ لَهُم جَنّـت» (بقره/2،25)، «الَّذينَ ءامَنوا وعَمِلوا الصّــلِحـتِ فَيُوَفّيهِم اُجورَهُم» (نساء/4،173)، «اَلَّذينَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّــلِحـتِ طوبى لَهُم و حُسنُ مَـاب» . (رعد/13،29) با توجه به عطف عمل صالح بر ايمان و لزوم تغاير معطوف با معطوف عليه، به نظر مى‌رسد ايمان غير از عمل باشد. تمايز تبعيت و فرمانبرى در عمل از پيامبر با ايمان به خدا و رسول در آيه 158 اعراف/7 نيز نشان از جدايى مفاهيم ايمان و عمل دارد، ازاين‌رو ادعاى تطبيق ايمان بر عمل با استناد به آياتى كه از ظاهر آنها، كاهش و افزايش ايمان برمى‌آيد (فتح/48،4) و تكيه بر اين نكته كه تنها عمل قابل افزايش و كاهش است نه علم و شناخت، چندان پذيرفته نيست، زيرا ايمان مركب از علم و التزام عملى است و هريك از اين دو قابل شدت و ضعف است، بنابراين ايمان كه مركب از آن دو است نيز قابل شدت و ضعف خواهد بود. ضمن آنكه عمل با نفاق نيز قابل جمع است.[32] (بقره/2،264) بر اساس ديدگاه ديگرى ايمان همان عمل نيست، بلكه عمل نشانه صدق و حقانيت ايمان بوده، ايمان به مثابه پايه و عمل صالح به عنوان بنايى براى ورود به بهشت و برخوردارى از اجر و فوز الهى است[33]: «اَلَّذينَ يُقيمونَ الصَّلوةَ و مِمّا رَزَقنـهُم يُنفِقون * اُولـئِكَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقـًّا لَهُم دَرَجـتٌ عِندَ رَبِّهِم ومَغفِرَةٌ ورِزقٌ كَريم» . (انفال/8‌،3 ـ 4) در روايتى از اميرمؤمنان، على(عليه السلام)نيز ايمان، نشانه عمل صالح و عمل صالح هم نشانه ايمان دانسته شده‌است.[34]

4. ايمان و اسلام:

اسلام در قرآن به معانى گوناگونى به كار رفته است؛ گاه به معناى شريعت حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله)[35] (احزاب/33،35) و گاه به معناى تسليم شدن در برابر اراده و دستورات الهى است كه در اين صورت از مراتب ايمان است[36]: «و‌قالَ موسى يـقَومِ اِن كُنتُم ءامَنتُم بِاللّهِ فَعَلَيهِ تَوَكَّلوا‌اِن كُنتُم مُسلِمين» . (يونس/10،84) تسليم شدن در برابر اراده خداوند دركنار ايمان به وى مقدمه‌اى براى رسيدن به مقام توكل شمرده شده كه لاجرم به آن رهنمون است. برخى مفسران همنشينى اسلام* و ايمان را در اين آيه از آن جهت شمرده‌اند كه اسلام از مراتب كمال ايمان به شمار مى‌رود[37] و گاه از آن به اسلام اكبر در برابر اسلام اصغر به معناى اظهار شهادتين و اقرار به وحدانيت خدا و رسالت محمد(صلى الله عليه وآله)، تعبير شده است[38]، بر اين اساس برخى بر اين باورند كه تسليم محض شدن در برابر خداوند، شرط لازمى در تحقق مفهوم ايمان نيست، بلكه بهتر است مؤمن، ايمان خود را با چنين تسليمى، كامل كند.[39]
اسلام جداى از شريعت حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله)و مقام تسليم، گاه تنها به معناى پذيرش خداوند و يگانگى او نيز دانسته شده‌است[40]: «اِذ قالَ لَهُ رَبُّهُ اَسلِم قالَ اَسلَمتُ لِرَبِّ العــلَمين» . (بقره/2،131) برخى مفسران با بيان اينكه اسلام‌آوردن حضرت ابراهيم پيش از نبوت وى بوده، معتقد شده‌اند كه اسلام آوردن بر همگان واجب و ضرورى است، هرچند در هر دوره‌اى از زمان در قالب شريعتى خاص بروز مى‌يابد.[41] در اين آيه و نيز آيه 19 آل‌عمران/3: «اِنَّ الدِّينَ عِندَ‌اللّهِ الاِسلـم» نوعى ترادف بين مفهوم ايمان و اسلام به چشم مى‌خورد، همچنان‌كه در تمايز مفهوم ايمان و اسلام به معناى شريعت حضرت‌محمد(صلى الله عليه وآله)گفته شده كه از جهتى ايمان اعم از اسلام بوده، به طورى كه بر يهود و نصارا نيز مؤمن اطلاق مى‌شود و از جهتى نيز اخص از آن است و درجه‌اى برتر از اسلام به شمار مى‌آيد كه تنها با عمل خالص و اطمينان قلبى حاصل‌مى‌شود[42]: «قالَتِ الاَعرابُ ءامَنّا قُل لَم تُؤمِنوا و لـكِن قولوا اَسلَمنا ولَمّا يَدخُلِ الايمـنُ فى قُلوبِكُم» . (حجرات/49،14) خداوند در اين آيه اسلام عربهاى باديه نشين را پذيرفته؛ ولى آنها را افرادى باايمان نمى‌داند. اقرار و اعتراف‌زبانى به آنچه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آورده است، تنها موجب جارى شدن حكم اسلام بر فرد مى‌شود؛ ولى ايمان حاصل نمى‌شود، مگر با تصديق و اطمينان قلبى به آنچه بر زبان جارى‌است[43]، بنابراين در قرآن گاه ايمان مرتبه‌اى بالاتر از اسلام به شمار رفته‌(حجرات/49،14) و گاه اسلام به مثابه درجه‌اى برتر از ايمان به كار رفته است. (يونس/10،84) در مواردى نيز نوعى ترادف ميان دو مفهوم ايمان و اسلام برقرار است. (بقره/2،131)

5‌. ايمان و شرك:

گرچه ايمان مستلزم تصديق خداوند متعالى و نبوت فرستادگان و كتابهاى آسمانى و ديگر اركان دينى است (همين‌مقاله =>‌متعلقات ايمان) و با شرك سازگارى ندارد؛ اما در برخى از آيات نشانه‌هايى از جمع ميان ايمان و نوعى شرك يافت مى‌شود: «و‌ما‌يُؤمِنُ اَكثَرُهُم بِاللّهِ اِلاّ و هُم مُشرِكون» . (يوسف/12،106) اين شرك كه از آن به «شرك خفىّ» تعبير مى‌شود هم ممكن است در عمل به صورت نافرمانى ظاهر شود و هم در فكر و عقيده به صورت شك و ترديد در برخى از صفات الهى، بر اين اساس همچنان‌كه ايمان از نظر بسيارى داراى مراتب و درجاتى است[44] شرك نيز مراتبى دارد. بسيارى از مفسران در ذيل اين آيه از نوعى شرك در طاعت ياد كرده‌اند[45] كه موجب كفر نمى‌شود.[46] (نيز نك: آيات 6 ـ 7 فصّلت/41)[47] مفهوم شفا بودن قرآن نيز ناظر به برطرف كردن شكها و شبهه‌هايى است كه اعتقادات مؤمنان را هدف قرار داده است[48]، بنابراين گرچه برخى از‌درجات ايمان به هيچ وجه با برخى از مراتب‌شرك قابل جمع نيست، با اين حال برخى از مراتب ايمان به گونه‌اى آميخته به نوعى از شرك خفى است.

6‌. ايمان و اختيار:

تصوير قرآن از ايمان به گونه‌اى است كه آن را با خواست و اراده خود انسان پيوند مى‌دهد. در برخى آيات اختيار يكى از ملاكهاى ارزشگذارى ايمان دانسته شده و ايمان از روى اكراه يا اجبار بى‌ارزش تلقى شده است: «و‌لَو‌شاءَ رَبُّكَ لاََمَنَ مَن فِى الاَرضِ كُلُّهُم جَميعـًا اَفَاَنتَ‌تُكرِهُ‌النّاسَ حَتّى يَكونوا مُؤمِنين» . (يونس/10،99) در اين آيه خداوند ايمان را امرى اختيارى مى‌داند كه اكراهى بر آن وجود ندارد و خود او نيز بندگان را بر اين امر اجبار نمى‌كند[49]، بر همين اساس خداوند در جايى ديگر تنها بازگويى حق را از پيامبر مى‌خواهد؛ تا هر كه خواست، ايمان بياورد و هركه نخواست، كفر بورزد: «و قُلِ الحَقُّ مِن رَبِّكُم فَمَن شاءَ فَليُؤمِن ومَن‌شاءَ فَليَكفُر» (كهف/18،29)؛ همچنين ايمان آوردن از روى ترس و اضطراب و براى دفع عذاب الهى درهنگام مشاهده آن سودمند نيست: «فَلَم يَكُ يَنفَعُهُم ايمـنُهُم لَمّا رَاَوا بَأسَنا...» . (غافر/40،85)
از ديگر آياتى كه در اين زمينه مى‌توان به آنها استناد كرد، آياتى است كه امر به ايمان و نهى از كفر مى‌كند (بقره/2، 41، 91، 186؛ نساء/4، 136)، كافران را نكوهش كرده، عده عذاب مى‌دهد (بقره/2، 86‌؛ نساء/4، 137؛ ملك/67‌، 10؛ عبس/80‌، 17)، كفر را جرم تلقى مى‌كند (اعراف/7،40؛ جاثيه/45،31؛ دخان/44، 21 ـ 22؛ غافر/40، 10 ـ 11)، از حسرت كافران در روز قيامت خبر مى‌دهد (زمر/39، 55 ـ 56)، سرنوشت كافران را مايه عبرت مى‌شمرد (ذاريات /51‌، 35‌ـ‌37)، اكراه در دين را نفى كرده (بقره/2،256) و به اختيارى بودن ايمان تصريح مى‌كند (مزمّل /73،19؛ انسان /76،29) كه همگى نشان از وجود شرط اختيار براى ايمان دارد و اصولا چون اعتقاد و ايمان از امور قلبى است آدميان توان ايجاد آن را با اجبار و اكراه ندارند.

متعلَّقات ايمان:

برخى از معاصران بر اين عقيده‌اند كه متعلَّق ايمان بيشتر به مراتب آن بستگى دارد و با توجه به اينكه ايمان داراى مراتب گوناگونى است به طور كلى و يكسان نمى‌توان به بيان متعلق آن پرداخته، محدوده آن را تعيين كرد، بلكه در برابر هر مرتبه از ايمان، متعلقى براى آن قابل شناسايى است.[50] اين نظر با مبانى شيعه و معتزله كه ايمان را داراى مراتب و قابل زيادت و نقصان مى‌شمرند، هماهنگى دارد.[51] آياتى نيز بر كاهش و افزايش ايمان دلالت دارد (نساء/4،136؛ فتح/48،4) كه مى‌تواند در تأييد اين سخن مورد استفاده قرار گيرد.[52]
همچنين گاه از ايمان به اعتبارى شرعى ياد‌مى‌شود كه اساس آن اذعان و علم است؛ اما تحقق اين اذعان و علم در افراد، گوناگون است؛ در يكى به صورت طمأنينه و در ديگرى به شكل عين اليقين و به همين شكل در هركسى به‌گونه‌اى ظهور مى‌كند[53]، بنابراين ايمان حقايق متعددى را دربرمى‌گيرد كه شارع همگى آنها را تحت عنوان ايمان خوانده‌است.[54]
صرف نظر از اين بحث كه آيا ايمان داراى مراتبى است و در اين صورت، متعلق هر مرتبه چه خواهد بود، در آيات قرآن به مواردى اشاره شده كه ايمان به آنها لازم و ضرورى است و جامع همه آنها، ايمان به غيب است: «اَلَّذينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ ويُقيمونَ الصَّلوة...» . (بقره/2،3) به هر آنچه از حواس بشرى پنهان است و پيامبران از آن خبر داده‌اند غيب گفته مى‌شود[55] و ايمان به غيب شامل ايمان به خدا، فرشتگان، پيامبران، قيامت، بهشت و جهنم و ... مى‌شود.[56] البته گاه غيب به موارد خاصى چون خداوند[57]، قرآن[58]، قيام حضرت مهدى(عج) [59] و ... تأويل برده شده كه اشاره به برخى مصاديق غيب دارد.[60] در آياتى به برخى از مصاديق غيب كه ايمان به آنها ضرورى است تصريح شده است:

1. خداوند متعالى:

خدا مهم‌ترين متعلَّق ايمان در قرآن كريم است. در برخى از آيات حتى از «مؤمنان» خواسته شده به خدا ايمان آورند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا ءامِنوا بِاللّهِ...» . (نساء/4،136) برخى مفسران معتقدند اين آيه به تصديق آنچه مؤمنان به آن اقرار كرده‌اند دستور مى‌دهد.[61] برخى ديگر ايمان نخست را ايمان اجمالى و دومى را ايمان تفصيلى معنا كرده‌اند[62]؛ همچنين نقل شده است كه خداوند با اين فرمان از مؤمنان مى‌خواهد به ايمانشان تداوم داده، در آينده نيز مؤمن باشند.[63] گروهى ديگر معتقدند مراد از ايمان نخست، ايمان ظاهرى و ايمان دوم، ايمان باطنى و حقيقى است.[64] دسته‌اى نيز بر اين باورند كه مقصود آيه، اهل كتاب است، بنابراين خداوند از آنان مى‌خواهد، همچنان كه به پيامبران پيشين ايمان دارند به پيامبر اسلام نيز ايمان آورند و خدايى كه او معرفى مى‌كند بپذيرند.[65] (نيز نك: اعراف/7،158؛ حديد/57‌،7)

2. معاد:

قرآن پس از توحيد، بيشترين اهميت را به معاد و آخرت داده و موضوعاتى بس گسترده را در اين باره بازگو كرده است، به گونه‌اى كه بسيارى از آيات قرآن به صورت مستقيم يا غير مستقيم مسئله معاد و زندگى اخروى را مطرح كرده است. معاد در قرآن چنان روشن تلقى شده كه تنها متجاوزان و گناهكاران از پذيرش آن سر باز مى‌زنند: «و‌ما يُكَذِّبُ بِهِ اِلاّ كُلُّ مُعتَد اَثيم» (مطفّفين/83‌،12)؛ همچنين بر اساس آيه‌اى ديگر همگان برپايى قيامت را باور دارند؛ ولى كافران براى اينكه از قيد ايمان آزاد شده، بدون هراس از قيامت در سراسر عمر گناه كنند، آن را انكار مى‌كنند[66]: «بَل يُريدُ الاِنسـنُ لِيَفجُرَ اَمامَه» (قيامت/75،5)، با اين حال آيات فراوانى نيز با بيان اينكه خداوند، انسانها را بيهوده نيافريده (مؤمنون/23،115) و اشاره به عدم برابرى پرهيزگاران و پليدكاران (ص /38،28) و همچنين با اشاره به توانايى خداوند در آفرينش ابتدايى (يس/36، 78 ـ 79؛ اعراف/7،29) و آبادانى زمين‌مرده (فصّلت/41،39) به نوعى دليل بر اثبات معاد است. بر پايه برخى آيات ديگر، انكار آخرت به انكار خداوند (هود/11،19)، انكار حق و استكبار (نحل/16،22)، عدم درك قرآن و سخنان پيامبر (اسراء/17،45)، انحراف از راه راست (مؤمنون/23،74) و سرانجام گرفتار شدن در آتش جهنم (اعراف/7،44 ـ 45)؛ سبأ /34،8) و عذاب دردناك (اسراء/17،10) و تباهى و نابودى اعمال (اعراف/7،147) مى‌انجامد.

3. پيامبران و كتابهاى آسمانى:

ايمان به پيامبران از چنان اهميتى در قرآن برخوردار است كه در آيات متعددى در پى ايمان به خداوند ذكر‌شده است: «فَـامِنوا بِاللّهِ و رُسُلِهِ...» (نساء/4،171)، «و‌اِذ اَوحَيتُ اِلَى الحَوَارِيّينَ اَن‌ءَامِنوا بى و بِرَسولى‌قالوا ءامَنّا...» . (مائده/5‌،111 و نيز نك: مائده/5‌،81‌؛ اعراف/7،185؛ نساء/4،136؛ نور/24،62) پيامبران از ديدگاه قرآنى، واسطه‌هايى بشرى ميان خدا و انسان هستند كه بدون پيروى از آنان، جلب رضايت الهى ممكن نيست: «قُل اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونى يُحبِبكُمُ اللّهُ ويَغفِر لَكُم...» (آل‌عمران/3،31)؛ همچنين بر اساس آيات قرآنى، ايمان به همه پيامبران و كتابهاى آسمانى و پرهيز از تجزيه باور به آنان ضرورى است: «ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَيهِ مِن رَبِّهِ والمُؤمِنونَ كُلٌّ ءامَنَ بِاللّهِ‌ومَلـئِكَتِهِ وكُتُبِهِ و رُسُلِهِ لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَد مِن‌رُسُلِهِ...» . (بقره/2،285 و نيز نك: بقره/2،4) در آيات 136 بقره/2 و 84 آل‌عمران/3 نيز نامهاى چند تن از پيامبران و لزوم ايمان به آنچه بر آنان نازل شده آمده است.
اساس پيام الهى در صورتهاى متعدد خود، واحد است، ازاين‌رو در آيات 19 و 85 آل‌عمران/3 تنها اسلام، دين مقبول خداوند معرفى شده كه صرف ايمان به خدا و پذيرش فرمانهاى او مراد‌است؛ نه شريعت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله).[67] تأكيد فراوان قرآن بر ايمان به مجموعه پيامبران و كتابهاى آسمانى افزون بر اينكه ريشه در وحدت مضمون وحى دارد، نوعى احساس اصالت و اطمينان به سلامت از انحراف نيز در دل آدمى مى‌نهد، زيرا او راهى را مى‌پيمايد كه انسان در‌طول تاريخ آن را پيموده و پيامبران همگى به‌آن دعوت كرده‌اند.

4. فرشتگان:

اعتقاد به فرشتگان از ديگر اصول ايمانى است كه در قرآن آمده و در كنار ايمان به خدا و جهان آخرت، لازم شمرده شده است[68]: «لَيسَ البِرَّ اَن تُوَلّوا وُجوهَكُم قِبَلَ المَشرِقِ والمَغرِبِ ولـكِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ والمَلـئِكَةِ والكِتـبِ...» (بقره/2،177)، «والمُؤمِنونَ كُلٌّ ءامَنَ بِاللّهِ ومَلـئِكَتِهِ...» . (بقره/2،285)

فوايد ايمان:

قرآن كريم براى ايمان فوايد بسيارى برشمرده است. ايمان به خدا و رسول در كنار جهاد در راه خدا، سرمايه رستگارى و رهايى از عذاب دردناك دوزخ و موجب آمرزش گناهان و وارد شدن به بهشت است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا هَل اَدُلُّكُم عَلى تِجـرَة تُنجيكُم مِن عَذاب اَليم * تُؤمِنونَ بِاللّهِ ورَسولِهِ وتُجـهِدونَ فى سَبيلِ اللّهِ بِاَمولِكُم واَنفُسِكُم... * يَغفِر لَكُم ذُنوبَكُم ويُدخِلكُم جَنّـت» . (صفّ/61‌،10 ـ 12) ايمان موجب هدايت به راه مستقيم مى‌شود (بقره/2،137؛ نساء/4،175؛ يونس/10، 9؛ تغابن/64‌،11 و ...) و انسان را از رحمت الهى بهره‌مند ساخته (بقره/2،218؛ نساء/4،175)، نورانيتى را در روز قيامت نصيب وى مى‌كند: «يَومَ تَرَى المُؤمِنينَ والمُؤمِنـتِ يَسعى نورُهُم بَينَ اَيديهِم و بِاَيمـنِهِم...» (حديد/57‌،12، 19؛ تحريم/66‌،8) كه منافقان را به غبطه وا مى‌دارد (حديد/57‌،13)؛ همچنين مؤمنان نسبت به پذيرش اعمال خود از سوى خداوند بدون كم و كاست اطمينان و آرامش دارند[69] (طه/20،112؛ جنّ/72،13) و از اين جهت هراس و ناراحتى به خود راه نمى‌دهند: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلواالصّــلِحـتِ واَقاموا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّكوةَ لَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم ولا خَوفٌ عَلَيهِم و لا هُم يَحزَنون» . (بقره/2،277) سرانجام ايشان نيز بهشتى جاودان (بقره/2،82‌؛ رعد/13،29) و رضوان الهى است: «وعَدَ اللّهُ المُؤمِنينَ والمُؤمِنـتِ جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها و مَسـكِنَ طَيِّبَةً فى جَنّـتِ عَدن ورِضونٌ مِنَ اللّهِ اَكبَرُ ذلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيم» . (توبه/9،72) رضوان، خشنودى و رضاى خداوند از بنده مؤمن است[70] و چنان شادى و سرورى را در قلب مؤمن پديد مى‌آورد كه از بهشت برتر است.[71]برخى گفته‌اند: چون رضاى الهى سبب بهره‌مندى از نعمتهاى اخروى مى‌شود، برتر از بهشت معرفى شده است؛[72] ولى به نظر مى‌رسد چون قرآن به عبوديتى فرا مى‌خواند كه از محبت به خداوند جوشش يابد و به طمع بهشت يا ترس از دوزخ نباشد، برترين سعادت و رستگارى براى مؤمن حقيقى كسب خشنودى و رضايت محبوب خود خواهد بود.[73]
همچنين ايمان و تقوا موجب فراهم آمدن بركات آسمانى و زمينى از سوى خداوند مى‌گردد: «ولَو اَنَّ اَهلَ القُرَى ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكـت مِنَ السَّماءِ والاَرضِ...» . (اعراف/7،96) مفسران بركات آسمانى را به باران يا اجابت دعا و‌بركات زمينى را به ميوه‌ها و ديگر ثمرات زمين يا برآورده شدن نيازها تفسير كرده‌اند.[74]در آيه 26 شورى/42 به استجابت دعاى مؤمنان از سوى خداوند تصريح شده است، چنان‌كه در پى دعاى حضرت ابراهيم(عليه السلام) براى ساكنان مؤمن مكه (بقره/2،126) آن سرزمين را برخوردار از همه ميوه‌ها و ثمرات قرار داد[75]؛ همچنين طبق آيه 97 نحل/16 خداوند هر مؤمنى را كه عمل نيك انجام دهد، به حياتى پاكيزه زنده مى‌دارد: «مَن عَمِلَ صــلِحـًا مِن ذَكَر اَو اُنثى وهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً...» . حيات طيب گاه به روزى حلال يا نعمت قناعت تفسير شده است[76] كه به نظر مى‌رسد، دانايى، روشن‌بينى، و توانايى و قوتى كه خداوند به مؤمن مى‌دهد و مؤمن به وسيله آنها زندگى آرام، پربركت و روشنى را براى خود پديد مى‌آورد مراد آن باشد.[77]
در ديگر آيات، مؤمنان وارثان زمين[78] معرفى شده‌اند (نور/24،55) كه يارى خداوند در دنيا و آخرت همراه آنان است (غافر/40،51) و خداوند آنان را با امدادهاى غيبى خود يارى مى‌رساند. (احزاب/33،9) رمز پيروزى گروهى از بنى اسرائيل بر گروه ديگر نيز در آيه 14 صفّ/61 ايمان آنان بيان شده است.
يكى از فوايد ايمان، تسلط بر نفس است كه خود از اركان فضايل اخلاقى است.[79] خداوند بر اثر بصيرتى كه مؤمنان از اصحاب رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)به حقيقت يافته بودند طمأنينه و آرامشى را بر قلبهاى آنان فرو فرستاد[80]: «هُوَ الَّذى اَنزَلَ السَّكينَةَ فى قُلُوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا ايمـنـًا مَعَ ايمـنِهِم» . (فتح/48،4) ياد خداوند و ذكر او، انسان را از ناراحتيها و طوفانهاى روحى باز مى‌دارد (رعد/13،28)، زيرا ايمان در واقع اتصال موجودى ضعيف به اصل وجود و به تبع آن به همه موجودات است.[81] پيامبر نيز هرگاه از چيزى ناراحت مى‌شد به نماز مى‌ايستاد[82]: «و لَقَد نَعلَمُ اَنَّكَ يَضيقُ صَدرُكَ بِما يَقولون * فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّكَ وكُن مِنَ السّـجِدين» . (حجر/15،97 ـ 98) ايمان حالتى روحى است كه در خود نگرشى كامل به ارزشها و حوادث نهان دارد و چون مؤمن به مبدأ اين حوادث مرتبط است آرامش و اطمينانى دارد كه جز او از آن بى‌بهره است.[83] قرآن ياد خدا را سبب دستيابى به آرامش و اطمينان مى‌داند: «اَلَّذينَ ءامَنوا وتَطمَئِنُّ قُلوبُهُم بِذِكرِ اللّهِ اَلا بِذِكرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلوب» (رعد/13،28) و به ما مى‌آموزد كه مؤمنان با ترس از خدا و بزرگداشت او به رحمت و عفو وى اميدوار شده، آرامش مى‌يابند[84]: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَت قُلوبُهُم» . (انفال/8‌،2) به طور كلى مؤمنان با بهره‌مندى از حياتى پاكيزه، آرام و روشن[85] (نحل/16،97) هيچ ترس و ناراحتى به دلهاى خود راه نمى‌دهند: «اَلا اِنَّ اَولِياءَ اللّهِ لا خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنون * اَلَّذينَ ءامَنوا وكانوا يَتَّقون» . (يونس/10،62 ـ 63)
از جمله فوايد ايمان، محبوب شدن مؤمن نزد ديگران است. خداوند در قرآن به ايمان آورندگانى كه عمل نيك انجام دهند، وعده داده است كه آنان را محبوب دلها قرار دهد «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا وعَمِلوا الصّــلِحـتِ سَيَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمـنُ وُدّا» . (مريم/19،96) مفسران ذيل اين آيه، روايت‌كرده‌اند كه هرگاه خداوند مؤمنى را دوست بدارد به جبرئيل مى‌گويد: من او را دوست دارم، تو نيز او را دوست بدار و به اهل زمين و آسمان ندا‌بده كه همه او را دوست بدارند.[86]

منابع

اصول الدين؛ البرهان فى تفسير القرآن؛ بيست گفتار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تذكرة الاولياء؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين؛ تفسير القمى؛ التفسير الكبير؛ تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب؛ التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج؛ تفسير نمونه؛ تمهيد الاصول فى الكلام، جامع الاسرار و منبع الانوار؛ جامع البيان عن تأويل آى‌القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ حقائق التأويل فى متشابه التنزيل؛ حق اليقين فى معرفة اصول الدين؛ الذخيرة فى علم الكلام؛ رساله سير و سلوك؛ سلسسله مؤلفات الشيخ المفيد؛ سير فلسفه در جهان اسلام؛ شرح الاصول الخمسه؛ فى ظلال القرآن؛ الكافى؛ الكشاف؛ لسان العرب؛ اللمع فى الرد على اهل الزيغ و البدع؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مذاهب الاسلاميين؛ مرصاد العباد؛ معجم الفروق اللغويه؛ معجم مقاييس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مفهوم ايمان در كلام اسلامى؛ المنطق؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ نفحات الانس من حضرات القدس؛ نهج البلاغه.
ابوالفضل روحى



[1]. مقاييس‌اللغه، ج‌1، ص‌133؛ لسان العرب، ج‌1، ص‌223‌ـ‌227، «امن».
[2]. التحقيق، ج‌1، ص‌150‌ـ‌151، «امن».
[3]. ر. ك: المعجم المفهرس، ص‌103‌ـ‌118.
[4]. مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص‌458؛ كنزالدقائق، ج‌10، ص‌160.
[5]. مفردات، ص‌91، «امن»؛ التبيان، ج‌1، ص‌280.
[6]. سير فلسفه در جهان اسلام، ص‌58‌ـ‌63‌؛ مفهوم ايمان در كلام اسلامى، ص‌33، 129.
[7]. مذاهب الاسلاميين، ص 565؛ اصول الدين، ص 249.
[8]. اللمع، ص‌122؛ مذاهب الاسلاميين، ص‌564‌؛ اصول الدين، ص‌248.
[9]. اللمع، ص‌122‌ـ‌124.
[10]. مذاهب الاسلاميين، ص‌531‌ـ‌533‌.
[11]. شرح الاصول الخمسه، ص‌476‌ـ‌479.
[12]. همان، ص‌478.
[13]. سلسله مؤلفات، ج‌4، ص‌190، «اوائل المقالات».
[14]. الذخيره، ص‌536‌ـ‌537‌.
[15]. تمهيد الاصول، ص‌293.
[16]. الميزان، ج‌15، ص‌6‌؛ ج‌18، ص‌158‌ـ‌159، 258‌ـ‌259.
[17]. سلسله مؤلفات، ج4، ص47‌ـ‌48، «اوائل المقالات».
[18]. نفحات‌الانس، ص17؛ جامع‌الاسرار، ص590‌ـ591‌.
[19]. جامع الاسرار، ص‌591‌؛ مرصاد العباد، ص‌104.
[20]. تذكرة الاولياء، ص‌370.
[21]. همان، ص‌578‌.
[22]. المنطق، ص‌13.
[23]. همان، ص‌15.
[24]. الكافى، ج‌2، ص‌24، 38‌ـ‌39؛ الميزان، ج‌18، ص‌272.
[25]. مجمع البيان، ج‌9، ص‌161.
[26]. الميزان، ج‌18، ص‌173.
[27]. التبيان، ج9، ص259؛ تفسير قرطبى، ج16، ص112.
[28]. المنطق، ص‌17.
[29]. مجمع البيان، ج‌9، ص‌109.
[30]. الكشاف، ج‌4، ص‌285.
[31]. الميزان، ج‌1، ص‌46.
[32]. همان، ج‌18، ص‌259.
[33]. تفسير صدرالمتالهين، ج‌2، ص‌173‌ـ‌174.
[34]. نهج البلاغه، خطبه 156.
[35]. الميزان، ج 16، ص 313 ـ 314.
[36]. مفردات، ص‌423، «سلم»؛ الميزان، ج‌10، ص‌113‌ـ‌114.
[37]. تفسير قرطبى، ج‌8‌، ص‌236؛ الميزان، ج‌10، ص‌113‌ـ‌114.
[38]. رساله سير و سلوك، ص‌31‌ـ‌32.
[39]. الميزان، ج‌10، ص‌113‌ـ‌114.
[40]. مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌358.
[41]. التبيان، ج‌1، ص‌470‌ـ‌471.
[42]. الفروق اللغويه، ص317؛ سلسله مؤلفات، ج4، ص48، «اوائل‌المقالات».
[43]. مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌207.
[44]. الميزان، ج18، ص259ـ260؛ شرح الاصول الخمسه، ص‌478.
[45]. تفسير قمى، ج‌1، ص‌386؛ تفسير عياشى، ج‌2، ص‌200؛ حقائق‌التأويل، ص‌497.
[46]. مجمع البيان، ج‌5‌، ص‌410.
[47]. تفسير قمى، ج‌2، ص‌265‌ـ‌266.
[48]. الميزان، ج‌13، ص‌182‌ـ‌183.
[49]. مجمع البيان، ج‌5‌، ص‌206.
[50]. الميزان، ج‌18، ص‌259‌ـ‌262.
[51]. حق اليقين، ج‌2، ص‌231؛ الميزان، ج‌18، ص259ـ260؛ شرح الاصول‌الخمسه، ص478ـ480.
[52]. الميزان، ج‌3، ص‌204.
[53]. حقائق الايمان، ص‌103.
[54]. حق اليقين، ج‌2، ص‌231.
[55]. مفردات، ص‌616‌ـ‌617‌، «عيب»؛ مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌120.
[56]. جامع البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌149‌ـ‌150؛ التبيان، ج‌1، ص‌55‌؛ تفسير قرطبى، ج‌1، ص‌163.
[57]. تفسير قرطبى، ج‌1، ص‌115.
[58]. مفردات، ص‌617 «عيب»؛ التبيان، ج‌1، ص‌55‌.
[59]. التبيان، ج‌1، ص‌55‌؛ البرهان، ج‌1، ص‌124.
[60]. الميزان، ج‌1، ص‌46.
[61]. تفسير قمى، ج‌1، ص‌184؛ البرهان، ج‌2، ص‌186.
[62]. الميزان، ج‌5‌، ص‌111.
[63]. التبيان، ج3، ص‌357؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌190.
[64]. همان.
[65]. جامع البيان، مج‌4، ج‌5‌، ص‌438.
[66]. الميزان، ج‌20، ص‌105؛ نمونه، ج‌25، ص‌279.
[67]. التبيان، ج‌1، ص‌471‌ـ‌472.
[68]. المنير، ج‌2، ص‌96؛ الميزان، ج‌1، ص‌428.
[69]. مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌51‌.
[70]. مفردات، ص‌197، «رضى»‌؛ التبيان، ج‌5‌، ص‌258‌ـ‌259.
[71]. مجمع البيان، ج‌5‌، ص‌77.
[72]. مجمع البيان، ج‌5‌، ص‌77.
[73]. الميزان، ج‌9، ص‌339.
[74]. التبيان، ج4، ص477؛ مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌697‌.
[75]. التفسير الكبير، ج‌4، ص‌51‌.
[76]. جوامع الجامع، ج‌1، ص‌734؛ كنزالدقايق، ج‌7، ص‌267.
[77]. الميزان، ج‌12، ص‌341‌ـ‌343.
[78]. جامع البيان، مج‌10، ج‌18، ص‌211؛ التبيان، ج‌7، ص‌455.
[79]. بيست گفتار، ص‌197.
[80]. التبيان، ج9، ص‌315؛ مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌169.
[81]. فى ظلال القرآن، ج‌6‌، ص‌3966.
[82]. مجمع البيان، ج‌6‌، ص‌534‌.
[83]. فى ظلال القرآن، ج‌6، ص‌3966.
[84]. مجمع البيان، ج‌4، ص‌798‌ـ‌799.
[85]. الميزان، ج‌12، ص‌341‌ـ‌343.
[86]. مجمع البيان، ج‌6‌، ص‌823‌.

مقالات مشابه

عوامل مؤثر بر تکوین نگرش ایمانی در قرآن کریم با رویکرد روان‌شناسی اجتماعی

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمهدی ایزدی, سیدسجاد طباطبائی‌نژاد, سیدمحمدرضا رضازاده

ظرفیت سنجی منطق فازی و پلورالیسم دینی در تبیین مفهوم «ایمان» در قرآن

نام نشریهعلوم قرآن و حدیث

نام نویسندهموسی‌الرضا شمسیه زاهدی, ابوالقاسم عارف‌نژاد

ایمان موهبتی از منظر آیات و روایات

نام نشریهتحقیقات کلامی

نام نویسندهسیدمحمود موسوی, رسول احمدی

جایگاه و آثار باور به خدا در سبک زندگی خانوادگی از منظر قرآن و روایات

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهعنایت‌الله شریفی, محمدحسین خوانین‌زاده, محمد فاضل‌نیا

نگرشی به معنای ایمان در قرآن کریم

نام نشریهبلاغ مبین

نام نویسندهمحمد کاظم طاهری

مراتب ایمان از منظر علامه طباطبایی

نام نشریهقرآن و حدیث

نام نویسندهعزیزالله افشار کرمانی

تحلیل معناشناختی مفهوم قرآنی «ایمان» با تأکید بر آرای متکلّمان مسلمان

نام نشریهآیین حکمت

نام نویسندههادی صادقی, مرتضی حبیبی سی‌سرا, سیدقاسم صفری

پیوند ایمان و محبت در قرآن و عرفان

نام نشریهبینات

نام نویسندهنسرین حسینی کاشانی

رابطه ايمان و معرفت از ديدگاه علّامه طباطبائى با محوريت تفسير الميزان

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهامرالله قلی‌زاده, محمد جعفری